مساءله زن ، اسلام و فمينيسم
(در دفاع از حقوق زنان )

دكتر محمد منصور نژاد

- ۴ -


2. مساءله مادرى
مادرى از آن مساءله قابل بحث است كه در ذيل آن از ديدگاه هاى فمينيست هاى راديكال داريم كه :
فرودستى و استثمار زنان ، از بچه دار شدن آنان ناشى مى شود. اين واقعيت زيستى است كه مردان را قادر ساخته تا زنان را فرودست سازند و از رهگذر آن ،زنان تحت حمايت مردان قرار گرفته اند. براى مثال فايرستون (1974) معتقد است كه زنان فقط زمانى مى توانند خودشان را از سلطه مردان رها سازند كه از قيد توليد مثل رها شوند. (176)
تا ديدگاه هاى كه از نظر آنان :
اصل در زنان ، حمل و رضاع است . حيض زنان خلاف اصل است . يعنى عدم حمل و عدم رضاع ، خلاف است . (177)
از نگاه اين نويسنده ، سلامت بدن و روان زن در حامله شدن ، زاييدن و شير دادن است . به به از بانويى كه يا در شكم خود بچه مى پرورد و يا در آغوش خود بچه را شير مى دهد!؛ اين بهشت است . اين سبل سلام است . (178) و استدلال مى كند كه اگر زنى به جاى دخول و شركت در كارهاى و فنون و صنايع اجتماعى ، بچه بزايد و بزرگ كند و تحويل اجتماع دهد، خدمات وجودى خود را در بالاترين درجه ، با ضريب تعداد فرزندان خود، بالا برده است . اگر هشت فرزند زاييد: هشت برابر خدمات اجتماعى خود، بر جامعه خدمت نموده است . (179)
و شايد مدعاى فوق را بتوان در اين بيت ابولقاسم فردوسى ديد كه :

زنان را همين بس بود يك هنر
نشينند و زايند شيران نر
در اين كه طبيعت ، زن را براى مادرى مجهز ساخته و امكانات لازم را داده است ، شكى نيست و اين حوزه نيز از مواردى است كه تفاوت زن و مرد از جهت هويت جنسى و جسمى مشخص است . ولى سابقا گفته شد كه در حوزه هاى انسانى ، صرف اين كه طبيعت آدمى چنان است (از حوزه هست )،نمى توان به بايد يا نبايد واحدى رسيد (ربط منطقى بين هست و بايد وجود ندارد) و اگر قرار باشد كه زنى با اين كه وضع طبيعى او براى حمل و رضاع آماده است ، قبول كند كه مادر شود، نياز به دليل دارد و اين گزينه را بايد برگزيند. اين جاست كه كه با توجه به اين كه راه هاى متعددى فرا راه يك زن وجود دارد، بايد پرسيد: چرا مادرى ؟
زنى براى فرار از مادرى مى تواند:
الف ) اصلا پاى زندگى مشترك نرود و نيز با فرار از هر گونه ارتباط جنسى ، از مادرى بگريزد.
ب ) راه دوم پيش روى يك زن ، آن است كه زندگى مشترك را انتخاب كند و همسرى برگزيند، اما با انجام طرق ، از باردارى جلوگيرى نمايد.
ج ) راه سوم كه يك زن مى تواند برگزيند، آن است كه حتى اگر نطفه اى در رحم نيز بسته شد، آن را سقط كند و از اين طريق ، از مادر شدن فرار كند.(180)
د) راه چهارم آن است كه زن ، بچه بخواهد و دوست داشته باشد ولى آن را از طريق غير طبيعى و متعارف تعقيب كند، مثلا طرقى كه بعضى فمينيست ها مثل فايرستون مى گفتند كه با تكيه بر تكنولوژى هاى جديد و در حال تكوين ، با ميسر ساختن لقاح بدون مجامعت و ايجاد جنين بيرون از رحم ، زنان آزاد شوند، (181)
ه ) راه پنجم آن است كه زنان بگويند: بچه آرى ، اما چرا لزوما زن اين وظيفه را به عهده بگيرد؟ خوب است يا در خلقت براى مرد چنين وظيفه اى تعريف مى شد و اگر چنين نشده امروز امكان دارد با توجه به تكنولوژيهاى جديد مردان بار دار شوند و حمل زايمان كود براى مردان باشد (182)
و) راه ششم آن است كه زن براى فرار از درد زايمان با سزارين مادر شود،
ز) و تنها راه هفتمى كه يك زن مى تواند برگزيند آن است كه به صورت طبيعى باردار شده و دوران حاملگى را طى كند و به صورت متعارف وضع حمل نمايد البته اين كه در شيوه بزرگ كردن آيا خودش شير بدهد يا خير؟، آيا خودش بزرگ كند يا خير؟ و بحث هاى ديگر قابل تامل و مطالعه وجود دارد پس اگر افعال انسانى به جهت آن كه انسان داراى اراده است و گزينه هاى متعدد در مقابل دارد بايد از سويى انتخابى وادارى و گزينشى باشد و نيز از سوى ديگر، باى رفتار و گفتار و افعالش دليل موجه داشته باشد مدلژ باشند نه معلل ، و زنند در رابطه با مساله مادرى حداقل با گزينه هاى هفت گانه مواجه اند، پرسش آن است كه چرا بايد راه هفتم و طريق طبيعى و آنچه را كه مسير خلقت براى آن ها در نظر گرفته است را برگزينند؟ (183) با توجه به اين كه قرار نيست كه از هست ، لزوما به يك بايد برسيم از آن جا كه نگارنده خود مدال مادرى به صورت طبيعى براى زنان است ، اين مدعا را با توجه با نكات زير مدلل مى كنيم :
اول : وجود طرق متعدد دليل بر نيكو و معقول و مطلوب بودن آلترناتيوها نيست اين كه مرد هم مى تواند حامل شود و يا ايجاد جنين بيرون از رحم نيز امكان پذير شود، دليل راه منصب و سازنده نيست امروز ممكن است كسى با تمسك به دست آورده هاى نوين بشرى خودش ، خودش را را بكشد و نابود كند، اين كه تكنولوژى هاى دى ، طريق ناممكن سابق را ممكن نموده و شيوه هاى دشوار قديم را سه مى كنند دليل بر معقول مطبوع و انسانى بودن آن شيوه ها و راهها نيست مشكل اصلى در اين جا اين نيست كه چرا بايد مادرى از غير مجارى طبيعى باشد، ولى سخن اين جاست كه در صورت انتخاب شيوه اى خلاف قواعد طبيعت بايد آن راه حداقل با عقل عدل و مصلحت ، تعارض نداشته باشد.
دوم : اين كه درباره توليد مثل بشرى شيوه هاى مثل جوجه كشى كه به صورت ماشينى جمعى و متحدالشكل هستند، پيشنهاد مى گردد، (184) اين قياس مع الفارق است ، زيرا كه هويت جوجه و نيز ساير حيوانات ، از قبل براساس غريزه حيوانى تعريف شده است جوجه قديم و جديد جوجه هاى طبيعى تفاوت اساسى با يكديگر ندارند. جوجه هاى قديم و جديد طبيعى ، تفاوت اساسى با يكديگر به دنيا مى آيند، غذا مى خورند، زنده مى مانند، مى ميرند و يا به وسيله انسانهاى كشته مى شوند و قرار نيست تحول اساسى در خود و يا در هستى ايجاد كنند. خداوند آنها را از نعمت عقل و اراده انسانى ، روح الهى و... محروم كرده است . اما بشر قرار است گل سبد هستى باشد، انسان قرار است خليفه الله شود، آدمين قرار است بر هستى مسخر باشند:
و سخر لكم الليل و النهار و الشمس و القمر نحو /12
آدمى قرار است از نعمت عقل اش بهره مند شود و با به كار نگرفتن اين فضيلت ، از چشم خدا نيز مى افتد و بدترين جنبيده مى شود:
ان شر الدواب عند الله البكم الذين لا يفعلون انفال /22بدترين جانوران نزد خدا سانى هستند كرو و لال اند و تعقل نمى كنند.
و... آرى مقايسه حيوانات با انسان و توقع شكل نشوونما و حمل و زاد ولد حيوانى براى انسان ، بدترين اهانت به انسان است و اگر غير مغرضانه باشد از جهلى عميق نسبت به سرشت آدميان حكايت مى كند.
سوم : ممكن است گفته شود كه حال چه فرقى دارد كه زاد ولد انسانى در شكم مادر باشد يا نباشد؟، از طريق زناشويى تعريف شده باشد يا نباشد؟ از شير مادر بخورد يا نخورد؟ و... پاسخ اجمالى آن كه ، از آن جا كه آدميان ، اولا: يا يكى ديگر تفاوت هايى اساسى دارند تفاوت فردى ، ثانيا: آنچه كه سبب اين تفاوت ها مى شود، از اين كه پدر و مادر فرد چه كسانى باشند و از جهت ژنتيكى حامل چه صفات ويژگى هايى باشند، (185) گرفته ، تا اين كه در حال و شرايط مجامعت چه خورده اند و به چه مى انديشدند؟ تا اين كه در طول انعقاد نطفه و رشد فرزند در رحم مادر مادر چه مى خورد؟ از جهت روحى در چه شرايطى است ؟ از جهت باطنى چه تجربه دارد و... (186) و سپس مسايل بيرونى و اجتماعى فرهنگى اجتماعى سياسى و و... همه و همه در اين كه نوزاد انسانى اين و يا آن شود ذى مدخل اند اين جاست كه اين سخن ؟ فرزند هر گونه كه هست نطفه اش بسته شود، هر شكل كه امكان دارد قبل از ولايت رشد كند هر جور كه ميسور است تغذيه كند و... چقدر حرف سخيفى به نظر مى رسد و حداقل آن است كه انسان را نشناخته اند و ادى يكى از ريشه هاى اساسى اين همه اختلافات ناجوان مردى ها، آدم كشى ها شرارت ها، فساد اخلاق و... در اين شرايطى كه بشر امروز نسبت به سابق ، بالغ ‌تر شده است را بايد در عدم توجه به همين ابعاد وجودى آدمى جست . امروزه متاسفانه در غرب كه مدعى پرچمدارى تمدن بشرى است ، مسايل مربوط به زاد ولد انسانى و مساله مادرى و حريم خانواده ، به خوبى حراست نمى گردد و زا انسانى كه شخصيت و شخص او، بدون توجه به نكات دقيق مربوط به روح و جان و جسم آدمى شكل مى گيرد توقع عاطفه ، صميميت كمك به ديگران و انسانيت نبايد. اين جاست كه مادرى جايگاه موقعيت و تاثيراتى بر فرزند دارد كه كه به هيچ عنوان جايگزين ندارد.
بد نيست نتيجه محروميت عاطفى نوزاد را در كار يكى از روان شناسان غربى ببينيم دكتر اسپيتز متوجه شد نوزادانى كه پس از تولد براى مدتى طولانى از آغوش محروم مى گردند، رفته رفته دچار افت روحى غير قابل جبرانى مى شوند و چه بسا سرانجام با ناراحتى هاى روانى ناشى از آن ، از پاى در مى آيند. در نتيجه ، اين نكته بدان معنى است كه آنچه اسپيتز محروميت عاطفى deprivetion emotional مى نامند، ممكن است مهلك باشد. اين ملاحظات ، به ظهور گرسنگى محرك در نوزاد انجاميد و همچنين دال بر آن بود كه مطلوب ترنى محرك ، آن هستند كه از راه صميميت جسمى عمل مى كنند با در نظر گرفتن تجربه هاى روز مره پذيرش اين نتيجه گيرى چندان شاق و گران نيست (187)
و اين محروميت عاطفى و اين نياز صميميت جسمى را چه دستى و چه آغوشى به اندازه مادر صادقانه و عاشقانه و عميق مى تواند پاسخگو باشد؟
چهارم : ممكن است در فرهنگ خودى ، به دلايل اجتماعى و فرهنگى و حقوقى از جا كه به مادر در رابطه با فرزند اجحاف مى شود، زنان از مادرى گريزان باشند مثلا در روابط والدين با فرزندان ، زن يا اصلا نسبت به فرزند حق ندارد و يا از حق ضعيفى برخوردار است اين نكته را در اين موارد مى توان پى گرفت : نام خانوادگى از پدر ولايت قهرى پدر و جد پدرى بر فرزند و محروم بودن مادر از اين حقوق شرط اذن پدر در نكاح دختر طولانى بودن مدت حضانت و بالاخره فرزندان از پدر (188).
اگر مشكل و مساله اصلى مادرى به عوامل حقوقى فقهى به عبارت ديگر عوامل بيرونى مربوط باشد، در مقدمه بحث از نظام خانواده اشاره شد كه موضوع مصداق زن امروز تحولات جدى و عميقى را در خود پذيرفته كه احكام سابق بر موضوع جديد ناصواب ، ظالمانه و بى ربط است كه متناسب با هويت و مايت موضوع زن بايد حكم جديد صادر شود و احكام نيز بايد عاقلانه عادلانه و مصلحانه باشد و اگر در مساله نظام خانواده مدار اصلى زن است ، اگر در حمل و رضاع فرزند مادر سكان دار است ، در مساله حقوقى ، حداقل توقع حقوق همسان پدر و مادر در رابطه با فرزندان است ، اگر نگوييم كه عدل و عقل حكم مى كند حقوق مادر نسبت به فرزند بيش از پدر باشد (189) و واضح است كه در اين حوزه ، خصوصا با توجه به شرايط عصر نياز به انقلابى در فتاوا و فقه داريم .
پنچم : در نظام خانواده ، دو گونه عملكرد و كاركرد ديگرى كه لطافت رحمت عطوفت و مهر آفرين اند. و اين وظايف متفاوت و نقشها گوناگون در اصل مكمل يكديگرند و نظام خانواده به هر دوى قهر نياز دارد اگر قرار است اين نظام شكل بگيرد، بايد اين وظايف نيز تقسيم شده و اين بار برداشته شود. در اين تقسيم كار شايد عقل عدل و مصلحت اقتضا مى كند كه كه وظايفى كه با خشونت گره خورده اند، به مرد واگذار شود وظايفى كه با عطوفت مخفوف اند به زنان اين تقسيم كار، سابقه دار است و علاوه بر آن ممدوح هم قلمداد مى شد مى توان با جاى گرى موافق بود كه مى نويسد:! از دير باز زن ها به نقش زيست شناختى خود مباهات مى كردند زير مادرى كردن اقدامى بسيار ارزشمند، محترم و حقى مقدس ‍ محسوب مى شد در بعضى از فرهنگ ها زن را به خدا نزديك تر مى دانند. (190) زيرا به او توانايى زايمان داده شده است زن ها به خاطر مادر بودن ، ارج و قرب داشتند و مردها شادمانه وظايف جنگ را پذيرا مى شدند، با كمال ميل خون خود را به مخاطره مى انداختند تا امنيت مادر فرزندان شان را تامين و از او حمايت كنند (191)
ممكن است پرسيده شود كه چه مى شد كه جان زن و مرد عوض مى شد؟، مثلا وظيفه باردارى و حمل به مردان وظايف ديگر به زنان احاله مى شد با فرض اين كه مجموعا در حوزه هاى در حوزه هاى جسمى و قلبى نيز جاى اين دو عوض مى شد مشكل و مساله سر جاى خود باقى بود و باز كسى كه نقش مادرى را داشت همين سؤ الات را مى توانست بپرسد پس با تعويض نقش اشكال بر سر جاى خود باقى است و اين پرسش پاسخ مناسب مى طلبد:
اگر نظام خانواده بدون اين وظايف نقشها و كاركردها، شكل نمى گيرد، و حداقل يكى از سه كاركرد اصلى ازدواج برقرارى خانواده و تليد نسل و ادامه نژادها بشرى است ، (192)و مادر كردن يعنى انسان سازى يعنى آينده بشريت را عمدتا با زن گره زدن و و در اين تقسيم كار به نظر مى رسد كه نقش مهمتر، اساسى تر و حياتى تر به زن داده شده است و مرد در اين حوزه جنبه طفيلى دارد اگر اين وظيفه زن سختى هايى را به هماره دارد سختى حمل
ماهه فرزند درد زايمان و.. به عهده گرفتن هر گونه وظيفه و مسئوليت مثلا بگوييم زن رييس جمهور شود و يا... قرين با رنج و مشقت است مرد نيز كه وظايفى چون جهاد و تامين معاش را دارد روزانه با سختيها و مصايب فراوانى ، دست و پنجه نرم مى كند و البته درد و رنج مربوط به مادرى مقطعى و گذراست به تعداد فرزندانى كه خانواده نياز دارد، كه امروزه حداكثر فرزند مورد توصيه ، دو فرزند است زيرا در طول عمر چندين دهه ايام محدودى در رابطه با نقش مادرى رنجهايى را تحمل مى كند.
همچنين چنانچه بعضى از فمينيست ها گفته آن اين گونه نيست كه مادرى صرفا گره خورده با رنج و سختى بلكه به قول الشتين مادرى فعاليتى است پيچيده غنى چند رويه ، پر زحمت و شادى آفرين كه زيستى طبيعى ، اجتماعى نمادين و عاطفى است . (193) و به قول ژوليا كريستوا با تولد كودك مادر با هزار توى تجربه اى رهنمون مى شود كه او بدون كودك به ندرت با آن رو به رو مى شود، يعنى عشق به ديگرى . تجربه اى آرام ، دشوار و دلپذير در روند مراقبت و مهربانى و خود را به دست فراموشى سپردن (194)
حاصل آن كه ، در تقسيم كار بين مظاهر غضب و رحمت ، از آن جا كه مرد و زن هر دو مظاهر خداى اند ولى مظهر جلال و زن مظهر جمال است و گفته شده كه :
يا من سبقت رحمه غضبه
اى كسى خدايى كه رحمتش بر غضبش سبقت و پيشى مى گيرد.
زن در تجلى مظاهر الهى ، صفت در اولويت خدا را به خود اختصاص داده و از آن جا كه در انسان سازى ، روح انسانى بسيار موثرند از غلظت و خشونت مردان است ، و خداوند بارى تعالى نيز در حوزه دل زنان را از مردان است ، و خداوند بارى تعالى نيز در حوزه دل زنان را از مردان لطيف تر و مناسب تر براى مادرى آفريده و هم در حوزه جسم امكانات لازم براى تربيت فرزند رحم سينه و را به زن داده است مى توان اين تقسيم كار و وظايف را مناسب تشخص داده و عاقلانه عادلانه و مصلحانه و مصلحانه بودن آن حكم نمود(195)
پس اگر جوهره مادرى بخشى به دل باز مى گردد در حوزه عقل كه زن و مرد يكسان اند زن در هر دو حوزه براى پذيرش اين وظيفه مناسب تر و مستعدتر است عاطفه مادرى حلال مشكلات ساسى روى فرزندان است اگر در فضاى تجدد فشارهاى روانى عصبى بالا رفته و اگر استرس است اگر در فضاى تجديد فشارهاى روانى و عصبى بالا رفته و اگر استرس ها به آخر رسيدن ها فراوان شده امروز ما به مادران فداكار عطوف ، سليم النفس و عاشق فرزندان نياز بيش تر داريم و با متصل شدن به چشمه جوشان مهر مادرى بسيارى از بزهكارى ها، خلاف كارى ها، اعتياد شرارت ها و را مى توان كم نمود.
ششم : نهايتا اگر زن براى آنى كه مادر شود يا خير؟ گر چه حق انتخاب دارد صميميت مادرى به اشك مادرى نياز دارد، تا مثل امروز، به آغوش مادرى به صميميت مادرى و به اشك مادرى نياز دارد تا مثل امروزه تشنه عواطف نباشد و زندگى خشك سرد و سراپا شرارتى را در سطح فردى و جمعى تجربه نكند. ساختن انسان بايد به دست مادران نياز دارد تا مثل امروز تشنه عواطف نباشد و زندگى خشك سرد و سراپا شرارتى را در سطح فردى و جمعى تجربه نكند. ساختن انسان بايد به دست مادران فهيم . مجرب دلسوز و مهربان باشد زنانى كه در نگاه دينى نيز در مورد توجه خاص اند، پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله فرمود:
از آن هنگام كه زن آبستن مى شود و وضع حمل مى كند و بچه شير مى دهد و تا روزى را روزه بگيرد و شبها در عبادت خدا، شب زنده دار باشد و مانند مجاهدى است كه در ميدان جنگ با جان و مالش در راه خدا مبارزه مى كند و اگر در اين دوران بميرد مانند شهيدى است كه در راه خدا به خون خود غلطيده باشد (196)
البته سخن ما بسيار متفاوت از سخن كسانى است كه اصل دو زن را حمل و رضاع مى دانند (197) و همه سخن در آن است كه مانند فمينيست هاى راديكال ، راه افراط نپيموده و به نفى مادرى به صورت مطلق حكم نكنيم و بگذاريم زنان در طول عمرشان يكى دوبار تجربه پربار مادرى داشته باشند و اساس بشريت را در ادامه نسل و تامين مستحكم نمايند.
3- اشتغال زنان
بى مناسبت نيست كه طرح مساله اشتغال زنان نيز با نگاهى به نگرشهاى فمينيستى آغاز گردد. از اين ، كنترل بر منابع مالى است كه به مردان در زندگى زناشويى ، چنان قدرت مى دهد و ترك شوهر را براى زن دشوار مى سازد. حتى زمانى كه شوهر با زن رفتار خشونت آميز دارد كه موجب آزار روانى يا جسمانى او مى شود و يا زن از زندگى زناشويى سخت ناراضى است ، نوع كارى كه زن در صورت ترك شوهر را براى زندگى زن با هم تشديد مى كند (198)
و در ارايه راه حل به اين جا مى رسند كه اگر زنان خواهان موفقيت اجتماعى برابر با چ ، و اگر خواهان رشد كامل توان مندى انسانى خود هستند، مى بايست نه تنها ماهيت سلسله مراتبى تقسيم كار، بلكه اصل تقسيم كار بر اساس جنسيت نيز ملغى گردد (199)
البته مساله اشتغال زنان هم در ارتباط با خانواده و هم مستقل و جداى از تشكيل زندگى مشترك جاى بحث دارد و به جهت اهميت بحث اشتغال زنان در ارتباط با خانواده و زندگى مشترك بحث حاضر به اين بخش پرداخته است و نتيجه گيرى بحث براى اشتغال در سطح غير خانواده جامعه مدنى و دولت نيز مفيد است بحث اشتغال زن در ارتباط با خانواده كاركردن زن متاهل در دو سطح قابل بررسى است :
31) اشتغال زن در بيرون از منزل
در اين سطح از بحث نكات چندى قابل طرح اند:
اول : كار بيرون از منزل در سه شكل كار پاره وقت ، كار نيمه وقت و كار تمام وقت براى زنان قابل بحث است در اين زمينه مثلا در انگلستان گفته شده كه :
زنان شاغل به صورت پاره وقت يا نيمه وقت ، نسبت به زنانى كه مشاغل تمام وقت داشتند و همچنين نسبت به زنان خانه دار، از وضعيت سلامت و سطح سلامت بهترى برخوردار بودند. (200)
دوم : درباره اشتغال زنان در خارج از منزل ، حداقل سه گونه نگرش وجود دارد: الف موافقان ب ) مخالفان ج ) موافقان مشروط.
الف موافقان اشتغال زنان در خارج از منزل استدلال دارند مادرانى كه اعتماد به نفس را از طريق شغل كسب نموده اند و از تعليم و تربيت برخوردارند، حس اعتماد به نفس و سازگارى را خيلى زود به فرزندان شان القاء كرده و آنان را از نظر رشد در سطح بالاترى قرار مى دهند و نيز از نظر اقتصادى اشتغال زن خصوصا در طبقه متوسط استقلالى را براى زن به همراه مى آورد كه وابستگى اقتصادى او به شوهر را تا حد زيادى كم مى كند (201)
اشتغال بانوان علاوه بر ايجاد اعتماد به نفس و استقلال نسبتى مالى ، سبب ارتقاء آگاهيهاى اجتماعى زنان بهره مندى آنان از امكانات آموزشى تخصصى و حرفه اى شده و با كسب هويت خود به فرزند زياد تن نداده و در كار خانگى نيز، توقع مشاركت مردان را خواهند داشت و به زوال بينش تقدير گرايى در زنان كمك مى كند.
در تحقيقاتى اين نتيجه حاصل شده كه در مجموع ، شاغل در بيرون از منزل از امتيازاتى برخوردارند كه باعث مى شود تا از لحاظ روحى روانى و عاطفى در شرايط سلامت مساعدترى ، نسبت به زنان شاغل در خانه و زنان خدا دار برخوردار گردند (202) از ابو على سينا نقل است كه چنانچه زن بى كار باشد از نظر اخلاقى به فساد كشيده مى شود، احساس پوچى مى كند و خود را به امور لغو و بيهوده مشغول مى سازد و لذا مد بايد همسر خود را به امور مهمه مشغول سازد. (203) به عنوان شاهد، ريشه پر حرفى زنان مى تواند حاصل انزواى تاريخى باشد كه كار خانگى بر زنان تحميل كرده است .
اشتغال بانوان بر فرزندان نيز تاثيراتى مثبت از اين قبيل دارد: جامعه پذيرى كودكان را بهتر مى كند، باعث رشد اجتماعى و تحصيلى بهتر كودكان به ويژه دختران مى شود ساخت خانواده را دموكراتيك تر مى كند كه بر فرزندان نيز تاثير مثبت دارد، امكانات مادى مادر، قدرت تصميم گيرى بهتر در باره فرزندان را فراهم مى كند و...
ب ) در مقابل مخالفان اشتغال زنان با مبانى متفاوتى به اين نتيجه مى رسند؟ كار بيرون از منزل زنان ، و روا نيست . از جمله اين ادله آن است كه چون بين حقوق اقتصادى ، اجتماعى و سياسى زن و مرد تساوى برقرار نيست و زن تابعى از مرد است زن نبايد مانند مردان كار كند و يا چون از نظر وظايف بيولوژى جسمى روانى و اخلاقى تفاوتى اساسى بين زن و مرد وجود دارد و زن ، ظريف و شكننده است كار بيرون به او آسيب مى زند، ديگرانى گفته اند كه زن موجودى فريب كار و هيجانى است و مصاحبت با او موجب فساد مى شود و از اين طريق نفى اشتغال زنان كرده اند و نيز استدلال شده كه اشتغال زن ، باعث استقلال زن از مرد شده و در نتيجه به بهانه دفاع از عفاف زن ، خروج از منزل براى زن را نفى كنند يا اشتغال بانوان را مخدوش كننده وظيفه مادرى مى بينند و... و در مجموع استدلال گروه دوم به اين نتيجه واحد مى رسد كه نفى اشتغال زنان مى كنند.
ج ) موافقان مشروط ديدگاه سومى نيز در اشتغال زن مى تواند آن باشد كه مثلا به دليل ساختار جسمانى ظريف و روحيه حساس زن از اشتغال به هر كارى دورى كنند و به اصطلاح موافق مشروط اند.
اين سه نگرش را اين گونه نيز مى توان دسته بندى كرد كه محور را زن بگيرند و در كنار مردان ، از اشتغال زنان مطلقا دفاع كنند، گرچه به خانواده آسيب بخورد، و در مقابل محور خانواده بگيرند و براى حفظ آن : نفى اشتغال زنان كنند. ايده آل تايپ سوم ، جمع بين توجه به خانواده و اشتغال بيرون از منزل براى زنان باشد و در انتخاب شغل هويت جنسى لحاظ شود تا زنان بين عفاف و حيا و فعاليت سياسى و اجتماعى جمع نمايند
امروزه يكى از شاخصهاى مهم براى سنجش توسعه هر كشور، وضعيت زنان نوع مشاركت آن ها است . چون نشانه بلوغى اجتماعى و سياسى آن هاست و نفى مطلق اشتغال زنان حرفى غير منطقى و نامعقول است بعضى از مبانى و استدلالات مطرح شده براى عدم خروج زنان از منزل نيز قانع كننده نيست كه شده است و يا بدبينانه و بدون دليل است و در اين جا حداقل سه اشكال وارده مختصرا مورد تجزيه و تحليل قرار مى گيرند:
1) اين كه گفت شده ، اشتغال زنان سبب استقلال اقتصادى زن شده و به ساختار خانواده آسيب مى زند در پاسخ مى توان گفت :
اولا: نقطه مقابل فرض آن است كه زن ، چون توان اقتصادى ندارد، مجبور است به زندگى مشترك ادامه دهد سوال اين جاست كه آيا زندگى بر مبناى اجبار، ارزشمند است ، با توجه به اين مبانى خانواده تشكيل و استدامه اراده و اختيار است ؟ اما لاگر فرض شود؟ زن و شوهر به هم علاقه مندند و با اختيار در كنار يكديگرند، در اين صورت دست پر زن سبب تحكيم خانواده و رفع نيازها و ضرورت هاى خانواده مى شود نه سبب تزلزل آن ،
ثانيا: آيا استدلال براى هر فرد انسانى اصل و حسن است ، يا اين كه طفيلى حاشيه اى و تبعى بودن اصل است ؟ اگر استقلال در مقابل وابستگى ارزشمند باشد، چرا از منظر زن به عنوان يك انسان به موضوع نگريسته نشود كه اشتغال سبب كسب يك ارزش انسانى مى گردد تنها به يك نگاه مرد سالارانه كه دوست دارد زن را هميشه اسير و ذليل خود ببيند استقلال زن خطرناك است و نامطلوب و نگاه دينى هم كه مدعى كامل ترين سخن هاست از بين استقلال و وابستگى زن ، از آن كه عقلايى تر است ، بايد دفاع كند.
2) اما اين گفته شده : آيا بيرون رفتن زن به عفاف زن آسيب نمى زند؟ و در نتيجه به نظام خانواده لطمه نمى خورد؟ در پاسخ مى توان گفت كه : اولا اين كه زنان شاغل باشند و بيرون از خانواده نيز با ديگران ارتباط داشته باشند، معناى آن وجود هر گونه رابطه دوستانه متفاوت است ، كلماتى كه در روابط ادارى به كار گرفته مى شود، نگاههاى كه رد و بدل مى شود نشست و برخاستها و... همه در حيطه قانونى تعريف شه و لازم است ، نه دل به هم سپردن و كلمات دلربا به كار بردن و....
ثانيا بر حصول بدان مقصود و پيشگيرى از هر گونه مشكل ، مى توان اشتغال را نهادينه و تعريف شده پذيرفت . مثلا تا امكان زنان در يك اتاق محيط و محوطه ، و مردان در جاى ديگر اشتغال به كار داشته باشند، ساعات غذا استراحت پايان كار و آن ها با هم متفاوت باشد مى توان در قوانينى ، حجاب و پوشش مناسب ابلاغ شود و حضور زنان با لباس ‍ آرايش هاى خاص و نيز مردان با لباس نامناسب ممنوع اعلام گردد.
ثالثا: براى خودسازى و آلوده نشدن ، حداقل دو راه وجود دارد: اول آنكه فرد انسانى با انزوا و گوشه گيرى از مظاهر مادى و دنيايى به خصوص ثروت ، قدرت و شهوت بگريزد و راه دوم آن است كه فرد، در حين مواجهه با دنيا و طريق اول توسط بعضى زهاد و عباد و مكاتب اخلاقى مطرح مى شود اما سيره معصومين ما درگير شدن با مظاهر دنيا و آنان را پشت سر نهادن است اگر حضرت يوسف يكى از الگوهاى قرآنى است ، شايد دليل احسن القصص زيباترين داستانهاى بودن داستان يوسف ، آن يوسف ، آن است كه اين پيغمبر با هر سه مظهر عمده دنيا يعنى : ثروت قدرت و شهوت ، دست و پنجه نرم كننده و سربلند بيرون آمده است . (204)
3) نهايتا اين كه گفته شده : اشتغال به مادرى و فرزند آسيب مى زند، در پاسخ مى توان گفت : اولا: يك زن قرار نيست كل عمر نيست بچه بزايد اين كه اصل در زن حمل و رضاع است ، حرف بى ربطى است ) و لذا مى توان به بهانه اين كه زنى مى خواهد مثلا در طول عمرش ، يكى دو بچه را مادرى كند، كل عمر از حضور در فعاليت اقتصادى منع گردد.
ثانيا براى ايام حساس مادرى ، مى توان به جاى كار تمام وقت كار نيمه وقت بلكه پاره وقت را پيشنهاد كرد كه هم آسيب به فرزند به فرزند را كم مى كند و هم به گونه اى برنامه ريزى شود كه در زمان عدم حضور مادر، پدر در كنار فرزند حضور داشته باشد، كه تبعات روحى مطروحه در اشكال جبران شود. (205)
ثالثا : اشاره شد كه حضور مدارم زن در چارچوبه خانه ، از جهت روحى و جسمى به زن آسيب مى زند و اگر اقرار است كه مادر و كودك هر دو دچار مشكل شوند چرا مادر فداى فرزند مى شود؟ خصوصا با توجه به نكات قبلى كه با ساختارهاى حقوق فعلى نام خانوادگى پدر بر روى فرزند است و....
رابعا اشتغال سبب رشد بلوغ و كسب تجربه هايى براى زنان مى شود كه در امر تعليم و تربيت فرزند ك مفيد است و مادر نابالغ و بى تجربه چگونه مى تواند فرزندان اجتماعى تربيت كند؟
خامسا: استقلال اقتصادى زن ، به او فرصت مى دهد تا نيازهاى فرزندش را از طريق دلخواه و مناسب جبران كند واضح است كه فقرا اقتصادى و بى توجهى به خواسته هاى جدى كودكان ، آثار تخريبى عميقى بر روح جان فرزند دارد و ممكن است شخصيت آن ها تحقير شده و در جامعه به زير سوال برود.
سادسا: و نهايتا مى توان با جوديث هان موافق بود كه :
زنانى كه تحصيل كرده اند و توقع كاردارند، وقتى تمام روز را با كودكان خود سپرى سازند، به آسانى مى توانند افسرده و دلتنگ شوند. در اين شرايط براى كودكان بهتر است كه مادران كار كنند و خوشحال به خانه باز گردند زيرا كيفيت مراقبت از كودكان به مراتب مهم تر از كميت آن است (206)
تا اين قسمت از نوشتار، ضمن رد ديدگاه مخالفان اشتغال زنان بر سودمندى بانوان براى خود، خانواده و كودك استدلال شد. اگر چنين باشد كه گفته شد، مى توان با آنانى كه نگران موانع اشتغال زنان از قبيل : وجود كليشه هاى جنسى تثبيت شده حتى در كتاب هاى آموزشى و پرورش موانع قانونى مثل مجوز شوهر كه طبق قانون شوهر مى تواند زن خود را از حرفه يا صنعتى كه منافى مصالح خانوادگى يا حيثيت خود يا زن باشد، منع كند، همچنين عدم ورود زنان به بعضى مشاغل ، نابرابرى دستمزد زنان و مردان ميزان دستمزد زنان دراى ران به طور متوسط 33 كم تر از دستمزد مردان است ، واگذار نكردن مشاغل تصميم گيرى كليدى به زنان ، كمبود خدمات رفاهى مهد كودك ، گرانى و كمبود وسايل حمل و نقل عمومى را مطرح مى كنند (207) همدلى كرد.
اما اين كه آيا اشتغال زنان را مطلقا آزاد و يا به صورت موافق مشروط پذيرفت ، به نظر مى رسد كه از جهت حقوقى و قانونى وجهى و قانونى وجهى ندارد كه براى زنان و مردان دسته بندى شغلى و يا رشته تحصيلى گردد، بلكه از جهت فرهنگى و تربيتى بايد جامعه بدان جا برسد كه به نكات چندى توجه نموده و با توجه بدان ها، شغل مناسب را برگزيند:
نكته اول : كار انسان را مى سازد (208) شخصيت آدمى بر حسب نوع فعاليت هاى او شكل مى گيرد. اين جاست كه نوع شغل بايد با استعداد، امكانات ، توانايى جسمى ، ويژگى هاى روحى و فرد تناسب داشته باشد و اين نكته مهم ، فراتر از زن و يا مرد بودن موضوعيت دارد و هر انسانى نبايد تن به هر شغلى بدهد و در اين جا با توجه به هويت جنسى متفاوت خوب است زنان و مردان در انتخاب شغل ، به هويت خود توجه داشته و تن به مشاغلى ندهند كه به هويت جنسى آن ها لطمه بزند، بلكه به سوى انتخاب مشاغلى بروند كه تاثير و سازنده بر روح جان آنان دارد (209)
نكته دوم : براى زن در محيط خانواده ، وظايفى تعريف شده ، كه لزوما مربوط به آن ها نيست ، نه عقلا و نه شرعا حتى در رابطه با شير دادن به فرزند نيز در نگاه دينى از، از وظايف واجب زن نيست و در صورت شير دادن مى تواند از شوهر طلب اجرت كند و اين جا هم بامشاركت و همكارى همسر، بسيارى از تبعات مربوط به اشتغال زنان در خانواده كاهش مى يابد.
نكته سوم : در رابطه با دغدغه هاى مربوط به عفاف مربوط و امنيت زن نيز با وضع قانون مناسب ، مى توان راه مشاركت مرتفع مى كند.
نكته پنجم : كه از موانع جدى اشتغال زنان است و بدون رسيدن به راه حلى براى آن نه تنها با اشتغال زنان حتى موافق مشروط نيز نمى توان بود بلكه راه فعاليت زنان بسته مى شود، مبانى فقهى و اجتهادى موجود است كه با پذيرش تبعات سرپرستى مرد در خانواده ، مثل اين كه بيرون رفتن بدون اجازه زن را از مصاديق نشوز مى دانند (210) كافى است كه شوهرى موافق خروج از منزل زن براى كار نباشد در اين صورت اصل مساله اشتغال بانوان به زير سوال مى رود و بداشت هاى اجتهادى جديدتر آقاى هادوى تهرانى نيز گره گشا نيست ، كه با احتياط بر اين باورند كه :
شايد بتوان گفت ، زن در صورتى كه خروجش از خانه ، مفاسدى داشته باشد، يا با مصالحى در تزاحم قرار گيرد، مشروط به اجازه شوهر خواهد بود، تشخيص تزاحم ...
به عهده رييس خانواده ، شوهر است (211)
زيرا در حالى كه طرفين تنازع زن و شوهرند، حاكم و داور را يك طرف دعوا مرد قرار داده است اين جاست كه با توجه به شرايط عصر مقتضيات زمان مكان ، در مساله اشتغال بايد به اين سمت رفت و حكم نمود كه زن و مرد در قرار داد، ازدواج در رابطه با شيوه اشتغال و ساير فعاليت ها با هم توافق مى كنند و همان مبناى عمل آن ها در مسير زندگى خواهد بود به عبارت ديگر كار از حقوق انسانى است و هيچ انسانى را از كار و تلاش نمى توان منع نمود، مگر آن كه به دلايل ويژه افرادى از فعاليت هاى اجتماعى منع گردند امام خمينى در يكى از بيانات در سال 1357 گفته اند كه :
چرا با درس خواندن زن مخالف باشيم ؟ چرا با كار كردن او مخالف باشيم ؟، چرا زن نتواند كارهاى دولتى انجام دهد؟ چرا با مسافرت كردن زن مخالفت كنيم ؟، زن مرد در تمام اين ها آزاد است ، زن هرگز با مرد فرقى ندارد. (212)
و از نگاه ايشان ، كار از حقوق زنان است :
در نظام اسلامى ، زن همان حقوقى دارد كه مرد دارد. حق تحصيل ، حق كار، حق مالكيت ، حق راءى دادن و حق راءى گرفتن . (213)
و عدم اعاده اين حق ظلم به زن است و جامعه اسلامى ، جامعه بر مبناى عدل و قسط است و اين جاست كه با همين مبانى ، نمى توان به بهانه سرپرستى مرد در در خانواده ، زن را از حق كار كردن و اشتغال محروم نمود.
در ابتداى بحث اشاره شد كه بحث است و تا حال يك سطح آن ، يعنى اشتغال زن در بيرون از منزل ، مورد بررسى قرار گرفت . و اما سطح دوم :
3-2) اشتغال زن مرد در درون منزل
مراد از كار درون منزل ، عمدتا سه وظيفه همسردارى فرزنددارى و خانه دارى است . كه هر كدام ، يك مديريت است و برنامه ، هدف ، نظم و... لازم را مى طلبد. (214)
و بلكه گفته شده : زن مى تواند به دو گونه غذا را از شوهر طلب نمايد يا به طور متعارف در خانه شوهر با همديگر شوهر با همديگر بخورند و بر سر يك سفره باشند و يا اين كه نفقه خودش را طلب نمايد و به تنهايى بخورد و يا هر كار ديگرى كه مى خواهد با آن بكند و شوهرش حق ندارد زن را به شكل اول يا دوم ملزم نمايد (215)
و بلكه گفته شده :
زن مى تواند به دو گونه غذا را از شوهر طلب نمايد يا به طور متعارف در خانه شوهر با همديگر بخورند و بر سر يك سفره باشند و با اين كه نفقه خودش را طلب نمايد و به تنهايى بخورد و يا هر كار ديگرى ككه مى خواهد با آن بكند و شوهرش حق ندارد زن را به شكل اول يا دوم ملزم نمايد
و امام خمينى در مقابل اين پرسش كه آيا زن مى تواند در منزل وظايف خود را انجام ندهد مثلا غذا نپزد خانه را مرتب نكند؟ و آيا مرد مى تواند زن را مجبور به انجام كار خانه كند. (216)
پس با توجيه عقلا هيچ انسانى خادم ديگرى نيست و هر كس بايد نيازهاى خودش را خودش بر طرف كند و نقلا كار در منزل از وظايف زنان نيست اما پرسش اساسى آن است كه كه در عين حال نظام خانواده نياز به انجام كارها و فعاليتها مربوط به خورد و خوراك ، تا نظافت ، شست شوى لباس ها و فرزند دارى و كه بدون انجام آن امور اين نظام مختل خواهد شد و از آن سو توقع انجام همه اين فعاليت ها از مرد نيز، هم اجحاف است و هم آن اشكالاتى را در خود دارد كه زنان بخواهند انجام بدهند اين جا سوال آن است تكليف اين گونه كارها و وظايف چه مى شود براى حل اين مشكل نكات چندى قابل توصيه و تاكيدند:
اولا: فعاليت ها و وظايف مربوط به خانواده ، به صورت مشاركت از سوى زن و مرد و كودكان صورت پذيرد. در اين رابطه ، با يك برنامه ريزى منظم مى توان تقسيم كار معقول و مناسب را پيشنهاد نمود مثلا روزانه به نوبت يكى از افراد، متكفل كل فعاليت ها شود و يا كارهاى خانه به حسب علاقه مند و روحيه افراد تقسيم گردد و يا...
ثانيا: يك كار و تلاش را با دو تصوير ذهنى دو گونه مى توان ديد مثلا كسى كه در فعاليتى داوطلبانه شركت مى كند مثلا حضور داوطلبانه در جبهه ها در زمان جنگ تحميلى ، ممكن است از حجم كار استقبال كند، از تكاليف سخت تر، بهتر خوشش بيايد براى خط شكن بودن دغدغه داشته باشد، از آن كه ممكن است همان فرد در يك كار ادارى ، از كار احساس خستگى كند، دايما به ساعتش نگاه كند، به دنبال كارى سهل تر باشد و... پس يك فرد با خانواده دوستانه عاشقانه و صميمى بوده و اصل شكل گيرى خانواده با انتخاب و اختيار و اراده باشد دو مبناى تاسيس استدامه خانواده در آن صورت اعضاى خانواده ، از كارخانه احساس خستگى نمى كنند از آن گريزان نيستند، بلكه ممكن است در انجام آن از يكديگر سبقت بگيرند و از اين كه براى عزيزانشان تلاش مى كنند، احساس لذت نمايند. پس در كار در داخل خانه بايد جداى از خط كشى هاى حقوقى ، خانواده ها را بر مبناى محكم عشق و گزينش استوار كنيم ، تا بناهايى چون كار در خانه هرگز به عنوان مساله تلقى نگردد اين است كه اگر زن كارى در خانه مى كند، اولا: آگاهانه ايثار مى كند و ثانيا: ديگران نيز خود را موظف به قدرشناسى مى دانند و در صورت مساله شدن نيز تقسيم كار عادلانه معقول و قابل دفاع است (217)
4- سرپرستى قيومت مرد در خانواده
در فرهنگ دينى بحث سرپرستى مرد در خانواده ذيل آيه 24 نساء مطرح مى شود كه در قرآن مجيد آمده :
الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم .
و چنين ترجمه شده مهدى الهى قمشه اى :
مردان را برا زنان تسلط و نگهبانى است ، و به واسطه آن برترى كه خدا بعضى را بر بعضى مقرر داشته و هم به واسطه آن كه مردان از مال خود بر زنان نفقه دهند.
انديشمندانى از محتواى آيه فضيلت و برترى مرد در همه حوزه ها را برداشت نموده اند مثلا علامه طباطبايى در تفسير الميزان ذيل اين آيه از جمله مى نويسد:
از عموميت علت به دست مى آيد كه حكمى كه مبتنى بر آن علت است ، يعنى قيم بودن مردان بر زنان نيز عموميت دارد و منحصر به شوهر نسبت به همسر نيست حكمى كه جعل شده براى نوع مردان و بر نوع زنان است (218)
تا اين كه ديگرانى كه قواميت مرد را مشروط به دو شرط مطرح شده در آيه برترى مرد بر زن و دادن نفقه دانسته و گفته اند:
ظاهر آيه اين است كه اين دو عامل با هم دليل قواميت مرد به حساب مى آيد و لذا اگر يكى حذف شد، قواميت مرد مورد تهديد قرار مى گيرد و از آن جا كه موضوع ممكن است اختلاف برانگيز باشد، چاره محاكم قضايى و تشخيص حكميت است (219)
بد نيست در طرح مساله آمارى از ايران امروز را نيز ببينيم كه در مقابل اين سوال كه در خانواده شما معمولا چه كسى تصميمات اصلى مى گيرد؟ فقط 5/35 درصد پاسخ داده اند : پدر با مقايسه اين داده با يافته هاى پژوهشى سال هاى قبل ، كه در 72 درصد پاسخگويان به محور بودن مرد در تصميم گيرى خانواده اشاره كرده اند، مى توان نتيجه گرفت كه ساختار تقسيم قدرت در خانواده ، در حال دگرگونى است از همه مهم تر اين كه جوان ترها و تحصيل كرده ها بيشتر به تصميم گيرى مشاركتى در خانواده اشاره كرده اند (220)
در بررسى بيشتر آيه نكات چندى قابل طرح اند: