هستند زنانى كه به هر حال ،
شايستگى مديريت خانواده را ندارند و در هيچ شرايطى هنر و نبوغى از خود
نشان نمى دهند!
اينها به خانواده و جامعه ، لطمه مى زنند؛ وجود اينها معمولا تحمل
نشدنى است و بسيارند از مردانى كه اهل گذشت و ايثار نيستند و با اين
گونه زنان ، برخوردى سازنده و بردبارانه ندارند و كار را به مرافعه و
ضرب و شتم مى كشانند و احيانا به طلاق روى مى آورند و براى فرزندان و
خود زن ، سرنوشتى بد طراحى مى كنند.
نه آن ، به صلاح مى آيد و نه اين به گذشت و اغماض !
اما هستند مردانى كه با روش سازنده و برخوردى بردبارانه با همين موجود
ناباب كنار مى آيند و حتى او را مى سازند و يا اگر نسازند، نمى گذارند
غرق شود و فرزندانش دربه در شوند.
اينجاست كه مديريت زيباى مرد، تجلى مى كند و اينجاست كه مردى بر مسند
ايثارگرى مى نشيند و انسانى را يا از فساد به صلاح مى آورد، يا اگر نه
، از سقوط و بدبختى حفظش مى كند.
ايثارگرى ، فقط در ميدانها و صحنه هاى نبرد و مبارزه متجلى نمى شود؛
جاهاى ديگرى هم تجليگاه اين خوى عالى هست . اگر چه همان جاها هم صحنه
نبرد و مبارزه است .
مردى كه بايد كارهاى بيرون خانه را خود بر عهده گيرد و كارهاى درون
خانه را يكسره به زن واگذارد، در اينجا نه از بيرون خانه مى تواند باز
بماند و نه از درون خانه .
انصاف بايد داد. چنين كارى ، مسلما سنگين است . اما عظمت انسانها تنها
در انجام كارهاى سنگين آشكار مى شود و نه در كارهاى سبك و معمولى .
زندگى انسانهاى بزرگ ، پر از كارهاى بزرگ است و به همين علت شهره آفاق
مى شوند و زندگى انسانهاى كوچك ، هيچ حادثه مهمى ندارد؛ خوابيدن است و
بيدار شدن و صبحانه و ناهار و شام خوردن و پول درآوردن .
زن و مرد، دو بعد و دو قطب مثبت و منفى از انسانيتند. قطب مثبت ، بدون
قطب منفى ، و قطب منفى بدون قطب مثبت معنى ندارد.
مردى كه زن را زن مى كند و زنى كه مرد را افتخار مردى مى بخشد، هر دو
از مقام و منزلت والا برخوردارند.
زنى كه خانواده را رونق مى بخشد و خاطر مرد را از نگرانى آسوده مى سازد
و چنان مورد وثوق و اعتماد و اطمينان مرد است كه به هر لحاظ، او را
حافظ و امين مى شناسد و او را مصداق واقعى زن شايسته در قرآن مى داند،
زن واقعى است . همان كه قرآن درباره اش مى گويد:
فالصالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ الله
(79)
((زنان شايسته ، در حدود وظايف خود در برابر
شوهر تسليم ، و در غياب او حافظ مال و بستر شوهرند و خداوند نيز در
مقابل آن حقوق آنها را حفظ كرده است .))
آن مردى كه براى چنين زنى پشتوانه اى و پناهگاهى محكم و يار و ياورى
اطمينان بخش است ، شايسته نام زيباى مردى است .
و آنكه فراتر از اين ، زنى را براى همسرى و مادرى مى سازد و يا در عين
نداشتن صلاحيت ، او را تحمل مى كند و جلو آوارگى و بى پناهيش را مى
گيرد و مانع گسيخته شدن شيرازه خانواده مى شود، افضل و اشراف مردان است
.
شايسته است كه زن و مرد، از ابتداى زندگى ، در خانه و مدرسه و دانشگاه
، براى زندگى مشترك و تحمل مديريت مستقيم و غيرمستقيم خانوادگى آماده
شوند و همراه علوم و فنون ديگر، از اين فهم مهم و بسيار حياتى نيز
چيزهايى بدانند.
شايسته است كه در منابر و مجالس وعظ و خطابه به مسائل خانوادگى بيشتر
توجه شود، تا به تحكيم خانواده ها و روى آوردن اعضاى خانواده به وظايف
و تكاليف حساس زناشويى منجر شود.
براى بيماريهاى جسمى طبيب مى پرورانيم ، براى بيماريهاى خانوادگى و
ناهماهنگى هاى موجود، چه فكرى كرده ايم ؟ براى ميكربها ميكرب شناس
تربيت مى كنيم ، براى عفونتهاى خانوادگى چه چاره اى انديشيده ايم ؟
مادر، تبلور كامل مديريت
از مجموعه بحثهاى گذشته و امعان نظر هر چه بيشتر، كاملا روشن مى
شود كه تبلور و تجسم مديريت در خانواده ، مرد نيست ؛ البته مرد بى
تاءثير هم نيست . صد البته كه زن نه بتنهايى بلكه با حمايت و پشتيبانى
و تشويق مرد در غالب موارد، و بتنهايى در موارد فقدان شوهر و يا مانع
بودن شوهر در موارد تندخويى و كج خلقى او، مديريت مى كند.
در يك حالت معمولى ، شوهر نه تنها مانع نيست ، بلكه مشوق و پشتيبان است
و در صورت نالايقى شوهر، نه تنها مشوق و پشتيبان نيست ، بلكه مانع است
و در صورتى كه به علت غيبت يا شهادت يا مرگ طبيعى ، در صحنه خانواده
حضور نداشته باشد، نه مشوق و پشتيبان است و نه مانع و رادع .
در هر صورت ، مديريت مستقيم و حساس زن در ابعاد زير متجلى مى شود:
بهداشت
تا نطفه منعقد نشده ، هم پدر در بهداشت نسل سهيم است و هم مادر؛
اما همين كه نطفه منعقد شد، همه وظايف بهداشتى به مادر منتقل مى شود.
اوست كه طفل را در رحم با شيره جان و در آغوش ، با شير جان و در خانه
با دست پخت خويش مى پروراند و بهداشت و بستر و لباس و حمام و تغذيه و
تنفس و سردى و گرمى محيط زندگى طفل ، به عملكرد او بستگى دارد و پدر،
تنها تاءمين كننده و فراهم آورنده و برآورنده نيازهاى مالى و اقتصادى
است و بايد خودش را با اين شرايط، هماهنگ سازد.
اين بعد مديريت مادران ، حساس است و براى آن ، آمادگى قبلى لازم است .
آموزش و پرورش ناقص است اگر برنامه اى براى آماده سازى دخترها به منظور
هر چه بهتر انجام دادن اين مسئوليت عظيم نداشته باشد.
يك لغزش در رعايت مسائل بهداشتى ، ممكن است هم به مرگ مادر و هم به مرگ
طفل يا يكى از آنها منتهى شود و يا احيانا به نقص يا بيمارى مزمنى در
تمام عمر گرفتارش سازد.
اگر انسان ، گرفتار بيمارى و عوارض دردناك آن بشود، از همه چيز باز مى
ماند؛ هم از دينش ، هم از دنيايش ، هم از ماديتش ، هم از معنويتش .
بيخود نيست كه اسلام مى گويد:
النظافة من الايمان
((نظافت از ايمان است .))
و بيخود نيست كه اميرالمؤ منين و سرور پاكان ، على (عليه السلام ) مى
فرمايد:
الا
و ان البلاء الفاقه و اشد من الفاقه مرض البدن و اشد من مرض البدن مرض
القلب الا و ان من صحة البدن تقوى القلب
(80)
بدانيد كه فقر، از بلاهاست و سخت تر از فقر، بيمارى بدن است و سخت تر
از بيمارى بدن ، بيمارى دل است و تقوا و پرهيزكارى دل ، از نشانه هاى
تندرستى است .
چه خوب است كه زن با بصيرت و آگاهى و با رعايت نكات ظريف و حساس
بهداشتى ، به ارمغان آورنده سلامت جسمى خانواده باشد. مرد با پشتكار و
فعاليت اقتصادى و زن در قناعت و حفظ توازن دخل و خرج ، ريشه كن كننده
فقر خانوادگى و هر دو با ايمان و تقوا تاءمين كننده سلامت جسم و جان
خود و فرزندان باشند.
خرج
تدبير معيشت و رعايت اقتصاد در هزينه ها، به دست زن و مرد است و
هيچ يك آنها بدون همكارى ديگرى از عهده آن برنمى آيد.
اگر ميزان خرج ، بالاتر از ميزان دخل باشد، همواره مرد گرفتار بدهكارى
و ناراحتى است و اگر مساوى باشد، خانواده از ذخيره مالى و پس انداز
محروم است و در روزهاى سخت و موقع بروز حوادث ، گرفتار مشكلات خواهد
شد.
مديريت مستقيم زن در مراقبت مخارج و فرصت دادن به مرد، براى تاءمين
ذخيره مالى و پس انداز حساس است . زن در كشور خانواده ، در حكم وزير
اقتصاد و دارايى است و فقط او مى تواند با درايت و تدبير، طورى دخل و
خرج را تعديل كند كه هيچ گاه خانواده دچار مضيقه نشود.
پيشواى بزرگ پرهيزكاران ، اميرمؤ منان ، مى فرمايد:
لاكنز اغنى من القناعة و لامال اذهب للفاقة من الرضا بالقوت و من اقتصر
على بلغة الكفاف فقد انتظم الراحة و تبعوا خفض الدعة
((هيچ گنجى بى نياز كننده تر از قناعت نيست و
هيچ مالى از خشنودى به قوت ، نسبت به فقر برطرف كننده تر نيست . هر كس
به حد كفاف ، اكتفا كند، به آسايش دست يافته و در گشايش زندگى منزل
گرفته است .))
قناعت و رضا، دو عنصر اخلاقى است كه بايد با دو عنصر دخل و خرج خانواده
همراه شود، تا اعضاى خانواده بتوانند در سايه آن از آسايش برخوردار
باشند.
تنها در اين صورت است كه مكرد مى تواند با كار و فعاليت متعادل خود، با
آرامش روحى از نگرانى و اضطرات در امان باشد و زن مى تواند با محدود
نگاه داشتن سطح توقعات ، همواره به وظيفه خود در تنظيم اقتصاد خانواده
عمل كند و فرزندان نيز برخوردار از لوازم كار و تحصيل و پيشرفت رشد
كنند.
تربيت
اينجا نيز حساسيت مديريت زن ، آشكار است . طفل به مدت نه ماه در
رحم مادر و به مدت دو سال در آغوش او و قبل از رسيدن به سن تحصيل در
كنار او و زير سايه اوست .
مى گويند طفل تا سن چهارده سالگى هر چه بايد بشود، مى شود. تا اين سن و
سال ، سر و كار عمده طفل با مادر است . پدر، فقط در ساعات فراغت و
روزهاى تعطيل ممكن است در خانه و در ارتباط مستقيم با طفل باشد. بقيه
اوقات از او جداست و با او رابطه مستقيم ندارد. آيين مقدس اسلام ، به
اثر تربيتى زن اهميت داده و حق حضانت را كه ولايت در تربيت است ، تا دو
سال در مورد پسر، تا هفت سال در مورد دختر، به مادر سپرده است تا او
بهتر و عميقتر بتواند اين بعد از مديريت خود را اعمال كند.
پس از ورود طفل به مدرسه نيز همچنان ارتباط طفل با مادر، قويتر است ؛
منتهى در سنين بالاتر، ممكن است رابطه پسر با پدر و رابطه دختر با مادر
قويتر شود و همينجاست كه پسر، با همراهى پدر براى زندگى آينده خود و
دختر نيز با همراهى مادر براى زندگى فرداى خود آماده مى شود.
پسر در كنار پدر، پدرى و دختر در كنار مادر، مادرى مى آموزد؛ مدرسه هم
نبايد بى توجه به اين مسئله باشد. چه قدر در اشتباهند آنها كه پسر و
دختر را در مدارس مختلط، به تحصيل وامى دارند.
نه پسر، دختر مى شود و نه دختر، پسر. بردن آنها در مدارس مختلط چه
فايده اى دارد؟ صرف نظر از اينكه اين كار مفاسد اخلاقى و جنسى فراوانى
دارد، اصولا با دو طبيعت مغاير و در بسيارى از ابعاد، نامتجانس ،
برخورد يكسان است و مستلزم اين است كه از زن و مرد، موجودى مسخ شده مى
سازد كه نه زن است و نه مرد، بلكه يك ((جنس سوم
)) است !
به هر حال ، مادر در وجود كودك ، پايه گذار فضايل اخلاقى است و با فرصت
فراوان و در شرايطى بسيار طبيعى مى تواند بذر امانت و صداقت و عفت و
محبت و حق طلبى را در وجود كودك بكارد و پدر مى تواند حامى و پشتيبان
مادر در اين امور باشد و با نظارت خود، كارها را بر وفق مراد به پيش
ببرد و كاشته هاى مادر را بارور سازد.
مادر مى تواند در مراحل اوليه زندگى طفل ، او را از معاشرتهاى ناسالم و
ارتباط با همبازيهاى منحرف حفظ كند و كاملا مراقبت زندگى طفل را بر
عهده بگيرد و جلو انحرافاتى را كه از اين رهگذر عارض طفل مى شود،
بگيرد.
مادرانى كه بر اثر بى توجهى و غفلت ، از صحنه تربيت خارج مى شوند و
مادرانى كه كار بيرون را بر كار درون خانه و تربيت طفل ، ترجيح مى دهند
و او را به دست افرادى مى سپارند كه هرگز دايه مهربانتر از مادر
نيستند، همه يك حكم دارند و آن مادرانى نيستند كه به فرمايش رسول گرامى
اسلام بهشت را زير گامهاى مقدس خود دارند. البته مادرهايى كه بى هيچ
تقصير و گناهى مطلقه شده اند، در اين مورد مقصر به حساب نمى آيند. بلكه
آنها قصور دارند و فرق است ميان انسان قاصر و مقصر.
غم و شادى بچه ها
اين بخش در كه جدا از مفهوم تربيت نيست ، از اين نظر جدا كردم
كه اهميت بيشترى دارد. مادر، در غمگينى و شاد زيستن بچه ها بسيار مؤ ثر
است ؛ طفل در پناه مادر احساس شادى ، و در فراق او احساس غم و اندوهى
عميق و بى پايان مى كند.
ضعف اخلاقى مادران و كمى صبر و تحمل و گذشت آنها موجب طلاق يا مشاجرات
خانوادگى مى شود و اين امر، نشاط و اميد و خرمى را از كودكان مى گيرد و
ياءس و غم و دلسردى را بر وجود آنان چيره مى سازد.
نبود مراقبت بهداشتى مادران ، موجب بيماريها و احيانا مرگهاى زودرس و
نقص عضو مى شود و همين ها عامل رنجورى و اندوه و افسردگى كودكان است .
ناآگاهى مادران و نبود مراقبتهاى لازم از كودكان ، عوارضى به بار مى
آورد كه طفل را غمگين و ملول و دلزده مى سازد.
جوانى تقاضا كرده نامه اش رامجله ((زن روز))
چاپ كند و خود را ((ع - الف ))
معرفى كرده است . نامه ، پرسوز و گداز است . نويسنده نامه را براى پدرش
نوشته و اين طور آغاز مى كند:
پدر خوبم ! اگر چه هرگز خوب نبوده اى ، اما بگذار تو را آن چنان كه در
رؤ ياهايم تصور مى كنم ، خوب بنامم . بگذار به تو بگويم چه قدر دوستت
دارم !...
پدر! نمى دانى كه چه قدر دلم مى خواد حرف بزنم . غمها و ناراحتيهايى را
كه سالهاست در دلم انباشته شده است ، بيرون بريزم . اما افسوس ، هيچ كس
از من نمى پرسد چرا اين قدر غمگينى ؟! پدر! كاش مى دانستى مسبب غمهاى
من تو هستى ؛ نه تنها تو، بلكه تو و مادرم . مادرى كه فرزندانش را رها
كرد و به دنبال زندگى ديگرى رفت و او را هفته ها نمى بينم و كلام محبت
آميزى از او نمى شنوم . با اين حال عاشق اويم ، همان طور كه عاشق توام
. شايد براى پسر خيلى زشت باشد كه از غمها و رنجهايش و از اشكهايى كه
شب بر گونه هايش فرو مى غلتد و بالشش را خيس مى كند، سخن بگويد. اما...
و نيز دختر خانمى به نام ناهيد از لنگرود، چنين مى نويسد:
سرگذشتى دارم تلخ . من يك نادم هستم ، يك توبه كننده . به مدت شش ماه
زندان بودم . در اين مدت ، چه ضررهاى روحى كه نخورده ام ! فكر نكنيد كه
خداى ناكرده ، به ما آزار مى رساندند، نه . فقط چون سيزده ساله بودم .
نمى توانستم آن وضع را تحمل كنم . پس از مدتى كه از زندان بيرون آمدم ،
بچه ها به من اعتنا نمى كردند و تنها در محيط مدرسه در گوشه اى مى
نشستم و ناظر بچه هايى بودم كه با تعصب به من نگاه مى كردند و با هم
حرف مى زدند. دوستان صميمى من ، مثل گذشته با من گرم نمى گرفتند و بعضى
ها هم با چشم غره رفتن ، خشمشان را نسبت به من ابراز مى كردند. گرچه مى
فهمم كه حق هم دارند. چون كسى حاضر نيست به دوستى كه به زندان رفته ،
محبت كند. من بغضهايم را در گلو خفه كردم ، گريه هايم را نگاه داشتم .
اما يك روز جمعه كه از نماز جمعه برگشتم ، دوستم را ديدم كه با خواهر
ماءمور انتظامات ، در مورد من حرف مى زند و تنها كلمه اى كه از دهان آن
دوست شنيدم ، اين بود كه اين دختر، منافق بود. مى خواستم داد بكشم كه
نه ، من منافق نيستم . من نادم هستم .
اگر پدر و مادر، از دختر سيزده ساله ، بيشتر مراقبت مى كردند و در
روابط و رفت و آمد او دقت داشتند و روى مدرسه و همكلاسيها و دوستان و
همبازيهايش نظر داشتند، چنين مشكلاتى پيش نمى آمد.
البته ، خصوصا به اين دختر خانم ، توصيه مى شود كه : سعى كنيد گذشته را
فراموش كنيد و بكوشيد تا با روى آوردن به درس و كارهاى مفيد و پيدا
كردن دوستان جديد و سليم ، براى خود محيطى گرم و نو بسازيد.
شايد اين قدر كه وسوسه گذشته داريد، ديگران نداشته باشند و شايد
انزواطلبى شما باعث گريز و نفرت ديگران از شما شده است . سعى كنيد از
انزوا بيرون آييد و مخصوصا از مادر و خويشان ، در اين زمينه كمك بگيريد
و مطمئن باشيد كه مشكل رفع خواهد شد.
اداره خانه
در اين قسمت ، اثر مديريت زن آشكارتر است . بسيارى از مردم
مديريت زن را فقط در تنظيف و تزيين خانه مى بينند؛ در صورتى كه ابعاد
گسترده تر و وسيعتر دارد.
زنانى هستند كه در اين بعد مديريت ، همچون ابعاد ديگر دقت و ظرافت خاصى
نشان مى دهند و همه زيباييها و جذابيتها را با ذوق و ابتكار و سليقه
خود، به محيط خانه مى آورند و در عين حال از سادگى و بى پيرايگى نيز
گامى فراتر و دورتر نمى روند.
مديريت ضعيف زن در تنظيم و تنظيف و تزيين خانه ، از اعتبار و ارزش او
در چشم و دل شوهر مى كاهد و حتى در تربيت كودكان هم اثر مى گذارد و
آنها را نيز از نظم و نظافت و هنرهاى تزيينى باز مى دارد.
دختر، به طور عمده شاگرد مكتب مادر است . مادرى كه در اين امور بى توجه
است ، به آينده دختر خود صدمه و لطمه مى زند.
البته مادرانى هم هستند كه در اين زمينه ناز نبوغ و استعداد سرشارى
برخوردارند و عجيب بار تمام زحمات را خود به دوش مى كشند و بچه ها، على
الخصوص دخترها، را به ميدان تجربه و فعاليت مى كشاند و به عنوان اينكه
توانايى يا حوصله ندارند يا بگذار درسشان را بخوانند، چنان خام و كم
تجربه و احيانا تنبل بارشان مى آورند كه هرگز نمى توانند به خودكفايى
برسند!
تجليگاه هنرهاى زنانه ، در خانه دارى و تزيينات خانه و نظم محيط زندگى
او آشكار است . او مى تواند ميان سادگى و بى پيرايگى و هنرورى خود در
محيط خانه ، جمع كند و ذوقيات لطيف و عواطف سليم خود را به ظهور
برساند.
براى دخترهاى جوان ، زندگى در خانه اى كه زير نظر مستقيم چنين مادرى
اداره مى شود، بهترين و آموزنده ترين و تجربى ترين كلاس است . اما شك
نيست كه باز هم براى دخترها كلاس و مربى خانه دارى لازم است ، تا
بتوانند در آنچه در تاءمين سعادت آتى و بالا بردن شخصيت آنها در بعد
همسرى باءثير فراوان دارد، آگاهى و تجربه كسب كنند و تخصص گونه اى به
دست آورند.
عقل و منطق ، اقتضا دارد كه كودك را به گونه اى بپروزانيم و چيزهايى را
به او ياد دهيم كه در بزرگى او را مقيد و سودبخش بيفتد.
چيزهايى را كه به درد آينده طفل نمى خورد، اگر يادش دهيم برايش تضييع
عمر و تضييع وقت است . دخترى كه على اى حال ، بايد خانه دارى كند، چرا
فكر و ذوقش در اين زمينه پرورش نيابد و چرا چيزهايى بياموزد كه فرداى
زندگى او را به كار نيايد؟
هستند زنانى كه علاوه بر خانه دارى ، بايد طبيب يا معلم يا پرستار، يا
عهده دار مشاغل ديگر شوند و جامعه هم به وجود آنها نياز دارد. به اينها
بايد علاوه بر تبحر لازم در امر خانه دارى ، تبحرهاى لازم ديگر هم داده
شود، تا بتوانند با يك دست ، خانه را اداره كنند و با دست ديگر، آن
خدمت لازم را انجام دهند.
اما به هر حال ، خانه دارى و ابعاد ديگر مديريت خانواده را نمى شود
فداى هيچ شغل و كار و كسب ديگرى كرد.
اكنون نامه اى را از يك خانم خانه دار و تحصيل كرده ، از نظر مى
گذرانيم كه از نظام تعليم و تربيت شكوه دارد. او پس از ذكر مقدمه اى مى
نويسد:
با توجه به حافظه و استعدادى كه خداوند به من ارزانى داشته بود، اكنون
دريافته ام كه بهترين ايام زندگيم را هدر داده ام . زيرا در رشته علوم
اجتماعى و اقتصاد تحصيل كرده ام كه هيچ گونه فايده اى براى زندگى
كنونيم ندارد؛ بلكه دروسى را خوانده ام كه همه جزو معلومات عمومى بود و
بسيار مختصر و كلى . اين معلومات ، هنگامى مى توانست مفيد و ذره اى از
آنچه هست را به ما بياموزد كه در دانشگاه ادامه تحصيل دهم ...
سخن من اينجاست كه اكنون تكليف ما چيست ؟ از يك جهت بايد در خانه بمانم
و آن را چه از نظر كارهاى عملى (آشپزى ، نظم و ترتيب و نظافت ، خياطى ،
گلدوزى ، بافتنى ، ابتكار در بهتر شدن كارهاى خانه با صرفه جويى هر چه
بيشتر و ...) چه از جهت روحى و روانى (همسردارى و بچه دارى و مسائل
معنوى كه مهمترين وظيفه زن است ) و چه از نظر بهداشت خانه و خانواده ،
اداره كنيم و هيچ كدام از آموخته هايمان كه مربوط به بهترين ايام
عمرمان است به اين مسائل ربطى ندارد...
پس از انقلاب ، بتدريج در بعضى از دروس مدارس ، تحول كلى صورت گرفته ،
كتابها با كيفيت هر چه بهتر ارائه مى شود. مثلا در مدارس خدمات ، دروسى
كه مختص خواهران است ، در زمينه هاى خياطى ، كودك يارى ، بهداشت
خانواده ، كارهاى دستى و آشپزى ، بسيار مفيد و ارزشمند است و بايد
خواهرانى را كه هم اكنون در دوره راهنمايى به تحصيل مشغولند، تشويق كرد
كه در اين زشته ها ادامه تحصيل دهند، تا سرانجام مثل ما پشيمان نشوند.
بهتر است امكاناتى فراهم شود تا افرادى چون ما بتوانند از اين كتابها
استفاده ببرند. بايد بدانند كه اين كتابها به صورت مجموع در اختيار
دانش آموزان قرار مى گيرد و هر كس بخواهد از آنها استفاده كند، بايد آن
كتاب مخصوص را همراه كتابهاى ديگر خريدارى كند.
خواهش من اين است كه اين مشكل را به مقامات آموزش و پرورش منتقل كنيد و
نيز از آنها بخواهيد كه ليستى از كتابهاى مورد استفاده خواهران را در
رشته هاى مختلف خدمات ، در چهار ساله متوسط، در اختيار عموم خواهران
قرار دهند.
مطالب و نوشته هاى صاحب اين نامه ، هشدارى است به همه خانواده ها و
وزارت آوزش و پرورش .
مدارس خدمات ، به قرار معلوم به فكر تشكيل يك رشته جديد، به نام
((مديريت خانواده ))
هستند و اكنون برنامه ها و كتب درسى آن در دست تهيه است . ولى آيا تنها
با تشكيل يك رشته ، تمام مشكل حل مى شود، يا بايد اصولا براى مدارس
دخترانه از همان سطح ابتدايى و راهنمايى فكرى كرد؟
بسيارند كه از ابتدايى به راهنمايى نمى رسند و بسيارى ديگر كه از
راهنمايى به دبيرستان نمى روند. تنها نبايد به فكر دبيرستان بود. در
مقاطع ديگر هم ، چاره انديشى لازم است تا فردا تحصيل كرده هاى مدارس ما
پس از رفتن به خانه شوهر و مادر شدن احساس كمبود نكنند و ناله و شكوه
سرندهند.
آفات و تنگناهاى زناشويى
با توجه به اينكه تشكيل خانواده ، فوايد و آثار نيك و ارزنده اى دارد و
در اين بحث ها تا حدودى گفته شده است ، جا دارد كه در مورد آفات و
تنگناهاى آن هم هشدارى بدهيم تا افراد، بدون توجه و آمادگى قبلى به قول
معروف از هول حليم در ديگ نيفتند و بدانند كه به دوش كشيدن بار
همسردارى و پدر و مادرى به انسان هايى برازنده است كه با جهالت و ظلم
مبارزه كنند و خردمندانه و عادلانه ، وظايف و تكاليف ناشى از آن را
دقيق انجام دهند.
گرايش به زندگى مشترك خانوادگى در بعضى از حيوانات هم هست ؛ آنها در
زندگى مشترك ، به تقسيم كار و هماهنگى و پذيرش تكاليف پدرى و مادرى تن
مى دهند و فرزندان را تا روزى كه به زندگى استقلالى توانا بشوند، زير
نظر و مراقبت مى گيرند و با همه گونه فداكارى به طور طبيعى و غريزى ،
بار مسئوليت را به دوش مى كشند و به منزل مى برند.
مسلم است كه آنچه در حيوانات هست ، به كمال و ظرافت و اهميت آنچه در
انسان هست ، نيست . هزينه زندگى حيوانات بسيار كمتر از انسان است . در
زندگى حيوانات ، طرح و برنامه ريزى آگاهانه اى از جانب خودشان وجود
ندارد. آنها از يك طرح و برنامه ريزى كه بر حسب نظام خلقت مقرر شده ،
پيروى مى كنند و هرگز تخلفى روا نمى دارند و در حد آنچه براى يك حيوان
لازم است و با استمداد از هدايت تكوينى الهى مراحل زندگى را پشت سر مى
گذارند. آنها به تمام وجود بر حسب هدايت تكوينى ، همان راهى را مى روند
كه در سنت دقيق آفرينش پيش پاى آنها گذاشته شده است ؛ بنابراين در مورد
آنها معقول نيست كه گفته شود از وظيفه بندگى و عبادت و ذكر و تسبيح باز
مى مانند و راه عصيان و تخلف مى پويند.
اما انسان ، طرفه معجون ديگرى است . نمى خواهد و نمى يابد در حد يك
حيوان ، خود را محدود كند. مى خواهد بالاتر برود. اما اين برترى جويى
با ابزار صحيح عقل و ايمان ممكن است وگرنه همچون كسى كه در جهت خلاف
جريان رودخانه شنا مى كند، خود را به خفگى دچار مى سازد.
هر كه بالاتر رود ابله تر است |
|
استخوانش را بتر خواهم شكست |
اما آنها كه با عقل و ايمان زندگى مى كنند، هرگز در راه اعتلا، سقوط
نمى كنند و به ذلت و خوارى نمى افتند و هرگز در جهت خلاف جريان نظام
آفرينش حركت نمى كنند و نيروهاى عظيم و ارزنده خود را تباهى نمى كنند.
امورى كه در زندگى زناشويى ، به عنوان خطرها و تنگناها شايان طرح است ،
اينهاست :