آيت الله العظمى بروجردى قدّس سرّه
آن بزرگوار از خانواده هاى جليل و شريف بروجرد، و نسبتش با سى واسطه به امام حسن
مجتبى عليه السّلام مى رسد، و غالب نياكان و اجداد وى از دانشمندان عظيم الشاءن و
نوابغ اسلامى بوده اند.
ايشان در سال 1292 ه .ق . در بروجرد متولّد، و در سنّ 12 سالگى نزد علماى بروجرد و
والد معظّم خود به تحصيل پرداخت ، و در سال 1310 در سنّ 18 سالگى براى تكميل
تحصيلات به اصفهان عزيمت كرد و نزد علماى آن ديار از جمله آيات و حجج اسلام :
ابوالمعالى كلباسى ، مير سيد محمّد تقى مدرسى ، آخوند ملا محمّد كاشى و ميرزا
جهانگيرخان قشقائى تحصيل ، و نيز متون فقه و اصول را تدريس كرد، و پس از هشت سال
توقّف در اصفهان در سال 1318 در حدود 26 سالگى در حالى كه به درجه اجتهاد رسيده بود
وارد نجف شد و حدود سه سال از محضر آخوند خراسانى صاحب كفايه ، و علاّمه يزدى صاحب
عروة الوثقى استفاده كرد و از شاگردان ممتاز مرحوم آخوند گرديد و در همان زمان
تعليقاتى بر كفاية الاصول نوشت و بعد از ده سال يعنى در سال 1328 با تصديق علماى آن
زمان به بروجرد برگشت و طىّ مدت 36 سال اقامت در بروجرد مرجع تقليد غالب اهالى غرب
و جنوب ايران و قسمتى از خراسان و غيره بود و در آنجا حوزه تدريس خارج فقه و اصول
داشت .
پس از چندى ، هنگام برگشت از زيارت امام رضاعليه السّلام به بروجرد، به اصرار مرحوم
آيت الله حايرى و فضلاى آن زمان چند ماهى در قم توقّف ، و حوزه درس و بحث داير كرد
و دوباره به بروجرد برگشتند.
تا اينكه در محرّم الحرام سال 1364 به قم وارد شد و در سن متجاوز از هفتاد سالگى
پرچمدار جهان تشيع گرديد و بيش از هزار و دويست نفر دانشمند مجتهد و فاضل از حوزه
درسى او بهره مند شدند.
تاءليفات آن مرحوم بسيار است ، به چند نمونه اشاره مى كنيم :
1- حاشيه بر كفاية . 2- حاشيه بر نهايه شيخ طوسى . 3- رساله اى درباره سند صحيفه
سجاديّه . 4- اسانيد كتاب تهذيب . 5- اسانيد رجال كشّى . 6- تجريد رجال نجاشى و...(29)
مسجد اعظم قم و كتابخانه آن و نيز ساختمان مسجد بزرگ هامبورگ در آلمان نيز نمونه اى
از آثار باقيمانده از معظّم له مى باشد.
آن عالم بزرگوار سرانجام در پنج شنبه 13 ماه شوال المكرّم سال 1380 در سن 88 سالگى
به رحمت خدا پيوست و با تشييع جنازه با شكوه در كنار مرقدِ مطهّر فاطمه معصومه
عليهاالسّلام دفن گرديد.(30)
بخش سوّم : جايگاه علمى و ويژگيهاى تدريس حضرت آيت الله
العظمى بهجت
در اين بخش ، نخست اشاراتى كوتاه به مقام علمى و نبوغ و دقّت نظر حضرت آيت اللّه
العظمى بهجت مى كنيم ، سپس از شيوه تدريس سخن به ميان آورده ، بعد به ذكر
تاءليفات و آثار و شاگردان ايشان مى پردازيم :
جايگاه علمى
گواهى استادان و هم دوره ايها و نيز شاگردان برجسته كه بخشى از آن در ذيل مى آيد
نمايانگر دقّت نظر و نبوغ برجستگى علمى ايشان است :
از آن جمله گويند: روزى ايشان در درس كفايه يكى از شاگردانِ مرحوم آخوند خراسانى به
نحوه تقرير مطالب آخوند خراسانى توسّط استاد اعتراض مى كند، ولى با توجه به اينكه
از همه طلاب شركت كننده در درس كم سنّ و سال تر بوده در جلسه بعدى پيش از حضور
استاد مورد اعتراض و انتقاد شديد شاگردان ديگر قرار مى گيرد، ولى در آن هنگام
ناگهان استاد وارد مى شود و متوجّه اعتراض شاگردان به ايشان مى گردد. سپس خطاب به
آنان مى فرمايد: ((با آقاى بهجت كارى نداشته باشيد.))،
همه ساكت مى شوند آنگاه استاد ادامه مى دهد: ((ديشب كه
تقريرات درس مرحوم آخوند را مطالعه مى كردم متوجّه شدم كه حقّ با ايشان است
)) و پس از اين سخن ، از جديّت و نبوغ آيت الله بهجت تمجيد مى نمايد.
يكى از دانشمندان نجف مى گويد: ((ايشان در درس ، به مرحوم
آيت الله كمپانى امان نمى داد، و پيوسته بحثها را مورد نقد قرار مى داد.))
مرحوم آيت الله حاج شيخ مرتضى حائرى نيز مى گويد: ((ايشان با
اظهار نظرهاى دقيق و اشكالات مهمّ، چنان نظر استاد را جلب كرده بود كه چند روزى
مجلسِ درس از حالت درس خارج شده بود، آن ايرادها براى ما هم مفيد بود؛ ولى آقاى
بهجت براى گريز از شهرت ديگر به انتقاد نپرداختند و اگر ادامه مى دادند معلوم مى شد
اگر بالاتر از ديگران نباشند بى شك كمتر از آنان نيستند.))(31)
مرحوم علامه محمّد تقى جعفرى مى گويد: ((آن هنگام كه در خدمت
آقا شيخ كاظم شيرازى مكاسب مى خوانديم ، آيت الله بهجت نيز كه اينك در قم اقامت
دارند، در درس ايشان شركت مى نمودند، خوب يادم هست كه وقتى ايشان اشكال مى كردند
آقا شيخ كاظم با تمام قوا متوجّه مى شد، يعنى خيلى دقيق و عميق به اشكالات آقاى
بهجت توجّه مى كرد، و همان موقع ايشان در نجف به فضل و عرفان شناخته شده بود.))(32)
آيت الله سيد محمد حسين طهرانى در كتاب انوارالملكوت مى نويسد: ((آيت
الله حاج شيخ عباس قوچانى ، وصىِّ سيد على آقاى قاضى مى فرمودند: آيت الله العظمى
حاج شيخ محمد تقى بهجت در فقه و اصول به درس مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ محمد
حسين غروى اصفهانى معروف به كمپانى حاضر مى شدند و چون به حجره خود در مدرسه مرحوم
سيد باز مى گشتند بعضى از طلابى كه در درس براى آنها اشكالاتى باقى مانده بود به
حجره ايشان مى رفتند و اشكالشان را رفع مى نمودند. و چه بسا ايشان در حجره خواب
بودند و در حال خواب از ايشان مى پرسيدند و ايشان هم مانند بيدارى جواب مى دادند
جواب كافى و شافى ، و چون از خواب برمى خاستند و از قضايا و پرسشهاى در حال خواب با
ايشان سخن به ميان مى آمد ابداً اطلاّع نداشتند و مى گفتند: هيچ به نظرم نمى رسد و
از آنچه مى گوييد در خاطرم چيزى نيست .))(33)
آيت الله مشكينى مى گويد: ((ايشان از جهت علمى (هم در فقه و
هم در اصول ) در يك مرتبه خيلى بالايى در ميان فقهاى شيعه قرار دارند.))(34)
حجة الاسلام والمسلمين امجد مى گويد: ((ايشان در علميت در
افق اعلى است . فقيهى است بسيار بزرگ ، و معتقدم كه بايد مجتهدين پاى درسشان باشند
تا نكته بگيرند و بفهمند، و حقّ اين است كه درس خارج را بايد امثال آيت الله بهجت
بگويند نه آنهايى كه به نقل اقوال بسنده مى كنند.))
تشويق بزرگان به شركت در درس ايشان
آيت الله مصباح مى گويد:
((اوّلين چيزى كه ما را جذب كرد آن جاذبه معنوى و روحانى
ايشان بود. ولى تدريجاً متوجّه شديم كه ايشان از لحاظ مقامات علمى و فقاهت هم در
درجه بسيار عالى قرار دارد. اين بود كه سعى كرديم خدمت ايشان درسى داشته باشيم تا
وسيله اى باشد هم از معلومات ايشان بهره اى ببريم ، و هم بهانه اى باشد كه هر روز
خدمت ايشان برسيم و از كمالات روحى و معنوى آقا بهره مند شويم . كتاب طهارت را در
خدمت ايشان شروع كرديم ، ابتدا در يكى از حجرات مدرسه فيضيه چند نفر از دوستان شركت
مى كردند، و بعد از گذشت يك سال ، يكى دو سالى هم در حجره اى در مدرسه خان (مدرسه
مرحوم آيت الله بروجردى ) خدمت ايشان درس داشتيم ، و بعدها كه ضعف مزاج ايشان بيشتر
شد از آن به بعد در منزل ، خدمتشان مى رفتيم كه يك دوره طهارت را خدمت ايشان
خوانديم ، و بعد يك دوره هم مكاسب و خيارات را كه تقريباً حدود 15 سال ادامه پيدا
كرد. ما در درس ايشان استفاده هايى مى برديم كه در بسيارى از درسها كمتر يافت مى
شد.))
شهيد بزرگوار استاد مطهرى نيز به درس ايشان عنايت خاصّى داشتند. آيت الله محمد حسين
احمدى يزدى در اين رابطه مى گويد: ((آيت الله شهيد مطهرى در
باره درس آيت الله بهجت به ما خيلى سفارش مى كرد و مى فرمود: حتماً در درس ايشان
شركت كنيد مخصوصاً در اصول ، چون آقاى بهجت درس آقا شيخ محمد حسين اصفهانى معروف به
كمپانى را ديده حتماً در درس ايشان شركت كنيد.))
استاد خسرو شاهى مى گويد: ((بنده در درس فقه خارج خيارات آيت
اللّه العظمى شيخ مرتضى حايرى شركت مى كردم . ايشان در اواخر عمر مريض بودند و
درسشان تعطيل شد. يك روز وقتى كه آيت الله حايرى از حرم بيرون مى آمدند، به خدمتشان
رفتم و پس از سلام عرض كردم : ان شاءالله درس را شروع مى فرماييد؟ فرمودند: نه .
بعد فرمودند: ((شما كه جوان هستيد من يك ضابطه اى را در
اختيار شما قرار بدهم ، و آن اينكه درس كسانى شركت بكنيد كه فقط نقل اقوال نكنند،
بلكه اقوال را بررسى كرده و نكاتى را در درس بيان كنند كه در فعليّت رساندن ملكه
اجتهاد خيلى سودمند باشد. چون درسى براى شما مفيد است كه اين ملكه اجتهاد را از
قّوه به فعليّت برساند، و تنها به نقل اقوال كفايت نكند.))
من همان جا به ايشان عرض كردم : جناب عالى كسى را با اسم براى ما معرّفى بفرماييد.
فرمودند: ((من از اسم بردن معذورم .))
عرض كردم : من در درس آيت الله العظمى بهجت شركت مى كنم . ايشان اظهار رضايت نمود
و تبسّم كردند و فرمودند: ((درس ايشان از نظر دقت و محتوا
همين قاعده و ضابطه اى را كه به شما گفتم دارد، خوب است كه در درس ايشان شركت مى
كنيد. درس ايشان از هر جهت سازنده است هم از جهت علمى هم از جهت اخلاقى ، اين درس
را ادامه بدهيد.))
شيوه تدريس
آيت الله مصباح در مورد روش تدريس ايشان مى گويد: ((ايشان در
بيان مطالب سعى مى كردند ابتدا مساءله را از روى كتاب شيخ انصارى قدّس سرّه مطرح
كنند، و بعد هر كجا مطلب قابل توجّهى از ديگران مخصوصاً از صاحب جواهر قدّس سرّه در
طهارت ، و از مرحوم حاج آقا رضا همدانى و ديگران مطالب برجسته اى داشتند آن را نقل
مى كردند، و بعد هر جا خود ايشان نظر خاصّى داشتند آن را بيان مى كردند. اين شيوه
از يك طرف باعث اين مى شد كه انسان از نظر استادان بزرگ در يك موضوع آگاه بشود و در
عين حال صرفه جويى در وقت مى شد.
استادان ديگر هم براى تدريس شيوه هاى جالبى داشتند كه شايد براى مبتدى مفيدتر بود
كه هر مطلب را از هر استاد جداگانه طرح مى كردند، ولى خوب اين باعث مى شد كه وقت
بيشترى گرفته بشود و احياناً مطالبى تكرار بشود.
در ضمن تدريس ، در ميان نكته هايى كه از خود ايشان ما استفاده مى كرديم و طبعاً
بعضى از اين نكته ها چيزهايى بود كه ايشان از استادانشان شفاهاً دريافت كرده بودند،
به مطالب بسيار ارزنده و عميق و داراى دقتهاى كم نظيرى برمى خورديم
)).
آيت الله مسعودى كه خود سالها از درس آيت الله العظمى بهجت بهره برده اند درباره
ويژگى تدريس ايشان بهجت مى گويد:
((سبك درس ايشان سبك خاصّى است . معمولاً آقايان مراجع و
بزرگان در درس خارج يك مساءله اى را مطرح مى كنند و اقوال ديگران را يكى يكى ذكر مى
كنند، سپس يكى را نقد مى كنند و ديگرى را تاءييد، و سرانجام يكى از آن نظرات را مى
پذيرند، يا نظريّه ديگرى را انتخاب مى كنند. ولى ايشان برخلاف همه ، نقل اقوال نمى
كنند بلكه ابتدا مساءله را مطرح مى كنند و بعد روند استدلالش را بيان مى كنند. اگر
شاگرد آراء علماء را ديده و مطالعه كرده باشد، مى فهمد كه دليلى را كه استاد ذكر مى
كند چه كسى گفته است ، و اشكال يا تاءييدى را كه مى كند مى فهمد به سخن چه كسى
اشكال يا قول چه كسى را تاءييد مى كند. لذا هر كس بخواهد در درس ايشان شركت كند
بايد مبانى و نظرات آقايان ديگر را ديده باشد.))
آيت الله محمّد حسين احمدى فقيه يزدى درباره شيوه درس ايشان مى گويد:
((نوعاً ايشان چند مساءله اى يا فرعى را كه عنوان مى فرمودند بعد از توجّه
به ظرافتهاى حديث و روايت و يا آيه شريفه اى كه دلالت بر موضوع بحث داشت ، مقايسه
اى بين موضوع بحث و ساير بحثهاى مشابه مى نمودند و دقت عقلى و فكرى خاصّى در تعادل
آن دو انجام مى دادند، آنگاه نتيجه مى گرفتند كه انصافاً نتيجه علمى و جديد بود. و
حقيقتاً مطلبى را كه ذكر مى كردند ناشى از اوج و عظمت ديد و فكرشان بود كه از ائمه
عليهم السّلام و اسلام گرفته بود. و اجتهاد صحيح نيز هم اين گونه بحث و تجزيه و
تحليل كردن است .))
موعظه در درس
حجة الاسلام و المسلمين قدس امام جمعه كلاچاى كه خود سالها در درس ايشان حضور داشته
است مى گويد:
((روال آيت الله العظمى بهجت اين بود كه پيش از شروعِ درس ،
حدود ده دقيقه موعظه مى كرد، ولى نه به عنوان موعظه بلكه به عنوان حكايت حال بزرگان
گذشته . و معلوم بود كه منظور اصلى آيت الله مصباح يزدى كه سالها در درس خارج فقه
ايشان شركت مى كردند (15 سال )، علاوه بر استفاده علمى ، استفاده از روحيّه ملكوتى
آقا بوده است .))
آيت الله مصباح در اين باره مى گويد: ((آيت الله بهجت گاهى
داستانى را يا حديثى را نقل مى كردند كه براى ما تعجّب آور بود ايشان چه اصرارى
دارند كه بر مطالب معلوم و روشن تكيه مى كنند، از جمله مطلبى كه ايشان در تذكّرات
پيش از درس اصرار مى كردند امامت اميرالمؤ منين عليه السّلام بود، ما تعجب مى كرديم
كه ما مگر در آن حضرت شك داريم كه ايشان اين قدر اصرار دارند كه دلائل امامت حضرت
على عليه السّلام را براى ما بيان كنند. يك خورده ته دلمان گله مند بوديم كه چرا به
جاى اين مطالب يك چيزهايى كه بيشتر حاجت ماست (در امور اخلاقى و معنوى ) مطالبى را
نمى گويند. اما بعد از اين كه به پنجاه - شصت سالگى رسيديم ، در بسيارى از مباحث
ديديم كه آن نكته هايى كه ايشان چهل سال پيشتر در درسشان درباره امامت على عليه
السّلام ى فرمودند به دردمان مى خورد. گويا ايشان آن روز مى ديد كه يك مسائلى بناست
در آينده مورد غفلت و تشكيك قرار بگيرد.
شايد اگر توجّه هاى ايشان نبود ما انگيزه اى نداشتيم درباره اين مسائل مطالعه اى
داشته باشيم ، حتّى از نكته هايى كه ايشان چهل سال پيش بيان مى كردند امروز بنده در
نوشته هايم در مورد مسائل اعتقادى يا جاهاى ديگر استفاده كرده ام .))
تاءليفات
حضرت آيت الله بهجت داراى تاءليفات متعددى در فقه و اصول هستند كه خود براى چاپ
اكثر آنها اقدام نكرده اند، و گاه به كسانى كه مى خواهند آنها را حتّى با غير وجوه
شرعيه چاپ كنند، اجازه نمى دهند و مى فرمايند: هنوز بسيارى از كتابهاى علماى بزرگ
سالهاست كه به گونه خطى مانده است ، آنها را چاپ كنيد نوبت اينها دير نشده است .
فهرست عمده تاءليفات ايشان كه برخى نيز با اصرار و پشتكارى برخى از شاگردانشان به
چاپ رسيده ، عبارتند از:
الف ) كتابهاى چاپ شده :
1- رساله توضيح المسائل (فارسى و عربى ).
2- مناسك حجّ.
دو كتاب فوق توسّط برخى از فضلا بر اساس فتاوى ايشان تاءليف و پس از تاءييد آقا به
چاپ رسيده است .
3- وسيلة النجاة .
اين كتاب در بردارنده نظرات فقهى ايشان در اكثر ابواب فقه است كه در متن وسيلة
النجاة آيت اللّه العظمى سيّد ابوالحسن اصفهانى قدّس سرّه گنجانده شده و نهايتاً
جلد نخست آن با تاءييد ايشان به چاپ رسيده است .
4- جامع المسائل .
اين كتاب مجموعه حواشى ايشان بر كتاب ((ذخيرة العباد))
استادش آيت الله العظمى محمّد حسين غروى اصفهانى معروف به كمپانى ، و نيز تكميل
آن تا آخر فقه مى باشد، كه قسمتهايى از آن ابتدا با نام ((ذخيرة
العباد)) با حروفچينى نه چندان زيبا و در تعداد نسخه اندك در
اختيار برخى از شاگردان و خواصّ ايشان قرار گرفت ، و بعداً جلد اوّل از اين مجموعه
كه قرار است در پنج مجلّد به چاپ برسد، به خاطر كثرت فروع فقهى كه توسّط حضرت آيت
اللّه بهجت بر اصل كتاب افزوده شده و جامعيّت آن ((جامعُ
المسائل )) نام گرفته و به همّت برخى از شاگردان ايشان به
چاپ رسيد.(35)
ب ) تاءليفات آماده چاپ و نشر:
1- جلد اوّل از كتاب صلوة .
آيت الله بهجت در اين كتاب با سبكى ويژه و تلخيص مطالب به ترتيب مباحث
((جواهر الكلام )) به بيان نظريّات نو و ابتكارى خويش
پرداخته اند.
2- جلد اول از دوره اصول .
اين كتاب تقريباً به ترتيب ((كفاية الاصول ))
نگارش يافته است ، و بارها توسّط ايشان مورد مداقّه و تجديدنظر قرار گرفته ، و
نظريّاتى نو در بسيارى از مباحث اصول را در بردارد.
3- تعليقه بر مناسك شيخ انصارى .
اين كتاب در بردارنده نظرات ايشان درباره مناسك حجّ مى باشد.
ج ) تاءليفاتى كه هنوز اقدام به چاپ آنها نشده است :
1- بقيّه مجلّدات دوره اصول .
2- حاشيه بر مكاسب شيخ انصارى .
كه به ترتيب مكاسب شيخ انصارى قدّس سرّه از اوّل تا انجام ، و پس از اتمام آن ادامه
مباحثى كه در مكاسب مطرح نشده بر اساس متن
((شرائع الاسلام )) نگارش يافته است ،
ايشان در اين دوره از مباحث فقهى نظرات جديدى را ارائه داده اند.
3- دوره طهارت .
در اين كتاب نيز آيت اللّه بهجت بسان دوره ((كتاب الصلوة
)) به ترتيب مباحث ((جواهر الكلام ))
با تلخيص و نوآورى نظرات خويش را مطرح نموده اند.
4- بقيّه مجلّدات دوره كتاب الصلوة .
همچنين ايشان در تاءليف سفينة البحار با مرحوم حاج شيخ عباس قمى عليهاالسّلام
همكارى داشته اند، و قسمت زيادى از سفينة البحار خطى ، به خط ايشان نوشته شده است .
شاگردان
با توجّه به اينكه ايشان به خاطر شهرت گريزى عمدتاً در منزل خود تدريس مى كردند، با
وجود اين افراد بسيارى از محضر آن جناب استفاده كرده و مى كنند. كه برخى از آنان
خود صاحب رساله و فتوى مى باشند، اينك نام بعضى ديگر از آنان را با حذف القاب ذكر
مى كنيم :
1 - محمد تقى مصباح يزدى .
2 - عبدالمجيد رشيد پور.
3 - سيد مهدى روحانى .
4 - على پهلوانى تهرانى .
5 - مختار امينيان .
6 - محمّد هادى فقهى .
7 - هادى قدس .
8 - محمود امجد.
9 - محمد ايمانى .
10 - محمد حسن احمدى فقيه يزدى .
11 - محمد حسين احمدى فقيه يزدى .
12 - مسعودى خمينى .
13 - سيد رضا خسروشاهى .
14 - اسماعيل عابدى .
15 - حسن لاهوتى .
16 - عزيز عليارى .
17 - سيد محمد مؤ منى .
18 - حسين مفيدى .
19 - محمدكريم پارسا.
20 - جواد محمد زاده تهرانى .
21 - سيد صابر مازندرانى .
22 - شهيد نمازى شيرازى .
23 - مهدى هادوى .
بخش چهارم : ويژگيهاى اخلاقى عرفانى حضرت آيت الله العظمى
بهجت
1 - تقوا و خود سازى
چنانكه گذشت ايشان در نوجوانى به ميدان خودسازى گام نهاد، و در فراگيرى علوم و
تزكيه نفس چنان جدّى بوده و هستند كه گويا كارى غير از آن ندارند، و همواره در
آموزش هاى اخلاقى بر اين نكته اصرار دارند كه تلاشى پيگير و رياضتى فراگير لازم است
تا انسان در جبهه ستيز با رذيلتهاى اخلاقى و در جهاد اكبر با هواهاى نفسانى ،
سربلند و پيروز گرديده و به سازندگى خويش بپردازد، و همواره معتقد به لزوم همپايى
دانش و اخلاق بوده و مؤ كّداً به خطر جدايى علم و تزكيه هشدار مى دهند و زيان عالم
غير مهذّب و دانش بدون تزكيه را از هر ضرر و زيان ديگرى بيشتر مى دانند.
آن بزرگوار، انسان مخلص و مشتاقى است كه در همه حال عقربه زندگى و حيات خويش را به
سوى خدا چرخانده ، و كوشيده است تا پيوسته در حوزه جاذبه الهى قرار گرفته و به همه
چيز و همه كس با ديد خدا خواهى بنگرد.
يكى از مجتهدان بزرگ در اين باره گفته است :
((ايشان را نمى شود گفت آدم با تقوايى است ، بلكه ايشان عين
تقوا و مجسّمه تقواست .))(36)
آيت الله شيخ جواد كربلايى مى گويد: ((يكى از آقايان كه كم و
بيش از حالات ايشان مطّلع و از هوادارن ايشان نيز بودند مى گفت : آقا هر شب يا
غالب اوقات وقت خود را به خلوت و فكر در مجارى معارف الهى مى گذرانند، و هيچ گاه
حاضر نبودند كه وقت خود را به باطل بگذرانند و در محافل بيهوده شركت كنند، و كاملاً
در مقام احتراز از صحبتهاى بيهوده بوده و وقت رفتن به درس و يا تشرّف به زيارت حضرت
امير - روحى فداه - عبايش را بر سر كشيده و بدون التفات و توجه به كسى مى رفتند، كه
چند بار خودم نيز مشاهده كردم ... ايشان كاملاً كتوم هستند مخصوصاً درباره حالات
شخص خودشان ، و همچنين درباره بيان الطاف خاصّه اى كه حقّ تعالى به ايشان مرحمت
فرموده كتوم هستند.))
2 - زهد و ساده زيستى
اولياى خدا برخلاف عموم مردم كه به ظاهر دنيا چشم دوخته اند و سرگرم آن هستند،
همواره به حقيقت دنيا مى نگرند، و به فرداى خويش مى پردازند و بدينسان هماره از قيد
مطامع گريخته و با صفاى قناعت و ساده زيستى ، روحى سرشار از معنويّت را به دست مى
آورند، در حالى كه مردم در انبوه ظلمت هاى غفلت و تشريفات زندگى و آزمنديهاى آن غرق
و سرگردانند.
آيت الله بهجت نيز از اين دسته اولياى خدا مى باشد. ايشان زاهد عارفى است كه پيوسته
بى رغبت به دنيا و آزاده و بى تكلّف زيسته است ، آن بزرگوار از برجسته ترين چهره
هاى زاهد و وارسته زمان ماست كه چنان در جاذبه معنويّات قرار گرفته و به حقيقت و
باطن دنيا توجّه داشته كه ذرّه اى به تعلّقات و ماديات آلوده نگشته و از هر چه رنگ
تعلّق پذيرفته آزاد بوده است . او نه تنها چنين انديشيده و از دنيا و مظاهرش گريزان
بوده بلكه در عمل و زندگى معيشتى نيز در همين راستا حركت كرده است .
زندگى ساده او در خانه اى قديمى و محقّر در قم ، و مقاومت ايشان در برابر خواسته
هاى مكرّر علما و مردم براى تعويض خانه ، گواهى صادق بر روح بزرگ و زاهدانه اين پير
فرزانه است .(37)
آيت الله مصباح در مورد زهد و ساده زيستى ايشان مى گويد: ((آيت
الله بهجت منزلى جنب مدرسه حجتيه اجاره كرده بودند، و بعد تغيير منزل دادند و در
اوائل خيابان چهار مردان فعلى يك خانه اى اجاره كرده بودند كه ظاهراً دو اتاق بيشتر
نداشت ، و در وسط آن اتاقى كه ما خدمت ايشان مى رسيديم پرده اى كشيده شده بود كه
پشتش خانواده شان زندگى مى كردند و ما اين طرف پرده مى نشستيم و از حضور ايشان
بهره مند مى شديم . زندگى بسيار ساده و دور از هر گونه تكلف و تواءم با يك عالم
نورانيّت و معنويّت ...
الا ن نيز خانه ايشان ظرفيت اينكه تعداد زيادى در آن اجتماع بكنند ندارد، و دو سه
اتاق كوچك دارد با همان گليمهايى كه از چهل - پنجاه سال پيش داشتند. بعد از مرجعيت
نيز منزلشان هيچ تغييرى نكرده ، لذا جاى پذيرايى و ملاقات از بازديد كنندگان كم است
، از اين رو در اعياد و ايّام سوگوارى در مسجد فاطميه جلوس مى فرمايند، و كسانى
كه مى خواهند ايشان را زيارت كنند آنجا خدمتشان مى رسند.))
آيت الله مسعودى نيز مى گويد: ((بارها آمدند براى ايشان خانه
بخرند قبول نكردند، من خودم چند مرتبه به ايشان گفتم : آقا! اين منزل خراب است ، از
نظر وضع شرعى هم معلوم نيست آدم بتواند اينجا زندگى كند. اصلاً توجهى نكردند)).
3 - عبادت
يكى از عوامل مهم موفّقيت انسان كه مى تواند براى ديگران الگو و راهنما قرار گيرد،
تقيّد ايشان به اعمال عبادى و تعبّد ايشان است .
ارتباط استوار آية الله العظمى بهجت با خداوند متعال ، ذكرهاى پى در پى ، به جاى
آوردن نوافل ، شب زنده داريهاى كم نظير ايشان بسيار عبرت انگيز است .
سالهاى سال نماز جماعت ايشان از شورانگيزترين ، با صفاترين و روح نوازترين نمازهاى
جماعت ايران اسلامى بوده و هست . در اين نماز عالمان وارسته و خداجوى ، بسيارى از
طلاب تقوا پيشه ، بسيجيان رزمجو و دلداده خدا، و ديگر قشرهاى مردم شركت مى كردند.
اين نماز چنان پر معنويت است كه گاه به ويژه در شبهاى جمعه صداى گريه آيت الله بهجت
با نوحه و ناله غم انگيز نماز گزاران همراه مى شود، و روحها به پرواز در مى آيد و
چشمها به اشك مى نشيند، و فضاى دلها نورانى مى گردد. چنين فضاى معنوى و روح نوازى
در اين زمان در هيچ نماز جماعتى وجود ندارد. بى جهت نيست كه بسيارى از اوقات در
مسجدى كه ايشان نماز جماعت اقامه مى كنند جا براى نماز گزاران تنگ مى گردد و عدّه
كثيرى حتى آنان كه مشتاقانه و به اميد كسب فيض از اين نماز پر معنويت ، از راه هاى
دور آمده اند مجبور به ترك مسجد مى شوند.(38)
اين نماز همواره مورد توجّه اولياى خدا بوده و هست ، علاّمه طباطبائى قدّس سرّه در
آن شركت مى جسته ، و آيت الله بهاء الدينى قدّس سرّه نيز عنايت خاصّى به نماز جماعت
ايشان داشته اند. در اين ارتباط آيت الله محمّد حسن احمدى فقيه يزدى خاطره اى را
نقل مى كنند كه ذكرش در اينجا مناسب است . وى مى گويد:
((شبهاى ماه رمضان آيت الله بهاء الدينى زودتر از آيت الله
بهجت نماز مى خواندند، ايشان خواست يكى از نزيكان را به جايى بفرستد، آن شخص گفت :
اگر بروم از نماز شما محروم مى شوم . آقاى بهاء الدينى فرمودند: برو اين كار را
انجام بده و بعد از افطار برو پشت سر آقاى بهجت نماز بخوان .))
آقاى مصباح نيز درباره سابقه نماز جماعت دل انگيز ايشان مى گويد: ((آيت
الله بهجت در حدود چهل سال قبل برنامه اى داشتند كه پيش از غروب قدم زنان به سوى
صفائيه (كه آن وقتها هنوز در آنجا ساختمان احداث نشده بود و از نزديكهاى پل صفائيه
ديگر زمين مزروعى بود)، مى رفتند و مقدار زيادى از زمينهاى مزروعى را مى گذشتند و
در آنجا مى نشستند و بعد نماز مغرب و عشا را در آن زمينها مى خواندند و بعضى دوستان
كه علاقه مند بودند خدمت ايشان مى رسيدند.
يكى از آن دوستان نقل مى كرد: آيت الله بهجت يك شب بعد از نماز فرمودند:
((اگر سلاطين عالم مى دانستند كه انسان در حال عبادت چه لذّتهايى مى برد،
هيچ گاه دنبال اين مسائل مادى نمى رفتند...))
وقتى كه اين منزلى را كه اينك در آن اقامت دارند خريدند، چون نزديكتر بود بيشتر
دوستان در همين منزل براى نماز خدمتشان مى رسيدند، بعد ايشان را به مسجد فاطميّه
دعوت كردند و آنجا محلّ اجتماع كسانى بود كه علاقه مند بودند از نماز ايشان استفاده
كنند، و تاكنون همچنان قريب به چهل سال است كه در مسجد فاطميه در سه وقت نماز جماعت
اقامه مى كنند، و اخيراً درسشان را هم از منزل به همان مسجد منتقل كرده اند و ديد و
بازديدهاى اعياد و ايّام سوگوارى نيز در همان مسجد انجام مى گيرد.))
آيت الله شيخ جواد كربلايى درباره نماز شب و گريه هاى نيمه شب ايشان مى گويد:
((جناب آيت الله بهجت در جدّيت در نماز شب و گريه در نيمه
هاى شب مخصوصاً شبهاى جمعه كوشا بودند. يكى از علما و مشاهير به من فرمودند كه : شب
جمعه در مدرسه سيد(ره ) در نجف اشرف در نيمه شب شنيدم كه ايشان با صداى حزين و ناله
و گريه در حالى كه سر به سجده گذاشته بود مكرّرَاً به حقّ تعالى عرضه مى داشت :
((إِلهى ! مَنْ لى غَيْرُكَ، أَسْاءَلُهُ كَشْفَ ضُرّى
وَالنَّظَرَ فى أَمرى ؟!)).
- معبودا! من جز تو چه كسى را دارم كه از او بخواهم رنجورى مرا برطرف كرده و نظرى
به امورم نمايد.
4 - زيارت و توسل
آيت اللّه بهجت حتّى با اين سنّ و سال برنامه روزمره خويش را به اين صورت آغاز مى
كنند: هر روز با نهايت ادب به محضر مقدس حضرت معصومه عليهاالسّلام شرفياب مى
گردند. و با احترام و خضوع و خشوع در مقابل ضريح مطهر مى ايستند و بعد زيارت
عاشوراى حضرت ابا عبد الله الحسين عليه السّلام را قرائت مى كنند.
مؤ لف كتاب انوار الملكوت از قول آيت الله شيخ عباس قوچانى ، وصّى مرحوم ميرزا على
آقاى قاضى نقل مى كند كه : ((آيت الله العظمى بهجت بسيار به
مسجد سهله مى رفتند و شبها تا صبح به تنهايى در آن جا بيتوته مى كردند. يك شب بسيار
تاريك كه چراغى هم در مسجد روشن نبود، در ميانه شب احتياج به تجديد وضو پيدا كرده و
براى تطهير و وضو به ناچار مى بايست از مسجد بيرون رفته و در محلّ وضو خانه كه
بيرون مسجد در سمت شرقى آن واقع است وضو بسازند، ناگهان مختصر خوفى در اثر عبور اين
مسافت و در ظلمت محض و تنهايى در ايشان پيدا مى شود، به مجرّد اين خوف ناگهان نورى
همچون چراغ در پيشاپيش ايشان پديدار مى شود، ايشان با آن نور خارج مى شوند و تطهير
نموده و وضو مى گيرند و سپس به جاى خود برمى گردند و در همه اين احوال ، آن نور در
برابر ايشان حركت مى كرده تا اينكه به محل خود مى رسند آن نور ناپديد مى شود.))(39)
5 - تواضع و فروتنى
شهرت گريزى ، هوى ستيزى و فروتنى از ديگر ابعاد برجسته شخصيت معنوى ايشان است ؛ با
اينكه فقيهى شناخته شده و مجتهدى صاحب نام و از برجستگان حوزه علميّه قم مى باشند،
نه تنها تا كسانى كه از ايشان مسّن تر بودند و يا جلوتر بودند، بلكه تا هم دوره
ايهاى ايشان در قيد حيات بودند هيچگاه اجازه انتشار توضيح المسائل خود را نمى
دادند، تا اينكه با درخواستهاى مكرّر عالمان راضى شدند فتاوايشان به چاپ برسد، با
اين حال اكنون نيز به هيچ وجه اجازه نمى دهند رساله شان را از وجوهات شرعيّه چاپ
كنند.
و نيز در مجالسى كه از طرف ايشان برگزار مى شده است ، ايشان به خطباى مجالس توصيه
مى فرمودند كه : حتى از ذكر نام ايشان در مجلس خود دارى كنند. و اين ، خود دليل اوج
هوى ستيزى و هوس پرهيزى اين مرجع بزرگ است .(40)
حاج آقا قدس درباره تواضع و شكسته نفسى ايشان مى گويد: ((روزى
با مهمان خودم ، مرحوم حجة الاسلام حاج شيخ نصر الله لاهوتى به خدمت آقا رفتيم .
آقاى لاهوتى گفتند: آقا! من به مشهد مشرّف شده بودم ، كسى از شما انتقاد مى كرد و
من عصبانى شدم . آقا فرمودند: در روايات آمده است عالمى را كه رو به دنيا آورد
متّهم سازيد. من خيلى ناراحت شدم كه خدايا! اگر زندگى اين آقا رو به دنيا آوردن است
، پس تكليف ما چيست ؟))
6 - سير و سلوك و مقام معنوى
آيت اللّه بهجت در سير و سلوك سابقه دهها ساله دارد، ايشان از شاگردان عارف كامل
حضرت آيت اللّه سيّد على آقاى قاضى قدّس سرّه و مورد توجه خاصّ آن استاد بزرگ بوده
و در اوان جوانى ، مراحلى را در عرفان سپرى كرده اند.
بعضى از نزديكان مرحوم قاضى مى گفتند:
((از مقامات و مراحلى كه ايشان طى كرده اند اطلاع داريم ،
ولى عهدى داريم با ايشان كه به احدى نگوييم .))
و عارف بزرگى چون امام خمينى قدّس سرّه به ايشان عنايتى خاص داشته اند. امام بعد
از بازگشت به قم در اوّل انقلاب ، در بيت ايشان حضور يافته و به ديدار يكديگر نايل
مى آيند.
مؤ لف كتاب انوارالملكوت نيز در اين باره مى نويسد: ((آيت
الله العظمى حاج شيخ محمد تقى بهجت فومنى از شاگردان معروف آيت الحق و سند عرفان ،
عارف بى بديل مرحوم آقاى حاج ميرزا على آقاى قاضى تبريزى (رضوان الله عليه ) در نجف
اشرف بوده اند، و در زمان آن مرحوم ، داراى حالات و مكاشفات غيبيه الهى بوده و در
سكوت و مراقبه ، حدّ اعلايى از مراتب را حايز بوده اند.))(41)
و بخاطر همين ويژگى بوده است كه مرحوم آقاى قاضى عنايت خاصى نسبت به ايشان داشت آقا
ضياء الدين آملى فرزند آيت الله العظمى حاج شيخ محمد تقى آملى در جلسه درس آيت الله
بهجت در حضور ايشان براى حضّار نقل كرده بود كه من به چشم خود ديدم كه مرحوم آقاى
ميرزا على آقاى قاضى در نماز به ايشان اقتدا نمودند.
7 - اطّلاع از غيب و ظهور كرامات
حضرت آيت اللّه بهجت از آن دسته اولياى خداست كه برخلاف غالب مردم كه از عالم غيب
اطلاعى ندارند، به قدرت خداوند متعال به مقاماتى رسيده كه مى تواند عوالمى از غيب
را مشاهده كند. و شايد كثرت تكرار ذكر ((يا ستّار))
توسّط ايشان در خلوت و جلوت ، و در حال نشستن و برخاستن از اين حقيقت حكايت داشته
باشد. آيت اللّه مصباح يزدى در اين باره مى فرمايد:
((به نظر مى رسد ايشان از نظر مراتب عرفانى و كمالات معنوى
در مقامى هستند كه غالباً عوالمى از غيب را شاهدند. و چه بسا در آن ، حقايقى از
جمله حقيقت بعضى افراد را آشكارا (با ديده دل ) مى بينند، امّا چون خود نمى خواهند
افراد را اين چنين ببينند، غالباً ذكر ((يا ستّار))
را تكرار مى كنند و از خداوند مى خواهند آنچه را كه مى بينند بر ايشان پنهان سازد.))(42)
در واقع امثال اين امور از جمله كراماتى محسوب مى شود كه از اولياى خدا صادر مى
گردد، و ظهور كرامات رهاوردِ مجاهدت و مخالفت ممتدّ با هوا و هوس مى باشد، و آيت
اللّه بهجت شخصيّتى است كه در طول عمر با قصد خالص و توجّه تامّ به حضرت حقّ سبحانه
به خودسازى و تهذيب پرداخته است ، لذا ظهور كرامات و امور خارق العادة از ايشان
امرى به دور از ذهن نيست ؛ بلكه افرادى كه با ايشان مصاحبت دارند نمونه هاى آن را
بالعيان از ايشان مشاهده مى كنند.
آيت اللّه مصباح با ذكر چند شاهد مثال در اين باره مى گويد: ((كسانى
كه ساليان متمادى با آيت اللّه بهجت معاشرت داشتند، گاهى چيزهايى از ايشان مى ديدند
كه به اصطلاح
((كرامت )) و امر خارق العاده است ،
هر چند طورى برخورد مى كردند كه معلوم نشود امرى كه از ايشان به ظهور پيوسته كاملاً
يك امر خارق العاده اى است . كه چند نمونه را بيان مى كنم :
زمانى كه حضرت امام قدّس سرّه در تبعيد به سر مى بردند (گويا در تركيه بودند)،
بسيارى از فضلا و بزرگان علاقمند به ايشان ، مورد آزار و اذيّت دستگاه قرار مى
گرفتند. و به محض اينكه كلمه اى مى گفتند يا رفتارى از آنها ظاهر مى شد، از منبر
بازشان مى داشتند و آنها را جلب مى كردند و مدّتها زندان بودند و به جاهايى مى
بردند كه ديگران خبر نداشتند. از جمله يادم مى آيد زمانى آقاى جنّتى تحت تعقيب قرار
گرفتند و ايشان را گرفتند و به واسطه قرائن همه ما نگران بوديم ايشان را خيلى اذيّت
كنند. من آمدم خدمت آقاى بهجت (حفظه اللّه تعالى ) و جريان را حضورشان توضيح دادم ،
ايشان تاءملى كردند و فرمودند: ((ان شاءاللّه خبر آزادى
ايشان را براى من بياوريد)).
اين فرمايش اشاره اى بود به اينكه آقاى جنتى به زودى آزاد مى شوند و مشكلى نخواهد
بود، البته اين سخن را ممكن است هر كسى بگويد، امّا فرمايش آقاى بهجت در آن موقعيّت
، مژده اى براى ما بود و ما مطمئن بوديم كه آقا مى دانند كه اين جريان ادامه پيدا
نمى كند و مشكلى پيش نمى آيد؛ ولى مواردى هم بود كه مثلاً ما به ايشان عرض مى كرديم
براى شخصى دعا بفرماييد، ولى آقا چنين چيزى نمى گفتند و شخص مورد نظر نيز به زودى
آزاد نمى شد.
نمونه ديگر:
براى خانواده اى حادثه ناگوارى پيش آمده بود، به اين صورت كه در شب عروسى دشمنان
عروس آمده بودند و عروس را از خانه اش دزديده بودند، و كسى اطّلاع نداشت كه عروس
را كجا برده اند، شب عروسى بود خانواده عروس و داماد جمع شده بودند مراسم عروسى را
برگزار كنند و نزديك غروب ديده بودند عروس نيست خيلى نگران شده بودند و جاهايى را
كه احتمال مى دادند جستجو كرده بودند.
و به هر حال پدر و مادر عروس خيلى دستپاچه مى شوند، يكى از دوستان ما كه همسايه
آنان بود مى گويد: من هيچ چاره اى نديدم ، گفتم : مى روم خدمت آقاى بهجت عرض مى كنم
ببينم ايشان چه مى گويند. با شتاب فراوان و ناراحتى آمدم خدمت ايشان و داستان را
گفتم . آقا تاءمّلى كردند و به طور خيلى عادى فرمودند: ((برويد
حرم ، شايد آمده باشد حرم !))
ايشان بر مى گردد و مطمئن مى شود كه بايد همين كار را انجام بدهد، به خانواده عروس
اطّلاع مى دهد و آنها مى آيند و در بالا سرِ حضرت معصومه عليهاالسّلام عروس را پيدا
مى كنند. حالا جريان چه بوده دقيقاً يادم نيست ، ولى هيچ احتمال نمى دادند كه
بتوانند او را در چنين موقعيتى پيدا كنند.
نمونه ديگر:
يكى از دوستان مى گفت : خانم من باردار بود و نزديك ماه رمضان مى خواستم به مسافرت
بروم . براى خدا حافظى و التماس دعا رفتم خدمت آقاى بهجت . ايشان مرا دعا كردند و
فرمودند: ((در اين ماه خدا پسرى به شما عطا خواهد كرد، اسمش
را محمّد حسن بگذاريد.))
در حالى كه آقا على الظاهر اصلاً اطلاعى نداشتند كه خانم من حامله است ، و طبعاً
راهى براى تشخيص اينكه پسر است يا دختر و در چه تاريخى متولد مى شود نبود. اتفاقاً
در شب نيمه رمضان بچه ما متولد شد و اسمش را محمد حسن گذاشتيم .
از اين گونه امور براى ايشان خيلى ظاهر مى شد، امّا ابداً ايشان اظهار نمى كنند و
همين ها را هم راضى نيستند جايى نقل بشود، ولى براى اينكه مؤ منين بدانند كه در اين
زمان هم خدا به بعضى از بندگانش عنايت دارد و اگر كسانى صادقانه راه بندگى خدا را
طى كنند، خدا آنها را راهنمايى مى كند؛ كه :
(وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا)(43)
- و حتماً آنان را كه در راهِ ما تلاش و مجاهدت كنند، به راههاى خود هدايت مى كنيم
.
راه تكامل و انسانيت بسته نيست و در اين زمان نيز كسانى كه بخواهند راه تقرّب خدا
را طى كنند، در سايه عنايات ولى عصر(عج ) و احياناً به دست اين چنين بندگانى كه در
بين مردم حضور دارند، مى توانند به مراتبى از كمال و قرب خدا نايل گردند. اينها همه
براى ما مى تواند اميد بخش باشد و بر ايمان ما بيفزايد.
اينها حقايق ثابتى است . شوخى نيست ، حقايق عينى است كه وجود دارد و مى توانيم
ببينيم و آثارش را درك كنيم و خود را قدرى از شيفتگى به دنيا و زرق و برقهاى آن رها
كنيم و بدانيم كه لذّت و خوشى منحصر به لذّتهاى حيوانى و شيطانى نيست . انسان مى
تواند به كمالاتى و لذتهايى برسد كه قابل مقايسه با اين لذتهاى مادى نيست ؛ ولى
افسوس كه ضعف معرفت و ايمان از يك طرف ، و هجوم عوامل شيطان داخلى و خارجى ، انسانى
و جنّى از طرف ديگر آن قدر زياد است كه كمتر به اين گوهرهاى گرانبها توجه مى كنيم .))
آقاى مسعودى نيز در اين باره مى گويد: ((هر كس به خدمت ايشان
برسد، اگر توجّه داشته باشد مى بيند كه ايشان درباره جهت خاصّى كه در او (مخاطب )
وجود دارد بحث مى كند. ما وقتى با آقاى مصباح درس ايشان مى رفتيم غالباً پيش از
شروع درس درباره امور سياسى يا اقتصادى يا امور معيشتى خودمان بحث مى كرديم ، زيرا
آن زمان وضع معيشتى طلاّب (از جمله ما) خوب نبود، وقتى آقا مى آمدند بدون هيچ
مقدّمه درست در همين رابطه بحث مى كرد، و ما يقين مى كرديم كه آقا متوجه هست كه ما
چه بحث مى كرديم . مثلاً وقتى ما مى گفتيم : چه كار كنيم ؟ وضع زندگى مان بد است ،
قرض داريم ، نان شب نداريم . بلافاصله ايشان وقتى مى نشستند مى فرمودند: بله ،
طلاّب زمان ما هم وضعشان اينطور بود. نداشتند، گرسنگى مى خوردند، ولى صبر مى كردند.
و حكاياتى از زندگى علماى گذشته را در اين رابطه نقل مى كردند.
به ياد دارم روزى با آقاى مصباح گفتگو مى كرديم : ما چيزى نداريم و نمى شود هميشه
با نان خالى زندگى كرد. ايشان آن روز بعد از جلوس فرمودند: يك روز صبح بچّه شيخ
مرتضى انصارى قدّس سرّه نزد او آمد و گفت : آقا! ما هيچ خورشتى نداريم ، فقط نان
خالى داريم . شيخ فرمود: نان تازه است ، معلوم مى شود كه ايشان تازگى نان را خورشت
مى دانسته اند.
با بيان اين مطلب ما يك مقدار آرام مى شديم كه ما حدّاقل همراه نان ، پنير داريم .
آيت الله شيخ جواد كربلايى نيز مى گويد: ((مرحوم آقاى حاج
عباس قوچانى كه از شاگردان مرحوم آيت الله آقاى حاج ميرزا على قاضى قدّس سرّه بودند
در يك جلسه خصوصى بعد از تعريف و تمجيد بسيار از آيت الله بهجت ، به بنده فرمودند:
من در سفر خود به ايران براى تشرّف به زيارت امام رضاعليه السّلام خدمت آقاى بهجت
رسيدم و در جلسه خصوصى بعد از اصرار زياد از ايشان خواستم كه درباره حالات شخصى و
الطاف حقّ تعالى نسبت به خودشان و برخى از مكاشفاتشان سخن بگويند. ايشان حدود بيست
امر مهمّ الهى و لطف خاصّ الهى را كه حق تعالى به ايشان عطا فرموده بود براى بنده
نقل كردند و از من پيمان گرفتند كه به كسى نگويم ، ولى بنده يك مورد را به برخى از
رفقا گفتم .
من (كربلايى ) از آقاى قوچانى با اصرار خواستم آن يكى را به بنده بفرمايند.
فرمودند: ايشان فرمودند: بنده اگر بخواهم پشت سر خودم را ببينم ، مى بينم .
سپس مى فرمودند: بعد از چند سال ديگر بنده به ايران مسافرت كردم و خدمت آيت الله
بهجت رسيدم باز در جلسه خصوصى عرض كردم : آنچه را كه چند سال پيش به بنده فرموديد
آيا در قوّه خودش باقى است ؟ فرمودند: بله .))
يكى از نزديكان آقا مى گويد: ((يك بار به فومن رفته بودم ،
يك روز مانده به مراجعت خدمت آقاى اريب ، از علماى فومن رفتم ، ايشان چند سكّه داد
و گفت : يكى از اينها را به آيت الله بهجت بده . وقتى برگشتم آن را خدمت آقا دادم .
دوباره كه مى خواستم به فومن بروم آيت الله بهجت ، 1000 تومان به من داد و فرمود:
اين را با يك واسطه به آقاى اريب بدهيد. آن مقدار پول را بردم به يك بازارى دادم و
گفتم : اين را به آقاى اريب بده و نگو چه كسى داده ، من در مغازه او نشستم او رفت و
برگشت و ديدم خيلى تعجب كرده است . گفتم : چه شد؟ گفت : وقتى اين پول را به آقاى
اريب دادم ، گفت : قسمتى از خانه ما خراب شده بود و تعمير كار آمده و گفته بود كه
1000 تومان مى گيرم درست مى كنم . من كه پولى نداشتم ، به تعمير كار گفتم : فعلاً
صبر كن . و اينك اين پول درست به اندازه مخارج تعمير خانه است )).
يكى از دوستان روحانى نگارنده مى گويد: ((يكى از بستگان
نزديك من به مرض سرطان مبتلى گرديد. اطباء گفتند: حتماً بايد دراسرع وقت تحت عمل
جراحى قرار گيرد، در غير اين صورت غدّه سرطانى به جاهاى ديگر بدن نيز سرايت خواهد
كرد. متحير مانده بوديم كه چه كنيم ، آيا بيمار را عمل بكنيم يا نه ؟ قرار شد خدمت
آيت الله بهجت مراجعه و از ايشان طلب استخاره كنيم .
به محضر ايشان رسيدم و مشكل را بازگو نموده و طلب استخاره نمودم ، آقا استخاره
كردند و فرمودند: عمل لازم نيست ، و مبلغى پول دادند كه براى او صدقه بدهيم ، و نيز
دستور فرمودند مقدارى آب زمزم را با تربت حضرت سيد الشهداءعليه السّلام مخلوط كرده
به قصد شفاء هر روز مقدارى از آن را به مريض بدهيد تا بياشامد، همچنين دستور
فرمودند تعداد زيادى از فقرا را اطعام نماييم ، و يا هر چند به مقدار كم به آنان
صدقه پرداخت كنيم و ضمناً به فقرا و صدقه گيرندگان بگوييم براى سلامتى بيمار دعا
كنند.
بلافاصله دستورات آقا را مو به مو اجراء كرديم و مريضه جهت توسل عازم حرم امام
رضاعليه السّلام گرديد و مدّت سه روز در آن حرم شريف به دعا و راز و نياز پرداخت .
حالات بسيار روحانى و عجيبى به او دست داد، پس از برگشت ديگر احساس درد نكرد.
بلافاصله روانه منزل آقا شدم تا ايشان را در جريان بگذارم و دستورات بعدى را بگيرم
، كه در ميانه راه بين منزل و مسجد آقا را ديدم ناگهان پيش از آنكه سخنى بگويم .
آقا پرسيد: حال مريضه شما چطور است ؟ گفتم : الحمدلله و قضاياى مشهد را نقل كردم .
آقا فرمودند: به همان دستورات عمل كنيد، و براى امتحان به پزشك مراجعه كنيد.
وقتى مريضه به پزشك مراجعه كرد، پزشك معالج از بيمار با تعجّب مى پرسد: شما كارى
كرده ايد يا جايى رفته ايد؟ بيمار مى گويد: چطور؟ دكتر با تعجب مى گويد: خانم ، مرض
شما به طور ناباورانه كاهش يافته و هيچ احتياجى به عمل ندارد، و مقدار باقى مانده
از غدّه را با دارو حل مى كنيم . هم اكنون الحمدلله مريضه ما بطور كامل شفا يافته و
به زندگى خود ادامه مى دهد. آنچه كه براى ما جالب توجه بود استخاره اى بود كه آقا
فرمودند و گفتند: نيازى به عمل ندارد.(44)
يكى از طلاب حوزه علميه براى نگارنده مى نويسد: ((بنده در
اوان طلبگى كه در تهران مشغول تحصيل بودم ، گاهى براى زيارت به قم مشرف مى شدم ، و
بر اساس سفارش اكيد مرحوم پدرم كه مى فرمود هر وقت قم رفتى نزد آيت الله بهجت هم
برو، خدمت آقا رسيده و عرض ادبى مى نمودم . روزى پدرم خود پرده از علّت اين سفارش
زياد برداشت و فرمود:
((روزى در مسجد بالاسر واقع در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه
عليهاالسّلام چشمانم به جمال دلرباى حضرت ولى عصر (عج ) روشن شد، شرم حضور و عظمت
حضرت مانع از آن شد كه مانند عاشقى كه پس از مدّتها به معشوقش رسيده با حضرت معاشقه
نمايم ، ولى پس از چند لحظه ديدم درست در همان مكان و نقطه اى كه حضرت را ديده بودم
آيت الله بهجت نشسته است .))
اين ديدار را مرحوم ابوى يكى از دلايل عظمت آقا و چه بسا مرتبط بودن آن فقيه عظيم
الشاءن با حضرت ولى عصر (عج ) مى دانستند.
هم او مى گويد: پس از رحلت پدرم ديدم در وصيّت نامه ايشان نوشته شده است :
((كتابهايى كه خريده ام در اختيار آن حضرت (ولو به واسطه كسى
كه مستقيماً با حضرت ديدار داشته باشد) قرار گيرد. ((شايد))
شيخ محمد تقى بهجت حَشَرَنِى اللّهُ مَعَهُ و اءَلْتَمِسُ مِنْهُ الدُّعاَّءَ))
(كه خداوند مرا با او محشور كند، و از او التماس دعا دارم .) و كلمه
((شايد)) را در پرانتز نوشته بودند.
عين دست خطّ مرحوم ابوى را به خدمت آيت الله بهجت نشان دادم . ايشان فرمود: خوب
نوشته شايد. ببريد بدهيد به كسى كه يقين داريد با حضرت ديدار دارد. عرض كردم حالا
اگر پيش شما بياوريم آيا قبول مى كنيد؟ در جواب سرى تكان دادند كه حاكى از قبول
كردن ايشان بود.
اين حكايت چه بسا بر ارتباط ايشان با حضرت ولى عصر - روحى فداه - دلالت دارد.(45)
علاّمه تهرانى نيز در اين باره مى نويسد: ((روزى يكى از
اعاظم علما (حضرت آيت الله حاج شيخ محمّد تقى فومنى رشتى دام ظلّه العالى ) در شهر
مقدس مشهد به ديدن حقير آمدند، و در ضمن سخن مطلبى ابراز نمودند كه جز اطّلاع بر
سرائر و امور غيبيّه مثاليّه براى آن محملى وجود نداشت .
توضيح آنكه : حقير در شهر شوّال 1413 ه .ق . مبتلا به سكته قلبى شدم و چهار شب در
بخش سى سى يو، و نُه شب در بخش عمومى بيمارستان قائم مشهد بسترى بودم تا بحمدالله
مرخّص كردند و به منزل آمدم و فعلاً كم و بيش به كارهاى علمى دست به كار گرديده ام
.
روزى ايشان همراه با يك نفر از طلاّب به ديدن حقير آمدند، و در منزل ما غير از خود
حقير و بنده زاده بزرگ : (حاج سيد محمد صادق ) كسى نبود.
قبل از ابتلاى به بيمارى خداوند توفيق داده بود كه : شبها به تهجّد و قيام ليل
اشتغال داشته ولى در بيمارى اين توفيق نبود و پس از مراجعت به منزل با وجود بيدارى
قهرى ساعات متوالى در شبها گويا به واسطه عدم همّت و نقصان اهتمام اين امر مهمّ
مدّتى طبعاً ترك شده بود.
جناب معظّم له كه به ديدن حقير آمدند پس از مدتى احوال پرسى و تعارفات معموله بدون
مقدمه فرمودند:
در ((بحارالانوار)) ديده ام كه : از
امام روايت است كه :
((قِيامُ اللَّيْلِ يا صَلوةُ اللَّيْلِ))
(فرمودند: من ترديد دارم و درست به خاطر ندارم ) مَطِيَّةُ اللَّيْلِ: (قيام در
شبها - يا نماز در شبها - مركب راهوار شب براى حركت و وصول به مقصود است .)(46)
بنده سكوت كردم و فقط گوش مى دادم ، و گويا اين را ارشاد براى خود نگرفتم و تصميمى
براى ادامه نماز شب براى من پيدا نشد.
چون باز از اين طرف و آن طرف سخن به ميان آمد، فرمودند: در ((بحارالانوار))
ديده ام كه : ((قِيامُ اللَّيْلِ يا صَلوةُ اللَّيْلِ
مَطِيَّةُ اللَّيْلِ)).
و خداوند در قرآن مى فرمايد:
(اِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِىَ اَشَدُّ وَطْاً وَ اَقْوَمُ قيلاً.)(47)
- تحقيقاً شب زنده دارى گامى استوارتر [براى توافق زبان با قلب ]، و گفتارى محكمتر
به وجود مى آورد.
چون حقير مى دانستم كه : بنده زاده اهل تهجّد است ، متوجه شدم كه اين مطالب بدون
مقدمه ايشان براى تنبّه و بيدارى حقير است كه حتّى در حال مرض و كسالت هم نبايد از
اين امر مهمّ دست بردارم ، و بدان بى اعتنا نباشم .))(48)
آقاى قدس مى گويد: ((يكى از روحانيون مازندران ، كه اينك
رئيس دادگسترى يكى از استانهاى ايران است ، براى حقير نقل كرد: زمانى كه آيت الله
كوهستانى مازندرانى به رحمت ايزدى پيوستند، آقازاده آن مرحوم خدمت آيت الله العظمى
بهجت مشرف شدند آقا فرموده بودند: ((آقاى شما كه رحلت نمودند
در آن عالم غوغا برپا شد.)) حقير پرسيدم يعنى چه ؟ شخص ناقل
فرمودند: بيش از اين نمى دانم .
آقاى خسروشاهى نيز در اين رابطه مى گويد: ((از يكى از طلاّب
كه در قيد حيات است شنيدم كه مى گفت : بعد از ازدواج ، خانه اى در قم اجاره كردم ،
پس از استقرار در منزل ، از نظر مالى دچار تنگدستى عجيبى شديم تا روزى رسيد كه حتى
به اين فكر افتاديم كه غذاى شب را چگونه تهيه كنيم . و در شرايطى بوديم كه نمى
توانستيم از كسى قرض بگيريم . از خانه بيرون آمدم و براى زيارت به حرم حضرت معصومه
عليهاالسّلام مشرّف شدم ، پس از زيارت و هنگام خداحافظى ديدم كسى از پشت سر مقدارى
پول به من داد و گفت : اين بايد به شما برسد. برگشتم ديدم آيت الله العظمى بهجت است
. در حالى كه اصلاً به ايشان اظهار نيازى نكرده بودم . شبيه اين قضيّه را از يكى
ديگر از طلاّب نيز شنيده ام .
از اينجا به ياد مطلبى افتادم كه آيت الله بهجت مى فرمودند: آيا مى شود مولايمان از
ما بى خبر باشد يا ما را به حال خودمان وا بگذارد؟ اگر طلاّب به وظايف خود عمل كنند
نگران چيزى نباشند، خود مولا مواظب ما هست . اينطور نيست كه ما را از چشم بيندازد.))
حجة الاسلام والمسلمين علم الهدى نيز مى گويد: ((يكى از
طلاّب نقل مى كرد كه سالى براى تبليغ مى خواستم گيلان بروم ، مخارج خانواده را
فراهم كردم ولى هزينه راه را نداشتم ناچار به زيارت كريمه اهل بيت حضرت معصومه -
سلام الله عليها- مشرّف شدم و گلايه و درد دل كردم ما كه دربست در اختيار شما اهل
بيت عليهماالسّلام هستيم و مى خواهيم شريعت جدّتان را تبليغ نماييم ولى كرايه راه
نداريم ، بالاخره بعد از زيارت قصد كردم به نماز جماعت حضرت آيت الله بهجت بروم .
بعد از شركت در نماز ظهر و عصر، هنگامى كه ايشان مى خواستند بروند، ناگهان به طرف
من كه در صف دوّم نشسته بودم اشاره نمودند، من خيال كردم با كسى ديگر كار دارد
دوباره اشاره كردند و فرمودند: با تو هستم . بلند شدم و به حضورش رسيدم . فرمودند:
پشت سر من بيا.
همراه با عدّه اى در ركاب ايشان رفتيم تا به دم در منزل ايشان رسيديم . فرمودند:
اينجا بايست تا من برگردم . داخل منزل تشريف بردند و بعد از چند دقيقه كوتاه
برگشتند و دويست تومان پول (كه آن زمان خيلى ارزش داشت ) به من دادند. عرض كردم :
چه كنم ؟ فرمود: مگر پول نخواستى ؟ جريان يادم آمد. عرض كردم : اين پول زياد است .
فرمود: نه ، چند نفر ديگر هم احتياج دارند آنها را هم تاءمين مى كنى . به هر حال
خداحافظى كردم و عازم تهران شدم ، در خيابان چراغ گاز كه ماشين هاى گيلان از آنجا
حركت مى كردند ديدم چند نفر از رفقا نيز مى خواهند براى تبليغ به گيلان بروند ولى
پول ندارند. گفتم : نگران نباشيد پول رسيده است ، اول رفتيم و نهارى صرف كرديم و
بعد سوار ماشين شديم و به محض رسيدن به مقصد آن دويست تومان نيز تمام شد.
باز هم او مى گويد: ((شخصى مى گفت : مى خواستم به حجّ مشرف
شوم ، به حضور آيت الله العظمى بهجت رسيدم و عرض كردم : خداوند يك بلائى را از ما
دور كرد و آن اينكه در مسافرتى ماشين ما به خاطر سرعت زياد يا اشكال ديگر كاملاً
وارونه شد ولى بحمدالله هيچ يك از ما آسيبى نديديم .
حضرت آيت الله فرمودند: بيست سال يا بيست و پنج سال پيش (ترديد از گوينده است )
نيز چنين گرفتارى براى شما پيش آمد ولى شما جان سالم بدر برديد. بعد يادم آمد كه
آقا راست مى فرمايند.(49)))
جناب حجة الاسلام والمسلمين حاج آقا شوشترى مى فرمودند: ((شخصى
خدمت آيت الله بهجت مى رسد و مى گويد: آقا! من اكثر شبها براى نماز شب خواب مى مانم
چه كار كنم ؟ دعايى بفرماييد. آقا هم مى فرمايند: چه ساعت دوست دارى بيدار شوى ؟ مى
گويد: ساعت سه نصف شب . آقاى بهجت به ايشان مى فرمايند: برو ان شاءالله بيدار مى
شويد.))
حاج آقا شوشترى ادامه مى دهد: ((اينك چندين سال است از آن
جريان مى گذرد، و آن شخص به من گفت : از آن تاريخ به بعد هر شب سر همان ساعت بيدار
مى شوم ، هر چند يك ساعت قبل خوابيده باشم ، و هيچگاه نماز شبم ترك نشده است . و
اين از كرامات آيت الله بهجت است .(50)))