سيد جمال الدين اسد آبادي : مصلحي متفکر و سياستمدار

احمد موثقي

- ۳ -


فعاليت هاى فرهنگى سيد جمال الدين

فعاليت هاى فرهنگى سيد بيشتر به صورت شفاهى و در قالب خطابه و سخنرانى بود، گرچه نامه هاى فراوان و مقالاتى در روزنامه ها نيز منتشر مى كرده است. او كمتر آثار قلمى و كتبى منظم داشته، علّت اين امر طبع مبارزه جويى و انقلابى سيد بود كه باعث مى شده بيشتر عمرش را در صحنه درگيرى هاى سياسى و اجتماعى و فعاليت هاى سياسى و ديپلماتيك بگذراند.

سيد مجاهدى درگير و در صحنه و مصلحى دردمند بود كه در جايى آرام و قرار نداشت و با شناختى كه از نزديك با دردهاو بدبختى هاى مسلمانان و جوامع اسلامى داشت همواره درصدد از بين بردن موانع اصلى پيشرفت و سعادت دنيوى و اخروى آنها، يعنى استعمار واستبداد بود. با اين همه، سيدجمال در نهضت فرهنگى نيز هماهنگ با نهضت سياسى اش پيشرو و فعال بود و شاهد آن، سخنرانى ها و خطابه ها و كلاس هاى درس علوم اسلامى و سياسى و اجتماعى او در مراكز علمى و دانشگاهى و نيز مقالات و نامه هاى سياسى و روزنامه نگارى ها و حتى كتاب و رساله است. در مورد قوه نطق و بيان سيد، ميرزا رضا كرمانى دربازجويى اش مى گويد: «سيد وقتى كه به نطق مى افتاد، مثل ساعتى كه فنرش در رفته باشد مسلسل مى گفت.»(1) يكى از وجوه تمايز و تفاوت عبده با سيد - كه البته بيشتر مربوط به مرحله جدايى آنها از هم و دورانى است كه سيد در زندان طلايى استانبول بود و عبده در مصر صاحب مقامات علمى و دينى در اين بود كه عبده اصلاح فكر دينى را عامل اساسى و قطعى هرگونه تحول سالم اجتماعى مى دانست وسيدجمال نيزهمين نظررا داشت، ولى اختلاف او با عبده آن بود كه مبارزه سياسى، يعنى كوشش براى رهاندن مسلمانان از حكومت هاى استبدادى و سلطه استعمارى را به اندازه همان تجددخواهى دينى ارج مى نهاد، ولى عبده به مبارزه سياسى چندان اعتقادى نداشت.(2)

آثار سيدجمال

آثارى كه از سيدجمال برجاى مانده بدين قرار است:

1. مقالات جماليه، مشتمل بر چندين مقاله علمى، فلسفى، اخلاقى، اجتماعى و سياسى است؛

2. شرح حال اكهوريان با شوكت و شأن؛

3. رساله نيچريه؛

4. تاريخ افغانستان (تتمة البيان فى تاريخ الافغان)،(3)كتابى به زبان عربى است؛

5. كتاب يا رساله الوصية السياسية الاسلامية؛

6. رساله يا مقاله «فقه اسلامى»؛(4)

7. مقاله «پاسخ به رنان»؛

8. مقاله هاى فراوان ديگر درباره موضوعات مختلف؛

9. نشريه و مقالات عروة الوثقى؛

10. نامه ها و مكتوبات به شخصيت هاى مختلف.

همچنين آثار ديگرى از سيد نام برده اند، از جمله: الحقائق، كهف قسط وماسون.

فهرست تعدادى از مقالات كتاب مقالات جماليه عبارت است از: فوايدجريده، تعليم و تربيت، اسباب حقيقت سعادت و شفاى انسان، فلسفه وحدت جنسيت و حقيقت اتحاد لغت، فوايد فلسفه، شرح حال اكهوريان، تفسير مفسر، لكچر در تعليم و تعلّم، قصر مسدّس الشكل سعادت، اسباب صيانت حقوق، فضايل دين اسلام (5) و... .

كتاب معروف تتمةالبيان فى تاريخ الافغان را سيد در زمان اقامتش در افغانستان نوشته و در مقدمه آن به شدت به سياست استعمارى انگليس حمله كرده است.(6) در نشستى كه اعضاى انجمن «رابطة الشرقية» در مصر،به پاس فداكارى هاى سيد داشته اند (1924 م)، به يكى از تأليفات سيد موسوم به الوصية السياسية الاسلامية اشاره شده كه تاكنون چاپ نشده و شايد هم از بين رفته است.(7)

درباره الحقائق، صفات اللّه جمالى مى نويسد: «حاج سيد هادى اسدآبادى مى گفت: سيد كتابى از خود تأليف كرده به نام الحقائق كه اختصاص به مريدان و معتقدان او داشت. ليكن نگارنده نه از پدرم (ميرزا لطف اللّه) كه در اين مدت مديد با سيد بوده، نه از كسانى ديگر كه از نزديك با سيد ارتباط خصوصيت داشته اند اين مطلب را نشنيده ام...».(8) ايشان اثر ديگرى از سيد را نام مى برد و مى گويد: «از جمله آثار سيد كه در دست نيست، عبارت است از فلسفه شهادت حضرت سيد الشهدا و مباحثات سيد در فرانسه با عالم معروف فرانسوى ارنست رنان در توافق تمدن با اسلام...».(9)

اما مهم ترين آثار و نوشته هاى سيد به شرح زير است كه در چند قسمت بررسى مى شود:

1. مقاله نويسى و روزنامه نگارى

سيد در بحث از «فوايد جريده و سعادت امم»، پس از بيان اين كه علت و سبب اصلى سعادت امم، عقل و بصيرت و نزاهت و اعتدال اخلاق آن امت است مى نويسد: «هر امتى را بايد على الدوام از براى صيانت اخلاق و حفاظت ملكات و راهنمايى به سوى سعادت منبهى از غفلت و صائنى از هبوط وسايقى به سوى فضايل و قايدى به جانب كمالات و مانعى از رذايل و زاجرى از نقايص و آمرى به معروف و ناهيى از منكر بوده باشد. و چون به مسيار بصيرت سير نماييم و به ميزان عقل بسنجيم هيچ چيزى را در اين زمان نمى بينيم كه متصف به جميع اين اوصاف و داراى همگى اين مزايا بوده باشد مگر جرايد و اخبارنامه هاى يوميه».(10)

سيد نوزده مورد از فوايد جريده و اخبارنامه را ذكر مى كند و سپس دو طايفه از صاحبان جريده را از هم جدا مى كند و مى گويد:

«پس هر امتى كه جويان سعادت و خواهان رفاهيت بوده باشد، بايد بداند كه به غير از جرايد و اخبارنامه هاى يوميه به مقصود اصلى و مطلوب حقيقى خود نخواهد رسيد... و لكن به شرط آن كه صاحب جريده، بنده حق بوده باشد، نه عبد دينار و درهم؛ زيرا كه اگر بنده دينار و درهم بوده باشد، حق را باطل و باطل را حق و خائن را امين و امين را خائن و صادق را كاذب و كاذب را صادق و عدو را صديق و صديق را عدو و قريب را بعيد و بعيد را قريب و ضعيف را قوى و قوى را ضعيف و منفعت را مضرت و مضرت را منفعت و حسن را قبيح و قبيح را حسن و موهوم حقيقى را موجود و موجود حقيقى را موهوم وامى نمايد و البته عدم اين گونه جريده از وجود آن به مراتب غيرمتناهيه بهتر است...»(11).

از اين رو، سيد در كشورهاى اسلامى و غرب از اين وسيله به بهترين وجهى استفاده مى كند؛ زمانى كه در افغانستان بود «انتشار جريده شمس النهار به پيشنهاد سيد و دستور امير شير على خان»(12) صورت مى گيرد.

در هندوستان نيز پس از نوشتن رساله نيچريه، وقتى كه او وارد حيدرآباد شد و شروع به فعاليت سياسى كرد، يكى از جوانان تازه مريد خود را كه محب حسين نام داشت به تأسيس مجله اى با عنوان معلم شفيق برانگيخت كه خود مقاله هاى فارسى آن را مى نوشت، و ساير مقالات آن را كه به زبان اردو و غالباً درباره مسائل علمى و اجتماعى بود، برعهده مريدان قرار داده بود. اين مجله در دوران توقف چندماهه سيد در حيدرآباد انتشار مى يافت و مبارزه بر ضد اوضاع روز را در دو جبهه اداره مى كرد: مبارزه با تداوم استعمار انگليس در هند و مبارزه با طرز فكر سيد احمدخان كه طرفدار همكارى و سازش با انگليسى ها بود. تا آن كه «سالار جنگ» به سيملا احضار شد و مقامات حكومتى هند او را وادار به تبعيد سيد و تعطيل معلم شفيق كردند.(13) بدين طريق سيد جمال مؤسس نخستين نشريه ملى، ادبى و علمى به زبان اردو در حيدرآباد دكن بود.(14) همچنين سيد پس از اخراج از مصر به حيدرآباد آمد و «به نشر علم و ادب و نگارش مقالات فارسى براى جرايد سيدالاخبار و مفرح القلوب و روزنامه هاى ديگر هند پرداخت».(15)

روزنامه ديگرى كه در هند منتشر شد، حبل المتين بود كه «سيد جلال الدين كاشانى (مؤيد الاسلام) - كه در يكى از بنادر خليج فارس هنگام سفر... سيد از بصره به اروپا با او ملاقات كرده بود - به تشويق وى روزنامه حبل المتين را تأسيس كرد».(16) اين روزنامه درباره مسائل ايران مطلب مى نوشت. رائين مى نويسد: «روزنامه حبل المتين كه در آن زمان ورودش به ايران ممنوع بود و با زحمت زياد به دست مردم ايران مى رسيد، مقالات مفصل و سودمندى در اطراف مخاطرات استقراض نوشت، كه به روشن شدن اذهان مردم جهان كمك مؤثرى كرد».(17)

البته ناگفته نماند كه اين روزنامه از قماش و برادر روزنامه قانون بود كه چند سال بعد از انتشار آن منتشر شد و احتمالاً پس از مدتى، داراى گرايش هاى غربى و مروج فرهنگ و ارزش هاى تمدن غربى شد، به طورى كه پس از مشروطيت، شعبه اى از اين روزنامه در تهران تأسيس گرديد. اين روزنامه در يكى از سرمقاله هايش با عنوان «دنيا مال كيست؟»، علل ضعف و بدبختى ايران را عدم پيروى از غرب دانسته و مى نويسد: «چرا انگلستان بر قسمت بزرگى از كره زمين مسلّط و نافذالامر گرديد؟ به جهت آن كه از منهج عقل و صواب دورى نجستند»(18).

سيد جمال در ماه رجب 1309 نشريه ضياء الخافقين را به دو زبان عربى و انگليسى به كمك و همكارى ميرزا ملكم خان در لندن داير كرد كه به طور ماهانه منتشر مى شد و از انتشار هشت شماره آن اطلاع داريم. سيد در هر شماره آن مقاله اى به امضاى «السيد الحسينى» به ايران اختصاص مى داد و به شاه و دولت حمله مى كرد، از جمله «در شماره دوم به تاريخ اوّل مارس 1892 (شعبان 1309) مقاله اى (نامه اش را) خطاب به علماى شيعه نوشت و خلع ناصرالدين شاه را از سلطنت درخواست كرد»،(19) تا اين كه انگليسى ها اشكالات زيادى براى چاپ آن فراهم كردند و به وسايل عجيبى آن را توقيف و تعطيل كردند. ولى نيكى كدى مى نويسد:

«با بررسى ضياء الخافقين و نشريه انگليسى همراه آن ايسترن اندوسترون ريويو (مجله شرق و غرب) در موزه بريتانيا استنباط مى شود كه سيد جمال به هيچ وجه در نشر اين نشريه كه مشى كلى آن دفاع از امپراتورى انگلستان و در نقطه مقابل مشى سيد جمال بوده همكارى نداشته است. پيام هاى سيد جمال به علما براى خلع ناصرالدين شاه، واقعاً در اين نشريه چاپ شده، ولى اين امر تا حدى تصادفى بوده است... سردبير ايسترن اند... در گفت و گوى از اين پيام ها ظاهراً واقف نيست كه نويسنده آنها سيد جمال الدين است، يعنى كسى كه به تازگى مقاله اى به زبان انگليسى زير عنوان "حكومت وحشت در ايران" نوشته است. گرچه سردبير پيام نخست سيد جمال به علما را بار ديگر به زبان هاى انگليسى و عربى چاپ كرد، ولى از چاپ مجدد نامه دوم به زبان انگليسى، بر اين پايه كه نسبت به مفاد آن بى اعتماد است، امتناع ورزيد و اين دليل ديگرى است كه سيد جمال با انتشار پيام ها در آن مجله چندان ارتباطى نداشته است».(20)

امّا با توجه به اين كه سيد بعد از تبعيد و اخراج از ايران و نوشتن نامه به ميرزاى شيرازى در لندن، شديداً عليه شاه و امين السلطان فعاليت مى كرد، تلاش دولت ايران و همكارى نهايى انگلستان در توقيف و تعطيل نشريه، عكس گفته كدى را ثابت مى كند. محيط طباطبايى در اين باره مى نويسد:

«دولت ايران... سانسور شديدى براى جلوگيرى از ورود آثار سيد و ملكم خان به ايران برقرار كرد و به وسيله مأمورين سياسى خود منظماً گزارش فعاليت هاى سياسى اين دو تن را از لندن مى گرفت و روزنامه هاى فارسى تهران و اسلامبول (اختر) را به جواب گويى دشنام ملكم و سيد وادار مى كرد... وقتى دولت ايران از اين اقدامات خود نتوانست نتيجه اى بگيرد، محرمانه از دولت انگليس خواست كه به لطايف الحيل موجبات تعطيل ضياءالخافقين ناشر افكار سيد را از راه تطميع يا تهديد مطبعه ناشر آن فراهم آورد و شايد سلطان عبدالحميد را نيز در دعوت سيد به اسلامبول واسطه انجام اين كار قرار داده باشند».(21)

اين امر از گزارش ميرزا على خان امين الدوله به ناصرالدين شاه كه از لندن فرستاده و نيز از نامه اى به امضاى سر فرانك لاسلس، وزير مختار انگليس در ايران، به امين السلطان معلوم مى شود.(22) همچنين امين السلطان در تلگرافى كه به ناظم الدوله، سفير ايران در عثمانى، مخابره مى كند، مى گويد: «از ملكم و قانون اش كه كاملاً اطلاع داريد، حالا شيخ جمال الدين هم رفته است لندن و علاوه بر او شده است. برمى دارد كاغذها مثل روزنامه به زبان عربى در مذمت دولت و سلطنت خطاب به علماى اعلام چاپ كرده مى فرستد كه نسخه ابتداى آن به طهران هم مى رسد».(23)

سيد جمال در مصر نيز از اين جهت نقش عمده اى داشته و به خصوص هنگامى كه جنبش اعرابى پاشا و مصريان عليه دخالت هاى انگليس و فرانسه به اوج خود رسيد، «بسيارى از نويسندگان و روزنامه نگاران مصرى كه در بسيج كردن و بيدارى افكار عمومى مى كوشيدند مريد او بودند»(24) و «به تشويق او بود كه سليم النقاش و اديب اسحاق مجله مصر و روزنامه التّجارة و سليم عنْحورى روزنامه مرآة الشرق و باز اديب اسحاق روزنامه مصرالفتات را به دو زبان فرانسه و عربى منتشر كردند».(25)

نشريه ابونظاره نيز نتيجه تأثير فعاليت هاى سيد بود: «ماهنامه ابونظاره به صورت نيمه فكاهى و نيمه سياسى توسط يكى از مليون مصر به نام جيمس سانوا انتشار مى يافت. اين جريده كه رفته رفته لقب خود نويسنده هم شده، براى اوّلين بار در سال 1876 ميلادى در مصر به تشويق سيد جمال الدين و با همكارى او ايجاد گشت.»(26)

به طور كلى هنگامى كه پاى سيد جمال به قاهره رسيد، سانوا و بسيارى از روشنفكران مصر را به تأسيس روزنامه وادار كرد و بين سال هاى 1879-1876 ميلادى چندين نشريه در قاهره ايجاد شد. رفته رفته شوخى هاى ابونظاره نيز به انتقاد از حكومت و نقش انگلستان در مصر تبديل شد.(27)

يك هفته پس از ورود سيدجمال به پاريس، روزنامه ابونظاره چنين مى نويسد: «اى برادران، بشارت مى دهم رسيدن جمال دين و علم و سرور و آقاى خود افغانى را». دو هفته بعد، سيد همكارى خود را با اين جريده آغاز نمود و مقالاتى كه در آن منتشر كرد از مهم ترين نوشته ها درباره كشورهاى اسلامى است.(28)

ادوارد مالت، نماينده سياسى انگلستان در قاهره، در گزارشى به شماره محرمانه 174 در 22 ماى 1883 به وزير امور خارجه انگلستان مى نويسد:

«جمال الدين با شخصى كه خود را جيمس سانوا معرفى كرده و ناشر يك روزنامه عربى در پاريس به نام ابونظاره مى باشد رابطه دارد. دو شماره از ابونظاره براى ملاحظه جناب عالى پيوست تقديم مى گردد. از مضمون و كاريكاتورهاى آنها متوجه خواهيد شد كه روزنامه مزبور داراى چه افكار و تمايلاتى مى باشد. جمال الدين از وقتى كه در مصر مداخلات نظامى شده، با اين روزنامه سر و كار پيدا كرده، به طورى كه شنيده ام مقالاتى كه در آن روزنامه به وسيله جمال الدين نوشته شده، داراى ارزش ادبى فوق العاده عالى مى باشد. اين روزنامه در جوف پاكت هاى معمولى به وسيله پست فرانسه به شكل نامه به مصر فرستاده مى شود. مركز انتشار آن در پاريس، خيابان كليشى، شماره 48 است».(29)

از جمله كارهايى كه سيد در اين خصوص براى بيدارى مردم و وادار كردن آنها به مقاومت در برابر استبداد انجام مى داد «تشويق دوستان و ارادتمندان خود به ترجمه و تأليف و نشر كتب و رسائلى بود كه مطالعه آنها را براى بيدارى مردم سودمند مى ديد»(30) و در اسلامبول و مصر و ساير كشورهاى اسلامى اين فكر را دنبال مى كرد. در دورانى كه جنگ روس و عثمانى پيش آمده بود (1294 ق / 1877 م)، سيدجمال در طى اقامت خود در مصر «اهل علم و ارباب قلم را كه در مجلس او حاضر مى شدند، به تحرير و انشاى مقالات علمى و ادبى در مواضيع مختلفه تشويق و راهنمايى مى كرد و هم او بود كه در مدت... اقامت خود در مصر فن تأليف و ترجمه را ترقّى داد و مؤسس طريقه جديدى در نويسندگى عربى گرديد و شاگردان بنامى مانند شيخ محمدعبده، مفتى معروف مصر، تربيت كرد و نسل جديدى از نويسندگان و اهل قلم به وجود آورد».(31)

او در زمان اقامت در پاريس «با سردبيران برخى از روزنامه هاى فرانسوى آشنا شد و براى آن روزنامه ها مقاله مى فرستاد و از جمله براى روزنامه دست چپى لن ترانسيژان (32) رشته مقالاتى درباره جنبش مهدى در سودان نوشت يا نويساند».(33) مدير اين روزنامه هانرى روشفور بود كه ستون هاى جريده خود را در اختيار قلم سيد گذاشت و چندين بار مقالات عربى سيد را به فرانسه ترجمه و در روزنامه هاى آن جا منتشر كرد.

تعدادى از مقالاتى كه سيدجمال طى اين اقامت به زبان عربى و فرانسه در پاريس منتشر كرد، عبارتند از: مقاله عربى «نفير اسرافيل» در ابونظاره (ژانويه 1883)؛ مقاله عربى «جواب به خليل غانم» در البصير (ژانويه 1883)؛ مقاله عربى «شرق و شرقى ها» در ابونظاره و البصير (فوريه 1883)؛ مقاله به زبان فرانسه «انگلستان در مصر» در ژوستيس و ژورنال ددبا (مارس وآوريل 1883)؛ مقاله به زبان فرانسه «نامه درباره هندوستان» درروزنامه انترانزيژان و البصير (آوريل 1883)؛ يادداشت عربى «اسلام و علم» و پاسخ به رنان در البصير و ژورنال ددبا (مه 1883)؛ مقاله به زبان فرانسه «مهدى» در روزنامه انترانزيژان (دسامبر 1883) و...(34) همچنين مصاحبه سه ساعته مدير نشريه جمهورى خواهان مستقل چاپ پاريس باسيدجمال دربيستم مه 1885.(35)