شبهه ردالشمس براى على (عليه السلام) و جوابش
دو مرتبه آفتاب براى على (عليه السلام) برگشت يكى همينجا كه گفته شد در مسجد فضيخ،
يكى هم در راه صفين كه آنجا هم هنوز آثارش گفته شد در مسجد فضيخ، يكى هم در راه
صفين كه آنجا هم هنوز آثارش هست و اما آنچه بعضى دشمنان على خواستند منكر بشوند كه
چطور مىشود آفتاب برگردد و اگر برگردد بايد تمام جهان بفهمند جواب اينها در باب شق
القمر گفته شده جواب همان است(96) در
آسمان صدها اتفاق مىافتد اهل زمين هيچ نمىفهمند خصوصاً چيزهائى كه در زمين اثرى
پيدا نمىشود و دو تكه شدن ماه و به هم چسبيدن كه اثرى نمايان نمىشود، بر فرض چه
كسى سر بالا مىكند ببيند چه خبر مىشود.
محل شاهد روايت اينجاست، على (عليه السلام) نمازش را خواند و آفتاب هم برگشت به
جاى خودش. على (عليه السلام) آمد پيش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پيغمبر
فرمود: يا على بگويم آنچه را كه آفتاب به تو گفت، يا خودت مىگوئى، عرض كرد اگر شما
بگوئيد شيرينتر است فرمود: به تو گفت، يا اول يا آخر يا ظاهر
يا باطن
آيا مىدانى يعنى چه؟ يعنى يا اول من آمن بالله و رسوله
اى كسى كه تو اول مؤمن به خدا و رسولش هستى اين اوليت اضافى است خبرت بدهم على جان
انت الاخر آخرين كسى كه با من عهد مىبندد و من از دنيا مىروم تو هستى
در نفس آخر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) سرش در دامن على (عليه السلام) بود و
از دار دنيا رفت.
آيا مىشود ساعت مرگ ما جمال على را ببينيم اما، ما كه خود را قابل نمىدانيم
مىتوان گفت: سليمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش
.
انت الظاهر على جان تو كسى هستى كه آيات خداى را
تو ظاهر كننده هستى هر كه على را شناخت خداى را شناخته است مردم خدا را به تو
مىشناسند انت الباطن توئى آن پنهانى كه كسى حقيقت
تو را نفهميد(97) اگر ترس اين نبود كه اين
خلق با تو مثل نصارا يا مسيح بشوند فضيلت و كمال تو را مىگفتم به طورى كه خاك زير
پايت را بردارند در چشم كنند يا على نشناخت تو را غير از من و
حق چنانكه نشناخت كسى حق را غير از من و تو(98)
.
باطن است، پنهان است حقيقتش مقام نورانيتش و هو بكل شىء
عليم فرمود، يا على آنچه كه خدا به من ياد داد ياد تو هم داده شد.
پس چرا منكر خدا مىشوند
مطلب دوم: كه باز ناچارم اينجا بگويم اشكال دوم در الظاهر
است، بلاشك خدا ظاهر است، آياتش آشكار است، اگر تمام درختهاى روى كره خاك قلم شوند
و تمام درياها مركب شوند آن وقت جن و انس نويسنده گردند به غير حساب بنويسند دليل
قدرت خدا و شواهد حكمت خداى را، درياها خشك مىشود قلمها شكسته و تمام مىشود اما
دليلهاى خداى تمام نمىشود(99) والله چنين
است تو خودت را سر تا پايت چند تا دليل خدا دارد دويست و چهل و هشت استخوان در بدنت
است اينها همه استخوانهاى اساسى، مفصلها هر كدام آيهاى است سيصد و شصت رگ جهنده و
سيصد و شصت رگ ساكن، هر كدام آيهاى است.
خلاصه، اشكال اينجا است با اين همه آيات چرا بيشتر مردم منكر خدا هستند؟ چرا بيشتر
بشر بعضى عملاً به زبان منكر مىشوند و مىگويند خدا يعنى چه؟ اين عالم خودش پيدا
شده است. چطور جور در مىآيد و بعضى هم هستند منكر و معاند نيستند لكن ايمان هم
ندارند با اين همه آيات باز هم شك دارند معاند نيستند مثل آن فرقه كه واقعاً در
شك0 هستند يعنى باورشان نمىشود كه خدائى دارند و اين دستگاه همه از اوست همه جا
محيط است جوابها دارد مختصرش را حالا مىگويم تتمهاش اگر خدا يارى كرد فردا يا وقت
ديگر اگر پيش بيايد.
يكى از علت هائى كه آدمى خداى به اين آشكارى را باور نمىدارد آخرت به اين حقى را
باور نمىدارد گناه است. من نمىدانم گناه چه بر سر آدمى مىآورد ايمان جايش در دل
است، دل اگر خراب شد، چطور مىشود در آن نقشى پيدا شود، اگر دل خراب شد چطور مىشود
ايمان در آن بيايد. امام جعفر صادق (عليه السلام) و حضرت باقر (عليه السلام)
مىفرمايند هيچ چيزى براى آدمى ضرر دارتر از گناه نيست(100)
.
9
بسم الله الرحمن الرحيم
هو الاول والاخر و الظاهر والباطن و هو بكل شىء عليم هو الذى خلق السموات والارض
فى ستة ايام ثم استوى على العرش يعلم ما يلج فى الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من
السماء و ما يعرج فيها و هو معكم اينما كنتم والله بما تعملون بصير يولج الليل فى
النهار و يولج النهار فى الليل و هو عليم بذات الصدور(101)
.
اول و آخر، ظاهر و باطن خداست
هوالاول والاخر ديروز توضيحاتى درباره آيه شريفه
در اسماء و صفات الهيه ذكر شد هوالاول فى الايجاد
آغاز هر هستى از خدا است يعنى سلسله موجودات عالم هستى اول خداست تا واجب الوجود و
هستى مطلق نباشد هستى به موجودات چگونه اضافه مىگردد اول بايد خدا باشد اولى كه
(بدون اوليت زمانى) هست كند، هست شدگان را و بعد از آنكه هست شدگان فانى مىشوند او
باقى باشد الباقى بعد فناء الاشياء .
هوالاخر آخر همه چيز، باز خداست يعنى ثابت است -
اول، وسط، آخر خداست، محيط است فناء و زوال در او راه ندارد ازلى و ابدى است.
الظاهر يعنى ظاهر است به حسب حجت و برهان و دليل
ديروز معنى اين كلمه را مشروحاً گفتم هر چه را كه تصور كنيد اثباتش به يكى يا دو يا
صد دليل است مگر ذات بيزوال حق كه برگ درختان، قطرات باران، عدد ستارگان هر چه را
تصور كنيد همه شاهد و گواه است بر لا اله الا الله
آن خداى قادرى كه قدرتش حد و اندازه ندارد اين است نمايشات قدرت او كه از آن جمله
آنچه روى كره زمين مشاهده مىگردد در هر چه بشود شك كرد در خدا نمىشود شكر كرد.(102)
يعنى اگر كسى بخواهد انكار1 خدا بكند واقعاً خودش را به بى عقلى رسوا كرده است.
ساعتى بى سازنده نمىشود آيا...!
مثالى بزنيم، همين ساعتى كه همه شما داريد اگر كسى ادعا بكند كه اين ساعت خودش
درست شده كه عبارت از چند تا ميخ و چند تا عقربه و چند چرخ باشد اگر كسى منكر
سازندهاش بشود تو سرش مىزنند مگر مىشود خودش درست بشود بايد يك قدرتى با ادراك
فوق معمولى باشد كه اين ساعت را درست كند، فكرت را ببر بالا تا برسد به آسمانها و
كرات. باز هم داستانى بگويم تا شايد معنى ظاهر و واضحتر گردد:
ساختمانى بى معمار نمىشود آيا...!
نوشتهاند: سلطان و وزيرى بودهاند، سلطان منكر خدا بود، وزير موحد و معتقد به
خداى عالم، هر چه مىكرد سلطان را متنبه كند نمىشد، ناچار شد در بيابانى كه مسير
شكار بود معمار فرستاد خانه قشنگى با درختكارى بسازد، وقتى باغ فارغ شد روزى سلطان
را به بهانه شكار به آن حدود برد، از دور چشم سلطان، به اين ساختمان افتاد به وزير
گفت اين چيست؟ وزير گفت: برويم ببينيم. عجب ساختمان قشنگى است! وزير گفت مگر
نمىدانى چطور شده زمستان كه آمد زمستان عجيبى بود سيل آمد هر چه درخت در جنگل بود
كند و آورد اينجا در راه كه مىآمدند به سنگها مىخورد و مىسائيد و پنجره مىشد و
سيل ديگرى كه مىآمد شل و گل و سنگ را تا اينجا مىآورد مىشد آجر و ساختمان،
ساختمان كه درست شد يك سيل ديگرى آمد چند تا از اين درختها را صاف كرد چوبها را
انداخت بالا شد سقف ساختمان و بعد سيل ديگرى آمد، دربها را به ديوار چسباند شروع
كرد به بافتن اين حرفها، خوب كه گفت، سلطان گفت:
وزير ديوانه شدى؟ يا مرا ديوانه حساب مىكنى؟ تا معمار و كارگر و وسائل نباشد چطور
مىشود كه ساختمان به اين شكل در ميايد.
گفت: قربان آن طور كه من گفتم چطور است؟ گفت محال است شاهد
اينجاست گفت آيا من ديوانهام كه مىگويم اين ساختمان خودش درست شده يا
آن كسى كه مىگويد اين دستگاه عالم وجود خودش اينطور شده، اگر من بگويم يك خانه چند
مترى خودش اينجور شده بدون اينكه كسى در كار باشد ديوانهام و اما تو كه منكر صدها
هزار ساختمان و غيره شدهاى ديوانه نيستى؟!
عقلاى روزگار افتخار مىكنند اسرار عالم را بفهمند چقدر حكمت در هر موجودى نهفته
است كه مىفهمى بلاشك سازندهاش خيلى دانا بوده.
قدرت به محال تعلق نمىگيرد
وقتى جناب هشام كه از اصحاب امام صادق (عليه السلام) بود جوان و زرنگ و در علم
كلام وارد بوده است برخورد كرد به يكى از زنادقه كه در زمان امام صادق (عليه
السلام) اوائل بنى العباس پيدا شده بودند خيلى فساد مىكردند، برخى از شبهه هائى كه
حالا در كتابها و در دست و زبان بعضيها است مال هزار و سيصد سال قبل است.
يك نفر از اين زنديقها به هشام رسيد خواست مسخره بكند گفت: آيا خدا قدرت دارد تمام
اين عالم را در يك تخم مرغ جا بدهد؟ بدون اينكه عالم كوچك بشود يا تخم مرغ بزرگ
بشود، هشام بنده خدا از جواب باز ماند اگر بگويد خدا نمىتواند، كفر گفته است. اگر
بگويد خدا مىتواند، اينكه نمىشود خلاف عقلست از او مهلت خواست كه بعداً جواب بدهد
خودش را رساند مدينه خدمت امام صادق (عليه السلام) از آقا مدد خواست امام اول نمايش
قدرت را خواست به او فهماند فرمود نگاه بكن بالاى سرت چه مىبينى؟ عرض كرد آقا
بالاى سرم ستارهها كه شماره ندارد. فرمود اطرافت چه مىبينى؟ گفت اطرافم كوهها
حيوانات، انسانها (حاصل روايت منقوله) فرمود: اين بينائى تو به وسيله چيست؟ اينها
همه به وسيله انطباع و انعكاس اين موجودات است در يك عدسى كه چشم باشد آن وقت
فرمود: خداى عالم كه عكس اين كرههاى به اين عظمت آفتاب و كوه و دشت و بيابان و
حيوان و بشر همه اينها را در يك عدسى از چشم قرار داده است آيا مىشود گفت خدا عاجز
است لكن به او بگو آنچه تو مىگوئى نمىشود نه اينكه خدا نمىتواند
لا يوصف ربنا بالعجز(103)
اگر جاهلى خواست شما را از راه منحرف كند، در جوابش بگو فرق است بين نشدن و
نتوانستن. عالم در تخم مرغ جا دادن اين نشدنى است نه اينكه خدا نمىتواند، اين محل
قابليت ندارد، ممتنع است لذا همه عقلاء گفتهاند ممتنع متعلق قدرت واقع نمىگردد
قدرت به امر ممكن تعلق مىگيرد.
خودت را به غفلت و اميدارى
در روايتى است به امام عرض مىكند آقا چرا خدا خودش را آشكار نمىكند كه همه او را
ببينند؟ (حاصل روايت شريفه) آقا در جواب فرمود: تو خودت نمىخواهى خدا را ببينى.
نگاه بدنت بكن از يك قطره آب منى تا اين حد چه كسى تو را رساند؟ خوابى به بيدارى،
بيدارى بخوابى، مرض بعد از عافيت و بالعكس. بچگى بجوانى، جوانى به پيرى، پيرى به
مرگ، چه كسى تو را مىچرخاند غير از خدا كسى را سراغ دارى؟ آيا مىتوانى بگوئى
خودم. اگر راست مىگوئى نگذار هرگاه جوان هستى پير شوى تا آخر، پس خدا آشكار است به
حكمتها و نعمتهاى او اما تو متوجه نيستى، به حكمت و نعمت خداست كه به او پى
مىبريم.
الباطن كه به حسب ذات و حقيقت باطن است ديروز
پرسيدند خدائى كه ظاهر است از هر بديهى بديهىتر است پس چرا بيشتر بشر منكر خدا
هستند؟
خاك بر فرق من و تمثيل من خدائى كه از آفتاب
روشنتر است آيا چطور شده كه اين بشر عاقل منكر خدا با اين ظهور و با اين همه آثار
شده است. ديروز عرض كردم خلاصهاش را بدانيد ايها الناس خداشناسى مال چشم دل است،
اگر چشم دل كور شد نمىشود خدا را ديد، چشم دل را هم گناه در گلزار معرفت سردر آورى
محال است. كسى كه پشت به خدا كرده چطور مىتواند خدا را ببيند؟!
چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است
|
|
بر رخ او نظر از آينه پاكانداز
|
تا آدمى دل را به ترك گناه صفا ندهد، خدا بين نمىشود اگر تقوا را رعايت كرد به
قدرى حق برايش آشكار مىگردد كه اگر تمام اهل كره زمين بگويند خدائى نيست محكم جلوى
همه مىايستد مثل ابراهيم خليل كه يك نفر است ولى بالاخره فهميده است دلش را صفا
داده است ظهور حق را مىبيند او را مىخواهند در آتش بيندازند باكى ندارد كه كم و
بيش داستانش را شنيدهايد. خدا كند آدمى در شهوات غرق نشود، در حب دنيا فرو نرود،
گناه چشم دل را كور مىكند، اصل ايمان را از بين مىبرد. آيه قرآنى برايتان بخوانم(104)
عاقبت آنهائى كه در گناه فرو رفتند، اين است كه تكذيب كردند آيات خدا را و مسخره
كردند.
قربان جوانى كه جوانيش را به پاكدامنى و تقوا بگذارند تا سر در آورد در گلزار
معرفت، به مقام يقين و خداشناسى برسد.
يقين به علم خدا آثار دارد
و هو بكل شىء عليم خدا همه چيز را مىداند، برهان
آن از عملش آشكار است آيا آنكه خلقت كرده نمىداند(105)
البته كه مىداند بلكه از آنچه در دلت مىگذرد آگاه است(106)
هر كارى كه بخواهى بكنى هر جا بروى خدا با تو است هر كجا بروى از علم خدا بيرون
نيستى مسلمان كسى است كه خداى را به احاطه علميش بشناسد بداند كه سر و صدائى كه از
او خفيفتر
نباشد نزد خدا آشكار است اگر يقين كنى خدا عالم است مىدانى چقدر كارهايت درست
مىشود.
در تفسير نيشابورى داستانى نقل كرده است گويد يك نفر غلام حبشى (از حبشه افرادى را
به عنوان غلامى مىگرفتند و مىآوردند و مىفروختند) پس از چندى مصاحبت با مسلمانها
آمد خدمت رسول الله و مسلمان شد شهادتين را به زبان جارى كرد و بعد
ان الساعة آتية لا ريب فيها اسلام همين است اقرار به شهادتين و قيامت
آنگاه نزد بعضى از اصحاب مسأله دينيش را درست كرد دوباره برگشت پرسشى از رسول خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم) كرد (واقعاً از غلام بيسوادى عجيب است) گفت يا محمد
خداى ما عالم هم است يا نه؟ فرمود: يعلم السر و اخفى
خداى عالم همه چيز را مىداند قدرى فكر كرد گفت: يعنى موقعى كه من گناه مىكردم
گناهان مرا ميديد؟ فرمود بلى4 گناهان تو را مىديد، ناگهان گفت:
وافضيحنا دل پاك نتيجهاش همين است صيحهاى زد و
افتاد و از دار دنيا رفت.
آفرينش آسمانها و زمين در شش دوران
هو الذى خلق السموات والارض فى ستة ايام(107)
اين آيات اول سوره حديد تمام بيان اسماء و صفات حق و توحيد رب العالمين است پس از
اسمائى كه ذكر فرمود مىفرمايد: خدا است آن خدائى كه اين آسمانها و اين كره خاك را
آفريد به مدت شش روز، يوم تا گفته مىشود در ذهنها معنى روز مىآيد كه عبارت از
دوازده ساعت يا كمتر يا بيشتر و به حسب فصلها كه از گردش زمين به دور خودش پيدا
مىشود كه هميشه نيمى از كره زمين برابر آفتاب است كه روز مىباشد، ليكن بلاشك مراد
به اينكه آسمان و زمين را خدا در شش روز خلق كرد نه روزهاى معمولى است چون كه هنوز
كره زمين نبوده تا بگويند روزى بوده است پس مراد به يوم در اصطلاح عرب و عجم و ساير
لغات گاهى روز مىگويند و از آن يك دورهاى را مىخواهند يك قسمتى از زمان را اراده
مىكنند.
مثلاً فرض كنيد يك روز ما بچه بوديم و در دامن پدر و مادر بوديم يك روز هم جوان
بوديم دنبال شهوات، يك روز هم پير و مردنى شدهايم در حالتى كه اين سه روز هشتاد يا
نود سال است - مراد از روز يعنى يك قسمت از زبان.
شعرى از حكيم كاشانى در اين باره:
بد نامى حيات دو روزى نبود بيش
يك روز صرف بستن دل شد به اين و آن
|
|
آن هم كليد با تو بگويم چسان گذشت
روز دگر بكندن دل زين و آن گذشت
|
از روز اول تا جوانيش يك روز - يك روز هم از آخر جوانى تا آخر عمرش.
خواستم بگويم يك قسمت از زمان روى هم هر چه مىخواهد باشد تمامش را يكى قرار
مىدهند. كره خاك و آسمان بالا را شش روز يعنى شش دوره نه شش تا گردش كره، زيرا
كرهاى آن وقت نبود مطابق با هيأت و زمينشناسى جديد گويند در ابتدا كره خاك نبوده
در اول گاز مايعى كره آفتاب جدا شده بود كه حرارت سطح اين كره در ابتدا شش هزار
درجه و حرارت جوفش يك ميليون درجه آنگاه در يك دوره (دورهاش چند هزار سال شده است
در هيأت جديد از يك ميليون هم متجاوز گويند خدا بهتر مىداند) پوستهاى روى آن
حرارتها و معدنهاى آتشين توليد گرديد پس از دورانى (از شش دوره) كه هر دورهاى
هزاران سال طول كشيده كوهها درست شد در دوره ديگر نباتات درست گرديده در دوره ديگر5
حيوانات و بعد آماده شد براى پيدا شدن انسان(108)
شش دوره هر دورهاى ميليونها سال طول كشيد تا آماده براى خلقت آدمى گرديد.
عرش، تدبير امور است
ثپ م استوى على العرش عرش كدام است؟ عرش معانى
متعدد دارد (خود عرش به معنى تخت است) عرش يعنى تدبير امور، خداى عالم عرشها دارد
يكى از تختهاى سلطنتى الهى روى آب است(109)
يعنى قدرت و حكمتش را بر آب قرار داده است، آب به اين روانى كه هرگاه در باغچه
مىآيد از اول شروع مىكند تا آخر تمام درختها را سيراب مىكند در اين باغچه هزاران
درخت است از آنكه ميوهاش ترش است تا اينكه ميوهاش شيرين است آن وقت قدرت در آب
چطور ظهور مىكند بلكه اساس حيات در آب است(110)
تا آب پاى درخت ريخته نشود درخت مرده است آب كه آمد همه را زنده مىكند چگونه قدرت
نمائى در آب كرده است؟ آن هم با چه تدبيرى؟ قدرى آب كه پاى درخت رسيد مثلاً به
صدهزار برگ آب مىرسد، يك برگ از قلم نمىافتد، و آب را برخلاف مجراى طبيعى قرار
داده، مجراى طبيعى هبوط و پايين آمدن است نه رفتن به بالا لكن بر خلاف جريان طبيعى،
نمىدانم خداى عالم چه جاذبهاى به ريشه داده كه آب را به بالا مىبرد همان آب
مىرسد به اين ميوهها چطور تغيير وضع مىدهد، آب مىآيد پاى اين درخت تا مىرسد به
ميوه، چه قدرتى بايد اينها را اداره بكند، چه استادى اين دانهها را مرتب مىكند
غرضم سلطنت و عرش خداست يك معنى آن اين است كه عرش خدا بر آب است، مىخواهى سلطنت
خداى را ببينى؟ آب را نگاه كن عرش خدا بر آب است يعنى تدبيرش بر خوراكيها، حيوانات،
نباتات، پرندگان تمامش به وسيله آب است، اين يكى از مراتب عرش الهى.
عرش ممكن است كهكشانها باشد
ديگر از معانى عرش الهى كه ذكر شده است در روايت اين طور است كه تمام زمين و آسمان
اول يك حلقه است نسبت به آسمان دوم تا آخر تا آسمان هفتم، آن وقت آسمان هفتم همه يك
حلقه است نسبت به كرسى و كرسى هم يك حلقه است نسبت به عرش، حالا ببينيد عظمت عرش
چقدر است، بعضى از مفسرين چنين گفتهاند كه شايد اين كهكشانها باشد.
كهكشان بالاى سرت كه نگاه مىكنى يك خط شيرى مانندى كه راه كعبه را گرفته يعنى رو
به قبله اين را مىگويند كهكشان، در عالم وجود گويند، صدها هزار كهكشان است آن وقت
در هر كهكشانى (منظومه ما جزء كهكشان شيرى يا مجره است) ميليونها ستاره و در بعضى
تا سى هزار ميليون كره است كه نه تا از آنها اين آفتاب، ماه، مريخ، زهره، زحل و
مشترى و... است.
تا بحال دانشمندان از روى تحقيق و استدلال حدس زدهاند در اين سى هزار ميليون صد و
پنجاه ميليونش آفتاب است، يعنى كره عظيمى است نور بخش، كه بعضى از آنها چندين برابر
اين آفتاب است از حيث حرم و نور و اما از حيث وسعت يكى از كهكشانها در هر ثانيهاى
شصت ميليون كيلومتر از منظومه ما دور مىشود يعنى وسعت و دامنه پيدا مىكند،
اجمالاً به حسب روايات نسبت به عرش اين طور تعبير شده است هشت ركن دارد از هر ركنى
تا ركن ديگر سى هزار سال راه است. اصلاً از حساب دور است عرش چقدر است، خدا مىداند
همين قدر بدانيد كه خداى عالم مىفرمايد:
ثم استوى على العرش يعنى:
استولى على العرش حكمران در عرش، تدبير كن در عرش با آن عظمت، خداست در
تمام اين كرهها در تمام اين آسمانها، تدبير و نظم قرار داده است، چه بسا در بسيارى
از آنها حيات باشد چنانكه در برخى از روايات رسيده است و بشر روى كره خاك خبر ندارد
تو كه نمىدانى نبايد منكر شوى حتى تا جائى كه چند سال است، سر و صدا بلند است كه
در بعضى از اين كرهها تمدنها و اكتشافاتى است كه هنوز ما كه روى خاك هستيم پى به
آنها نبردهايم و همين طور دارند تحقيق مىكنند مىگويند در فوق موجوداتى هستند كه
آنها در تمدن و اختراع و پيشرفت مقدم هستند بر بشرى كه روى كره خاك است.
تمام جهان هستى عرش خداست
يكى ديگر از مصاديق عرش كل عالم وجود تمام كهكشانها، تمام كرهها، تمام جهان هستى،
عرش خداست يعنى محل سلطنت خداست، محل قدرت خداست، نه آب تنها كه اول گفتم، آب يكى
از آنهاست، از آن جمله دل مومن است. قلب المؤمن عرش الرحمن.
اى انسان تو به كجا اوج گرفتهاى و خودت هم نمىدانى همين قدر بدان اين قلب تو اگر
قلب سليم شد ان شاء الله غير از خدا چيزى در او نباشد از حب مال و جاه و مقام و
رياست و شهوات پاك بشود همهاش خدا و آنچه خدائى است گردد اگر دل سالم شد مىشود
عرش الرحمن.
بسيارى از دلها طويله است نه عرش خدا، دلى كه در آن پول و متاع است كجا مىشود عرش
الرحمن؟! اگر علاقههاى دنيائى از دل بيرون رفت و بنده خدا شد آن وقت دلش عرش خدا
مىشود.
نشانه قلب سليم اين است كه اگر نقصى به دنيايت رسيد دلت تكان نخورد ولى واى اگر به
دينت رسيد دلت شكسته مىشود يعنى اگر خداى نكرده يك مرتبه خبر شدى كه مغازهات آتش
گرفته است دلت قوى بود، درست است آدمى ناراحتى نفسانى پيدا مىكند اما در هر حال دل
مومن قوى است ولى اگر گناهى از تو سر زد سخت پژمرده و ناراحت و7 مضطرب مىگردى(111)
اين است نشانه ايمان.
10
بسم الله الرحمن الرحيم
هو الذى خلق السموات والارض فى ستة ايام ثم استوى على العرش يعلم ما يلج فى الارض
و ما يخرج منها و ما ينزل من السماء و ما يعرج فيها(112)
.
خداشناسى در سوره حديد
روايت در كتاب كافى است از حضرت زين العابدين (عليه السلام) از توحيد پرسيدند
فرمود: خداى تعالى چون مىدانست كه در آتيه بشر فحص مىكنند دنبال خدا مىگردند لذا
سوره توحيد و شش آيه از اول سوره حديد نازل فرمود تا قيامت هر كه مىخواهد خدا را
بشناسد، اين سوره و اين شش آيه را بخواند. اينك آيه چهارم:
هو الذى خلق السموات والارض اى كسى كه مىخواهى
خدا را بشناسى، خداست آن خدائى كه اين آسمانها و كره زمين را در شش روز (دوره)
آفريد.
گفته شد كه بنا به هيئت جديد در ابتدا اين كره زمين قطعه مذابه بود و ذنوان داشته
هزاران سال حركت كرد و در اثر طول كشيدن و دورى از آفتاب، حرارت شش هزار درجه اولى
كم شد تا اينكه پوستهاى روى كره زمين بسته گرديد كه بشود روى سطحش صاحب حياتى پيدا
شود، ميليونها سال اين كره زمين در حركت بود و بعد در اثر رگبارهائى كه بر اين كره
زمين ريخته گرديد كوهها درست شد و گياهها و حيوانات را خداوند آفريد، آنهم در دو
دوره پس از تمام كردن كره خاك و آماده شدنش براى روئيدن گياه و پيدا شدن حيوانات،
آفريدن انسان و آماده كردن آسمانها... استوى على العرش
.
تدبير خدا بر اين جهان هستى قرار گرفت خداى عالم پديد آورنده عالم و بر همه اين
عالم تدبير كننده است مثلاً زمين را خلق كرد، نظم در حركتش را هم درست كرد، فرض
كنيد نظم در زندگى خود بشر را هم خدا بايد تدبير كند در زندگيش الهامها به او كند.
اين صنايع كه از بشر درست مىشود آيا از اين گوشت و پوست است نه بلكه همه از الهام
خداست پس يكى از معانى استوى على العرش ،
استوى على عالم الوجود است بر اين جهان هستى اين ملك عظيم مستولى و
تدبير كننده است.
آيه بعد يعلم ما يلج فى الارض و ما يخرج منها از
اين كلمه يعلم فهميده مىشود كه واجب است عقلاً و شرعاً بر هر بشرى يقين كند خدا
عالم است به برهانهائى كه در قرآن ذكر فرموده و خبر داده است، مسلمان كسى است كه
هميشه خدا را با خودش بداند كه در تتمه آيه ذكر شده است، خدا مىداند آنچه در شكم
زمين فرو مىرود مثلاً قطرات باران، دانههاى تخم گياهانى كه در زمين فرو مىرود
همه را خدا مىداند.
حفاريهاى دريائى و عجائب آن
باز از مصاديقش ما يلج فى الارض بدنهاى مردگان است
بعضى از مفسرين گفتهاند خدا مىداند از اول خلقت تا حالا چه گنجهائى كه در اين
زمين فرو رفته به اين مناسبت مفسر مصرى طنطاوى در پنجاه سال قبل مىنويسد كه در
جرائد مصر اخيراً منتشر شده كه به تازگى در بحرابيض نزديك تونس غواصان فرانسوى
مشغول غوص در دريا بودند يكى از غواصان به عمق سى قامت كه پائين مىرود منظره
هولناكى در زير دريا در عمق سى قامت مىبيند، نگاه مىكند مىبيند زنى است در نهايت
زيبائى و آرايش به انواع جواهرات. مبهوت و حيران شده در آن وقت مىبيند ماهيها
مىآيند اطرافش و بر مىگردند، دلهرهاى پيدا مىكند اعلان خطر مىدهد. او را بالا
مىآورند. به ساير رفقايش خبر مىدهد كه من در دريا چنين چيزى ديدهام، اجمالاً
بزرگترشان آمد آنها هم غوص كردند ديدند اينجا زير دريا (عمق سى قامت) جاى خيابان،
كوچه، بازار است، باز آنطورى كه بايد و شايد نفهميدند تا مىنويسد از آمريكا
استمداد خواستند و از علماى آمريكا كه در اين فن وارد بودند آوردند پس از تحقيقات
گفته بود آنچه من كشف كردهام اين است اين زن آدمى نيست اين شكل بتى است كه به حسب
طبقات دريا كه من تفحص كردم سه هزار سال قبل در اين قطعه شهرى بوده و اين هم شكل
بتشان بوده است. بالاخره بزرگشان دستور داد يكى از دو كار را بكنند يا اينكه دور
اين قطعه حصارى بكشند و همينجا موزهاى شود يا اينكه اين بت را بيرون آورند و در
يكى از موزههاى معتبر در معرض نمايش بگذارند و سپس شروع كردند به حفارى براى
تحقيقات وسيع بعدى.
سنخ اين صدها بت يا چيزهاى ديگر پيدا شد.
مصاديق علم خداوند
از مصاديق اين آيه معدنهاست همين معدنهاى نفت، آهن، معدن مس، طلا، همانكه خلق كرده
مىداند و ما يخرج منها آنچه از زمين بالا مىرود
آن را هم خدا مىداند از زمين: شاخههاى حبوبات، سبزيها عددش را خودش مىداند و باز
از چيزهائى كه از اين زمين بلند مىگردد بخارات است خصوصاً از قسمت درياها، خدا
داند كه روزى چقدر بخار متصاعد مىگردد و اين بخارها متراكم مىشود حالت ابرى پيدا
مىكند.
و ما ينزل من السماء از آن طرف از بالا هر چه
پائين مىآيد خدا مىداند مثلاً چيزى كه محسوس است باران است حرارت آفتاب در هر
روزى رقم عجيبى است حرارت از آفتاب به كره زمين مىرسد مثلاً قطرههاى باران را خدا
مىداند، خدا مخلوقهائى دارد كه آنها هم مىدانند، امام هم مىداند، حتى در ليلة
المعراج رسول خدا ملكى را ديد عظيم الجثه، كه هزار هزار صورت هزار هزار دست تا آخر،
فرمود حساب چه مىكنى؟ گفت: يا رسول الله من عدد دانههاى باران كه در درياها ريخته
مىشود مىدانم عدد دانههاى باران كه در كوهها ريخته مىشود مىدانم عدد دانههاى
باران كه در كوهها ريخته مىشود مىدانم عدد دانههاى بارانى هم كه در بيابانها
ريخته مىشود مىدانم فرمود: آيا حسابى است كه عاجز باشى (براى همه شما بشارت است)
گفت: يا رسول الله! حساب ثوابى است كه آن را نمىتوانم هرگاه جماعتى از امت تو دور
هم جمع باشند و صلوات بر تو بفرستند از حساب ثوابش ناتوانم، نتوانم بشمارم من كه
دانههاى باران را مىتوانم بشمارم از حساب ثوابهائى كه خدا - ان شاء الله - به اين
جمع عنايت مىكند عاجزم.
سنگهاى آسمانى و تخريب زمين
اخيراً شنيدهايد كه سنگهاى ريزه كه از كرهها جدا مىگردد به كره زمين ما مىآيد
در هر دقيقهاى ميليونها سنگ به زمين يم ريزد منتهى چيزى كه هست در همان حلقهاى كه
محيط به كره زمين است در همان هواى متصل به كره زمين از بس حرارت آفتاب در آنجا جمع
شده آن سنگ ريزهها آنجا حل مىشود اگر يكى از آنها به زمين برسد از بمب اتمى اثرش
بيشتر است و اى، اگر در يك دقيقهاى يك ميليون بمب روى كره زمين بريزد چه مىشود؟
لذا خدا همانجا حلش مىكند و ما يعرج فيها آنچه را
هم كه بالا مىرود خدا مىداند.
بدنها به خاك و ارواح به عرش مىرود
اينهائى كه گفتم صورت است - در عالم معنى و عالم حقيقت بدنهائى كه در زمين مىروند
خدا مىداند، روحهائى كه از بدن فاصله مىگيرد و در عالم بالا مىرود آنها را هم
مىداند بدنت در زير خاك مىرود و روحت در عرش مىرود. در روايت خصال شيخ صدوق است.
مومن ساعت مرگش كه روحش را مىگيرند و به عرش مىبرند. دست به دست اين گل عالم وجود
را ملائكه به عرش خدا مىرسانند.
و هو معكم اينما كنتم رسيديم به نقطه حساس ايمان،
مسلمان، مومن، موحد كسى است كه هميشه خداى را همراه خود و ناظر بر خود و همه ببيند
يعنى بداند خدائى كه غيب است با توست هو معكم هو
يعنى خدا، معكم يعنى با شما اينما كنتم هر كجا
باشيد خواه زير زمين يا روى كره ماه خدا با توست باز تكرار مىكند
والله بما تعملون بصير اى مسلمانان هر كارى بكنيد خدا مىبيند كار خير
كن چون خدا مىبيند، كار شر نكن چون خدا مىبيند. از خدا حيا كن معنى ديندارى همين
است. همين خداى را بر خود دانا و محيط بدان در هر كجا كه باشى. اگر اين طور شدى اين
ايمان است در دنيا و آخرتت سعادتمند هستى تمام سعادت و خوشى در همين يك كلمه است.
آنهائى كه اهل ايمان باشند(113) امنيت
حقيقى در زندگى دنيا و از ساعت مرگ الى الابد براى آنها است هر چه اضطراب است در
كفر به خدا است هر چه امن است در ايمان به خداى عالم است.
از چهار طريق آدمى اضطراب دارد كه بعد علاجش را هم مىگويم: اولين راه دلهره،
بيخبرى است كه به تعبير ديگر از معماى هستى سر در نياوردن است كه منجر مىشود به
ماليخوليا، دوم حرصها، شهوترانىها ماده پرستى بى مرز و بى حد و حساب اين هم اضطراب
مىآورد.
يكى از رفقاى ما اهل منبر بود اين كار را رها كرد رفت در شغل زمين و ساختمان
اجمالاً يك وقت با خبر شديم ايشان ميليونر شده تا بالاخره از خانوادهاش سوال شد كه
ايشان كجا است؟ گفت: از وقتى كه مالش زياد شده اين بدبخت نه خوراكش را مىفهمد نه
زندگيش را پيش از آفتاب مىرود بيرون ساعت يازده، دوازده شب مىآيد در حالى كه گيج
و خسته است بعد از چندى احوالش را پرسيدم گفتند زخم معده پيدا كرده چهار ماه است
گذرنامه تهيه كرده تا براى معالجه به خارج برود نمىتواند زيرا هر روز كارى از
كارهايش را0 مىخواهد انجام دهد فردا برود.
شهوات هم چنين است حرص بر شكم، گاه مىشود خودش را فداى شكم مىكند.
گويند: در آمريكا (آمار هفت، هشت سال قبل است) يك ميليون و هشت هزار تختخواب براى
بيماران روانى دارند همين هائى را كه اضطرابها و دلهرهها به فحشا و منكرات در شراب
و قمار كشانده است سپس تيمارستان بعد مىگويند در هر دقيقهاى در آمريكا دو نفر
ديوانه مىشوند، اين سالها ديگر چه خبر است؟!
11
بسم الله الرحمن الرحيم
هو الذى خلق السموات والارض فى ستة ايام ثم استوى على العرش يعلم ما يلج فى الارض
و ما يخرج منها و ما ينزل من السماء و ما يعرج فيها و هو معكم اينما كنتم والله بما
تعملون بصير له ملك السموات والارض و الى الله ترجع الامور يولج الليل فى النهار و
يولج النهار فى الليل و هو عليم بذات الصدور(114)
.
ذرهاى، از علم خدا بيرون نيست
در اين آيات از اول سوره حديد تكيه روى صفت علم و قدرت است تمام صفات كماليه حق
برگشتنش به علم و قدرت است واجب است بر هر مسلمانى بداند خداى عالميان دانا و
تواناست هم وزن ذره (در تعبير از اين خردتر مثالى نيست) از دانش خدا بيرون نيست(115)
هرگاه زمستان در اتاق را باز كنند و شعاع آفتاب داخل حجره گردد، ذراتى در حركتند در
نور آفتاب به قدرى كوچك است كه گاهى ديده نمىگردد. تا جائى كه
يعلم السر و اخفى هنوز حرف نزدى خدا از دلت خبر دارد
اخفى آنچه از خودت هم نهان است آن را هم خدا مىداند.
بدون استثناء، هيچ چيز از علم خدا بيرون نيست. واجب است يقين كنى از آن جمله
يعلم ما يلج فى الارض آنچه در زمين فرو مىرود.
ديگر آنچه را كه به آسمانها صعود مىكنند شياطينند كه آنها را با تير شهاب رد
مىكنند، ديگر ملائكهاند كه هر كدام مقام معينى دارند.(116)
ملكوت اعمال مومنين، بالا مىرود
ديگر از امورى كه به آسمان بالا مىرود و در آسمان جا مىگيرد اعمال اهل ايمان
است(117) در ملكوت آسمان جاى اعمال اهل
ايمان است (البته آنچه كه واجد شرائط باشد) كه در حديث معاذ ذكر شده است عملى را
بالا مىبرند ملائكه آسمان اول ردش مىكنند مىگويند: ما مامور غيبيم چون صاحب اين
عمل غيبت كرده عملش بالا نمىرود. عمل ديگرى كه غيبت نكرده آسمان دوم معطلش مىكنند
مىگويند صاحبش داراى كبر است ردش مىكنند. عمل ديگرى بالا مىرود به آسمان سوم كه
مىرسد مىگويند حسود است ردش مىكنند. عمل ديگرى را ملك مىگويد من صاحب رحمم،
صاحب اين عمل قسى القلب است. كسى كه قلبش قساوت دارد عملش قبول نمىشود(118)
كسى كه رحم ندارد چه توقع رحمى از خدا دارد كه خدا رحمش بكند عملش را قبول بفرمايد.
بلكه گاه مىشود بعضى از قساوتها علاوه اينكه نمىگذارد عملت بالا برود قهر خدا را
به تو مىچشاند. عملى از اين حجابها مىگذرد ندا مىرسد ما بهتر مىدانيم در اين
عمل ريا كرد، نظرش به ما نبود. اين انفاقى كه كرد نظرش تعريف خلق بود نه رضاى خدا.
غرضم اعمالى كه بالا مىرود خدا همه را مىداند حتى عملى كه از نظر ملائكه هم
پنهان باشد.
ديگر از مصاديق ما يعرج فيها البته مراد سماء
ملكوتى است ارواحى كه از قالب جدا مىشوند و مىميرند اگر چنانچه اهل ايمان و تقوا
باشد همان ساعت مرگ روحش را مىبرند از آسمانى به آسمان ديگر تا به آسمان هفتم
مىرساند.(119) ملائكه با چه خوشى و بهجتى
روح مومن را كه تازه از بدن فاصله گرفته است به عالم ملكوت اعلى مىبرند. اگر نعوذ
بالله كافر يا گنهكار باشد، واى اگر ظالم باشد، واى اگر مال يتيم خور باشد، واى اگر
قسم دروغ خور باشد، اينها وقتى مىميرند به عكس، هبوط است عروج ندارد يعنى او را رو
به پائين باسفل السافلين مىكشانند.
احوالپرسى مردهها از روح تازه مرده
در كتاب معانى الاخبار از امام صادق (عليه السلام) است مىفرمايد: گاه مىشود مومن
كه از دنيا مىرود و پاك است او را به عالم اعلى مىبرند و در آنجا ملحق مىشود به
ارواح عاليه و آنها مىگويند تازه مهمان عزيز مكرم است مثل مسافرى كه مىآيد پس از
حضور شروع به احوالپرسى مىكنند اينكه تازه مرده وارد شده در عالم ملكوت آشنايانى
كه جلوتر2 مرده بودند تا او را مىبينند مىگويند خوش آمدى بگو ببينم مثلاً فلانى
در چه حال است، احوال مىپرسند از حال زندهها كه هنوز روى خاك هستند اينجا امام
(عليه السلام) مىفرمايد اگر بگويد: خوب هستند در دنيا زنده هستند مىگويند: اميد
است كه - ان شاء الله - به ما برسند يعنى در عالم اعلاء - ولى اگر احوال يكى را
پرسيدند گفت: پيشتر از من مرد، آن ارواح شريفه مىگويند: آه،
قد هوى معلوم مىشود اين بدبخت سرنگون شده حق الناس گردنش بوده كه
گرفتار شده اگر سالم بود كه به ما مىرسيد سقوط كرده، عالم ملكوت سفلى رفته تا چه
وقت خلاص شود آن را ديگر خدا مىداند(120) .
حق الناس مثل سنگى است كه به پاى مرغى بسته باشند چطور مرغ نمىتواند بپرد، آدمى
كه مىميرد اگر حق الناس بگردنش باشد نمىتواند بالا برود و از عقبات بگذرد.
پىنوشتها:
96) براى شرح به تفسير سوره قمر در كتاب حقائقى از قرآن از بيانات حضرت آيت الله
دستغيب مراجعه شود.
97) بحارالانوار، جلد 41، ص 181، حديث 17.
98) بحارالانوار، جلد 41، ص 181، حديث 17.
99) و لوان ما فى الارض من شجرة اقلام و البحر يمدة و البحر يمدة من بعده سبعة
ابحر ما نفدت كلمات الله ...
سوره لقمان، آيه 27.
قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربى لنفد البحر قبل ان تنفد كلمات ربى ولو جئنا
بمثله مددا.
سوره كهف، آيه 109.
100) اصول كافى، ج 2، ص 206، حديث 1.
101) سوره حديد، آيات 3 - 6.
102) افى الله شك فاطر السموات والارض.
سوره ابراهيم، آيه 10.
103) اصول كافى، كتاب توحيد، جلد 1، ص 62، حديث 4.
104) ثم كان عاقبة الذين اساوا السواى ان كذبوا بايات الله و كانوا بها يستهزون.
سوره روم، آيه 10.
105) الا يعلم من خلق.
سوره ملك، آيه 14.
106) يعلم السر و اخفى.
سوره طه، آيه 7.
107) سوره حديد، آيه 3.
108) انى جاعل فى الارض خليفه.
سوره بقره، آيه 30.
109) و كان عرشه على الماء.
سوره هود، آيه 7.
110) و جعلنا من الماء كل شىء حى.
سوره انبياء، آيه 30.
111) من سرته حسنته و سائته سيئته فهو مومن.
عدة لداعى، ص 224.
112) سوره حديد، آيه 4.
113) الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم أولئك لهم الامن و هم مهتدون.
سورهانعام، آيه 82.
114) سوره حديد، آيه 6.
115) و ما يعزب عن ربك من مثقال ذرة فى الارض ولا فى السماء.
سوره يونس، آيه 61.
116) و ما منا الا له مقام معلوم. سوره صافات، آيه 164.
117) ان كتاب الابرار لفى عليين.
سوره مطففين، آيه 18.
118) فويل للقاسية قلوبهم.
سوره زمر، آيه 22.
119) الذين تتوفيهم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم.
سوره نحل، آيه 32.
120) بحار، ج 6، ص 269، حديث 121 و 123.