قطعا يكى از استعدادهايى كه در انسان بايد پرورش پيدا كند اراده است.
اراده با ميل فرق دارد و اشتباه است كه بعضى اراده را از مقوله ميل و همان ميل بسيار شديد دانستهاند. اراده، قوهاى است در انسان، كه وابسته به عقل است، بر خلاف ميل كه وابسته به طبيعت انسان است. ميل از نوع جاذبهاى است كه اشياء مورد نظر، انسان را به سوى خود مىكشند و هر چه ميل بيشتر باشد، انسان اختيار كمترى خواهد داشت؛ به عبارت ديگر، انسان در اختيار يك قدرت بيرون از خود قرار مىگيرد؛ در حالى كه اراده نيرويى درونى است و انسان، با كمك آن خود را از تأثير نيروهاى بيرونى، خارج و مستقل مىكند؛ هر قدر كه اراده انسان قويتر باشد، بر اختيارش افزوده مىشود و بيشتر مالك خود و سرنوشت خود مىگردد.(136)
راجع به مسئله اراده و تسلط بر نفس، در دستورهاى اسلامى تحت عنوان تقوا و تزكيه نفس، مطالب فراوانى آمده كه در اين جا بحث نمىكنيم؛ فقط به عنوان نمونه به جمله بسيار عالى و زيبايى در نهجالبلاغه اشاره مىكنيم كه مثل گناهان، مثل اسبهاى چموش است كه اختيار را از كف سوار مىگيرند. ولى مثل تقوا، مثل مركبهاى رام است كه اختيار مركب دست سوار است و لجامش را به هر طرف متمايل كند، به همان سو مىرود.(137)
يعنى گناه از آن جا پيدا مىشود كه انسان تحت تأثير شهوات و ميلهاى نفسانى خود برخلاف آن چه عقل و ايمانش حكم مىكند، عملى را انجام مىدهد و تقوا مهار زدن بر اين ميلهاست.
بايد گفت: هيچ مكتبى در دنيا پيدا نمىشود كه در اينكه اراده بايد بر ميلهاى انسان حكومت بكند، ترديدى داشته باشد و بگويد: انسان بايد كاملا تسليم ميلهاى خودش باشد؛ البته انسان هايى كه چنين عقيدهاى دارند زياند، ولى مكتبى كه مدعى تربيت انسان باشد و از اين اصل دفاع كند وجود ندارد.
بحث اراده نه در مطلوبيت، بلكه در ضمانت اجراى آن است كه آيا همين كه گفتيم: اراده در نتيجه عقل بايد بر ميلها حاكم باشد، چنين خواهد شد؟ البته پاسخ منفى است.
يكى از مسائلى كه مذهبيون به آن متمسك مىشوند همين است و مىگويند: اراده قوه اجرايى عقل است، اما خود عقل كه فقط روشنائى است و جهت نمىدهد. اين جاست كه تا امر ديگرى كه به انسان خواستههايى وراى منافع مادى ندهد پيدا نشود، از عقل و اراده كارى ساخته نيست. و اين همان است كه ما به آن ايمان مىگوييم.
(138)
3 - عبادت و پرورش حس نيايش
عامل سوم تربيت و كسب اخلاق فاضله، مسئله عبادت است. همانطور كه تفكر و تعقل براى روشن شدن فكر و پرورش قوه عاقله بود، و تقوا و تزكيه نفس براى تقويت نيروى اراده، عبادت براى تقويت عشق و علاقه معنوى و ايجاد حرارت ايمانى در انسان است؛ يعنى همانطور كه ايمان به نوبه خود منشأ عبادت است، عبادت هم تقويت كننده ايمان است؛ و به اين تأثير متقابل ايمان و عمل در متون اسلامى زياد تصريح شده است.
روح عبادت، عبارت است از تذكر؛ يعنى ياد خدا بودن و از حالت غفلت از خدا خارج شدن: اقم الصلوش لذكرى
(139)يا ان الصلاش تنهى عن الفحشاء و المنكر و لذكر الله اكبر(140)
در اسلام به عبادت زياد توصيه شده، و با موجباتى كه روح تذكر و ياد خدا را از ميان مىبرد و غفلت ايجاد مىكند مبارزه شده و از اين رو امورى همچون افراط در خوردن، در خوابيدن، در سخن گفتن، و در معاشرت با افراد ممنوع (حرام يا مكروه) دانسته شده است.
البته بعضى از اينها مانند پرهيز از پرخورى ممكن است به خاطر اهداف جسمانى، مانند بهداشت و حفظ سلامتى نيز باشد، اما هدفش فقط آن نيست، بلكه براى اين هم است كه روح انسان سبكتر باشد و كمتر موجبات غفلت در انسان پيدا شود.
اسلام علاوه بر روح عبادت، به شكل عبادت نيز بسيار اهميت داده و برنامههاى تربيتى را در لباس عبادت وارد كرده است،(141) لذا ما در مساله عبادت دو بحث داريم:
يكى آن چه هدف تربيتى واقعى عبادت، يعنى تقويت حس نيايش است و دوم فوايد تربيتى متعددى كه بر عبادت در اسلام مترتب باشد.
الف - تقويت حس نيايش
يكى از امورى كه از استعدادهاى خاص انسانى شمرده مىشود مسئله نيايش و پرستش است. در اينباره بحثى است كه آيا نيايش و پرستش، حسى اصيل در انسان است يا مولود غرائز ديگر است.
اجمالا مىدانيم كه عده زيادى از محققين و روانشناسان، نيايش و پرستش را به عنوان حس اصيل در انسان پذيرفتهاند؛ مثلا در مقالهاى كه تحت عنوان حس دينى يا بعد چهارم از يونگ منتشر شده(142) وى قايل است كه روح انسانى از آن جهت كه انسان است چند بعد جداگانه دارد كه در حيوان نيست.
وى غير از سه بعد حقيقتجوئى، اخلاق و زيبايى، به بعد نيايش و پرستش نيز قايل شده است.
منظور از اصطلاح اصالت داشتن اينها اين است كه مثلا علم غير از فوايدى كه براى انسان دارد، خودش از آن جهت كه حقايق را براى انسان كشف مىكند، مطلوب بالذات است و انسان حقيقت را به خاطر خود حقيقت مىخواهد،(143) همين طور در مورد سه بعد ديگر.
از كسان ديگرى كه باز در اين مورد تحقيق كردهاند، ويليام جيمز است كه كتاب دين و روان وى ترجمه شده و انصافا كتاب خوبى است.
وى حدود سىسال روى حالات روانى مذهبى مردم آزمايش كرد و به اينجا رسيد كه حس مذهبى اصالت دارد، پس اگر بنا باشد تربيت كامل باشد، اين حس نيز بايد تقويت بشود.(144)
يك شبهه:
در اين جا نيازى نيست كه بگوئيم: اسلام به مسئله عبادت و پرستش و دعا اهميت داده است، چرا كه قسمتى از هر دينى عبادت است، و شايد اگر به اديان ايرادى مىگيرند، افراط در مسئله عبادت است؛ نه كم اهميت دادن به آن و يا ناديده گرفتن آن.
اما مساله ديگرى را بايد بررسى كرد و آن اين است كه شايد كسى بگويد: اتفاقا در اديان و به ويژه در اسلام، هيچ عنايتى به حس نيايش نشده و عبادتى كه در ظاهر مطرح شده چيزى جز معامله نيست، زيرا شخص عابد به طمع نعمتهاى بهشت و يا به خاطر رهايى از عقوبت جهنم بايد از لذات دنيا چشم بپوشد. چنين كسى نه تنها خداپرست نيست و حس نيايش خود را تقويت نمىكند بلكه از دنياپرستها هم مادىتر است، زيرا بالاخره دنياپرستها به همين لذات محدود مادى قانع شدهاند، ولى وى خيلى بيشتر مىخواهد.
اين اشكال را مخصوصا مسيحيها بر اسلام مىگيرند، با اين بيان كه چون در قرآن بر نعمتهاى مادى زياد تكيه شده، پس عبادت در اسلام فقط براى طمع و ترس است نه براى تقويت حس نيايش و پرستش.(145)
به اين شبهه دو پاسخ مىتوان داد:
پاسخ اول:
از نظر اسلام، عبادت درجات و مراتبى دارد، و درجات و مراتب پايينش است كه به خاطر طمع به بهشت يا ترس از جهنم است، وگرنه درجات بالاى عبادت ناشى از حس سپاسگزارى و عبادت احرار است، چنان كه على عليه السلام مىفرمايد:
ان قوما عبدوا الله طمعا فتلك عبادة التجار، و ان قوما عبدوا الله خوفا فتلك عبادة العبيد، و ان قوما عبدوا الله شكرا حبا فتلك عبادة الاحرار(146)
از خود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نيز احاديث متعددى نقل شده؛ مثلا عايشه كه مىديد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بسيار عبادت مىكند، يك بار گفت: تو كه خدا دربارهات گفته ليغفر لك الله ماتقدم من ذنبك و ما تأخر
(147) ديگر چرا اين قدر عبادت مىكنى؟
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
افلا اكون عبدا شكورا(148)
يا در جايى ديگر فرمودند:
افضل الناس من عشق العبادة و عانقها و باشرها بجسده و تفرغ لها فهو لا يبالى على ما اضج من الدنيا على عسرامام على يسر؛(149)
يعنى بهترين مردم كسى است كه به عبادت عشق(150) بورزد و آن را در آغوش بگيرد و از صميم قلب آن را دوست بدارد و با بدن به آن بچسبد (يعنى به صرف ذكر قلب اكتفا نكند، و با ركوع و سجود و قنوت و... نوعى عشقورزى عملى انجام دهد) و خودش را براى عبادت فارغ كند (يعنى هنگامى كه به عبادت مىايستد، هيچ فكر و خيالى در قلبش نيايد، چرا كه قبلا هم گفتيم كه روح عبادت ذكر است؛ يعنى ياد خدا و منقطع شدن از غير، گويى كه غير از او چيزى در عالم وجود ندارد).(151)
اگر كسى به اين مرحله رسيد سختى و راحتى اين دنيا برايش يكسان مىشود. (چرا كه سختى و راحتى دنيا براى مردمى مهم است كه به لذت عبادت نايل نشدهاند).
همچنين از على عليه السلام روايت شده:
الهى ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فى جنتك بل وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك(152)
در دعاها نيز چنين مضامين عالى بسيار يافت مىشود. البته همه دعاها در يك سطح نيستند؛ دعاهايى، مثل دعاى كميل يا دعاى ابوحمزه ثمالى يا مناجات خمس عشر، همان نيايش به معناى عالى است؛ مثلا در مناجات شعبانيه كه سطحش خيلى بالاست آمده است كه:
الهى هب لى كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتى تحزق ابصار القلوب حجب النور سواك فتصل الى معدن العظمة و تصير ارواحنا معلقة بجز نورك الا بهج فاكون لك عارفا عن سواك منحرفا.(153)
كه تصور اين معانى هم براى ما دشوار است، پس اين تهمت به اسلام است كه كسى خيال كند در اسلام عنايتى به روح عبادت نشده است.(154)
پاسخ دوم:
همان عبادتى هم كه براى بهشت يا از ترس جهنم است، بىارزش نيست بى شك اين عبادت، ارزش آن عبادتهايى را كه ذكر شد ندارد، ولى بىارزش هم نيست و براى عدهاى از مردم، درجهاى عالى است؛ چون فرق است ميان اينكه انسان مستقيما سراغ پول و دنيا برود و اصلا رابطهاش را با خدا قطع كند، و كسى كه باز رابطهاش را با خدا قطع نكرده و به دستورهاى خدا عمل مىكند، ولى از وى تقاضاى پول و مانند آن را دارد.
باز اين خودش درجهاى از خداپرستى است. رفتن پيش خدا براى خدا، البته ارزش بسيار عالى دارد، اما رفتن پيش خدا براى يك چيزى و از او چيزى را خواستن، باز هم رفتن پيش اوست و تا حدى قلب را روشن مىكند، و از هيچ نرفتن بسيار بهتر است، لذا اين عبادتها را نمىشود كاملا نهى كرد، بلكه چون همه مردم در آن درجه بالا نيستند، اگر بخواهيم اكثر مردم را تربيت كنيم به طورى كه هم نظام زندگى دنياشان درست شود و هم به خدا نزديك شده باشند، از همين راه بايد وارد شويم، يا لااقل افراد را در ابتدا از اين راه بايد وارد و سپس به مراحل بالاتر هدايت كرد.
قرآن كريم بعد از اين كه نعمتهاى بهشت را ذكر مىكند، مىگويد: جنات تجرى من تحتها الانهار و چنين و چنان، بعدش مىگويد:
و رضوان من الله اكبر
(155)
البته همه مردم خواهان اين دومى نيستند و براى اكثر مردم، راه عملى ارتباط با خدا همين بهشتهايى است كه در آنها از لذت جسمانى سخن به ميان مىآيد.
(156)
(157)
نتيجهاى كه از اين بحث مىگيريم اين است كه اگر كسى علاقمند تربيت خود يا ديگران است، واقعا بايد به مسئله نيايش، دعا و عبادت اهميت بدهد.
مسئله عبادت قطع نظر از اينكه پرورش يك حس اصيل است، تأثير زيادى در ساير ابعاد شخصيت انسان دارد و اين است كه بزرگان، هميشه توصيه مىكنند كه هر قدر زياد هم كه كار داريد در شبانه روز يك ساعت براى خودتان بگذاريد. شايد بگوييد: من تمام اوقاتم براى خدمت به مردم است، ولى بايد گفت كه آن ساعتها با اين كه مفيد و لازم است، جاى اين يك ساعت را پر نمىكند.(158)
انسان بايد حداقل يك ساعت يا بيشتر در شبانهروز براى خود بگذارد و كاملا خلوت كند و به مناجات با خدا و استغفار بپردازد، پس يكى از چيزهايى كه ما واقعا بايد به آن توجه داشته باشيم حس پرستش است. البته بايد توجه داشت كه روح عبادت، حقيقتى است عالى و فراتر از چهار تا خم و راست شدن به صورت نماز، كه انسان خودش نمىفهمد چه مىكند و اصلا نفهمد كه حال مناجات و راز و نياز و منقطع شدن به حق يعنى چه. اين حس اصيل عبادت است كه بايد در ما پرورش پيدا كند تا يكى از اركان تربيت اسلامى در ما پيدا شود.(159)
(160)
ب - برنامههاى تربيتى مندرج در عبادات اسلامى
گفتيم كه اسلام علاوه بر روح عبادت به شكل آن هم نهايت اهميت را داده و در آن شكل نيز يك سلسله برنامههاى تربيتى را در لباس عبادت وارد كرده است، از جمله:
1 - مساله نظافت:
ممكن است كسى بگويد: اگر در عبادت مهم اين است كه قلب انسان متوجه خدا باشد، پاك يا ناپاك بودن بدن انسان چه اثرى در عبادت دارد؟ ان الله ينظر الى قلوبكم و لا ينظر الى صوركم(161)
پاسخ اين است كه اسلام وقتى كه عبادت را تشريع مىكند، چون مىخواهد عبادت از نظر تربيتى هم اثر خاصى داشته باشد، چيزى را كه به عبادت ربط زيادى ندارد، ولى در تعليم و تربيت مؤثر است، در لباس عبادت - اعم از واجب و مستحب - وارد مىكند، مثل غسلهاى واجب و مستحب و وضو و دائم الوضو بودن و اين كه هنگام نماز بايد بدن و جامه پاك باشد و... اين دستورها برنامههايى براى نظافت است كه در ضمن عبادت وارد شده است.(162)
2 - رعايت حقوق اجتماع:
از نظر روح عبادت واقعا فرقى نمىكند كه ما روى فرش غصبى نشسته باشيم يا روى فرش مباح. اينها قراردادهاى اجتماعى است كه اين فرش مال من باشد و آن، مال شما و من در مال شما تصرف نكنم و بالعكس. اين قراردادها صرفا براى زندگى اجتماعى مفيد است و گرنه مال من و مال شما بودن حكايت از هيچ واقعيتى ندارد؛ در حالى كه مسئله عبادت، امرى واقعى است.
البته برخى عوارض جسمى و روحى مانع حضور قلب مىشود، ولى اين امور چنين اثرى ندارد. با اين حال اسلام مىگويد: جايى كه در آن نماز مىخوانى، آبى كه با آن وضو مىگيرى و حتى ظرف آن، لباسى كه با آن نماز مىخوانى، و حتى يك نخ آن، نبايد غصبى باشد.
اين دستورها براى پياده كردن يك برنامه تربيتى مربوط به حقوق اجتماعى در پيكره عبادت است.(163)
3 - قبله و مساله اتحاد:
خود اسلام تصريح مىكند از نظر واقعيت عبادت، رو به هر طرف بايستيد فرق نمىكند: و لله المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم وجه الله،(164) ولى در عين حال اسلام به خاطر يك مصلحت تربيتى اجتماعى مىگويد:
بجاى اينكه هر كسى به يك طرف نماز بخواند، همه به سوى يك نقطه بايستند تا افراد بفهمند كه بايد به يك جهت وابسته باشند؛ اين درسى است براى وحدت و اتحاد.
اسلام جهت قبله را جايى قرار مىدهد كه اولين نقطهاى است كه در جهان براى عبادت ساخته و وضع شده است: ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة، مباركا
(165) و خود اين انتخاب هم احترامى است به عبادت.(166)
4 - تمرين ضبط نفس:
يكى از مهمترين خصوصيات شكلى و ظاهرى كه اسلام به عبادت داده مسئله تمرين ضبط نفس در هنگام عبادت است؛ مثلا در نماز، خوردن، آشاميدن و به چپ و راست نگاه كردن، ممنوع و مبطل نماز شمرده شده است.
در نماز نه تنها انظباط جسمى لازم است، بلكه از نظر روحى هم نبايد اسير احساسات شد، خنديدن، گريستن براى غير خدا، خوابيدن و سخن گفتن، همگى از امورىاند كه موجب بطلان نماز مىشوند.
مساله ضبط نفس، نه تنها در نماز، بلكه در حج و روزه نيز به شكل ديگرى وجود دارد. منتها نماز، عبادت جامع و واقعا عجيبى است كه، به همه چيز در آن توجه شده است.
5 - تمرين وقت شناسى
مسئله ديگرى كه باز در باب عبادات مورد توجه قرار گرفته، دقت بسيار زياد نسبت به مساله وقت است. بى شك اين امر در روح عبادت و در رابطه انسان با خدا مؤثر نيست كه مثلا اگر ما يك دقيقه قبل از ظهر نماز را شروع كنيم آن حالت تقرب و توجه قلب به خدا پيدا نمىشود و يك دقيقه بعد تقرب ايجاد شود، ولى اسلام اين شرط را براى عبادت قرار داده كه حاكى از نوعى وقتشناسى و تمرين احترام گذاشتن به نظم از نظر زمانى است.(167)