انسان بر آستان دين
«خلاصه آثار استاد شهيد مرتضى مطهرى ج 8 »

مركز تحقيقات دانشگاه امام صادق عليه‏السلام

- ۶ -


قطعا يكى از استعدادهايى كه در انسان بايد پرورش پيدا كند اراده است.

اراده با ميل فرق دارد و اشتباه است كه بعضى اراده را از مقوله ميل و همان ميل بسيار شديد دانسته‏اند. اراده، قوه‏اى است در انسان، كه وابسته به عقل است، بر خلاف ميل كه وابسته به طبيعت انسان است. ميل از نوع جاذبه‏اى است كه اشياء مورد نظر، انسان را به سوى خود مى‏كشند و هر چه ميل بيشتر باشد، انسان اختيار كمترى خواهد داشت؛ به عبارت ديگر، انسان در اختيار يك قدرت بيرون از خود قرار مى‏گيرد؛ در حالى كه اراده نيرويى درونى است و انسان، با كمك آن خود را از تأثير نيروهاى بيرونى، خارج و مستقل مى‏كند؛ هر قدر كه اراده انسان قويتر باشد، بر اختيارش افزوده مى‏شود و بيشتر مالك خود و سرنوشت خود مى‏گردد.(136)

راجع به مسئله اراده و تسلط بر نفس، در دستورهاى اسلامى تحت عنوان تقوا و تزكيه نفس، مطالب فراوانى آمده كه در اين جا بحث نمى‏كنيم؛ فقط به عنوان نمونه به جمله بسيار عالى و زيبايى در نهج‏البلاغه اشاره مى‏كنيم كه مثل گناهان، مثل اسبهاى چموش است كه اختيار را از كف سوار مى‏گيرند. ولى مثل تقوا، مثل مركبهاى رام است كه اختيار مركب دست سوار است و لجامش را به هر طرف متمايل كند، به همان سو مى‏رود.(137)

يعنى گناه از آن جا پيدا مى‏شود كه انسان تحت تأثير شهوات و ميل‏هاى نفسانى خود برخلاف آن چه عقل و ايمانش حكم مى‏كند، عملى را انجام مى‏دهد و تقوا مهار زدن بر اين ميل‏هاست.

بايد گفت: هيچ مكتبى در دنيا پيدا نمى‏شود كه در اينكه اراده بايد بر ميلهاى انسان حكومت بكند، ترديدى داشته باشد و بگويد: انسان بايد كاملا تسليم ميل‏هاى خودش باشد؛ البته انسان هايى كه چنين عقيده‏اى دارند زياند، ولى مكتبى كه مدعى تربيت انسان باشد و از اين اصل دفاع كند وجود ندارد.

بحث اراده نه در مطلوبيت، بلكه در ضمانت اجراى آن است كه آيا همين كه گفتيم: اراده در نتيجه عقل بايد بر ميل‏ها حاكم باشد، چنين خواهد شد؟ البته پاسخ منفى است.

يكى از مسائلى كه مذهبيون به آن متمسك مى‏شوند همين است و مى‏گويند: اراده قوه اجرايى عقل است، اما خود عقل كه فقط روشنائى است و جهت نمى‏دهد. اين جاست كه تا امر ديگرى كه به انسان خواسته‏هايى وراى منافع مادى ندهد پيدا نشود، از عقل و اراده كارى ساخته نيست. و اين همان است كه ما به آن ايمان مى‏گوييم. (138)

3 - عبادت و پرورش حس نيايش

عامل سوم تربيت و كسب اخلاق فاضله، مسئله عبادت است. همانطور كه تفكر و تعقل براى روشن شدن فكر و پرورش قوه عاقله بود، و تقوا و تزكيه نفس براى تقويت نيروى اراده، عبادت براى تقويت عشق و علاقه معنوى و ايجاد حرارت ايمانى در انسان است؛ يعنى همانطور كه ايمان به نوبه خود منشأ عبادت است، عبادت هم تقويت كننده ايمان است؛ و به اين تأثير متقابل ايمان و عمل در متون اسلامى زياد تصريح شده است.

روح عبادت، عبارت است از تذكر؛ يعنى ياد خدا بودن و از حالت غفلت از خدا خارج شدن: اقم الصلوش لذكرى (139)يا ان الصلاش تنهى عن الفحشاء و المنكر و لذكر الله اكبر(140)

در اسلام به عبادت زياد توصيه شده، و با موجباتى كه روح تذكر و ياد خدا را از ميان مى‏برد و غفلت ايجاد مى‏كند مبارزه شده و از اين رو امورى همچون افراط در خوردن، در خوابيدن، در سخن گفتن، و در معاشرت با افراد ممنوع (حرام يا مكروه) دانسته شده است.

البته بعضى از اينها مانند پرهيز از پرخورى ممكن است به خاطر اهداف جسمانى، مانند بهداشت و حفظ سلامتى نيز باشد، اما هدفش فقط آن نيست، بلكه براى اين هم است كه روح انسان سبكتر باشد و كمتر موجبات غفلت در انسان پيدا شود.

اسلام علاوه بر روح عبادت، به شكل عبادت نيز بسيار اهميت داده و برنامه‏هاى تربيتى را در لباس عبادت وارد كرده است،(141) لذا ما در مساله عبادت دو بحث داريم:

يكى آن چه هدف تربيتى واقعى عبادت، يعنى تقويت حس نيايش است و دوم فوايد تربيتى متعددى كه بر عبادت در اسلام مترتب باشد.

الف - تقويت حس نيايش‏

يكى از امورى كه از استعدادهاى خاص انسانى شمرده مى‏شود مسئله نيايش و پرستش است. در اين‏باره بحثى است كه آيا نيايش و پرستش، حسى اصيل در انسان است يا مولود غرائز ديگر است.

اجمالا مى‏دانيم كه عده زيادى از محققين و روانشناسان، نيايش و پرستش را به عنوان حس اصيل در انسان پذيرفته‏اند؛ مثلا در مقاله‏اى كه تحت عنوان حس دينى يا بعد چهارم از يونگ منتشر شده‏(142) وى قايل است كه روح انسانى از آن جهت كه انسان است چند بعد جداگانه دارد كه در حيوان نيست.

وى غير از سه بعد حقيقتجوئى، اخلاق و زيبايى، به بعد نيايش و پرستش نيز قايل شده است.

منظور از اصطلاح اصالت داشتن اين‏ها اين است كه مثلا علم غير از فوايدى كه براى انسان دارد، خودش از آن جهت كه حقايق را براى انسان كشف مى‏كند، مطلوب بالذات است و انسان حقيقت را به خاطر خود حقيقت مى‏خواهد،(143) همين طور در مورد سه بعد ديگر.

از كسان ديگرى كه باز در اين مورد تحقيق كرده‏اند، ويليام جيمز است كه كتاب دين و روان وى ترجمه شده و انصافا كتاب خوبى است.

وى حدود سى‏سال روى حالات روانى مذهبى مردم آزمايش كرد و به اينجا رسيد كه حس مذهبى اصالت دارد، پس اگر بنا باشد تربيت كامل باشد، اين حس نيز بايد تقويت بشود.(144)

يك شبهه:

در اين جا نيازى نيست كه بگوئيم: اسلام به مسئله عبادت و پرستش و دعا اهميت داده است، چرا كه قسمتى از هر دينى عبادت است، و شايد اگر به اديان ايرادى مى‏گيرند، افراط در مسئله عبادت است؛ نه كم اهميت دادن به آن و يا ناديده گرفتن آن.

اما مساله ديگرى را بايد بررسى كرد و آن اين است كه شايد كسى بگويد: اتفاقا در اديان و به ويژه در اسلام، هيچ عنايتى به حس نيايش نشده و عبادتى كه در ظاهر مطرح شده چيزى جز معامله نيست، زيرا شخص عابد به طمع نعمت‏هاى بهشت و يا به خاطر رهايى از عقوبت جهنم بايد از لذات دنيا چشم بپوشد. چنين كسى نه تنها خداپرست نيست و حس نيايش خود را تقويت نمى‏كند بلكه از دنياپرست‏ها هم مادى‏تر است، زيرا بالاخره دنياپرست‏ها به همين لذات محدود مادى قانع شده‏اند، ولى وى خيلى بيشتر مى‏خواهد.

اين اشكال را مخصوصا مسيحيها بر اسلام مى‏گيرند، با اين بيان كه چون در قرآن بر نعمتهاى مادى زياد تكيه شده، پس عبادت در اسلام فقط براى طمع و ترس است نه براى تقويت حس نيايش و پرستش.(145)

به اين شبهه دو پاسخ مى‏توان داد:

پاسخ اول:

از نظر اسلام، عبادت درجات و مراتبى دارد، و درجات و مراتب پايينش است كه به خاطر طمع به بهشت يا ترس از جهنم است، وگرنه درجات بالاى عبادت ناشى از حس سپاسگزارى و عبادت احرار است، چنان كه على عليه السلام مى‏فرمايد:

ان قوما عبدوا الله طمعا فتلك عبادة التجار، و ان قوما عبدوا الله خوفا فتلك عبادة العبيد، و ان قوما عبدوا الله شكرا حبا فتلك عبادة الاحرار(146)

از خود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نيز احاديث متعددى نقل شده؛ مثلا عايشه كه مى‏ديد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بسيار عبادت مى‏كند، يك بار گفت: تو كه خدا درباره‏ات گفته ليغفر لك الله ماتقدم من ذنبك و ما تأخر (147) ديگر چرا اين قدر عبادت مى‏كنى؟

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

افلا اكون عبدا شكورا(148)

يا در جايى ديگر فرمودند:

افضل الناس من عشق العبادة و عانقها و باشرها بجسده و تفرغ لها فهو لا يبالى على ما اضج من الدنيا على عسرامام على يسر؛(149)

يعنى بهترين مردم كسى است كه به عبادت عشق‏(150) بورزد و آن را در آغوش بگيرد و از صميم قلب آن را دوست بدارد و با بدن به آن بچسبد (يعنى به صرف ذكر قلب اكتفا نكند، و با ركوع و سجود و قنوت و... نوعى عشق‏ورزى عملى انجام دهد) و خودش را براى عبادت فارغ كند (يعنى هنگامى كه به عبادت مى‏ايستد، هيچ فكر و خيالى در قلبش نيايد، چرا كه قبلا هم گفتيم كه روح عبادت ذكر است؛ يعنى ياد خدا و منقطع شدن از غير، گويى كه غير از او چيزى در عالم وجود ندارد).(151)

اگر كسى به اين مرحله رسيد سختى و راحتى اين دنيا برايش يكسان مى‏شود. (چرا كه سختى و راحتى دنيا براى مردمى مهم است كه به لذت عبادت نايل نشده‏اند).

همچنين از على عليه السلام روايت شده:

الهى ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فى جنتك بل وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك(152)

در دعاها نيز چنين مضامين عالى بسيار يافت مى‏شود. البته همه دعاها در يك سطح نيستند؛ دعاهايى، مثل دعاى كميل يا دعاى ابوحمزه ثمالى يا مناجات خمس عشر، همان نيايش به معناى عالى است؛ مثلا در مناجات شعبانيه كه سطحش خيلى بالاست آمده است كه:

الهى هب لى كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتى تحزق ابصار القلوب حجب النور سواك فتصل الى معدن العظمة و تصير ارواحنا معلقة بجز نورك الا بهج فاكون لك عارفا عن سواك منحرفا.(153)

كه تصور اين معانى هم براى ما دشوار است، پس اين تهمت به اسلام است كه كسى خيال كند در اسلام عنايتى به روح عبادت نشده است.(154)

پاسخ دوم:

همان عبادتى هم كه براى بهشت يا از ترس جهنم است، بى‏ارزش نيست بى شك اين عبادت، ارزش آن عبادتهايى را كه ذكر شد ندارد، ولى بى‏ارزش هم نيست و براى عده‏اى از مردم، درجه‏اى عالى است؛ چون فرق است ميان اينكه انسان مستقيما سراغ پول و دنيا برود و اصلا رابطه‏اش را با خدا قطع كند، و كسى كه باز رابطه‏اش را با خدا قطع نكرده و به دستورهاى خدا عمل مى‏كند، ولى از وى تقاضاى پول و مانند آن را دارد.

باز اين خودش درجه‏اى از خداپرستى است. رفتن پيش خدا براى خدا، البته ارزش بسيار عالى دارد، اما رفتن پيش خدا براى يك چيزى و از او چيزى را خواستن، باز هم رفتن پيش اوست و تا حدى قلب را روشن مى‏كند، و از هيچ نرفتن بسيار بهتر است، لذا اين عبادت‏ها را نمى‏شود كاملا نهى كرد، بلكه چون همه مردم در آن درجه بالا نيستند، اگر بخواهيم اكثر مردم را تربيت كنيم به طورى كه هم نظام زندگى دنياشان درست شود و هم به خدا نزديك شده باشند، از همين راه بايد وارد شويم، يا لااقل افراد را در ابتدا از اين راه بايد وارد و سپس به مراحل بالاتر هدايت كرد.

قرآن كريم بعد از اين كه نعمت‏هاى بهشت را ذكر مى‏كند، مى‏گويد: جنات تجرى من تحتها الانهار و چنين و چنان، بعدش مى‏گويد:

و رضوان من الله اكبر (155)

البته همه مردم خواهان اين دومى نيستند و براى اكثر مردم، راه عملى ارتباط با خدا همين بهشت‏هايى است كه در آن‏ها از لذت جسمانى سخن به ميان مى‏آيد. (156) (157)

نتيجه‏اى كه از اين بحث مى‏گيريم اين است كه اگر كسى علاقمند تربيت خود يا ديگران است، واقعا بايد به مسئله نيايش، دعا و عبادت اهميت بدهد.

مسئله عبادت قطع نظر از اينكه پرورش يك حس اصيل است، تأثير زيادى در ساير ابعاد شخصيت انسان دارد و اين است كه بزرگان، هميشه توصيه مى‏كنند كه هر قدر زياد هم كه كار داريد در شبانه روز يك ساعت براى خودتان بگذاريد. شايد بگوييد: من تمام اوقاتم براى خدمت به مردم است، ولى بايد گفت كه آن ساعت‏ها با اين كه مفيد و لازم است، جاى اين يك ساعت را پر نمى‏كند.(158)

انسان بايد حداقل يك ساعت يا بيشتر در شبانه‏روز براى خود بگذارد و كاملا خلوت كند و به مناجات با خدا و استغفار بپردازد، پس يكى از چيزهايى كه ما واقعا بايد به آن توجه داشته باشيم حس پرستش است. البته بايد توجه داشت كه روح عبادت، حقيقتى است عالى و فراتر از چهار تا خم و راست شدن به صورت نماز، كه انسان خودش نمى‏فهمد چه مى‏كند و اصلا نفهمد كه حال مناجات و راز و نياز و منقطع شدن به حق يعنى چه. اين حس اصيل عبادت است كه بايد در ما پرورش پيدا كند تا يكى از اركان تربيت اسلامى در ما پيدا شود.(159) (160)

ب - برنامه‏هاى تربيتى مندرج در عبادات اسلامى‏

گفتيم كه اسلام علاوه بر روح عبادت به شكل آن هم نهايت اهميت را داده و در آن شكل نيز يك سلسله برنامه‏هاى تربيتى را در لباس عبادت وارد كرده است، از جمله:

1 - مساله نظافت:

ممكن است كسى بگويد: اگر در عبادت مهم اين است كه قلب انسان متوجه خدا باشد، پاك يا ناپاك بودن بدن انسان چه اثرى در عبادت دارد؟ ان الله ينظر الى قلوبكم و لا ينظر الى صوركم(161)

پاسخ اين است كه اسلام وقتى كه عبادت را تشريع مى‏كند، چون مى‏خواهد عبادت از نظر تربيتى هم اثر خاصى داشته باشد، چيزى را كه به عبادت ربط زيادى ندارد، ولى در تعليم و تربيت مؤثر است، در لباس عبادت - اعم از واجب و مستحب - وارد مى‏كند، مثل غسل‏هاى واجب و مستحب و وضو و دائم الوضو بودن و اين كه هنگام نماز بايد بدن و جامه پاك باشد و... اين دستورها برنامه‏هايى براى نظافت است كه در ضمن عبادت وارد شده است.(162)

2 - رعايت حقوق اجتماع:

از نظر روح عبادت واقعا فرقى نمى‏كند كه ما روى فرش غصبى نشسته باشيم يا روى فرش مباح. اينها قراردادهاى اجتماعى است كه اين فرش مال من باشد و آن، مال شما و من در مال شما تصرف نكنم و بالعكس. اين قراردادها صرفا براى زندگى اجتماعى مفيد است و گرنه مال من و مال شما بودن حكايت از هيچ واقعيتى ندارد؛ در حالى كه مسئله عبادت، امرى واقعى است.

البته برخى عوارض جسمى و روحى مانع حضور قلب مى‏شود، ولى اين امور چنين اثرى ندارد. با اين حال اسلام مى‏گويد: جايى كه در آن نماز مى‏خوانى، آبى كه با آن وضو مى‏گيرى و حتى ظرف آن، لباسى كه با آن نماز مى‏خوانى، و حتى يك نخ آن، نبايد غصبى باشد.

اين دستورها براى پياده كردن يك برنامه تربيتى مربوط به حقوق اجتماعى در پيكره عبادت است.(163)

3 - قبله و مساله اتحاد:

خود اسلام تصريح مى‏كند از نظر واقعيت عبادت، رو به هر طرف بايستيد فرق نمى‏كند: و لله المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم وجه الله،(164) ولى در عين حال اسلام به خاطر يك مصلحت تربيتى اجتماعى مى‏گويد:

بجاى اينكه هر كسى به يك طرف نماز بخواند، همه به سوى يك نقطه بايستند تا افراد بفهمند كه بايد به يك جهت وابسته باشند؛ اين درسى است براى وحدت و اتحاد.

اسلام جهت قبله را جايى قرار مى‏دهد كه اولين نقطه‏اى است كه در جهان براى عبادت ساخته و وضع شده است: ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة، مباركا (165) و خود اين انتخاب هم احترامى است به عبادت.(166)

4 - تمرين ضبط نفس:

يكى از مهمترين خصوصيات شكلى و ظاهرى كه اسلام به عبادت داده مسئله تمرين ضبط نفس در هنگام عبادت است؛ مثلا در نماز، خوردن، آشاميدن و به چپ و راست نگاه كردن، ممنوع و مبطل نماز شمرده شده است.

در نماز نه تنها انظباط جسمى لازم است، بلكه از نظر روحى هم نبايد اسير احساسات شد، خنديدن، گريستن براى غير خدا، خوابيدن و سخن گفتن، همگى از امورى‏اند كه موجب بطلان نماز مى‏شوند.

مساله ضبط نفس، نه تنها در نماز، بلكه در حج و روزه نيز به شكل ديگرى وجود دارد. منتها نماز، عبادت جامع و واقعا عجيبى است كه، به همه چيز در آن توجه شده است.

5 - تمرين وقت شناسى

مسئله ديگرى كه باز در باب عبادات مورد توجه قرار گرفته، دقت بسيار زياد نسبت به مساله وقت است. بى شك اين امر در روح عبادت و در رابطه انسان با خدا مؤثر نيست كه مثلا اگر ما يك دقيقه قبل از ظهر نماز را شروع كنيم آن حالت تقرب و توجه قلب به خدا پيدا نمى‏شود و يك دقيقه بعد تقرب ايجاد شود، ولى اسلام اين شرط را براى عبادت قرار داده كه حاكى از نوعى وقت‏شناسى و تمرين احترام گذاشتن به نظم از نظر زمانى است.(167)