خلاصه بعد از چند ماه ، او در يك روزنامه
استخدام شد و ما هم به خانه جديدى كه خريده بوديم ، رفتيم . ولى او چون خانه ما
نزديك خانه مادرشوهرم است ، هر شب به خانه ما مى آيد و مى گويد: اگر تو را نبينم ،
خوابم نمى برد. چند بار به او گفتم : اگر بخواهم مى توانم آبرويت را بريزم . نمى
فهمى كه اين كار را مى كنى ! مگر زمان طاغوت است ؟ او هميشه حسرت برادرش را مى
خورد. وقتى شوهرم به جبهه رفت ، آرزو مى كرد شهيد شود كه بتواند مرا ببرد! يادآور
شوم كه شوهرم بى اندازه خوب و متين و سر به خانه است و مرا بيش از اندازه دوست دارد
و نمى دانم چه طور به او بگويم .
نويسنده اين نامه بايد بداند كه طى اين هفت سال ، هرگز با اين جوان ديوصفت ، برخورد
قهرآميز نداشته و سالهايى كه با او و مادرش در يك خانه زندگى مى كرده اند، حتى
مواردى كه او دست درازيهايى مى كرده ، به روى خودش نياورده و همين ها سبب شده است
كه او گمان كند كه موافقت و رضايتى هست و در نتيجه به لجاجت و يك دندگى افتاده است
.
قرآن مجيد براى جلوگيرى از اين گونه جريانات است كه به زنان پيامبر مى گويد:
و لاتخضعن بالقول
لئلا يطمع الذى فى قلبه مرض
(85)
((در سخن گفتن ، خضوع و نرمى نشان ندهيد، تا كسى كه در دلش
مرضى است به طمع نيفتد.))
لستن كاءحد من
النساء ان اتقيتن
(86)
((شما اگر تقوا پيشه كنيد، مانند هيچ يك از زنان نيستيد.))
اما آنجا كه دلهاى بيمار، حتى از خضوع و نرمى زنان پيامبر، به طمع مى افتند و عزم
خيانت به ناموس فرستاده خدا جزم مى كنند، ديگران بايد بدانند كه خطر متوجه آنها نيز
هست .
چرا قرآن ، با دستور
و لاتبرجن تبرج
الجاهلية الاولى
(87) به زنان پيامبر اخطار مى كند كه از جلوه گرى و خودنمايى
كه كار زنان عهد جاهليت است و در هر عصر كه انجام بگيرد، بازگشت جاهليت خواهد بود،
خوددارى كنند؟
دليل آن ، روشن است . اگر زن ، جلوه گرى و طنازى نكند، بسيارى از خطرها را از خود
دور كرده است .
حكمت اينكه قرآن به زنان مى گويد:
و لايبدين زينتهن
الا لبعولتهن
(88) چيست ؟ چرا زن زينت خود را جز پيش شوهر و پدر و برادر و
اين گونه محارم ، نبايد ظاهر كند؟ اين محدوديتها براى چيست ؟ مگر غير شوهر و محارم
، از ديدن زيباييها و زينتهاى زنان اجنبى چه حالى پيدا مى كنند؟
توجه بيشتر و دقيقتر، به ما مى فهماند كه اينها همه جنبه پيشگيرى و دفع دارد. بايد
براى جلوگيرى از پيدايش چنين حالاتى ، زنها همه پيشگيريها و احتياطات لازم را داشته
باشند.
البته نه تنها خود زنها چنين وظايفى دارند، مردها نيز وظيفه دارند كه چشمها را
فروپوشند و شهوت خود را حفظ كنند، تا در دامهاى شيطانى گرفتار نشوند. همچنان كه
زنها نيز براى گرفتار شدن در دامهاى شيطانى بايد چنين كنند.
قرآن مجيد مى گويد:
قل للمؤ منين
يغضوا من اءبصارهم و يحفظوا فروجهم و قل للمؤ منات يغضضن من اءبصارهن و يحفظن
فروجهن
(89)
((به مردان مؤ من بگو كه چشمان خود را فروپوشند و عورت خود
را حفظ كنند و به زنهاى مؤ من بگو كه چشمان خود را فروپوشند و عورات خود را حفظ
كنند.))
هر زنى و هر مردى دو وظيفه دارد: يكى محافظت خود و خوددارى از نگاههاى تحريك آميز و
فتنه انگيز و ديگرى داشتن پوششى كه ديگران را تحريك نكند و فتنه انگيز نباشد.
اين مطلب در مورد زنان ، حساسيت بيشترى دارد. درست است كه حجاب و پوشش اختصاص به
زنان ندارد، بلكه مرد بى حجاب و بدحجاب نيز همچون زن بى حجاب و بدحجاب است . ولى
موقعيت زنها حساستر و ظريفتر است و به همين علت ، قرآن مجيد در مورد آنها توصيه هاى
بيشتر و مهمترى دارد:
يكجا به آنها مى گويد:
و ليضربن بخمرهن
على جيوبهن
(90)
((زنها بايد روسريهاى خود را بر گريبانها بزنند.))
اهميت اين دستور براى اين است كه اگر روسريها به گونه اى نباشد كه سر و گردن و زير
چانه را كاملا بپوشد، موى سر و گوشواره و گردن ، كه از مواضع زينت است ، ممكن است
ظاهر بشود و تحريك كند.
زن بايد در آشكار كردن زينت خود براى مردان اجنبى تا سر حد امكان بخيل باشد. او به
هيچ وجه نبايد اجازه دهد كه زينتش در معرض ديد اين و آن قرار گيرد مگر پوشيدنى
نباشد.
قرآن مجيد مى گويد:
و لايبدين زينتهن
الا ما ظهر منها(91)
((بايد زينت خود را جز آنچه ظاهر است ، آشكار نكنند.))
در دستور ديگر قرآن مى گويد:
يا ايها النبى قل
لازواجك و بناتك و نسآء المؤ منين يدنين عليهن من جلابيبهن ذلك ادنى ان يعرفن فلا
يؤ ذين
(92)
اى پيامبر، به زنها و دخترهايت و به زنهاى مؤ منين بگو روپوشها را به خود نزديك
كنند كه اين كار، نزديكتر است به اينكه اهل ستر و عفاف شناخته شوند و مورد اذيت و
آزار قرار نگيرند.))
جلباب را، هم به معنى همان ((خمار))
يعنى روسرى گرفته اند و هم به معنى تن پوش سراپا كه نمونه بارز آن چادر است .
اگر به معنى دوم باشد، كه مناسب مقام هم همين است ، نتيجه اين مى شود كه زنها بايد
علاوه بر لباسهاى معمولى ، تن پوشى داشته باشند كه تمام بدن را بپوشند و اين را
بايد در رفت و آمدها طورى به خود بگيرند كه در نظر مردان هرزه ، نشان بارز عفاف و
وقار باشد و با نگاههاى شيطنت آميز و متلكها و حرفهاى زشت ، آنها را آزار و اذيت
نكنند.
حال از صاحب نام مستعار نسرين مى پرسم : آيا شما اين گونه ، عمل كرديد يا نه ؟ آيا
در ظاهر كردن زينتها پيش برادرشوهر جوان و فاقد عفاف و ايمان بازدارنده از فساد و
هرزگى ، بخل ورزيديد يا نه ؟! آيا كارى كرديد كه او مطمئن شود كه شما مظهر كامل ستر
و عفافيد و جرئت نكند كه حتى فكر شوم و شيطانى در سر بپروراند، تا چه رسد به اينكه
خواسته شيطانى خود را به زبان هم بياورد؟
عرب ضرب المثلى دارد به اين عبارت :الصيف
ضيعت اللبن يعنى : شير را در تابستان ، ضايع كرده اى .
در اصل ، اين جمله را به زنى گفته اند كه شير خود را در فصل تابستان ضايع كرده و
بعد به روز ((چه كنم )) گرفتار شده
است . يعنى از همان فصل تابستان ، بايد مراقب بودى و شير خود را ضايع نمى كردى .
اكنون ناراحتيها بى فايده است . بعدا به هر كس كه فرصتهاى مناسب و لازم را از دست
داده و گرفتار ندامت و پشيمانى شده است ، چنين گفته اند.
اكنون هنوز هم دير نشده است . بر مقاومت هفت ساله شما درود مى فرستيم و توصيه مى
كنيم كه رعايت دستورات قرآنى ، كه در اينجا آمد، بهترين راه است براى آنكه آن جوان
نگونبخت ، كه حتى از خيانت به ناموس برادر خود پرهيز نمى كند، متوجه شود كه شكار
دام هيچ صياد غول صفتى نيستيد و هرگز در اين دامهاى شيطانى گرفتار نخواهد شد.
جا دارد كه اين گونه مقاومتها درسى باشد براى همه جوانان و اين پيشامد نيز درسى
باشد براى همه خانواده ها كه از خلطه ها و آميزشهاى اعضا و افراد نامحرم جلوگيرى
كنند و مراقب همه جريانات باشند و نيز درسى است براى پدرها و مادرها كه براى
جلوگيرى از اين فجايع ، زودتر به فكر ازدواج براى فرزندان خود باشند.
مسلما اگر در اين خانواده ، اين جنبه ها رعايت مى شد، چنين مشكلى پيش نمى آمد و
مسلما اگر مقاومت دليرانه زن جوان نبود، اكنون كانون پاك خانواده اى آلوده و نجس
شده بود و به هيچ وجه قابل پاك شدن و پيرايش نبود.
متعه ، واسطه ميان تشكيل خانواده و
تجرد
غزالى به علت اينكه تحت تاءثير بينش شيعى نبوده ، در حال مشكل مردم مسلمان ،
عاجز مانده است . او گمان مى كرده كه براى انسان ، دو راه بيشتر وجود ندارد: يا
تشكيل خانواده و قبول همه مسئوليت آن يا تجرد و تحمل همه مشكلات آن . وقتى كسى فقط
دو راه بيشتر سراغ ندارد، متحير مى شود.
در كتاب محجة البيضاء نظرهاى دو دانشمند بزرگى شيعى و سنى ، آمده و احيانا به هم
درآميخته است . در مسئله مورد بحث ، غزالى به همان دليلى كه گفتيم ، واقعا درمانده
مى شود و به همين دليل عارف بزرگ اسلام ، ملا محسن فيض كاشانى با برخوردارى كامل از
بينش شيعى وارد صحنه مى شود تا مشكل را حل كند.
وى چنين مى گويد:
براى اينكه انسان ، هم گرفتار كسب حرام و بازماندن از ياد خدا نشود و هم از نگاههاى
گاه به گاه ، كه زناى چشم محسوب ميشود، خود را حفظ كند و هم از وساوس شيطانى برهد و
قلبى فارغ و آسوده براى عبادت تحصيل كند، راه ديگرى دارد و آن ، ازدواج موقت است .
ازدواج موقت ، براى اشخاصى كه نمى توانند ازدواج كنند يا مى توانند، ولى نمى خواهند
شرايط و شايستگى لازم براى ورود در مدرسه تكامل بخش خانواده را به دست آورند،
وسيله اى است بسيار مفيد.
آنها از اين رهگذر، هم از زناى كبيره ، مصونيت پيدا مى كنند و هم از زناى با چشم و
هم از خطرها و وساوس شيطانى .
در عين اينكه از اين خطرهاى مهلك مى رهند، هرگز براى زن و فرزند، به كسب حرام روى
نمى آورند و مخارج و هزينه هاى خانوادگى ، آنها را به شبهات نمى افكند و در عين حال
، مشغله اى هم ندارد كه باعث غفلت آنها از ياد خدا بشود.
متاءسفانه سوء استفاده ها و برداشتهاى غلط از اين قانون ارزشمند سبب شده كه بعضى
متعه را امرى مبتذل يا غلط، تصور كنند. در حالى كه شرايط اجتماعى ايجاب مى كند كه
افرادى كه قادر به تشكيل خانواده نيستند يا شايستگى آن را ندارند، بتوانند از اين
رهگذر خود را از خطر انحرافات جنسى و بى عفتى رها سازند.
اسلام ، آيينى جامع و كامل و همه جايى و همگانى و جاودانى است . اين دين مبين ،
عنايت دارد به اينكه زن و مرد با تشكيل خانواده ، كانون گرمى از صفا و صميميت به
وجود آورند و فرزندانى صالح و سالم در آغوش خود بپرورانند و از اين راه به صلاح و
سلامت جامعه كمك كنند.
اما در صورتى كه تشكيل خانواده ناممكن باشد، يا به جاى اينكه كانون صفا و صميميت و
تربيت و ايمان و تقوا باشد، نقطه تضاد و مشاجره و بدبينى و فقدان تربيت باشد، چه
بايد كرد؟
مسلم است كه چنين كانونى عدمش به ز وجود! ولى تكليف غريزه جنسى چه مى شود؟ آيا بهتر
اين نيست كه اين غريزه از راه مشروع ديگرى ارضا شود؟
كسى كه خود را از آفات و تنگناها و مهالك ازدواج دايم مصون نمى بيند، مى تواند از
راه ازداوج موقت و خوددارى از فرزنددار شدن ، از خطرهاى تجرد و عزوبت خود را محافظت
كند و دين و دنياى خود را سالم نگاه دارد.
علت اينكه آيين مقدس اسلام ازدواج موقت را تجويز كرده ، همين است ؛ متاءسفانه ، اهل
تسنن ، به علت متابعت بى قند و شرط از خليفه دوم ، خود را از بركات و فوايد دينى و
دنيوى و اخروى ازدواج موقت ، محروم كرده ، ناچار و ناگريز كه يا گرفتار مهالك عزوبت
و تجرد باشند، يا به علت نداشتن آمادگى و شايستگى لازم ، گرفتار خطر و مهالك
همسردارى و تشكيل خانواده بشوند.
خليفه دوم صريحا به مردم مسلمان اعلام كرد كه :
متعتان كانتا على
عهد رسول الله و انا احرمهما و اعاقب عليهما(93)
دو متعه (متعه زنان و متعه حج ) در عهد پيامبر خدا روا بود و من آنها را تحريم مى
كنم و بر آنها كيفر مى دهم .
بعيد است كه قصد خليفه دوم از تحريم ازدواج موقت و حج تمتع ، تحريم دايمى بوده
باشد. زيرا آيا ممكن است كه مسلمانى ، در عين مسلمانى ، حلال پيامبر خدا را حرام يا
حرام او را حلال كند؟
بنابراين تحريم ازدواج موقت و حج تمتع ، از سوى خليفه دوم ، حكم تقنينى نيست . زيرا
هيچ فردى جز خدا و پيامبر، حق صدور حكم تقنينى ندارد؛ بلكه حكم حكومتى است . بديهى
است كه حكم تقنينى دايمى و حكم حكومتى موقت است .
ممكن است مصالح سياسى و اجتماعى آن روز، در نظر خليفه دوم كه خود نيز فردى
سياستمدار بود، بقدرى قوى مى نموده كه مى توانسته به طور موقت ، اجراى حكمى از
احكام تقنينى اسلام را متوقف و اجراى آن را به شرايط و اوضاع و احوال ديگرى محول
سازد.
يك احتمال ديگرى هم مى توان داد و آن اينكه در نظر خليفه دوم حكم ازدواج موقت و حج
تمتع در زمان پيامبر خدا از احكام حكومتى بوده و ايشان نيز به حكم حكومتى ، آنها را
لغو كرده است .
به هر حال ، حكم خليفه دوم از احكام حكومتى بوده ، به هيچ وجه دوام و استمرار ندارد
و جا دارد كه امروز، فقهاى اهل تسنن با بينش وسيع اسلامى ، اين مسئله يكهزار و
چهارصد ساله را از نو بررسى كنند و يك ميليارد مسلمان را از يك بن بست خطرناك رها
كنند و خود را در پيشگاه خدا و پيامبر و همه مسلمانان جهان ، سربلند و سرفراز
سازند.
به نظر ما حكم حج تمتع و ازدواج موقت ، از احكام تقنينى پيامبر اسلام است و نسخ نمى
شود. زيرا همان طور كه قانونگذارى به دست خدا و پيامبر است ، نسخ قانون نيز به دست
آنهاست .
اگر به روايات ائمه (عليه السلام ) حكمى از قرآن با پيامبر نسخ شود، نه به اين معنى
است كه اين بزرگواران خود نسخ كرده اند، بلكه در حقيقت آنها ابلاغ كننده نسخى بوده
اند كه در اصل از ناحيه خود خدا يا پيامبرش بوده است .
جالب اين است كه ائمه بزرگوار، هميشه ، اصرار بر دوام حكم ازدواج موقت داشته اند.
در كتاب كافى آمده است كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود:
لولا ماسبقنى به
بنوا الخطاب مازنى الا شقى
(94)
((اگر فرزندان خطاب در تحريم ازدواج موقت پيش دستى نمى
كردند، هيچ كس جز فردى شقى ، زنا نمى كرد.))
ائمه بزرگوار ما اصرار داشتند كه ريشه قرآنى ازدواج موقت را به مردم تفهيم كنند، تا
معلوم باشد كه حكم جواز ازدواج موقت از احكام حكومتى پيامبر خدا نبوده ، از احكام
تقنينى قرآن است .
از امام باقر (عليه السلام ) درباره ازدواج موقت سؤ ال كردند، فرمود:
نزلت فى القرآن :
فما استمتعتم به منهن فاءتوهن اجورهن فريضة و لاجناح عليكم فيما تراضيتم به من بعد
الفرضة
(95)
((در قرآن نازل شده است كه زنانى كه از آنها متمتع شده ايد،
اجرت مقررشان را بدهيد و شما را بر آنچه پس از اجرت مقرر به توافق و تراضى برسيد،
گناهى نيست .)) (يعنى اگر با توافق يكديگر، كمتر يا بيشتر از
اجرت مقرر بدهد، مانعى ندارد).
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
انما نزلت : فما
استمتعتم به منهن (الى اجل مسمى ) فاتوهن اجورهن فريضة
(96)
((در قرآن نازل شده است كه زنانى كه (تا مدتى معين ) از آنها
متمتع شده ايد، اجرت مقررشان را بدهيد.))
در اين روايت ، عبارت ((الى اجل مسمى ))
به آيه قرآن ، اضافه شده و اين ، مطابق قرائت عبدالله بن مسعود و ديگران است .
زراره مى گويد: عبدالله بن عمر شيبى خدمت امام باقر (عليه السلام ) رسيد و گفت
درباره متعه زنان چه مى گوييد؟
امام (عليه السلام ) فرمود:
احلها الله فى
كتابه على لسان نبيه فهى حلال الى يوم القيامة
((خداوند آن را در كتابش بر زبان پيامبرش حلال كرده و
بنابراين تا روز قيامت حلال است .))
وى گفت : ايت اباجعفر، شما چنين مى گوييد و حال آنكه عمر از آن ، نهى نموده است .
حضرت فرمود:
و ان كان فعل
((اگر چه ، خودش متعه كرده باشد!))
وى گفت : تو را به خدا پناه مى برم از اينكه چيزى را حلال كنى كه عمر آن را حرام
كرده است .
حضرت فرمود:
فانت على قول
صاحبك و انا على قول رسول الله فهلم الا عنك ان القول ما قال رسول الله (صلى الله
عليه و آله و سلم ) و ان الباطل ما قال صاحبك
(97)
((تو بر قول صاحبت هستى و من بر قول پيامبر خدا هستم . بيا
به تو حكم كنم كه سخن همان است كه پيامبر خدا گفته و آنچه صاحبت گفته ، درست نيست .))
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
المتعة نزل بها
القرآن و جرت بها السنة من رسول الله
(98)
((حكم متعه را قرآن آورده و سنت پيامبر بر آن جارى شده است .))
و نيز فرمود:
ابوحنيفه از من درباره متعه سؤ ال كرد. گفتم : از كدام متعه سؤ ال مى كنى ؟ گفت :
از متعه حج سؤ ال كردم . حال به من بگو كه آيا متعه زنان حق است ؟ گفتم : سبحان
الله ! قرآن را نخوانده اى ؟!
فما استمتعتم به
منهن فاتوهن اجورهن فريضة (اجرت مقرر زنانى را كه از آنها متمتع شده ايد،
بدهيد) گفت : به خدا قسم ، گويا هرگز اين آيه را نخوانده بودم !(99)
خلاصه اينكه اخبار اهل بيت (عليه السلام ) درباره فضيلت متعه بسيار است .
نظر برخى از بزرگان
ازدواج دايم به منزله خانه ملكى و ازدواج موقت ، به منزله خانه اجاره اى است
. خانه ملكى را كسى تهيه مى كند كه بخواهد در جايى مستقر بشود و تمكن داشته باشد كه
قيمت آن را بدهد و از آن ، بدرستى نگاهدارى كند.
و خانه اجاره اى مطلوب كسانى است كه قصد ماندن دايمى در جايى ندارند و يا نمى تواند
بهاى خانه را بپردازند و از آن نگهدارى كنند.
خانه اجاره اى براى رفع ضرورت است و مسئوليت آن ، كم است و خانه ملكى پناهگاهى است
هميشگى ، نه فقط در مواقع ضرورت ، و مسئوليت هاى آن ، بسيار است .
همان گونه كه شارع ، در ساير نيازمنديها، هم اجازه تملك و هم اجازه اجازه داده است
، تا افرادى كه قدرت بر تملك ندارند، از راه اجاره مشكل خود را رفع كنند، در مورد
نياز جنسى نيز هر دو راه را باز گذاشته ، تا مشكلى براى مردم باقى نماند.
اين مطلب مهم و حياتى در دو جا از قرآن مجيد بيان شده است :
1 - در سوره نساء مى فرمايد:
و احل لكم ما
وراء ذلكم ان تبتغوا باموالكم محصنين غير مسافحين فما استمتعتم به منهن فاتوهن
اجورهن فريضة
(100)
((و جز انيها بر شما حلال شده است كه با صرف اموال خويش ،
زنى بجوييد تا عفيف باشيد نه زناكار. بنابراين ، براى مدتى كه از زنها متمتع شده
ايد، اجرت مقرر آنها را بدهيد.))
پس از آنكه در آيه قبل و همين آيه ، ازدواج با محارم و ازدواج با زنان شوهردار را
تحريم كرده ، تصريح مى كند كه هرگونه ازدواجى ، چه دايم و چه موقت ، براى شما مجاز
است . به شرطى كه عوض آن را به صورت مهر يا اجرت بدهيد و زن را در حصار عفت خود
نگاه داريد و به زنا و سفاح رو نياوريد.
سپس تصريح كرده كه بايد اجرت زنانى را كه با ازدواج موقت ، به متعه مى گيريد و حاجت
جنسى خود را برآورده مى كنيد، بدهيد.
جمله ((فمااستمتعتم ...)) با سه ويژگى
، يكى به كار گرفتن لفظ استمتاع به معنى به متعه گرفتن ، ديگرى به كار بردن فعل
ماضى و سومى استعمال ((ماى توقيتيه ))
كه نشانه موقت بودن است ، دلالت صريح دارد بر اينكه عقد تمتع ، مدتش محدود و معين
است و به همين دليل در قرائت عبدالله بن مسعود و ديگران ، عبارت :
((الى اجل مسمى )) نيز به جمله مزبور اضافه شده است .
نكته ظريف ديگرى هم كه از ملاحظه آيات قرآنى به دست مى آيد، اين است كه در مورد
ازدواج موقت ، مى گويد:
فاتوهن اجورهن
((اجرت آنها را بدهيد.))
و در مورد ازدواج دايم مى گويد:
و آتوا النساء
صدقاتهن نحلة
(101)
((صداق زنان را با رغبت بدهيد.))
اين اختلاف تعبير در مورد مهريه كه در عقد دايم ، صداقش ناميده و در عقد موقت ،
اجرت ، مى تواند حكايت از اين كند كه ازدواج از نظر زمان ، مى تواند محدود يا
نامحدود باشد.
همين ظرافت تعبير در مورد خود ازدواج دايم و ازدواج موقت هم هست . قرآن مجيد در
مورد ازدواج دايم از واژه ((نكاح )) و
مشتقات آن ، و در مورد ازدواج موقت از واژه استمتاع (به متعه گرفتن ) استفاده كرده
است .
در ازدواج موقت ، بايد اجرت را تماما بدهند، اعم از اينكه هم بستر بشوند يا نشوند،
ولى در ازدواج دايم ، اگر هم بستر نشوند، بايد نصف مهريه را بدهند.
به هر حال ، مدت دار بودن ازدواج موقت و اينكه ازدواج موقت اجرت دارد نه صداق ،
نشانگر اين است كه ازدواج دايم در حكم تملك و ازدواج موقت ، در حكم اجاره است و
تشريع هر دو براى بهتر سامان گرفتن زندگى بشر لازم است .
2 - در سوره مائده مى فرمايد:
و المحصنات من
المؤ منات و المحصنات من الذى اتوا الكتاب من قبلكم اذا آتيتموهن اجورهن محصنين غير
مسافحين و لامتخذى اخدان
(102)
((و حلال است بر شما زنان مؤ منه پاكدامن و زنهاى پاكدامنى
كه قبل از شما به آنها كتاب داده شده ، در صورتى كه اجرت آنها را به پاكدامنى و نه
زناكارى و نه رفيق گرى بدهيد.))
در اين آيه نيز تمتع از زنهاى پاكدامن ، اعم از اينكه مسلمان باشند يا اهل كتاب ،
تجويز شده ، به شرطى كه از زناى آشكار و پنهان پرهيز كنند و اجرت آنها را بدهند.
از اينكه در اين آيه نيز واژه ((اجرت ))
به كار رفته ، معلوم مى شود كه مقصود، ازدواج موقت است .
به طور كلى هر جا در قرآن ، در مورد زناشويى از لفظ ((اجرت
)) استفاده شده ، همين معنى منظور است .
چنانكه مى فرمايد:
ياايها النبى انا
احللنا لك ازواجك اللاتى آتيت اجورهن و ما ملكت يمينك مما افاء الله عليك و بنات
عمك و بنات عماتك
(103)
((اى پيامبر، ما براى تو حلال كرديم همسرانت را كه اجرت آنها
را داده اى و كنيزان تو كه خدا آنها را به تو داده و دخترعموها و دخترعمه هايت را.))
در اينجا نيز زنهايى كه اجرت زناشويى آنها داده شده ، به عنوان همسر شناخته شده و
منظور همان ازدواج موقت است . بنابراين ، زنى كه به ازدواج موقت درآمده ، همسر است
. ولى اين همسرى به تمام شدن مدت يا مرگ ، منقطع مى شود و به همين دليل از يكديگر
ارث نمى برند. همچنان كه به طلاق هم نياز نيست . بلكه با تمام شدن مدت يا بذل آن ،
همسرى از بين مى رود و از آن پس ، زن بايد به مدت چهل روز يا دو طهر، خود را
استبراء كند.
دنباله سخن غزالى
اگر كسى از آفات تجرد و عزوبت مصون باشد، آيا بهتر است كه فقط سرگرم عبادت شود يا
اين كه تشكيل خانواده بدهد؟
پاسخ اين است كه بايد ميان آنها جمع كند. زيرا تشكيل خانواده مانع از عبادت نيست .
شخصى كه مسئول اداره امور و تاءمين معيشت خانواده است ، روزها دنبال كسب و كار مى
رود و شبها را و همچنين اوقات فراغتى را كه به دست مى آورد، براى استراحت و عبادت
مى گذارد.
اگر فرض كنيم هيچ فرصتى براى او باقى نمى ماند و حتى از اوقات استراحتش نيز كاسته
مى شود و مجالى پيدا نمى كند كه به نوافل و مستحبات برسد، بلكه تمام اوقاتش مستغرق
مى شود و تنها به فرايض و واجبات مى رسد و بس ، باز هم ازدواج براى او بهتر است .
زيرا كسب حلال و قيام به وظايف زناشويى و سعى در تحصيل و تربيت فرزند و صبر بر
اخلاق همسر، هر كدام عبادتى است كه كمتر از نوافل و مستحبات نيست .
اما آنها كه اوقات خود را به علم و تفكر و سير باطنى اختصاص داده اند و اگر
بخواهند، ازدواج كنند، سرگرم كسب معيشت و گرفتاريهاى روزمره مى شوند و از علم و
تفكر و سير باطنى بازمى مانند، بهتر است كه ازدواج نكنند(104).
اگر گفته شود با اين زناشويى فضيلت دارد، چرا حضرت عيسى (عليه السلام ) ازدواج نكرد
و اگر خلوت گزيدن براى عبادت افضل است ، چرا پيامبر گرامى اسلام ، ازدواجهاى متعدد
كرد، پاسخ اين است كه بهتر، جمع ميان عبادت و تشكيل خانواده است . به شرطى كه انسان
قدرت جمع ميان آنها را داشته باشد و چنان نيرومند و بلندهمت باشد كه هيچ چيز او را
از ياد خدا بازندارد.
پيامبر اسلام ، اين ويژگيها را داشت . او با داشتن نه همسر، هرگز از خلوت عبادت
محروم نشد. او در عين اينكه وظايف و تكاليف همسرى و پدرى را انجام مى داد، هرگز از
توجه به خدا بازنمى ماند. همچنان كه آنها كه مشغول دنيا هستند، حتى در حال عبادت هم
از ياد دنيا و مسائل و مشكلات آن بازنمى مانند.
او در خداخواهى و خداجويى به درجه والايى رسيده بود، به طورى كه امور زندگى اين
عالم ، او را از توجه به خدا و حضور قلب باز نمى داشت . در همان حالى كه در كنار
همسرش بود بانزول وحى جان و دلش فروغ و روشنى مى گرفت . چه كسى به چنين مقام و
منصبى رسيده يا مى رسد؟ همان گونه كه دريا را نبايد با جويهاى كوچك مقايسه كرد،
پيامبر اسلام هم با ديگران قياس نمى شود.
اما حضرت عيسى (عليه السلام )، جانب حزم و دورانديشى و احتياط را رعايت كرد. شايد
شرايط او طورى بود كه اگر ازدواج مى كرد، گرفتار اشتغالات مى شد يا نمى توانست
باكسب حلال ، تحصيل معيشت كند يا نمى توانست ميان زناشويى و خلوت براى عبادت جمع
كنند.