زندگانى چهارده معصوم عليهم‏السّلام
سير كوتاهى درباره اهل بيت عليهم السلام‏

آیة الله العظمی حسین مظاهری

- ۲ -


خاتميت‏

يكى از القاب آن بزرگوار، خاتم الانبياء است. خاتم به فتح تا يا به كسر تا از نظر معنى تفاوتى ندارد و هر دو به معنى تماميت و پايان هر چيزى است. از اين نظر، عرب به انگشتر، خاتم به فتح تاء مى‏گويد، چون انگشتر در آن زمان، مهر و به منزله امضاى افراد بوده است و چون نامه‏اى را مى‏نوشتند، آخر آن را مهر مى‏كردند. جاى مهر انگشتر، آخر نامه بود و نامه با آن ختم مى‏شد.

پيامبر گرامى در اسلام از ضروريات است و هر كه مسلمان است، مى‏داند كه پيامبر گرامى خاتم انبياء است و بعد از او تا روز قيامت پيامبرى نخواهد آمد:

حلالُ محمدٍ حلال الى يومِ القيامةِ و حرامُهُ حرامٌ الى يومِ القيامةِ.(42)

قرآن در آيات بسيارى گوشزد مى‏كند كه: پيامبر اسلام براى همه و براى همه جا و براى هر زمانى است.

وَ ما اَرسَلناكَ الَّا كافَّة لِلنَّاسِ.(43)

نفرستاديم تو را مگر براى همه مردم.

مَا كانَ محمَّدٌ اَبا احدٍ مِن رِجالِكُم وَ لَكِن رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النبيينَ.(44)

محمد پدر كسى از مردان شما نيست؛ بلكه رسول خدا و خاتم الانبياء است.

نظير اين دو آيه در قرآن فراوان است. همچنين روايات ما درباره خاتميت رسول اكرم فراوان است.

روايت منزلت كه نزد سنى و شيعه مسلم است و صاحب غاية المرام آن را با صد و هفتاد سند نقل كرده است؛ كه يكصد سند آن از آن طريق اهل سنت است چنين مى‏باشد:

اَنتَ مِنِّى بِمَنزلَةِ هارُونَ مِن مُوسى‏ الَّا اَنَّه لا نَبِىِّ بَعدِى.(45)

تو نسبت به من همچون هارونى نسبت به موسى، جز آن كه پس از من پيامبرى نخواهد آمد.

سرّ خاتميت را در دو چيز مى‏توان يافت:

1 - دين اسلام با فطرت انسان‏ها كاملاً مطابق است:

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ.(46)

روى خود را به طرف دين يكتاپرست كه مطابق با فطرت انسان‏ها است متوجه ساز. تبديل و تغييرى در فطرت و خلقت خدا كه مردم را بر آن سرشت، نيست، اين است دين استوار و مستقيم؛ ولى بيشتر مردم نمى‏دانند.

2 - دين اسلام، جامع الاطراف است و مى‏تواند در هر زمانى و در هر مكانى و در هر حالى جوابگوى جامعه بشريت باشد.اسلام مدعى است كه هر چه جامعه بشريت از نظر دين احتياج داشته، گفته است:

وَ نَزَّلنا عليكَ الكِتابَ تِبياناً لِكلِّ شى‏ءٍ.(47)

كتابى كه بر تو نازل كردم، بيانگر و بيان كننده همه چيز است.

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا.

در اين (48)روز روز غدير خم دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام كردم، و اسلام را پسنديدم براى شما.

در روايات زيادى به اين ادعا تصريح شده است و از ائمه طاهرين رواياتى به اين مضمون نقل شده است:

ما من شى‏ء تطلبونه الا و هو فِى القرآنِ فَمَن اَرادَ ذلِكَ فَليَسئَلنى عَنْهُ.

چيزى نيست كه شما احتياج به آن داشته باشيد و آن را طلب كنيد، مگر اين كه در قرآن موجود است، و هر كه مى‏خواهد از من طلب كند.

وقتى چنين باشد، آمدن دين ديگرى پس از اسلام لغو و بيهوده است.به عبارت ديگر، آمدن دين پس از دين ديگرى به واسطه چند چيز است:

1 - اين كه آن دين نتواند جامعه را اداره كند و ويژه برخى از زمان‏ها باشد، و اين محدوديت چنان چه گفته شد در اسلام نيست. دليل واضح آن مرجعيت در اسلام است. شما نمى‏توانيد فقيه جامع الشرايطى را پيدا كنيد كه مطلبى از دين از او سؤال كنيد و او در جواب بماند.

2 - انحراف يا تحريفى در دين قبلى پيدا شود، چنان چه دين نصرانيت و يهوديت به اقرار خود آنان چنين است. اين نقصيه در اسلام نيست و پروردگار عالم متعهد است كه اسلام از اين گونه نقايص مصون بماند:

لا يَأتِيهِ الباطِلُ مِن بَينِ يَدَيهِ وَ لا مِن خَلفِهِ تَنزِيلٌ مِن حَكيمٍ حَمِيدٍ.(49)

نادرستى و بطلان نه از پيش رو و نه از پشت سر نيايدش. فرستاده‏اى است از سوى حكيم كه همه اشياء را حكيمانه و دقيق آفريد و حميد دارنده صفات و خصال پسنديده.

3 - زمينه و اقتضايى براى آن دين باقى نماند. مثلا، اگر دينى به اقتضاى زمان به معنويات زياد اهميت داده باشد تا در آنان تعادل ايجاد شود، وقتى حال تعادل پديد آمد، آن دين خود از ميان رفتنى است. تصور اين مطلب در اسلام غلط است؛ زيرا چنان چه گفتيم اسلام دينى است كه با فطرت انسان صد در صد مطابقت دارد و همان طور كه به معنويات اهميت داده است، به همان مقدار به ماديات نيز اهميت داده است:

وَابتَغِ فِيما آتيكَ اللهُ الدّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنسَ نَصِيبكَ مِنَ الدُّنيا(50)

در آن چه پروردگار به تو داده است عقل، قدرت، شعور، توفيق، فعاليت، مال، و غيره آخرت را طلب كن و نصيب خود را از دنيا نيز فراموش نكن در طلب آن نيز باش.

اسلام داراى قوانينى كامل است، كه مى‏تواند جوابگوى همه مسايل باشد، و داراى مقرراتى است كه تا روز قيامت مى‏توانند آن را اجرا كنند.

توضيح اين كه پيامبرانى كه از طرف حق آمده‏اند، براى اين بود كه قانونى بياورند در اصطلاح كلامى به اين پيامبران اولوالعزم مى‏گويند قرآن به جاى آن انبياء است و آمدن اين گونه پيامبران لغو و بيهوده است، و يا براى تبليغ و اجراى قوانين است كه غالب پيامبران براى اين مقصود آمده‏اند.

اسلام به واسطه قانون نظارت ملى امر به معروف و نهى از منكر به واسطه آمِرينَ بِالمَعرُوفِ وَ النَّاهينَ عَنِ المُنكَرِ كه مصداق آن در اسلام، روحانيت است و اسلام، به آنان فراوان اهميت مى‏دهد.

حتى در رواياتى، آنان را به منزله همان انبياء قرار داده است - عُلماءُ اُمَّتى بِمَنزلَةِ اَنبياءِ بَنِى اسرائِيل(51) - و به واسطه امامت و بعداً حكومت و ولايت فقيه، نقيصه عدم ارسال رسل را جبران نموده است. بنابراين آمدن پيامبر با ذكرى كه رفت نيز لغو و بيهوده است.

اين خلاصه‏اى از بحث خاتميت بود، و پوشيده نيست كه بحث خاتميت بحثى مفصل و علمى است كه فراخور اين نوشته نيست. ما در اين جا به همين مقدار اكتفا مى‏كنيم. پژوهندگان مى‏توانند تفصيل مطلب را در كتاب ولايت فقيه بيابند.

زندگى حضرت فاطمه عليا السلام

بحث كوتاهى درباره ام الائمه، صديقه طاهرة، فاطمه زهرا سلام الله عليها

اسم آن خانم، فاطمه است و براى آن بزرگوار هشت لقب ذكر كرده‏اند:

صديقه، راضيه، مرضيه، زهرا، بتول، عذرا، مباركه و طاهره.(52) از بعضى روايات استفاده مى‏شود كه زكيه و محدثّه از القاب آن خانم است و كنيه او ام ابيها است.(53)

عمر آن بزرگوار تقريباً هجده سال است. در روز جمعه بيستم جمادى الثانى سال دوم از بعثت به دنيا آمد(54) و سال يازدهم از هجرت، سوم جمادى الثانى (55) به دست گردانندگان سقيفه بنى ساعده شهيد شد.

شخصيت حضرت زهرا را با اين بحث كوتاه نمى‏توان معرفى كرد و آن چه در اين جا آورده مى‏شود، قطره‏اى از درياى فضيلت آن صديقه شهيده است.

شخصيت اسلامى از دو راه يافت مى‏شود: از راه نَسَب و از راه حَسَب و فضايل انسانى.

شخصيت نسبى كه اسلام آن را پذيرفته است، تحت تأثير عوامل مختلفى است: قانون وراثت، تغذيه از راه مشروع، تأثير محيط، تأثير همسر ورفيق، اولاد صالح و غيره در تشكيل چنين شخصيتى نقش دارند.

زهرا سلام الله عليها از نظر قانون وراثت، پدرى چون رسول گرامى دارد كه به گفته سعدى همه مراتب انسانيت را به كمالاتش پيموده است. همه تاريكى‏ها به جمالش روشن شده است و همه صفات او در انتهاى خوبى است:

بلغ العلى بكماله *** كشف الدجى بجماله
حَسُنَت جميع خِصالهِ *** صلوا عليهِ و آلِهِ

مادرى ذچون خديجه دارد كه بايد گفت اسلام مرهون زحمات آن بزرگوار است. مادرى كه سه سال، مسلمانان محصور در شعب ابى طالب را اداره كرد و همه اموال خود را در اين راه خرج كرد.

مادرى كه چندين سال در مكه با آن مصيبت‏هاى كمرشكن ساخت، و دوش به دوش رسول اكرم، اسلام را يارى فرمود و در اين راه سنگ‏ها به بدن مباركش فرود آمد، بى حرمتى‏ها به او وارد شد، شماتت‏ها در اين راه ديد و هر چه اين تفاقات بيشتر مى‏شد، صبر و استقامت او زيادتر مى‏گشت.

و اما از نظر قانون تأثير غذا: مورخين نوشته‏اند كه وقتى اراده حق تعالى به خلقت زهرا سلام الله عليها تعلق گرفت، پيامبر گرامى مأمور شد كه چهل شبانه‏روز در كوه حرّا به رياضت دينى پردازد. (56)

حضرت خديجه در خانه خود، از مردم گوشه گرفته و به عبادت مشغول بود و پيامبر گرامى در كوه حرا، پس از آن مدت فرمان آمد كه پيامبر به خانه باز گردد. از عالم ملكوت براى آنان غذا آوردند. سپس نور زهرا به حضرت خديجه منتقل شد.

از نظر تأثير محيط، زهرا علاوه بر آن كه در دامن مادرى فداكار، با گذشت و با استقامت، و در دامن پدرى چون پيامبر گرامى پرورش يافت، محيط زندگى او محيط پر تلاطمى بود. مكه با آن مصيبت‏ها و حوادث ناگوار، محيط پرورش او بود. در شعب ابى طالب با آن حوادثى زندگى كرد كه اميرالمؤمنين در نهج البلاغه آن جا را براى معاويه چنين توصيف مى‏كند: شما ما را سه سال در ميان آفتاب زندانى كرديد، به طورى كه بچه‏هاى ما از گرسنگى و تشنگى مردند، بزرگان ما پوست گذاردند، صداى آه و ناله زن‏ها و بچه‏ها بلند بود... روشن است بچه‏اى كه در اين چنين محيطى پرورش يابد؛ مخصوصا اگر مربى‏اى چون پيامبر گرامى داشته باشد، استقامت او، صبر او و سعه صدر او زياد خواهد بود:

ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست *** عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد

زهرا سلام الله عليها از نظر همسر و مصاحب، و از نظر اولاد صالح نيز، فوق العاده است.شوهرى چون اميرالمؤمنين دارد كه بيش از سيصد آيه از قرآن شريف درباره او نازل شده. (57)

شوهرى كه از نظر تاريخ، قطعى است كه اسلام مرهون او است. شوهرى كه به اقرار خود اهل تسنن، عمر بيش از هفتاد مرتبه در مواقع مختلف گفته: لَولا عَلىُّ لَهَلَكَ عُمَرُ.(58)

فرزندانى چون حسن، حسين، زينب و كلثوم دارد كه اگر نبودند، قطعاً اسلام نبود و به گفته امام حسين عليه‏السّلام وَ عَلَى الاءِسلامِ السَّلامُ.(59)

زهرا از نظر فرزند، ام الائمه است، سرّ مستودع است، مادر عصاره عالم خلقت، حضرت بقية الله عجل الله تعالى فرجه الشريف است.

و اما از نظر فضايل انسانيت، چه مى‏توان گفت در حق كسى كه پيامبر گرامى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كراراً درباره‏اش فرموده است: اءنّ اللهَ اصطَفيكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصطَفَيكِ عَلَى نِساءِ العالَمينَ.(60)

همانا خداوند تو را برگزيده و پاكيزه و معصوم گردانيده و تو را بر همه زن‏ها رجحان داده است.

اگر براى فضيلت زهرا چيزى جز سوره كوثر نبود، زهرا را بس بود كه بگويد نزد خداوند افضل و برتر از عالميانم.

اءِنا اَعطَيناكَ الكَوثَرُ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وانحَر اءنَّ شانِئَكَ هُوَ الاَبتَرُ.(61)

همانا كوثر را بر تو ارزانى داشتيم، پس براى پروردگارت نماز گزار و قربانى كن، به درستى كه بدخواه تو دنباله بريده است.

زهرا از نظر ايمان، راضيه و مرضيه است:

يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً فَادْخُلِى فِى عِبَادِى وَادْخُلِى جَنَّتِى .(62)

اى نفس مطمئنه! كه به مقام شهود رسيده‏اى بيا به سوى پروردگارت خشنودشده، و داخل در زمره بندگان من شو و داخل شو در بهشت من.

ما بايد بدانيم كه القاب چهارده معصوم، كنيه‏هاى آنان و اسماء آنان بى سبب نيست. همه آن‏ها سِرّ دارد. معنى ندارد زهرا، صديقه؛ زكيه؛ طاهره؛ محدثه و... نباشد و به اين گونه لقب‏ها متّصِف شود. اگر جبرئيل نيايد و با او محادثه نكند و به او محدثه بگويند، دروغ است: تعالى الله عمّا يَقولُ غَيرُ العارِفينَ فِى حقِّهِم، و معنى ندارد كسى محدثه باشد و ايمانش به مرتبه شهود نرسيده باشد.

زهرا از نظر علم داراى مصحف است.

از نظر روايات، كتاب‏هاى نزد ائمه طاهرين است كه از جمله آن‏ها مصحب فاطمه عليهاالسلام است.

اين كتاب را ائمه به آن افتخار مى‏كرده‏اند و مى‏گفتند: علم ما كان و يكون و ما هو كائن در آن است؛ و به خط اميرالمؤمنين و املاى حضرت زهرا سلام الله عليها مى‏باشد.(63)

زهرا از نظر زهد

شبى كه زهرا به خانه اميرالمؤمنين مى‏رفت، اميرالمؤمنين فرش خانه‏اش را از شن تهيه كرد و رسول اكرم جهيزيه‏اى براى زهرا عليهاالسلام تهيه فرمود كه همه آن جهازيه شصت و سه درهم مى‏شد.

جهازيه عبارت بود از:

1 - عبا 2 - مقنعه 3 - پيراهن 4 -حصير 5 - پرده 6 - لحاف 7 - دستك 8 - بالش 9 - آفتابه 10 - آب‏خورى 11 - كوزه 12 - كاسه 13 - آسياى دستى 14 - مشك آب 15 - حوله 16 - پوست گوسفند.

پيامبر گرامى چون جهازيه را ديد، از چشمان مباركش اشك جارى شد و فرمود: خدايا اين جهازيه را كه غالب آن از گِل است مبارك كن!(64)

زهرا به خانه شوهر مى‏رود و در وسط راه پيراهنى را كه از جمله جهازيه او است، به فقير مى‏دهد و با همان پيراهن كهنه‏اى كه داشت به خانه اميرالمؤمنين رهسپار مى‏شود.(65)

شب عروسى پايان گرفت و صبح، پيامبر گرامى به ديدن زهرا آمد و هديه آورد. هديه پيامبر گرامى اين بود:

عَلى فاطمَةَ خِدمَة مادُونِ البابِ وَ عَلى عَلِىٍّ خِدمَة خَلفَهُ.

كارهاى داخل خانه براى فاطمه است و كارهاى خارج از خانه براى على.

زهرا از اين هديه، از اين تقسيم كار به قدرى خشنود شد كه فرمود:

ما يَعلمُ الا اللهُ ما داخَلَنِى مِنَ السُّرورِ.(66)

جز خداوند كسى نمى‏داند كه از اين تقسيم كار چقدر خشنودم.

عبادت زهرا

در روايات آمده است كه زهرا به قدرى روى پا ايستاد و عبادت كرد كه پاهاى او متورم شد. (67)

حضرت حسن عليه‏السّلام مى‏گويد: مادرم از اول شب تا صبح عبادت مى‏كرد و هرگاه از نماز فارغ مى‏شد، به ديگران دعا مى‏كرد.

از او پرسيدم كه: چرا به ما دعا نكرديد؟ فرمود: عزيز من اول ديگران، سپس ما الجارّ ثُمَّ الدّار.(68)

تسبيح حضرت زهرا بسيار با فضيلت است. امام صادق فرموده:

تسبيح جده‏ام نزد من از هزار ركعت نماز بهتر است.(69)مى‏گويند: زهرا براى كمك، خادمه‏اى لازم داشت و گرفتن خادم و خادمه در آن زمان رايج و بلكه لازم بود. چون زهرا عليهاالسلام بر رسول الله وارد شد قبل از آن كه در اين مورد چيزى بگويد، پيامبر فرمود: زهرا جان! مى‏خواهى چيزى به تو ياد دهم كه بهتر از دنيا و آنچه در آن است باشد؟ و تسبيح مشهور را به او ياد داد.

زهرا سلام الله عليها با خوشحالى تمام به خانه بازگشت و به اميرالمؤمنين عرض كرد با دعايى كه از پدرم صلوات الله عليه گرفته‏ام، خير دنيا نصيب من شده است.

سخاوت و ايثار زهرا

مفسرين شيعه وسنى اتفاق دارند كه روزى زهرا عليهاالسلام با اطرافيانش روزه بودند. در هنگام افطار فقيرى رسيد و از آن‏ها چيزى خواست. زهرا پدرش و شوهرش و بچه هايش و خادمه‏اش افطار خود را به آن گدا دادند. زهرا براى افطار روز بعد نانى تهيه كرد. يتيمى آمد، زهرا نان را به يتيم داد. در مرتبه سوم نانى تهيه نمود، اسيرى آمد و افطار خود را به او داد و بالاخره هر سه شب را بدون افطار صبح كرد و آيه شريفه نازل شد: وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاء وَ لَا شُكُورًا.(70)

و اطعام كردند طعامى را كه دوست داشتند به مسكين و يتيم و اسير. جز اين نيست كه اين كار را فقط براى خدا مى‏كنيم و از شما جزاو سپاسى نمى‏خواهيم.(71)

در خاتمه به تفسير كنيه و اسم ايشان مى‏پردازيم.

براى القاب زهرا، تفسيرها، تأويل‏ها، و گفتگوها چندان است كه در اين نوشته مجال بازگو كردن همه آن نيست. فقط به طور فشرده به تفسير كنيه واسم ايشان مى‏پردازيم:

زهرا را ام ابيها گفته‏اند و اين كنيه را كه افتخارى براى آن حضرت است، پيامبر گرامى به ايشان داده است.(72) ام ابيها به معناى مادر پدرش؛ يعنى زهرا مادر پدر خويش است. اين كنيه معانى مختلفى دارد، اما بهترين معنى همان است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به اين كنيه داد، يعنى: زهرا علت غايى جهان هستى است. رواياتى نيز نقل شده است كه زهرا علت غايى جهان هستى است و اگر كسى ادعا كند كه واسطه فيضعالم هستى نيز هست، ادعاى او را بدون دليل و به گزاف نيست.

و اما فاطمه، فاطمه را فاطمه گفته‏اند و اين تسميه اسرارى دارد و همه آن اسرار از روايات بهره‏مند است:

1 - سميت فاطمة فاطمه لانها فُطمت مِن الشر.(73)

فاطمه، فاطمه ناميده شده است؛ چرا كه از شر بريده و جدا است.

اين جمله اشاره به عصمت زهرا سلام الله عليها است؛ زيرا مسلماً و معصومه است، و آيه اءنَّما يريد الله ليُذهِب عنكُم الرجس اهل البيت و يُطَهِّرَكم تَطهيراً.(74)درباره او است.(75) 2 - سميت فاطمة لانها فُطمت عن الطمث.(76)

فاطمه را فاطمه گفته‏اند! زيرا بريده است از خونى كه زن‏ها مى‏بينند. اين تفسير اشاره به طهارت ظاهرى زهرا عليهاالسلام است؛ زيرا از نظر روايات، چنان چه زهرا مطهره بود، ازنظر معنى، طاهره بود از خون خيض، نفاس و استحاضه.

3 - سميت فاطمة فاطمة لانها فُطمت عن الخلق.

فاطمه را فاطمه گفتند، براى اين كه بريده شده بود از خلق.

اين تفسير اشاره به مقام فنا و لقاى زهراى مرضيه است. كسى كه در دل او هيچ كس جز خدا نبود، دل او فقط مشغول به خدا است.

4 - سميت فاطمة فاطمة لانّ الخلق فطموا عن كنه معرفتها.

فاطمه، فاطمه نام گرفت؛ زيرا مردم از معرفت او بريده شده‏اند و قدرت بر شناخت حقيقت او ندارند، و اين تفسير اشاره به همان مقامى دارد كه به واسطه آن مقام، ام ابيها ناميده شده است.

5 - سميت فاطمة فاطمة لانها فُطمت هى و شيعتها عن النار.(77)

6 - سميت فاطمة فاطمة لانّ اعدائها فطموا عن حُبّها.

فاطمه را فاطمه گفتند؛ چون دشمنان او بريده مى‏شوند از محبت او، و روشن است كسى كه محبت اهل بيت را ندارد به رو در آتش انداخته مى‏شود.

در حق فاطمه چه مى‏توان گفت كه پيامبر گرامى چون بر زهرا وارد مى‏شد يا زهرا بر او وارد مى‏شد، چهره زهرا، سينه زهرا و دست زهرا را مى‏بوسيد. او را استقبال مى‏كرد و به جاى خود مى‏نشانيد (78) و مى‏فرمود: من بوى بهشت را از سينه زهرا استشمام مى‏كنم، ولى همين زهرا بهقدرى براى ديگران متواضع است كه وقتى اميرالمؤمنين از او اجازه مى‏خواهد كه كسانى بر خانه زهرا وارد شوند، زهرا با آن كه از اين ملاقات سخت بيزار است؛ (79) اما چون على مى‏خواهد، آن بانوى متواضع در مقابل شوهر مى‏گويد: خانه، خانه تو و من هم كنيز تو هستم.(80)

زنى مى‏آيد و از زهرا مسأله‏اى سؤال مى‏كند؛ اما چون بيمارى فراموشى دارد، ده بار بر مى‏گردد و مسأله را سؤال مى‏كند. در بار دهم از زهرا عذرخواهى مى‏كند و زهرا در جواب مى‏فرمايد: در هر بار، پروردگار عالم به من پاداش‏هاى زيادى عنايت مى‏كند، پس تكرار سؤال تو عذر ندارد.(81)

زهرا سلام الله عليها وقتى پدر بزرگوارش فضه خادمه را به او داد، به دستور پدر كارهاى خانه را قسمت كرد: يك روز زهرا كارها را انجام مى‏داد و روز ديگر نوبت فضه بود.(82)

نبايد فراموش شود و بانوان بايد بدانند كه زهرا و همه اهل بيت، سرمشق زندگى ما هستند، همه بايد از پيامبر گرامى و خاندان او سرمشق بگيرند.

قرآن چنين دستور مى‏دهد:

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الاْخِرَ...

به تحقيق كه رس‏(83)ول خدا سرمشق است براى كسانى كه اميد به خدا و روز جزا دارند.

ما اگر سعادت دو جهان را بخواهيم، بايد پيرو رسول اكرم و اهل بيت گرامى او باشيم. بانوان اسلامى وقتى به سعادت مى‏رسند كه در عفت، ايثار، فداكارى، مردم‏دارى، شوهردارى، خانه‏دارى و تربيت اولاد، پيرو زهرا سلام الله عليها باشند.

صاحب وسايل الشسيعه، در جلد دوم وسايل، قضيه‏اى از زهرا نقل مى‏كند كه همه مخصوصاً بانوان اسلامى بايد به ان توجه داشته باشند.

مضمون همه روايات چنين است: فضه خادمه در روزهاى آخر عمر زهرا، اورا مهموم و مغموم يافت. علت را پرسيد. زهرا گفت: چون جنازه مرا بلند ميكنند، حجم بدن من نمايان است و نامحرم حجم بدن مرا مى‏بيند.

فضه ميگويد: شكل عمارى را براى زهرا رسم كردم و گفتم: در عجم رسم است افراد با شخصيت را در عمارى مى‏گذارند. زهرا شاد شد، تبسم نمود، و وصيت كرد كه جنازه او را در عمارى بگذارند.

همه مى‏دانيم كه وصيت موكد كه اميرالمؤمنين او را شب غسل دهد، و كفن و دفن كند و كسى را هم خبر نكند.(84)

زندگى حضرت على عليه السلام

بحث كوتاهى درباره اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه‏السّلام‏

حضرت على بن ابى طالب عليه‏السّلام، سى سال بعد از عام الفيل، روز جمعه سيزده رجب در خانه خدا متولد شد،(85) و در سال چهلم از هجرت شب نوزدهم ماه رمضان المبارك، وقت طلوع فجر با شمشير ابن ملجم مرادى ضربت خورد و شب بيست و يكم همان ماه به شهادت رسيد.(86)

بنابراين عمر با بركت حضرت شصت و سه سال بود. ده سال قبل از بعثت و بيست و سه سال در حضور رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، و سى سال بعد از رحلت حضرت رسول زندگى كرد.

زندگى على، زندگى پربركتى بود براى اسلام؛ بلكه براى بشريت، و اگر آن بزرگوار نبود، تاريخ، تاريخ نبود. گوشه‏هاى درخشنده تاريخ، روزهاى عمر اميرالمؤمنين عليه‏السّلام است.

سخن گفتن درباره اميرالمؤمنين عليه‏السّلام كار آسانى نيست و ما فقط به ذكر فرازهايى كوتاه از زندگى اميرالمؤمنين عليه‏السّلام در اين نوشته مى‏پردازيم:

على كيست؟

راستى جواب اين سؤال چيست؟ اگر نگوييم ممكن نيست، بايد گفت كه كارى است دشوار. جاحظ كه يكى از بزرگان اهل تسنن است مى‏گويد:

سخن گفتن درباره على ممكن نيست. اگر قرار است حق على ادا شود، گويند غلو است و اگر حق او ادا نشود، درباه على ظلم است.

خليل نحوى كه يكى از بزرگان اهل تسنن است مى‏گويد: چه بگويم درباره كسى كه دوست و دشمن، فضايل او را انكار نمودند. دوست به واسطه ترس، و دشمن به واسطه حسد. مع‏الوصف عالَم از فضايل او پر شد. نظير اين گونه كلمات درباره اميرالمؤمنين از غير شيعه فراوان است و چه بهتر كه درباره فضايل اميرالمؤمنين عليه‏السّلام از زبان قرآن سخن بگوييم:

وَ لَوْ أَنَّمَا فِى الاَْرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ...(87)

على را قدر، پيغمبر شناسد *** كه هر كس خويش را بهتر شناسد

اگر درخت‏هاى روى زمين قلم گردد، و آب درياها مركب گردد، تا هفت مرتبه براى نوشتن كلمات خدا، كلمات خداوند متعال را پايانى نيست.

معدن آن كلمات از نظر شيعه، اميرالمؤمنين عليه‏السّلام است، در دعايى كه از ناحيه مقدسه به توسط محمد بن عثمان‏(88) به ما رسيده است، در دستور است كه بايد در هر روز از ماه رجب خوانده شود: فَجَعلتَهُم مَعادِنَ كَلِماتِكَ...مصباح المتهجد شيخ طوسى رحمة الله عليه نقل از مفاتيح الجنان.

يعنى: آنان را معادن كلمات خودت قرار داده‏اى.

چه خوش سروده است:

كتاب فضل تو را آب بحر كافى نيست *** كه تر كنى سرانگشت و صفحه بشمارى

بهتر از اين سروده، شعرى است كه درباره اميرالمؤمنين عليه‏السّلام سروده شده است:

تويى آن نقطه بالاى فوق ايديهم *** كه در وقت تنزل تحت بسم‏الله را بائى

اميرالمؤمنين عليه‏السّلام از نظر فضيلت نسبى، پدر چون حضرت ابى طالب عليه‏السّلام دارد كه بايد گفت: براى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بهترين ياور بوده و نظير او براى اسلام كمتر ديده شده است. (89)

مادر اميرالمؤمنين عليه‏السّلام فاطمه بنت اسد است كه بايد گفت براى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مادرى به تمام معنى بود. فاطمه زنى است كه در مسجد الحرام درد زاييدن گرفت و چون به خانه خدا پناه برد، ديوار خانه شكافته شد و وارد خانه خدا گشت.

سه روز در خانه خدا مهمان عالم ملكوت بود و روز چهارم با بچه‏اى چون پاره ماه از خانه خدا بيرون آمد و مى‏گفت: ندا آمده است كه اسم اين بچه از اسم خداوند مشتق شده، نام او را على بگذاريد! (90) و اين فضيلت براى احدى تا به حال پديد نيامده است.

و اما فضيلت اميرالمؤمنين از جهت نسب:

ايمان اميرالمؤمنين عليه‏السّلام‏

ايمان اميرالمؤمنين و مقام شهودى او را نمى‏توان درك كرد. همين مقدار بس است كه بگوييم: عُمَر هنگام مرگ، شش نفر را حاضر نمود و براى هر كدام عيبى ياد آور شد، اما راجع به اميرالمؤمنين گفت:

يا على لَو وُزِنَ ايمانُكَ بِايمانِ اهل السَّمواتِ و الْأَرْضِ لَيزيدُ ايمانُك ايمانَهُم.(91)

اى على! اگر ايمان همه خلايق را با ايمان تو مقايسه نماييم، ايمان تو بر ايمان آن‏ها برترى دارد.(92)

علم اميرالمؤمنين عليه‏السّلام‏

پروردگار عالم در قرآن، عالم اميرالمؤمنين را چنين توصيف مى‏كند:

وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ.(93)

كفار مى‏گويند: تو پيامبر نيستى! در جواب آنان بگو براى رسالتم شاهدى چون خداوند و كسى كه علم همه قرآن نزد او است، كفايت مى‏كند.

ما اگر اين آيه شريفه را با آيه 40 -از سوره نمل مقايسه كنيم، مقام على اميرالمؤمنين عليه‏السّلام واضح‏تر مى‏شود:

قَالَ الَّذِى عِندَهُ عِلم مِنَ الكِتابِ اَنَا آتِيكَ بِهِ قَبلَ اَن يَزيدَ اِليكَ طَرفُكَ...

آن كه مقدار بسيار كم از علم قرآن نزدش بود، گفت مى‏آورم آن را تخت بلقيس به يك چشم بر هم زدن.

امام صادق عليه‏السّلام مى‏فرمايد: علم او در مقابل علم ما قطره‏اى بود از دريا.(94)

اميرالمؤمنين عليه‏السّلام در نهج البلاغه، ميزان دانش خويش را بازگو مى‏كند:

سَلُونى قَبلَ أَن تَفقِدُونى واللهِ لَو شِئتُ لَاُخبِرُ كلَّ رجلٍ بِمَخرَجِهِ و مُولِجِه و جميعِ شأنِهِ لَفَعَلتُ.(95)

از من بپرسيد هر چه مى‏خواهيد قبل از آن كه مرا نيابيد. به خدا اگر بخواهم، همه را از هنگام تولد و هنگام مرگ و سرانجام زندگى او در اين جهان خبر خواهم داد.

و در خطبه ديگر مى‏فرمايد:

سَلُونى قبلَ اَن تَفقِدُونى و الَّذِى نَفسى بِيدِهِ ما سَئَلتُمونى عَن شيئى فيما بَينكُم وَ بينَ السَّاعَةِ الّا أَن اُنَبِّئُكُم بهِ.(96)

از من بپرسيد هر چه كه مى‏خواهيد، قبل از آن كه مرا نيابيد. به خدا هيچ چيزى نيست از اكنون تا روز قيامت كه از من پرسش كنيد، مگر آن كه جواب آن را خواهم داد.

تقواى اميرالمؤمنين عليه‏السّلام‏

عمر بن الخطاب، در هنگا مرگ شش نفر را براى خلافت انتخاب كرد:

عبدالرحمن بن عوف، عثمان، طلحه، زبير، سعد وقاص و اميرالمؤمنين عليه‏السّلام.

آنان در اتاقى گرد آمدند. عبدالرحمن بن عوف، دست اميرالمؤمنين را گرفت و گفت: بيعت مى‏كنم با تو كه خليفه مسلمان‏ها باشى، مشروط بر اين كه به كتاب خدا و سنت رسول اكرم و روش ابى بكر و عمر عمل كنى.

اميرالمؤمنين عليه‏السّلام فرمود: خليفه شوم، مشروط بر اين كه به كتاب خدا و سنت رسول اكرم و اجتهاد خودم عمل كنم.

اين عمل چندين مرتبه تكرار شد تا سرانجام عثمان شرايط خلافت را پذيرفت.(97)

از نظر سياسى، اين قضيه بسيار عجيب است. اميرالمؤمنين مى‏توانست با هر شرطى كه گفته شد، خلافت را قبول كند و بعداً اگر مصلحت نمى‏ديد، مى‏توانست به آن شرايط عمل نكند. مگر عثمان به شرايط عمل كرد؟ ولى تقواى اميرالمؤمنين مانع بود، در نهج البلاغه مى‏خوانيم:

والله لو اُعطيتُ الاقاليمَ السَّبعةِ و ما تَحتَ افلاكها عَلى أن اَعصىَ اللهَ فِى نَملَةِ اسلُبُها جِلبَ شَعيرة ما فَعَلتهُ.(98)

به خدا سوگند! اگر تمام جهان را به من دهند كه پوست جو را به ناحق از دهان مورچه‏اى به ناحق بگيرم، من اين كار را نخواهم كرد.

به اميرالمؤمنين گفتند: معاويه با پول ما، مردم را به دور خودش گرد آورده است، چرا شما چنين نمى‏كنيد؟

فرمود: آيا از من مى‏خواهيد كه با ظلم و گناه، منصب به دست آورم؟(99)

روزى كه خلافت را قبول كرد در خطبه‏اى آتشين فرمود: بيت المال بايد به اهلش تقسيم شود، و برابرى اسلامى بايد مراعات شود.(100) مدتى نگذشت كه نگرانى‏ها و هياهوها برخاست.

شبى عده‏اى و از آن جمله طلحه و زبير خدمت اميرالمؤمنين عليه‏السّلام آمدند و چون خواستند سخن بگويند، اميرالمؤمنين شمع را خاموش كرد و فرمود: اين شمع بيت المال است و چون حرف‏ها شخصى است و براى وضعيت مسلمان‏ها نيست، سوختن شمع بيت المال اشكال دارد.)(101)سرانجام، مقدمه جنگ جمل و به دنبال آن جنگ صفين و جنگ خوارج تهيه شد.

اميرالمؤمنين شخصيتى است كه حاضر نيست حسن بن على، قبل از مسلمان‏ها بهره خود را از بيت المال بگيرد و كسى مثل زينب كبرى از گردن‏بندى به عنوان عاريه مضمونه استفاده كند. (102) اين فقط قطره‏اى از درياى فضايل اميرالمؤمنين عليه‏السّلام است.