رسول الله (صلي الله عليه و آله) الگوي زندگي

حبيب الله احمدى

- ۳ -


آنـگـاه از زبان آمنه نقل كرده : وقتى فرزندم متولد شد سر خود را به سوى آسمان بلند كرد. از من نورى ساطع شد كه همه چيز را روشن كرد. و نوايى را شنيدم كه مى گفت آقا و سـرور مردم متولد شده است ، او را فرا خواند از آنها پرسيد چه اتفاقى افتاده است . آنها چـيـزى در آسمان ها نيافتند. به زمين و اطراف كعبه آمدند ديدند كه مملو از فرشتگان است وقتى خواستند در جمع آنها وارد شوند از آنها جلوگيرى شد. پرسيدند چه خبر شده است ، گـفـتـنـد محمد (صلى الله عليه و آله ) متولد شده است .(111) يعقوبى اضافه مى كند وقـتـى مـحـمـد (صـلى الله عـليـه و آله ) مـتـولد شـد مـعـابـد يهود و نصارى منهدم شدند و سـتـارگـانـى در آسـمـان ظـاهـر شـدنـد كـه تـا آن زمـان مـشاهده نشده بود. و از زبان آمنه نقل مى كند كه از من نورى ساطع شد كه كاخ شام را در آن مشاهده كردم .(112)
انگيزه حوادث
يـك تـحليل كلى نسبت به همه اين حوادث اين است كه اينها براى جلب توجه عموم است كه يـك حـادثه بزرگى اتفاق افتاده است . اما نسبت به موردهاى حادثه ممكن است حكمت برخى آنـهـا مانند خشك شدن درياچه ساوه ، پر آب شدن وادى سماوه براى ما روشن نباشد. ليكن نـسـبت به واژگون شدن بت ها و منهدم شدن برخى معابد و شكسته شدن كاخ امپراطورهاى ظـلم و سـتم و سرنگون شدن تخت پادشاهان و متوقف شدن سحر و كهانت و... مى توان اين تحليل روشن را ارائه داد كه اين حادثه نسبت به همه اينها پيام دارد. اديان ديگر را مردود خـواهـد نـمـود. در نـظام اجتماعى و حكومتى سياسى تمام نظامهاى ديكتاتورى و ظلم را مورد تـعـرض قرار خواهد داد و يك نظام الهى انسانى جايگزين خواهد نمود. خلاصه اين شخص پـرچم دار توحيد و اعتقادى الهى است كه در تمام ابعاد زندگى بشر دخالت داشت و نظم نـويـنى در جامعه بشرى خواهد آورد. و قلمرو تاثير او به زمان و مكان خاصى محدود نمى شـود كه يك رسالت جهانى در ابعاد گوناگون بر دوش خواهد كشيد. اين حادثه بارقه اميد ارزش هاى الهى و تبلور كمال انسانى است .
در هـر صـورت وقـتـى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) متولد شد به عبدالمطلب خبر دادنـد كـه فـرزنـدى بـراى تو متولد شده است (از اين شواهد هم مى توان استفاده كرد كه پدر حضرت قبل از تولد رحلت كرده بود) آنگاه عبدالمطلب آمد فرزند را به دامن گرفت و شـكـر خداى سبحان را به جا آورد، به درون كعبه برد، سپس به مادر او باز گرداند و در انديشه تهيه دايه براى كودك برآمد.(113)
نام گذارى
اسـمـه فـى السـماء احمد و فى الارض محمد(114) (نامش در آسمان احمد و در زمين مـحـمـد اسـت .) هـنـگـامـى كـه رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـتـولد شـد جبرئيل و ميكائيل به صورت انسان ظاهر شدند و كودك را شستشو و معطر كردند. در حالى كـه آمـنه در كنار خانه باتعجب نظاره گر بود. آنگاه حوران بهشتى وى را؛ در پارچه اى پيچيده در دامن مادر نهادند. سپس ‍ فرشتگان دسته دسته وارد مى شدند و اين چنين سلام مى كردند: السلام عليك يا محمد السلام عليك يا محمود السلام عليك يا احمد السلام عليك يا حامد(115)
كـليـنـى نقل مى كند هنگامى كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) متولد شد، هاتفى ندا داد كـه او را مـحـمـد بـنـامـيـد.(116) مـسلم شخصيت با اين عظمت نام گذارى آن هم ازسوى ملكوت است . به لحاظ مقام والاى او نام او را خداى سبحان از پيش تعيين نموده است . و حتى نـام او در كـتـاب هـاى پـيـشـيـن آسـمـانـى ياد آورى شده ، كه مسيح (عليه السلام ) قرن ها قـبـل از ولادت بـه نـام او بـشـارت داده بـوده : و مـبـشـرا بـرسـول يـاتـى مـن بـعـدى اسـمـه احـمـد(117) (من بشارت دهنده هستم شما را به پـيـامـبـرى كـه بـعـد از مـن خـواهد آمد و اسم او احمد مى باشد) كه حضرت در آسمان ها مـعـروف بـه احـمـد و در زمـيـن مـشهور به محمد مى باشد: اسمه فى السماء احمد و فى الارض ‍ محمد قرآن نيز از حضرت هم احمد كه اشاره شد، و هم محمد ياد مى كند:ما كان محمد ابا احد من رجالكم (118) (محمد پدر هيچ يك از شماها نيست ).
نام گذارى فرزندان
نكته مهم در اين باره اهميت نام افراد است . كه نام افراد هر جامعه بر خواسته از فرهنگ و اعـتـقـادات آنـان اسـت . نـام هـاى نـيـك و بـا مـعـنـا شـاءن فـرهـنـگ غـنـى و اصيل يك ملت است . همان طور كه به نام سبك هاى و بى معنا ناشى از انحطاط يك ملت مى بـاشـد. در مـعـاشـرت هـاى اجـتـمـاعـى و نـام گـذارى افـراد اسـتقلال فرهنگى و يا وابستگى آنان به فرهنگ هاى بيگانه به خوبى آشكار مى شود. بـا تـوجـه بـه اين كه قرآن مجيد در نام گذارى اين چنين اهتمام مى ورزند و نام نيك براى رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) سـالهـا قبل از ولادت انتخاب مى كند و نيز در مورد يـحـيـى شـهـيـد پـيـامـبـر بـزرگـوار الهـى دارد كـه : اسـمـه يـحـيـى لم نـجـعـل له مـن قـبـل سـمـيـا(119) (نـام وى يـحـيـى كـه كـسـى راقـبـل از وى به اين نام ننهاديم .) وبا توجه به اين كه نام نيك براى فرزند يكى از حـقـوق فـرزنـد بـر عـهـده پدر و مادرش مى باشد، كه در روايت به آن اشاره شده است ،(120) امـت اسلامى بايد به اين نكته توجه كند در نام گذارى نام هاى با معنا و مناسب بـراى فـرزنـدان خـود انـتـخـاب كند از نام گذارى به نام هاى وارداتى غرب و شرق كه كـامـلا بـا فـرهنگ امت مسلمان بى تناسب است پرهيز كند. در نام گذارى هوا و هوس برخى افراد بى تدبير و يا دخالت هاى برخى را توجه ننمايد.
دوران شير خوارگى
از رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) در مـورد شـيـر مـادر نـقـل شـده است كه : بهترين منبع تغذيه كودك شير مادر است :ليس للصبى لبن خير من لبن امه (121) (هيچ شيرى براى كودك بهتر از شير مادرش نيست .) كه خداى عليم و حـكـيـم هـمـراه با ولادت كودك در پستان مادر قرار مى دهد. اگر اهميت شير مادر امروز قدرى بـر بشر روشن شده است ، كه هم از جهت تغذيه و هم از جهت مقابله با انواع آلودگى ها و اسـتـرليـزه كـردن كـودك شير مادر بهترين وسيله است ، وحى الهى قرنها پيش از اين راز پـرده بـرداشـتـه است . البته اين موضوع اكنون مورد گفتگو نيست . سخن در اين است كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) دوران شيرخوارگى را چگونه سپرى كرد آيا خود از شير مادر بهره اى داشت ؟
در ايـن كـه حـضـرت هـيـچ مـقـدار شـيـر مـادر نـخـورده بـاشـد اثـبـات آن مشكل است . بخصوص شير ولادت (آغوز) كه نقش آن براى كودك سرنوشت ساز است . زير اگر چه مادر حضرت شير نداشت ليكن نوع زنان كه شير كافى براى تغذيه كودك خود نـدارنـد، از شير ولادت بهره مند هستند. و رسول الله صلى الله عليه و آله مدتى پس از ولادت در نزد مادرش بودند، كه شير كافى نداشت : لما ولد النبى (صلى الله عليه و آله ) مـكـث اياماليس له لبن (122) عبدالمطلب چون اين را فرد عادى نمى ديد، علاقه شـديـدى بـه او داشت امور او را نظارت مى كرد. لذا به فكر شير ده براى حضرت بود. در مـورد تـعـداد دايه هاى حضرت اختلاف است ، برخى هشت نفر و برخى ده نفر ذكر نموده انـد(123) كـه دو نـفـر از آنها بيشتر مطرح هستند، يكى اولين كسى كه بعد از مادر به ايـشـان شـير داد كه (ثويبه ) كنيز ابولهب مى باشد.(124) ايشان به مدت چهار مـاه حـضـرت را شـيـر دادنـد و رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) هـيچ گاه اين لطف را فـرامـوش نـمـى كرد، براى ثويبه هديه مى فرستاد و حتى پذيرفتند وى را از ابولهب خـريـدارى نـمـوده و آزاد كـنـنـد. در نـهـايـت هـم ابـولهـب ايـن كـنـيـز را آزاد نـمـودنـد. نقل شده است آزاد كردن او سبب تخفيف عذاب وى مى شود.(125)
بـعـد از ثـوبـيه عبدالمطلب به فكر دايه ديگر بود از دختران عاقله و صفيه خواست كه حضرت را شير دهند. ليكن حضرت پستان آنان را نمى مكيد. زنان ديگر بنى هاشم حاضر شدند كه حضرت را شير دهند، پستان آنان را نيز نپذيرفت . عبدالمطلب متحير است كه چه كـار كـنـد. به او پيشنهاد مى شود كه حليمه را كه نان پاك دامن و داراى سجاياى اخلاقى مـى بـاشد، انتخاب كند. عبدالمطلب با كمال خورسندى پذيرفته ، شخصى را به سوى عـبدالله بن حارث پدر حليمه مى فرستد، با او در ميان مى گذارد. او نيز پذيرفته به حـليـمـه دخـتـرش ايـن مـوضـوع را بـشـارت مـى دهـد، حـليـمـه بـا كمال عشق براى تحويل گرفتن كودك به مكه روانه مى شود.
حليمه سعديه
حـليـمه دختر ابى ذوئب عبدالله بن الحارث بن شجنه ... نزار بن معد بن عدنان .(126) نسب وى در نزار كه جد هيجدهم رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مى باشد به حضرت مـتـصـل مـى شـود. وى زن عـاقـل ، رشـيـد، زيـبـا، فـصـيـح ، پـاك دامـن ، از خـانـواده اصـيـل و شـيـردار(127) مى باشد. قريش به لحاظ شايستگى ايشان وى را براى شير دادن بـه فـرزنـدان خـويـش بـرمـى گزيدند. از جمله حمزه اسدالله غالب و سيد شهدا از پـسـتـان ايـن بـانـو شـيـر نـوشـيـد و حـمـزه افـزون بـر ايـن كـه عـمـوى رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـى بـاشـد و شـايـد عـلت ايـن كـه طفل ساير پستان ها را نمى پذيرفت اين باشد كه از شير چنين زن بافضيلتى بهره مند شـود كـه اين افتخار هم نصيب حليمه سعديه شود كه از جمله زنانى قرار گيرد كه آتش بـه بـركـت شـيـر دادن بـه رسـول الله (صلى الله عليه و آله ) بر او حرام شود. زيرا رسول الله (صلى الله عليه و آله ) هم از شير اين بانوى بزرگوار بهره گرفت و هم حـدود چـهـار سـال در دامـن ايـشـان پرورش يافت و حديث شريف كه فرمود: ان الله عز و جـل حرم النار على ثدى ارضعك و حجركفلك (128) خداى سبحان آتش را بر پستانى كـه تـو را شـيـر دهـد و دامـنـى كـه تـو را پـروريـده حـرام نـمـوده اسـت شامل ايشان مى شود.
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـحـبـت هـاى حليمه را هيچ گاه فراموش ‍ نمى كرد. هـمـواره حـليمه مورد احترام و عنايات حضرت بود. حتى بعد از هجرت مدينه هدايا براى او بـه مـكـه مـى فـرسـتـاد. حـليـمـه بـعـد از فـتـح خـيـبـر در سـال هـفتم هجرى رحلت كرد. و معروف است كه در قبرستان بقيع در مدينه به خاك سپرده شـد و قـبـر وى هـم ايـنـك مـزار زائران اسـت . از حـليـمـه در هـنـگـامـى كـه بـا رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) هـمـراه بـود، خـاطـرات شـيـرين و آموزنده بسيارى نقل شده است كه به برخى از آنها اشاره مى شود.
خاطرات حليمه
1 - سـراسـر زنـدگى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) چه پس از بعثت و چه پيش از بـعـثـت حـتـى دوران كـودكـى او هـمـراه بـا حوادث خارق العاده مى باشد.حليمه نيز از همان ابـتداى شير دادن به اين كودك شاهد اين نوع حوادث مى باشد. اولين بار كه عبدالمطلب كودك را در دامن حليمه نهاد گريبان خويش را باز كرده و چون پستان راست او شير نداشت ، پـسـتـان چـپ را در دهـان كـودك نـهاد. ليكن كودك پستان چپ را رها نموده به طرف پستان راست متمايل مى شود. حليمه او را دوباره به سوى پستان چپ هدايت مى كند. كودك باز به طـرف پـسـتـان راسـت مـتـوجه مى شود. حليمه مضطرب شده كه مبادا وقتى در پستان راست شـيـر نـيـافـت پـسـتـان چپ راهم نمكد، اصرار مى ورزد كه پستان چپ را در دهان كودك بنهد ليكن كودك پستان راست را مى مكد با مكيدن آن ، شير فراوان در آن پديد مى آيد، پستانى كـه سـالها خشك بوده از بركت مكيدن رسول الله (صلى الله عليه و آله ) پر از شير مى شود.(129)
2 - بـزرگـوارى و كـرامـت از همان كودكى در رسول الله (صلى الله عليه و آله ) آشكار بـود. حـليـمـه هـم كـه گـمـشـده خـويـش را در شـيـر دادن بـه ايـن طـفـل مـى يـافـت ، بـا خـوشـحـالى فـراوان ايـن مسووليت را پذيرفته بود. حليمه كودك شـيـرخـوار ديـگرى نيز داشت كه مى بايست هر دو را از يك پستان شير بدهد. اما با مكيدن ايـن كـودك پـستان راست نيز شير فراهم آورد. اينك دو كودك از دو پستان شير مى نوشند، اما رسول الله (صلى الله عليه و آله ) هيچ گاه غير از پستان راست را نمى نوشيد زيرا كـه شـيـر پـسـتـان ديـگـر سـهـم ديـگـرى اسـت و او حـق بـرادر رضـائى خـويـش را پايمال نمى كرد. عدل و انصاف كه از سجاياى والاى انسانى است ، از ابتدا در اين كودك آشكار مى باشد.(130)
3 - حـليـمـه از زندگى معمولى برخوردار بود، بلكه از لحاظ اقتصادى تهى دست بود، چـنـد گـوسـفـنـد لاغـر بـيـش نـداشـت . از هـنـگـامـى كـه رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـه خـانـه او پـا نهاد بركات مادى نيز به خانه سـرازيـر شد، به طورى كه گوسفندها هموراه زاد و ولد مى كردند، دو قلو مى زاييدند و شـيـر فـراوان مـى دادنـد كـه ايـن امـر مـوجب توجه اهل خانه و مردم شده بود، و خود اعتراف كـردنـد كـه مـا چـنـد گوسفند بيش نداشتيم ، با آمدن اين كودك زندگى ما روبراه گشت و توجه مردم به ما جلب شد. و نقل مى كند كه اين كودك چيزى (پستان ) را لمس نمى كرد جز ايـن كـه بـسم الله مى گفت و گاهى از او ذكرى مى شنيدم . وقتى گوش مى دادم مى گفت : (لا اله الا الله )(131)
دوران شـيـر خـوارگـى حـضرت سپرى مى شود، ليكن كودك بعد از اين دوران نيز در نزد حـليـمـه اسـت . حـليـمـه وى را بـعـد از چـهـار يـا پـنـج سـال بـه دامن پر مهر مادر باز مى گرداند. ليكن طولى نمى كشد كه مشيت اليهى مادر را نـيـز در شـش ‍ سـالگـى از او مى گيرد آنهم در دورانى كه سخت به محبت هاى وى نيازمند است . شايد حكمت الهى است كه كودك فرزانه را با سختى ها بيازمايد و پرورش دهد، تا روح او آمـاده پـذيـرش مـسووليت بزرگ شود، كه از ابتدا پدر بعد از مدتى مادر را از او جدا مى كند. به هر صورت عبدالمطلب بعد از رحلت آمنه اين كودك رشيد و فرزانه را در دامـن خـويـش قـرار مـى دهد، و دو سال نمى گذرد كه با رحلت عبدالمطلب سايه دلنواز او نـيـز از سر كودك كنار مى رود. و دامن پر مهر جدش نيز در هشت سالگى برچيده مى شود. آنگاه ابوطالب كفالت حضرت را به عهده مى گيرد.
ابو طالب و كفالت رسول الله (صلى الله عليه و آله )
در بـيـن بـنـى هـاشم مردان موحد و پاك بزرگوار همواره بودند، كه يكى پس از ديگرى كـفـالت ايـن كـودك فـرزانـه را بـه عـهده گيرند. بعد از رحلت عبدالمطلب ، ابوطالب و فـاطـمـه بـنـت اسد كه او نيز موحد و پاك دامن و فداكار و تربيت يافته موحدان بود، دامن پـر مهر بر حضرت مى گسترانند، با عشق وصف ناپذير از او مراقبت مى كنند. ابوطالب از لحـاظ مـادى از امـكـانـات كـافـى بـهـره مـنـد نـيـسـت ، در عـيـن حـال بـا كـمـال عـلاقـه و افـتـخـار كـفـالت حـضـرت را مـى پـذيـرد. و قـدم رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) هـم بـراى آنـان خـيـر و بـركـت زنـدگى مى شود. ابوطالب از شدت علاقه به اين كودك همواره ملازم وى است و بيش از همه مراقب اين كودك مى باشد. و او را بر فرزندان خويش بر مى گزيند.
دوران نـوجـوانى حضرت نيز در اين خانه پر فروغ و سرشار از ايمان و محبت سپرى مى شـود، و فـداكـارى و مـحـبـت ايـن خـانـواده آن قـدر در روحـيه اين نوجوان اثر مى گذرد كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) اين محبت ها را هيچ گاه فراموش نمى كند. خوردسالان زيـادى اطـراف فـاطـمه بنت اسد گرد آمده اند. وى از امكانات اندكى بهره ور است . وقتى مـى خـواسـت بـه آنـها غذا دهد اطراف او جمع مى شدند و با حرص و ولع تلاش مى كردند حداقل سهم خود را به دست آورند. اما رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در كنارى منتظر مى نشست تا سهم او را بزرگوارانه فاطمه در اختيار او قرار دهد. هنگامى كه فاطمه بنت اسد رحلت كرد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بر سر قبر او حاضر شد و گريه كـرد و فـرمـود: امروز مادر من رحلت كرده است ، وى در حالى كه فرزندان خودش گرسنه بـودنـد سـعـى مـى كـرد مـرا سـيـر كند و در حالى كه فرزندان او پريشان بودند سر و صورت مرا شانه و مرتب و تميز مى كرد. او مادر من بود.(132)
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـحـبـت هـا را عملا جبران كرد و كفالت على بن ابى طـالب (عـليـه السـلام ) فـرزنـد فـاطـمـه را بـه عـهـده گـرفـت و عـلى در دامـن رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) تـربـيـت يـافـت ، هـمـان گـونـه كـه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در دامن ابوطالب و فاطمه بزرگ شد.
شكل و شمايل
رشـد و تـربـيـت رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) آرام آرام شكل مى گرفت . جاذبه هاى جسمى و روحى او از هنگام ولادت مورد توجه همگان بود. مردم افـزون بـر ايـن كـه شيفته سجاياى وى بودند، از زيبايى اندام او نيز در شگفت بودند. كه در اين قسمت به برخى از ويژگى هاى اندام وى مى پردازيم .
شـكـل و انـدام حـضـرت از هر جهت موزون و شكيل و زيبا آفريده شد بود. به طورى كه هر شـكـل و نـمـايى كه به اندام انسان زيبايى بخشد، از آن بهره مند بودند. وى همان طورى كه از لحاظ خلق زيباترين بود، از لحاظ خلق نيز زيباتر از ديگران بود. و خود دعا مى كـرد كـه خـدايـا همان گونه كه اندام مرا زيبا قرار داده اى اخلاق مرا نيز زيبا قرار بده : اللهـم كـمـا حـسـنـت خـلقـى فـحـسـنـى خـلقـى (133) قـد و قـامـت حـضـرت مـتـوسـط مـتـمـايـل بـه بـلنـدى و زيـبـا و لطيف بود. نه كوتاه و نه خيلى بلند: ليس بالقصير المتردد و لا بالطويل المتمعط، رنيق القامه سر مبارك نسبتا بزرگ با استخوان جمجمه كـشـيـده ، عـظـيـم الهـامـه بـا گونه پهن ، زير چانه اندكى كشيده بود. (تقريبا صورت مستدير) واسع الخدين كان فى الوجه تدوير قصير الحنك
پيشانى پهن و وسيع و زيبا: (واسع الجبين ، صلت الجبين ) ابروها به هم پيوسته و طـولانـى و بـاريـك : (ازج الحـواجـب ) چـشمان حضرت فراخ ، سياهى كاملا سياه ، سـفـيـدى چـشـمـان قـدرى مـتـمـايـل بـه قـرمـز، نـورانـى بـا پـلك هـاى بـلنـد: (انجل العينين ، ادعج العينين ) بينى كشيده با شكاف هايى موزون و باريك : (اقنى الانف ، اقنى العرنين ) دهان كوچك زيبا با دندان هاى سفيد و فاصله دار و رديف :اشنب الفـم ، ضـليـع الفـم ، مـفـلج الثـنـايـا رنـگ صـورت گـنـدم گـون مـتـمـايـل بـه سـفـيدى نورانى : اسمر اللون ، ابيض اللون موهاى محاسن پر پشت و لطـيـف و مـوهـا مـحـاسن به طرف سينه سرازير: كث اللحيه ذا و فره ، و افر السبله مـوهـاى سـر پـر پشت قدرى بلند به طورى كه ، اطراف گوشها را فرا مى گرفت و از سـر تـجـاوز نـمـى كرد: (قطط الشعر) گردن كشيده نقره فام و سيمگون (كانما عـنـقـه ابـريـق فـضـه ) سـيـنـه پـهـن و شكم فرو رفته مساورى با سينه : عريض الصدر، سواء البطن و الصدر، مفاض البطن .
پاها و كف دست ها متمايل به غليظ و كوچك و كف پاها گود و روى پا قوس ‍ دار و بر آمده ، كـه از لحـاظ فـيـزيـكـى سـالم و متناسب ترين شكل براى سرعت در راه رفتن و دويدن مى بـاشـد:شـثن الكف و القدم خمصان الاخمصين قدمها با هم برابر و با پاشنه هاى كم گوشت :مسيح القدمين و منهوش العقب (134)
انـدام حـضرت از هر جهت زيبا و شكيل ، اگر يوسف (عليه السلام ) زيباترين انسانى است كـه هـر كـس را خـواسـتـنـد تـوصـيـف كـنـنـد مـى گـويـنـد يـوسـف جـمـال اسـت . رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) از يوسف نيز نمكين تر است كه روايت همين نكته را دلالت دارد:كان يوسف حسن و لكنى املح (135) (اگر يوسف زيبا يا زيـباترين بود، ليكن من با نمك تر از او هستم .) بايد در مورد او گفت هر چه خوبان هـمـه دارنـد تـو تـنـهـا دارى . خـلق و خـلق او زيـباتر و جذاب ترين بود كه همگان شيفته زيبايى هاى او هستند.
در دوران نـوجـوانـى و جـوانـى حـضـرت ، حـوادث بـزرگـى اتـفـاق افـتـاد و فـضـايل بسيارى از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) آشكار شد كه برخى از آنها را ياد آور مى شويم .
راهب بحيرا
مـردم قـريـش و حجاز براى تجارت به شام مسافرت بسيار انجام مى دادند. ابوطالب در هنگامى كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را كفالت مى كرد وى نوجوانى بود عازم سـفـر شـام مـى شـود. ولى چـون عـلاقـه شـديـد بـه حـضـرت داشـت ، تحمل فراق او را نداشت وى را به همراه خود به شام مى برد. كاروان تجارتى قريش از منطقه اى به نام (بصرى ) كه در كنار آن صومعه راهب نصرانى قرار دارد عبور مى كـنـد. راهـب چـنـدان تـوجـهـى بـه رهـگـذران نـداشـت و در صـومـعـه مـشـغـول عـبـادت و راز بـود. اين بار وقتى كاروان قريش در نزديكى صومعه زير درختى اتـراق مـى كـنـد، درخـت شـاخـه هـاى خـود را نـزديـك آورده بـر آنـهـا سايه مى افكند! راهب نصرانى از كاروان قريش دعوت مى كند كه از آنها پذيرايى كند، كه موجب تعجب آنها مى شود كه چگونه راهب كه چندان توجهى به كاروان ها نداشت اين بار از آنها پذيرايى مى كـنـد! كـاروان دعـوت او را پذيرفته در مهمانى او شركت مى كند. وقتى همه در كنار سفره حـاضـر مى شوند، راهب مى پرسد همه افراد شما حاضر شده اند جواب مى دهند آرى بجز يـك نـوجـوان كـه در زيـر درخـت به سر مى برد همه حاضرند. راهب اصرار مى كند كه آن نـوجـوان هـم بـر سـر سـفـره حـاضـر شـود. وقـتـى رسـول الله (صـلى الله عـليه و آله ) حاضر مى شود، راهب به سوى او خيره شده ، و با دقـت شـكـل و شـمـايـل او را مـى نـگـرد. تـمـام صـفـاتـى كـه در كـتـاب آسـمـانـى خـود (انـجـيل ) در مورد پيامبر آخر الزمان به خاطر سپرده بود، در او مى يابد. آنگاه با او به گـفتگو مى پردازد از زندگى و خواب بيدارى او جويا مى شود. به او به بت ها كه نزد قريش محترم بوده سوگند مى دهد كه حقيقت را بگويد، كه حضرت از سوگند دادن به بت ها آشفته مى شود. بحيرا بيشتر به حضرت خيره مى شود و نشان نبوت را در كتف او مشاهده مـى كـند. آنگاه ابوطالب را سفارش مى كند كه حضرت را به ويژه از يهود بيشتر مراقبت كند!(136)
دفاع از مظلومان
حقوق انسان هاى ضعيف جامعه همواره مورد تهديد زورمداران است . دفاع از حقوق مظلومان يك فـضـيـلت انـسـانـى و ارزش الهـى مـى بـاشـد، كـه انـسـان هـاى مـتعهد بدان مى پردازند. رسـول الله (صـلى الله عـليه و آله ) پيش از رسالت خويش نيز همواره مدافع حق بود و هـر جـا سـخـن از فـضـيـلت بـود حـضـرتـش حاضر بود. شخصى از قبيله بنى اسد براى تـجـارت وارد مـكه مى شود. اموال او را فردى از قبيله بنى سهم خريدارى مى نمايد ليكن بـهـاى آن را نـمى پردازد. فرد مال باخته بعد از گفتگو و فرياد نمى تواند حق خود را بـاز سـتاند. بر فراز كوه ابوقبيس آمده يارى مى طلبد. سخن او تاثير عميق در بين مردم مـى گـذارد. سران قريش در خانه عبدالله جدعان جمع مى شوند. فرد موثر و هماهنگ كننده انـجـمن ، رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مى باشد. در آن جلسه سران قريش پيمان مـى بـنـدنـد كـه در دفـاع حـق مـظـلومـان بـا هـم مـتـحد شوند، اين پيمان به عنوان (حلف الفـضول ) (سوگند نامه مشتمل بر زيادى ) معروف مى شود كه ظاهرا علت نامگذارى آن ايـن بـوده كـه افـزون بـر مـواد پـيماهاى قبلى بندهايى بر آن اضافه شده بود. اين عـمـل شـايـسـتـه رسـول الله (صـلى الله عـليه و آله ) در تاريخ معروف مى باشد و خود حـضـرت نـيـز بـه آن افـتـخـار مـى كـردنـد، و از وى نـقـل شـده كـه : اگـر اكـنـون هـم مـرا بـه امـضـاى چـنـين پيمانى فرا خوانند اجابت مى كنم .(137)
نصب حجر الاسود
در هنگامى كه بيست و پنج بهار از عمر رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مى گذشت ، سيل كعبه را منهدم مى كند. قريش براى بازسازى كعبه اقدام به خاك بردارى و حفارى مى نـمـايـد. در هـنگامى كه حفارى عميق مى شود، مار بزرگى ظاهر مى شود كه از ادامه حفارى جـلوگـيرى مى كند. (شايد علت آن اين بوده كه قبر بسيارى از انبيا در اطراف كعبه قرار دارد و خـاك بـردارى زيـاد موجب نبش قبر آنها مى شده است ) در هر صورت ديوارها را بالا مـى آورنـد تـا نـوبـت بـه نـصـب (حـجر الاسود) مى رسد. براى نصب حجر كار به مـشـاجـره و گـفـتـگـو مـى كـشد، به طورى كه به توافق نمى رسند. زيرا هر قبيله اى مى خـواسـت كـه نـصب حجر به دست او انجام گيرد تا اين فضيلت نصيب او شود. در اين هنگام رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) كـه مـعـروف بـه (مـحمد امين ) بود از راه مى رسـد، هـمـه قـبايل راضى مى شوند كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در اين باره داورى كـنـد. حـضـرت هـم اقدام شايسته و مدبرانه انجام مى دهد. رداى خود را مى گستراند حـجـر الاسـواد را در داخـل ردا قـرار مـى دهـد. از هـمـه قـبـايل مى خواهد شركت نموده و اطراف رداء را بگيرند، همه اطراف ردا را گرفته از زمين بلند مى كنند، آنگاه حضرت خود حجر الاسود را از ردا برداشته در جاى خود نصب مى كند. بـا ايـن طـرح هـم هـمـگـان از فـضـيـلت نصب حجر بهره مند مى شوند و هم به مشاجره آنان خاتمه مى دهد.(138)
حرمت ماه هاى حرام
سـنـتـهـاى ديـن ابـراهـيمى از جمله پاس نهادن به شرافت و حرمت ماه هاى حرام در بين عرب رواج داشت . عرب كه زندگى آن در جنگ و ناامنى سپرى مى شد، از حرمت نهادن به ماه هاى حـرام كه جنگ در آنها ممنوع بود، استقبال مى كرد. در اين چهار ماه با متوقف شدن جنگ لختى مـى آسـود، نـفـس راحتى مى كشيد. قرآن كريم اين سنت الهى را تثبيت كرد:ان عدة الشهور عـنـدالله اثـنـا عـشـر شـهـرافـى كـتـاب الله يوم خلق السموات و الارض ‍ منها اربعة حرم (139) (تـعـداد مـاه هـا در نزد خدا از روزى كه خدا آسمان ها و زمين را خلق كرده است دوازده عـدد مى باشد و اين حقيقت در كتاب خدا به ثبت رسيده است . چهارماه آنها ماه هاى حرام مـى بـاشـد.) جـنـگ تـهـاجـمـى در آنـهـا حـرام اسـت .يـسـئلونـك عـن الشـهـر الحـرام قتال فيه قل قتال فيه كبير(140) از تو در مورد جنگ در ماه هاى حرام مى پرسند به آنـهـا بـگـو كـه جـنـگ در ايـن ماه ها گناه بزرگى است . اين ماه ها عبارتند از: ذوالقعده ، ذوالحجه ، محرم و رجب . در عين حال كه عرب حرمت اين ماه ها را پاس مى نهاد چندين بار اين حـرمـت شـكـسـتـه شـد و جـنـگ بـيـن قـبايل مختلف در گرفت كه به لحاظ اهميت آن ، جنگها را (فـجـار) و فساد و تباهى ناميدند. كه از فجور و گناه مضاعف است كه حرمت ماه حرام را زيـر پـا نهاده اند. تعداد جنگ هاى فجار را چهار مورد ذكر نموده اند، كه گفته مى شود در يـكـى از ايـن جـنـگ هـا كـه چـهـار سـال طـول كـشـيـد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) هم شركت داشته است .
براض بن قيس از قبيله كنانه با عروة بن رحال از قبيله هوازن بر سر اجاره دادن مكان به نـعـمـان بـن مـنـذر درگـيـر شـدنـد. بـراض عـروه را غافل گير كرده به قتل مى رساند! قوم مقتول بر عليه قوم كنانه متحد مى شوند. كنانه بـه قـريـش ‍ پـناهنده مى شود و قريش نيز از آنها حمايت مى كند در ماه رجب جنگ درگير مى شود.(141)
بـرخـى مـى نـويـسـنـد پـيـامـبـر در حـالى كـه هـفـده سـال داشـت شـاهـد فجار بود: شهد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) الفجار و له سبع عشرة سنة (142) برخى اين تـعـبـيـر را دارنـد: كـنـت انـبـل عـلى اعـمـامـى ، اى ارد عـنـهـم نبل عدوهم (143) (من تيرها را كه به سوى عموهايم پرتاب مى شد دفع مى كردم .) آيـا از ايـن دو عـبـارت مـى تـوان اسـتـفـاده كـرد كـه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در جنگ فجار شركت داشته است ؟
بـه نـظـر مـى رسـد كـه از هـيچ كدام از اين تعبيرات اين مطلب را نمى توان استفاده كرد، گـرچـه شـركـت در جـنگ هاى فجار را به حضرت نسبت مى دهند و برخى قلم به دستان هم بـابـى تـفـاوتـى از كـنـار آن مـى گـذرنـد و يـا شـركـت رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) در جـنـگ فـجـار را تـائيـد مـى كـنـنـد! امـا عـبـارت اول تنها دلالت دارد كه حضرت شاهد جنگ بوده است . شاهد جنگ بودن غير از شركت در جنگ اسـت . عبارت دوم هم مى رساند كه حضرت تيرها را دفع مى كرده است . اين هم روشن نمى كـنـد كـه حـضرت در جنگ شركت داشته است . و چون حرمت ماه هاى حرام امرى پذيرفته شده بود و شكستن حرمت اين ماه ها جرم به حساب مى آمد، چگونه مى توان پذيرفت كه حضرت در مـاه حـرام در جـنـگ شـركـت كـرده بـاشـد!؟ آنـچـه صـحـيح به نظر مى رسد اين است كه يـعقوبى از زبان ابوطالب نقل كرده است موضع گيرى ابوطالب تحت تاثير قرار داده ، چـون ديـدنـد بـنـى هـاشـم در ايـن جـنـگ هـا شـركت ندارند، آنها هم از شركت در آن پرهيز نـمـودنـد: روى ان ابـا طـالب مـنـع ان يـكـون فـيـهـا (فـجـار) احـد مـن بـنـى هـاشـم و قال هذا ظلم و عدوان و قطيعه و استحلال للشهر الحرام ... (ابو طالب بنى هاشم را از شـركـت در فـجـار مـنـع مـى كـرد مى گفت ظلم و تجاوز بى حرمتى به ماه هاى حرام است .) و قـال عـبـدالله بـن جـدعـان بـن امـيـه لا نـحـضـر امـراغـيـب عـنـه بـنـو هـاشـم (144)(عـبدالله بن جدعان و حرب بن اميه به خاطر اين كه بنى هاشم شركت نمى كردند در آن جنگها حاضر نمى شدند).
البـتـه يـك نـكـتـه را نـبـايـد غـفـلت كـردكـه دفـاع در هـمـه حال در همه زمان و مكان حتى در ماه هاى حرام و حتى در حرم بيت الله الحرام يك امر مشروع و واجب است . مقابله با تهاجم دشمن حق هر كسى در هر دينى مى باشد. و قرآن هم در اين باره مى فرمايد: الشهر الحرام بالشهر الحرام والحرمات قصاص فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عـليـه بـمـثـل مـا اعـتـدى عـليـكـم (145) (مـاه حـرام مـقـابـل مـاه حـرام در حـرمـت هـا نـيـز قـصـاص اسـت . هـر كـس بـرعليه شما تجاوز كرد به مـثـل آن بـر عـليـه او دفـاع كـنـيـد.) جواب متجاوز را بدهيد. اگر حضرت در جنگ فجار شـركـت داشـتـه اسـت در جـانـب طـرفى كه جنبه دفاع بوده مى باشد. اگر عبارتى مانند: شـهـدت الفـجـار مـع عـمـى و انـا غـلام (146) (مـن در حالى كه نوجوان بودم با عـمـويـم جنگ فجار را شاهد بودم .) شركت حضرت را برساند، در جهت دفاع است و الا بـايـد گـفـت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) به طور كلى از اين نوع غائله ها بوده اسـت . و كـسـى كـه مـتـدين به دين ابراهيم (عليه السلام ) است هيچ گاه سنت دين خويش را ناديده نخواهد گرفت .
خواستگارى خديجه
دوران نـوجـوانـى سـپـرى شـده آرام آرام دوران جـوانـى نـيـز دارد خـداحـافـظـى مـى كـنـد، رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) در سـن بـيـسـت و پـنـج سالگى به سرمى برد. خـديـجـه زن مـومـن و مـتـولى اسـت كـه پـانـزده سـال پـيـش از عـام الفـيـل مـتـولد شـده است . و تا آن زمان دو مورد، يك مورد با عتيق بن عائذ و مورد ديگر با ابـوهـاله ازدواج كـرده بـود(147) ايـنـك زن بى شوهرى است . وى افرادى را به سوى شـام و ديـگـر مـنـاطـق بـراى تـجـارت گـسيل مى نمود. يك بار اين مسووليت به عهده محمد گذاشته مى شود. حضرت با اموال خديجه تجارت پر سودى را انجام داده از سفر بر مى گـردد. گـرچه به درستكارى و صداقت معروف بود و او را (محمد امين ) مى ناميدند، ليـكـن اين سفر صداقت و هوشيارى او را بيشتر بخصوص براى خديجه آشكار ساخت . در ايـن فـرصـت بـنـا بـر نـقـل برخى ، خديجه كه از افراد سرشناس عرب خواستگار نمى پـذيـرفـت ، خـود پـيـشـنـهـاد ازدواج بـا مـحـمـد را مـى دهـد. بـنـابـر نـقـل ديگر رسول الله (صلى الله عليه و آله ) به همراه عمار ياسر از صفا و مروه عبور مـى كـردنـد كـه به خديجه به همراه خواهرش (هاله ) برخورد مى كنند. هاله نزديك عـمـار آمـده از او مـى پـرسـد آيـا مـحـمـد قـصـد خـواسـتـگـارى خـديـجـه را نـدارد. عمار به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) خبر مى دهد، حضرت به او مى گويد پاسخ اين سؤ ال را بـه روز ديـگـرى واگـذار. در آن روز موعود حضرت به همراه عمويش ابوطالب به خـواسـتـگـارى خـديـجـه مـى رود. البـتـه بـازگـشـت ايـن سـخـن نـيـز بـه هـمـان سـخـن اول اسـت . ابـوطـالب در آن مـراسـم چـنـيـن اظـهـار مـى كـنـد: سـپـاس خـدا را كـه مـا را از نـسـل ابـراهـيم قرار داده و حرم را براى ما امن نموده است و ما را رهبران جامعه تقدير نموده اسـت . بـرادر زاده مـن مـحـمد گرچه از لحاظ ثروت زودگذر دنيا بهره اندك دارد، ليكن از لحاظ كمال و اخلاق كسى را نمى توان با او مقايسه نمود. ايشان علاقه مند است با خديجه ازدواج كـنـد. اگـر خـديـجـه هـم بـه ايـن امـر مـايـل بـاشـد. قـدرى از مـهـريـه او را از مـال خـودم قـرار مـى دهـم . مـراسـم خـواسـتـگـارى و عـقـد بـه ايـن صـورت شكل مى گيرد.(148)
خديجه
كـه در زمـان جـاهـليت طاهره ناميده مى شد از زنان سرشناس و متدين مكه بود. افرادى چون ابـوجـهل ، ابوسفيان ، عقبه بن ابى معيط، صلت بن ابى يهاب به خواستگارى او آمدند، ليـكـن وى چـون مـعـيـارهـاى ازدواج را در آنـهـا مـشـاهده نمى كرد، حاضر به ازدواج با آنها نشد.(149) (اما وقتى پيشنهاد ازدواج از سوى محمد امين (صلى الله عليه و آله ) دريافت نـمـود، بـاكـمـال عـلاقـه پـذيـرفـت .) خـديـجـه از نـسـب شـريـف و خـانـواده اصـيل است كه در (قصى ) جد چهارم رسول الله (صلى الله عليه و آله ) نسبش به رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـتـصـل مـى شـود.(150) خـديـجـه از جـمـله زنـان بـرگـزيـده الهـى اسـت كـه در مـورد آن چـنـيـن روايـت نقل شده است :
ان الله اختار من النساء اربع مريم و آسيه و خديجه و فاطمه (151) (خدا چهار زن را بـرگـزيـد، مـريـم ، آسـيـه ، خـديـجـه و فـاطـمـه .) بـعـد از خـود رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) و على بن ابى طالب ، خديجه اولين زن مسلمان مى بـاشـد كـه ايـن فـضـيـلت بـزرگ نـصـيـب آن شـد. از عـلى (عـليـه السـلام ) چـنـيـن نـقـل شـده : و لم يـجـمـع بـيـت واحـد يـومـئذ فـى الاسـلام غـيـر رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و خديجه و انا ثالثهما(152)
(آن خـانـه كـه خـانـه نـخـسـتـيـن اسـلام بـود غـيـر از سـه نـفـر مـسـلمـان نـداشـت ، رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) خـديـجـه ، مـن هـم سـومـى آنـهـا بـودم .) از رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) در مـورد عـظـمـت ايـن بـانـو چـنـيـن نـقـل شـده اسـت : ايـن مـثـل خـديـجـه صـدقـتـنـى حـيـن كـذبـنـى النـاس (153) (مـثـل خـديجه كجا يافت مى شود. او در هنگامى مرا به رسالت تصديق كرد كه مردم با ايـن فـضـيـلت بـزرگ دشـمـنـى مـى كـردنـد.) اوليـن بـودن در ايـن فـضـايـل افـتـخـار بـر بـشريت است . مدتى كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) با خـديـجـه بـه سـر بـرد حـدود بـيـسـت و پـنـج سـال اسـت . فـرزنـدان رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) هم بيشتر از اين بانوى بزرگوار بودند. خديجه در سـال دهـم بـعـثت در مكه در سن 65 سالگى رحلت نمود و در قبرستان (جنه المعلاى ) مـكـه بـه خـاك سـپـرده شـد.(154) و قـبر وى تاكنون هم مشخص و مزار زائران مى باشد.
ازدواج هاى ديگر
تـا خـديـجـه زنده بودند، حضرت همسر ديگرى انتخاب نكرد. بعد از رحلت خديجه (در سـال دهـم بـعثت )، حضرت ازدواج هاى متعددى انجام دادند كه تعداد آنها بيش از ده مورد مـى بـاشـد. در روايـت از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نـقل شده است كه حضرت پانزده مورد ازدواج نمودند كه با سيزده مورد همبستر شدند، با دو مورد همبستر نشدند.(155)
1 - (سوده ) دختر زمعه اولين زنى بود كه حضرت بعد از خديجه با او ازدواج كرد و پس از هجرت در اواخر خلافت عمر يا سال پنجاه و چهار وفات يافت .(156)
2 - (عـايـشـه ) دختر ابوبكر بعد از سوده در شش سالگى در مكه به عقد حضرت در آمـده ، بعد از هجرت به مدينه در نه سالگى با حضرت عروسى كرد و تنها دوشيزه اى بـود كه با رسول الله (صلى الله عليه و آله ) پيوند ازدواج بر قرار نمود. وى در سال پنجاه هفت يا پنجاه و هشت هجرى رحلت نمود.(157)
3 - (حـفـصه ) دختر عمر كه در سال سوم هجرى بعد از اين كه همسرش ‍ خنيس كه در جنگ احد مجروح شده بود رحلت كرد با رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ازدواج نمود و در سال 27 يا 41 يا 45 هجرى رحلت كرد.(158)
4 - (زيـنـب ) دخـتـر خـزيـمـه بن الحارث (ام المساكين ) همسر عبدالله بن جحش اسـدى كـه در جـنـگ احـد بـه شـهـادت رسـيـده بـود پـس از حـفـصـه بـا رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ازدواج كرد و بعد از دو سه ماه رحلت نمود.(159)
5 - (رمله ) معروف به (ام حبيبه ) دختر ابوسفيان كه ايشان همسر عبيدالله بن جحش بوده ، وقتى همراه او به حبشه هجرت مى كند، شوهرش ‍ مسيحى مى شود، رمله توسط نـجـاشـى بـه عـقـد رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) در مـى آيـد و در سال 44 هجرى رحلت مى كند.(160)
6 - (ام سـلمـه ) دخـتـر ابواميه مخزومى و همسر ابوسلمه بعد از اين كه شوهرش در اثـر مـجـروح شـدن در جـنـگ احـد در سـال چـهـارم هـجـرى بـه شـهـادت رسـيـد، رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـا وى ازدواج كـرد. وى بـعـد از همه زنان پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در بين سالهاى 59 تا 62 رحلت نموده است .(161)
7 - (زيـنـب دخـتـر جـحـش ) وى بـه راهـنـمـايـى رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـه ازدواج زيـد پسر خوانده حضرت در آمد، آنگاه بـعـد از طـلاق دادن زيد با راهنمايى وحى با رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ازدواج كـرد. وى در سـال بـيـسـتـم هـجـرى رحـلت كـرد.(162) وى هـمـواره بـر زنـان ديـگـر رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـبـاهـات مـى كرد، كه شماها را پدرانتان به نكاح حضرت در آورده ، مرا خدا در عقد حضرت در آورده است .
8 - (جـويـريـه ) دختر حارث ، در سال پنجم هجرى در جنگ بنى مصطلق اسير شد و سـهـم يـكـى از رزمـنـدگـان قرار گرفت . با وى قرار داد كرد اگر بهاى خود را پرداخت نـمـود آزاد گـردد. خـدمـت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) آمد از وى تقاضاى كمك جهت پـرداخـت بـهـاى خـود نـمود، حضرت بعد از پرداخت آن مبلغ با وى ازدواج كرد.(163) از بركت اين ازدواج تعداد زيادى از اسيران جنگى آزاد شدند.
9 - و نيز (غزيله ) يا (عزيله ) دختر دودان (جابر بن حكيم ) كه معروف بـه (ام شـريـك ) اسـت و بـدون مـهـر خـودش را بـه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بخشيد.(164)
10 - (صـفيه ) دختر حى بن اخطب از نوه هاى هارون پيامبر (صلى الله عليه و آله ) كـه از اسـيـران جـنـگ خـيـبـر بـود، حـضـرت بـعـد از آزاد نمودنش با او ازدواج كرد. وى در سال پنجاه هجرى رحلت كرد.(165)
11 - (مـيـمـونـه ) دخـتـر حـارث بـن حـزن در سـال هـفتم در سفر عمره القضاء با رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ازدواج كرد و در سال 51 يا 63 يا 66 رحلت كرد.(166)

 

next page

fehrest page

back page