8 - اهتمام ويژه به رعايت شرعيات
مهمترين ويژگى كه در اوّلين نگاه از آيت الله بهجت مشاهده مى شود اهتمام ايشان به
رعايت آداب شرعى و سيره اهل بيت عليهم السّلام ى باشد.
آيت الله مصباح در اين باره مى گويد: ((همه علماى اخلاقى
شيعه در اينكه راه صحيح تكامل ، راه عبوديّت است و انسان جز با اطاعت دستورات خدا
نمى تواند به مقامى برسد، متّفقند. مگر كسانى كه انحرافاتى در فكر و رفتارشان باشد؛
اما بر اهميت دادن به رعايت آداب شرعى و سيره اهل بيت عليهم السّلام همه يكسان
نيستند.
حضرت آقاى بهجت (حفظه الله ) هم شخصاً در رعايت آداب شرعى بسيار مقيّد هستند و ريزه
كاريهاى خاصّى را در رفتارشان رعايت مى كنند، كه وصف آنها كار دشوارى است .
اينك به عنوان نمونه يك نكته اى را نقل مى كنم شايد اينها در تاريخ بماند و كسانى
كه مايل باشند از دستورات شرع پيروى كنند بدانند كه تا كجاها بايد انسان آداب شرعى
را رعايت كند.
ملك مختصرى در شمال ، از پدرشان به ايشان به ارث رسيده بود كه محصول برنج داشت و
لااقل بخشى از مصرف خانه ايشان از آنجا تاءمين مى شد. ولى وقتى برنج را مى آوردند
ايشان مقيّد بودند كه مقدارى از آن (هر چند فرض كنيد چند كيلو را) به همسايگان و
دوستان اهداء كنند.
در جريان مبارزات ، مدتى بود كه بنده قم نبودم به مسافرت رفته بودم حتى نزديكان ما
هم درست اطّلاع نداشتند كه من كجا هستم . در اين مدت ايشان يك بار كيسه اى برنج و
بار ديگر مبلغى پول (كه البته آن زمان هم خيلى زياد نبود) به منزل ما فرستاده
بودند، نكته اينجاست كه مبلغ پول را توسّط آقازاده خود على آقا، و خانم خود ايشان
به خانه ما فرستاده بودند و آقازاده شان سر كوچه ايستاده بود و خانم ايشان آن را در
منزل ما به خانواده ما داده بودند.
وقتى برگشتم و اين جريان را شنيدم مدّتى متحيّر بودم كه اين چه سرّى بود كه خانمشان
تشريف بياورند در منزل ما و اين مبلغ را بدهند. بعد از مدتى به اين نتيجه رسيدم كه
يكى از آداب شرعى اين است كه اگر زنى شوهرش مسافرت هست مرد نامحرم در خانه اش
نرود و اگر كارى هست به وسيله خانمى انجام بگيرد.
اين قدر ظرافتها و ريزه كاريها در گفتار و رفتار و نشست و برخاست اولياى خدا وجود
دارد كه فهميدن آنها خود يك علمى مى خواهد، چه رسد به اينكه انسان بتواند دقيقاً
آنها را رعايت كند، و همينهاست كه بنده را در بندگى پيش مى برد و پيش خدا عزيز مى
كند و به مقامات بلندش مى رساند.
و نصيحت ايشان به كسانى كه از ايشان دستور مى خواهند، رعايت مسلّمات شرع است ، و
افرادى كه نصيحتى مى خواهند ايشان تاءكيد مى كنند مسلمات شرع را درست رعايت بكنيد(51)
و آن چيزهايى كه مشكوك و مشتبه است در درجه بعد است .
ايشان يك استدلالى در اين زمينه دارند كه بسيار آموزنده است ، و بنده هم از ايشان
ياد گرفته ام و گاهى در سخنرانيها يا جاهاى ديگر مطرح مى كنم ، و آن اين است كه :
خداوند كه مى خواهد بندگان را هدايت كند و به كمال برساند، امورى را كه بيشتر در
سعادت انسان مؤ ثّر است بيشتر بيان مى كند، لذا ما نيز اگر بخواهيم بفهميم چه
چيزهايى موجب سعادت انسان مى شود، بايد ببينيم خداوند بر چه چيزهايى بيشتر تاءكيد
كرده است . هر مطلبى كه در قرآن و روايات و كلمات اهل بيت عليهم السّلام و سيره
عملى آنها بيشتر مورد توجّه بوده ، معلوم مى شود در تكامل انسان بيشتر مؤ ثر است .
از مهمترين آنها اهتمام به نماز است ، اين همه آياتى كه در قرآن درباره نماز آمده
است و اين همه رواياتى كه درباره رعايت وقت نماز، حضور قلب در نماز و آداب نماز است
شايد در هيچ بابى از ابواب فقه و دستورات شرع نداشته باشيم .
ايشان گاهى به عنوان طعن و طنز مى گفتند: ماها براى تكامل مان دنبال يك چيزى مى
گرديم كه نه خدا گفته نه پيغمبر و نه امامى ...)).
آيت الله شيخ جواد كربلايى نيز در اين باره مى گويد: ((آيت
الله العظمى بهجت به بنده با يك آب و تابى مى فرمودند: ((كى
بر طبق مسلّمات شرع - مانند: ترك معاصى ، اتيان واجبات و نوافل و قرائت قرآن در جاى
خلوت با حضور قلب ، و خلاصه انجام عبادت با شرايط صحّت و شرايط قبول و با محتوا
بودن عبادت از حيث اسرار نماز و اسرار ساير عبادات - عمل كرده اى تا نتايج آنها را
بيابى ، كه حال از ما دستور العمل براى سير الى الله تعالى مى خواهى ، و گويا
منتظرى پيرى از پشت كوه قاف بيايد و تو را راهنمايى كند! آيا اين همه مسلّمات شرع
اَطْهَر كافى نيست كه كَما هُوَ حَقُّهُ عمل كنى و به جايى برسى .))
خلاصه بنده از بيان ايشان فهميدم كه سالك بايد كاملاً و از همه جهات مواظب ظواهر
شرع مقدّس بوده ، و نسبت به حالات معنوى كتوم باشد مگر از اهلش . و اهل آن اندكند.))
چندى پيش نيز كه بنده در قم درس اخلاق مى گفتم ايشان به من فرمودند:
((آنچه را اهل علم مى فهمند بگو، و ما فوق درك آنها را مگو.))
9 - الگوى رفتارى مجسّم
يكى از ويژگيهاى آيت الله بهجت كه ايشان را از ديگر عالمان ، و بلكه مجتهدان ممتاز
مى كند، الگوى رفتارى برگرفته از شيوه معصومين عليهم السّلام است كه گفتار و كردار،
اعمّ از نشست و برخاست ، و سخن گفتن و خاموش بودن ، و در نحوه انجام عبادات و راز و
نياز با معبود يكتا، و برخوردار با افراد، و ... نمايان است . اين ويژگى به گونه اى
است كه حتّى هر انسان غافلى را به خدا متوجّه مى كند.
آيت الله مصباح در اين باره مى گويد: ((بنده از سال 1331 كه
به قم آمدم با ايشان آشنا شدم ، منزل ايشان جنب مدرسه حجّتيه بود، و تقريباً هر روز
آقا را هم در راه و هم در حرم زيارت مى كردم ، چهره نورانى ايشان براى هر بيننده اى
جاذبه داشت ، و كيفيّت نشست و برخاست و حركات و سكنات ايشان جلب توجّه مى كرد و
نشان مى داد كه ايشان در يك فضاى معنوى خاصى زندگى مى كند و توجه شان به فوق مطالبى
است كه ديگران به آن توجه دارند. تقيّد ايشان به عبادات و سحر خيزى و زيارت حضرت
معصومه عليهاالسّلام و برنامه هاى متعددى كه هر روز اجرا مى كردند. همگى اولين
چيزهايى بود كه هر بيننده اى را به خود متوجه مى كرد، مخصوصاً كسانى كه دوست داشتند
يك الگوى رفتارى براى خودسازى بشناسند و پيروى كنند.
آنچه بر اين عوامل مى افزود توجّهات خاص و نگاه هاى نافذ ايشان بود، گاهى نسبت به
بعضى از افراد مثل يك جاذبه اى كه روح طرف را به خود جذب كند، اثر مى گذاشت .
به هر حال ، اين خصوصيات باعث شد كه كنجكاوى ما تحريك بشود و ببينيم ايشان كيست و
چه خصوصيّات و چه ويژگيهايى دارد. از دوستان و آشنايان و كسانى كه احتمال مى داديم
با ايشان بيشتر ماءنوس باشند، تحقيق كرديم و براى ما روشن شد كه ايشان هم از نظر
علمى و هم از نظر معنوى ممتاز هستند. كم كم اجازه گرفتيم گاه گاهى به منزلشان برويم
و از نصايحشان استفاده كنيم .))
10 - تلاش براى سير معنوى و تكامل
ديگران
حضرت آيت الله حاج شيخ جواد كربلايى براى نگارنده نوشته است : ((سالها
قبل از حضرت آيت الله العظمى حاج ابوالقاسم خوئى (ره )، و نيز پيش از ايشان از آيت
الله العظمى بهجت مدّ ظله شنيده بودم . كه آقاى خوئى در مبحث "استعمال لفظ در بيش
از يك معنى " فرموده بودند كه اين گونه استعمال لفظ مستلزم دو لحاظ آلى و استقلالى
در يك استعمال است ، و لذا محال مى باشد.))
ولى آيت الله بهجت در همان سنين جوانى به آيت الله خوئى عرض كرده بودند: ممكن است
نفس انسان به مرتبه اى از قّوه برسد كه بتواند بين اين دو لحاظ جمع كند.
در واقع ايشان اين مطلب را بهانه كرده بودند براى انتباه آيت الله خوئى به لزوم
تحصيل معارف الهيه و اتّصاف به صفات اولياء الله .
آيت الله خوئى نيز علت عنوان اين مطلب را از ايشان جويا شده بودند. بعد از توضيح
آيت اللّه بهجت ، ايشان پرسيده بودند به كى و كجا مراجعه كنم ؟ و آيت الله بهجت ،
حضرت آية الحق آقاى سيد على قاضى قدّس سرّه را معرفى كرده بودند.
سپس با وساطت آيت الله بهجت ، جلسه ملاقاتى بين آيت الله قاضى و خوئى در صحن حضرت
ابوالفضل عليه السّلام ترتيب مى يابد و يك ساعت و نيم به طول مى انجامد.
آيت الله خوئى بعدها به بنده (كربلايى ) فرمودند: ما تسليم شديم و تحت تاءثير قرار
گرفتيم و سخنان ايشان را پذيرفتيم . ايشان برنامه و شرائط ويژه اى ارائه فرمودند؛
كه مى بايست با لباس مخصوص ، ذكر مخصوص و به تعداد مشخصّ تكرار انجام شود، همه
شرائط را آماده نمودم و تصميم گرفتم كه ساعت دو بعد از ظهر در جاى مناسب و خلوتى در
حرم حضرت على عليه السّلام شروع كنم ، ولى متاءسفانه هنگامى كه تمام شرايط را فراهم
كردم و خواستم ذكر را بگويم هر چه فكر كردم آن ذكر به يادم نيامد، ماءيوس شدم و به
خود گفتم : ابوالقاسم ! تو را براى اين كار نخواسته اند. آن ذكر اين بود:
((لا إِلهَ إِلاّ هُوَ، وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ
الْمُؤْمِنُونَ))(52)
- معبودى جز او (خدا) نيست ، پس مؤ منان تنها بايد بر خدا توكّل كنند.
آيت الله العظمى سيد عبدالكريم كشميرى كه از شاگردان عارف بى بديل سيد على آقاى
قاضى بود مى گويد: ((روزى در نجف اشرف در حرم اميرالمؤ منين
عليه السّلام به علّت خستگى از درس و بحث ، با دوستان گرد هم آمده و مشغول گفتگو
بوديم كه آيت الله بهجت وارد شد و منتظر شد تا من از آنها فاصله بگيرم ، چون از
آنها كمى فاصله گرفتم نزديك من شد و در گوش من چنين زمزمه كرد:
((ما لِلَّعْبِ خُلِقْنا))(53)
- ما براى بازى و سرگرمى خلق نشده ايم .
اين كلام آتش بر دل من زد و انقلابى درونى در وجود من پديد آورد به گونه اى كه
متحيّر و سرگردان شدم و به دنبال حقيقت گشتم ، و پس از آن توفيق راه يابى به محضر
پرفيض مرحوم قاضى نصيبم شد.))(54)
آقاى مسعودى نيز در اين باره مى گويد: ((در هر صورت ، ايشان
براى عدّه اى امور تربيتى را اجرا مى كردند گاهى به شخصى پيغام مى دادند كه : اين
كار را بكن ، يا فلان كار را نكن . يا اين مساءله خوب است كه اين طور باشد.
يك روز به خدمت ايشان رسيدم و عرض كردم : آقا وضع زندگى ما خيلى سخت شده است ، پول
نداريم چه كار كنيم ؟ ايشان يك ذكرى به من گفتند كه من آن ذكر را ادامه دادم ، و از
آن روز تا به حال هنوز بى پول نشده ايم . ايشان فرمودند: پيش خودت باشد. و من هر
روز انجام مى دهم .))
11 - نظم و برنامه ريزى در كارها
يكى از شاگردان آقا مى نويسد: ((حضرت آقا در كارشان دقيق و
منظم هستند به عنوان مثال حتى برنامه ريزى كرده اند كه از درِ منزل تا مسجد مشغول
فلان ذكر، و بعد از آن ذكر خاصّى را بگويند، تا وقت ايشان ضايع نگردد، و نوافل
يوميّه را نيز به همين منوال برنامه ريزى نموده اند.))(55)
يكى از فضلاى قم مى نگارد: روزى نزديك غروب چند دقيقه اى سر كوچه منزل آيت الله
بهجت (مدظله ) ايستادم تا همراه ايشان به مسجد بروم ، ولى چون هوا مقدارى تاريك شده
بود با خودم گفتم ممكن است ايشان از منزل خارج شده و به مسجد تشريف برده باشند.
لذا به طرف مسجد حركت كردم ولى ديدم هنوز ايشان تشريف نياورده اند. از يكى از
دوستان كه همراه من بود خداحافظى كردم و قصدم اين بود كه برگردم و از فرصت استفاده
نموده و در فاصله حركت معظّم له تا مسجد پرسشى مطرح كنم .
در فاصله زمانى كه از مسجد مى آمدم سعى كردم پرسشى را در نظر بگيرم چون سؤ ال خاصّى
را از پيش در نظر نداشتم .
حقيقت اين بود كه مقصودم از اين مزاحمتها و طرح سؤ الها بيشتر اين بود كه بهانه اى
براى سخن گفتن و به حرف آمدن بزرگانى مثل ايشان فراهم كنم ، چرا كه معتقدم نَفَس
گرم و مسيحايى اين بندگان خوب خدا در نفوس ما اثر مى كند، و در فرمايشاتشان يك كلمه
و يك نكته ظريف مطرح مى شود كه به انسان نهيب مى زند و فرد را از غفلت خارج مى كند.
خلاصه اين سؤ ال را در نظر آوردم : اينكه در قرآن كريم آمده است كه خداوند
((مُبَّدِّلُ السَّيِّئاتِ بِالْحَسَنات )):(تبديل
كننده بديها به خوبيها) است به چه معناست ؟ چگونه ممكن است سيّئه به حسنه تبديل
شود؟ وقتى ايشان نزديك شدند، سلام كردم و سپس عرض كردم : حاج آقا سؤ الى داشتم اگر
اجازه هست مطرح كنم ؟ ايشان بلافاصله دستشان را به حالت نفى تكان دادند و با لحن
تندى فرمودند: ((ابداً! هيچ ! نه وقتش را دارم و نه حالش
را! وقت گذشته است نماز دير شده و منتظرند! شما هم متوجه باشيد كه سؤ الاتتان از
اين جور سؤ الات نباشد. سپس نگاهى سرتعظيم به سوى حرم حضرت معصومه عليهاالسّلام
فرو آورده و سلامى كرده و داخل مسجد شدند!
حقيقت اين بود كه من حسابى به اصطلاح جا خوردم و در برابر اين برخورد معظّم له
واقعاً دست و پايم لرزيد. لذا يكى دو قدم عقب كشيدم و به دنبال ايشان وارد مسجد شدم
. در نماز هم حواسم پرت بود و تماماً راجع به اين جريان و علت آن و منظور معظّم له
فكر مى كردم . بعد از نماز هم در همين زمينه فكر مى كردم .
در مجموع از اين برخورد فهميدم همانطور كه خداوند قهر و رحمتش هر دو به نفع بندگان
است ، به نظر خودم يك احتمال اين بود كه ايشان مى خواستند بفهمانند كه انسان قبل از
نماز بايد خود را مهيّاى اقامه آن كند، ذكرى بگويد، توجّهى پيدا كند، و آمادگى روحى
و نفسانى براى نماز و سخن گفتن با خدا پيدا كند. خود ايشان نيز در حين آمدن به مسجد
مشغول ذكر بودند و بدين وسيله براى نماز مهيّا مى شدند.
احتمال ديگر اين بود كه چون ديدند من از روبروى ايشان مى آيم و به محض ديدن ايشان
جلو رفتم سؤ ال را مطرح كردم ، خواستند بفهمانند كه اين كار درستى نيست . البته من
از مسجد برگشته بودم و مى خواستم از فرصت استفاده كرده ، و در بين راه از ايشان
بهره اى برگيرم .
احتمال سوم اين بود كه ايشان از سؤ ال جور كردن فورى من و آنچه در ضمير من گذشته
بود - كه در واقع سؤ ال كردن من چيزى جز بهانه به حرف كشيدن ايشان نبود - خبردار
بودند و با اين برخورد از ما فِى الضَّمير من خبر دادند. و البته جاى تعجب ندارد
چرا كه خود ايشان به دوستان ما گفته بودند كه در گذشته هر طلبه اى در نجف اشرف كه
((طىّالارض )) نداشت بين طلاب ديگر
انگشت نما بود. يعنى اين گونه امور خارق العاده بايستى براى طلبه و علما عادى ، و
طبيعى باشد.))(56)
12 - دائم الذكر بودن
حجة الاسلام والمسلمين خسروشاهى مى گويد: ((يكى از خصوصيات
بارز آيت الله بهجت دائم الذكر بودن ايشان است .
روزى ايشان هنگام بازگشت پس از اقامه نماز جماعت از مسجد به طرف منزل ، به طلاّبى
كه همراه و پشت سر ايشان حركت مى كردند، رو كردند و فرمودند: با من كارى داريد؟
گفتند: نه مى خواهيم همراه حضرتعالى چند قدمى برداريم و همراهى شما نصيب ما بشود.
ايشان فرمودند: من از مسجد تا منزل برنامه اى براى ذكر گفتن دارم ، چون فكر مى كنم
شما با من كارى داريد ذكر را متوقّف مى كنم ، و وقتى منزل مى رسم مى بينم برنامه ام
كامل انجام نشده است و ناراحت مى شوم .))
13 - انديشيدن پيش از سخن گفتن
نيز آقاى خسرو شاهى مى گويد: ((يكى از ويژگيهاى بارز ايشان
آن است كه وقتى مى خواهند مطلبى بفرمايند، علاوه بر رعايت مقتضى حال ، اول فكر مى
كنند. حتّى در اين زمينه فكر مى كنند كه مطلب را چگونه و در چه قالب و جملاتى
بگويند. تا از سويى كوتاه باشد و از جهتى رساتر بوده و بهتر مطلب را برساند.))
14 - كتوم بودن
آقاى مصباح در اين باره مى گويد: ((يكى از ويژگيهاى ايشان
اين است كه در اظهار مقامات معنوى كتوم هستند، و بسيار نادر اتّفاق مى افتد كه چيزى
بگويند و يا به گونه اى رفتار كنند كه شخص متوجه و مطمئن شود كه ايشان يك امر خارق
العاده اى را انجام داد، و يا علم خارق العاده اى دارند؛ ولى افرادى كه ارتباط
نزديك با ايشان دارند در طول سالها زندگى و معاشرت با ايشان گاهى به نكته هايى
برخورد كرده اند كه نشانه هاى قطعى است براى اينكه ايشان قدرتهايى بيش از آنچه
ديگران دارند، در اختيارشان است .))
15 - تربيت غيرمستقيم
در اين باره باز آقاى مصباح مى گويد: ((براى اينكه از نكات
اخلاقى ايشان استفاده كنيم معمولاً چند دقيقه اى زودتر در جلسه درس حاضر مى شديم
، و ايشان معمولاً پيش از درس تشريف مى آوردند و در اتاق محل درس جلوس مى فرمودند و
به صورتهاى مختلف و غالباً بلكه هميشه بطور غيرمستقيم نصيحت مى كرد. يعنى همين كه
مى نشستند يك حديثى مى خواندند، يا يك داستان تاريخى نقل مى كردند، ولى حديث يا ذكر
آن داستان تاريخى با رفتار روز گذشته چنان تناسب داشت كه گويى ايشان دارند حالات ما
را بيان مى كنند، و به اين صورت نقصهاى موجود در رفتار ما را با نقل حديث يا ذكر
داستان و يا جريان تاريخى به ما گوشزد مى كرد.
و اين مطلبى بود كه ساير دوستان نيز بدان اذعان داشتند و مى گفتند: ايشان يك مطالبى
مى گويند كه درست منطبق مى شود بر زندگى ما، و با ذكر آن داستان يا حديث مشكلات ما
را در زندگى حل مى كنند و قصور و اشتباهاتمان را به ما گوشزد مى كنند.
به هر حال روش تربيتى ايشان در برخورد با ديگران به طور مستقيم نبود و نمى گفتند كه
اين كار را بكنيد يا نكنيد، يا فلان كار بد را انجام داديد بلكه با ذكر حديث ،
جريان تاريخى و داستانى طرف را متوجه نقص كارش مى كردند و به او گوشزد مى كردند كه
خودش را اصلاح كند.))
بخش پنجم : مرجعيّت و خردمندى و فرزانگى سياسى حضرت آيت الله
العظمى
بهجت
مرجعيّت
با اينكه ايشان فقيهى شناخته شده اند و بيش از سى سال است كه اشتغال به تدريس خارج
فقه و اصول دارند، ولى هماره از پذيرش مرجعيت سرباز زده اند.
آقاى مصباح درباره علت پذيرش مرجعيّت از سوى ايشان و نيز پيرامون عدم تغيير وضعيت
آيت الله بهجت بعد از مرجعيت مى گويد:
((بعد از مرجعيت منزل آيت الله بهجت هيچ تغييرى نكرده است ،
ملاقات و پذيرايى از بازديد كنندگان در منزل امكان ندارد لذا در اعياد و ايام
سوگوارى ، در مسجد فاطميه از ملاقات كنندگان پذيرايى مى شود. اصولاً قبول مرجعيت
ايشان به نظر من يكى از كرامات ايشان است ، يعنى شرايط زندگى ايشان آن هم در سن
هشتاد سالگى به هيچ وجه ايجاب نمى كرد كه زير بار چنين مسؤ ليتى برود، و كسانى كه
با ايشان آشنايى داشتند هيچ وقت حدس نمى زدند كه امكان داشته باشد آقا يك وقتى حاضر
بشوند پرچم مرجعيت را به دوش بكشند و مسؤ ليتش را قبول بكنند. و بدون شك جز احساس
يك وظيفه متعيّن چيزى باعث نشد كه ايشان اين مسؤ ليت را بپذيرند. و بايد گفت كه
رفتار ايشان در اين زمان با اين وارستگى و پارسايى ، حجّت را بر ديگران تمام مى كند
كه مى شود در عين مرجعيّت با سادگى زندگى كرد، بدون اينكه تغييرى در لباس ، خوراك ،
مسكن ، خانه و شرايطِ زندگى پيش بيايد.))
تا اينكه بعد از فوت مرحوم آقاى سيّد احمد خوانسارى (ره ) جلد اوّل و دوّم كتاب
((ذخيرة العباد)) (جامع المسائل كنونى ) را به قلم
خود تصحيح و در اختيار خواصّ گذاشتند، و پيش از فوت مرجع عاليقدر حضرت آية الله
العظمى اراكى (ره ) اجازه نشر رساله عمليّه خويش را دادند، سرانجام وقتى جامعه
مدرسين با انتشار اطّلاعيه اى هفت نفر از آن جمله حضرت آية الله العظمى بهجت را به
عنوان مرجع تقليد معرّفى كرد و عدّه اى از علماى ديگر از جمله آيت الله مشكينى و
آيت الله جوادى آملى و... مرجعيت ايشان را اعلام كردند، به دنبال درخواستهاى
مصرّانه و مكرّر راضى شدند تا رساله عمليّه ايشان در تيراژ وسيع به چاپ برسد، با
اين حال از نوشتن نام خويش بر روى جلد كتاب دريغ ورزيدند.
در همين ارتباط يكى از مرتبطين ايشان مى گويد: ايشان پيش از درگذشت آيت الله العظمى
اراكى چون مطلع شدند جامعه مدرّسين نظر به معرفى ايشان را دارند پيغام دادند كه
راضى نيستم اسمى از بنده برده شود.
و بعد از فوت مرحوم اراكى و پيام جامعه مدرسين و اطلاع از انتشار اسمشان فرمودند:
فتاواى بنده را در اختيار كسى قرار ندهيد. از ايشان توضيح خواسته شد فرمودند: صبر
كنيد، همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر كسى ماند و از ديگران تقليد نكرد و فقط
خواست از ما تقليد كند آن وقت فتاوى را منتشر كنيد، چندين ماه پس از اين رخداد
رساله ايشان توسّط بعضى از اهل لبنان به چاپ رسيد.
ديدگاههاى سياسى
حجة الاسلام والمسلمين قدس در اين باره براى نگارنده چنين مى نويسد:
((ايشان در باب خراج و مقاسمه مكاسب محرّمه پيش از بحث از اينكه آيا ولايت
فقيه جامع الشرايط، ولايت مطلقه است ، يا ولايت او محدود، و به بعضى از ابواب فقه
مقيّد مى باشد، چنين بيان كردند (نقل به معنى ):
مى دانيم كه دين اسلام آخرين دين ، و احكام و قوانين اسلام آخرين مقرّراتى است كه
از ذات مقدس پروردگار وضع شده است ، و پيغمبرى بعد از خاتم انبياءصلّى اللّه عليه و
آله نخواهد آمد، و كتابى آسمانى بعد از قرآن كريم فرستاده نخواهد شد، و بايد اين
كتاب تا قيام قيامت كتاب قانون بوده و عترت و اهل بيت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه
و آله مبيّن آن باشند.
و نيز روشن است كه امّت محمّدى صلّى اللّه عليه و آله در زمان حضور حجّت و معصوم حق
(هر چند در زندان يا در حال تبعيد باشد) مى توانند وظيفه خود را ولو با مشقّتِ
بسيار و تحمّل مشكلات فراوان ، به دست آورند.
ولى سخن درباره زمان غيبت كبراى حجت حق است ، كه در اين موقعيّت نمى توان براى
مساءله بيش از سه رويكرد فرض كرد؛ زيرا يا بايد كتاب خدا و احكام و قوانين دين
تعطيل شود؛ و يا بايد خود بخود بماند؛ يعنى خودش وسيله ابقاى خود باشد؛ و يا نياز
به سرپرست و حاكم و مبيّن دارد كه همان ولىّ امر و مجتهد جامع الشرايط است .
فرض اول عقلاً و نقلاً باطل است ، زيرا دين مبين اسلام ، آيين خاتم است و تا ختم
نسل بشر بايد راهنما و آيين امّت باشد.
و فرض دوم نيز باطل است ، زيرا قانون خود بخود اجرا نمى شود و نياز به شخص و يا
اشخاص دارد تا آن را حفظ و به اجرا در آورند.
ناچار بايد به فرض سوم قائل باشيم ، و بگوييم : ولىّ امر بايد جامعه مسلمين را با
همه شئونات و ابعاد آن نگه دارد.
از سوى ديگر نيز روشن است كه جامعه به تشكيلات فراوان از قبيل ارتش ، آموزش و پرورش
، دادگسترى و... نياز دارد، لذا بايد دست ولى فقيه در همه شئونات مادى و معنوى باز
بوده و مبيّن و شارح و راهنما و حلاّل مشكلات باشد.
در نتيجه ، ولىّ فقيه بايد تمام شئونات امام معصوم عليه السّلام به استثناى امامت و
آنچه مخصوص امام معصوم است داشته باشد تا بتواند اسلام را در جامعه پياده كند،
وگرنه در صورت عدم وجود تشكيلات و تشريفات حكومتى دشمنان نخواهند گذاشت كه حكومت و
آيين اسلامى پياده شود.
دليل ديگر اينكه با استدلال خلف مى توان گفت : هيچ جامعه و كشورى با حرج و مرج نمى
تواند پايدار باشد، و بايد قانون و حاكم و حكومتى حكمفرما باشد، و روشن است كه اگر
در جامعه اسلامى حكومت كفر و طاغوت حكمفرما باشد، دين مبين اسلام باقى نمى ماند، و
اين خُلف فرض نخست است كه گفتيم به دليل عقلى و نقلى ، دين مبين اسلام بايد تا قيام
قيامت پايدار باشد، كه :
(وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلامِ ديناً، فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ ...)(57)
- و هر كس دين ديگرى غير از اسلام را بجويد، هرگز از او پذيرفته نمى گردد...
و پس از اين مقدّمه ، پيرامون محدوده اختيارات ولىّ فقيه به بحث مى پرداختند.))
خردمندى و فرزانگى سياسى
در اين باره نخست به اظهار نظر دو تن از شاگردان برجسته ايشان اشاره مى كنيم :
آيت اللّه مصباح مى گويد: ((خداى متعال به ايشان يك ويژگيهاى
شخصى و استعدادهاى ذاتى عطا فرموده كه جنبه كسبى ندارد و خدادادى است .ايشان از
فطانت و كياست خاصى برخوردار هستند كه هم در مسائل فردى و هم در مسائل اجتماعى و
سياسى يك روشن بينى هاى خاصّى دارند، يك تيزبينيهاى مخصوصى دارند كه آدم تعجب مى
كند كه يك كسى كه در ژرفاى مسائل علمى و عبادى هست چگونه به اين نكته هاى دقيق
توجّه داشته و آن را درك مى كند. شايد كسانى كه دورا دور، ايشان را فقط در حال
عبادت و نماز يا درس ديده باشند فكر مى كنند آقاى بهجت به مسائل سياسى و اجتماعى
توجهى ندارد. بنده عرض مى كنم كه : بزرگترين مشوّق لااقل خود بنده در پرداختن به
مسائل سياسى و اجتماعى ، ايشان بود و به صورتهاى مختلف دوستان و كسانى كه در درس
شركت مى كردند سفارش مى كردند كه به اينگونه مسائل اهميت بدهند، و اشاره مى كردند
اگر كسانى كه تقيّد به مسائل معنوى و علمى دارند به اين كارها نپردازند، روزگارى مى
آيد كه جوّ سياست و اجتماع به دست نااهلان مى افتد و آنان جامعه اسلامى را از مسير
خود منحرف مى كنند.
ايشان با اينكه به ما تاءكيد مى كردند مثلاً درس فقه را بنويسيد دقت كنيد، يا توصيه
هاى اخلاقى مى كردند، در عين حال اهتمام داشتند كه ما دور از مسائل سياسى و اجتماعى
نباشيم و به ما توصيه مى كردند كه فعاليّتهايى را به خصوص در بُعد فرهنگى انجام
بدهيم ، و حتّى گاهى يك پيغام هاى خاصى براى حضرت امام رحمه اللّه در ارتباط با
همين مسائل سياسى مى دادند كه يك مورد از اين پيامها را بنده با يكى ديگر از دوستان
واسطه در رساندن به حضرت امام بوديم .))
آيت الله مسعودى نيز درباره ديدگاههاى سياسى كه ايشان در درس خود مطرح مى كردند، مى
گويد: ((همواره آقا مى فرمودند: از صدر اسلام تاكنون اسلام
را از بين بردند. و برخى از اوقات نيز با تعريض به شاه مى فرمودند: كه اينها خراب
كردند، دين را دارند از بين مى برند. همچنين يادم مى آيد در سال 41 و 42 كه امام
خمينى قدّس سرّه مبارزاتش را شروع كرده بود شخصى به ايشان گفت : آقا! شما احتمال
نمى دهيد كه آقاى خمينى خيلى تند مى رود؟ آقا در جواب فرمودند: شما احتمال نمى دهيد
كه ايشان خيلى كند دارد مى رود؟!
به نظر مى رسد مقصود از ((كند حركت كردن ))
با اينكه امام عليه شاه سخنرانى مى كرد اين بود كه بايد اعلام جهاد بدهد.
حجة الاسلام والمسلمين فقهى نيز در اين باره مى گويد: ((زمانى
كه امام خمينى قدّس سرّه را به تركيه تبعيد كرده بودند يك روز در درس آقاى بهجت
فرمودند: آيا كسانى نيستند بروند بعضى از اين سران مملكت را بكشند.))
بدينسان ، بااينكه گروه هاى بسيار با گرايش هاى متفاوت سياسى گاه به محضر ايشان مى
رسيدند و احياناً مخالفت خويش را با برخى از مسائل سياسى اظهار مى كردند، ولى ايشان
هيچ گاه تحت تاءثير سخن آنان قرار نگرفته و پيوسته با حفظ استقلال خويش به راه راست
ادامه دادند و هرگز از بد انديشان و مخالفان حمايت نكردند.
بلكه بنا به گفته يكى از علماى برجسته نظام مقدّس جمهورى اسلامى كه افتخار شاگردى
ايشان را داشته اند: ((بعضى از فضلاى برجسته حوزه ، در اثر
تشويق و تاءكيد ايشان به فعاليت هاى سياسى و مبارزه با رژيم منحوس پهلوى پرداختند.))
آرى ، اظهار نظر پيرامون مسائل سياسى در درس ، دادن پيام به امام خمينى قدّس سرّه و
پذيرايى و كشيدن دست نوازش بر نيروهاى انقلابى در طول انقلاب و دفاع مقدّس ، و
بالاخره حضور امام خمينى قدّس سرّه و مقام معظم رهبرى و مسئولين نظام مقدّس جمهورى
اسلامى در بيت ايشان ، و ارتباط مستمرّ آنان با اين فقيه ژرف انديش ، همگى نشان
دهنده دخالت ايشان در مسائل سياسى است .
صدور بيانيّه هاى ايشان بعد از مرجعيّت در ايّام انتخابات را نيز در همين راستا
بايد ارزيابى كرد. ايشان در اين اعلاميّه ها شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان
براى رياست جمهورى و مجلس شوراى اسلامى و مجلس خبرگان رهبرى را با دقّت بيان كرده
اند، كه در اينجا براى استفاده بيشتر خوانندگان محترم متن دو بيانيّه ايشان را
بعينه يادآور مى شويم :
پيام اوّل
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين ، و الصّلاة على سيّد الانبياء و آله السّادة الاوصياء
الطاهرين .
و بعد، چنانكه مكرّراً از شركت در انتخابات سؤ ال شده ، در جواب آنها آنچه اظهار
شده است بيان مى شود:
اينجانب جهات سلبيه و اثباتيه را متعرض مى شوم ، كسانى كه بنا دارند در راءى دادن و
يا انتخاب شدن شركت نمايند، بايد متذكّر باشند كه كسانى حقّ انتخاب شدن و امينِ
مردم با ايمان در مورد دين و دنيا بودن را دارند، كه از رجالِ با عقلِ كاملِ كافى و
با ايمان باشند.
و از آنهايى باشند كه در اظهارات و تروك ، (لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ)(58)
باشند.
و از رشوه ها و تخويفات و نحو آنها دور باشند.
نظر نكنند كه تا به حال چه بوده بلكه نظر نمايند كه از حال چه بايد بشود و چه بايد
نشود.
و بايد پرهيزكار و خدا ترس باشند، اراده خداى تعالى را بر همه چيز ترجيح بدهند.
اگر فاقد بعض صفات باشند اهل ائتمان نيستند، و راءى دادن براى فاقدها بى اثر است
بلكه جائز هم نيست ، مشكوك هم متروك است .
تفحّص هم بايد كامل باشد و بدون مداخله دوستى و دشمنى در امور نفسانيه باشد.
در حالِ راءى دادن و گرفتن خداى عظيم را ناظر به تمام خصوصيات همه بدانند.
كسانى هم كه واجِد خصوصيات مذكوره باشند - كه جائز باشد راءى
دادن و
گرفتندرباره آنها - واجب مى شود با توانايى ، اگر بدانند يااحتمال بدهند كه فاقد
بعض آنها خواهند راءى گرفت [ راءى خواهند آورد].
ملاحظه نماييد دُوَل كفر را -[كه ] چگونه انتخاب مى نمايند و انتخاب مى شوند و چه
كسانى انتخاب مى شوند و از چه راه هايى انتخاب مى شوند و چه آرائى در مجلسهاى
خودشان اظهار مى كنند و دولتهاى آنها چه عمليّاتى بر طبق قانون مملكت و بر خلاف
قانون عقل و دين - حتى اديان منسوخه آنها - انجام مى دهند كه فساد و افساد آنها بر
همه عقلاى دنيا آشكار است ، -[و] مخالفت نماييد با چگونگى كارهاى آنها [و] وسائل و
اسباب و مسبّبات آنها كه مطابقت با هيچ دين اصل دار و هيچ قانون عقل پسند ندارند.
عَصَمَكُمُ اللّهُ وَ إِيّانا مِنَ الزَّلاّتِ كُلِّهِا، بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
الطّاهِرِينَ، صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعينَ(59)
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
العبد محمد تقى البهجة
پيام دوّم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه ربّ العالمين ، و الصّلاة على سيّد الا نبياء محمّد و آله ، سادة الا
وصياء المطهّرين .
در جوابِ سؤ الِ مكرّرِ مربوط به انتخابات ، [و] با اشاره به آنچه در سال گذشته
تذكّر داده شده بود [كه ] از [آن جمله ] بياناتى [بود] كه اختصاص به زمانى و مكانى
ندارد و در آنها تعيين توصيفى - كه اتمّ و اعمّ و احسن و اكمل و ادوم از تعيين اسمى
است - شده بود، [گفته مى شود:]
از ((حذيفه )) رضوان الله عليه مروىّ
است كه فرمود: ((كانُوا يَسْاءَلُون رَسُولَ اللّهِ عَنِ
الْخَيْرِ، وَ كُنْتُ اءَسْاءَلُهُ عَنِ الشَّرِّ))؛(60)
بايد بدانيم ((شرّ)) چيست و
((اهل شرّ)) كيست تا فرار از آن
نماييم ، و ((خير)) چيست و
((اهل خير)) كيست تا به سوى آن فرار
نماييم .
بايد اهل انتخاب ، در پياده كردن كبريات در صغريات ، و كليات در جزئيات روشن و
بااحتياط باشند.
و رضاى خداى بزرگ را مقدّم بر رضاى غير نمايند.
و فحص از عقلاء متديّنين كه اصلح باشند نمايند.
و در روشنى توقفّ ننمايند، و در تاريكى حركت نمايند.
و از رشوه دادن و گرفتن (شيوه دُول كفر) دور باشند.
با متديّنينِ از عقلاء - كه محيط به مسائل شرعيّه و با ايمان اعتقادى و عملى ، و
پرهيزكار، و با تدبير و شجاعت و اعتدال فكرى و مسلكى - باشند، و با غير آنها سر و
كار نداشته باشند.
و مسلمانها را گرفتار نكنند و كارى نكنند كه در پشيمانى از آن ، تداركى نيست .
از وطن فروشى و وطن فروشان كه غايتِ محبّتِ دُول كفر است ، دور باشيد؛ عواقب وطن
فروشان به دول كفر را، ملاحظه بنمائيد؛ ديديم و مى بينيم كه به مُحَلِّلهاى خودشان
وفا نمى كنند، مگر تا زمانى كه چاره ندارند، و پس از آن جز پشيمانى و عاقبتِ سوء
براى تابعين آنها نمى ماند.
بايد بدانيم كه هيچ نقصى در ممالك اسلاميّه نيست كه منسوب به دول كفر نباشد؛ و آنچه
منسوب به آنها است نقص در اسلام و ايمان است ، يا منتهى به آن است .
غير از معصومين عليهم السّلام كسى نمى تواند بگويد: ((همه
چيز را مى دانم ، يا مى بينم
))؛ و نمى تواند كسى بگويد: ((هيچ چيز
را نمى دانم و همه جا تاريكم ))، بلكه هر عامل عادى ،
چيزهايى را مى داند و بايد حركت كند و توقّف ننمايد، بلكه بايد از معلومات خود،
مجهولات را استخراج نمايد تا آنجا كه بتواند؛ و چيزهايى را نمى داند و بايد احتياط
و توقّف و تفحّص نمايد تا به ندامتِ غيرِ مُسْتَدْرَك مبتلا نشود.
و اين مطالب براى جواب سؤ الها [ذكر شد] با اشتمال بر بياناتى كه اتمام حجّت و
تاءكيد آن است ، تا آنكه على العمياء، يا به مسامحه خود و ديگران از مؤ منين را در
گمراهى ننمايند.
كسانى كه متحيّر و مردّدند، به آنها دستور داده شده و مى شود [كه ]: ملاحظه كنيد
كداميك از دو حزب با ولايت على عليه السّلام موافق يا موافق تر است ،
و كدام اعتقاد او عملاً انتظار مهدى عليه السّلام را دارد يا متاءكّدتر است ،
كدام تغييرى در امور دينّيه داده يا نمى دهد،
كدام معتدل در فكر يا متلوّن است در اعتقاد يا عمل ،
كدام ملكه تقوى و صدق و ائتمان دارد، يا قوى تر است ،
كدام ، در صفات ، شبيه به كفر يا نفاق و كدام دورتر است ،
و بالجمله كدام به خداى متعال و خاتم الا نبياء و خاتم الاوصياء - صلوات الله عليهم
و عجَّل فرجَهم - نزديك تر است .
از خداوند عظيم ، موفقّيت همه مؤ منين را بر مرضيّات او، و تجنّب از مبغوضات او را
در همه جا و در هر حال ، مى خواهيم .
والسّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته
الا حقر محمّد تقى البهجة