محمد صلى الله عليه و آله شما را از تاريكى به نور
مىبرد
هو الذى ينزل على عبده آيات بينات ليخرجكم من الظلمات الى
النور و ان الله بكم لروف رحيم(170)
خداست آن خدائى كه بر اين پيغمبر مكرمش آيات9 قرآن مجيد را كه فرستاد بينات است،
آشكار كننده حقائق و معارف و مبين حلال و حرام و راه سعادت است محمد (صلى الله عليه
و آله و سلم) برايتان بيان كرد يكى از مصاديق ظلمت و نور، بخل و انفاق است كه بعد
هم مىفرمايد: و ما لكم الا تنفقوا فى سبيل الله
محمدى كه شما را روشن كرد به اين قر آن مجيد آشنايتان كرد چرا انفاق نمىكنيد؟! چرا
داد و دهش را رها كردهايد؟ اگر ايمان است و خودت را بنده مىشناسى چرا خودت را
مالك مىدانى؟ ايمان با بخل جمع نخواهد شد، هر بخيلى بى ايمان است يقين بدانيد هر
مومنى سخى است بخل و ايمان با هم تضاد دارد. مال، مال خداست، حواله به تو مىدهد كه
پنج يك آن را بده، آيا مىتوانى بخل بكنى؟ حكايت سيد بن طاووس را بگويم.
جناب سيد بن طاووس مزرعهاى در حله، داشت موقع خرمن و زكات دادن كه مىشد مىفرمود
عشرش براى خودم، نه تايش را در راه خدا مىدهم، اين شوق است اگر كسى مومن باشد،
بايد شكر بكند دست سيد را ببوسد، با التماس خمس بدهد نه اينكه او التماسش بكند.
نمونه هائى از انفاق امامان
نسبت به حضرت سجاد و حضرت باقر دارد كه وقتى سائلى آمد اظهار ناراحتى كرد آقا هر
چه داشت به او داد تا گرفت در دستش فرمود بده به من و گرفت و بوسيدش روى چشمش گذاشت
دو مرتبه داد. پرسيد چرا چنين كرديد؟ فرمود خدا در قرآن مىفرمايد:
يأخذ الصدقات خدا صدقات را مىگيرد.(171)
روايت ديگرى دارد كه گاهى دست سائل را مىبوسيد در روز عيد عرفه بود حضرت رضا
(عليه السلام) در مشهد، آقا در خانه را باز كرد آنچه بود انفاق كرد به طورى كه فضل
بن ربيع وقتى آمد آن وضع را ديد گفت: يابن رسول الله
ان هذا الغرم خيلى غرامت است فرمود هو
الغنيمة سود كردهام(172).
زهرى، عالم مدينه و از مخلصين زين العابدين (عليه السلام) بود گويد: در تاريكى شب
در كوچههاى مدينه حركت مىكردم چشمم به آقا امام سجاد افتاد ديدم آقا بارى همراهش
است ظاهراً بدوش كشيده بود سلام كردم گفتم: يابن رسول الله كجا تشريف مىبريد؟
فرمود: زهرى ما خيال سفرى داريم و اين آذوقه راه است محل امنى در نظر گرفتهام
مىخواهم اين را آنجا بگذارم براى وقتى كه مسافرت كنم.
زهرى گويد پس از چندى يك روز زين العابدين (عليه السلام) را ديدم گفتم مگر شما
مسافر نبوديد فرمود چرا حالا هم مسافر هستم پرسيدم كجا؟ فرمود سفر آخرت.(173)
بهتر اين است كه امروز دو سه جمله از امام حسن مجتبى (عليه السلام) عرض كنم كه روز
نيمه ماه رمضان و ولادت ايشان است حتى سنيها از آنجمله خواجه ابو نعيم نقل
كردهاند: در كتاب حلية الاولياء و در صحيح ترمذى هم نقل كرده است
و كان حسن (عليه السلام) قاسم ربه ثلاث مرات حتى النعل بالنعل حسن
مجتبى (عليه السلام) كه عين ايمان و ايمان حقيقى بود، ايمان او را واداشت كه در
عمرش سه مرتبه هر چه داشت مقاسمه كند بالمناصفة تا برسد به نعلينش، يعنى نصف
دارائيش را در راه خدا داد. اين سه مرتبه به طور مسلم و غير سه مرتبه هم مواقع ديگر
هر چه داشت مىداد.(174)
عربى، خدمت آقا آمد خيلى گرفتار بود عرض كرد آقا من دشمن سختى دارم كه ملاحظه پيرى
من نمىكند فرمود كيست؟ عرض كرد فقر است، امام فرمود الان علاجش مىكنم. فرمود هر
چه هست بياوريد پنجاه هزار درهم و پانصد دينار به آن فقير عطا كرد و براى بردن اين
پولها حمال مىخواست حمال آوردند، حمال هم كرايه مىخواهد حتى آقا كرايه حمال هم
نداشت چون عطا از امام است، پول حمال هم بايد امام بدهد و پولى هم برايش نمانده بود
عبايش را برداشت داد به حمال گفت اين هم اجرت حمل تو.(175)
فقير ديگر مىآيد پيش از اينكه گرفتاريش را بگويد امام فرمود هر چه هست بياوريد.
آن دفعه بيست هزار درهم بيشتر نبود كه آقا عذرخواهى فرمود.
در سفرى كه خود امام حسن مجتبى و آقا حسين عليهما السلام و عبدالله بن جعفر اين سه
بزرگوار از اسخياى روزگار در بيرون مدينه از قافله باز ماندند هر سه نفر تشنه و
گرسنه و خسته و بازمانده از دور خيمهاى ديدند آمدند نزديك، ديدند در خيمه پير زنى
است و بزغالهاى دارد. فرمودند ما از اعيان قريش هستيم و تشنه و گرسنه هستيم آيا
چيزى يافت مىشود؟ گفت: بز را بدوشيد، دوشيدند قدرى شيرش را خوردند فرمودند گرسنه
هستيم. پير زن گفت من بيش از يك بز را ندارم شما او را ذبح كنيد برايتان كباب
مىكنم. خوراك هم خوردند و خوابيدند. فردايش امام حسن (عليه السلام) فرمود اى زن
اگر وقتى سر و كارت به مدينه افتاد ما جبران خواهيم كرد و رفتند. شوهرش كه آمد سوال
بز را گرفت، گفت سه نفر از اشراف قريش آمدند چيزى نبود آن را كشتيم و آنها هم ميل
كردند.
گذشت تا وقتى كه خيلى به اين دو نفر فشار آمد، به مدينه آمدند در مدينه امام حسن
(عليه السلام) پير زن را ديد صدايش زد فرمود مرا مىشناسى گفت نه، فرمود: من همان
مهمان آن روز هستم. حضرت او را به منزل برد حواله داد هزار گوسفند و هزار دينار به
او عطا كردند و فرمود او را ببريد پيش برادرم حسين (عليه السلام) هزار گوسفند و
هزار درهم هم حسين (عليه السلام) عطا فرمود و عبدالله بن جعفر (شوهر حضرت زينب
عليهما السلام عطا فرمود و عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زينب عليها السلام هم همچنين
عطا كرد.) عطا در راه بزرگان نتيجهاش همين است.(176)
اينهائى كه به اسم حسين (عليه السلام) سفره مىدهند روز قيامت حسين (عليه السلام)
با آنها چه مىكند؟ چيزى كه هست تو فانى مىدهى اما حسين (عليه السلام) به باقى تو
را پاداش مىدهد، تو را از آب كوثر ان شاء الله سيراب مىكند آبى كه يكصد هزار مزه
دارد.
بيست سفر حج پياده
امروز از امام حسن (عليه السلام) بگويم: امام حسن (عليه السلام) با اين اتفاقش
بيست مرتبه پاى برهنه و پياده به مكه مشرف شد، هشتاد فرسخ است مىفرمود: خلاف ادب
است كه من سوار بشوم. بعضى سفرهايش هم نسبت به حسين (عليه السلام) و هم نسبت به حسن
(عليه السلام) دارد كه روى سنگها پاى آقا زخم شد، گفتند: دوائى بزنيد فرمود آماده
باشيد منزلى كه الان مىرسيم، يك نفر پيدا مىشود دواى زخم من هم همراهش هست يك وقت
ديدند عربى پيدا شد رفتند عقبش گفتند پسر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) تو را
مىخواهد او هم دويد. آقا فرمود همراه شما روغنى هست (كه شايد روغن بلستون باشد)
مقدارى داد تا حضرت به پايش ماليد آناً شفا پيدا كرد حضرت فرمود: هر چه بخواهى بتو
بدهم. گفت آقا حاجتى دارم و آن اين است كه وقتى از خانه بيرون آمدم زنم حامله بود
شما دعائى بكنيد خدا پسرى به من بدهد. امام بشارتش داد كه خداى تعالى به تو پسرى
مىدهد كه از دوستان ما اهل بيت خواهد شد.(177)
غرضم عبادت است با اين همه عبادت موقعى كه مىخواست بميرد گريه مىكرد، گفتند پسر
پيغمبر تو چرا گريه مىكنى؟ فرمود: ابكى لخصلتين لهول المطلع و
فراق الاحبة(178) فرمود گريان
و نالانم براى دو چيز يكى هول مطلع يعنى اطلاع به عالم اعلى چه خبر است كه خدا او
را به بزرگى ياد كرده (ليوم عظيم.)
گريه دوم من براى فراق دوستان است يعنى حسين (عليه السلام) وقتى من مىروم به
جدائى شخصى مثل حسين (عليه السلام) مبتلا مىشوم آناً جهت مثبت را نيز تذكر فرمود
گريهام براى شوق بلقاء محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است مثل مار گزيده به خود
مىپيچد آن وقت ياد بهشت و جهنم مىكرد مىدانست بزرگ و عظيم است من و تو بى خبريم.
سعدى مگر از خرمن اقبال بزرگان
|
|
يك خوشه ببخشند كه ما تخم نكشتيم
|
به همين بشارت دلت را خوش كنم: روايت كردهاند حسن (عليه السلام) طرف راست پيغمبر
(صلى الله عليه و آله و سلم) حسين (عليه السلام) هم طرف چپ رسول خدا (صلى2 الله
عليه و آله و سلم) گفت: خدايا تو شاهد باش كه من اين دو تا را دوست مىدارم هر كس
هم اين دو نفر را دوست بدارد، او را هم دوست مىدارم(179)
.
16
بسم الله الرحمن الرحيم
هو الذى ينزل على عبده آيات بينات ليخرجكم من الظلمات الى النور و ان الله بكم
لروف رحيم و ما لكم ان لا تنفقوا فى سبيل الله و لله ميراث السموات والارض لا يستوى
منكم من انفق من قبل الفتح و قاتل اولئك اعظم درجة من الدين انفقوا من بعد و قاتلوا
و كلا و عدالله الحسنى والله بما تعملون خبير(180)
.
بحث محمد صلى الله عليه و آله لطف به بشر
و ما لكم لا تؤمنون بالله و الرسول يدعوكم لتومنوا بربكم
اى مؤمنين! اين همه پيغمبر ما شما را مىخواند بيائيد ايمان بياوريد يعنى دور خدا
باشيد مكرر ما گفتهايم ايمان يعنى گروش، اطاعت نفس و هوى را كنار بگذار،
فرمانبردارى از خدا كنيد(181) مگر نه از
شما عهد گرفتيم، شما كه گفتيد القرآن كتابى قرآن
كتاب من است اين عهد است بله بله من مطيع قرآنم هو الذى ينزل
على عبده آيات بينات خداست كه بر اين پيغمبر مكرمش از روى رحمت و رأفتش
(بعدا هم مىفرمايد: لرؤف رحيم از بس خدا به بشر
مهربان و رحيم است) نور اعظمش كه عرش نشين است از عالم اعلى، او را به دنيا آورد و
خاك نشينش كرد يعنى صادر اول، عقل كل، هادى سبل، محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و
سلم) قاصدى بالاتر از محمد نمىشود عنايت به شأن بشر است از بس خدا به بشر عنايت
دارد، رأفت و رحمت دارد مىخواهد آنها را به كمالهائى برساند بزرگترين شخص اول وجود
عبد مطلق و خالصش را فرستاد آنگاه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) هم آيات خدا را
رسانيد (آيات يعنى نشانهها) آياتى كه راجع به معرفت و احكام و شرايع و معارف است
آن هم رشتههاى متعددى دارد و آيات راجع به آفاق و انفس(182)
.
از خاك برخاسته و به خاك مىرويم
اگر بخواهم مثال ذكر كنم در رشتههاى ديگرى مىافتيم و از اصل مطلب باز مىمانيم
فقط اشارهاى مىكنم مثلاً از نشانههاى خدا اين است كه ما را از خاك آفريد(183)
و اين دستگاه عجيب را درست فرمود هر فردى رجوع به خودش بكند
منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى از اين خاك ما را
بلند كرد بعد هم در اين خاك جزء خاك مىكند و در قيامت نيز از خاك بر مىانگيزد(184)
. نشانه هائى كه خدا مىفرمايد: آيات بينات آيه
بينه، براى اين است كه تو ايمان بياورى به آن كسى كه تو را از مشت خاكى به اينجاها
رسانده است.
اى همه هستى ز تو پيدا شده
|
|
خاك ضعيف از تو توانا شده
|
خواب نشانه شگفت خدا
از آيات بينه خوابست(185) شبانه روز
چقدر خواب مىروى و بيدار مىشوى؟ افراد عادى يك مرتبه روز و يك بار شب به خواب
مىروند اين خواب و بيدارى از چيست؟ دست خودت است؟ مكرر شده آدمى كار داشته بدون
اختيار خوابش مىگيرد براى اين است كه عجزت را متوجه بشوى كه نمىتوانى چرت نزنى.
جناب لقمان حكيم كلمه حكمتى فرموده: تعجب مىكنم از كسى كه منكر بعث و حيات بعد از
مرگ مىشود در حالتى كه شبانه روز يك مرتبه مىميرد و زنده مىشود
النوم اخ الموت مگر خواب غير از مرگ است؟ مرگ، خواب سنگين است بيدارى
ندارد، نفس نمىكشد ولى خواب مرگى است ناقص يعنى هنوز نفس مىكشد جان دارد و كارهاى
بدن را انجام مىدهد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هر شب كه مىخوابيد وقتى بلند مىشد سر به
سجده مىگذاشت عرض مىكرد الحمدلله الذى احيانى بعد ما اماتنى
و اليه النشور(186) شكر خداى
را كه من را ميراند و بعد زندهام كرد. چه اشخاصى كه خواب بودند تتمه حياتشان هم
رها شد(187).
همه نعمت و آيه خدا
ايمان بياور براى آن خدائى كه زوج براى تو خلق كرد. زن و مرد آيت خدايند، نعمت و
نشانه قدرت خدا هستند آدمى تنها نمىتواند زندگى كند وحشت، اضطراب، ناراحتى دارد
سكون و تكيه مىخواهد زن براى مرد سكون است.
تا شما را از تاريكيها به روشنائى بكشاند
هو الذى ينزل على عبده آيات بينات خداست كه در
قرآن نازل فرمود آيات بينات، نشانههاى آشكار كننده، واضح كننده توحيد، معاد، اسماء
و صفات خدا را ليخرجكم من الظلمات الى النور تا از
تاريكىهاى جهل و بىخبرى شما را بيرون بياورد به نور علم، به نور ايمان، به نور
خداشناسى ان الله بكم لروف رحيم خدا به شما مهربان
است از مهرش است كه اين همه آيات بينات فرستاد بلكه آدمى با خداى خودش آشنا گردد.
رشته ديگر آيات بينات احكام است كه خداى تعالى احكامى را مقرر داشت آنچه فرمود
واجب است عمل كنى تا به نور تقوا برسى تا از ظلمتهاى آخرت، صراط، قيامت، محشر كه
تمام در نتيجه گناه است نگهداشته گردى ليخرجكم من الظلمات الى
النور به شما فرمود اى بشر، زنا حرام است تا از تاريكى وحشتكده گناه
نجاتت دهد. ايها الناس شراب، قمار، فتنه، فساد، دروغ، غيبت، تهمت، رباخوارى حرام
است كه ليخرجكم من الظلمات الى النور حالا كه چنين
است، حالا كه ما آيات بينات نازل كرديم كه شما ايمان به خدا بياوريد، و گروش به او
داشته باشيد، دور دنيا را رها كن بيا دور آخرت.
پس چرا انفاق نمىكنيد؟
حالا كه چنين است ما لكم الا تنفقوا فى سبيل الله
شما را چه مىشود اى مسلمانها! چرا اين قدر بخيل، پول خرج نكن، در راه خدا مسامحه
كن هستيد، با اين همه تشويق به ايمان!! دانش، معرفت، لازمه ايمان آن است كه آدمى
اگر خدا را شناخت در راه خدايش از بذل جان مضايقه نكند تا چه رسد به بذل مال.
خداشناس حاضر است جان در راه خداى خودش بدهد مال چيست؟ اگر كسى در راه خدا از مال
مضايقه دارد يقين بدان ايمانى ندارد دور خداى خودش نيامده است معبودش پولش است،
ايمانش شهوات است لذا انفاقى هم نمىكند و ما لكم الا تنفقوا
فى سبيل الله چرا انفاق نمىكنيد مال بدلتان چسبيده، هر كس در حد خودش،
گاه مىشود شخصى نسبت به يك تومان براى خدا گذشت ندارد. انفاق در راه خدا، دينى را
ادا كردن، از طلبى گذشتن، مىگويد نبايد آدم زير بار ظلم برود! اينكه زير بار ظلم
نيست، فتوت، گذشت، عفو، صدقه است، تو در راه خدا بده به هر كه مىخواهد باشد.
اصلاح مفضل بين دو شيعه
مفضل روزى در بازار كوفه رد مىشد دو نفر از شيعيان اهل بيت نزاعشان شده بود در
بازار جناب مفضل پيش آمد پرسيد براى چه نزاع مىكنيد (مفضل نماينده كشاف حقائق جعفر
بن محمد الصادق بوده است) گفتگو اين بود كه يكى از آنها ادعاى طلب ارث از ديگرى
داشت ظاهراً چهارصد درهم مورد نزاع بوده است آنها را به منزل خودش برد چهار صد درهم
را به مدعى داد و گفت سر و صورت يكديگر را ببوسيد و برويد در امان خدا، بعد جناب
مفضل گفت ضمناً بدانيد اين پول از خودم نيست مال مولايم جعفر بن محمد (عليه السلام)
است خود امام به من فرموده از مواردى كه اذن دارى خرج كنى اصلاح ذات بين است(188)
.
نزاع براى چه؟! حيف عمر عزيز نباشد - دو نفر شيعه براى مال دنيا با هم قهر و در
جدال باشند؟ پس شما كى به فكر آخرت مىافتيد؟ قرآن اينطور تحريك مىكند كيست كه
تحريك بشود؟ چرا در راه خدا خرج نمىكنيد - در راه نفس و هوى اين همه جنب و جوش!
اما خيرى كه پيش بيايد چقدر مسامحه كار - خانه تان چقدر قشنگ، فرش، گل اما بناى
خيرى كه به نام خداست چنان مسامحه كار.
خدا مىماند و بس
براى چه خرج نمىكنيد ولله ميراث السموات والارض
براى اينكه خوب تكانت بدهد مىفرمايد بدان وارث همه خدا است، ارث آسمان و زمين از
خدا است يعنى كسى كه بعد از همه مىماند خداست.
اندر دو جهان خداى مىماند و بس
|
|
باقى همه كل من عليها فان
|
وارث همه خداست، پس بيا به اختيار خودت جلوتر به خودش بده تا برايت ذخيره كند، خدا
مىفرمايد: مسلمانها، من وارث همه شما هستم تا مال دست خودتان است بدهيد در راه من،
تا برايتان ذخيره كنم ولله ميراث السموات والارض
بعدش نكتهاى در باب اخلاص ذكر مىكند اين هم لازم است همه بدانيم.
اخلاص شرط اساسى انفاق
انفاق در راه خدا اولين شرطش اخلاص است چه يك تومان و چه يك ميليون تومان، آنچه كه
آدمى مىخواهد در راه خدا بدهد شرطش اين است كه هيچ منظورى نداشته باشد، فقط روى
علاقه و محبت خدا جدا گردد يعنى خدا پيشش عزيزتر از تمام دارائيش باشد، گاه مىشود
آدمى بدبخت براى يك مرحبائى مالش را مىدهد كه تعريفش كنند چقدر6 پست است پيش خدا
هيچ ندارد فايدهاى هم ندارد.(189) بلكه
در كفه سيئاتش محسوب مىگردد اگر رياء كرده باشد در انفاقش مسجد، حسينيه، درمانگاه،
مدرسه علميه اگر براى رياء باشد هيچ فايدهاى ندارد اگر فقط براى خدا شد خوشا به
حالش.
مسجد براى خدا يا خودش؟
مثل بهلول و هارون - وقتى بهلول رد شد ديد هارون بناى عظيمى، مسجدى در بغداد
مىسازد و براى سركشى آمده است، صدا زد اى هارون! چكار مىكنى! گفت: دارم خانه خدا
بنا مىكنم. بهلول گفت خانه براى خداست گفت: بله، گفت: امر بكن بالاى سردرش بنويسند
مسجد بهلول. گفت احمق من پول مىدهم به اسم تو باشد؟ گفت: احمق تو هستى يا من؟!
براى خودت خانه مىسازى اسم خدا رويش مىگذارى؟
انفاق در سختى به اخلاص نزديكتر است
پس از دانستن اين مقدمه، اخلاص بيشتر در حال سختى و فشار پيش مىآيد، اگر كسى در
سختى انفاق كرد معلوم مىشود از اخلاصهاى حقيقى است ولى انفاق در گشايش اخلاص
چندان ظهور ندارد. به عنوان مثال:
اميرالمؤمنين (عليه السلام) به منزل وارد شد (حاصل روايت شريفه) ديد فاطمه عليها
السلام چشمهايش به گودى فرو رفته، احوال او و حسنين عليهما السلام پرسيد عرض كرد
همه گرسنهاند (مثل اينكه اميرالمؤمنين (عليه السلام) خارج از مدينه رفته و حالا
برگشته بود) عرض كرد سه روز است چيزى نخوردهاند، اميرالمؤمنين هم فوراً نزد
عبدالرحمن بن عوف رفت فرمود: يك دينار قرض مىخواهم، رفت كيسه پول را آورد و گفت
آقا قرض براى چه؟ همينطور مىدهم خدمتتان فرمود: ابداً. اجمالاً حضرت يك دينار
يك مثقال طلا از عبدالرحمن بن عوف به عنوان قرض الحسنه گرفت كه براى
فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام خوراك تدارك كند فاذا
بالمقداد قد جلس على قادعة الطريق وقتى كه تشريف آورد وسط راه ديد
مقداد در راه توقف كرده در حالى كه از زمين و آسمان گرما مىبارد، آفتاب سوزان و
زمين نيز سخت داغ است اميرالمؤمنين (عليه السلام) احوالش را پرسيد، چرا در اين
حرارت اينجا نشستهاى؟ مقداد حياء كرد حقيقت را بگويد و خواهش نمود حضرت او را از
پاسخ دادن معاف فرمايد ولى اميرالمؤمنين (عليه السلام) تكرار فرمود، مقداد هم به
واسطه عفت نفس، حقيقت را نگفت در مرتبه سوم چون اصرار على (عليه السلام) را ديد، به
ناچار گفت: صداى ناله و گريه عيالم از گرسنگى توان من را گرفت نتوانستم بمانم، از
خانه بيرون آمدم.
چشمان على (عليه السلام) گريان شد فرمود: ما هم مثل تو مبتلائيم، دينارى به وام
گرفتهام تو را بر خودم مقدم مىدارم آن را بگير.
حضرت به مسجد رفت، نماز ظهر و عصر را خواند و به خانه نرفت پس از نماز مغرب رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه از جريان به وحى آگاه شده بود، رو به على
(عليه7 السلام) كرد و فرمود: امشب چطور است شام را در خانه شما باشيم؟ على (عليه
السلام) حيا كرد جواب نفى بدهد به اتفاق به خانه آمدند زهرا عليها السلام از نماز
فارغ شده بود و پشت سرش ظرف سربسته خوراكى بود كه بخار از آن برمى خاست پس آن را
برداشت خدمت پيغمبر و على گذاشت، پيغمبر به فاطمه فرمود اين خوراكى را از كجا آوردى
كه به رنگش نديده و مثل بويش نشنيده و پاكيزهتر از آن نخوردهام؟ آنگاه پيغمبر دست
مباركشان را ميان دو شانه على (عليه السلام) گذاشت سپس فرمود: يا على! اين خوراك به
جاى دينار تو است (كه به مقداد دادى)(190)
...
(مقداد خيلى بزرگوار است، پس از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) چهارمين مرد
اسلام است. اول سلمان، دوم ابوذر، سوم عمار، چهارم مقداد و در بعضى روايات مقداد
مقدم بر همه ذكر شده كه امام مىفرمايد دلش فولادين بوده، قبر شريفش هم شام است اگر
كسى ايمانى داشته باشد هرگاه اين روايات را مىشنود، شوق پيدا مىكند كه چيزى در
راه خدا بدهد.)
قرض برتر از صدقه است
امام فرمود قرض الحسنه هجده ثواب دارد و صدقه ده ثواب دارد يعنى اگر كسى پيش شما
آمد آبرودار است گفت صد تومانى قرض مىخواهم مىشناسيدش كه آبرودار است شما كه صد
تومان قرض مىدهيد، فقير مستحقى هم آمد يك صد تومانى به او دادى، قرض كه دادى بهتر
است يا صدقهاى كه دادى؟ نزد شرع اسلام آنكه نمىخواهد پس بگيرد صدقه مىدهد ثوابش
ده تا است آنكه قرض مىدهد و عوضش مىگيرد هجده برابر است سرش هم در خود روايات ذكر
شده، صدقه اشخاصى مىگيرند كه آبروى ظاهرى زيادى ندارند قرض كسى مىگيرد كه عفيف
النفس است آنكه صدقهاش دادى، شكمش را سير كردى بسيار خوب كردى، به آنكه قرض دادى
آبرويش را نيز حفظ كردى.
يكى از اعيان جبل عامل، بزرگ مرد شريفى بود كه هر سال به مدينه منوره مىآمد و
مدتى در جوار امام ششم كشاف حقائق جعفر بن محمد الصادق مىماند، بعد به فكر افتاد
كه من باعث زحمت امام مىشوم من كه تمكن دارم چرا خودم خانهاى در اينجا تهيه نكنم.
ده هزار درهم يا دوازده هزار درهم داد به آقا امام صادق (عليه السلام) گفت براى من
خانهاى بخريد وقتى كه مدينه مىآيم به خانه خودم بروم زحمتى براى شما نداشته باشم.
امام هم قبول فرمود، امام شيعهاش را مىشناسد، لذا بدون اينكه از آن مرد بزرگ
بپرسد، حضرت تمام دوازده هزار درهم را بين فقراى سادات قسمت كرد تا وقتى كه آقاى
جبل العاملى آمد و وارد شد بر امام عرض كرد آقا معامله را انجام داديد؟ فرمود: بله
قبالهاش را هم برايت نوشتهام. قباله را گرفت كه برود خانهاش ديد در قبالهاش
نوشته است: جعفر بن محمد به فلان شخص جبل العاملى خانهاى در بهشت فروخت كه فنا و
زوال ندارد يعنى خراب شدنى نيست صاحبش هم از آن بيرون كردنى نيست، براى او چهار حد
است، يك حدش به خانه جدم محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم)، حد ديگرش به خانه
جدم على مرتضى (عليه السلام)، حد ديگرش به خانه حسن مجتبى (عليه السلام)، و حد
ديگرش به خانه حسين (عليه السلام)، حضرت هم امضاء كرده است. بقدرى اين مرد جبل
عاملى شاد شد، دعا كرد به امام كه گفتنى نيست چون خيلى معامله عظيم است ضمناً امام
مىدانست كه اين مرد بزرگ سال آخر عمرش است. اجمالاً پس از آنكه به وطن8 برگشت
بيمار شد در حال بيمارى وصيت كرد گفت اين قباله را در كفن من بگذاريد آنها همين كار
را كردند. فردايش بستگانش آمدند براى فاتحه سر قبرش ديدند همان قباله روى قبرش است
سطرى هم به آن اضافه شده است قد و فى لى جعفر (عليه السلام)
امام جعفر صادق (عليه السلام) به من وفا كرد چون خانهاى در بهشت را ضامن شد(191)
.
معامله با خداى زيانى ندارد عجيب اين است كه حتى براى دنيايش هم بهتر مىشود كه
قرآن هم خبر داده و هو يخلفه در همين دنيا هم عوضش
مىدهد همان چيزى كه براى خدا دادى علاوه آخرتت بهترش را پس مىگيرى، روايت دارد كه
بيمارانتان را به صدقه مداوا كنيد داؤوا مرضاكم بالصدقة
.
ناچارم هم معجزه بگويم، هم رفع كسالتتان كنم، هم شاهد مطلبم باشد، داستان ديگرى
بگويم:
على (عليه السلام) بدهيش را مىپردازد
آيت الله حلى از ابن جوزى و ديگران از موثقين عامه و خاصه نقل كردهاند: در كوفه
مردى بوده به نام ابو جعفر تاجر، از خصائصش اين بوده از اول سال تا آخر سال، همه
روزه هر، سيد فقيرى چيزى از او مىگرفته او در حساب على (عليه السلام) مىنوشت و
بابت خمس حساب مىكرد چون حسن اخلاق و رفتار داشت سادات زياد به او رجوع مىكردند
بطورى كه از حساب خمس مىگذشت بعد اتفاقاً اين بنده خدا (ابو جعفر كوفى) ورشكست شد
كاملاً فقير شد، رفت گوشه خانه نشست. در خانه كه نشسته بود دفتر سابق را مىآورد
بدهكارها را نگاه مىكرد اگر مرده بودند اسمشان را خط مىزد و اگر زنده بودند
مىفرستاد عقبشان كه ما اينقدر از تو طلب داريم حالا هم گرفتاريم، آن وقت طرف چيزى
مىداد. معيشتش به همين وضع مىگذشت. روزى بيرون در منزلش نشسته بود يكى از
ناصبيهاى ولدالزنا از آن دشمنهاى على (عليه السلام) رد شد شماتتى به او كرد گرچه به
نفع تاجر تمام شد، گفت با آن بدهكار بزرگ على (عليه السلام) چكار كردى، مسخره كرد.
ابو جعفر چيزى به او نگفت، از غصه و حسرت بلند شد رفت در منزل گريه كرد اين تاجر
محترم بعد خوابيد در عالم رويا خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم)
و حسنين عليهما السلام را ديد. خاتم انبياء رو كرد به حسنين فرمود: پدرتان على
كجاست؟ على (عليه السلام) نزد محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) عليه و آله حاضر
شد. فرمود يا على چرا بدهيت را نمىپردازى عرض كرد يا رسول الله الان آوردهام. به
تاجر فرمود دستت را دراز كن، دستش را دراز كرد كيسهاى پر از پول به دستش داد
فرمود: آخرتت هم محفوظ است. از خواب بيدار مىشود مىبيند كيسهاى پهلويش است دست
به كيسه مىزند صداى اشرفى مىدهد تاريك هم هست صداى همسرش زد گفت: چراغ بياور،
چراغ آورد ديد تمامش اشرفى است همسرش باور نكرد تا بالاخره گفت اين عطاى على (عليه
السلام) است زيرا على (عليه السلام) فرمود من بدهيم را آوردم، هم اكنون دفتر حساب
را بياور ببينم چقدر از على (عليه السلام) طلب داريم. سبحان الله همان شبى، تمام
بدهكاريها را جمع زد و پولها را هم شمرد بدون اينكه يك درهم كم يا زياد باشد مطابق
است با آنچه از على (عليه السلام) طلب داشته است.
بگذريم، خواستم بگويم اگر در دنيا عوضش داده نشد آن هم به نفع تو است (مثلاً مرگت
نزديك است به تلافى در دنيا نمىرسد) و اگر انفاق در هنگام سختى بكند آن هم از
روى9 اخلاص هى سعادت لا يستوى منكم من انفق من قبل الفتح و
قاتل(192) هر كس پيش از
گشايش، اداى حق كرده هر چند قبل از گشايش و چه پس از آن كلا
وعدالله الحسنى در هر دو حال خدا اجر مىدهد اما كجا به كجا اگر كسى يك
نان داشت و داد بهتر است؟ يا كسى كه نان زياد دارد و يك دانه بدهد؟ البته آنكه يك
نان بيشتر ندارد و بدهد بهتر است.
17
بسم الله الرحمن الرحيم
من ذاالذى يقرض الله قرضاً حسناً فيضاً عفه له و له اجر كريم(193)
از مال خدا، به خدا قرض دهيد
كيست كه قرض به خدا بدهد؟ خيلى تكان دهنده است خدا مىفرمايد: از مال خودم بيار و
قرض خودم بده تا من چند برابر به تو بدهم، غير از كرم چيزى نيست، واقعاً زهى
شرمسارى براى آن بندهاى كه بخل كند در راه خدا از مال صرفنظر نكند با اين همه
تهييج - امروز من معنى قرض به خدا دادن را روشن مىكنم كه قرض خدا دادن يعنى چه؟
ضمناً چيزى كه نزد شما بى اهميت است در راه خدا ندهيد(194)
.
بزرگى دستگاه آفرينش
علم هيئت ستارهشناسى، فلكشناسى علم مهمى است كه در معرفت و شناخت رب العالمين
مؤثر است به قول شيخ الرئيس ابوعلى سينا مىگويد: من لم يعرف
الهيئة و النشريح فهو عنين فى المعرفة كسى كه از علم تشريح و هيئت
اطلاعى ندارد كسى كه از ساختمان بدن خودش بى خبر است در معرفت خدا مردانگى ندارد
اين شخص درست خداشناس نمىشود يا من فى السماء عظمته
عظمت خدا را مىخواهى بفهمى در علم هيأت جديد كار كن، سابق مىگفتند اين عالم منحصر
به نه فلك است حالا ببين چه خبر است سال به سال تلسكوپهاى قوى و عظيمى كه تدارك
كردهاند كشفيات جديدى مىكنند.
ميليونها مجره يا كهكشان در عالم
آن وقت به وسيله اين تلسكوپها عجائبى دريافتند كه خودشان اقرار دارند تا حالا هر
چه كشف كرديم نسبت به آنچه نفهميدهايم چيزى نيست مثلاً مجره (كهكشان) كه عبارت است
از مجموعه ستارگانى كه با هم هستند علت اينكه مجره به آن مىگويند چون مجره عبارت
از مجراى آب است مثل آب سفيد كه روى زمينى سياه حركت كند اين طور به نظر مىآيد در
فارسى اسمش را كهكشان گذاشتهاند - كهكشان مخفف از كاه كشان است، اگر بار كاهى از
ده بياورند در شهر، در اثناى راه همينطور خاك كاه مىريزد بالاى سر هم، يك عده
ستارگان كه عدد اينها را خدا مىداند، در اثر اينكه نزديك هم هستند از دور وقتى آدم
نگاه مىكند مىبيند مثل يك خطه كاهى است لذا به آن كهكشان گويند.
هر كهكشانى ميليونها ستاره دارد كهكشان ما يكصد و پنجاه ميليون ستاره دارد
مىگويند آنچه تا الان به توسط تلسكوپها كشف شده است دو هزار كهكشان به دست آمده و
به حدسى كه زده مىشود در آتيه ممكن است تا پانصد ميليون مجره برسد تازه ما دو هزار
تايش را كشف كردهايم هر مجرهاى ميليونها كوكب كه يكى از آن كهكشانها، كه كهكشان
ماست كه اين گوشه قشر خارجيش اين آفتاب به چشم مىخورد آفتاب هم يك كره معتدلى است
نه خيلى بزرگ است و نه خيلى كوچك نسبت به كرههاى ديگر، ليكن در اثر پيرى رو به ضعف
و زرد رنگى رفته است مىگويند آفتاب پير است(195)
قيامت نزديك است آفتاب نورش تمام گردد، نزديك است زمين از حركت بيفتد.
كره زمين يك ستاره دور افتاده از يك منظومه شمسى كه منظومه شمسى يك صد و پنجاه
ميليونم يك كهكشان است.
اتفاقهاى خدا به تمام عالم هستى
خداى ما، جود دائم، كرم ثابت، انفاق مستمر به تمام عالم هستى دارد، آن هم چه
انفاقى! يكى از رشتههاى انفاقش خود آفتاب است. مىگويند، ساليانه چهارصد و پنجاه
هزار ميليون تن اين كره آفتاب از جرم و موادش، تبديل به حرارت و نور مىشود،
ساليانه به كره زمين و چند كره ديگر كه تحت عائله او هستند مستمراً مىبخشد در
روزنامهاى در سر مقالهاش نوشته بود: ولخرجى خورشيد
خندهام گرفت كه نويسنده خيال مىكند خورشيد از خودش است كه ولخرجى كند، اينها
انفاق ديگرى است. خداست كه اين همه حرارت و نور مىدهد تا از نورش بشر استفاده كند.
از مقدار بخشش خورشيد تنها مختصرى انرژى به كرات منظومه شمسى مىرسد و بقيهاش در
فضاى بى پايان پخش مىگردد.
خوراك موجودات زمين از زمين
در سال، چند هزار ميليارد تن اين كره خاك مواد غذائى به ريشه درختها مىدهد اينها
تمامى انفاق خداست از اين خاك چقدر مواد غذائى، مواد رشد گياهى افاضه مىشود خدا
داند در سال ميلياردها تن آب درياها تبخير مىشود به صورت ابر در فضا و سپس باران
مىبارد و زمينهاى مرده را سيراب مىكند، درختهاى خشكيده را شاداب مىكند اين هم
انفاق دريايش.
اما انفاق گياهى: در سال ميلياردها از برگ تا علف تا ميوه هائى كه تمام اين نباتات
به حيوانات مىدهند اين انفاق است.
انفاقهاى خدا را كه نمىشود شمرد. براى نمونه، به خاك، آب، گياه اشاره كردم.
روزانه ميليونها زنبور عسل از اين سفره الهى مىخورند عسل شيرين به بشر مىرسانند
اين نمونهاى از انفاقهاى خداست.
انفاق باقى خدا لايق بشر است
انفاقى كه لايق مقام ربوبيت باشد هيچكدام از اينها نيست چون تمامش فانى است هر چه
آفتاب، زمين، گياه، حيوان، دريا مىدهند فانى است، مناسب مقام الوهيت و ابديتش
انفاق ابدى است عطاهاى فناناپذير و بخشش هائى كه نهايت نداشته باشد منحصراً لايق
طايفه بشر است چون غير از بشر، موجودات مادى همه فانى است فقط چيزى كه باقى مىماند
خدا و روح آدمى است(196) خدا شما را ابدى
خلق كرده، براى هميشگى آفريد. من كه مىگويم آدمى مرگ و مير ندارد، غرضم مرگ و مير
روحى است نه بدنى. از وقتى كه در شكم مادر، سن چهار ماهگى، روح دميده شد و بعد رو
به تكامل رفت، ديگر مرگ ندارد. خلاصه روح آدمى باقى به بقاء الله است. ساعت مرگ به
مؤمن خطاب مىرسد يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية
مرضية(197) مرگ بدن، اول
تكميل حيات روح است. خواستم بگويم انفاق خدائى براى شما است كه خدا گرامى تان داشته
است.(198)
عطاهاى باقى پس از مرگ آمادگى مىخواهد
انفاقهاى ابدى نهايت ندارد، روايت دارد هر كسى از ساعت مرگش عذابى نداشته باشد
ديگر ندارد قربان آن كسى كه از ساعت مرگش كارهايش درست باشد(199)
از ساعت مرگ عطاهاى ابدى است اما رسيدن به اين عطاها استعداد مىخواهد، آمادگى
مىخواهد از ابتدا آدمى استعداد عطاهاى عظيمه باقيه ابديه را ندارد.
پيدا شدن آمادگى به اين است كه آنچه كه خدا به او داده، پول، سلامتى، آبرو تمامش
را در حساب خدا بياورد خيلى آسان است ولى كمى بايد پا روى هواى نفس گذاشت كه تمام
كارهاى مشكل آسان مىشود اگر آمد در حساب خدا بزرگ مىشود بزرگ كه شد سعه روح پيدا
مىشود وجودش، هستيش بزرگ مىشود عظمت كسب مىكند از عظيم مطلق، كسى كه با خدا
معامله مىكند بزرگ است بقدرى بزرگ مىشود كه به عالم غيب سر و كار پيدا كند(200)
مردانگى مىخواهد، مردانگى هم در اتفاق پيدا مىشود يعنى قوائى كه خدا به تو داده
تا مالى كه خدا به تو داده هر اندازه در حساب خدا گذاشتى رشدى در خودت پيدا مىشود
چون طرفت خداست آماده سلطنت ابدى الهى مىگردى عطاهاى ابدى پس از اين است كه تو با
خدا سر و كار داشته باشى من ذا الذى يقرض الله قرضاً حسناً
هر كه قرض خدا داد نه اينكه خدا احتياج دارد! اگر مىخواهى به عطاهاى الهى برسى
همين كه دارى، فانى بده، باقى بگير فيضاعفه له اضعافاً مضاعفة
.
از زبانتان بهره ببريد
مثال بزنم تا خسته نشويد: خدا يك تكه گوشت كه زبان باشد به همه ما داده، اين عاريه
است بالاخره روزى مىآيد كه با اين زبان هر چه مىخواهى بگوئى
لا اله الا الله نمىتوانى. ساعت مرگ نمىشود از آن استفاده كرد حالا
كه مىشود از آن استفاده كرد پس بيا و حرفت را بينداز در حساب خدا با اين زبان نگو،
مگر هر چه رضاى خدا باشد معنى قرض با خدا همين است. رد مىشوى دو نفر با هم نزاع
دارند بايست اصلاحشان بده، زن و شوهرى با هم نزاع دارند مىخواهند بروند دادگاه تو
نگذارشان، از زبان خدا دادگى بهرهاى ببر.
با زبانت چيزى نگو، مگر خير، رحمت، نگو، مگر حفظ اتحاد قلوب، واى به تو اگر با
زبانت دلى را رنجيده كنى، لعنت به تو اگر زبانت را در حساب شيطان بگذارى و كسى را
رسوا كنى، عيب كسى را آشكار كنى، چيزى كه علم ندارى بگوئى قرض شيطان دادى، معامله
با شيطان كردى با اين زبان بشر مىتواند هم با خدا معامله كند هم مىتواند با شيطان
معامله بكند ولى من ذا الذى يقرض الله قرضاً حسناً
كيست كه زبانش را بياورد در حساب خدا بگذارد؟ چشم، ايها
المؤمنون چشمتان را در حساب چه كسى گذاشتهايد؟ من نمىدانم چشمت را
قرض رحمن دادهاى يا شيطان؟ و همچنين همه اعضاء بدن تا برسد به قوه فكر و عقل. در
آثار صنع خدا تفكر مىكنى يا به اوهام مىگذرانى. خواستم بگويم قرض به خدا منحصر به
مال نيست بلكه رشتهاى از آن مربوط به مال مىشود.
پىنوشتها:
170) سوره حديد، آيه 9.
171) لئالى الاخبار، ج 3، ص 30، س 22.
172) عيون اخبار الرضا (عليه السلام).
173) بحارالانوار، جلد 46، ص 65، حديث 27.
174) وسائل، ج 6، ص 336، حديث 6 - عيون اخبار الرضاء، ج 1، ص 236، حديث 62، و
احقاق الحق، ج 11، ص 123 الى 138.
175) بحارالانوار، جلد 43، ص 350، حديث 22.
176) بحارالانوار، جلد 43، ص 341، حديث 15.
177) بحارالانوار، جلد 43، ص 324، حديث 3.
178) بحارالانوار، ج 43، ص 332، حديث 2.
179) بحارالانوار، ج 43، ص 275، حديث 42.
180) سوره حديد، آيه 10.
181) الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان
سوره يس، آيه 60.
182) سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم.
سوره فصلت، آيه 53.
183) و من آياته ان خلقكم من تراب
سوره روم، آيه 20.
184) سوره طه، آيه 55.
185) و من آياته منامكم بالليل والنهار .
سوره روم، آيه 23.
186) حاشيه مفاتيح، ص 135، آداب هنگام بيدار شدن.
187) الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها فيمسك .
سوره زمر، آيه 42.
188) بحارالانوار، جلد 47، حالات حضرت صادق (عليه السلام)، ص 57، حديث 106.
189) يراون الناس ولا يذكرون الله الا قليلا.
سوره نساء، آيه 142.
190) بحارالانوار، ج 41، ص 30، س 8.
191) بحارالانوار، جلد 47، حالات امام صادق (عليه السلام)، ص 133، حديث 183.
192) سوره حديد، آيه 10.
193) سوره حديد، آيه 11.
194) لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون .
سوره آل عمران، آيه 92.
195) اذا الشمس كورت و اذا النجوم انكدرت.
سوره تكوير، آيه 1 و 2.
196) خلقتم للبقاء لا للفناء.
علم اليقين فيض، ص 187، سطر 13.
197) سوره فجر، آيه 27 و 28.
198) و لقد كرمنا بنى آدم.
سوره اسراء، آيه 72.
199) و اجعل لى فى لقائك الراحد و الفرج و الكرامة.
مفاتيح، ص 195، دعاء ابى حمزه.
200) رجال لا تلهيهم تجارة ولا بيع عن ذكرالله .
سوره نور، آيه 37.