مساءله زن ، اسلام و فمينيسم
(در دفاع از حقوق زنان )

دكتر محمد منصور نژاد

- ۳ -


ب ) زيبايى زن ، مظهر زيبايى ها 
از شواهدى كه مدار زيبا بودن زن نسبت به مرد را تاييد مى كند، آن است كه در ادبيات ما، هر جا خواسته اند كسى را بستايند و وصف كنند، به سراغ ويژگى هاى زنانه رفته اند. حتى در عشق مرد به مرد، مثلا عشق مولانا به شمس تبريزى ، وقتى مولوى مى خواهد از معشوق بگويد، از ويژگى هاى زنان بهره مى جويد:

(( حور تويى ، نور تويى ، جنت معمور تويى
صحبت مسرور تويى ، سرور سالار مرا
يك دست جام باده و يك دست زلف يار
رقصى چنين ميانه ميدان آرزوست
و يا حتى در عشق حقيقى نيز، مظاهر جمال زن مورد تمسك اند. چنانچه امام خمينى مى گويد:
بگشاى نقاب از رخ و بنماى جمال ات
تا فاش شود آنچه همه در پى آن اند
واى پرده نشين در پى ديدار رخ تو
جان ها همه دلباخته ، دل ها نگران اند
اى دوست ، دل سوخته ام را تو هدف گير
مژگان تو و ابروى تو، تير و كمان اند
و حافظ كه در اشعارش عشق موج مى زند،مى خروشد كه :
باز پرسيد زگيسوى شكن در شكن اش
كاين دل غم زده سرگشته گرفتار كجاست ؟
شيدا از آن شدم كه نگارم چو ماه نو
ابرو نمود جلوه گرى كرد و رو بست
از آن جا كه عشق و زيبايى به شدت به هم گره خورده اند، لذا در توصيف عشق حقيقى و مجازى (حتى در مصاديقى كه معشوق ،مرد است )، براى طرح زيبايى معشوق ، به دنبال كلمه و مصاديق زيبايى اند واز آن جا كه در بين زيبايى هاى اين جهان ، زيبايى زن چشم پر كن ، غيرقابل انكار و جذاب است ، لذا به زنان و ويژگى هاى و زيبايى زن چشم پر كن ، غير قابل انكار و جذاب است ، لذا به زنان و ويژگى ها و زيبايى هاى آن ها (چشم ، ابرو، لب ، زلف و...)،فراوان استشهاد مى گردد. اين نكته مويد مدعاى ما است كه زن از مرد زيباتر است و در راستاى مبناى دوم بحث جنسى زن و مرد متفاوت اند.
شايد بد نباشد در اين زمينه ، با بعضى از ديدگاه ها نيز آشنا شويم . ويل دورانت در كتاب لذات فلسفه مى نويسد: دل انگيزى زن در نوع انسان ، بالاترين شكل زيبايى شناخته شد كه عشق مرد به زن ، قوى تر از عشق زن به مرد است ، گرچه مدت اش كوتاه تر است . زن اين حكم مرد را كه زن را خيلى از خود زيباتر مى داند، پذيرفته است ، زيرا زن ميل دارد كه بيش تر مطلوب باشد، تا طالب . (133)
و استاد مطهرى در ذيل اين شعر حافظ كه :
شهرى است پر كرشمه و خوبان زشش جهت
چيزيم نيست ، ور نه خريدار هر شش ام
مى نويسد: حافظ افسوس مى خورد كه چيزى ندارد نثار خوبان كند و التفات آن ها را به خود جلب كند. آيا اين اهانت به مقام زن است ، يا مظهر عالى ترين پيشگاه زيبايى و جمال زن ، خضوع و خشوع مى كند و خود را نيازمند به عشق او و او را بى نياز از خود معرفى مى كند؟ (134)
ج ) زيبايى و حجاب زن  
از نتايج تفاوت هويت جنسى زن و مرد و از جمله زيباتر بودن زنان از مردان در حوزه جسم و تعبات آن ، مساءله حجاب است . به نظر مى رسد حكم شرعى و دينى حجاب ، بهترين توجيه و فلسفه اش را در بستر زيبايى زن مى يابد، بد نيست از آن جا كه مساءله حجاب از مسايل مهم مربوط به هويت مورد تاءمل جدى تر قرار گرفته و نكات چندى در ارتباط با آن ، مورد توجه قرار گيرد:
ج -1) مقصود از حجاب ؟
امروزه بديهى است كه مراد از حجاب ، لزوما چادر و يا لباس ويژه و خاص نيست . و جوهره حكم حجاب ، پوشاندن بدن (به جز صورت و دست ) است و حتى رنگ لباس نيز تعيين كننده نيست و رنگ مشكى چادر و مانتو كه مورد: جه بسيارى از مذهبى ها است ، نه تنها مورد توصيه نيست ، بلكه براى عدم كراهت آن ،نياز به ادله داريم . (135)
به عنوان شاهد آيت الله سيد محمد موسوى بجنوردى طى مصاحبه يى اظهار داشتند كه چگونگى حجاب ، به عرف جوامع بستگى دارد:
مثلا در مراكش اگر نگاه كنيد 90 حجاب اسلامى دارند، روسرى داشتند و بلوز و شلوار يا كت و دامن و همان جا از من سؤ ال مى كردند كه آيا حجابشان كامل است و من مى گفتم خيلى خوب است اسلام مساءله يى كه مطرح كرد، اين است كه بايد اين نواحى پوشيده باشد و اين كه موجب تحريك نشود، بقيه مسايل ثانوى است بستگى به جامعه دارد. (136)
و در همين مصاحبه مى گويند كه روى صورت شان را پوشانده بودند، تذكر دادند كه اين : اين حجاب نيست ، شما موجب مى شويد كه مردم از اسلام زده شوند و الان بر شما واجب است كه اين روبندها برداريد. (137)
ج -2) جوهره پوشش ، مدعايى بشرى است
مى توان با علامه سيد محمد حسين فضل الله هم عقيده بود كه :
جدال ميان معتقدان به حجاب و بى حجاب ، جدل در مبناى موضوع نيست ، بلكه بحثى است مرتبط به شاخ و برگ و جزئيات مساءله ... اگر به برهنگى معتقد نيستم ، ضرورت دارد كه فلسفه حجاب را بررسى كنيم و همان طور كه بر لزوم پوشيده ماندن برخى اعضا پا مى فشاريم ، لزوم پوشيده نگه داشتن ديگر اجزاء و اعضاى بدن را نيز تاءكيد كنيم . (138)
به عبارت واضح تر، از تفاوت هاى انسان ها با حيوانات را مى توان به توجه آدميان به پوشاندن بعضى از اعضا و جوارح اشاره نمود كه آدميان ، برهنگى را نيست ، اختلافات اساسى ما و ديگران آن جا مى شود كه به ميزان پوشش و نوع جنسيت و پوشش باز مى گردد، كه نسبت به فلسفه اصلى پوشش ، جنبه ثانوى پيدا مى كنند و البته نياز به استدلال عقلى و نقلى (139) دارند.
ج -3) پوشش در دو سطح
پوشش زن و نيز مرد در دو سطح جاى بحث دارد: (140)
اول ؛ پوشش زن در ارتباط با خدا
به عبارت ديگر، زن و مرد مثلا در عبادات واجب ، در شرايط عادى نمى توانند برهنه نماز بخوانند و براى زن در اين حوزه ، سخت گيرى هاى بيش تر نيز شده است . در چرايى موضوع ، حداقل به نكات چندى مى توان اشاره داشت :
3-1) در ارتباط دنيوى نيز، براى ديدار با افراد مهم و براى ملاقات با اشخاص ذى قدر، از بهترين پوشش ها بهره برده مى شود و حتى ممكن است حضور بدون جوراب را سبك تلقى نماييم . در ملاقات باخداى سبحان در نماز، بهتر است با بهترين لباس ها و پوشش مناسب حاضر شويم . حال بيمارى ، در بيمارستان و... براى بستن عمامه ، به دوش گرفتن عبا و يا حداقل پارچه مناسب ديگر و... در اين راستا فهميد و تعليل كرد.
3-2) اگر در بحث حجاب و از جمله در ارتباط با خدا( در نماز)، براى زنان تكليف سنگين ترى (متفاوت از مرد) فرض شده است ، در گفتمان و دينى ، معناى خاص خود را دارد و حكايت از مورد توجه بودن فرد مكلف دارد. (البته سابقا اشاره شد كه وظايف اجتماعى ، نظر به مصالح دنيوى دارند، نه لزوما مصالح آسمانى ). و اگر تكليف براى افراد با سطوح پايين ايمان مشت آور است . ائمه ما در حال وضو و نماز (كه از تكاليف است )، بهترين حالت ها و سير و سلوك را داشتند و مهم تر آن كه ، براى اولياء الله تكاليفى منظور مى شد كه براى ديگران نبود، به عبارت ديگر تكليف بيش تر، نشانه قرب و اهتمام بيش تر مكلف عندالله است . مثلا براى پيامبر، خواندن نماز شب كه براى ديگران تكليف قطعى نيست ، تكلف است چرا كه پيامبر محبوب ترين انسان ها نزد خدا بود (مراجعه شود به آيه 79 / اسرى و تفاسير مربوط به آن ) (141)
پس تكليف بيش تر زنان در مساءله پوشش در حالت نماز نسبت به مرد، در نگاه دينى ، نه تنها حكايت از اهانت و بى توجهى به زن ندارد، بلكه در اين گفتمان حكايت از نگاه ويژه خدا به زن دارد.
دوم ؛ پوشش زن در ارتباط با ديگران
از نگاه اسلامى ، زنان (و نيز مردان ) در مقابل ديگران ، خصوصا افراد نامحرم ، با حدود تعريف شده اى بايد پوشيده ظاهر شوند. در بحث حجاب از اين زاويه ، به ادله نقلى و عقلى مى توان استشهاد نمود:
الف ) ادله نقلى
مساءله حجاب از موضوعاتى است كه براى آن مى توان به نصوص (قرآن ) و سنت ، فراوان استشهاد نمود. از آن جا كه در نوشتار حاضر، تلاش بر آن است كه به مباحث جديدتر پرداخته شود و از آن رو كه در بعد نقلى بحث حجاب ، آثار خوبى به نگارش در آمده ، تنها به يك آيه قرآنى در بحث اشاره مى گردد.
در قرآن مجيد، آيات الاحكام كه قريب به يك دوازدهم مجموعه آيات اند، در يك تقسيم بندى به دو دسته تقسيم مى شوند: آياتى كه در آن ها احكام به صورت اوامر و نواهى مطرح شده اند در آيات ديگرى كه ضمن بيان حكم ، به فلسفه حكم نيز اشاره دارند. آيه اى كه در زير پيرامون حجاب ، مورد استهشاد قرار مى گيرد، از جمله آياتى است كه به فلسفه حكم ، يعنى وجوب نيز اشاره دارد.
در آيه 59/احزاب در رابطه با حجاب مى خوانيم :
ياايها النبى قل لازواجك و بناتك و نساء المومنين يدنين عليهن من جلابيبهن ، ذلك ادنى ان يعرفن فلا يوذين .
اى پيامبر، به زنان و دختران خود كه اين كارها براى آن ها شناختند شوند، تا از تعرض و جسارت (هوسرانان ) آزار نكشند، براى آنان بسيار بهتر است . در رابطه با آيه فوق ، به نكات چندى مى توان اشاره داشت :
1) اين آيه در كنار دستور و فرمان به پوشش زنان به وسيله پوشش بلند (چادر يا مانتو و...) به فلسفه حكم نيز اشاره دارد. اين آيه به اين نكات دقيق اشعار دارد كه يكى از كاركردهاى لباس ، پوشاندن بدن از سرما و گرما و حفظ بدن از نگاه ديگران است ، اما مساءله پوشش كاركردهاى فراتر از نكات ياد شده دارد پوشش بار فرهنگى دارد. از اين رو است كه لباس ‍ عروسى با لباس عزا متفاوت است و اين پيام دو لباس است كه اگر در مراسم عروسى ، لباس عزا پوشيده شد و چه بسا صاحبان مجالس از چنين فردى مى رنجند. لباس بيرون متفاوت است . لباس مذهبى ها، (142) با لباس لاقيدها متفاوت است و چه بسا افراد غير موجهى كه اگر براى خواستگارى و يا براى گزينش اشتغال مى روند، لباس هميشگى خود را نمى پوشند، چون با بار آن لباس ها، پاسخ مناسك دريافت نمى كنند.
آيه 59 / احزاب در فلسفه حكم حجاب اشاره دارد كه زنان مؤ منه به گونه خود را بپوشاند كه پيام سالم به ديگران منتقل كنند. افراد مريض القلب را به سوى خود بخوانند، كه در اين صورت ، خود را از فراهم كنندگان شرايط اذيت و آزار خود هستند. اسناد مرتضى مطهرى در ذيل آيه به درستى مى نويسند:
زن مسلمانان بايد آن چنان در ميان مردم رفت و آمد كند، كه علايم عفاف و وقار و سنگينى و پاكى از آن هويدا باشد و با اين صفت شناخته شود و در اين وقت است كه بيمار دلان كه دنبال شكار مى گردند، از آن ها ماءيوس مى گردند و فكر بهره كشى از آن ها در مخليه شان خطور نمى كند...، حركات و سكنات انسان ، آگاهى زبان دار است . گاهى وضع لباس ، راه رفتن ، سخن گفتن زن معنى دار است و به زبان بى زبانى مى گويد: دلت را به من بده ، در آرزوى من تعرض از اين حريم كوتاه است ... منظور از يدنين عليهن من جلابيبهن اين است كه دستور قبلى سوره نور را كاملا رعايت نمايند، تا از شر آزار مزاحمان راحت گردند. (143)
2) در پوشش زن و مرد، از آن رو تفاوت مطرح است كه از سويى هويت جنسى زن و مرد متفاوت است و زن ، زيباتر از مرد است و از سوى ديگر، مرد از ناحيه چشم و نگاه ، آسيب پذير از زن است و لذا ممكن است زن با بى توجهى در پوشش (كه نوع و رنگ آن پيام دارد،) زمينه جرم عليه خود را فراهم كند. از مباحث مهم در بحث جرم ، جنايت آن ، سهم مجرم (جرم پذير) در اين ميان است ؟ چون افراد خاطى ، شرور و مزاحم ، در همه زمان ها و مكان ها هستند، اما چرا مجرمين در موارد خاصى توفيق بيش تر دارند؟ آيا در فراهم نمودن زمينه جرم ، مجرم نيز مى تواند به مجرم كمك كند؟ پاسخ به اين پرسش ، مثبت است . ممكن است مجرم ، با جهل ، ضعف ، ترس و يا حتى آگاهانه ، از فراهم كنندگان زمينه جرم باشد. (144) اگر در طول تاريخ ، عليه زنان به وسيله مردان ستم ها رفته است ، از نكاتى كه زنان را در مقابل جنس مخالف ، آسيب پذير مى كند، نوع پوشش نامناسب است كه ممكن است پيام را به نحوى بدهد كه مرد را به سوى خود بخواند.
3) اگر فلسفه حكم حجاب ، شناخته شدن زن به عفاف و حيا است ، تا از اذيت و آزار بوالهوسان مصون بماند، در ايران امروز، به دو دليل مساءله پوشش از سوى زنان بايد جدى گرفته شود: (145) يكى آن كه متاسفانه به دلايل اقتصادى ، فرهنگى و... سنين ازدواج بالا رفته است و جوان هاى كم تقوا و بى او تقوا، چون يك نياز طبيعى را به صورت طبيعى پاسخ نمى گيرند، به هرزگى و چشم چرانى و مزاحمت براى ديگران روى مى آورند. و دليل دوم آن است كه وقتى فردى چشمش مريض شد، قلبش آلوده شد و سال ها هر لحظه به اين جا و آن جا سرك كشيد، اين فرد حتى ممكن است پس از ازدواج نيز به دست از اين عادت قبيح بر نداشته و در حالى كه در كنار همسرش مى زند، با چشمانش به حقوق ديگران تعدى كند... و اين مشكلى است كه فلسفه حكم حجاب كه مصون ماندن از آزار بوالهوسان است ، را تشديد مى كند و زنان مومنه ، در پوشش و نوع و شكل آن ، بايد بيش تر دقت نمايند، تا سالم تر بمانند.
ب ) ادله عقلى
جداى از ادله نقلى ، له دلايل عقلى زير نيز مى توان از پوشش زنان در مقابل غير محارم و ديگران دفاع نمود:
1) از كاركردهاى حجاب ، مصون ماندن بانوان است ، تا چنانچه اشاره شد، از تعرض جسمى ، زبانى و روحى به وسيله مردان ، مصون بمانند. اين ثمره در صورتى است كه زنى اين كه مورد نگاه ديگران قرار گيرد، نفرت دارد و قصدش كار و تلاش و تحصيل و... است . اما ممكن است زنانى نيز يافت شوند كه فكر كنند بايد به خودشان بپردازند، بايد زيبايى هاى خود را عرصه كنند، تا ديگران را به خود مشغول كنند و فكر كنند كه اگر داد و ستدى بين زن و مرد در اين ميدان بر قرار مى شود، گرچه زن زيبايى اش را عرضه مى كند،
اما از سوى مردان نيز توجه نمودن : پاى آن ها متوقف شدن ، به او فكر كردن و... را نيز به عنوان دست آورد دارد كه در يك معامله ، چيزى مى دهد و چيزى مى گيرد.
در پاسخ به چنين نگرشى گفته مى شود: اولا: در مقابل آنچه كه زن مى دهد، يعنى زيبايى اش كه مظهر و نماد همه زيبايى ها است ، با آنچه كه به دست مى آورد، و اين زن است كه شى ء به ارزشى را با قيمت نادرى مى فروشد و اين نكته حكايتگر آن است كه چنين جهت جهل ممكن است تكه طلايى را با يك شكلات تعويض كند)؛ ثانيا: حتى اگر معامله او، كه عرضه مى كند، با آن كس كه او را مى بيند، معامله سودمندى باشد، زنى كه زيبايهايش را مكشوف مى كند، به راحتى افراد كثيرى از زيبايى هاى او بهره مى برند، كه او از توجه آن ها خبر ندارد تا ارضا شود.ده ها و صدها چشم و نگاه از جنس حراج كرده او، روزانه بهره مى برند، بدون آن كه او خبر نداشته باشد و اين جاست كه مجددا اين زن است كه در اين ساده نگارى ، بازنده است .
به چنين افرادى بايد گفت كه ممكن است يك ميوه فروش ، گوجه خرابش را بيرون از مغازه ، در معرض ديد ديگران قرار دهد، اما هيچ گاه يك طلافروش نه تنها جنس را بيرون مغازه نمى گذارد، بلكه آن ها را در ويترين محافظت مى كند و عتيقه جات قديمى تر را، حتى در ويترين نيز نمى گذارد. ارزش زيبايى زن ، حتى با طلا نيز قابل معاوضه و مقايسه نيست و چگونه زن كه صاحب اين اشياء نفيسى ديگران قرار داده و رهاى شان مى كند؟
حاصل اين بخش از سخن آن است كه زن با پوشش نامناسب (لباس نازك چسبان ، پر زرق و برق و...)، هم ممكن است از جهت فيزيكى مورد تهديد قرار روى گوهر زيبايى ، حياء و عفافش معامله كرده و دلش را به نگاه هاى آلوده و الفاظ دروغين اين و آن خوش كرده و روحش مريض و جسم و جانش مورد بهره بردارى و سوء استفاده ديگران باشد براى زن مساءله باشد (اين حكم اگر به صورت موجبه كليه قابل خدشه باشد و حجاب از اين جهت مصونيت بخش است .
2) اگر مرد مى تواند براى زن مساءله ساز باشد (اين حكم اگر به صورت موجبه بعضى از مردان براى زنان را پذيرفت )، همچنين عكس اين مدعا نيز مى تواند محقق شده و صحت داشته باشد. زيرا جامعه فاسد، آسيب پذير است و از عوامل فساد اجتماع ، بسترهاى مناسب است و از جمله نكات وسايلى كه مى تواند به آلوده شدن جامعه كمك كند، حضور زنان بى حياء آلوده ، با آرايش هاى غليظ و مستهجن ، با حركت هاى سبك و راه رفتن هاى زبان دار است ، كه به تعبير اين بحث ، از پوشش مناسب ، برخوردار نبوده و بحث حجاب براى شان مساءله نيست و به صورت بدحجاب ، (146) در جامعه ظاهر مى شوند. از اين زاويه ، مى توان براى مصون بودن جامعه ، از پوشش را مدلل نمود و كارهاى حجاب نيز هم فردى و هم اجتماعى ، هم براى زن است و هم براى مرد و هم براى هر دو در محيط خانواده ، و البته جوهره حكم نيز به تفاوت به زن و مرد در هويت جنسى و زيبايى زن باز مى گردد.
ج -4) آيا جامعه صرفا مساءله شخصى است ؟  
اين جاست كه اشكال آنانى كه مى گويند: حجاب ، مساءله اى شخصى است و دولت و جامعه نبايد در آن دخالت كنند، جاى تاءمل بيش تر دارد. در پاسخ به اين اشكال مى توان گفت كه مساءله حجاب زن ، اگر در ارتباط با خودش باشد (در منزل ، با محارم ، در تنهايى و...)، دخالت در آن شرعا، بى وجه و عقلا، نامعقول است و ورود دولت در اين حدود نيز به نظام متوالى ترى منجر مى شود. اما از آن جا كه مساءله حجاب در ارتباط با ديگران موضوعيت داشته و تاءثير و تاءثر و تبعات جدى بر آن بار است ، بى توجه بودن قانون مداران و جامعه نسبت به آن ، معقول نيست . البته با رعايت اين نكته كه به جوهر حكم و عرف جامعه توجه كنند و قواعد زايد از فلسفه حجاب و دست و پا گير وضع نكنند. در عين حال ، آموزش ‍ آحاد جامعه و بيان فلسفه حكم نيز كاملا موضوعيت دارد و اگر زنان و دختران حكمى را به نفع خود ببينند از آن استقبال خواهند نمود.
ج -5) حجاب براى زنان مؤ منه جوان  
بحث اين بخش ، همه بر حول محور اين مدعا است كه ، اولا: هويت جنسى زن و مرد تفاوت دارد؛ثانيا: در مواردى ، عقل و نقل حكم مى كند كه زنان و مردان احكام متفاوتى داشته باشند؛ ثالثا: از حوزه هاى تفاوت بين زن و مرد، مساءله زيبايى است كه زنان زيباترند؛ و رابعا: به نظر مى رسد كه مهم ترين فلسفه پوشش زن در ارتباط با ديگران ، مساءله زيبايى و جذابيت زن باشد. اضافه مى گردد كه اسلام با جنس زن و موى آنان مشكل ندارد، بلكه جوهر حكم حجاب آن است كه : زنان مؤ منه جوان كه زيبايند، خود را از ديگران حفاظت كنند. و بر اين مدعا، استثنائات جدى در مساءله پوشش براى دختران نابالغ ، پيرزنان ، زنان باديه نشين و كارگران روستايى نگاه حين خواستگارى ، نگاه به زنان اهل كتاب و... (147) را مى توان به عنوان مؤ يد، مورد توجه قرار داد. اگر صرف مو موضوعيت داشت ، ديگر نگاه به بخشى از موى پيرزنان نمى بايست استثنا مى شد، بلكه پوشش آن مويى مورد تاكيد است كه عامل زيبايى است كه معمولا موى دختران و زنان جوان ، جذاب و دلربا است . (148) پس عامل حكم متفاوت در مساءله پوشش بين زن و مرد، به هويت جنسى متفاوت زن و مرد باز گشته و اين حكم را عقلا نيز مى توان مدلل نمود.
بناى حقوق و تكاليف زنان در حوزه هاى مختلف 
در قسمت قبل ، با دو مبناى بحث از حقوق و تكاليف زنان ، يعنى هويت واحد انسانى زن و مرد و هويت متفاوت جنسى زن و مرد آشنا شديم . در اين قسمت ، بر اساس آن دو مبنا به تاسيس بناى مربوط به حقوق و تكاليف زنان پرداخته مى شود. مجموعه مباحث اين قسمت ، در دو بخش جداگانه مورد تجزيه و تحليل قرار مى گيرند: 1) زن در خانواده ؛ 2) زن در غير خانواده ، كه در بخش دوم ، بر روى حقوق و تكاليف سياسى ، فرهنگى ، حقوقى و... زنان ، سخن به ميان خواهد آمد.
1) زن در خانواده  
بحث حاضر در يك مقدمه و9 جزء: 1) خواستگارى ، 2 مساءله مادرى ، 3) اشتغال زنان ، 4) سرپرستى (قيموميت ) مرد در خانواده ، 5) روابط جنسى زن و مرد، 6) تنبيه زنان 7) مهريه زن ، 8) تعدد زوجات ، و9) طلاق ، به تفصيل مورد مداقه قرار مى گيرند.
مقدمه :  
در مدخل بحث از زن در خانواده ، نكات چندى قابل توضيح اند:
اول ؛ نهاد خانواده  
از نهادى مهم اجتماعى ، خانواده است . نهاد عبارت است از نظام سازمان يافته اى از روابط اجتماعى كه در برگيرنده برخى از ارزش ها و فرآيندهاى مشترك است و براى پاسخگوى به بعضى از نيازهاى اساسى به وجود آمده است . منظور از نهاد، آن سلسله از امورى هستند كه براثر نيازمنديهاى افراد جامعه شكل مى گيرند و چون ضرورت ها سطوحى دارند نهادها نيز مراتب دارند. بعضى نيازها اصلى اند و نهادهاى مربوط به آن ها نيز اصلى و اساسى اند، كه از جمله اين نهادها، خانواده است . (149) در پاسخ به نيازهاى فرعى و موقتى ، نهادهاى فرعى شكل مى گيرند. هرچه جامعه وسيع تر و پيچيده تر باشد، موسسه هاى و سازمان هاى اجتماعى از نوع نهادهاى فرعى ، در آن گسترده و فراوان ترند. (150)
از جمله نتايج بحث فوق آن كه ، اولا: خانواده يك نهاد بشرى است ، نه يك نهاد دينى ، (151)يا قومى خاص . لذا حتى از نگاه اسلامى نيز، خانواده مسيح بلكه حتى خانواده غير مذهبى ، موجه و مشروع است ؛ ثانيا: خانواده نهاد خانواده سازنده است و از اين است ؛ ثالثا: از جهت اجتماعى و اخلاق نيز، نهاد خانواده سازنده است و از اين جهت گفته شده است كه حتى درميان انبياء، آن ها كه مجرد بودند (مثل حضرت عيسى و حضرت يحيى )، به قول قرآن حصوراند (آل عمران / 39)، هر قدم هم كه مهم باشند، آن ميزان توانايى كه همان فرد، در سطوح او و متاءهل دارد را نخواهند داشت و ازدواج اولين گامى است كه انسان از خودپرستى به سوى غير سرپرستى مى رود و خدمت مى كند نه براى من ، بلكه براى او. (152)
دوم ؛ مبناى شكل گيرى و تداوم خانواده  
مبناى اساسى خانواده ، چه در مرحله شكل گيرى و چه سپس در مرحله تداوم حداقل دو چيز است ؛ يكى انتخاب و اختيار عقلايى طرفين ، كه آگاهى و اراده در آن موضوعيت دارند. امروزه اين نكته پذيرفته شده و در ماده 16 اراده آمده كه :
ازدواج بايد با رضايت كامل و آزادانه زن و مرد واقع شود. (153)
ديگرى حب جدى و عشق (154) زوجين به يكديگر، تا به تعبير قرآن ، در كنار يكديگر، احساس سكون و آرامش كنند. در سوره روم / 21 آمده است كه :
و من آياته خلق لكم من انفسكم ازواجالتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة ، ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون .
و از آيات الهى اين است كه براى شما از جنس خودتان ، جفتى بيافريد كه در بر او آرامش يافته ، باهم انس گيريد و ميان شما راءفت و مهربانى برقرار فرمود و در اين امر نيز براى مردم بافكرت ، ادله علم و حكمت حق آشكاراست .
نكته اول قابل توجه در آيه آن است كه ، آن كه آرامش مى دهد، زن است و آن كه آرامش مى پذيرد، مرد يعنى زن عاملى است كه اضطراب ، استرس و پريشانى روحى مرد، به وسيله او درمان شده و در محيط خانواده به آرامش مى رسد، (155) و اين نكته از اساسى تر بودن زن در اركان خانواده حكايت دارد. البته بدان معنا نيست كه مرد نبايد مايه سكون و آرامش ‍ زن باشد، بلكه از آن رو مى توان از بين زن و مرد، اولى را محور خانواده از جهت سكون گرفت ، كه آرامش غذاى دل و مربوط به حوزه قلب است و چنانچه سابقا اشاره شد، زن در بعد دل از مرد نيرومندتر است ، از جهت امكانات مربوط به داد و ستد در اين ناحيه مى شود، زن استعداد، توانايى و قابليت هاى بيشترى دارد، از اين رو، موج كم تر مرد در اين موضوع ، تحت تاثير امواج قوى عواطف ، محبت و صفاى زن قرار مى گيرد و اين جاست كه در خانواده ، از باب تغليب ، آرامش دهنده زن فرض شده است . (156) امام على عليه السلام نيز ضمن اين كه به مردان مى گويد كه خداوند زنان را براى سكون و انس گرفتن و تقواى مردان آفريده :
جعل الزوجة سكناو انساو واقية . (157)
در عين حال ، به وظيفه مرد نسبت به زن توجه داشت و تذكر داده اند كه اين كاركرد، يك سويه نيست و زن هم بر تو حق دارد كه از محبت و مهر و انس با تو، بهره مند گردد و مرد موظف است مايه سكون و رحمت در منزل باشد:
فان لها حق الرحمة و الموانسه . (158)
همانا براى زن بر مرد، حق مهربانى و انس و آرامش مى باشد.
نكته ديگرى نيز در آيه جاى تاءمل دارد. اگر لتمسكنوا، از جهت ادبى مفعول له باشد، فلسفه ازدواج ، سكون و آرامش در محيط خانواده است و اگر خانواده اى شكل گرفته ، اما زن و مرد سوهان روح يكديگرند، با ازدواج از نگاه قرآنى سنخيتى ندارند و مقصود از تشكيل خانواده در آن به ثمر ننشسته است .
حاصل آن كه ، مبناى مهم خانواده ، عشق است و به قولى :
بدون وجود عشق عميق ، هيچ گونه روابط زناشويى مطلوبى بين زن و شوهر به وجود نخواهد آمد. بدون عشق ، خوشحالى و سرور بى معنا خواهد بود. (159)
با توجه به دو مبناى ياد شده (انتخاب و اختيار، و محبت و عشق زوجين )، مى توان به رمز و راز نظام هاى متزلزل خانوادگى پى برد. ازدواج هايى كه يا بر اساس جهل است (همديگر را نمى شناسند، به حقوق هم آشنا نيستند و...) و يا اخبار است (ديگران ، پدر، پدر بزرگ و... تصميم گيرنده اند براى دختر و يا حتى پسر) و با زور و ارعاب و جبر هم ادامه مى يابد (مثلا چون زن حق مالى ندارد، جراءت طلاق ندارد) و به جهت خلاء محبت و عشق ، از جوهر خانواده كه سكون و آرامش است . خبرى نيست و دو نفر در حالى كه براى يكديگر جهنمى را در دنيا فراهم آورده اند، با زور و نفرت همديگر را يك عمر تحمل مى كنند و يا جان شان به لب مى رسد و به متاركه طلاق مى انجامد. در يك كلام ، از نگاه دينى ، اگر خانواده اى بر مبناى سكون ، مودت ، و رحمت نباشند، جز ظاهر و پوسته اى از خانواده چيزى ندارد و شايد بايد مجازا نام آن ها را خانواده نهاد، نه حقيقتا. (160)
در پايان اين بحث ، پرسشى نيز جاى طرح دارد و آن اين كه ، با فرض اين كه هر كدام و يا هر دوى مبانى ياد شده (انتخاب و عشق ) در خانواده اى در مقام تاسيس مفقود بوده است ، آيا اين خانواده ، در ادامه نيز هميشه پايه هاى لرزانى دارد؟ پاسخ اجمالى آن است كه ، خانواده هاى بدون مبناء دو راه در پيش دارند: يكى اين كه اين ديوار كج نهاده شده ، تا ثريا كج برود و دايما دچار مشكل باشد. راه دوم آن كه ، پس از اين كه مدتى دو فرد همديگر را درك كردند و ارتباط گرفتند، كم كم بين خودشان سنخيت ، همدلى ، درد مشترك و حرف مشترك يافته و اندك اندك به محبت و نهايتا عشق مى گرايند. (161) در اين صورت ، گرچه در مقام تاسيس ، مبانى خانواده مفقود بوده ، ولى در ادامه راه ، باشكل گيرى عشق ، خود به خود اختيار و انتخاب در زندگى مشترك نيز موضوعيت مى يابند و اين جاست كه خانواده حقيقى مبدل مى گردد.
عكس مطلب فوق نيز امكان دارد، بدين شكل كه خانواده هر دو مبناى لازم براى تاسيس را داشته باشد، ولى بعدها به سردى بگرايد. به علت اين كه عشق بين دو نفر زايل شده و بلكه گاه به تنفر مى كشد. به نظر مى رسد دليل اين فاصله ها آن باشد كه در انتخاب معشوق گزينش طرفين ، عالم و آگاهى ذى مدخل نبوده است . به عبارت ديگر، احساسات به جاى شناخت ، مبناى انتخاب و اختيار و گزينش بوده است . گرچه در فضاى عشق ، علم و شناخت چندان واقعى نيست (مثل داستان مجنون كه زشتى هاى ليلى را نيز زيبا مى ديد)، اما قبل از ورود به عشق ، علم و شناخت و تحقق و آگاهى ، نقش تعيين كننده دارد: فقدان علم پيش از عشق ، از عوامل زايل شدن عشق بين عاشق و معشوق است . حاصل آنكه ، مجموعه مباحث درباره مبانى نظام خانواده را مى توان به شكل زير دسته بندى نمود:
سوم ؛ آموزش  
از نكات اساسى مغفول در بحث خانواده و تاسيس و مديريت آن ، بحث آموزش است . در حالى كه حتى براى كار با يك چرخ خياطى ، آموزش چند ساعته لزوما تجويز مى گردد (او اگر كامپيوتر باشد، ماه ها) اما براى شناساندن راه و رسم زندگى ، ازدواج و مسايل زناشويى ، مادر و پدر شدن و... هيچ توجهى به آموزش نمى گردد. به نظر مى رسد موضوع به حدى اهميت دارد كه بايد در قوانين پيش بينى گردد كه چنانچه فرد بدون گواهى نامه : حق رانندگى ماشين را ندارد، افرادى كه آموزش هاى لازم براى تشكيل خانواده را نديده اند.نيز مجوز زندگى مشترك و فرزند آوردن و... را نداشته باشند. كم كم بايد در فرهنگ ما، مشورت با كارشناسان خانواده ، آشنايى پسر و دختر قبل از ازدواج ، آموزش فنون پاسخگويى نيازهاى جسمى ، جنسى ، روحى و... موضوعيت يافته و جايگاه خود را باز يابند. اين امر به يكى از مبانى خانواده كه انتخاب و آگاهى است ، كمك مى كند و سبب مى گردد كه محبت ها بر اساس شناخت واقعى شكل گيرند و خانواده هاى بى خطر و يا كم خطرى را تجربه نماييم .
چهارم ؛ تاثير زمان و مكان  
نكته هاى مقدماتى آن است كه در بحث در خانواده ، بايد توجه داشت كه زمان و مكان ، بر موضوع خانواده موثر افتاده اند. بايد توجه داشته باشيم كه در خانواده هاى امروزى ، نسبت به سابق ، تحول جدى رخ داده است . و با شناخت كافى و دقيق از موضوع ، درباره آن بحث نموده و نسخه پيچى نماييم .
به قول يكى از نويسندگان ، خانواده هاى امروزى ، نمى توانند مثل سابق از لحاظ اقتصادى ، واحد مستقل و بى نيازى باشند. اعضاى خانواده با يكديگر كار نمى كنند وعده كثيرى از خانم شوهردار، در خارج از منزل مشغول كارند، از طرف ديگر خانواده هاى امروزى ، مركز اصلى تعليم و تربيت ، تفريح يا حفاظت و حراست اعضاء آن خانواده مى باشند. سابقا منزل زاييده مى شدند، در همان جا بزرگ شده و تعليم و تربيت ياد مى گرفتند بدين ترتيب در واحد خانواده كار مى كردند، زندگى مى كردند و بالاخره بدرود حيات مى گفتند. امروز عده زيادى از وظايف اجتماعى خانواده ، به عهده نمايندگى هاى تجارتى و بلوكى است . (162) و به تعبيرى كه قبلا اشاره شد، در جوامع ابتدايى ، يك نهاد (مثلا خانواده ) كاركردهاى متعدد دارد، ولى در جوامع جديد، نهادهاى جديد وارد ميدان مى شوند
در جامعه ما، زن قديم ، هنر اصلى اش فرزند آوردن و نازايى طاقت فرسا بود، اما زن امروز يكى دوتا فرزند را به سختى مى پذيرد. زن قديم ، خروج از خانه برايش ضرورى نبود و يا حتى ضد ارزش محسوب مى شد، ولى زن امروز در خانه اش را ضد ارزش دانسته و اجتماعى شدن و خروج از منازل را ارزش قلمداد مى كند. زن قديم دغدغه تحصيل ء فن آورى نداشت ، اما زن امروز در رقابت كنكور، پشت مردان را نيز به خاك مى مالد.
زن قديم به تعدد زوجات تن مى داد، ولى زن جديد پاى چنين مساءله اى ، تا آخر خط مى ايستد.
زن قديم سوارى كردن برايش مذموم تلقى مى شد، اما زن امروز به دنبال اخذ گواهى نامه و نشستن پشت فرمان است . براى زن قديم ، يك شب منزل نبودن مساءله ساز بود: ولى زن جديد به بهانه هاى متعدد (مثلا زندگى دانشجويى در خوابگاه ) گاهى ماه ها از خانواده دور است و...
به نظر مى رسد از مواردى كه بحث تاءثير زمان و مكان در اجتهاد، به شدت جاى طرح دارد، حوزه خانواده است . امام خمينى از نيمه دوم سال 1366 به بعد، بعضى فروعات متاءثر از شرايط زمان و مكان را مطرح كردند، (163) و جمله بسيار مهم و قابل بحث ايشان اين بود كه :
زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند.
ايشان در پيامى كه به منشور روحانيت لقب يافت و سه ماه قبل از رحلت شان فرمودند، از جمله آورده اند كه :
اين جانب معتقد به فقه سنتى و جواهرى هستم ... ولى اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست . زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند. مساله كه در قديم داراى حكمى بوده است ، به ظاهر همان مساله در روابط حاكم بر سياست ، اجتماع و اقتصاد يك نظام ، ممكن است حكم جديدى پيدا كند، بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادى و اجتماعى و سياسى ، همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقى نكرده است ، واقعا موضوع جديدى شده است كه قهرا حكم جديدى مى طلبد. (164)
از مباحث عمده كه با حفظ ظاهر آن ، عميقا در معنا متحول شده و چون ماهيت آن تغيير نموده است ، احكام سابق پاسخگو نيست ، مساله خانواده است . اگر تحول در موضوع ، شامل تضييق موضوع (مثلا آيا مديريت مرد مرد بر خانواده ، مى تواند همان حوزه هاى وسيع سابق را شامل شود و يا اين كه بايد محدود گردد؟) و توسعه موضوع (مثلا آيا طلاق كه از ايقاعات و حق مرد قلمداد مى شود، آيا نمى تواند به عقود آورده شود و در طلاق ، براى زن نيز حق قايل شد؟) و تغيير در شرايط قيود موضوع (مثلا در شرط ضمن عقد، آيا مى توان آورد كه تعدد زوجات براى مرد يا منتفى ، و يا مشروط به اذن همسر باشد؟) و... مى گردد، بايد اين انعطاف در اجتهاد و استنباط را داشته باشيم و به ظاهر تحجر نكنيم و سعى نكنيم به احكام و قواعد اصولى سابق در تحول موضوع (مثل اهم و مهم ، بحث اولويت و...) اكتفا كنيم و به اين نو آورى امام خمينى ، به صورت جدى ارج نهيم و از حوزه نظر، آن را وارد عمل اجتماعى نموده و بر مبناى اين كه زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند، از نگاه دينى در اين زمان و براى اين شرايط، اجتهاد كنيم و با توجه به تحول موضوع ، احكام خلاف عقل ، عدالت و مصلحت را متحول نموده و احكام عاقلانه عادلانه و مصلحانه از نصوص دينى اجتهاد نماييم . در غير اين صورت ، يا تحجر و نپذيرفتن تحول در حكم (به تبع تحول در موضوع ) و يا اصلاحات كوچك در احكام ، قطعا كار آمدى اسلام در عرصه حاضر به زير سوال رفته و تنها كسانى كه نسبت به دين تعبد بالا دارند، بدان احكام تن خواهند سپرد، كه چنين افرادى بسيار قليل اند، ضمن اين كه احكام ما نيز چون غير عادلانه و غير معقول اند، با جوهره دين و با هدف ارسال رسل و انزال كتب فاصله دارند (165) و محصول آن ، فاصله گرفتن از پيام اصلى دين و از دست دادن مخاطبين و آحاد جامعه است .
اكنون پس از طرح مقدمه بحث ، موضوع خانواده به صورت جزئى
تر مورد بررسى قرار مى گيرد. اين اجزاء و عناصر عبارت اند از:
1. خواستگارى
از آن جا كه در فرهنگ ما، خواستگارى از مراحل ابتدائى تاسيس خانواده است ، بحث از نظام خانواده (166) نيز با بحث خواستگارى آغاز مى شود. در مراحل آغازين زندگى و مساله مربوط به خواستگارى ، نكته قابل تامل آن است كه در فقه سنتى و موجود و نيز در قانون مدنى (ماده 43)، ازدواج دختر در مرتبه اول ، مشروط به اذن پدر يا جد پدرى است (مگر آن كه بدون علت موجه ، اجازه ازدواج ندهند كه در آن صورت با اخذ اجازه از دادگاه مدنى خاص ، دختر مى تواند اقدام به ازدواج نمايد.) (167)
به اين اصل اشكال شده كه اگر دختر به سن بلوغ رسيده و رشد كرده ، چرا بايد اجازه بگيرد؟ و اگر رشيد و بالغ نيست ، ديگر چرا به او بالغ مى گويند؟ و نيز اين كه زن در صورت عدم موافقت والدين ، به دادگاه پناه ببرد. نتيجه آن ممكن است از دست دادن حمايت خانواده براى هميشه باشد و از طرفى همه نمى توانند اين كار را بكنند. (168)
استاد مطهرى در پاسخ كسانى كه خواستگارى يك طرفه از سوى مرد (كه به زن گرفتن تعبير مى شود) را اهانت به زن تلقى نموده و به دنبال آن اند كه ازدواج ، يا مرد گرفتن را هم شامل شود، يا لااقل نه زن گرفتن صدق كند و نه مرد گرفتن ، چون هميشه مردان را موظف كنيم كه به خواستگارى زنان بروند، حيثيت زن را پايين آورده و آن را به صورت كالاى خريدنى در آورده ايم ، مى نويسد:
اين كه از قديم الايام ، مردان به عنوان خواستگارى نزد زن مى رفته اند و از آن ها تقاضاى همسرى مى كرده اند، از بزرگ ترين عوامل حفظ حيثيت و احترام زن بوده است . طبيعت ، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفريده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن . طبيعت ، زن را گل و مرد را بلبل ، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده ... خلاف حيثيت و احترام زن است كه به دنبال مرد بدود... مگر هر خريدارى ، از نوع مالكيت و مملوكيت اشياء است ؟ بهترين ضامن حيثيت و احترام زن و جبران كننده ضعف جسمانى او در مقابل نيرومندى جسمانى مرد است و هم بهترين عامل حفظ تعادل و توازن زندگى مشترك آن ها است . اين نوعى امتياز طبيعى است كه به زن داده شده و نوعى تكليف طبيعى است كه به دوش مرد گذاشته شده است . (169)
و در جاى ديگر درباره ولايت پدر بر دختر مى نويسد:
زن مادامى كه دوشيزه است و هنوز صابون مردان به جامه اش نخورده است ، زمزمه هاى محبت مردان را به سهولت باور مى كند... مردان شكارچى از اين احساس زن همواره استفاده مى كنند. دام : عزيزم ، از عشق تو مى ميرم براى شكار دخترانى كه درباره مردان تجربه اى ندارند، بهترين دام ها است ... اين جاست كه لازم است دختر مرد ناآزموده ، با پدرش كه از احساسات مردان بهتر آگاه است و پدران جز در شرايط استثنايى ، براى دختران خير و سعادت مى خواهند، مشورت كند و لزوما موافقت او را جلب كند در اين جا قانون به هيچ وجه زن را تحقير نكرده است ، بلكه دست حمايت خود را روى شانه او گذاشته است . (170)(171)
اول : استاد مطهرى از امتياز طبيعى و تكليف طبيعى سخن به ميان آورده و اين كه طبيعت از مرد چنين خواسته و از زن چنان در بحث مبانى و هويت جنسى متفاوت زن و مرد، در موارد اين كه تعيين ويژگى هاى طبيعى زنانه و مردانه ، شاخصهاى اجتماعى ندارد و در صورت رسيدن به صفات طبيعى نيز، لزوما از اين هست ، نمى توان به بايد چنين كرد، رسيد، مفصلا بحث شد. عين آن اشكالات بر بحث حاضر نيز وارد است .
دوم : در صورتى كه دختر، خواستگاران متعدد داشته و از جمله آن ها، كسى باشد كه مطلوب او است ، خوب است بنشيند و از بين خواستگاران صف بسته ، مطلوب خود را برگزيند، اما آيا هميشه شرايط بدين شكل متصور است ؟، آيا نمى توان فرض كرد كه دخترانى اگر بنشيند و فعال نباشند، يا كلا از شوهر بى نصيب بمانند و يا شوهر مطلوبى كه مد نظر او است و فكر مى كند با او سعادتمند مى شود و يا به دلايلى ، عشق و حب او را به دل دارد (كه از مبانى تشكيل خانواده ، محبت است )، از دست مى دهد؟؛ در چنين شرايطى ، آيا بهتر نيست دختران نيز در گزينش همسر، فعال باشند و اگر طرح مساءله را مستقيم به مصلحت نمى دانند، با تمهيد مناسب و يا با واسطه اى ، پيشنهاد خود را براى فرد مطلوب و محبوب خود مطرح نمايند؟ چرا به جاى توجه به واقعيت نمى دانند، با تمهيد مناسب و يا با واسطه اى ، پيشنهاد خود را براى فرد مطلوب خود مطرح نمايند؟
چرا به جاى توجه به واقعيت ها، مساله را در يك شكل ، آن آرمانى ترن شكل تصوير كنيم و غير از آن را مطرود اعلان نماييم ؟ به نظر مى رسد كه عقلا در صورتى كه دختر فرد مناسبى را به عنوان شريك زندگى تشخيص مى دهد، اين آرمان و خواسته اش را به نحو مناسب مطرح كند، قابل دفاع باشد، ضمن اين كه از جهت نقل نيز منع شرعى ندارد. چنانچه مطهرى خود دستانى را از صدر اسلام نقل مى كنند كه قول و فعل نبوى ، پا پيش زن را تاييد مى كند. (172)
پس خواستگارى يك طرفه مرد براى زن تنها شكل متصور خواستگارى نيست . اين مطلب با هر دو مبناى ياد شده براى تاسيس خانواده يعنى اراده و اختيار و انتخاب از سويى و محبت و عشق از سوى ديگر سازگار است و حال آن فرض نمودن خواستگارى تنها از سوى مردان در كثيرى از موارد هر دوى اين مبانى را شامل نمى شود.
سوم : در اخذ مشورت پدر در ازدواج اول مطلب را مى توان در يك شكل معقول و قابل دفاع دانست و آن همان شكل مطرح شده از سوى استاد مطهرى است دخترى جوان كم تجربه و ساده دل ، و پدرى مجرب سد و گرم چشيده ، پخته و عاقل ، بسيار خوب است در چنين شرايطى ، فرد تازه كار از فرد پخته مشورت بگيرد اما اولا بحث مطرح شده در فقه و حقوق صرف مشورت نيست ، بلكه يك طرف را ولى فرض نموده و طرف ديگر را محجور و بدون اذن و ولى ، اقدام فرد محجور اعتبار ندارد و در صورتى كه دخترى در ازدواج اول ، بدون اذن پدر، پاى ازدواج مى دهد مگر اين كه دختر ثابت كند دليل مخالفت پدر يا جد پدرى غير موجه بوده است . اين جست كه موضوع مساله probilem است از سويى تحقير جنس زن در آن نهفته است از سوى ديگر در كثيرى از موارد مى توان فرض نمود كه دختر تحصيل كرده و مجرب و زيرك است و پدر، سنتى و بيسواد و متحجر، و به گزينش ، انتخاب و سليقه دختر با دلايلى كه براى خود دارد كه با گفتمان سنتى ممكن است موجه نيز به نظر آيد وقع نمى نهد اين جاست كه قانون به دختر ظلم مى كند و توجيهات استاد مطهرى نيز به دل نمى نشيند.
چهارم : بسيار خوب است كه در فقه ما تا به اين حد، به حقوق زن و دختر توجه شده كه فكر نموده است كه در صورتى كه دخترى و پسرى با پسنديدن و عشق به يكديگر، با زهم ممكن است همسر مناسب نباشد به دفاع از زن بخاست است . اما اين مدعا در صورتى به دل مى نشيند و ذهن را قانع مى كند كه در ساير اجزا و عناصر مباحث خانواده با زن مثل محجور و صغير برخورد شده و نگاه مرد سالانه بسنجيم و متاسفانه تامل اندك نتيجه مطلوبى در پى ندارد.
پنجم : اشكال شد كه اگر دختر بالغ نيست ، چرا ازدواج ؟ و اگر بالغ است ، چرا اراده اش ذيل اراده ذيل اراده ديگران باشد و نابالغ فرض شود؟ اين موضوع را بر اساس مقدمات ياد شده در اين نوشتار، مى توان بدين نحو تكميل نمود كه اقدام به ازدواج ، منوط و مشروط به آموزش هاى لازم باشد به عبارت ديگر، هرگاه فردى فكر مى كند زمان اقدام به ازدواج نزديك است و يا در قانون ، براى سنين خاصى آموزش اجبارى ازدواج پيش بينى گردد و در آن جا به دختر و پسر هر آنچه كه لازم است ، يادآورى شود، تا دختر جوان كم تجربه فريب نخورد و با چشم باز، شريك زندگى اش را برگزيند. در اين صورت توجيه استاد مطهرى كه اخذ مشورت از افراد كار كشته بود، به نحو عميق ترى تاءمين مى شود. زيرا نزد كارشناسان حوزه خانواده مطالب لازم را شنيده است و همچنين اين حسن را دارد كه به اختيار يك انسان ، ارزش گذاشته و به تضييع حقوق زن منجر نمى گردد.
ضمن اين كه فتوايى چون :
تحقيق كردن درباره هر يك از زوجين ، از هر كسى جايز است ، اگر چه مستلزم يافتن عيوبى از او و يا خانواده وى باشد،و يا طبق فتواى امام خمينى :
هر يك از زوجين مى توانند بدن ديگرى را با شرايط ذيل ، به منظور تحقيق ببينند: 1) نگاه به قصد لذت و ريبه نباشد؛ 2) ازدواج متوقف بر اين نگاه باشد؛ 3) مانعى از ازدواج اين دو در ميان نباشد، (173)
احتمال فريب خوردن دختران (ونيز پسران ) در ازدواج را به حداقل مى رساند و بر خلاف استدلالات استاد مطهرى و امثال ايشان ، نمى توان به ولايت پدران بر دختران رضايت داد و دلايل قانع كننده به نظر نمى رسند.
ششم : اگر موضوع (زن ) در پروسه زمان به شدت متحول شده ، امروزه اطلاعات دختران بالاتر از دختران خانه نشين سابق شده است و كثيرى از دختران آماده ازدواج ، دانشجوى اند و...، بايد در احكام مربوط به خواستگارى كه الا و لابد مشروط به اذن پدر است ، تجديد نظر كرد، گرچه گفته شده كه كثيرى از فقها نيز، ديدگاه فقهى معقول ترى به نحو زير دارند:
اگر دختر رسيده باشد، مصلحت و صلاح خويش را تشخيص دهد و دخترى عاقل باشد كه ديگر نتوان سرش كلاه گذاشت و خودش بتواند مصالح خويش را تشخيص دهد، كثيرى از فقها اين مورد عقيده شان اين است كه ديگران در اين جا اذن پدر شرط نيست . (174)(175)