12 - (ماريه
) قبطيه دختر شمعون معروف به
(ماريه )
وى كنيز حضرت بود كـه از سـوى پـادشـاه قـبطيها (مقوقس
) به حضرت اهداء شد.(167)
برخى زنان نـيـز تنها به عقد حضرت در آمدند و يا كنيز حضرت بودند ليكن
ازدواج با آنها صورت نگرفت كه اسامى آنها در تاريخ ثبت است .(168)
بيشتر همسران حضرت غير از خديجه در مدينه در قبرستان بقيع مدفون هستند،
و قبر آنها تاكنون مشخص و مزار زائران است .
قلمهاى زهر آگين
بـيـش از چـهـار هـمـسـر بـه عـقـد دائم
انـتـخـاب نـمـودن ، از ويژگى ها و احكام اختصاصى رسـول الله (صـلى
الله عـليه و آله ) مثل ساير خصائص النبى (صلى الله عليه و آله ) مـى
بـاشـد. ديـگـران بـيش از چهار همسر در يك زمان نمى توانند انتخاب
كنند. نكته حايز اهـمـيـت در ايـن مـورد انـگـيـزه هـاى ايـن ازدواج
هـا مـى بـاشـد. طـرح ايـن گـونـه مسائل همراه با تحليل صحيح از ازدواج
هاى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) راهگشا و پـاسـخ بـرخـى شـبـهـات
مـى تـوانـد بـاشـد. زيـرا در مـورد انـگـيـزه ازدواج هـاى رسـول الله
(صـلى الله عـليه و آله ) قلم هاى زهر آگين دشمن به ميدان آمده و سم
پاشى فراوان صورت گرفته است . ذهن ها را به جهت هايى دور از واقعيت سوق
داده است .
برخى پرده درى كرده و ازدواج هاى حضرت را تنها به انگيزه هاي نفساني
نسبت داده اند همان طور که به طور قطع مي توان گفت که تنها انگيزه نمى
تواند باشد زيرا وى در هـنـگـامـى كـه دوران جـوانـى سـپـرى مي شـد بـا
يـك زن چـهـل سـاله كـه چـنـديـن بـار ازدواج كـرده بـود ازدواج مـى
كـنـد، و مـدت بـيـسـت و پـنـج سـال هـم كـه بـا ايشان زندگى مى كند؛
همسر ديگرى انتخاب نمى كند. در اين مدت دوران جـوانـى و حـتـى مـيـان
سـالى ايـشـان نـيـز بـه طـور كـامـل سـپـرى شـده اسـت . ازدواج هـاى
مـتـعـدد در طـول 13 سال آخر عمر رسول الله (صلى الله عليه و آله )
صورت مى گيرد چگونه مى توان اين ازدواج ها را به تمايل نفسانى نسبت
داد؟! لذا خيلى قلم پست محرف و كنيه توز يابى خبر مـى خـواهد كه چنين
انگيزه اى را در مورد ازدواج حضرت مطرح كند با توجه به اين نكته بايد
انگيزه هاى ديگر را جستجو نمود.
انگيزه ازدواج ها
در لابـلاى نـوشـتـار بـه بـرخـى خـصـوصـيـات ازدواج هـاى رسـول
الله (صـلى الله عـليـه و آله ) اشاره شد. گرچه حضرت نيز از آن جهت كه
بشر بـود، در تـامـيـن غريزه جنسى از راه ازدواج بهره مى گرفت ، هم خود
حضرت وهم اصحاب بـه خصوص جوانان به آسانى به ازدواج موفق مى شدند، همان
كه مى توان گفت امروز يـكـى از سـخـت تـريـن مـشـكـلات خـانـوادگـى و
اجـتـمـاعـى شـده اسـت ! در عـيـن حـال ازدواج هـاى حـضـرت جـنـبه هاى
ارزشى و دينى دارد، كه از مطالب گذشته مى توان بـرخـى انـگـيـزه هـا را
بـه دسـت آورد مـانـنـد ايـن كـه ازدواج بـا دختر ابوبكر ياعمر ويا
ابـوسـفـيان مى تواند انگيزه هاى اجتماعى داشته باشد، كه حضرت با
خانواده هاى داراى مـوقـعيت هاى اجتماعى رابطه ازدواج برقرار نموده ،
تا تاليف قلوب نمايد. ونيز در مورد ديـگر ازدواج مى توان گفت كه احترام
نهادن به مقام شهدا و طرح يك ارزش اجتماعى است ، كه خانواده شهيد بعد
از شهادتش بى سرپرست نماند، كه در مورد حفصه و نيز ام سلمه مى توان
مطرح كرد. كه همسران آنها مجروح جنگى بوده و به شهادت رسيده بودند.
و بـرخـى ازدواج هـا جنبه فقهى دارد، مانند ازدواج با
(ام شريك ) كه بدون مهر
خود را تقديم حضرت كرد و قرآن هم اين موضوع را از خصائس النبى مى شمارد
وامراة مومنه ان و هبت نفسها للنبى ان اراد
النبى ان يستنكحها خالصة لك من دون المومنين
(169) در صـورتـى كـه زنى بدون مهر خودش را به
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بخشيد اگـر رسـول الله (صلى الله
عليه و آله ) تمايل داشت مى تواند با او نكاح كند. البته ايـن حـكـم
اخـتـصـاص بـه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) دارد، ديگران در آن
شريك نـيـسـتـنـد.) و زنـى كـه خـود را
بـدون مـهـر در اخـتـيـار رسول الله (صلى الله عليه و آله ) قرار داد
ام شريك بود.(170)
ونـيـز ازدواج بـا مـطلقه زيد بن حارثه يعنى زينب دختر جحش كاملاجنبه
فقهى دارد، زيرا زيـد پـسـر خـوانـده رسـول الله (صـلى الله عـليه و
آله ) بود. هنگامى كه حكيم بن حزام بـرادر زاده خـديـجـه تـعـدادى
بـرده از شـام آورده بـود، اين برده را به خديجه بخشيد و حـضـرت از
خـديجه خواست او را به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ببخشد. بعد از
ايـنـكـه بـه حـضـرت هـديـه شـد زيـد را آزاد كـرد.(171)
وى پسر خوانده حضرت قرار گرفت . مردم در مورد پسر خوانده فكر كردند كه
حكم پسر را دارد و همسر او حكم عروس را دارد و نمى توان با او ازدواج
كرد. قرآن اين تو هم را رد مى كند: ما كان محمد
ابااحد مـن رجـالكـم و لكـن رسـول الله و خاتم النبيين
(172) (محمد پدر
هيچ يك از شماها نـيـسـت او رسـول الله (صلى الله عليه و آله ) و پايان
دهنده پيامبران است .) در مورد ازدواج
بـا مـطـلقـه زيـد مى فرمايد: فلما قضى زيد منها
و اطرا زوجنا كها لكى لايكون على المومنين حرج فى ازواج ادعياهم اذا
قضوا منهن وطرا(173)
(وقتى زيد حاجت خود را بـاآن زن بـرطـرف
كرد همبستر شد آن زن را به نكاح تو در آورديم تا مومنان در مورد
هـمـسـران پـسـر خـوانده هاى خويش حرج و مشكلى نداشته باشند.)
كه قرآن اين حكم را اگـر تـنـهـا بـيـان مـى كـرد شـايـد بـرخـى بـهانه
آورده توجيح مى نمودند، ليكن وقتى رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله
) خـودش ايـن عمل را انجام دهد ديگر شبهه به طور كلى ريشه كن مى شود.
و در مـورد بـرخـى ديـگـر از زنـان رسـول الله (صـلى الله عليه و آله )
مى توان گفت ، زنـان بـى سـرپرست و بيوه بودند. حضرت با ازدواج با آنها
يك ارزش ديگر اجتماعى را سـنـت نهاد. و نيز ازدواج با جويريه كه يك
اسير جنگى بود موجب بركت و آزادى تعداد زيـادى از اسـراء جـنـگـى شـد.
ايـن گـونـه مـسـائل نـيـز انـگـيـزه هـاى ازدواج هـا را شكل مى دهد.
تنها چيزى كه در اين باره نمى توان مطرح نمود،انگيزه نفسانى ؛ آن گونه
كه افراد مغرض به عنوان خواهش هاى نفسانى و شهواتى مطرح مى نمايند!! مى
باشد.
قرآن و همسران رسول الله
(صلى الله عليه و آله )
هـمسران رسول الله (صلى الله عليه و آله ) وابسته به بيت وحى مى
باشند. همان خانه اى كه : اذان الله ان ترفع و
يذكر فيها اسمه
(174) (خانه اى كه
به اذن خدا بـلنـد مـرتـبـه اسـت و نـام خـدا در آن يـاد مـى شـود.)
به لحاظ همين وابستگى است كه هـمـسـران رسـول الله (صـلى الله عـليـه و
آله ) از مـوقـعـيت بسيار ممتازى بر خوردار مى باشند و به لحاظ همين
موقعيت ممتاز از وظايف و مسووليتهاى ويژه اى نيز بهره دارند.
قـرآن زنان پيامبر را مادران مسلمانان مى نامد:
النبى اولى بالمومنين من انفسهم و ازواجه امـتـهاكم
(175) (پيامبرا
زخود شمانسبت به شوونات شما اولويت دارد و همسران او مادران شما هستند.)
همسران او مادر نسبى نيستند، در يك حكم فقهى همانند مادر هستند و آن
ايـن كـه نـكـاح بـا آنها براى هميشه بر ديگران حرام است ، كه در آيه
ديگر به اين حكم تصريح شده است : و لا ان تنكحوا
ازواجه من بعده ابدا(176)
(بر شما هيچ گاه حلال نيست كه بعد از
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) باهمسران او ازدواج كنيد).
قـرآن بـه لحـاظ موقعيت ممتاز زنان پيامبر آنان را از هرگونه پرايه و
آلودگى تطهير مـى كـند. زنان حضرت را افرادى پاك و با تقوا معرفى مى
نمايند. و حتى وقتى يكى از هـمسران وى مورد تهمت قرار مى گردد قرآن
براى تطهير دامن او وارد ميدان مى شود. زيرا تـهـمـت تـنـهـا روانـه
فـردنـيـسـت ، بلكه بيت وحى را مورد هدف قرار داده است . زيرا اهميت
موضوع بسيار بالااست . بيت وحى و رهبرى بايد از هرگونه آلودگى منزه
باشد. بايد در نـظـر مـردم هـم ايـن واقعيت جلوه گر باشد، تنها پاك
بودن آنها ملاك نيست ، بايد مردم بـدانـند كه اطرافيان و وابستگان
نزديك رسول الله (صلى الله عليه و آله ) كه رهبرى امـت را بـر عـهـده
دارد از هـر گونه پيرايه منزه مى باشند. تا مردم نسبت به آنان اطمينان
كـنـنـد و آنـان را الگـو و سـرمشق زندگى خويش بينند دفاع قرآن از زنان
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در اين راستا افزون بر جنبه هاى فردى
اشخاص ، دفاع از حريم وحى است .
قرآن ودفاع از همسر رسول
الله (صلى الله عليه و آله )
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در سفرهاى حتى در جنگ ها برخى
همسران خود را به همراه مى برد و گاهى هم انتخاب آنها بر قرعه انجام مى
گرفت . در يكى از جنگ ها (بنى مصطلق ) همسرش عايشه همراه حضرت بودند،
هنگامى كه در منزلى اتراق مى كنند، عايشه براى تطهير از كاروان فاصله
مى گيرد هودج عايشه را بدون وى به پشت شتر مى نهند و كـاروان حـركـت
مـى كـنـد. عـايـشـه بـعد از بازگشت از تطهير متوجه مى شود كه گردن
بـنـدش پاره شد و افتاده است . بر مى گردد در جستجوى گردن بند بر مى
آيد. اين كار سبب مضاعف مى شود كه از كاروان باز بماند. در بين كاروان
متوجه مى شود كه عايشه در مـيـان هـودج قـرار نـدارد. بـعـد از مـدتى
كه عايشه از كاروان باز مى ماند (صفوان
بن مـعـطـل ) مـى رسـد و عـايشه را تنها
مى يابد. وى بدون اين كه حتى با او گفتگو كند شـتـر خـويش را مى
خواباند و عايشه سوار مى شود. از پشت سر كاروان حركت مى كند تا بـه
كـاروان مـى رسـد. بـعـد از دسـيدن به كاروان عايشه و صفوان مورد تهمت
برخى از افراد بى پروا قرار مى گيرند. و اين تهمت در بين مردم به خصوص
در مدينه شايع مى شـود. افراد متهم به خصوص عايشه سخت از اين تهمت
ناروا نگران و ناراحت مى شوند. و رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله )
هـم سـكـوت اخـتيار مى كند در هر صورت اين تهمت دردنـاك هـم رسـول الله
را نـگـران مى كند و هم عايشه را سوزانده و گريان مى كند، به گـونـه اى
كه خواب را از چشم وى مى ربايد.(177)
مدتى مى گذارد عايشه شرمسارى در خـانـه عـزلت گزيده و انابه مى كند. به
لحاظ اهميت موضوع خداى سبحان دامن عايشه را از اين تهمت تطهير مى
نمايد: ان الذين جاووا بالافلك عصبة منكم
لاتحسبوه شرا لكم بـل هـو خـيـر لكم
(178) (آن گروه هم
پيمان از شما كه افك و تهمت نهادند گمان مبريد اين تهمت شر و تباهى بر
شما باشد، بلكه اين تهمت از جهانى موجب خير و تنوير افـكـار شـما خواهد
شد.(179)
قرآن با اين عمل اهميت وابستگان به بيت وحى و رهبرى را به طور كامل
گوشزد مى نمايد، افراد زيادى به عناوين گوناگون مورد تهمت قرار مى
گـيـرنـد، ليـكـن قـرآن وارد عـمـل نـمـى شـود. امـا هـمـسـر رسول الله
(صلى الله عليه و آله ) در معرض تهمت است قرآن آن را تطهير مى نمايد كه
همان اهتمام به شخصيت حقوقى همسران رسول الله (صلى الله عليه و آله )
مى باشد.
شخصيت حقوقى
خـداى سـبـحان به لحاظ اهميت اين موضوع زنان پيامبر را رهنمود
مى دهد و شخصيت حقوقى آنـهـا را آشـكـارا مـطـرح مى كند. به آنها هشدار
مى دهد كه شما همانند ديگران نيستيد. شما وابـسـتـه بـه بيت رهبرى
هستيد. انتظارى كه مردم از شما دارند، با ديگران فرق مى كند. البته اين
رهنمود تنها به زنان پيامبر اختصاص ندارد. قرآن كتابى نيست كه آيات آن
در مـورد چـنـد نـفر در يك زمان محدود شود. قرآن كتاب رهنمود جهانى و
جاويد است . اين رهنمود بـه هـمـه افرادى كه به نوعى وابستگى به مقام
رهبرى و نظام اسلامى دارند مى باشد. ايـن رهـنمود، به همه مسوولان
وابستگان آنان و كسانى كه از شوون دينى بهره مند هستند، در هر زمان مى
باشد. خلاصه رهنمود است به تمام شخصيت هاى حقوقى ، آنان كه افزون بـر
شـخصيت حقيقى خويش از شخصيت حقوقى برخوردار هستند بايد بيش از ديگران
مراقب رفـتار، مسكن ، مركب ، لباس ، معاشرت ها و مهمانى ها و سفره خويش
باشند. چه بسا بر آنـهـا لازم مـى شـود از بـرخـى مـبـاحـات نيز چشم
بپوشند: يا نساء النبى لستن كاحد من النساء ان
اتقيتن
(180) (اى زنان
پيامبر شما مانند ساير زنان جامعه نيستيد وقتى تـقـوا داشـتـه
بـاشـيـد.) كار خير شما دو برابر پاداش
دارد. يكى به لحاظ شخصيت حـقـيـقـى ديـگـر بـه لحـاظ شـخـصـيـت
حـقـوقـى : و مـن يـقـنـت مـنـكـن الله و رسـوله
و تـعـمـل صـالحـا نـوتـهـا اجـرهـا مـرتـيـن
(181) (اگـر كـسـى
از شـمـا درمـقـابـل خـدا و رسـول خـدا قـنـوت و خـضـوع داشته و مطيع
باشد و كار خير انجام دهد دو بـرابـر پـاداش دارد.)
هـمان طورى كه گناه شما نيز به همين لحاظ دو كيفر دارد:يا
نساء النبى من يات منكن بفاحشه مبينه يضاعف لها العذاب ضعفين
(182) (اگر يكى از
شـمـا مـرتـكـب فـسـاد شـود دو بـرابـر كـيـفـر دارد.)
لذا نـاهـمـاهـنـگ بـا (جـزاء و فـاقـا)(183)
نـيـست . يك گناه دو عقوبت نيست ، استحقاق دو كيفر به لحاظ جنبه هاى
متفاوت است .
قـرآن اهميت حفظ شوون بيت رهبرى را تا آن اندازه اهميت مى دهد كه به
وابستگان خطاب مى كـنـد يـا هـمـراه رهبر و رسول الله (صلى الله عليه و
آله ) بودن با حفظ شوون و زى آن مـقـام ، و يـا جـدايـى از رسول الله
(صلى الله عليه و آله ) و رهبرى را انتخاب كنيد. بين رفـاه طـلبـى و
هـمـراه رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) و رهـبـرى جـامـعـه
بـودن نـاسـازگـارى اسـت . ايـن دو را نـمـى تـوان بـا هم جمع كرد توجه
كنيد: يا ايها النبى قـل لازواجك ان كنتن تردن
الحيوه الدنيا و زينتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحا جميلا
(اى پـيـامـبـر بـه هـمـسـرانـت بگو اگر
رفاه دنيا و زخارف آن را مى خواهيد، بياييد تا پـيـامـبـر (صـلى الله
عـليـه و آله ) حـقـوق شـمـا را كـامـل پـرداخته و شما را طلاق نيكو
دهد.) رفاه طلبى در بيت رهبرى ممكن نيست
. و ان كـنـتـن تـردن الله و رسـوله و الدار
الاخـره فـان الله اعـد للمـحـسـنـات مـنـكـن اجـرا عـظـيـمـا(184)
(اگـر مـى خـواهـيـد بـا خـدا و رسـول
الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـاشـيـد و آخـرت شـمـا تـامـيـن شـود،
از آن مـسائل چشم بپوشيد و البته خداى سبحان براى افراد نيكوكار شما
اجر و پاداش بزرگ آمـاده نـمـوده اسـت ).
ايـن عـنـوان و خطاب هاى : (يا نساء
النبى ) قرآن تامين همين نكته مهم است كه
شما چون همسر پيامبر هستيد، بايد بيش از ديگران مراقبت نماييد. كه به
آنـان تـوصـيه مى كند از هر عمل جاهلى پرهيز نماييد و در بين مردم
همانند رسومات جاهليت ظـاهـر نـشويد. در خانه هاى خويش باشيد به عبادت
و ذكر و تلاوت قرآن بپردازيد: و قرن فى بيوتكن و
لا تبرجن تبرج الجاهليه الاولى )(185)
(در خانه هاى خود بمانيد و در مجامع
عمومى مانند زمان جاهليت ظاهر نشويد).
زنان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) هم اين توصيه هاى را با جان
خريدار بودند. مـراقـب اعـمـال و رفـتـار خـويـش بـودنـد. گـر چـه
بـعـد از رحـلت رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) عايشه اين رهنمود
قرآن را ناديده گرفت ، در فتنه جنگ جمل عليه نظام نوپاى على بن ابى
طالب (عليه السلام ) پرچم مخالفت بر افراشت ! البـتـه ايـن توصيه قرآن
درباره زنان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) كه متوجه سـايـر زنـان
جـامـعـه نـيـز هـست به معناى انزواى زن مسلمان از مسووليت هاى اجتماعى
نمى بـاشـد، كـه شرح اين نكته در كتاب (فاطمه
عليهاالسلام ) الگوى زندگى
) تاليف نگارنده آمده است .(186)
در هـر صـورت آنـان كـه قرآنى مى انديشند و مى خواهند در زندگى و
راهكارهاى رفتارى خـويـش بـر اسـاس رهـنـمـودهـاى قـرآن سـازگـار
كـنـنـد و زنـدگـى رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) و سـيـره او
را الگـوى خـويـش انتخاب نمايند به خـصوص تمام كسانى كه از شخصيت حقوقى
برخوردار هستند، بايد اين رهنمود و قرآن را جدى بگيرند. و اگر دنبال
سند شرعى هم باشند كه چرا از مباحات و نعمت هاى الهى بايد چشم پوشيد!
اين آيات مى تواند دليل شرعى در اين باره باشد.
فرزندان رسول الله (صلى
الله عليه و آله )
فـرزنـدان رسـول الله (صلى الله عليه و آله ) سه پسر و چهار
دختر بودند. سه پسر عبارتند از: (قاسم
) (نخستين پسر) كه حضرت را به همين جهت
(ابوالقاسم )
كنيه داده اند. قاسم در دو سالگى در مكه رحلت كرد.(187)
(عبدالله )
كه بعد از بـعـثـت متولد شد و به همين جهت طيب و طاهر لقب گرفت . ايشان
نيز در مكه رحلت كرد، كه بـعـد از رحـلت ايـشـان عـاص بـن وائل رسـول
الله (صـلى الله عـليـه و آله ) را ابـتـر خواندند!(188)
(ابراهيم )
كه تنها ايشان از ماريه قبطيه كنيز حضرت بود، كه در مدينه به دنيا آمد
و در هيجده ماهگى هم در سال دهم هجرت رحلت كرد. و در بقيع به خاك
سـپـرده شـد. و حـضـرت طبق نقل تاريخ در مرگ او گريه كرد. و فرمود قلب
مى سوزد و اشـك جـارى مـى شـود.(189)
و قـبـر او هـم ايـنـك مـزار زائران مى باشد. برخى پسران حضرت را از
خديجه قاسم ، طيب ، طاهر ياد كرده اند.(190)
ليكن ظاهرا طيب و طاهر هر دو عـنـوان لقـب عـبـدالله مـى بـاشـد.(191)
امـا دخـتـران رسـول الله (صـلى الله عـليه و آله ) عبارتند از:
(زينب ) كه
دختر بزرگ حضرت بـود، پـنـج سـال بـعـد از ازدواج به دنيا آمده است .
وى با پسر خاله خود ابوالعاص بن ربـيـع ازدواج مـى نـمـايـد، در سـال
هـشـتـم هـجـرى رحـلت مـى كـنـد. و بـنـا بـر نقل برخى بعد از فاطمه
زهرا (عليهاالسلام )
بـا عـلى (عـليـه السـلام ) ازدواج مـى كـنـد.(192)
(رقـيـه )
قـبـل از اسـلام مـتـولد شـده كـه ابـتـدا بـه عـقـد عـتـبـه پـسـر
ابـولهـب در مـى آيد، بعد از نـازل شـدن سـوره (تـبت
) قبل از عروسى بدستور ابولهب از او جدا
مى شود. آنگاه بـه عـقـد عـثـمـان بـن عـفـان در مـى آيـد و در سـال
دوم هـجـرى بـعـد از جـنـگ بدر رحلت مى كـنـد.(193)
(ام كلثوم )
كه وى نيز در مكه متولد مى شود ابتدا مانند خواهرش به عـقـد عـتـيـبـه
پـسـر ديـگـر ابـولهـب در مـى آيـد و بـعـد از نـزول سـوره
(تبت ) جدا
مى شود. و بعد از رقيه به عقد عثمان بن عفان در مى آيد و در سال سوم
هجرى رحلت مى كند(194)
(فـاطـمـه زهـرا عـليـهـا السـلام
) پـنـج سـال پـس از بـعـثـت و بـنـا بـر
نـقل ديگر پيش از بعثت متولد مى شود، دو ماه بعد از هجرت در مدينه با
على بن ابيطالب (عـليـه السـلام ) ازدواج مـى كـنـد و حـدود سـه مـاه
بـعـد از رحـلت رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـه شـهـادت مـى
رسـد(195)
و تـنـهـا فـرزنـد رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) اسـت كـه
بـعـد از حـضـرت بـه يـادگـار مـى ماند.(196)
مرورى بر آنچه گذشت
تـاكـنـون ضـمـن بـيـان نـقـش اقـسـام قـلمـهـا فـرهـنـگ عـرب
قبل از اسلام ، تاريخ شهر مكه ، دين متداول در بين قريش ، بازگشت بت
پرستى به مكه بررسى شد. همچنين دين و ايمان نسب رسول الله (صلى الله
عليه و آله ) و زندگى پدر و مـادر حـضـرت و بـرخـى فـضـايـل و
فـرازهـاى زنـدگـى حـضـرت قـبـل از بـعـثـت مـورد تـوجـه قـرار گـرفـت
. در بـخـش گـذشـتـه هـم چـنـيـن سـخـن از ديـن رسـول الله (صـلى الله
عـليـه و آله ) و زنـدگـى پـرافـتـخـار حـضـرت قـبـل از بـعـثـت مـطـرح
گـرديـد. در پـايـان بـه ازدواج هـا و نـيز انگيزه ازدواج ها و تعداد
فـرزندان حضرت اشاره شد. در اين بخش به همين مقدار بسنده شده ، به بخش
هاى بعدى كه انگيزه اصلى اين نوشتار است مى پردازيم .
بخش دوم : بعثت جهانى
پيشينه يا زمينه سازى بعثت جهانى
ايجاد تحول روحى و فرهنگى و تغيير اعتقادات جامعه كار بسيار سخت
است و به سادگى تـحـقـق نـمـى يـابـد. انـسـان بـه عـقـيـده خـويـش حـق
يـا بـاطـل پـاى بند است : (كل حزب بما
لديهم فرحون )(197)
(هر فرقه اى به بـاورهـاى خـويـش پـاى
بـنـد و بـه آن مـسـرور هـسـتـنـد) لكل
وجهه هو موليها(198)
(براى همگان جهت و مرامى است كه خداى
سبحان به آن سو سـوق دهـنـده اسـت .)
(كـه مـنـظور مى تواند عليت تكوينى باشد.) انسان نه تنها به باور خويش
پاى بند است ، بلكه در تكاپو است تا ديگران را نيز به مسلك خويش هماهنگ
كـنـد و پـيـرو خـود گـردانـد: و لن ترضى عنك
اليهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم
(199) (يـهـود و
نـصارى از تو هنگامى خوشنود مى شوند كه دين آنها را بپذيرى
).
انـبيا بزرگترين مسووليت اجتماعى بشر را به عهده دارند. آنان معماران
عقيدتى بشرند. كه بايد رسوبات و خرابه هاى باطل را ويران ساخته ، بناى
زيباى توحيد را در جان و انـديـشـه انـسان ها بنيان نهند. همه انبيا يك
رسالت به دوش مى كشند و پيام همه يك چيز اسـت و هـدف هـمـه رسـانـدن
انـسـان هـا به يك مقصد و مقصود يعنى (الله
) تبارك و تـعـالى مـى بـاشـد:
(و لقـد بـعثنا فى كل امه رسولا ان
اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت )(200)
(از مـيـان هـر مـلتـى پـيامبرى برگزيديم
كه پيام آن اين بود كه خدا را پرستش كنيد و از طاغوت و مظاهر باطل دورى
گزينيد).
البـتـه در سـاخـتـار ايـن مـسـووليـت هـمـگـان نـيـسـتـنـد هـر كـدام
در فـضـا و شـعاع خاصى مـسـوول مـى بـاشند: تلك
الرسل فضلنا بعضهم على بعض
(201) (پيامبران
را بـر يـكـديـگـر بـرترى داديم )
بالاترين و برترين مسووليت عقيدتى بر دوش آن پـيـامـبـرى است كه اين
محفل را خاتم و اين سلسله را خاتم است . رسالت او از گسترده اى به وسعت
ابعاد زندگى بشر در زمان و مكان قلمرو دارد. كه واسطه فيض برترين نعمت
الهى و كامل ترين دين بشر است : اليوم اكملت لكم
دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكـم الاسـلام ديـنـا(202)
(امـروز ديـن را بـر شـمـا كـامـل و
نـعـمـت را تمام نمودم و راضى شدم كه اسلام اين چنينى دين شما باشد.)
او در پـى ايـجـاد انـقـلاب نـويـن فرهنگى و سياسى است و مى خواهد
انديشه ها را با معارف آن سويى و وحى پيوند دهد. فطرت انسان را انديشور
و شكوفا نمايد.
ايـجاد تحول عميق اين گونه ، كارى نيست كه يك مرتبه و در مدت كوتاه
پديد آيد. بايد از قبل زمينه سازى شود و با تلاش مستمر و با پيشينه
سازى شروع شود، تا امكان تحقق ايـن هـدف تـامين گردد و اين درخت به بار
نشيند. از ويژگى هاى پيامبران اين است كه هر كـدام نـسبت به پيامبران
پيش از خود، (مصدق )
و نسبت به پسينيان (مبشر)
مى باشند.
زيـرا كـه هـدف آنـان يـك چـيـز اسـت ، هـيـچ گـونـه اختلاف در بين
آنها وجود ندارد. و چون رسـالت رسـول الله (صلى الله عليه و آله )
جهانى است زمينه سازى نسبت به ظهور آن بايد توسط پيامبران پيش از خودش
شكل گيرد. به همين خاطر قرن ها پيش توسط انبيا بـزرگ سـخـن از ظـهـور
چـنـيـن پـديـده مـى بـاشـد. ابـراهـيـم خـليـل (عـليـه السـلام )
بـيـش از سـه هـزار سـال قبل مژده از ظهور پيامبرى دارد كه مزكى نـفـوس
و مـعـلم انـسـان هـا مـى باشد: و ابعث فيهم
رسولا يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يـعـلمـهـم الكـتـاب
(203) (از بـيـن
آنـان پيامبرى كه آيات خدا را تلاوت و مردم را آموزش و پرورش دهد
برانگيز.) با اين در خواست و پيام جامعه
بشرى را منتظر تحقق اين پديد عظيم مى نمايد.
پـيـامـبـران ديـگـر نـيـز تلاش مى كنند اين راه را هموار نمايند، تا
نوبت به آخرين سفير آسمانى پس از رسول الله (صلى الله عليه و آله )
يعنى مسيح (عليه السلام ) مى رسد. كـه او بـايـد سـنـگ تـمـام را بنهد
و بايد به طور گسترده و رسا و گويا ويژگى هاى آخرين پيامبر را بيان
كند. او بايد به طور مستند در كتاب آسمانى خويش اين خصوصيات را بـيـان
نـمـايد، تا جامعه آمادگى مناسب براى ظهور رسالت جهانى پيدا كند:
يابنى اسـرائيـل انـى رسـول الله اليـكـم
مـصـدقـا لمـا بـيـن يـدى مـن التـوراه و مـبـشـرا بـرسـول يـاتـى مـن
بـعـدى اسـمـه احـمـد(204)
(اى بـنـى اسرائيل من فرستاده خدا به سوى
شما هستم در حالى كه توراتى را كه پيش روى دارم و پيش از من نازل شده ،
تصديق كننده ام و نسبت به پيامبرى كه بعد از من خواهد آمد و نام او
(احـمـد)
اسـت ، مـژده دهـنـده هـسـتـم .) كـه در
انـجـيـل نـام حـضـرت بـاكـلمـه (فـرقـليـط)
يـا (فـارقـليـتـا)
كـه همان عبرى (احمد)
مى باشد آمده است .
ويـژگـى هـاى حـضـرت آن گـونـه بازگو شده است كه تمام بهانه هارا از
بهانه جوها بـگـيـرد. و آنـان رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) را
در كـتـاب آسـمانى خود همانند فـرزنـدان خـود مـى شـنـاختند. همان طور
كه انسان هيچ گاه در شناخت فرزند خويش اشتباه نـمـى كـند، آنان
(اهل كتاب )
نيز رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را اين چنين مى شناختند:
يعرفونه كما يعرفون انبائهم
(205) (پيامبر را
همانند فرزندان خود مـى شـنـاختند.) اين
زمينه سازى و تبليغ مستمر و طولانى جامعه رابه خصوص دو ملت يـهـود
ونـصـارى را كـه در اطـرف فـلسـطين وحجاز هم بسيارى از آنها حضور
داشتند، آماده سـاخـت ، هـمـه را در انـتـظـار ظـهـور رسـالت جـهـانـى
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) چـشـم به راه گذاشت . و اين
حقايق بر آنان همانند آفتاب نيمروزى آشكار گشت .
از سـوى ديـگر ويژگى هاى ولادت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و
صداقت و امانت دارى او كـه در بـيـن مـردم شـهـره داشـت ، بـه گونه اى
بود كه تمام فرزانگان آگاه از حـقـايـق وقتى او را مى ديدند اميد و
نويد رسالت او را مى دادند. همچنين عبادت هاى مستمر و شـبـانـه روزى در
حـراء و غـيـر حـراء و سـابـقـه درخـشـان او تـا چـهـل سـالگـى كه
روحيه خود را كاملا ساخته و آماده دريافت مسووليت بزرگ الهى نموده بـود
نـيـز مـبـشـر ظـهـور ايـن پـديـده بـزرگ بـود:
ولقـد كـان يـجـاور فـى كـل سـنـة بـحـراء فـاراه و لا يـراه غـيـرى
(206) (وى هـر
سـال بـه غار حراء مى رفتند كه تنها من (
على بن ابى طالب عليه السلام ) او را مـى
ديـدم .) تـمـام ايـن هـا، زمـيـنـه سـاز
تـحـقـق ايـن پـديده بزرگ جهانى يعنى بعثت رسول الله (صلى الله عليه و
آله ) مى باشد.
رسالت جهانى
كـسـانـى كـه در طـول زنـدگى خويش هيچ گونه نقطه ضعف ندارند، مى
توانند شايسته مـسـووليـت رسالت الهى باشند و از جانب خداى سبحان به
اين سمت انتخاب شوند. نبوت يـك مـسـووليـت ابـلاغى توام با اجرايى است
كه پيامبر آن به قدر نياز بشر از ميان خود انـسـان هـا بـرگـزيـده مـى
شـود. گـرچـه مـمـكـن اسـت افـرادى بـه مـقـام والاى مـعـنـوى حاصل
نمودن حتى از زمره اولياء الله قرار گرفتن در برهه اى از زمان زمينه
شايستگى رسـالت را فـراهـم نـمى كند. شايستگى رسالت را آنان هيچ گاه
تخلف از صراط مستقيم ندارند و در طول عمر معصوم از گناه و در مدت رسالت
حتى مصون از خطا باشند به دست مـى آورنـد. و چـون از ايـن نـكته تنها
خداى سبحان آگاه است انتخاب افراد به اين سمت از جـانـب خـدا صـورت مى
گيرد: الله اعلم حيث يجعل رسالته
(207) (خداى سبحان
مـى دانـد مـنصب رسالت را به چه كسى واگذار كند.)
منصب رسالت به كسى واگذار مى شود كه هيچ گاه شايستگى خويش را از كف
ننهد.
رسالت الهى يعنى نبوت از روزى كه انسان بر روى خاكى پا نهاده است آغاز
شده است . و تـا واپـسـيـن لحـظـه زندگى انسان ادامه خواهد داشت . گرچه
سلسله پيامبران با خاتم آنـهـا حـضـرت مـحـمـد مـصـطفى (صلى الله عليه
و آله ) پايان يافته است . ليكن اين ختم پيامبر است نه ختم پيامبرى اما
رسالت آن كه رسالت جهانى است هيچ گاه پايان نخواهد يافت . زيرا نياز
انسان به وحى هميشگى است ، دسترسى انسان به وحى نيز در هر زمان خواهد
بود.
رسـالت الهـى و هـدايـت آسـمـانـى هـمـراه بـا تـكـامـل زنـدگـى
اجـتـمـاعـى رو بـه تـكـامـل بـوده ، تـا آخـريـن رسـالت كـه از هـر
جـهـت كـامـل و تـاءمين كننده تمام خواسته ها انسان باشد،زيرا رسيده
است كه بعد از آن رسالت ديـگر فرض صحيح ندارد:
اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى
(208) ايـمـان سـلسـله انـبـيـاء و كـمـال ديـن
الهـى ، نـه فـقـط اسـلام ، (ممكن است
منظور از دين اصـل ديـن بـاشـد) بـا
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـه كـمـال رسيد:
ان الدين عندالله الاسلام
(209) (دين همواره
در نزد خدا اسلام بوده اسـت .) گـرچـه در
مـورد تـمـثـل فـرشـتـگـان بـر حـضـرت قـبـل از چـهـل سـال و نـيـز
تـعليم برخى آداب و يا مشاهده فرشته در عالم رويا رواياتى نـقـل شـده
اسـت ،(210)
ليـكـن نـزول رسـمـى قـرآن در چهل سالگى رسول الله (صلى الله عليه و
آله ) آغاز شده است .
مـعـروف بـيـن اهـل سـنـت و شـيـعـه ايـن اسـت كـه اوليـن آيـات كـه
بـر رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) نـازل شـده است ، پنج آيه
سوره (علق )
مى بـاشـد. اقـرء بـاسـم ربـك الذى خـلق ...
نـيز آنچه مورد پذيرش اكثر و به تعبير مـجـلسـى اتـفـاق شـيـعه است ،
آغاز بعثت حضرت در بيست و هفتم رجب مى باشد(211)
اما اهـل سـنـت روز و مـاه ديـگرى را مطرح مى كنند. تحقيق اين گونه
مطالب از موضوعات علوم قـرآنـى است كه بايد در جاى خودش صورت گيرد
خيلى ارتباطى به انگيزه و موضوع ايـن نـوشـتار ندارد و به همان منابع
واگذار مى شود.(212)
در اين نوشتار تلاش بر ايـن اسـت تـا انـگـيـزه هـاى بـعـثـت را طـرح
نـمـايـيـم و نـيـز رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) در ابـعـاد
زنـدگـى عـبادى ، احتماعى و سياسى را ترسيم كنيم . و اين نكته بررسى
شود كه ويژگى هاى اعتقادى و اخلاقى او چگونه بود كـه تـوانـسـت ايـن
مـسـوليـت بـزرگ را بـر دوش گـيـرد. تـحـليـل ايـن مـوضـوعـات در مـورد
فرزانه اى كه سراسر زندگى او الگو و اسوه است ارزشـمـنـد خـواهـد بود.
زيرا با تحليل صحيح از راه و رسم زندگى امكان پيروى براى ديگران فراهم
خواهد شد.
رسالت پنهان
رسـالت رسـول الله (صـلى الله عـليه و آله ) به صورت پنهان آغاز
مى شود و با اين كـه انـبـيـاء قـبـلى زمينه سازى نموده بودند سابقه
درخشان يك عمر زندگى حضرت بر هـمـگـان آشـكـار بود، در عين حال به لحاظ
اعتقاد شرك آلوده عده زيادى در حجاز و شرايط نامساعد سياسى كه قدرت هاى
اجتماعى و سياسى اكثرا در اختيار بت پرستان قرار داشت ، رسـالت حـضـرت
در دايـره بـسـيـار محدود شروع مى شود و براساس :
و انذر عشريتك الاقربين
(213) (خويشان
خويش را از خطرهابيم ده .) رهنمود وحى
تنها در ميان عـده انـدكـى بـه صـورت پـنهانى مطرح است و عده اى انگشت
شمار از مرد و زن به آرمان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ايمان مى
آورند.
رسـالت حـضـرت مـتـعـرض بـزرگترين مشكل اعتقادى بشر يعنى شرك شده ، و
با پيام : قولوا لا اله الا تفلحوا
(بگوييد خدايى جز خداى يكتا نيست تا
رستگار شويد) آغاز شده است . و چون ايده
آن برخاسته از فطرت پاك انسان هاست ، آرام آرام گسترده تر در جان ها
نفوذ مى كند. و هر مقدار پرتو نور وحى گستره بيشترى پيدا مى كند،
حساسيت و دشـمـنـى مـخالفان نيز فزونى مى يابد. در اين فرصت بسيارى از
خويشان و بزرگان قـريـش بـه رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله )
ايـمـان مـى آورنـد. بـا ايـن حال تبليغ و دعوت پنهانى سه سال طول مى
كشد.
دعوت آشكار
آنـگـاه وقـتـى زمـيـنـه فراهم مى شود و عده اى به رسالت حضرت
ايمان مى آورند، شعاع مسووليت وسيعتر مى گردد. و بر اساس :
(فاصدع تومر(214))
(دعوت خويش را آشكار كن
) رسالت خويش را آشكار مى سازد. و منبرى چون كوه صفا
فراهم نموده و بـر بـالاى آن بـر آمـده نـواى مـلكـوتـى خـويـش را
بـراى آزادى هـمـگـان از چنگال خرافات و شرك و خلق و خوى پليد اعلام مى
نمايد. از سوى ديگر دشمنى دشمنان عـنـود و سـرسـخت كه قرآن آنان را
(لذا الخصام )
مى نامد(215)
شتاب مى گيرد. دشـمن به قدرى نسبت به رسالت حضرت حساسيت نشان مى دهد،
كه از هر شيوه اى براى مـقـابـله بـااو بهره مى گيرد. رسول الله (صلى
الله عليه و آله ) را به انواع تهمت ها: مـجـنـون ، مـسـحـور، شـاعـر،
تـعـليـم يـافـتـه بـشر، بافته هاى بشرى و... متهم مى كند! رسـول الله
(صـلى الله عـليـه و آله ) و هـواداران او را زيـر بـاران تـهمت ها و
استهزاء و تـرفـنـدهـاى ايـذايـى و شـكـنـجـه هـاى جـسـمـى قـرار مـى
دهـد و برخى را به شهادت مى رسـانـد.(216)
ليـكـن خداى سبحان به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) اميد مى دهد
كـه : انـا كـفـيناك المستهزين
(217) (ماترفندهاى
استهزاء كنندگان را بى ثمر خواهيم كرد.)
تو رسالت خويش را آشكار كن .
تـلاش روز افـزون رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) وقرائت آواى
ملكوتى قرآن با صوت و لحن زيبا و دلپذير رسول الله (صلى الله عليه و
آله ) همگان را به سوى خود جذب مى كند. كافى است افراد يك مرتبه رسول
الله (صلى الله عليه و آله ) را زيارت كنند و يك مرتبه به نواى قرآن او
گوش فرا دهند! با يك برخورد جذب زيباى هاى او مى شـونـد! زيـرا كـه
جـذابـيـت حـضرت دل ها را مى ربايد و قلب ها را نرم مى كند. شيرينى
قـرآن سـخـت تـريـن دل را مى لرزاند. و به همين جهت دشمن اجازه نمى دهد
صداى قرآن به گـوش مـردم بـرسـد. و بـراى ايـن كـه نـواى قـرآن رسـول
الله (صـلى الله عـليـه و آله ) كـه هـمواره در گوشه و كنار مكه به
خصوص در اطـراف كـعـبـه طـنين انداز است ، به گوش مردم نرسد، دستور مى
دهد وقتى خواستيد وارد (مـسـجـدالحـرام
) شـويد گوش هاى خود را مسدود كنيد تا
نواى قرآن را نشنويد. كه شـنـيـدن نـواى قـرآن مـسـاوى بـا جـذب شـدن
بـه آن اسـت : و قـال الذيـن كـفـروا
لاتـسـمـعـوا لهـذا القـرآن و الغـوا فـيـه لعـلكـم تغلبون
(218) (كـافـران
گـفـتـند با ايجاد لغو و بيهوده گويى نگذاريد نواى قرآن به گوش مردم
برسد تا شايد بتوانيد بر آن چيره شويد).
هـمـان شـيـوه اى كه قوم نوح (عليه السلام ) در پيش گرفتند لباس هاى
خود را بر سر مـى كـشـيـدنـد، تـا دعـوت نـوح را نـشـنـونـد:
و اسـتـغـشـوا ثيابهم و اصروا و استكبروا
اسـتكبارا(219)
(آنان در مقابل دعوت نوح لباس هاى خويش
را بر سر و صورت پـوشـانـدنـد و در ايـن امـر اصـرار نـمـودنـد، در
بـرابـر حـق بـدتـريـن نـوع استكبار را داشتند).
ليـكـن جـاذبـيـت قـرآن در حـدى بود كه سخت ترين افراد، همانان كه
ديگران را از شنيدن قـرآن مـنـع مـى كـردنـد، تـوان آن را نـداشـتند كه
از شنيدن قرآن صرف نظر كنند! زيرا زيبايى قرآن بى حد و شيرينى و جذابيت
آن بى حساب است و به همين جهت قرآن خويش را زيباترين سخن مى نامد.(220)
وليـد بـن مـغيره دشمن سرسخت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ، تمام
تلاش خود را صرف مى كند، كه كسى نزديك حضرت نشود. خود وى هنگامى كه در
كعبه از كنار حضرت عـبـور مـى كند، تلاوت قرآن حضرت كه اوايل سوره غافر
را قرائت مى كرد به گوش او مـى رسـد. وليـد از خـود بـى خـود مـى شـود
و بـا حـالت پـريـشـان وارد مـحـفـل هـواداران خـود مـى شـود. آنـان
وقـتـى آشـفـتـگى وليد را مى بينند او را به استهزاء گرفته از او سبب
مى پرسند. وليد گرچه دشمن سرسخت است ليكن نمى تواند زيبائى هـا و
شـيـرينى قرآن را كتمان كند، در حضور همراهان خود به زيبايى اعجاز قرآن
اعتراف مـى كـنـد، و مـى گـويد: سخن محمد آن قدر جذاب و شيرين و زيباست
كه برتر از آن سخن نـشـايـد.(221)
آنگاه مى گويد: به قرآن گوش فرا ندهيد وبا لغو و سخن بيهوده با آن
معارضه كنيد نگذاريد بگوش ديگران برسد.
هجرت رسول الله (صلى الله
عليه و آله )
به رغم تلاش هاى دشمن پيام وحى مكه و اطراف را فرا مى گيرد و
حتى به شهرهاى دور دسـتـى مـانـنـد مـديـنـه مـى رسد. و تعداد مسلمانان
همواره فزونى مى يابد. دشمن نيز به تـلاش خـود افـزوده و حـركات ايذايى
خود را گسترش مى دهد و حتى دست به فجيعترين شـكنجه ها زده و برخى از
ياران رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را زير شكنجه به شهادت مى
رساند. گر چه در بعد اعتقادى بسيارى خرافات شرك زدوده شده است و اعتقاد
زلال و فـطـرى تـوحـيـد جـايگزين گشته است ، ليكن پيام جهانى رسالت در
بعد اعتقادى فـقـط خـلاصـه نـمـى شـود. پـيـام جامع تمام شوون زندگى را
در بر مى گيرد. با همه تـلاش هـاى رسـول الله (صلى الله عليه و آله )
در مكه زمينه مناسب جهت پياده شدن تمام آرمـان رسـول الله (صـلى الله
عـليـه و آله ) فـراهم نمى شود، بايد براى اجراى اهداف رسالت استراژى
ديگرى انتخاب شود.
از طرفى ددمنشى دشمن به جاى مى رسيد كه تصميم نهايى خود را گرفته است
كه به هـر نـحـوى شده رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را به شهادت
برساند، كه حادثه (ليـلة القـدر)
كـه تـعـداد مـسـلح از قـبـيـله هـاى مـخـتـلف انـتـخـاب شـدنـد تـا
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) را شـبـانـه در بستر به شهادت
رسانند، بهترين گـواه ايـن ادعـاسـت .(222)
قرآن از اين توطئه پرده بر مى دارد: و اذ يمكر
بك الذين كـفـروا ليـثـبـتـوك او يـقـتـلوك اويـخـرجـوك
(223) (اى رسول
بياد آن زمان باش كه دشمنان توطئه نمودند تو را از طرح اهداف باز دارند
و يا تـو را بشكند و يا از وطن خود آواره نمايند.)
تلاش و ترفندهاى دشمن كارساز نشد و خـداى سبحان رسول الله (صلى الله
عليه و آله ) و ياران وفادارش را از مكر آنها مصون داشـت . ليـكـن بـا
شـرايطى كه پديد آمده ديگر مكه زمينه مساعدى جهت طرح اهداف بزرگ رسالت
ندارد.
از جانب سوم عده زيادى از مردم مدينه مسلمانان شده اند و جو مدينه
كاملا با مكه متفاوت است . مـردم مـسـلمـانـان مـدينه از رسول الله
(صلى الله عليه و آله ) دعوت نموده اند. و آغوش باز كرده اند، از حضرت
استقبال كنند. رسول الله (صلى الله عليه و آله ) با توجه به جـو
نـامـسـاعـد مـكـه و آمـادگى مردم مدينه اين دعوت را پذيرفته ، از مكه
به سوى مدينه هجرت مى نمايد.(224)
مدينه الرسول (صلى الله
عليه و آله ) و تامين اهداف رسالت
فـداكـارى مـردم مـديـنـه افتخار بزرگ براى اين شهر شده ، تا با
آغوش گرم پذيراى مـهـمـان عـزيـز شـونـد. و جـامـعه مدنى بنيان نهند. و
تمدنى بيآفرينند تا در نگارستان فـرهـنـگ و هـنـر بـشـرى براى هميشه
پايدار بدرخشد. به همين جهت با هجرت حضرت به يثرب ، نام يثرب به مدينه
( مدينه النبى (صلى الله عليه و آله )
خاستگاه فضيلت و مدنيت تغيير مى كند.