ب ) امواج سه گانه
فمينيسم
براى بيان مجملى از سابقه و تاريخچه اين
نگرش فكرى ، خوب است فمينيسم را در فرآيند سه موج ، مورد بررسى قرار
دهيم :
موج اول فمينيسم
گرچه تعيين زمان خاص براى فمينيسم دشوار است و اصطلاحات
فمينيستى - فمينيسم ، تا اواخر قرن 19، وارد واژگان زبان نشده بود، ولى
از قرن 14 ميلادى نوشته هاى درباره حقوق زنان يافت شده و از افراد
مشهور موج آغازين فمينيسم ، از مرى آستل
(1731 - 1666) ياد شده و اين نويسنده انگليسى ، زنان را اندرز مى داد
كه از ازدواج بپرهيزند، ذهن شان را پرورش دهند و از زندگى عارى از
وابستگى به مردان لذت ببرند.
(361)
از فعاليت هاى سازمان نيافته در جهت تامين حقوق زنان و به عنوان يك
جنبش را مى توان به ايجاد باشگاه هاى زنان ، طى انقلاب فرانسه ، يا به
فعاليت هاى زنان درگير در جنبش الغاى بردگى و مبارزه با مشروبات
الكلى در قرن 19 رساند.
(362)
دريكى از منابع ، تاءثير اصلى بر موج اول فمينيسم را احتمالا به
مرى ولستون كرافت با انتشار كتاب
حقانيت حقوق زنان (1792) باز مى گرداند.
او عقيده داشت كه نابرابريهاى ميان مردان و زنان ، نه نتيجه تفاوت
طبيعى (زيستى )، بلكه ناشى از تاءثير محيط و به ويژه اين واقعيت است كه
زنان از آموزش محروم اند. او نشان داد كه هم زنان و هم جامعه ، در كل
از محدود كردن زنان به موقعيت پايين تر، زيان مى بينند.
(363)
سخنان عمده موج اول فمينيسم ، كه تا پايان جنگ اول جهانى ادامه يافت را
اين چنين مى توان خلاصه كرد: معتقد به تقدم اهميت انسان ، جنبش سياسى
گسترده ، دست يابى زنان به كارآموزى ، آموزش و كار، بهبود وضعيت زنان
متاءهل در قوانين ، حق برابر با مردان براى طلاق و متاركه قانونى ، حق
راءى براى زنان و مسايل پيرامون ويژگى جنسى و...
اما اين كه چرا اين موج خوابيد و رو به كاهش نهاد،فرضيه هاى متعددى را
مى تواند مطرح كرده در برگيرد: اين كه زنان موفق شدند به اهداف خود
برسند؛ يا اين كه زنان در اين جنبش سركوب شدند؛ يا زنان به اتحاديه هاى
كارگرى و احزاب سياسى پيوستند و...
حداقل پاسخ مى تواند آن باشد كه زنان به بخشى از حقوق دست يافته و چون
جنگ جهانى خشونت را تشديد كرد، به زن كه مظهر عواطف و احساسات بود، تا
حدى توجه شد.
(364)
موج دوم فمينيسم
اين موج از اوايل و نيمه دهه 1960 به بعد مطرح شد و بر اهميت
نقطه نظر زنان تاكيد مى كنند. طرفداران اين موج ، در رابطه با مفاهيم ،
به بازسازى و انقلاب (نه اصلاح ) معتقدند. ونيز نظريه هاى موجود را
عميقا جنس گرا و غير قابل اصلاح مى دانند. تحقيقات اين جنبش ، فرض ها و
تعميم هاى حاصل از تحقيق مردانه را واقعا زير سئوال مى برند و به
مبارزه با ايدئولوژى مرد سالارانه كه فرودستى زنان را تحت عنوان
طبيعى توجيه مى كنند، مى پردازند. به نظر
آنان ، دانش موجود، از ديد مردان به جهان مى نگرد.
جان لچت از فيمينيست ها نسل دوم ، آراء
لوس ايرايگارى ،
پتمين و لودوف
(365) را مطرح نموده و در معرفى اجمالى آراى متفكران
اين موج ، مى نويسد كه اين ها ساختارهاى
(366) ايدئولوژيك ريشه دارى را نيز كه ناگريز، زنان را
نسبت به مردان در وضعيت فرودستى قرار مى دهند، نقد مى كنند.
مرد سالارى
(367) يكى از اين ساختارها است و
قرارداد اجتماعى يكى ديگر، فمينيسم نسل دوم ، اغلب با الهام از
نگرش هاى روان كاوى لاكان
(368) - كه نشان مى دهد، آگاهى يا خود(ego)، محور
سوبژكتيويته نيست - پيش داورى جنسى را در زبان ، حقوق و فلسفه به
مبارزه مى خواند. اين فمينيسم مدعى است كه هدف زنان نبايد اين باشد كه
مثل مردان باشد، بلكه آنان بايد ايجاد زبان ، حقوق و اسطورشناسى نوين و
ويژه زنان را هدف خود قرار دهند.
(369)
در توضيح بيش تر مشكل قرارداد اجتماعى
(370) و زنان ، ژوليا كريستوا
مى نويسد كه ، براى زنان اين پرسش مهم مطرح مى شود كه در اين قرارداد
اجتماعى ، نه بر پايه تساوى انسان ها، بلكه بر پايه رابطه اى استوار
است كه رابطه اى است قربانى خواهانه براى جداسازى و تعيين تمايزها...
جايگاه مادر اين نظام قربانى خواه يا زبانى كجاست ؟ از آنجا كه ديگر
نمى خواهيم مطرود باشيم ، يا به نقشى كه همواره از ما درخواست شده
(مادرى ، همسر، پرستار)، چگونه مى توانيم جايگاه خود را در اين قرار
داد آشكار سازيم ؟... زنان ما خود را به منزله موجوداتى ناخواسته احساس
مى كنند كه حضورشان در قرار داد اجتماعى نمادين و همچنين در زبان ، به
مثابه يك پيمان اجتماعى بنيادين ، ناديده انگاشته شده است ... امروزه
زنان تاءكيد مى كنند كه آنان بر خلاف اراده خود، مجبور به تجربه اين
قرارداد قربانى خواه بوده اند و بر اين اساس ، زنان سعى در برپايى
انقلابى دارند كه خود آن را رستاخيز مى نگارند.
(371)
درباره قرار داد ازدواج ، پتمين از
متفكران موج دوم فمينيستى ، معتقد است كه : نمى
توان گفت كه زنان ، رضايت داده اند كه وارد يك رابطه قدرت نابرابر
شوند، پس در صورتى كه ازدواج به راستى يك قرار داد قانونى باشد، اين
انديشه كه تجاوز به عنف و خشونت هم مى تواند به يك معنا مبتنى بر توافق
باشد، هر گونه قراردادى را كان لم يكن مى كند. اما تا همين اواخر،
قرارداد ازدواج ، فقط نام دارد را داشت و در واقع به شوهر اجازه مى داد
كه در رابطه اى نابرابر، بر زن تسلط داشتند. پس در حوزه خصوصى ، به
گونه اى ناسازه گون ، حتى مى توانست از زور (بالقوة يا واقعى ) ناشى
شود.
(372)
در دهه 70، يك زن فمينيست ، به جهت تيپ ظاهرى خود، از جمله موهاى كوتاه
مردانه ، كفش بدون پاشنه ، كت و شلوار زمخت و چهره بدون آرايش ، به
راحتى از ديگران تشخيص داده مى شد. در اين دهه ، فمينيست ها با رد كليت
ازدواج تاءكيد بر تجرد و حرفه اقتصادى ، آرمان هاى خود را مطرح 1965؛
3) كاهش ازدواج و زاد و ولد و افزايش آمار طلاق و تضعيف نظام خانواده
(373) كه خود نشانه صبر و استقامت زنان در طلب حقوق شان
تلقى گرديد؛ 4) ايجاد مؤ سسات فراوان فرهنگى و مطبوعاتى زنان ؛ 5) به
دست آوردن قدرت هايى در زمينه اقتصادى و سياسى .
(374)
موج سوم فمينيسم
از اوايل دهه 90، جهان غرب به نقش هاى سنتى و نهاد خانواده ،
رويكردى دوباره داشته و از حركت هاى تند فمينيستى موج دوم كاسته شد،
زيرا آثار سوء افراط در حركت هاى زن مدارانه ، بيش از همه دامان زن را
گرفت و خشونت روز افزون رد محيط خانواده و محيط كار و عدم امنيت جنسى ،
از آثار دوره پيش بود. فمينيست هاى مدرن در دهه هاى اخير سعى مى كنند
با ظاهرى زنانه و رفتارى ظريف ، تمام خود را از مردان به نمايش
بگذارند.
از جمله بازنگرى هاى نگرش فمينيستى در موج سوم ، بحثى است كه
بتى فريدان ، جمين
گرير و جين بتكه الشتين مطرح كرد
و به احياى مادرى مشهور است . مثلا
الشتين در كتاب
مرد عمومى ، زن خصوصى (1981)، به دفاع از زندگى خصوصى و خانواده
فرزند محور مى پردازد و مادر بودن را فعاليتى پيچيده ، غنى ، چند رويه
، پر زحمت و شادى آفرين مى داند كه زيستى طبيعى ، اجتماعى ، نمادين و
عاطفى است .
(375)
اگر در فمينيست هاى امواج قبلى ، زنان بالقوه و به صورت عام ، خواهر
يكديگر قلمداد مى شدند، اما بى توجهى فمينست ها نسبت حب نيازها و
خواسته هاى زنان اقليت هاى قومى در جهان اول و به طور كلى جهان سوم ،
خويش بودند و جنبش فمينيسم را از نظر سازماندهى بيش از پيش دچار تفرقه
كرد.
بحث هاى پست مدرنها، تحول عميق ترى در موضوع را سبب گرديده است پيدايش
پست مدرنيسم ، با طرح سوالهاى اساسى در باب معنى هويت زنان ، سبب
آشفتگى در فمينيسم گشته است . آن ها تلاش براى ايجاد يك مكتب فكرى
فمينيستى خاص را رد مى كنند، از اين طريق يك رشته عوامل درك مى شود كه
بر يكديگر تاءثير مى گذارند. سن ، قوميت ، طبقه ، نژاد فرهنگ ، جنسيت ،
تجزيه و هيچ تلاشى براى كشاندن شان به يك اردوگاه ايدئولوژيك واحد مثمر
ثمر نيست . زنان بايد با ايجاد زبان و شيوه هاى تفكر جديدى درباره هويت
خويش ، خويشتن را از معانى ستمگرانه اى كه مردان بر آن ها تحميل كرده
اند، رها سازند.
(376)
حاصل آن كه در موج سوم ، هم نگرش هاى فمينيست ها نسبت به موج دوم تعديل
شد، هم تعدد و انشعاب در نگرش هاى فمينيستى رخ داد و هم مورد نقد جدى
نظرى ، از جمله از سوى پست مدرن ها قرار گرفت . و درباره فمينيسم
امروزى مى توان با اين جمله هم آوا بود كه :
فمينيسم را كليتى بدانيم با تقسيمات فرعى ...
فمينيسم ، نه مكتب فكرى جا افتاده كه مبحثى پويا و درگير مبارزه است .
(377)
با پايان يافتن گزارش اجمالى از سه موج جنبش فمينيستى ، در ادامه به
معرفى اجمالى نگرش هاى مشهور در فمينيسم پرداخته مى شود.
ج . اقسام نگرش هاى
فمينيستى
فمينيسم جنش فكرى يگانه اى نيست . تمام فمينيست ها معتقدند كه
بايستى فرودستى زنان را فهميد و زنان را آزاد كرد، اما در مورد دلائل
اين فرودستى يا چگونگى رسيدن به آزادى ، توافق ندارند. در اين نوشتار،
چهار نظريه فمينيستى مورد مداقه قرار مى گيرند:
(378) 1) نظريه ليبرالى يا اصلاح طلب ؛ 2) فمينيسم
ماركسيستى ؛ 3) نظريه فمينيستى راديكال يا انقلابى ؛ 4) فمينيسم
سوسيالستى .
نظريه ليبرالى يا اصلاح
طلب
به طور تاريخى ، فمينيسم ليبرالى به بحث درباره حقوق برابر براى
زنان - يعنى برخوردار شدن زنان از حقوق شهروندى مردان - مربوط بوده است
. بنابر استدلال آنان ، زنان انسان اند و مانند مردان از همان حقوق
طبيعى لاينفك برخوردارند. جنس زن به حقوقش ارتباط ندارد. زنان از
قابليت قدرت تعقل كامل برخوردارند و از اين رو استحقاق تمام حقوق
انسانى را دارند. در جامعه شناسى ، مساله مورد توجه فمينيست هاى ليبرال
، اثبات اين امر بوده است كه تفاوت هاى در خور توجه ميان دو جنس ذاتى
نيستند، بلكه نتيجه اجتماعى شدن و شرطى سازى نقش جنسى اند. با پسرها و
دخترها، تقريبا از لحظه تولد، با شيوه هاى متفاوتى رفتار مى شود كه
احتمالا زنان را از پرورش تمامى استعدادشان به عنوان انسان ، باز مى
دارد. اين نوع تحقيق ، با نظرات مردانه در مورد اين كه كدام مسايل عمده
بايد مورد تحقيق قرار كيدند، به اندازه كافى مخالفت نمى كند و مباين
نگرش هاى نظرى موجود را دست نخورده باقى مى گذارد.
فمينيسم ماركسيستى
اين نگرش ، حاصل كوشش هاى زنان براى گسترش نظريه ماركسيستى است
. به نحوى كه براى فرودستى و استثمار زنان در جوامع سرمايه دارى توضيح
بسنده اى را ارايه دهد. مشكل بزرگى كه فمينيست هاى ماركسيست با آن
مواجه اند، اين است كه خود ماركس ، به
وضع زنان در جامعه سرمايه دارى توجهى نداشت . اما طرفداران اين نگرش
مى خواهند تحليل ماركسيستى از جوامع سرمايه دارى را با ادغام تبيينى
براى فرودستى زنان در آن ، حفظ كنند. اما براى شيوه هاى ستم مردان بر
زنان ، به اندازه كافى اهميت قايل نيستند. اينان دليل عمده ستمديدگى
زنان را باز داشتن زنان از توليد عمومى مى دانند و معتقدند كه مبارزه
زنان براى رهايى ، جزء لاينفك پيكار پرولتاريا
طبقه كارگر براى سرنگونى سرمايه دارى است . اما در اين نگرش
توجه ندارند كه ميان منافع مرد سالارى و سرمايه دارى ، هيچ وجه مشترك
ضرورى و اجتناب ناپذير وجود ندارد.
نظريه فمينيستى راديكال
يا انقلابى
اعتقاد اصلى فمينيست هاى راديكال اين است كه نابرابريهاى جنسيتى
، حاصل نظام مستقل مرد سالارى و شكل اصلى نابرابرى اجتماعى اند. آنان
مى گويند تقسيم جنسى كار كه تحريك كننده و تقويت كننده نظام سلطه
مردانه بوده ، همواره وجود داشته است . مرد سالارى ، نظامى جهانى است
كه در آن مردان بر زنان مسلط اند. فمينيسم راديكال ، اساسا جنبشى
انقلابى براى رهايى زنان است . طرفداران آن مى گويند كه هيچ حوزه اى از
جامعه ، از تبيين مردانه بركنار نيست و در نتيجه ، بايد در هر جنبه اى
از زندگى زنان ، كه هم اكنون طبيعى تلقى مى شود، ترديد كرد و براى
انجام امور، شيوه هاى جديدى يافت . سه مساله اصلى اين نظريه عبارت اند
از: اول : رابطه ميان سياست هاى فمينيستى و رفتار جنسى فردى ؛ اين پرسش
اساسى مطرح است كه آيا زنان مى توانند به زندگى با مردان ادامه دهند،
يا جدايى ضرورى است ؟ دوم : آيا تفاوت هاى جنسى ، به طور زيستى پديد مى
آيند، يا به طور اجتماعى ؟؛ سوم : كدام راهبرد اساسى را بايد اتخاذ
كرد: كناره گيرى يا دگرگونى ؟
از اولين مفسران اين نگرش ، فايرستون در
كتاب ديالكتيك جنس 1974 است كه معتقد است
، فرو دستى زنان ، نه تنها در زمينه هاى آشكارى مثل قانون و اشتغال ،
بلكه در روابط شخصى نيز وجود دارد. تفاوت دو جنس ، كل زندگى را سازمان
مى دهد. زنان نه تنها از مردان متمايزند، بلكه زير دست آنان اند. مرد،
دشمن اصلى است . وظيفه نظرى بايد فهميدن نظام جنس - جنسيت
(379) و وظيفه سياسى بايد پايان دادن به آن باشد.
فايرستون معتقد است كه تفاوت ميان مردان و زنان ، مبنايى زيستى دارد.
زنان به دليل فيزيولوژى تناسلى شان و به اين دليل كه ناگزيرند از نوزاد
انسان مراقب كنند، از لحاظ جسمى ، ضعيف تر از مردان اند. به نظر او اين
امر، روابط اجتماعى را ايجاب كرد كه باعث شد زنان براى تامين امنيت
جسمانى به وابستگى به مردان تن دهند. نهادهاى اجتماعى ، به ويژه آداب
جنسى و پرورش كودك كه سلطه مردانه را تقويت مى كنند، بر اين ضرورت
زيستى اضافه شده اند. با اين همه ، به نظر او چون پيشرفت هاى تكنولوژى
باردارى ، از بين بردن مبناى زيستى فرودستى زنان را ميسر ساخته اند،
سلطه مردانه ديگر ضرورتى ندارد.
بيش تر فمينيست هاى راديكال جديد، اين نظر كه فرودستى زنان به فرودستى
زيستى زنان مربوط است ، را قبول ندارند.
(380) آنان اين عقيده را كه قربانى
زن مقصر است ، رد مى كنند. آنان مى گويند
تقصير از زيست شناسى مردانه است . مردان به طور طبيعى خشن اند و از
خشونت شان براى تسلط يافتن بر زنان براى مثال در
مورد تجاوز استفاده مى كنند.
كريستين دلفى و
مونيك وينيگ دو تن از فمينيست هاى معروف فرانسوى ، معتقدند كه
زاييد، فرآيندى زيستى كه طبيعت مقرر كرده باشد، نيست ، بلكه ساختار
اجتماعى - تاريخى توليد اجارى forced
productio است . آنان مى گويند كه اين
زايمان است كه برنامه ريزى مى شود و اين زنان اند كه براى زاييدن ، به
تبعيت از برنامه ريزى اجتماعى (اجتماعى شدن ) وادار مى شوند. جامعه حول
اين عقيده ساخته مى شود كه هر دو جنس مخالف ضد هم ، مرد و زن وجود
دارند. آنان معتقدند كه نظريه هاى زيست شناختى در مورد تفاوتهاى جنسى ،
مفاهيم اجتماعى اند كه در خدمت منافع گروه از لحاظ اجتماعى مسلطاند.
زنان به خودى خود طبقه يى هستند، زيرا مقوله يى سياسى و اقتصادى است .
آنچه ضرورت دارد، از بين بردن خود تمايز جنسى است . هدف مبارزه ما،
سركوب مردان به عنوان طبقه ، نه از طريق نسل كشى ، بلكه از راه مبارزه
سياسى است . هرگاه طبقه مردان از بين برود، طبقه زنان نيز از بين خواهد
رفت ، زيرا بدون ارباب ، هيچ برده اى وجود ندارد.
مساءله اصلى توجه فمينيستهاى راديكال ، آشكار كردن اين موضوع است كه
چگونه قدرت مردانه در تمام حوزه هاى زندگى و روابط شخصى ، مانند پرورش
كودك ، خانه دارى و ازدواج و در تمام انواع اعمال جنسى ، از جمله
تجاوز، فحشا مزاحمت جنسى و نزديكى جنسى ، اعمال و تقويت مى شود در اين
نگرش ، فرودستى زنان ، مساله اى جهانى و اساسى است ، چون صرف نظر از
زمان و مكان ، تغيير چشم گيرى نكرده است . و به نظر اين ها مردان ،
فرهنگ زنان ، دانش زنان و توان ذهنى زنان را تماما انكار مى كنند، لذا
مى خواهند شيوه توليد دانش را چنان دگرگون سازند كه درك ذهنى زنان از
زنان را تماما انكار مى كنند، لذا مى خواهند شيوه توليد دانش را چنان
دگرگون سازند كه درك ذهنى زنان از نو ارزيابى شود.
4) فمينيسم سوسياليستى
اين ديدگاه كه اغلب به آن نسبت دوگانه گرايى مى دهند، مى كوشد تحليلى
ارايه دهد كه در نظام را باز شناسند: نظام اقتصادى و نظام جنس - جنسيت
اين ديدگاه ، مرد سالارى را نظامى فرا تاريخى مى داند، يعنى مردان در
تمام جوامع بر زنان اعمال قدرت مى كنند، با وجود اين ، فمينيستهاى
سوسياليست معتقدند كه يك نظريه بسنده فمينيستى را بپذيرد كه مرد سالارى
در جوامع سرمايه دارى ، شكل خاص مى يابد. در اين نگرش ، جنس ، طبقه ،
نژاد، سن و مليت ، همگى ستمديدگى زنان را پديد مى آورند، ولى در مورد
بنيادى تر بودن هر يك از اين ستم ها نسبت به ديگرى ، نظرى نمى دهند.
كنار گذاشتن زنان از حوزه عمومى ، به نفع مردان و سرمايه داران ، هر دو
است ، گو اين كه كار خانگى بدون دستمزد زنان نيز، به نفع هم مردان وهم
سرمايه داران است .
در راه حل نيز به اعتقاد آنان ، خود به خود به رهايى زنان نمى انجامد.
و سواى آن ، زنان براى آزاد كردن خود از قيد سلطه مردان ، بايد پيكار
كنند.
جمع بندى و نتيجه گيرى
نكات چندى به عنوان نتيجه بحث اقسام نگرش هاى فمينيستى تاكيدند:
اول : راه حل علت فرودستى و شيوه اصلاحى در فمينيسم ليبرال ، افشاى
اشكال بى واسطه تبعيض هايى عليه زنان و نيز پيكار براى اصلاحات قانونى
و ديگر اصلاحات و نيز بحث و گفتگوى منطقى است .
و از نظر راديكال ها، راه حل زنان ، دست كارى در طبيعت خويش و كسب
استقلال و خود مختارى و تغيير لغت نامه انگليسى و پيشنهاد زوج آزاد است
، كه در آن نوعى هم زيستى مشترك ميان زن و مرد وجود دارد كه بر مبناى
آن ، هيچ مسئوليت حقوقى بر عهده طرفين نمى آيد.
(381)
از نگاه فمينيسم ماركسيست ، راه حل ، انقلاب فرهنگى است كه به تغيير
شكل در اقتصاد بى انجامد و مبارزه زنان براى رهايى ، جزء لاينفك پيكار
طبقه كارگر است و البته مساءله زنان تا سرنگونى سرمايه دارى ، كنار
گذارده مى شود. از نگاه سوسيال فمينيست ها، راه حل ، محو سلطه مذكر است
كه مستلزم تغيير شكل در اساس اقتصاد و جامعه است .
دوم : طبق ديدگاه ماركسيست ها و سوسياليست ها، مرد سالارى در طول تاريخ
، در حال تغيير است ، اما در ديدگاه راديكال ، اين مساءله ايستا است
.در گروه اول ، تفاوت ميان مردان و زنان را به وضعيت زيستى نمى دهند،
بلكه عمدتا به عامل اجتماعى مربوط مى دانند (تاءكيد بر نابرابريهاى
طبقاتى ، نژادى و جنسى با هم و نه جدا از هم ).
در عين حال ، در حالى كه ماركسيست ها بر بعد اقتصادى برابرى و نابرابرى
تاءكيد دارند، سوسياليست ها به تمايز طبيعت زنان و مردان توجه داشته و
اعتقاد به برترى معنوى زنان در بسيارى از نوشته هاى سوسياليستى ديده مى
شود. از مشاهير سوسياليست ها فمينيسم ، ويليام
تامسن ، رابرن اون و
سن سيمون هستند.
سوم : جداى از چهار نگرش ياد شده ، فمينيست هاى جديد
(382) (متاءثر از پست ها مدرن ها) تاءكيد بر اصل تفاوت
انسان ها داشته و بر حفظ ويژگى هاى زنانگى تاءكيد مى ورزند. از نظر
اينان ، زن نيازمند همسر و فرزندان است . علت زير سلطه رفتن زنانه ،
وجود رفتارهايى است كه او بدو تولد، ميان دختر و پسر تفاوت ايجاد مى
شود، و راه حل ، مردان و زنانى با تعاريف جديد و نيز تشابه حقوق زن و
مرد در خانواده و محيط اجتماعى است و استراتژى اين فمينيست ها (موج سوم
)، تفاوت زن و مرد است ، نه ادغام شوند و نه انكار، بلكه بر تساوى هر
دو تاءكيد مى گردد.
چهارم : حداقل چهار استراتژى متفاوت از سوى فمينيست ها براى رهايى از
وضعيت فعلى ، پيشنهاد شده است :1) بعضى از آن ها استراتژى مذكر محورانه
اى اتخاذ كرده و زنان را تشويق مى كنند كه صفاتى را برگزينند كه به طور
سنتى به مردان نسبت داده مى شود؛ 2) كسانى ديگر راه حل مذكر مونث داده
، يعنى صفاتى كه به زنان و مردان نسبت داده مى شود، در هويت انسانى عام
و فارغ از سلسله مراتبى در آميخته شود؛ 3) برخى ديگر كوشيده اند كه با
اتخاذ استراتژى مؤ نث محورانه اى كه به خصوصيات سنتى منتسب به زنان ،
ارزش مثبت بدهد، اين قطب بندى ها را عوض كنند؛ 4) نهايتا عده ديگرى از
فمينيستها اصرار ورزيده اند كه زنان و مردان گرچه متفاوت اند، با هم
مساوى اند و چنين تفاوت هايى را بايد حسن تلقى كرد، نه در پى انكار آن
ها برآمد و نه كوشيد در هم ادغام شان كرد.
(383)
از جمله عوامل مؤ ثر بر استراژى هاى فوق ، به اين نكته باز مى گردد كه
ريشه مشكل به جنس (sex)و يا جنسيت (Gender)باز مى گردد و چون بعضى
(فمينيست هاى راديكال ) بر اولى تاءكيد دارند، در راه حل نيز، به
مشكلاتى ناشى از جنس توجه كرده اند،
(384)
پنجم : فمينيست ها بر مساءله آموزش نيز
حساسيت ويژه دارند. از نظر آن ها ممكن است پيام آشكار برنامه آموزشى آن
باشد كه دختران بايد به همان روش پسران عمل كنند. اما پيام نهفته در
برنامه آموزشى (آموزش پنهان )، آن را تحريف و مخدوش مى كند. دختران دل
سرد مى شوند، علت اين امر، آموزش پنهان است كه در مورد دختران عواملى
از اين قبيل را در برمى گيرد: سازماندهى مدرسه ، انتظارات آموزگاران ،
محتواى كتابها درسى ، توازن جنسيتى در سلسله مراتب آموزش و روش تحقق
كنش هاى متقابل در كلاس درس .
(385) فمينيست ها تحقيق مردانه را نيز رد مى كنند. زيرا
اولا: جامعه شناسان با ديد مردانه ، به نام علم ، به بقاى ايدئولوژى
يارى رسانده اند كه از تداوم فرودستى زنان حمايت مى كند؛ ثانيا: زنان و
مسايل مربوط به زنان ، به عنوان جنبه اى اصلى از طرح تحقيق ، مورد نظر
نبوده اند.اين گرايش وجود داشته است كه مرد را به عنوان معيار معرفى
كنند؛ ثالثا: با كسانى كه مورد تحقيق قرار گرفته اند، مانند اشيايى
رفتار شده است كه بر روى شان كار انجام مى گيرد و محققان به جاى
برآوردن نيازهاى و آرزوهاى افراد مورد مطالعه ، از آنان براى خدمت به
اهداف خويش استفاده كرده اند و وقتى كه نيازهاى شان برآورده مى شود، با
آزمودنى ها قطع ارتباط مى كنند.
(386)
از نظرها فمينيستها، روش هاى تحقيق فقط ابزار
كار نيستند. آنچه به تحقيق معنا مى دهد، نظريه زيربنايى و شناخت
شناسى به كار برده شده است مثلا نظريه هاى كه
نقش زن را طبيعى (به لحاظ زيستى ، مادرى ، همسرى و...) ممكن است به اين
پرسشها را محدود مى كنند. و از نظر آن ها اين روش ها، در واقع
بينشى مردانه از جهان را در قالب علم نشان مى دهد. از اين رو در بعضى
ديدگاههاى فمينيستى (بازسازى مفاهيم )، به ضرورت انقلاب (نه اصلاح ) در
نظريه ها معتقدند، چون نظريه ها موجود، بيش تر از آن جنس گرايى اند كه
صرفا با وصله پينه كردن اصلاح شوند و همچنين تحقيقات فمينيستى ، فرض ها
و تعميم هاى حاصل از تحقيق مردانه را واقعا زير سؤ ال مى برند.
(387)
ششم : نگاه فمينيست ها على القاعده يك نگاه انتقادى به نگاه دينى است
(غير از نگرش ماركسيستى كه ضد دينى است ) و اگر به الهيات نيز توجه
كنند، از منظر خاص خود است . مثلا ايرانگردى
، از متفكران موج دوم فمينيستى ، خداى مسيحيت را نمونه امر
تخيلى مردانه دانسته و به نظر او، خداى زن ، خدايى است كه بتواند به
چندگانگى ، تفاوت ، گرديدن ، سياست ، موزونى و شكوه بدن ، شكل دهد. او
مى پذيرد كه خداى زن هنوز نيامده است . هنوز نيامدن خداى زن ، به معناى
وجود خداى گرديدن است ، خداى و مرزهاى گذار، جستجوى خدايى مشخصا زنانه
، جستجوى موضعى است كه موضعيت مردسالارى نباشد.
(388)
هفتم : و نهايتا، اگر نظريه هاى امكان پذير را معين مى كنند، به اين
معنى فمينيسم ، نظريه يا جهان بينى است . هر چند فمينيسم ، نظريه يگانه
اى نيست و چنانچه گذشت ، فمينيست ها در مورد شيوه هايى كه مى توان
فرودستى زنان را با آن ها توضيح داد، در اين مورد كه چگونه زنان مى
توانند رهايى يابند، هم عقيده نيستند.
د. فمينيسم اسلامى
(389)
فمينيسم اسلامى پديده اى نو در كشورهاى اسلامى ، به ويژه ايران
است ، عمر آن در كشور ما به كم تر از دو دهه مى رسد. برخى فمينيسم
اسلامى را روش ها و رفتارهايى در زمينه اجراى مساوات و عدالت در خارج
از كشور، مى توان از نيره توحيدى ،
افسانه نجم آبادى ،
پروين پايدار ناهيد يگانه و
هاله افشار ياد كرد.
عده يى نيز در داخل كشور، در پاسخ به اين سؤ ال اساسى كه تضاد ميان
باورهاى دينى و آموزه هاى جهان غرب در مساءله زن را چگونه مى توان پاسخ
داد؟، به فمينيسم اسلامى كشانده شدند. بنابراين فمينيسم اسلامى ، محصول
مشترك برخى روشنفكران دينى داخل كشور و نيز مخالفان نظام اسلامى در
خارج از كشور است .
فمينيسم اسلامى در داخل خارج ، غالبا مباحث خود را بر
نسبيت فرهنگى استوار مى كنند. بدين معنا
كه هر جامعه اى براى مسايل خود، پاسخ بومى دارد، كه بايد در قالب فضاى
فرهنگى خود، مورد قضاوت قرار گيرد. آن ها هم چون بسيارى از گروه هاى زن
گرا، مرد سالارى را مساءله اساسى زنان در خانواده و اجتماع مى دانند و
به سمت آرمان هاى تساوى طلبانه پيش مى روند و تفاوتهاى زن و مرد مسلمان
در احكام و قوانين را مورد انتقاد قرار مى دهند. تلاش آن ها بر ارايه
بر داشت هاى جديد از آيات قرآن
(390) و قرائتى از دين است كه به الگوهاى شناخته شده
جهانى نزديك باشد.
در مساءله خانواده ، اينان ضمن انتقاد به نگرش سنتى به خانواده ، در
مقابل برخى فمينيست هاى غربى ، به اهميت جايگاه و نقش زن در خانه اشاره
مى كنند و در عين حال ، خواهان برابرى نقش ها، مشاركت مرد در فعاليت
هاى خانگى و نفى مديريت مرد در خانواده اند. آنان از فمينيستهاى غربى
انتقاد كرده اند كه مصالح جامعه ، و خانواده را در پاى اعتقاد به
فردگرايى افراطى ، قربانى مى كنند. بر همين اساس ، هم جنس گرايى به نظر
آن ها، گرايشى انحرافى به حساب مى آيد. از جمله افرادى كه مى توان
ديدگاههاى او را در قالب فمينيسم اسلامى در داخل كشور مطرح كرد، آقاى
محسن سعيد زاده است . مثلا در مقاله اى تحت عنوان :
اگر شما به جاى من بوديد، مى نويسد:
درست بر خلاف همه روشنفكران ايرانى ، طالبان ،
يعنى حاكمان روحانى بخشى از سرزمين همسايه ، افغانستان را تاءييد مى
كنم . محكوم كردن طالبان افغانى ، حاصل يك بى توجهى و گاه جهل به مبانى
موجود، در مجموعه دين شناخته شده فعلى است طالبان زاييده متونى اند كه
اكنون در دست ماست ... داستان دوچرخه سوارى و ممانعت برخى كه از مركب
سوارى زنان سخن گفته است . استناد همان رواياتى بود كه از مركب سوارى
زنان سخن گفته است . مجموعه احاديث موجود در حوزه هاى علميه ايران ،
حاوى همان مبانى فكرى و ديدگاههايى است كه طالبان به اجر در آورده اند.
خشونت و زهر اين مجموعه درباره زنان ، ملموس تر از هر موضوع ديگرى است
.
(391)
و سپس 26 حديث عليه زنان را به صورت كامل بيان كرده است (از جمله زنان
موجوداتى هم رديف اسب . خانه اند، يا بايد آن ها را كتك زد، اگر زير
مشت و لگد شوهر بميرند، شوهر قصاص نمى شود و...)
اگر فمينيست هاى غربى زبان حاكم بر گفتار و نوشتار را مردانه دانسته و
از آن ستم به زن را نتيجه گيرى مى كنند، افسانه
نجم آبادى از فمينيست هاى اسلامى در مقاله اى تحت عنوان :
دگرگونى زن و مرد در زبان مشروطيت از
همين زاويه به تضييع حقوق زن نگريسته و از يك اعلاميه آن عصر جملات زير
را جمع آورى مى كند:
برخيزند مثل مردان ، پيش از آن كه مثل زنان
بميرند، اى پيامبران پدرهاى غيور، ديگر جان هاى خودتان را براى كدام
رخت خواب زنانه گذاشته ايد؟ و...
و نتيجه مى گيرد كه نه تنها آن جا كه نويسنده ، پسران و پدران را مخاطب
مستقيم قرار مى دهد، كه در تمامى متن ما
و شما متن ، مردان اند و متصرف زن ها
و...
(392)
البته فمينيست هاى اسلامى ، هم از سوى منابعى كه مطالب فوق را ارايه
كرده اند، جاى نقد دارد و هم اصل انديشه . منابع ياد شده ، فمينيسم
اسلامى را با نگاه كاملا منفى و با پيش داورى ارزشى معرفى كرده اند
(كه البته در متن ، تا حد امكان ، جوهره نظريه اين گروه بدون پيش داورى
آمده است )، و هم شاخصه هاى را براى تفكرات آن ها بر شمرده اند كه به
جاى بحث دارد.
(393) در اصل انديشه هم ، آيا مفهوم
فمينيسم اسلامى صواب است يا خير؟
(394) آيا هر كس از حقوق زن از نگاه دينى دفاع كرد،
فمينيسم اسلامى است ؟ و... ولى چون در اين نوشتار، هدف معرفى ديدگاه
بود، فى الحال از نقد و بررسى خوددارى شده است .
امام على عليه السلام و زنان
الف . مقدمه
از مفروضات هر مسلمان اين است كه اسلام ، كامل ترين اديان و
مكاتب است و شيعيان اين مفروض را نيز دارند كه
قول ، فعل و تقرير على عليه السلام از اسلام ، در بين مذاهب
موجود، بهترين نگرش اسلامى است . با اين مبنا، شيعه على القاعده بايد
بر اساس سنت و سيره علوى ، بهترين پاسخ ها را براى پرسش ها عصر داشته
باشد. اما در يك نگاه اجمالى به نهج البلاغه
به نظر مى رسد كه نگاه حضرت امير عليه السلام به زنان ، نه تنها
مثبت نيست ، نه تنها از حقوق آن ها كم تر سخن به ميان آمده ، بلكه در
موارد كثيرى ، بلكه غالبا زنان تحقير شده و مورد مذمت در كلمات امام
قرار گرفته اند.
آيا با نصوص موجود در نهج البلاغه ، كامل ترين پاسخ ها را به پرسش هاى
عصر در مساءله زنان مى توان داد؟ آيا همه كلمات و مواضع على عليه
السلام آن چيزى است كه در نهج البلاغه آمده است ؟.آيا سيره علوى با
اقوال منقول در نهج البلاغه مى سازد؟، آيا در نصوص ديگر دينى و از همه
مهم تر قرآن مجيد، نيز نگاه بدبينانه به زن منعكس شده است ؟، و...
براى تحليل دقيق كلمات على درباره زن ، اظهار نظرهاى آن حضرت در موضوع
مورد بحث ، با متغيرهاى ديگرى مورد مقايسه قرار خواهند گرفت و سپس به
داورى نهايى خواهيم نشست . اين متغيرها عبارت اند از: 1) قرآن و وزن ؛
2) امام خمينى و وزن ؛ 3) انقلاب اسلامى ، دفاع مقدس و وزن ؛ 4) پرسش
هاى عصر جديد وزن ؛ 5) سيره علوى و زن .
ب ) نگاه على عليه السلام
به زن در نهج البلاغه
حضرت امير پس از پايان جنگ جمل فرمودند:
معاشر الناس ، ان النساء تولقص الايمان ، نواقص
الخطوط، نواقص العقول . فاما نقصان ايمانهن ، فقهودهن عن الصلوة
والصيام فى ايام حيضهن ، و اما نقصان حظوظهن ، فشهادة اءمراءتين كشهادة
الرجل الواحد و اما نقصان حظوظهن ، فمواريثهن على الانصاف من مواريث
الرجال . فاتقوا شرار النساء و كونوا من خيارهن على حذر، و لا تطيعوهن
فى المعروف حتى يطمعن فى المنكر .
(395)
اى مردم ، همانا زنان ، هم از نظر ايمان ، هم از جهت بهره و هم از
موهبت عقل ، ناقص اند. اما گواه بر كمبود ايمان شان ، همان بركنار بودن
از نماز و روزه در ايام عادات است . و اما نقص سهم مردان است و اما
گواه بر نقصان عقل شان است كه شهادت دو نفر آنان ، معادل شهادت يك مرد
است . پس از زنان بد بپرهيزيد و مراقبت نيكان آن ها باشيد. اعمال نيك
به عنوان اطاعت و تسليم بى قيد و شرط (در برابر) آنان انجام ندهيد، تا
در اعمال بد انتظار اطاعت از شما نداشته باشند.
در خطبئه 153 زنان در كنار حيوانات اين گونه توصيف شده اند:
ان البهايم همها بطونهم وان السباع همها العدوان
على غيرها و ان النساء همهن زيته الحياة الدنياوالفساد فيها....
از سفارش هاى آن حضرت به لشگرش ، پيش از روبه رو شدن با دشمن در صفين
اين بوده كه ،
لايهيحوا النساء باذى و ان شتمن اعراضكم و سببن
امراءكم ، فانهم ضيعات القوى والانفس والعقول ، ان كنا لنومر بالكف
عنهن و انهن لمشركات و ان كان الرجل ليتناول المراءة فى الجاهلية
بالفهر او الهراوة فيعير بها و عقبة من بعده .
(396)
بااذيت وآزار، زنان را به هيجان نياورند، گرچه آن ها به شما دشنام دهند
و متعرض آبروى شما گردند و به سران تان بدگويى كنند، زيرا نيروى تحمل
آن ها كم تر است و به همين دليل زودتر تحت تاءثير واقع مى شوند و به
هيجان مى آيند. (در زمان پيامبر) به ما دستور داده شده بود كه دست از
آزار آن ها برداريم ، با اين كه مشرك بودند، و حتى در زمان جاهليت اگر
مردى دست به روى زنى بلند مى كرد و سنگ كوچك يا چوبى به او مى زد، همين
باعث ننگ فرزندان او مى شد.
(397)
از وصاياى على عليه السلام به امام حسن عليه السلام از جنگ صفين اين
بود كه :
و اياك و مشاورة النساء فان راءيهن الى افن و
عزمهن الى و هن و اكفف و عليهن من ابصارهم هن بحجاجك اياهن ، فان شدة
الحجاب ابقى عليهن وان استعطت الا يعرفن غيرك فافعل ، و لا تملك
المراءة من امرها ماجاوز نفسها، فان المراءة ريحانه وليست بقهرمانه ،
ولا تعد بكرامتها نفسها و لاتطمعها فى ان تشفع لغيرها...
(398)
از مشاوره با زنان بپرهيز كه نظريه آنها ناقص و تصميم شان ناپايدار است
و از طريق حجاب مشاهد، زنان را بپوشان ، زيرا حجاب و پوشش ، آن ها بدتر
از اين نيست كه افراد غير مطمئن را در بين آن ها راه دهى . اگر بتوانى
كه غير از تو ديگرى را نشناسد، اين كار را بكن . به زن بيش از حد خود
تحميل مكن ، زيرا زن هم چون شاخه گل است ، نه قهرمان خشن ، و احترام اش
را به حدى نگهدار كه به او به فكر نيندازد كه براى ديگرى شفاعت كند...
درباره غيرت مى خوانيم :
غيرة المراة كفر، و غيرة الرجل ايمان .
(399)
غيرت زن ، كفر است و غيرت مرد، ايمان .
و نيز در وصف زن آمده كه :
المراءة عقرب حلوة اللسبه
(400)
و در وظايف زن آمده :
جهاد المراءة حسن التبعل .
(401)
جهاد زن ، خوب شوهردارى كردن است .
در خصايص زنان آمده :
خيار خصال النساء، شرار خصال الرجال : الزهو و
الجبن و البخل ، فاذا كانت المراءة مزهوة لم تكن من نفسها و اذا كانت
بخيلة حفظت مالها و مال بعلها و اذا كانت حبابه فرقت من كل شى يعرض لها
(402)
خلصت ها نيك زنان ، خصلت هاى بد مردان است : تكبر، ترس و بخل . هرگاه
زنى متكبر باشد، بيگانه را با خود راه نمى دهد و اگر بخيل باشد، مال
خود و همسرش را حفظ مى كند و زنى كه ترسو باشد، از هر چيزى كه به آبروى
او لطمه بزند، مى ترسد و فاصله مى گيرد.
و نيز در يكى از سخنان اش ، هنگامى كه سپاهى را براى فرستادن به جنگ
مشايعت مى كرد، فرمود:
اعذبوا عنن النساء مااستطعتم
(403)
تا آن جا كه مى توانيد از زنان دورى جوييد.
در جاى ديگر، از ويژگى هاى زمامه بد را آن بر مى شمارند كه سلطنت و
حكومت ، متكى به مشورت با زنا است :
ياتى على الناس زمان ... فعند ذلك يكون السطان
بمشورة النساء.
(404)
در كلمه قصار 238، از شر بودن جنس زن ، بدين نحو سخن رفته است :
المراءة شركلها و شر ما فيها انه لابد منها
.
زن همه اش شر است و بدتر از آن ، اين كه وجود او لازم است .
در اين جا نصوص وارده درباره زنان در نهج البلاغه خاتمه مى يابد.
ج : بررسى متغيرها
حاصل آن نگاه به زن در نهج البلاغه ، عمدتا منفى و مذموم است .
در ادامه پژوهش ، مطالب مطروحه از نهج البلاغه ، براساس متغيرهاى ديگرى
، مورد مقايسه و داورى قرار مى گيرند. ابتدا بعضى نهج البلاغه ، با
نگاه قرآن به زن ، مورد مقايسه و ارزيابى واقع مى شود.
1) قرآن و زن
به صورت مختصر، در قرآن در داستان حضرت آدم ، زن (حوا) در كنار
او، مسئول فراز و نشيب هاى زندگى اوست و اگر خطا كردند، هر دو كردند،
اگر مورد سرزنش قرار گرفتند. هر دو اگر هبوط كردند، نيز هر دو و...
(آيات به بعد سوره بقره ). و نيز در سوره حجرات / 13، بدون امتياز جنسى
نمت ما آدميان را مخلوق يك زن و مرد دانسته و ملاك برترى را به تقوا
ارجاع مى دهد:
يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و
جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند الله اتقيكم ان الله
عليم خبير .
اى مردم (همانا ما شما را از زن و مردى آفريديم و شما را شعبه شعبه و
قبيله قبيله گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد. همانا خدا دانا و آگاه
است . در قرآن از اين كلام جبرئيل را مى شنيدند (مثل داستان بشارت به
ابراهيم و آگاهى ساره از آن ) و يا تعبير وحى بر مادر موسى عليه السلام
آمده است :
واوحينا الى ام موسى . (قصص / 7)
مابه مادر موسى وحى كرديم .
اگر دئر نهج البلاغه سخن از بيرون نيامدن زن ها از خانه است و استثنايى
بر اين قاعده نيز ذكر نشده ، در قرآن مجيد، سخن از بيعت و به تعبير
امروزى مشاركت اجتماعى و سياسى زنان است :
يا ايهاالذين اذا جائك المومنات يبايعنك على ان
لا يشركن بالله شيئاو... فيبايعهن . (ممتحنه /12)
اى پيامبر، هنگامى كه زنان نزد تو آيند و با تو بيعت كنند كه چيزى را
شريك خدا قرار ندهد و... با آنان بيعت كن .
و اگر در نهج البلاغه نه تنها از زنان بد، بلكه حتى از نيكان آن ها نيز
بايد بر حذر بود (كونوا خيار هن على حذر: خطبه 80)، اما در قرآن ، زن
خوب ، الگوى مردان و زنان است :
و ضرب الله مثلا للذين آمنوا امرئة فرعون اذ
قالت رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة و نجنى من فرعون و عمله ونجنى من
القوم الظالمين . (تحريم / 11)
و خدا براى مؤ منان ، زن فرعون (آسيه ) را مثل آورد، هنگامى كه عرض
كرد: بارالها، تو خانه يى براى من در بهشت بنا كن و مرا از شر فرعون
كافر و كردارش و از قوم ستمكار نجات بخش .
و اگر در نهج البلاغه از زن به شر مطلق ياد شده (المراءة شر كلها: كلمه
قصار 238)
(405)، اما در قرآن ، تنها يك بار از
خيركثير سخن به ميان آمده كه طبق برداشت
مفسرين شيعه ، آن نيز در وصف زن (حضرت فاطمه ) مى باشد:
انا اعطيناك الكوثر. (كوثر/1)
از آن جا كه صفات مذموم زن در نهج البلاغه ، با نصوص ياد شده قرآنى
قابل جمع نيست و از سويى ، طبق مبناى دينى و شيعى ، در اصل و فرع بودن
قرآن و كلام معصومين ، قرآن مجيد اصل است و كلام معصومين با آن سنجيده
مى شوند و بر صحت و سقم آن ها داورى مى شود،بلاشك در بين نصوص ياد شده
قرآنى و نهج البلاغه ، ملاك ، نصوص قرآنى و كلام خدا است و مطالب نهج
البلاغه بايد به نحوى در راستاى كلام خدا تقسير و تاءويل شوند و اگر به
هيچ وجه قابل تاءويل در جهت محتواى قرآنى نباشند، كنار گذارده مى شوند
2) امام خمينى و زن
امت اسلامى ايران ، مرجع ، رهبر و مفسر دينى اش امام خمينى (ره
) بود و آن حضرت نيز بر اصول و فروع دين ، حذف و اضافه نداشت ، بلكه
قرائتى از همان اصول و فروع دين ، حذف و اضافه اى نداشت ، بلكه قرائتى
از همان اصول و فروع داشت كه به تعبير خودشان ، اسلام ناب محمدى
ص است . حال ببينيم در اسلام ناب امام
خمينى و در سيره آن قائد راحل ، زن چه
جايگاهى و شاءنى دارد.
از نگاه امام خمينى :
زن مساوى مرد است ، زن مانند مرد آزاد است كه سرنوشت و فعاليت هاى خود
را انتخاب مى كند اما رژيم شاه است كه با غرق كردن آن در امور خلاف
اخلاق ، مى كوشد تا مانع آن شود كه زنان آزاد باشند.
(406)
اگر در نهج البلاغه سخن از بيرون نيامدن زن از خانه بود، در كلام امام
خمينى :
زن ها در صدر اسلام در ميدان ها مى رفتند. در جنگ هاى اسلامى زن ها مى
رفتند در ميدان ها براى پرستارى زخمى ها، زن ها در محفظه بمانند؟ چه
كسى چنين به شما گفته است كه بايد اين طور باشد؟ آن ها آزادند مثل
مردها. اسلام مى خواهد كه زن و مرد رشد داشته باشند... آن قدر كه اسلام
به زن ها خدمت كرده است ، خدا مى داند به مرد خدمت نكرده است .
(407) اسلام بر تساوى زن و مرد
تاكيد كرده و به هر دوى آن ها حق تعيين سرنوشت خويش را داده است ، يعنى
اين كه بايد از همه آزادى ها بهره مند باشند.
(408)
و نيز از نظر امام خمينى ، شان زن تا بدان جا است كه مى فرمايد:
شما رهبر نهضت هستيد، بانوان رهبر ما هستند و ما
پيرو آنهاييم . من شما را به رهبرى قبول دارم و خدمت گذار شما هستم .
(409)
و در سيره و عمل امام خمينى ره نيز، زن
جايگاه رفيعى دارد. در كنار حاملين پيام اسلام به رهبر ابر قدرت شرق ،
گورباچف يك زن در كنار يك مرد اعزام شده
و در سطح خانواده نيز به نقل از دخترشان صديقه
مصطفوى :
در تمام مسايل شخصى و خانوادگى ، نظر خانم محترم
بود و امام هيچ گونه دخالتى در امور داخلى منزل نداشتند.
(410)
و فراتر اين كه جنس زن براى امام جذابيت ويژه نيز داشت ، چنانچه خانم
زهرا اشراقى خاطره اى بدين مضمون نقل مى
كند كه امام به بعضى خانم هاى فاميل كه مى خواستند وضع حمل كنند، مى
فرمود:
دعا كنيد كه بچه شما دختر باشد، براى اين كه دختر به مراتب از پسر بهتر
است . كسى كه دختر ندارد، يعنى اولاد ندارد.
(411)
با توجه به ديدگاه فوق ، بر حذر بودن از زنان و شر بودن جنس زن كجا و
مطلوب بودن و بهتر بودن اين جنس از جنس مذكر كجا! از خانه بيرون نيامدن
كجا و مشاركت فعال سياسى - اجتماعى كجا! و...
حاصل آن كه ، بر اساس متغير ديدگاه امام خمينى نيز مطالب منعكس شده در
نهج البلاغه ، با آن سازگار نيست و از اين دو پيام ، آنچه براى نسل
حاضر و جديد، جذاب تر و پاسخگو تر است ، البته ديدگاه امام خمينى
ره مى باشد.