29- نتيجه نجاتبخش تلقين
ابوبكر حضرمى مىگويد: مردى از بستگان من بيمار
شد، به عيادتش رفتم، به او گفتم: اى برادر زاده ! نصيحتى در
نزد من دارى، آيا از من مىپذيرى؟
گفت: آرى.
گفتم: بگو، اشهدا ان لا
اله الا اللّه، و حده لا شريك له: گواهى مىدهم كه
معبودى جز خداى يكتا و بى همتا نيست
او گواهى داد.
به او گفتم، اين مقدار كافى نيست و سودى به حال
تو ندارد، مگر اينكه گواهى تو از روى يقين باشد.
او گفت: گواهى، من از روى يقين است.
گفتم: بگو: گواهى مىدهم كه محمد (صلى الله
عليه و آله و سلم) رسول خدا است.
او گواهى داد.
گفتم: اين مقدار كافى نيست: بايد گواهى تو، از
روى يقين باشد.
او گفت : گواهى من، از روى يقين است.
گفتم: بگو گواهى مىدهم كه حضرت على (عليه
السلام) وصى رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) و خليفه بعد از او، و امامى است
كه اطاعت او واجب است.
او به اين مطلب گواهى داد.
به او گفتم، اين گواهى سودى به حال تو ندارد،
مگر اينكه از روى يقين باشد.
گفت: از روى يقين گواهى مىدهم.
سپس امامان معصوم (عليهم السلام) را يكى پس از
ديگرى، نام بردم، او به امامت همه آنها گواهى داد، و گفت: گواهيم از روى يقين است،
و پس از چند لحظه از دنيا رفت.
همسر و اهل خانه، از مرگ او بسيار، بى تابى و
بى قرارى مىكردند، چند روزى از آنها غايب شدم، سپس نزد آنها رفتم، گفتم حال شما
چطور است؟ و به همسرش گفتم:
حال تو در فراق شوهرت چگونه است؟
در پاسخ گفت: سوگند به خدا
با مرگ فلانى به مصيبت بزرگى مبتلا شديم، ولى خوابى كه شب گذشته ديدم موجب آرامش
خاطرم شده، و مرگ او را برايم آسان نموده است!
گفتم: آن خواب چه بود؟
گفت: او (شوهرم) را در عالم خواب، زنده و سالم
يافتم، به او گفتم: فلانى هستى؟ گفت : آرى.
گفتم مگر تو نمردى؟
گفت، چرا مردم، ولى با كلماتى كه كه ابوبكر
حضرمى مرا به آن تلقين داد، نجات يافتم، اگر تلقين آن كلمات نبود، نزديك بود كه
دستخوش هلاكت گردم!(48)
30- گفتار كافر، با حمل كنندگان
جنازهاش
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
هنگامى كه دشمن خدا (كافر و گنهكار و لاابالى) از دنيا رفت، و جنازهاش را برداشته
و به سوى قبرش حركت مىدهند، به حمل كنندگان جنازهاش خطاب كرده و چنين مىگويد:
اى برادرانم! آيا سخن مرا
نمىشنويد؟ من از شما در مورد برادر بدبخت شما (خودم) شكايت دارم، دشمن خدا (شيطان)
مرا فريب داد و مرا وارد (عذاب) كرد، سپس به دادم نرسيد، و براى من سوگند ياد كرد
كه خير خواه من است، و با اين حيله مرا گول زد.
و نيز به شما شكايت مىكنم، از دنيايى كه مرا
فريب داد تا وقتى كه به آن اطمينان يافتم، با من درگير شد و مرا بر زمين كوبيد.
و نيز به شما شكايت مىكنم در مورد دوستانم كه
مرا به دست مرگ سپردند و سپس از من بيزار شدند و مرا تنها گذاشتند.
و نيز در مورد فرزندانم از شما شكايت مىكنم كه
از آنها حمايت كردم، و آنها را بر خودم مقدم داشتم، اموال مرا خوردند و مرا تسليم
مرگ كردند.
و نيز از شما در مورد اموالم شكايت مىكنم، حق
خدا را تباه ساختم، و سنگينى كيفر آن بر گردنم باقى ماند، و ديگران از آن بهرمند
شدند.
و نيز شكايت مىكنم در مورد خانهام كه دار و
ندار خود را براى ساختن و تعمير آن دادم، ولى افراد ديگر در آن مسكن گزيدند، و نيز
شكايت مىكنم از طولانى بودن سكونت در قبر، كه همواره آن قبر، ندا مىكند:
انا بيت الدود، انا بيت
الظلمه و الوحشه و الضيق: من خانه كِرم و خانه تاريكى و
وحشت و تنگى هستم..
اى برادرانم! تا مىتوانيد مرا نگاه داريد (و
نگذاريد مرا به قبر بسپرند)، و از آنچه بر سرم آمده، برحذر باشيد،! بدانيد كه مرا
به آتش و ذلت و زبونى و خشم خداوند جبار، بشارت دادند.
واحسرتاه! تا اينكه در راه اطاعت خداوند، افراط و تجاوز كردم، واى از طولانى
بودن نالهام، هيچ كسى نيست كه شفاعتش در مورد من پذيرفته شود، و هيچ دوستى نيست كه
به من ترحم كند اگر بار ديگر به من اجازه مراجعت به دنيا مىدادند، طريقه ايمان را
پيشه خود مىساختم و در صف مومنان، قرار مىگرفتم(49)
31- گفتار قبر به مومن و كافر
امام صادق (عليه السلام) فرمود: هيچ قبرى نيست
مگر اينكه هر روز سه بار مىگويد من خانه خاك هستم، من خانه
بلا و پوسيدن هستم، من خانه كرم هستم، وقتى كه بنده مومن وارد قبر مىگردد، زمين
قبر به او مىگويد: مرحبا، خوش آمدى، سوگند به خدا، من تو را دوست داشتم، در آن وقت
كه بر روى من راه مىرفتى تو اكنون در شكم من قرار گرفتى، بيشتر تو را دوست دارم، و
به زودى نشانه دوستى مرا در مىيابى، در اين هنگام به اندازه ديد چشمش، قبر او وسيع
مىگردد، و درى در قبر به روى او گشوده مىشود، و او جايگاهش را در بهشت مىنگرد و
از آن در، مردى بيرون مىآيد كه هيچ چشمى زيباتر از او نديده است، او به آن مرد
مىگويد: اى بنده خدا! من هرگز چيزى را زيباتر از تو نديدهام، تو كيستى؟
آن مرد زيبا در پاسخ مىگويد:
انا رايك الحسن الذى كنت عليه و علمك الصالح الذى كنت تعمله:
من راى نيك تو هستم كه داراى آن بودى، و كارهاى شايسته تو هستم
كه در دنيا انجام دادهاى.
سپس روح او گرفته مىشود، و در بهشت و در
جايگاه مناسب خود نهاده مىگردد: سپس به او گفته مىشود:
نم قرير العين
بخواب و بيارام در حالى كه چشمت روشن است و شادمان هستى،
از آن پس همواره، نسيمى از بهشت، بر جسد او مىوزد، كه او لذت و بوى خوش آن را تا
روز فرا رسيدن قيامت مىيابد.
ولى وقتى جسد كافر را در ميان قبر مىگذارند،
زمين قبر به او مىگويد: نه خوش آمدى و نه به جا آمدى، سوگند
به خدا تو را در آن هنگام كه بر روى من راه مىرفتى دشمن داشتم، و اكنون كه در شكم
من قرار گرفتى، دشمنيم به تو بيشتر است، و به زودى نشانه دشمنى مرا مىنگرى.
آنگاه قبر، او را فشار مىدهد و جسد او را خورد
و خاكستر مىنمايد، و او را به همان خاكى كه قبلا بود باز مىگرداند، و درى از دوزخ
به روى او گشوده مىشود، او جايگاهش را در دوزخ مىنگرد، سپس مردى بسيار زشت، از آن
دور وارد مىگردد، او به آن مرد مىگويد: اى بنده خدا تو
كيستى؟.
آن مرد، در پاسخ مىگويد:انا
علمك السيى الذى كنت تعمله، و رايك الخبيث: من كردار
زشت تو هستم كه در دنيا انجام مىدادى، و راى ناپاك تو مىباشم.
سپس روح او گرفته مىشود و در جايگاه خود در
دوزخ، نهاده مىگردد، آنگاه همواره باد مسمومى از آتش، بر جسد او مىوزد، و او درد
و سوزش آن را تا قيامت، در مىيابد، و خداوند 99 مار بر روح او مسلط كند او را
مىگزند، مارهائى كه از نوع مارهاى روى زمين نيست. كه اگر در روى زمين چنان مارى
بيايد و در زمينى بدمد در آن زمين گياه رويده نمىشود.(50)
32- چگونگى حال مومن و كافر،
هنگام مرگ
امام صادق (عليه السلام) روزى به شاگردان
فرمود:
الناس اثنان : و احد اراح
و آخر استراح: مردم بر دو گونهاند:
1- استراح
2- اراح
سپس چنين توضيح داد:
انسان باايمان وقتى كه از
دنيا رفت، از دنيا و بلاهاى آن راحت مىشود، و با خاطرى شاد به جهان بعد از مرگ
وارد مىگردد، ولى انسان كافر وقتى كه از دنيا رفت، گياهان و حيوانات و بسيارى از
مردم، از دست او راحت مىگردند، (و او با خاطرى پر اندوه وارد جهان بعد از مرگ
مىشود) اين است معنى: استراح المومن عند الموت، و اراح
الكافر عند الموت(51)
33- كرامت مومن هنگام مرگ
رسول اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
هنگامى كه خداوند از بندهاش راضى شد، به عزرائيل مىفرمايد:
از جانب من نزد فلانى برو و روح او را براى من بياور آنچه كه از اعمال نيكى كه
انجام داده كافى است، من او را امتحان نمودم، او را در جايگاه ارجمندى كه مورد
علاقه من است يافتم.
عزرائيل همراه پانصد فرشته كه با آنها شاخههاى
گل و دستههاى ريشه دار گل زعفران است، از بارگاه الهى به زمين نزول مىكنند و نزد
آن بنده صالح مىآيند و هر كدام از آن فرشتگان او را به چيزى بشارت مىدهند كه
ديگرى به چيز ديگر بشارت مىدهد.
در آن هنگام فرشتگان با شاخههاى گل و دستههاى
زعفران كه در دست دارند براى خروج روح او، از دو طرف در دو صف طولانى مىايستند (تا
با چنين جلال و شكوه، از روح آن بنده صالح استقبال كنند).
هنگامى كه ابليس كه رئيس شيطانها است، آن
منظره را مىبيند، دو دستش را بر سر نهاده و فرياد و نعره مىكشد!
پيروان او وقتى او را اين گونه وحشتزده
مىنگرند، مىپرسند: اى بزرگ ما! مگر چه حادثهاى رخ داده است؟
كه چنان بر افروخته شدهاى؟.
ابليس مىگويد: مگر نمىبينى كه اين بنده خدا
تا چه اندازه مورد كرامت و احترام واقع شده است، شما در مورد گمراه كردن او در كجا
بوديد؟
آنها مىگويند: جهدنا به
فلم يطعنا: ما كوشش خود را در مورد گمراه كردن او
كرديم، ولى او از ما اطاعت نكرد(52)
34- فرياد روح ميت بر فراز تابوت
رسول اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
سوگند به آن كسى كه جان محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) در اختيار اوست، اگر شما
موقعيت مرده را بنگريد و گفتارش را بشنويد از تفكر در باره او غافل مىشويد و
درباره وضع خودتان گريه مىكنيد تا آن وقت كه جنازه ميت را بر مىدارند و حمل
مىكنند روح او بالاى تابوتش قرار مىگيرد و چنين فرياد مىزند:
اى بستگان من! اى فرزندان
من! دنيا با شما بازى نكند، همان گونه كه با من بازى كرد، اموال دنيا را از راه
مشروع و غير مشروع جمع كردم و سپس همه آن را براى شما گذاردم، پس عيش و لذت آن مال
براى ديگران است و مكافات حساب و بازخواست و پيامدهاى آن براى من مىباشد.
فاحذروا مثل حل بى
پس بترسيد و مراقبت كنيد از مثل آنچه براى من وارد شده است(53)
كه مبادا حال شما نيز مانند حال من گردد.
(پايان فصل اول)
فصل دوم: معنى برزخ و دورنمائى
از آن، و برزخ از ديدگاه قرآن
معنى برزخ
واژه برزخ در اصل
به معنى چيزى است كه در ميان دو چيز حائل و واسطه شود، و به هر امرى كه در ميان دو
چيز يا دو مرحله قرار گيرد، برزخ مىگويند، و همچنين به
زمينى كه بين دو دريا قرار گرفته، برزخ گويند، و هم چنين آن مرزى كه بين آب شيرين و
شور قرار گرفته و مانع مخلوط شدن آن دو است، برزخ نام دارد.
و در اينجا و موضوع مورد بحث اين كتاب، منظور
از برزخ، جهانى است كه بين دنيا و آخرت قرار گرفته است
كه از هنگام مرگ هر انسان شروع مىشود و تا پديدار شدن روز قيامت ادامه دارد،
بنابراين هم اكنون عالم برزخ وجود دارد، و آنان كه
مردهاند در اين عالم به سر مىبرند.
به عبارت روشن تر وقتى انسان مرد، بدن او مرده
است ولى روح از بدن جدا شده و زنده است، زيرا روح از عوارض جسم نيست، تا با مرگ
جسم، او نيز بميرد، بلكه يك گوهر مستقلى است، كه بدون
جسم نيز به بقاى خود ادامه مىدهد، و همين روح بعد از مرگ جسم، در عالمى به نام
برزخ قرار مىگيرد، در عين آنكه ارتباطى نامرئى با جسم
خود نيز دارد.
دور نمائى از عالم برزخ
روح انسان بعد از پايان زندگى دنيا، در جسم
لطيفى قرار مىگيرد، كه آن جسم، از بسيارى از عوارض جسم مادى بركنار است، و به آن،
بدن مثالى يا، قالب مثالى.
مىگويند، كه نه كاملا مجرد است و نه مادى محض بلكه داراى يك نوع
تجرد برزخى است (مثلا جاى گرفتن آب در ميان كوزه، با
جاى گرفتن آن در ميان نايلون، فرق دارد در اولى در ميان جسم غليظ است و در دومى در
ميان جسم لطيف، (همچنانكه آب را مىتوان از بيرون نايلون ديد، چنانچه بعضى، صورتهاى
برزخى را مىتوانند ببينند).
البته حقيقت اين مطلب براى ما كه در زندان عالم
ماده، اسير هستيم، به طور روشن قابل درك نيست، ولى براى آنكه تا حدودى چگونگى آن را
دريابيم، دانشمندان آن را به حالت خواب تشبيه كردهاند.
و به گفته علامه مجلسى (رحمة الله عليه) تشبيه
عالم برزخ به حالت خواب و روياء در بسيارى از روايات، وارد شده است.
هر انسانى در عالم خواب، ديده است كه روحش با
استفاده از قالب، گاهى به جاهاى وسيع و زيبا رفته و با مناظره جالب همراه با
نعمتهاى فراوان، رو به رو شده و بهرمند گشته و لذت برده است، و گاهى به عكس مناظر
وحشتناكى را مشاهده مىكند كه بسيار آزرده و ناراحت شده و با فرياد و گريه از خواب
بيدار مىگردد.
دورنمائى از عالم برزخ، با توجه به اين تشبيه
(عالم خواب) تا حدودى براى ما درك مىشود، بنابراين جسم مثالى
چنانكه از نامش پيداست، شبيه اين بدن است، ولى اين ماده كثيف عنصرى را ندارد، بلكه
جسمى است لطيف، نورانى و خالى از مواد و عناصر شناخته شده اين جهان.
و به گفته بعضى: قالب
مثالى در باطن بدن هر انسانى و جود دارد، منتها به هنگام مرگ از بدن جدا مىشود و
در زندگى برزخى خود را آغاز مىكند، بنابراين روح بعد از مرگ به بدن ديگر منتقل
نمىشود تا تناسخ به وجود آيد بلكه در قالب مثالى خود كه در باطنش موجود است،
انتقال مىيابد.(54)
در روايات اسلامى به جسم
مثالى تصريح شده است، به عنوان نمونه: شخصى از امام صادق (عليه السلام)
پرسيد: عدهاى معتقدند كه ارواح مومنان در چينه دان پرندگان
سبز رنگى، در اطراف عرش قرار دارند، امام صادق (عليه السلام) فرمود: اين
اعتقاد درست نيست، مومن در نزد خدا گرامىتر از آن است كه خداوند روحش را در چينه
دان پرندهاى جاى دهد ولكن فى ابدان كابدانهم:
بلكه ارواح در بدنهائى شبيه بدنهاى سابق خواهند بود(55)
و نيز فرمود: فاذا قبضه
اللّه عزوجل صير تلك الروح فى قالب كقالبه فى الدنيا.:
هنگامى كه خداوند روح مومن را قبض مىكند، او را در قالبى همانند قالبش در دنيا
قرار مىدهد
آنگاه فرمود: اين ارواح
(در قالب برزخى) مىخورند و مىآشامند و هر گاه شخصى، بر آنها وارد شد آنها او را
به همان صورتى كه در دنيا بود مىشناسند(56)
نيز طبق روايات، ارواح مومنان در جهان برزخ، در
باغها و حجرههائى از بهشت (برزخى هستند)، و ارواح كافران و مجرمان گرفتار عذاب و
آتش برزخى و در مكانى به نام برهوت كه در حضر موت يمن
واقع است مىباشند(57).
و ارواح مومنان در دارالسلام نجف اشرف هستند.(58)
تشبيه عالم برزخ به خواب در قرآن
و روايات
در آيه 47 زمر مىخوانيم:
اللّه يتوفى الانفس حين
موتها و التى لم تمت فى منامها فيمسك التى قضى عليها الموت و يرسل الاخرى الى اجل
مسمى.
خداوند ارواح را به هنگام
مرگ قبض مىكند، و ارواحى را كه نمردهاند نيز به هنگام خواب مىگيرد، سپس ارواح
كسانى را كه مرگها آنها را صادر كرده نگه مىدارد، و ارواح ديگرى را ( را كه بايد
زنده بمانند)باز مىگرداند تا سرآمد معينى
اين آيه با صراحت بيانگر آن است كه مرگ و خواب،
از يك جنس هستند، و خداوند در هر دو حال (مرگ و خواب) جان را مىگيرد، با اين تفاوت
كه آن كس كه اجلش رسيده، خداوند آن جان را نگه داشته است، و آن كس كه عجلش نرسيده،
آن جان را در وقت بيدارى به او باز مىگرداند.
و در روايات اسلامى نيز تشبيه مرگ به خواب،
بسيار ديده مىشود، در اينجا به ذكر يك نمونه مىپردازيم:
شخصى از امام جواد (عليه السلام) پرسيد.
مرگ چيست؟.
آن حضرت در پاسخ فرمود:
مرگ همين خوابى است كه هر شب به سراغ شما مىآيد، با اين تفاوت كه مدت مرگ طولانى
است و انسان در اين خواب بيدار نمىشود، مگر در روز قيامت، افرادى كه در عالم خواب،
خواب مىبينند، و در آن حال با انواع شاديها، و يا دهشتها و دشواريها رو به رو
مىشوند، همچين است در عالم مرگ و حوادث تلخ و شيرينى كه براى انسان رخ مىدهد، مرگ
همين است، خود را براى آن آماده كنيد.
(59)
البته ناگفته نماند، عالم برزخ از يك نظر در
مقايسه با آخرت و قيامت، يك نوع خواب است، ولى نسبت به زندگى دنيا، يك زندگى بسيار
وسيعتر از زندگى دنيا است از اين رو در روايات آمده: مردم در خوابند:
و اذا ماتو انتبهوا، وقتى كه
مردند بيدار مىشوند.
برزخ از ديدگاه قرآن
در قرآن مجيد، در سه مورد، واژه
برزخ آمده است كه در دو مورد آن (53 فرقان و 20 رحمن)
اين واژه به معنى مرز حاجب و حائلى است كه در دريا، بين
آب شيرين و شور قرار دارد و از مخلوط شدن آن دو نوع آب، جلوگيرى مىكند.
ولى در يك مورد (آيه 102 مومنون) منظور همان
عالم برزخ است، كه با كمال صراحت مىفرمايد:
و من ورائهم برزخ الى يوم
يبعثون: پشت سر انسانها، برزخى است تا هنگامى كه (روز
قيامت) برانگيخته مىشوند.
و مىتوان گفت: به دليل همين آيه، و روايات
بسيار، كه واژه برزخ در متن آنها آمده، به جهان بعد از
مرگ تا روز قيامت جهان برزخ مىگويند.
در قرآن مجيد علاوه بر آيه فوق، آيات متعددى
درباره عالم برزخ، وجود دارد كه با صراحت يا اشاره، سخن از عالم برزخ، به ميان
آورده است، در اينجا به ذكر چند آيه، كه بعضى بيانگر پاداش صالحان در عالم برزخ
است، و بعضى عذاب ناصالحان را در عالم برزخ بازگو مىكند مىپردازيم:
1- در آيه 169 و 170 آل عمران مىخوانيم:
و لا تحسبن الذين قتلوا
فى سبيل اللّه امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون - فرحين بما اتاهم اللّه من فضله و
يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الا خوف عليهم و لا هم يحزنون.
اى پيامبر هرگز گمان مبر
آنها كه در راه خدا كشته شدهاند، مردگانند، بلكه آنها زندهاند، و نزد پروردگارشان
روزى داده مىشوند، آنها به خاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها
بخشيده است، خوشحالند و به خاطر مجاهدانى كه بعد از آنان ملحق نشدند (نيز) خوشوقتند
(زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مىبينند و مىدانند) كه نه ترسى بر آنهاست
و نه غمى خواهند داشت.
نظير اين آيه، آيه 154 سوره بقره است.
2- در آيه 26 و 27، سوره يس مىخوانيم.
قيل ادخل الجنه قال يا
ليت قومى يعلمون - بما غفرلى، ربى جعلنى من المكرمين.
مومن آل يس (حبيب نجار،
وقتى كه به دست ستمگران به شهادت رسيد) از طرف خدا به او گفته شد وارد بهشت شو. او
گفت: اى كاش قوم من مىدانستند كه پروردگارم مرا آمرزيده و از گرامى داشتگان قرار
داده است
3- و در آيه 46 سوره مومن مىخوانيم:
النار يعرضون عليها غدوا
و عشيا و يوم تقوم الساعه ادخلو آل فرعون اشد العداب.
عذاب آنها (آل فرعون) آتش
است كه هر صبح و شام، بر آن عرضه مىشوند، و روزى كه قيامت بر پا مىگردد، خداوند
دستور مىدهد كه آل فرعون را در سخترين عذابها وارد كنيد.
منظور از عذاب آل فرعون در صبح و شام، همان
عذاب برزخى آنها است.
آيه 25 نوح، و 11 مومن نيز از عالم برزخ سخن به
ميان آورده است.
4- و در آيه 10 سوره منافقون مىخوانيم:
و انفقو مما رزقناكم من
قبل ان ياتى احدكم الموت فيقول رب لو لا اخرتنى الى اجل قريب فاصدق و اكن من
الصالحين.: از آنچه به شما روزى دادهايم در راه خدا انفاق كنيد، قبل از
آنكه مرگ يكى از شما فرا رسد و بگويد: پروردگارا چرا مرگ مرا مدت كمى به تاخير
نينداختى تا صدقه دهم و انفاق كنم و از صالحان باشم.
در اين آيه نيز اشارهاى به عالم برزخ، عالم
بعد از مرگ قبل از قيامت است، كه مقصران تمناى بازگشت و جبران مىكنند. و به آنها
جواب داده مىشود كه بازگشتى در كار نيست، كه در دنبال همين آيه و آيه 100 مومنون
همين جواب آمده است.
به علاوه در آيات متعددى از قرآن در مورد مرگ،
تعبير به توفى (قبض و دريافت روح، نه مرگ)، مثلا در آيه
42 زمر مىخوانيم: اللّه يتوفى الانفس حين موتها... خداوند ارواح، را هنگام مرگ، قبض و دريافت مىكند.
اين تعبير نيز بيانگر زنده بودن روح انسانى،
بعد از مرگ جسم است.
5- در آيه 25 سوره نوح مىخوانيم:
مما خطيئاتهم اغرقوا
فادخلو نارا فلم يجدوا لهم من دون اللّه انصارا.
سرانجام همه آنها (قوم
گناهكار نوح (عليه السلام)) به خاطر گناهانشان غرق شدند و در آتش دوزخ وارد شدند و
جز خدا ياورانى براى خود نيافتند.
از اين آيه استفاده مىشود كه قوم گنهكار نوح
(عليه السلام) پس از غرق شدن، بلافاصله وارد آتش دوزخ شدهاند، روشن است كه هنوز
دوزخ روز قيامت بر پا نشده است، بنابراين منظور از اين دوزخ همان دوزخ عالم برزخ
است.
نگاهى به پنج آيه قرآن با توجه
به روايات
1-در آيه 27 سوره ابراهيم مىخوانم:
يثبت اللّه الذين امنو
بالقول الثابت فى الحيوة الدنيا و فى الاخرة.: خداوند
كسانى را كه ايمان آوردند (ويژگىهاى ايمان را رعايت كردند) به خاطر اعتقاد و گفتار
ثابتشان، هم در دنيا و هم در آخرت، ثابت قدم مىدارد.
در روايات متعدد آمده: منظور از آيه، ثابت قدم
بودن مومن، در عالم برزخ است.
علامه طبرسى در تفسير مجمع البيان مىگويد:
اكثر مفسرين مىگويند: منظور از آخرت در آيه فوق و عالم قبر
است، و آيه در مورد سؤال قبر نازل شده است، و اين تفسير از ابن عباس و ابن مسعود
نيز نقل شده است، و از امامان معصوم (عليهم السلام) روايت گرديده است از جمله امير
مومنان على (عليه السلام)، در ضمن گرفتارى فرمود، هنگامى كه دو فرشته نكير و منكر
وارد قبر مىشوند، از مومن مىپرسند، خدا و دين و پيغمبرت كيست؟
او در پاسخ مىگويد:
خداوند، پروردگار من است، و اسلام دين من است و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)
پيامبر من است.
آن دو فرشته به او مىگويند: خداوند تو را در
آنچه خوشنود است، ثابت قدم بدارد اين است قول خداوند يثبت
اللّه الذين امنوا....
آنگاه آن دو فرشته درى از بهشت را به روى قبر
او مىگشايند...
(60)
2- در آيه 124 سوره طه مىخوانيم:
و من اعرض عن ذكرى فان له
معيشه ضنكا و نحشره يوم القيامه اعمى.
و هر كس از ياد من روى
گردان شود، زندگى تنگ (و پر زحمت) خواهد داشت، و روز قيامت او را نابينا محشور
مىكنيم.
طبق پارهاى از روايات، اين زندگى سخت، مربوط
به عالم برزخ است.
علامه مجلسى (رحمة الله عليه) روايتى از امام
سجاد (عليه السلام) نقل مىكند كه فرمود اين زندگى سخت، در
عالم برزخ است، آنگاه مىگويد:
مراد از معيشت ضنك (زندگى
تنگ و سخت) در آيه فوق، عذاب قبر است و مويد اين معنى آن است كه قيامت را در آيه،
بعد از آن ذكر نموده است، و بسيارى از مفسران اين گونه تفسير كردهاند و نمىتوان
گفت كه مراد از معيشت ضنك، بدى حال در دنيا است، زيرا بسيارى از كافران در دنيا،
معيشت راحت و گوارايى دارند ولى بسيارى از مومنان به عكس، بر خلاف آنها، زندگى سختى
در دنيا دارند.
علامه طبرسى (در مجمع البيان) مىگويد:گفته شده
كه منظور از معشيت ظنك عذاب قبر است، و اين تفسير از
ابن مسعود و ابوسعيد خدرى و... نقل شده است، و ابو هريره در اين مورد، روايتى نقل
نموده است
(61)
و امير مومنان على (عليه السلام) در ضمن
نامهاى كه بر اهل مصر مىنويسد و توسط محمد ابن ابى بكر مىفرستد، مىفرمايد:
و ان المعيشة الضنك التى
حذر اللّه منها عدوه عذاب القبر.
همانا معيشت ضنك كه خداوند
دشمن خود را از آن بر حذر داشته، عذاب قبر است،
سپس فرمود: چرا كه خداوند
نود و نه مار بر كافر مسلط مىكند، آنها به گوشت او نيش مىزنند، و استخوان او را
مىشكنند، و تا روز قيامت با او اينگونه رفتار مىنمايند(62)
(شايد تعداد 99 مار، اشارهاى به 99 عمل زشت
دنيوى او باشد كه به صورت 99 مار شده و در عالم قبر او را مىگزند).
3- در آيه 88 و 89 سوره واقعه مىخوانيم:
فاما ان كان من المقربين
- فروح و ريحان و جنة نعيم.
و اگر انسان از مقربان
باشد، در روح و ريحان (در نهايت آرامش و شادمانى) در بهشت پر نعمت است.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: منظور از
روح و ريحان، آرامش و شادمانى در عالم قبر (برزخ) است،
و منظور از بهشت پر نعمت، بهشت آخرت (قيامت) مىباشد.(63)
در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه و آله و
سلم) مىخوانيم، فرمود: نخستين چيزى كه به مومن در هنگام وفات،
بشارت داده مىشود روح و ريحان و بهشت پر نعمت است، و نخستين چيزى كه به مومن در
قبرش، بشارت داده مىشود اين است كه به او مىگويند: بشارت باد بر تو به خوشنودى
خداوند، به بهشت خوش آمدى، خداوند تمام كسانى كه تو را تا قبرت تشييع كردهاند
آمرزيد، و شهادت آنها را درباره تو تصديق كرد، و دعاى آنها را براى آمرزشت، مستجاب
فرمود(64)
4- در آيه 92 تا 94، سوره واقعه مىخوانيم:
و اما ان كان من المكذبين
الضالين - فنزل من حميم - و تصليه جحيم: اما اگر انسان از
تكذيب كنندگان گمراه باشد، با آب دوزخ جوشان از او پذيرايى مىشود، سپس سرنوشت او،
ورود در آتش جهنم است.
امام صادق (عليه السلام) فرمود، آب جوشان دوزخ
در عالم قبر (عالم برزخ) به تكذيب كنندگان مىرسد، اما ورود به آتش جهنم، مربوط به
آخرت (قيامت) است(65)
5- در آيه 62 سوره مريم مىخوانيم:
و لهم رزقهم فيها بكرة و
عشيا و هر صبح و شام روزى آنهإ؛اا (بندگان صالح خداوند)
در بهشت مقرر است.
مفسر معروف، على بن ابراهيم (رحمة الله عليه)،
با استفاده از روايات، مىگويد، منظور از اين بهشت، بهشت دنيا (در عالم برزخ) است
كه ارواح افراد با ايمان به آن انتقال مىيابد، چرا كه در بهشت جاودان آخرت، صبح و
شب وجود ندارد(66)
نتيجه اينكه: در قرآن آيات متعددى به جهان
برزخ، تصريح يا اشاره دارد و به طور كلى، اصل جهان برزخ، در قرآن آمده، گرچه به
جزئيات آن اشاره نشده است، چنانكه شيوه قرآن در طرح مسائل، بيان اصول و كليات مسائل
است، نه جزئيات آن.
و عالم برزخ شبيه عالم خواب است، و وجه اشتراك
مرگ و خواب اين است كه در هر دو حالت، نفس از تصرف در بدن باز مىماند، با اين فرق
كه در خواب، قطع تصرف نفس به صورت موقت است، و در مرگ، قطع تصرف طولانى از بدن است،
نه ابدى، زيرا با فرا رسيدن قيامت، بار ديگر، بين نفس و بدن رابطه برقرار مىشود و
نفس به تدبير بدن مىپردازد.
پايان فصل دوم