از اين رو وى ازدواج نكرد و
خلوت عبادت را ترجيح داد. مع ذلك ، بايد توجه داشته باشيم كه آنها به
اسرار كارها و شرايط عصر و وضع كسب و كارها و اخلاق زنان همزمان خود
داناترند و آنچه انجام دهند از روى بررسى دقيق و كامل است .
آنها مى دانند كه هر كسى ممكن است از تشكيل خانواده چه فايده هايى ببرد
و چه زيانهايى متحمل شود و از آنجا كه شرايط يكسان نيست و نمى توان در
همه حال ، ازدواج را بهتر يا برتر دانست ، وظيفه ما اين است كه كار
انبيا را بر بهترين و برترين عمل حمل كنيم
(105).
آداب معاشرت و اسباب تداوم زندگى زناشويى
پيوندى كه با ازدواج دايم ، ميان زن و مرد به وجود مى آيد،
نبايد گسسته يا سست شود. بلكه همواره بايد تحكيم و تقويت گردد.
خوشبخت و سعادتمند زنان و مردانى هستند كه همواره مواظب و مراقبند كه
مبادا از خود خوى و گفتار و رفتارى ظاهر كنند كه موجب سستى يا گسستگى
پيوند مقدس زناشويى شود.
در اينجا، هم مرد بايد دقيق باشد، هم زن . بى اعتنايى هاى يك طرفه يا
دو طرفه ، وسيله اى است براى تخريب بنيان خانواده .
مهربانى و محبت دو جانبه ، دلها را يكى مى كند و مهربانى و محبت
يكجانبه ، سرانجامى جز قطع الفت و يكپارچگى ندارد.
چه خوش بى مهربانى از دو سر بى |
|
ز يكسر مهربانى دردسر بى |
مهربانى و محبت خام هم ممكن است سر از عناد و دشمنى در آورد. زن و شوهر
بايد از خود خامى و نپختگى نشان ندهند.
آداب دانى براى زن و مرد، سرمايه اى بزرگ و ارزنده است . همه بايد آداب
دان باشند و آداب زندگى را رعايت كنند. اما زن و شوهر، بايد علاوه بر
آن ، آداب زندگى زناشويى را بدانند و رعايت كنند كه ناآگاهى ، خامى و
نپختگى و جهالت و ضلالت در پى دارد و دوستى گمراهان و جهال همچون دوستى
خرس است كه وقتى خرس مى بيند از راندن مگسهاى مزاحم عاجز است ، سنگى
بزرگ برمى دارد و به جاى كشتن مگسها و بر سر دوست مى كوبد و مغزش را
متلاشى مى سازد.
آيين مقدس اسلام ، در تعليم آداب زندگى و مخصوصا زندگى زناشويى ،
پيشگام و پيشرو است .
اسلام با عنايت به اينكه زندگى مشترك زن و شوهر، ظرافت و لطافت خاصى
دارد، به زن و مرد تعليمات خاصى مى دهد تا فراتر از آميزش جنسى ،
روحها و جانها با هم درآميزند و همچون يك روح ، در دو قلب تجلى كنند.
در اين مقوله ، مى بينيم هم براى مرد وظيفه معين كرده ، هم براى زن .
رعايت اين آداب و وظايف ، به زن و مرد فرصت مى دهد كه از حداقل تلاش و
كوشش ، در تداوم بخشيدن به زندگى مشترك حداكثر فايده را برگيرند.
وظايف مرد
آداب و وظايفى كه مرد بايد رعايت كند، دوازده مورد است :
وليمه
مقصود از وليمه عروسى ، درست كردن تشريفات سنگين و كمرشكن نيست
. مقصود اين است كه عده اى از دوستان و فاميل ، در شب عروسى دور هم جمع
شوند و به ميمنت و مباركى پيوند دو انسان ، شادى كنند و آنها را به
آغاز زندگى مشتركشان ، تشويق كنند و تهنيت گويند و بفهمانند كه رفتن زن
به خانه شوهر بازگشت ندارد و همان به كه با جامه عروسى برود و پيرانه
سر با جامه كفن بيرون آيد.
مسلم است كه وقتى نقطه شروع زندگى مشترك جشن و سرور دارد، استمرار آن
بيشتر شادى دارد و كيست كه نداند كه قطع پيوند زناشويى ، از شومترين
پديده هاى خانوادگى و اجتماعى است و رشيدترين جوامع ، جامعه اى است كه
در محاكم و دادگاههايش كمتر پرونده اختلافات خانوادگى مطرح باشد؟!
على الظاهر، شادترين مجالس و محافل و زيباترين ايام و ليالى زندگى
انسانها، مجالس و محافل و شب و روز عقد و عروسى است و به قول معروف
((شب زفاف ، كم از تخت پادشاهى نيست !
))
چه بهتر كه عيش ازدواج به عزاى كشمكش و طلاق ، مبدل نشود و اميدها و
آرزوهايى كه با ازدواج پديد مى آيد، به نوميدى و شكست منتهى نشود.
وليمه عروسى از مستحبات دين مبين اسلام است . در روايت است كه پيامبر
بزرگ اسلام بر چهره يكى از اصحاب اثرى از زردى ديد. علت آن را پرسيد،
گفت : با زنى به مهر طلايى به وزن يك هسته خرما ازدواج كرده ام .
فرمود:
بارك
الله لك اولم و لو بشاة
((خداوند براى تو مبارك كند. وليمه بده ، ولو با
يك گوسفند.
))
خود پيامبر اسلام ، هنگام ازدواج با صفيه ، مقدارى آرد و خرما وليمه
داد.
در حديثى آمده است كه فرمود:
در عروسى ، وليمه روز اول ، حق ، و روز دوم سنت ، و روز سوم رياكارى
است و هر كس رياكارى كند، خداوند عيوبش را فاش مى سازد.
اما اين حديث ، از غرايبى است كه ناقل آن ، زياد بن عبدالله است و
چندان شايان اعتماد نيست . بخصوص كه در كتاب كافى آمده است كه امام
موسى كاظم (عليه السلام ) در عروسى بعضى از فرزندان خود سه روز اهل
مدينه را در مساجد و كوى و برزن اطعام كرد. بعضى از مردم مدينه ، زبان
به انتقاد گشودند و حضرت در پاسخ آنها فرمود:
ما
اتى الله نبيا من انبيائه شيئا الا و قد اتى محمدا (صلى الله عليه و
آله و سلم ) مثله و زاده ما لم يؤ تهم قال لسليمان (عليه السلام ): هذا
عطائنا فامنن او امسك بغير حساب و قال لمحمد (صلى الله عليه و آله و
سلم ) ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا(106)
((هر چه خداوند به پيامبران خود داده ، به حضرت
محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز داده و به او چيزهايى داده كه
به آنها نداده است . به سليمان فرمود، اين است بخشش ما، خواهى ببخش و
خواهى امساك كن كه محاسبه و مؤ اخذه اى نيست . و درباره حضرت محمد (صلى
الله عليه و آله و سلم ) فرمود: آنچه پيامبر آورده ، بگيريد و آنچه نهى
كرده ، بپذيريد.
))
مقصود اين است كه پيامبر خدا از چنين اطعامى نهى نكرده و بنابراين ، از
جمله مباحات است ، يا اينكه به آن دستور داده و بنابراين ، از جمله
مستحبات است و ايرادى بر آن نيست .
شايد هم مقصود اين باشد كه شما بايد تابع امر و نهى ما باشيد همچنان كه
بايد تابع امر و نهى پيامبر باشيد و نبايد بر ما خرده گيرى كنيد. زيرا
ما جانشينان او هستيم و اراده ما، همچون اراده او مستهلك در اراده
خداست .
علت اينكه امام اين مطلب مهم را سربسته بيان كرده ، تقيه است .
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
لاتجب الدعوة الا فى اربع : العرس و الخرس و الاياب و الاعذار(107)
((دعوت به مهمانى جز در چهار مورد لازم نيست :
عروسى و تولد و بازگشت از سفر و ختنه .
))
در بعضى از روايات ، ساختن خانه نيز اضافه شده است .
در روايتى آمده است :
نهى
رسول الله عن طعام وليمة يخص بها الاغنياء و يترك الفقرآء(108)
((پيامبر خدا نهى كرد از وليمه اى كه مخصوص
اغنيا باشد و فقرا از آن محروم باشند.
))
از برخى روايات ، چنين استفاده مى شود كه وليمه عروسى بر ساير وليمه ها
برترى دارد و حتى فرشتگان غيب ، به آن توجه و عنايت دارند و شايد آنها
كه از غيب ، چشم و گوششان باز است ، چنين چيزى را به فراست دريابند.
شخصى به امام صادق (عليه السلام ) عرض كرد: ما از وليمه عروسى بويى
استشمام مى كنيم كه از وليمه هاى ديگر استشمام نمى شود. فرمود: هرگاه
شتر يا گاو و گوسفندى براى عروسى ذبح شود، خداوند فرشته اى با قيراطى
از مشك بهشت مى فرستد تا در غذا بريزد؛ اين است بويى كه تو استشمام مى
كنى .
مستحب است كه در عروسى به شوهر تبريك و تهنيت بگويند و چه بهتر كه به
اين عبارت باشد:
خداوند بر تو مبارك گرداند و به خير و خوشى ميان شما جمع كند.
برخى گفته اند: مستحب است كه مراسم عروسى آشكار باشد.
در حديثى از پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است :
فصل
ما بين الحلال و الحرام الدف و الصوت
فاصله ميان حلال و حرام ، دايره و آواز است .
))
بديهى است كه اگر در مراسم عروسى از آلات موسيقى استفاده شود و يا
آوازه خوانيها به حد غنا برسد، حرام است .
حضرت امام خمينى (ره ) پس از ذكر حرمت غنا، كه همان آواز طرب آورى است
كه مخصوص مجالس لهو و طرب و بلهوسى است ؛ مى فرمايند:
((گاهى آواز زنهاى آوازه خوان در عروسى ها
استثنا مى شود و بعيد هم نيست . اما احتياطا بايد اكتفاى به دايره
عروسى ها و همان مجلسى بشود كه براى عروسى تشكيل شده . اما احوط اين
است كه به طور كلى اجتناب بشود.
(109)))
بديهى است كه آواز زنهاى آوازه وان هم تنها در مجالسى استثنا دارد كه
زنانه باشد و مردها از آن ، دور باشند والا مفسده آن بسيار زياد است .
اخلاق پسنديده
اگر مرد به شيوه حسن خلق ، با همسر زندگى كند، مى تواند زندگى
را شيرين سازد و تلخيها را از زندگى بزدايد.
اگر مرد، پاره اى از آزار و اذيتهاى زن را با گذشت و بردبارى و سعه صدر
تحمل كند، به دليل اينكه اگر همسرش رفتارى مناسب ندارد، به علت
كمى عقل و نپختگى انديشه و نبودن تدبير است ، نه تنها ضررى ندارد،
فوايد سرشارى هم دارد.
قرآن مجيد دستور مى دهد:
عاشروهن بالمعروف
(110)
((با زنها به نيكى معاشرت كنيد.
))
درباره بزرگداشت حق زنان مى گويد:
و
اخذن منكم ميثاقا غليظا(111)
((آنها از شما پيمانى سخت گرفته اند.
))
و آنجا كه درباره عده اى به احسان سفارش مى كند، مى گويد:
والصاحب بالجنب
(112)
برخى گفته اند مقصود از
((الصاحب بالجنب
))، دوستى كه در كنار انسان است ، همان همسر است
.
پيامبر بزرگ اسلام ، در بستر مرگ به سه مطلب وصيت كرد. اين سه مطلب را
آن قدر تكرار كرد تا زبانش بند آمد و صدايش به خاموشى گراييد.
اول نماز و دوم بردگان است كه نبايد آنها را به تكاليف طاقت فرما مكلف
كرد و سوم اين است :
الله
الله فى النساء فانهن عوان عندكم و فى ايديكم اخذتموهن بعهد الله و
استحللتم فروجهن بكلمة الله
((خدا را در مورد زنان از ياد نبريد. زيرا آنها
پيش شما و در دست شما اسيرند. آنها را به عهد خدا گرفته و به سخن خدا
بر خود حلال كرده ايد.
))
فرمود:
من
صبر على سوء خلق امراته اعطاه الله من الاجر مثل ما اعطى ايوب على
بلائه و من صبرت على سوء خلق زوجها اعطاه الله مثل ثواب آسية امراة
فرعون
((هر كس بر بدخلقى زنش صبر كند، خداوند به او
پاداش حضرت ايوب را مى دهد و هر كس بر بدخلقى شوهرش صبر كند، خداوند به
او پاداش آسيه همسر فرعون را مى دهد.
))
بايد توجه داشت كه مقصود از اخلاق خوب ، اذيت نكردن نيست ، بلكه مقصود،
تحمل اذيت ، حلم و بردبارى در مقابل خشم و غضب اوست و اين ، تاءسى و
اقتدا به پيامبر است كه زنانش گاهى گستاخى مى كردند و بعضى از آنها
گاهى يك روز از او فاصله مى گرفتند.
يكى از زنها به سينه پيامبر زد و مادرش او را ملامت كرد. پيامبر فرمود:
دعيها تصنع اكثر من ذلك
((بگذار، بيشتر از اين بكند.
))
ميان پيامبر و عايشه اختلاف افتاد. پيامبر، ابوبكر را به داورى طلبيد.
سپس به عايشه فرمود: تو مى گويى يا من بگويم ؟ عايشه گفت : تو بگو،
اما جز به حق مگو. ابوبكر چنان به دهان عايشه زد كه خون جارى شد و گفت
: اى دشمن خدا، مگر او سخنى جز حق مى گويد؟ عايشه پناه به پيامبر آورد
و پشت سر پيامبر، مخفى شد. پيامبر به ابوبكر فرمود: تو را رها نكردم كه
تنبيهش كنى و از تو نمى خواستم كه او را بزنى .
يك بار عايشه در كودكى با خشم و غضب به پيامبر گفت : تويى كه گمان مى
كنى پيامبر خدايى ؟ پيامبر تبسم كرد و با حلم و بزرگوارى از او گذشت و
به او فرمود: من مى دانم تو كى خشنودى و چه موقع ، خشمگين ! پرسيد:
چگونه مى دانى ؟ فرمود: هنگامى كه خشنودى ، مى گويى : نه به خداى محمد
و هنگامى كه خشمگينى ، مى گويى نه به خداى ابراهيم . گفت : راست مى
گويى . نام تو را در وقت غضب نمى برم .
انس مى گويد: پيامبر خدا رحيمترين مردم به زنها و كودكان بود.
بدون شك خلق و خوى زنانه ، خلق و خوى مخصوصى است و مسلما با خلق و خوى
مردان ، متفاوت است . مردان كريم و حليم مى توانند با حلم و كرم ،
كژيها و انحرافات را به راستى و درستى آورند و با تدبير و متانت ،
ناهمواريها را هموار سازند.
اخلاق و رفتارى كه مرد در محيط كار و روابط اجتماعى دارد، بايد با
اخلاق و رفتارش در محيط خانه متفاوت باشد.
خانه ، صفا و محبت و گذشت لازم دارد. در عين حال معنى آن ، برقرارى بى
بندوبارى و حاكم نبودن عقل و تدبير نيست .
اما در محيط كار و روابط اجتماعى ، نظم لازم است . مع ذلك ، اين هم به
معنى زير پا گذاشتن محبت و گذشت و ارفاق نيست .
نمونه عالى اخلاق خانوادگى و اخلاق اجتماعى ، پيامبر بزرگوار اسلام است
و اگر انسانها اخلاق و رفتار او را اسوه قرار دهند، به سربلندى و
سرفرازيى نايل مى آيند.
مزاح و ملاطفت
زندگى زن و مرد در محيط خانواده ، نبايد خشك و بى روح باشد. به
صرف اينكه مرد، اذيتها و كج خلقى هاى زن را تحمل كند، زندگى صفا پيدا
نمى كند. براى صفاى زندگى بايد با همسر خود بازى و شوخى كند. زيرا قلب
زنان را از زنگار كدورت و عصبانيت ، پاك مى سازد.
پيامبر خدا با زنهاى خود مزاح مى كرد و در اعمال و اخلاق ، به گونه اى
خود را تنزل مى داد كه در رتبه و رديف آنها قرار مى گرفت .
اصولا مى توان گفت اقتضاى نظام خلقت اين است كه خشونت مرد در لطافت زن
، ذوب شود تا اين دو جنس مخالف بتوانند وسيله سكون و آرامش يكديگر
باشند.
قرآن مجيد مى گويد:
هو
الذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها(113)
((اوست كه شما را از يك نفس آفريد و جفتش را از
خودش قرار داد تا به او آرام گيرد.
))
مولوى مى گويد:
چون پى ((يسكن اليها))ش
آفريد |
|
كى تواند آدم از حوا بريد |
رستم زال ار بود وز حمزه پيش |
|
هست در فرمان اسير زال خويش |
آنكه عالم مست گفتش آمدى |
|
كلمينى يا حميرا مى زدى |
ظاهرا بر زن چو آب ار غالبى |
|
باطنا مغلوب و زن را طالبى |
پيامبر بزرگ اسلام ، يكى از معيارهاى كمال و برترى انسان را اخلاق
پسنديده و لطافت در محيط خانواده مى داند.
يك جا فرمود:
اكمل
المؤ منين ايمانا احسنهم خلقا و الطفهم باءهله
((ايمان مؤ منى كاملتر است كه اخلاقش نيكوتر و
به خانواده خود لطفش بيشتر باشد.
))
در جاى ديگر فرمود:
خياركم خير لنسائه و انا خيركم لنسائى
((بهترين شما كسانى هستند كه براى زنان خود بهتر
باشند و من براى زنانم از همه خوبترم .
))
لقمان مى گفت : مرد بايد در ميان خانواده مثل كودك باشد و هر وقت در
ميان مردم است ، مرد باشد.
در خبر است كه خداوند كسى را كه در خانواده تندخو و پيش خود متكبر
باشد، دشمن مى دارد.
گفته اند يكى از معانى آيه
عتل
بعد ذلك زنيم
(114) درشتخويى و سختگيرى بر اعضاى خانواده است
.
در گذشته نقل كرديم كه پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به
جابر فرمود: چرا با دوشيزه اى ازدواج نكردى كه با او بازى كنى و او با
تو بازى كند؟
زنى باديه نشين در وصف شوهرش كه از دنيا رفته بود، مى گفت به خدا وقتى
به خانه مى آمد، خندان بود و وقتى بيرون مى رفت خاموش بود؛ هر چه به
دست مى آورد، مى خورد و به آن قانع بود و چيزى كه نداشت ، از كسى نمى
خواست .
حفظ شكوه و ابهت
راست است كه شوخى و مزاح و بازى ، زندگى خانوادگى را شيرين مى
كند. اما مرد نبايد كارى كند كه شكوه و اهميت خود را پيش زن پايين
بياورد. بلكه بايد جانب اعتدال را رعايت كند و هرگاه كار ناپسندى
مشاهده مى كند، بايد كوتاه نيايد و باب مساعدت بر منكرات را به روى خود
نگشايد. در مقابل كارهاى خلاف شرع و مروت ، بايد خشمگين شود تا بازيچه
و ملعبه نشود. پيامبر خدا فرمود:
تعس
عبد الزوجة
((مردى كه بنده همسر است ، هلاك مى شود.
))
دليل اين فرمايش اين است كه هرگاه مرد از هواهاى نفسانى زن اطاعت كند،
بنده او مى شود و به هلاكت مى افتد. زيرا عنان عقل و اراده خود را به
دست او داده است .
چنين مردى مطيع شيطان است و همچون شيطان ، به تغيير نظامات زندگى روى
آورده است .
شيطان در توضيح و گزارش كارهاى خود مى گفت :
و
لاءمرنهم فليغيرن خلق الله
(115)
((به آنها دستور مى دهم كه نظام آفرينش خدا را
در اين زندگى به هم بريزند.
))
مرد بايد در تدبير و اراده خود مستقل باشد. زيرا خداوند او را نسبت به
زن ، بر مسند قيموميت نشانده و شوهر را سرور خوانده ، چنانكه درباره
زليخا مى گويد:
و
الفيا سيدها لدا الباب
(116)
((سرور آن زن را بر در خانه ديدند.
))
اگر مرد، زمام عقل و تدبير را به دست هواهاى نفسانى زن بسپارد، از مسير
صحيح زندگى خارج شده است . همچنان كه حكم كسى كه از هواهاى نفسانى خود
پيروى كند، نيز همين است .
اگر مرد، كمى زمام زندگى عاقلانه را به دست هواهاى نفسانى زن بسپارد،
سخت گرفتار و راههاى نجات به رويش بسته مى شود.
بعضى از متقدمين ، پيشنهاد مى كردند كه انسان بايد به سه كس ظلم كند:
همسر و فرزند و خدمتگزار؛ زيرا اگر او ظلم نكند، آنها ظلم مى كنند.
اينها معتقدند كه صلاح حال اين سه ، در ظلم به آنها است .
برخى از زنان عرب ، به دختر ياد مى دادند كه شوهر را بيازمايد. اين
آزمايش به اين صورت بود كه دستگيره نيزه اش را بكند؛ اگر سكوت كرد،
روى سپرش گوشت خرد كند؛ اگر باز هم سكوت كرد، با شمشيرش استخوان گوشت
را بشكند؛ اگر باز هم صبر كرد او را افسار بزند و سوارش بشود كه الاغ
خوبى است .
نه آن رويه خوب است و نه اين رويه . نه مرد به زن تعدى كند و نه زن به
مرد. بهترين روش ، عدالت است .
قوام و دوام زندگى ، بلكه قوام آسمان و زمين ، به عدالت است
(117). در هيچ چيز نبايد افراط كرد. زيرا هر چه از حد
بگذرد، تبديل به ضد خود مى شود.
پس بايد در مخالفت و موافقت ، دوستى و دشمنى ، گذشت و انتقام ، به راه
ميانه رفت و همواره حق را مدنظر داشت ، تا از شر و كيد آنها مصونيت
پيدا كرد.
بدرفتارى با زن ، عقل او را از كار مى اندازد و بدخلقى را بر او غالب
مى سازد و به اعتدال آوردن او مستلزم نوعى لطف آميخته با سياست است .
پيامبر خدا فرمود:
مثل
المراة الصالحة فى النساء كمثل الغراب الا عصم بين ماءة غراب
((مثل زن صالح در بين زنان ، همچون كلاغ شكم
سفيد در بين صد كلاغ .
))
از امام باقر (عليه السلام ) نيز نظير اين روايت نقل شده و اضافه شده
است كه چنين كلاغى كمتر به دست مى آيد.
لقمان در وصيت به فرزندش چنين گفت :
پسرم ، از زن بد بپرهيز. زيرا تو را دچار پيرى زودرس مى كند.
پيامبر بزرگ خدا فرمود: از سه چيز كمر شكن ، به خدا پناه ببريد. پيامبر
يكى از اين سه چيز را زن بدرفتارى معرفى كرد كه انسان را قبل از پيرى
واقعى پير مى سازد.
در جاى ديگر فرمود: اگر بر او داخل شوى ، تو را دشنام مى گويد و اگر
غيبت كنى ، به تو خيانت مى كند.
اعتدال در غيرت
غيرت از صفات پسنديده مردان است . نقطه مقابل غيرت ، ديوثى است
. مردى كه اجازه دهد به ناموسش خيانت شود، ديوث است و مردى كه حافظ و
مراقب ناموس است ، غيرتمند است .
اما غيرت هم حد و مرزى دارد و نبايد در آن افراط كرد.
مى گويند ابومسلم خراسانى چهار دست و پاى اسبى را كه در شب عروسى همسرش
بر آن سوار شده بود، قطع كرد. زيرا نمى توانست ببيند كه بعد از آن ،
مردى بر آن سوار شود.
در غيرت ، اعتدال لازم است . مرد نبايد از عواقب امور خطرناك ، غافل
بماند، اما نبايد بيش از اندازه تجسس كند و دچار بدگمانى بشود.
پيامبر خدا فرمود:
من
الغيرة غيرة يبغضها الله و رسوله و هى غيرة الرجل على اهله من غير ريبة
((يكى از اقسام غيرت ، همان است كه مبغوض خدا و
رسول است و اين ، غيرت مرد است بر خانواده ، بدون اينكه خطرى در پيش
باشد.
))
چنين غيرتى ، بدگمانى است و خداوند درباره گمان بد مى فرمايد:
ان
بعض الظن اثم
(118)
((بعضى از گمانها گناه است .
))
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود:
لاتكثر الغيرة على اهلك فترمى بالسوء من اجلك
((غيرت بر خانواده را زياد نكن ، زيرا از ناحيه
تو به بدى متهم مى شود.
))
به همان اندازه كه غيرت بيجا ناپسند است ، غيرت بجا پسنديده است .
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
ان
الله غيور يحب الغيرة و لغيرته حرم الفواحش ظاهرها و باطنها
((خداوند غيور است و غيرت را دوست مى دارد و
براى غيرتش زشتيهاى ظاهر و باطن را حرام كرد.
))
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود:
اما
تستحيون و لاتغارون و نسائكم يخرجن الى الاسواق و يزاحمن العلوج
((چرا حيا نمى كنيد و چرا غيرت نداريد؟ چرا
زنهاى شما به بازار مى روند و همدوش مردان مى شوند؟
))
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به دخترش زهرا (س ) فرمود:
براى زن چه چيز بهتر است ؟ پاسخ داد: مردى را نبيند و مردى او را
نبيند. پيامبر فرمود:
ذرية
بعضها من بعض و او را تحسين كرد.
اصحاب پيامبر، سوراخها و دريچه هاى منازل را مى بستند كه مردها از زنها
اطلاع پيدا نكنند.
در عين حال پيامبر به زنها اجازه داد كه در مساجد حاضر شوند و فرمود:
كنيزان خدا را از مسجد منع نكنيد.
ميانه روى در نفقه
در تاءمين هزينه زندگى نبايد اسراف كرد و نبايد سختگيرى و تنگ
نظرى داشت .
خداوند متعال مى فرمايد:
كلوا
واشربوا و لاتسرفوا
((بخوريد و بياشاميد و زياده روى نكنيد.
))
لاتجعل يدك مغلولة الى عنقك و لاتبسطها كل البسط(119)
((دستت را به گردنت نبند و بى اندازه هم نگشاى .
))
پيامبر خدا فرمود:
خيركم خيركم لاهله
((بهترين شما كسى است كه براى خانواده اش بهتر
باشد.
))
و فرمود:
از بين دينارى كه به خانواده انفاق كنى و دينارى كه در راه خدا بدهى و
دينارى كه در راه آزاد كردن برده اى بدهى و دينارى كه صدقه بدهى ، از
همه بالاتر است كه به خانواده مى دهى .
بايد به زن توصيه كرد كه غذاى باقيمانده را صدقه بدهد تا غذايى فاسد
نشود، كه اين اقل درجات خير است . زن هم مى تواند بدون اذن شوهر، به
قرينه حال ، انفاق كند.
مرد نبايد خودش غذاى خوب بخورد و خانواده را از آن محروم سازد. زيرا
چنين كارى موجب كينه و رنجش مى شود و از معاشرت پسنديده دور است .
مرد نبايد غذايى را وصف كند كه نمى خواهد اعضاى خانواده را با آن اطعام
كند.
مرد بايد با اعضاى خانواده ، بر سر يك سفره غذا بخورد. مى گويند: خدا و
فرشتگانش بر خانواده اى درود مى فرستند كه با هم غذا بخورند.
مهمتر از همه اين است كه مرد به خانواده غذاى حلال بدهد و در راههاى
غلط، براى آنها گام ننهد. زيرا چنين كارى در حق آنها جنايت است ، نه
خدمت .
ياد گرفتن احكام زناشويى
مرد بايد احكام شرعى مربوط به زناشويى را بداند و آن را به زن
نيز تعليم دهد. زيرا در عادات زنانه ، آميزش زن و مرد حرام است و نبايد
بر اثر جهل به مسائل شرعى ، در چنين مواقعى به حرام بيفتند.
قرآن مجيد مى فرمايد:
قوا
انفسكم و اهليكم نارا(120)
((خود و خانواده را از آتش نگاه داريد.
))
مرد بايد اعتقاد اهل حق را به زن تلقين كند و هر بدعتى را از قلبش
بزدايد و اگر در امر دين سهل انگارى مى كند، او را از خدا بترساند و
احكام حيض و نفاس و استحاضه را به او ياد دهد.
بايد به زن ياد داد كه هرگاه از خون حيض پاك شود و به اندازه غسل و
نماز وقت داشته باشد، بايد غسل كند و نماز بخواند و اگر نتوانست غسل
كند، با تيمم نماز بخواند و اگر نخواند، قضاى آن را به جاى آورد.
همچنين اگر به اندازه طهارت و نماز از وقت گذشته باشد و دچار عادت شود،
بايد قضاى نماز را بعد از آنكه پاك شد، به جاى آورد.