مسائل و مشكلات زناشويى

دكتر احمد بهشتى

- ۱۸ -


اين احكامى است كه زنها بايد رعايت كنند. اگر مرد بتواند، بايد مشكلات فقهى زن را رفع كند تا لزومى نداشته باشد كه براى حل مشكل پيش علما و روحانيان برود. در غير اين صورت ، زن بايد از آنها بپرسد، مگر اينكه مرد خودش سؤ ال كند.
اگر زن احكام واجب را بداند، نبايد در مجالس دعا يا مجالس تعليم مستحبات حاضر شود؛ مگر اينكه شوهر راضى باشد.
اگر زن ، حكمى از احكام شرعى مربوط به خود را نداند و مرد هم به او ياد ندهد، مرد نيز مقصر است .
عدالت در بين زنان
مردانى كه چند همسر دارند، بايد در ميان آنها به عدالت رفتار كنند و نبايد بعضى را بر بعضى ترجيح دهند.
اگر مردى كه چند همسر دارد، بخواهد يكى از آنها را با خود به سفر ببرد، باى قرعه بيندازد. همچنان كه پيامبر خدا نيز چنين مى كرد.
مردى كه چند همسر دارد، بايد احكام قسم را بداند و شبها را عادلانه ميان زنها تقسيم كند و اگر يك شب حق زنى را پايمال كرد، حتما بايد جبران كند.
پيامبر خدا فرمود: اگر مردى دو زن دارد و به يكى بيشتر تمايل نشان دهد و در ميان آنها به عدالت رفتار نكند، روز قيامت يكى از دو جانب او مايل است (و تعادل ندارد).
عدالت مرد نسبت به همسران متعدد اين است كه در بخشش و شب خوابى ميان آنها فرق نگذارد. اما از لحاظ محبت و آميزش ، چون اختيارى نيست ، عدالت هم لازم نيست .
قرآن مجيد مى فرمايد:
اللهم هذا جهدى فيما املك و لاطاقة لى فيما تملك و لااملك
((خدايا اين است تلاش من در آنچه در اختيار من است و مرا در آنچه در اختيار توست ، نه در اختيار من ، طاقت نيست .))
مقصود پيامبر خدا از آنچه در اختيارش نيست ، محبت است .
اگر يكى از زنها شب خود را به زن ديگر ببخشد و شوهر هم راضى شود، اين حق به آن زن تعلق مى گيرد.
پيامبر خدا مى خواست سوده ، دختر زمعه ، را كه پير شده بود، طلاق بدهد. او شب خود را به عايشه بخشيد و تقاضا كرد كه در همسرى پيامبر بماند تا در روز قيامت ، در زمره زنان پيامبر محشور بشود. پيامبر هم از طلاق او چشم پوشيد. از آن پس ، پيامبر قسمت عايشه را دو شب و قسمت زنان ديگر را يك شب قرار داد و هرگز از راه عدل و انصاف نسبت به همسران خود خارج نشد.
علاج نشوز
هرگاه در ميان زن و شوهر اختلافى پيدا شود و نتوانند رفعش كنند، در صورتى كه از جانب هر دو يا از جانب مرد باشد، بايد متوسل به دو داور، يكى از خانواده زن و ديگرى از خانواده شوهر بشوند تا آنها با بررسى مورد اختلاف ، در ميان آنها صلح و سازش برقرار كنند. كه اگر طالب صلح و سازش باشند، خداوند هم كمك مى كند.
اما اگر نشوز و تمكين نكردن ، از جانب زن باشد، بر مرد است كه او را ادب كند و او را به اطاعت وا دارد. زيرا به گفته قرآن مردان بر زنان قوامند.
واژه ((قوام )) صيغه مبالغه است و قيموميت مرد بر زن ، در زندگى زناشويى به اين است كه او را به رشد و صلاح وادارد و از كجروى و گمراهى حفظ كند.
قرآن مجيد براى علاج نشوز زن ، مراحلى ذكر كرده است ؛ مرحله اول موعظه و اندرز است . اگر اين ، مؤ ثر نيفتاد، مرحله بعد پشت كردن به او در بستر خواب يا تنها گذاشتن اوست از يك شب تا سه شب . اگر اين هم مؤ ثر واقع نشد، مى تواند تنبيه جسمى كند؛ به شرطى كه اثرى باقى نماند، استخوان نشكند و بدنش را زخم نكند و سيلى به صورتش نزند.
از پيامبر خدا پرسيدند حق زن بر مرد چيست ؟ فرمود: ((او را طعام كند و او را بپوشاند و صورتش را زشت نگرداند و او را نزند، مگر زدنى كه آزاردهنده نباشد و او را ترك نكند، مگر در خانه .))
و نيز مى تواند بر او خشم گيرد و براى امرى از امور دين ، از ده روز تا يك ماه از او اعراض كند؛ با شرط اينكه او را تنها رها نكند.
آداب آميزش
مستحب است كه موقع آميزش ، مرد بسم الله الرحمن الرحيم بگويد و از خدا بخواهد كه او و فرزندش را از شر شيطان دور دارد؛
در اين صورت اگر خداوند به او فرزندى بدهد، از شر شيطان مصون است . به گفته قرآن كريم شيطان مى تواند در مال و اولاد انسان ، شريك باشد. اگر مال و اولاد انسان در مسيرهاى شيطانى به كار افتد، شيطان در آنها شريك مى شود.
خداوند متعال به شيطان فرمود:
و شاركهم فى الاموال و الاولاد(121)
((در مال و اولاد، با آنها شريك شو.))
تنها در صورتى انسان مى تواند از شريكى شيطان ، در مال و اولاد مصون بماند كه در همه حال به ياد خدا باشد؛ حتى در موقع آميزش جنسى و اطفاى شهوت .
در لحظات آميزش ، بايد از رو كردن و پشت كردن به قبله بپرهيزند و بدن خود را بپوشانند.
در خبر است كه شما نبايد موقع آميزش ، مانند دو حيوان خود را عريان كنيد.
يكى از مسائلى كه در فقه اسلامى مطرح است ، مساله عزل است . مقصود از عزل ، اين است كه نطفه در رحم قرار داده نشود. مشهور فقهاى شيعه اين است كه اين عمل ، در مورد زن دايم ، در صورتى كه بدون اذن او باشد، مكروه است ؛ بعضى هم فتوا به حرمت داده اند.
آداب تولد
نتيجه ازدواج ، فرزند است . در حقيقت ، زن و مرد از همان آغاز زندگى مشترك بايد خود را براى پدر شدن و مادر شدن آماده سازند.
ولادت طفل ، يعنى چيدن ميوه اى نورس از شجره مقدس ازدواج و مسلما لحظه ولادت طفل ، از زيباترين و مباركترين لحظات زندگى خانوادگى است .
در اينجا زن و مرد، بايد قدردان و قدرشناس چنين نعمت بزرگى باشند.
آيين مقدس اسلام ، مخصوصا، براى مرد آدابى ذكر كرده ، كه در اينجا مى آوريم :
فرق نگذاشتن ميان پسر و دختر
مرد نبايد از تولد پسر خوشحال و از تولد دختر ناراحت باشد. زيرا نمى داند كه واقعا خير پسر بيشتر است يا خير دختر. بسيارند پدرانى كه از داشتن پسر در رنج و عذابند و آرزو مى كنند كه به جاى پسر، دختر داشته باشند.
دختر براى والدين مفيدتر و از لحاظ اجر و ثواب و معنويت نيز براى آنها بهتر است .
در روايت آمده است كه اگر كسى دخترى داشته باشد و او را نيك تربيت كند و غذا بدهد و نعمت برايش فراهم كند، اين دختر او را از راست و چپ آتش حفظ مى كند، تا داخل بهشت شود.
پيامبر خدا فرمود:
ما من احد يدرك ابنتين فيحسن اليهما ماصحبتاه الا ادخلتاه الجنة
هر كس داراى دو دختر باشد و تا با او هستند به آنها نيكى كند، او را وارد بهشت مى كنند.
و فرمود: هر كس سه دختر يا سه خواهر را سرپرستى كند، بهشت بر او واجب مى شود. گفتند: دو دختر چه طور؟ فرمود: همين طور. گفتند: يكى چه طور؟ فرمود: آن هم همين طور.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: پسر نعمت ، و دختر حسنه است . خداوند در برابر نعمت ، مؤ اخذه مى كند و در برابر حسنه ، پاداش مى دهد.
پيامبر خدا فرمود: دختران ، مظهر لطافت و كمك و انس و بركت و خدمتند.
امام رضا (عليه السلام ) فرمود:
ان الله تبارك و تعالى على النساء اراءف منه على الذكور و ما من رجل يدخل فرحه على امراة و بينه و بينها حرمة الا فرحه الله يوم القيامة
((خداوند بر زنان رئوفتر است تا بر مردان و هر مردى كه در دل زنى ، كه ميان آنها حرمتى است ، خوشحالى وارد كند، خداوند او را در روز قيامت خوشحال مى سازد.))
امام صادق (عليه السلام ) به جارود فرمود: ((شنيده ام خدا به تو دخترى داده و تو خشمگينى ! چرا؟ مگر نه اينكه او گلى است كه او را مى بويى و رزقش با ديگرى است ؟ پيامبر خدا پدر چند دختر بود.))
وظايف تربيتى
بايد در گوش راست مولود اذان ، و در گوش چپش اقامه بگويد. در روايت است كه اين كار را قبل از افتادن ناف ، انجام دهند؛ در روايت ديگرى است كه اين كار، عصمت از شيطان رجيم است .
مستحب است كه اولين سخنى كه بر زبان طفل گذاشته مى شود كلمه لااله الاالله باشد و در روز هفتم تولد، او را ختنه كنند.
در روايت چنين آمده است كه وقتى كودك سه ساله شد، هفت بار لااله الاالله ، و بعد از سه ماه و بيست و هفت روز، هفت بار محمد رسول الله ، و در سن چهار سالگى هفت بار صلى الله على محمد و آله بر زبان او جارى كنند و همين كه پنج ساله شد، از او دست چپ و راست را بپرسند و اگر دانست ، او را به قبله قرار دهند و به او بگويند سجده كن و همين كه هفت سالش تمام شد، به او بگويند: صورت و دستهايت را بشوى و نماز بگزار. سپس او را رها كنند تا نه سالش تمام شود. آنگاه به او وضو ياد دهند و او را به نماز وادارند و اگر لازم شد تنبيهش كنند و همين كه وضو و نماز را آموخت ، خداوند پدر و مادرش را مى آمرزد.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
دع ابنك يلعب سبع سنين و يؤ دب سبع سنين و الزمه نفسك سبع سنين فان افلح و الا فانه ممن لاخير فيه
((فرزندت را بگذار تا هفت سال بازى كند و هفت سال تربيت شود و هفت سال با او ملازم باش . اگر رستگار شد، چه بهتر و اگر نشد، خيرى در او نيست .))
و نيز فرمود:
الغلام يلعب سبع سنين و يتعلم الكتاب سبع سنين و يتعلم الحلال و الحرام سبع سنين
((طفل به مدت هفت سال بازى مى كند و به مدت هفت سال ، كتاب مى آموزد و به مدت هفت سال احكام حلال و حرام فرا مى گيرد.))
اگر مقصود از كتاب ، معناى لغوى آن باشد، مقصود اين است كه در هفت سال دوم ، تا سن چهارده سالگى ، سواد مى آموزد يا مقصود اين است كه در اين دوره قرآن فرا مى گيرد و با قرائت و تجويد و واژه هاى قرآن ، تا حدودى آشنايى پيدا مى كند. كه صد البته ، اين نمى تواند جداى از سوادآموزى باشد(122). اما هفت سال سوم ، دوره آشنايى با قوانين فردى و اجتماعى و سياسى و اقتصادى و عبادى اسلام است تا بتواند در جامعه اسلامى نمونه اى از يك مسلمان آگاه و عامل باشد.
ورزشهاى رزمى
امام بزرگوار و معصوم ، اميرمؤ منان فرمودند:
علموا اءولادكم السباحة و الرماية
((به فرزندان خود شنا و تيراندازى بياموزيد.))
يك بعد از زندگى انسانها، بعد رزمى است . اگر بخواهيم به اجمال ، ابعاد زندگى انسان را بررسى كنيم ، مى بينيم زندگى انسان بايد داراى ابعادى از قبيل بعد اخلاقى و عبادى و علمى و هنرى و رزمى باشد. اسلام كه دين زندگى است ، نمى تواند منهاى بعد جهادى و رزمى مطرح بشود. زيرا در اين صورت ، مثل شير بى چنگ و دندان خواهد بود. نظير شير بى دم و سر اشكم ، در داستانى است كه مولوى درباره مدعى پهلوانى مى آورد كه مى خواست عكس شير را روى تن و دست و بازو خالكوبى كند. در اين داستان ، چنين آمده است كه وقتى دلاك ، سوزن به بازوى مرد قزوينى مى زند، از شدت درد به خود مى پيچيد و مى پرسد: اين كدام عضو شير است ؟
دلاك مى گويد: اين ، دم شير است . او مى گويد:

از دم و دمگاه شيرم دم گرفت   دمگه او دمگهم محكم گرفت
شير بى دم باش گو اى شيرساز   كه دلم سستى گرفت از زخم گاز
ناچار، دلاك به خالكوبى عضو ديگرى از شير مى آغازد و قزوينى ناله كنان ، پيش او استغاثه مى كند كه اين شير، اين عضو را هم نمى خواهد.
جانب ديگر خلش آغاز كرد   مرد قزوينى فغانى ساز كرد
دلاك ، براى خالكوبى هر عضو ديگر نيز با همين واكنش روبه رو مى شود و سرانجام :
خيره شد دلاك و بس حيران بماند   تا به دير انگشت بر دندان بماند
بر زمين زد سوزن آن دم اوستاد   گفت در عالم كسى را اين فتاد؟
شير بى دم و سر و اشكم كه ديد   اين چنين شيرى خدا كى آفريد؟
چون ندارى طاقت سوزن زدن   از چنين شير ژيان رو دم مزن
زندگى سالم انسانها و بلكه زندگى اسلامى آنها، از باب تشبيه معقول به محسوس ، هم نرمى و لطافت كرك و موى شير مى خواهد، هم نوازش و محبت او در زندگى خانوادگى ، هم صلابت و تيزى چنگ و دندانش به گاه حمله و دفاع .
والدين و جامعه موظفند از راه برنامه هاى ورزشى و ورزشهاى رزمى ، بخصوص ، از قبيل اسب سواى و شنا و تيراندازى استعداد رزمى كودكان و نوجوانان را به همان اندازه بپرورانند كه استعداد علمى و هنرى و اخلاقى و دينى آنها را.
مبارزه با خطرها
هرگز نبايد خانواده ها و دولت و جامعه ، از خطر دشمنانى كه در لباس ‍ دوست ، بذر انحراف در دل پاك جوانان مى افشانند، غافل بمانند.
در شرايطى كه گروها و گروهكهاى چپ و راست ، مى كوشند كه اسلام را آن چنان كه خود مى خواهند و مى پسندند، به نوجوانان بشناسانند، چاره اى جز اين نيست كه نيروهاى مخلص و مطلع ، اسلام راستين را در همه ابعادش ‍ به آنها بشناسانند و اين شدنى نيست جز از راه قرآن و احاديث معتبر معصومين (عليه السلام ).
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
بادروا اولادكم بالحديث قبل ان يسبقكم اليهم المرجئة
به جاى ((اولادكم ))، ((احدائكم )) هم گفته شده است .
((فرزندان خود را به سرمايه حديث مجهز و آماده سازيد.))
قبل از آنكه گروه سياسى مرجئه كه مرتزقه بنى اميه بودند و مى توانستند بسادگى در خدمت بنى عباس قرار گيرند و افكار را براى پذيرش ظلم و استبداد خلفاى اموى و عباسى آماده كنند، به سراغ آنها بروند.
آن روزها اين گروهك به مردم تلقين مى كرد كه عمل نيك و بد، در سرنوشت انسان اثرى ندارد. خدا به اراده خود عمل مى كند و امكان دارد كه على را به جهنم و معاويه را به بهشت ببرد و از اين رهگذر، على (عليه السلام ) را از مقام و منزلت خود پايين مى آورند و جوانان را از شناخت حقيقت باز مى داشتند(123).
در روايت من لايحضر الفقيه آمده است كه جابر بن عبدالله انصارى در كوچه هاى مدينه مى گشت و مى گفت :
على خير البشر فمن ابى فقد كفر يا معاشر الاءنصار ادبوا اولادكم على حب على فمن فانظروا فى شاءن اءمه
((على بهترين افراد بشر است . هر كس امتناع كند، كافر شده است . اى جماعت انصار، فرزندانتان را به دوستى على بپرورانيد. هر كدام كه نپذيرفتند، به وضع مادرش بنگريد.))
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
هر كس محبت ما را در قلب خود بيابد، به مادر خويش ، بسيار دعا كند، كه به پدرش خيانت نكرده است . در زمان پيامبر، هرگاه در نسب كسى شك مى كردند، ولايت على (عليه السلام ) را بر او عرضه مى كردند؛ اگر مى پذيرفت ، او را به پدرش منسوب مى كردند و اگر نمى پذيرفت ، نفى مى كردند.
تراشيدن سر و عقيقه
مستحب است كه در روز هفتم ولادت ، سر كودك را بتراشند و مقابل آن ، طلا يا نقره صدقه دهند.
هارون بن مسلم مى گويد: خدمت امام (عليه السلام ) نوشتم كه خداوند به من فرزندى داد، سرش را تراشيدم و با درهم وزن كردم و صدقه دادم . فرمود:
لايجوز وزنه الا بالذهب او الفضة كما جرت السنة
((جز به طلا و نقره نبايد وزن كرد. چنانكه سنت جارى است .))
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
از جانب طفل ، عقيقه كنيد و سرش را روز هفتم بتراشيد و به اندازه وزن آن ، نقره صدقه دهيد.
نامگذارى نيكو
مسلم است كه نامهاى زشت ، در روحيه افراد اثرهاى منفى دارد؛ همچنان كه نامهاى زيبا و پسنديده ، داراى اثر مفيد و مثبت است .
نامها تبلور عقيده ها و گرايشهاى خانواده هاست و بعد هم معرف روحيه و خلقيات و آرزوهاى خود اشخاص است .
خانواده ها و افرادى كه از نام زشت تنفرى ندارند، از زشتيها هم متنفر نيستند؛ بالعكس آنها كه از نامهاى زيبا لذت مى برند، معلوم مى شود از آنچه اين نامها مظاهر هستند، نيز لذت مى برند.
عرب جاهليت ، گاهى نامهاى فاميلى و خانوادگى و قبيله اى و طايفه اى خاصى از قبيل بنى كلاب ، بنى نمر، بنى ذئاب ، بنى اسد و يا بنى عذره داشتند و اين نامها، نامهاى محبوب آنها بود و مسلما معانى و مصاديق آنها يعنى سگ ، پلنگ ، گرگ ، شير يا حتى عذره ، كه به معنى مدفوع است ، مورد تقديس و احترامشان بود.
خانواده مسلمان در انتخاب نام فرزند، بايد شخصيت اسلامى و اخلاقى و معنوى و عقيدتى خود را آشكار سازد و از اين راه كودك را آماده كند كه با توجه به نامى كه برايش برگزيده اند، بكوشد كه براى اسم خود، مسماى خوبى باشد؛ نه اينكه اسمى داشته باشد بى مسمى .
بدون ترديد، بهترين نام آن است كه مشخص كننده رابطه انسان با خدا باشد. اين رابطه ، همان بندگى است و اگر رابطه بندگى محكم باشد، همه چيز بر وفق مراد است .
از اين رو پيامبر خدا فرمود:
اذا سميتم فعبدوا
((وقتى نامگذارى مى كنيد، گرايش بندگى خود را آشكار كنيد.))
و امام باقر (عليه السلام ) فرمود:
اصدق الاسماء ما سمى بالعبودية و افضلها اسماء الانبياء
((صادقترين نامها همان است كه از بندگى حكايت كند و از همه بهتر نام انبيا است .))
درست است كه نامها تركيبى از حروف است و حروف هم چيزى نيست كه به خودى خود زشت يا زيبا باشد، اما كيست كه نداند كه الفاظ آينه معانى هستند.
مگر نه اينكه در قرآن آمده است :
و لله الاسماء الحسنى فادعوه بها(124)
((خداى را نامهاى نيكوست ، او را بدان نامها بخوانيد.))
مولوى داستانى دارد كه خواندنى و شنيدنى است : نام مبارك پيامبر اسلام در انجيل آمده بود. عده اى از مسيحيان ، اين نام را احترام مى كردند و بوسه مى زدند و به همين دليل از فتنه ها دور بودند.
اندر اين فتنه كه گفتم آن گروه   ايمن از فتنه بدند و از شكوه
ايمن از شر اميران و وزير   در پناه نام احمد مستجير
نسل ايشان نيز هم بسيار شد   نور احمد ناصر آمد يار شد
عده اى ديگر به نام مبارك ، توهين مى كردند و سرنوشت آنها را سرگذشتى شوم بود.
مستهان و خوار گشتند از فتن   از وزير شوم راءى شوم فن
مستهان و خوار گشتند آن فريق   گشته محروم از خود و شرط طريق
هم مخيط دينشان و حكمشان   از پى طومارهاى كژبيان
نام احمد چون چنين يارى كند   تا كه نورش چون مددكارى كند
نام احمد چون حصارى شد حصين   تا چه باشد ذات آن روح الامين
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
استحسنوا اسمائكم فانكم تدعون بها يوم القيامة قم يا فلان بن فلان الى نورك ، قم يا فلان بن فلان لانورلك
((نامهاى خود را نيكو كنيد، زيرا در روز قيامت ، شما را به همان نامها فرا مى خوانند كه اى فلان پسر فلان ، به دنبال نورت قيام كن و اى فلان پسر فلان ، برخيز كه تو را نورى نيست .))
كدام عاقل ، به خود اجازه مى دهد كه فقط به دنبال اسم خوب باشد و اخلاق و رفتار خود را اصلاح نكند؟!
باز مولوى مى گويد:
هر يكى سوى مقام خود رود   هر يكى بر وفق نام خود رود
مؤ منش گويند جانش خوش شود   ور منافق تند پر آتش شود
نام آن محبوب از ذات وى است   نام آن مبغوض ز آفات وى است
ميم و واو و ميم و نون تشريف نيست   لفظ مؤ من جز پى تعريف نيست
گر منافق خوانيش اين نام دون   همچو كژدم مى خلد در اندرون
گرنه اين نام اشتقاق دوزخ است   پس چرا در وى مذاق دوزخ است
رشتى اين نام بد از حرف نيست   تلخى آن آب بحر از ظرف نيست
حرف ظرف آمد در او معنى چو آب   بحر معنى عنده ام الكتاب
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هيچ فرزندى براى ما متولد نمى شود، مگر اينكه او را محمد مى ناميم . همين كه هفت روز گذشت ، اگر خواستيم ، تغيير مى دهيم و اگر نه ، تغيير نمى دهيم .
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
من ولد له اولاد و لم يسم احدهم باسمى فقد جفانى
((هر كس چهار فرزند برايش متولد شود و يكى از آنها را به نام من بخواند، به من جفا كرده است .))
نام احمد نام جمله انبياست   چون كه صد آمد نود هم پيش ماست
انتخاب نام نيكو براى فرزند، نشانه اين است كه انسان به سعادت و كمال او علاقه مند است و مقدمه خدمات و تلاش او در راه تربيت و ارشاد و تكميل وى است .
از اين رو امام كاظم (عليه السلام ) فرمود:
اول ما يبر الرجل ولده ان يسميه باسم حسن فليحسن احدكم اسم ولده
((اولين نيكى شخص به فرزند اين است كه او را به نام نيكو بنامد. بنابراين هر كدام شما بر فرزند نام نيكو بگذاريد.))
در برخى از روايات توصيه شده كه قبل از تولد طفل ، نامش را انتخاب كنيد.
زيرا اگر بچه اى سقط شود، در روز قيامت به پدر خود مى گويد چرا مرا نامگذارى نكردى ؟
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) محسن را قبل از تولد، نامگذارى كرده بود.
از اثرهاى مثبت تربيتى نام نيكو كه بگذريم ، مى بينيم بركاتى هم دارد و اين مطلب از لابه لاى رهنمودهاى ائمه معصوم (عليه السلام ) به دست مى آيد.
اين بزرگاران فرموده اند:
لايدخل الفقر بيتا فيها اسم محمد او احمد او على او الحسن او الحسين او جعفر او طالب او عبدالله او فاطمة من النساء صلى الله عليهم
((در خانه اى كه نام محمد، احمد، على ، حسن ، حسين ، جعفر، طالب ، عبدالله ، يا از زنها فاطمه باشد، فقر داخل نمى شود.))
امام باقر فرمود:
انا لنكنى اولادنا فى صغرهم مخافة النبز ان يلحق بهم
((ما كنيه فرزندانمان را در كودكى ، معين مى كنيم كه مبادا در بزرگى كنيه يا لقب زشت به آنها بدهند.))
يكى از امورى كه در نهضت شكوهمند انقلاب اسلامى همواره مورد عنايت و توجه رهبر عظيم الشاءن اسلام بود، اين بود كه نامهاى غير توحيدى اشخاص و اماكن را تغيير دهد.
نام زشت ، بر گردن شخص مثل طوق لعنت است و همان به ، كه مردم دلسوز و خردمند و متعهد، جلو رواج آنها را بگيرند و از گردن اشخاص ‍ بردارند.
شروط طلاق
مرد بايد توجه داشته باشد كه طلاق ، اگر چه مباح ، از منفورترين مباحات است .
بايد دانست كه مباح بودن طلاق هم در همه موارد نيست . بلكه اگر موجب آزار و اذيت زن از راه باطل بشود، حرام است .
بديهى است كه طلاق دادن زن ، اذيت به اوست و اذيت كردن غير، در صورتى جايز است كه جنايتى كرده باشد، يا مقتضاى ضرورت اذيت كننده باشد.
قرآن مجيد مى فرمايد:
فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا(125)
((اگر زنها شما را اطاعت كنند، راهى (براى طلاق ) بر آنها نجوييد)).
مقصود اين است كه وقتى زن ، در مقام همسرى به وظايف و تكاليف خود آگاه و پايبند باشد، دليل ندارد كه مرد با حيله و نيرنگ به فكر قطع پيوند مقدس زناشويى و فراق و طلاق باشد.
در كتاب كافى از امام صدق (عليه السلام ) روايت شده است :
ما من شى ء مما احله الله آبغض اله من الطلاق و ان الله يبغض المطلاق الذواق
((هيچ يك از چيزهايى كه خدا حلال كرده ، مبغوضتر از طلاق نيست . خداوند كسى را كه بسيار طلاق مى دهد و زنها را بسيار مى چشد، دشمن مى دارد.))
البته زنى كه شوهر را اذيت ، و نسبت به كسان و بستگانش بد دهنى كند و از لحاظ اخلاقى و دينى فاسد باشد، طلاقش بلا مانع است .
مى گويد امام باقر (عليه السلام ) زنى داشت كه مورد علاقه اش بود. يكى از روزها با تصميمى ناگهانى طلاقش داد و خود نيز از اين كار غمگين شد. يكى از غلامان عرض كرد: قربانت گردم ، چرا طلاقش دادى ؟ فرمود: نام على (عليه السلام ) را بردم و او بر وى خرده گيرى كرد. كراهت داشتم كه بدنم با آتش پاره اى از جهنم تماس داشته باشد.
خطاب بن ابى سلمه مى گويد: خدمت امام هفتم رسيدم و قصدم اين بود كه از بد خلقى هاى زنم شكايت كنم . ولى حضرت ، پيش از من آغاز سخن كرد و فرمود: پدرم زنى برايم گرفت كه بد خلق بود، خدمتش شكايت كردم . فرمود: ((چه چيز تو را از جدايى او منع مى كند؟ اين را خداوند در اختيار تو قرار داده است .))