شما اگر سرى به بعضى مناطق
بزنيد، متوجه مى شويد كه از شما زشت تر هم بسيارند و در عين حال ، هيچ
يك از آنها بدون شوهر نمانده و از نعمت مادرى هم محروم نمانده اند.
خداوند متعال ، اگر زنان آن چنانى آفريده ، مردهايى هم به همان چهره و
رنگ خلق كرده ، تا هيچ كس نتواند به ديگرى ناز و نخوت بفروشد.
نه زنها از لحاظ رنگ و اندام و چهره يكسانند، نه مردها. اگر همه مردها
از لحاظ جمال ظاهرى مثل حضرت يوسف (عليه السلام ) بودند، جا داشت كه
زنهاى زشت بى شوهر بمانند و اگر همه زنها نمونه حورى بهشت بودند، جا
داشت كه مردهاى زشت ، بى زن بمانند.
اما شما خوب مى دانيد كه واقعيت زندگى غير از اين است . زشتى و زيبايى
به همان معنى ظاهريش ، چه در بين مردها و چه در بين زنها، عرضى عريض
دارد.
بسيارند مردانى كه چاره اى ندارند كه با زنهايى مثل خود يا كمى زيباتر
از خود ازدواج كنند و بسيارند زنانى كه بايد از ناز و غمزه ، چشم
بپوشند و به هر مردى كه به سراغ آنها بيايد و به درد زندگى بخورد، پاسخ
مثبت دهند.
آيا شما سطح توقع را بالا برده ايد و انتظار داشته ايد صرفا براى
ارزشهاى معنوى بهترين مردها، چه از نظر ارزشهاى ظاهرى و چه از نظر
ارزشهاى معنوى ، براى ازدواج به سراغ شما بيايند و شما هم حتى به خود
زحمت مقدارى آرايش و زر و زيور و تجملات ظاهرى ندهيد؟
آيا چون ديده ايد مردها بيشتر به دنبال جمال ظاهرى مى روند، حالت تنفر
و انزجار از آنها پيدا كرده و اين شعار را سر داده ايد كه مرد بايد شما
را براى خودتان بخواهد و لاغير؟
درست است كه مرد بايد شما را براى خودتان بخواهد، ولى شما هم در زندگى
مشترك زناشويى ، خود را به جنبه ها و آداب ظاهرى مقيد و آراسته گردانيد
تا بهتر و عميقتر در چشم و قلب مرد نفوذ كنيد.
آيا بهتر نبود تا طراوت جوانى باقى است ، مردى را در حد متوسط و نه در
سطح خيلى بالا پذيرا مى شديد و زياد روى ايده آل بودن او تكيه نمى
كرديد و بعد، او را مطابق ميل و خواست خود مى ساختيد؟
شما نبايد از نقش سازندگى زنها، در صورتى كه بخواهند و فن آن را
بدانند، غافل باشيد.
مى گويند زنى جوان هرزه و بيكاره اى را كه دوستانى ناباب هرزه تر از
خود داشت ، به همسرى گرفت و تصميم گرفت او را بسازد.
پس از ازدواج كم كم او را براى تاءمين نان و معيشت ، به كارهاى گوناگون
واداشت . صبح او را به باقلا فروشى مى فرستاد؛ آن هم باقلاى پخته كه
براى پختن آن ، شب نشينى و بيدارى لازم است .
بعدازظهرها براى او كار ديگرى در نظر گرفت و خلاصه ، كارى كرد كه تمام
اوقاتش مستغرق شد و فرصت هرگونه هرزگى و ولگردى را كه لازمه تنبلى و
بيكارى است ، از او سلب كرد.
كم كم دوستان ناباب ، دلشان براى دوستى كه به دست تواناى زنى جوهره كار
در وجودش نمود كرده ، خصلتها و اخلاقيات زشت را از خود دور ساخته ،
تعليم و تربيت يافته بود، به تنگ آمد!
خيلى جست و جو كردند تا او را يافتند و نوحه فراق و مرثيه هجران
سردادند. اما او با كمال بى اعتنايى به آنها گفت كه گرفتار است و زنش
براى او برنامه ريزى كرده كه هيچ فرصتى برايش باقى نمانده است !
آنها با كمال پررويى گفتند: طلاقش بده .
و او با كمال بى اعتنايى به آنها گفت : طلاق و جنگ و دعواهاى خانوادگى
فرصت و وقت لازم دارد و من ، همان را ندارم !
آفرينش خداوند، همين است . همه را به يك رنگ و به يك شكل نيافريده و
حتى اختلاف رنگهاى مردم از آيات الهى است .
قرآن مجيد مى گويد:
و من
آياته خلق السماوات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم
(78)
((از نشانه هاى قدرت خداوند، آفرينش آسمانها و
زمين و اختلاف زبانها و رنگهاى شماست .))
بايد اختلاف رنگها و چهره ها را به عنوان يك واقعيت بپذيريم و بعد
توقعات خود را در حدى محدود كنيم كه براى ما دردسر نشود.
اگر سن شما بالاست ، نگرانى ندارد. باز هم مردان مسن و طالب ازدواج
كمياب نيستند.
اگر شما قيافه حورى بهشت را نداريد، غصه ندارد. مردانى هم هستند كه
جمال فرشتگان راندارند و ناچارند كه سطح توقع را پايين بياورند و به
امثال شما اكتفا كنند.
اگر شما طالب همسر و فرزند هستيد، مرد طالب همسر و فرزند هم كم نيست .
مجرد ماندن دخترها هميشه معلول زشتى آنها نيست ؛ بلكه بيشتر معلول جنبه
هاى روحى و تمنيات و توقعات آنهاست .
اينها بهتر است به جاى قيافه ، به مسائل ديگرى بينديشند.
شكل و قيافه ، اختيارى كسى نيست . اما حفظ تعادل و تجمل و آرايش
طبيعى و پايين آوردن سطح توقعات ، اختيارى است .
پولدارها و متمكنين ، در ازدواج با دخترهاى زيباروى موفقند. اگر چه همه
دخترهاى زيباروى ، دنبال پول و تمكن و زيبايى مرد نيستند و به معيارهاى
اصيلترى مى انديشند. همچنان كه همه مردهاى زيبا و متمكن نيز دنبال
زيبايى محض نيستند. بلكه اگر هم طالب زيبايى هستند، آن را در پرتو
كمالات نفسانى مى پذيرند نه به طور مطلق .
مردانى هم هستند كه اگر چه صرفا عاشق قيافه ظاهرى باشند، ولى به دلايلى
ناچارند كمى تنزل كنند و به هر طريقى براى خود همسرى بيابند.
همچنان كه زنهايى هم هستند كه اگر چه به حكم طبيعت خود نمى توانند از
جنبه هاى ظاهرى چشم بپوشند، ولى به دلايلى بايد به حداقلى اكتفا كنند.
اين طور نيست كه زيباها به همسر برسند و زشتها از همسر محروم بمانند؛
اگر اين طور بود، بايد در اين دنيا نسل زشتها تاكنون منقرض شده ، فقط
نسل زيباها حق ماندن داشته باشد.
زيباها و زشتها بايد بمانند و تازه زشتى و زيبايى عرض لاينفك اينها
نيست .
غذاهاى سالم و سبزيها و ميوه ها به انسان زيبايى مى دهد. سيب و گلابى
نسل انسان را زيبا مى كند.
رهبران اسلام سفارش مى كنند كه زنان باردار، گلابى بخورند تا نوزاد
آنها زيبا بشود و خرمابخورند تا نوزاد آنها حليم و بردبار بشود.
شما اشاره كرده ايد كه با جراحى مى شود زيبا شد. مگر چه مانعى دارد كه
انسان زيبايى ظاهرى را براى خود فراهم كند؟
آرايشگاهها و آرايشگرهاى مردانه و زنانه ، براى چه كار مى كنند. عطر و
روغن و شانه و مواد آرايشى ، بيهوده نيست . مى گويند پيامبر بزرگ اسلام
موهاى سر خود را به طرز زيبايى دوشاخه و شانه مى كرد.
سفارش اسلام اين است كه هنگام خروج از خانه به آينه نگاه كنيد و اگر
آينه نيست ، در آب بنگريد.
همان مردها و زنهاى زيبا هم اگر به خود نرسند و آرايشى نداشته باشند،
كم كم براى هم منفور مى شوند.
زنهاى از خود راضى ، كه به خود نمى رسند، مردشان را به چشم چرانى و
وسوسه مى اندازند و مردهاى از خود راضى ، كه به خود توجه نمى كنند،
زنشان را به آلودگى وامى دارند.
شما هم براى همسريابى به همه اين نكات توجه كنيد و يقين بدانيد كه اين
گونه برخوردها با اين گونه مسائل ظريف و حساس چيزى جز شكست به دنبال
ندارد.
شما مردها را در امتحان بزرگ توجه به دخترهاى بدقيافه و يافتن آنها
شكست خورده مى دانيد و نگارنده شما را از اين نظر شكست خورده مى دانم
كه نتوانسته ايد كارهاى وجود پربهاى خود را آنچنان كه هستيد، معرفى
كنيد.
قدرى فكر كنيد و دوروبر خود را نگاه كنيد. آيا زنهايى كه از نظر قيافه
، مثل شما يا احيانا پايينتر از شما هستند، به شوهر و فرزند رسيده اند،
يا نه ؟
ممكن است اين گونه زنها ديرتر به خانه شوهر بروند، اما هيچ كدام بى
شوهر نمانده اند.
من مى ترسم همين مقدار دانش و معلومات ، كه البته ارزش محسوب مى شود،
شما را حساس و زودرنج و پرتوقع كرده باشد و در نتيجه با گذشتن بيش از
سيزده سال از سن معمولى ازدواج ، هنوز در تجرد و انزوا به سر مى بريد.
من قبول ندارم كه زن و مرد نبايد زيبايى ظاهرى را معيار ازدواج قرار
بدهند. ولى آنچه هست ، با آنچه بايد باشد، فرق مى كند.
آنچه بايد باشد، اين است كه معيار، همانا كمالات نفسانى باشد. اما
كاملا طبيعى است كه فاقد كمالات نفسانى ، قدر انسانى را كه واجد كمالات
نفسانى است ، نمى داند. زيرا ((قدر زر زرگر
شناسد قدر گوهر گوهرى .))
آنچه هست ، همين است كه مرد غالبا به دنبال جوانتر و زيباتر از خود مى
رود و هميشه تقاضا بر عرضه فزونى دارد.
اما وقتى در برابر تقاضا عرضه نيست ، تقاضاكننده ناگزير است كه از
تقاضاى خود تنزل كند.
يك دختر زيبا براى مردان جاذبه دارد و اگر اين دختر زيبا از كمالات
نفسانى و اخلاقى هم برخوردار باشد، مطلوبتر است .
اما پرواضح است كه آن دختر زيبا هم خواسته هايى دارد و اگر از كمالات
نفسانى و اخلاقى برخوردار باشد، و خواسته هايش پهناور و گسترده تر است
.
به همين علت دست رد بر سينه بسيارى از افراد مى زند و آن افراد
ناگريزند با چند درجه تنزل ، براى خود همسرى بيابند.
اينجاست كه مى بينيم يك تعادل طبيعى برقرار مى شود. وقتى زيباها به
سراغ زيباها رفتند، متوسطها به سراغ متوسطها مى روند و پايينترها به
سراغ پايينترها.
احيانا ممكن است يك زيبا با يك متوسط يا پايينتر از متوسط، ازدواج كند
و اينجاست كه قطعا انگيزه هاى ديگرى مؤ ثر است .
گاهى پول و ثروت ، حاكم مى شود؛ گاهى قدرت و شهوت حاكم مى شود؛ گاهى
جاذبه هاى معنوى تاءثير دارد؛ گاهى هم رابطه خويشاوندى در ازدواج ، همه
چيز را تحت الشعاع قرار مى دهد.
از لحاظ اخلاقى و دينى ، بايد كوشش شود كه جاذبه هاى معنوى سرلوحه همه
جاذبه ها قرار گيرد.
پيامبر بزرگ اسلام در سن بيست و پنچ سالگى با خديجه چهل ساله ازدواج مى
كند و جوانى و زيبايى خود را در پاى او نثار مى نمايد.
اين ازدواج ، مباركترين ازدواج عالم است . اما به هيچ وجه ، تابع ضوابط
عادى مردم نيست .
جوانى كه هم از زيبايى و هم از اعتبار اجتماعى و قبيله اى برخوردار است
، با بيوه زنى چهل ساله ازدواج مى كند و تنها معيارهاى معنوى و اخلاقى
را تكيه گاه قرار مى دهد.
بايد در گسترش چنين رويه اى در جامعه تلاش كرد. تلاش هم شده و نتيجه
هاى درخشانى هم به دست آمده ، اما هنوز به نتيجه نرسيده ايم .
به علت فقر يا زشتى يا بالا بودن سن ، هيچ كس مجرد نمى ماند، اما به
دليل كج سليقگى و توقعات برآورده نشدنى ، بله .
اگر پسرى فقير است ، دختر فقير هم كم نيست . اگر چه ممكن است يك
ثروتمند پاكدل ، دخترش را به يك فقير بدهد يا از يك خانواده فقير براى
پسرش زن بگيرد.
اگر پسر يا دخترى زشت است ، دختر يا پسر زشت هم ناياب نيست . اگر چه
ممكن است يك زيبا پسر، به دليلى يك تار موى همين دختر زشت را با ده ها
دختر زيبا عوض نكند.
اگر دخترى مسن است ، پسر مسن هم كم نيست . عكس آن هم صادق است .
بنابراين ، نبايد نگران بود. بايد ديد عيب در كجاست ؟
اصولا بهانه گيرى و بهانه تراشى مانع ازدواج است . دخترهاى زيبا و كم
سن و سال ، اگر بهانه تراشى كنند، كه نبايد بكنند، ممكن است افرادى
بهانه آنها را بخرند و به هر قيمت باشد، آنها را راضى كنند؛ اما آنها
كه زيبايى ندارند يا سن و سالشان بالا رفته ، بايد دست از بهانه جويى
بردارند و با كمال سادگى خواستگار خود را بپذيرند؛ وگرنه چون جاذبه
ضعيف است طولى نمى كشد كه خواستگار را از دست خواهند داد.
همان دخترهايى هم كه موقع ازدواج بهانه هايشان خريدار دارد، بايد
هوشيار باشند كه بعد از ازدواج و رفتن به خانه شوهر بهانه جويى نكنند و
اخلاق همسردارى را رعايت كنند والا خيرى نخواهند ديد و سرانجام بايد در
دره طلاق سقوط كنند. زيرا عاشق حريص و تشنه ، به جان و دل ، خريدار
بهانه است ولى كسى كه به جام وصل سيراب شده و حرصى ندارد، خريدار بهانه
نيست .
مردانى هستن كه همسر خود را از دست داده اند و به دلايل بسيار روشن ،
نمى توانند با جوانترين و زيباترين دختر ازدواج كنند؛ بخصوص اگر فرزند
هم داشته باشند.
مردانى هستند كه ضرورتا بايد به تعدد زوجات روى آورند. زيرا، مثلا، از
همسر خود صاحب فرزند نمى شوند.
اين گونه مردان ، چاره اى جز اكتفا كردن به معيارهاى اصيل انسانى و
اخلاقى ندارند و ناگريزند به سراغ زنها يا دخترهايى بروند كه از نظر
زيبايى و جوانى متوسط يا مادون متوسطند.
مردانى هستند كه به عللى نتوانسته اند بموقع ازدواج كنند و اكنون در
نيمه راه يا اواخر زندگى هستند و باز هم مصلحت آنها در ازدواج است .
اينها بايد چگونه همسرى انتخاب كنند؟ آيا همسر باب طبع اينها همان است
كه در خور يك جوان هفده ، هجده ساله است .
آيا مصلحت اينها در اين نيست كه به سراغ يك دختر مسن يا يك زن بيوه
بروند و سطح توقعات خود را كاملا پايين بياورند؟
وضع طرف مقابل هم همين است . زن بيوه اى كه چند بچه ريز و درشت دارد،
نبايد منتظر باشد كه يك جوان كم سال ، به خواستگارى او بيايد؛ يك دختر
مسن كه احيانا بهره اى از زيبايى هم ندارد، بايد به مردى فكر كند كه
خريدار كالاى وجود او باشد و در تخيلاتش با حوروشى دمساز نباشد.
نه فقط نويسنده نامه پرسوز و گداز، بلكه هر دخترى ، هر زنى ، هر پسرى ،
هر مردى ، بايد ار تخيلات بپرهيزد و خود را با واقعيات ملموس زندگى
دمساز و هماهنگ سازد، تا بتواند از مزاياى فراوان زندگى مشترك خانوادگى
و لذت داشتن بچه متمتع شود.
تشكيل خانواده ، گام اول است . بعضى در برداشتن اين گام ، اول قصور يا
تقصير مى كنند و از مزاياى زندگى محروم مى مانند.
يكى مال را بهانه مى كند، يكى جمال را بهانه مى كند، يكى عنوان را
بهانه مى كند، يكى سن و سال را بهانه مى كند و...
غافل از اينكه اين بهانه ها بازدارنده و حرمان آفرين است .
حيف است كه انسان ، جوانى و عمر را پايمال كند و قربانى بهانه جويى بى
منطق شود.
اگر رضاى خدا و وجدان انسانى خود را در نظر بگيريم ، هرگز گرفتار سراب
خيال و توهم نمى شويم و عمرى را به بطالت نمى گذرانيم .
گر سيه كرى تو نامه ى عمر خويش |
|
توبه كن ز آنها كه كردستى به پيش |
عمر اگر بگذشت ببخش اين دم است |
|
آب توبه اش ده اگر او بى نم است |
بيخ عمرت را بده آب حيات |
|
تا درخت عمر گردد باثبات |
اگر دخترى سالها در انتظار خواستگارى كه در مخيله خودش او را بهترين و
زبده ترين مى شناسد، بنشيند و از ازدواج خوددارى كند، عمر را به بطالت
مى گذراند.
اگر مردى در انتظار نشسته كه حلقه نامزدى را حتما از دست يك ملكه
زيبايى به دست كند و حاضر به يك درجه تنزل هم نباشد، حتما شكست خواهد
خورد و عمرش به باد خواهد رفت .
زن بايد شايسته مادرى و همسرى ، و مرد بايد شايسته شوهرى و پدرى باشد.
فقها در مكروهات ازدواج ، مى گويند اكتفا كردن به ثروت و جمال ، مكروه
است . اما اگر ثروت و جمال در كنار مزايا و محاسن ديگر باشد، نه تنها
مكروه نيست ، بلكه از مستحبات است .
كسى كه مى خواهد ازدواج كند، بايد جفت و شريك زندگى خود را در مجموعه
اى از ويژگيهاى ظاهرى و باطنى جست و جو كند و بداند كه اگر انسانى از
بعضى جهات ، متوسط و زير متوسط، ولى از بعضى جهات ديگر فوق العاده
باشد، مى شود براى او معدل گيرى كرد كه آيا معدل قبولى دارد يا نه .
يك محصل خوب لازم نيست در تمام درسهايش ممتاز باشد. بلكه لازم است معدل
خوب بياورد. يك زن يا يك مرد شايسته نيز براى همسرى لازم نيست از جميع
جهات گل بى عيب باشد، بلكه لازم است معدل شايستگى را داشته باشد.
قطعا اگر اشخاص موقع ازدواج ، اين گونه فكر كنند و در چنين مسيرى پيش
بروند، موفقيتهايشان چشمگير خواهد بود. اما اگر فقط به جنبه ها و
عناوين و القاب ظاهرى تكيه كنند، شكست مى خورند؛ پس واقع گرا باشيم نه
خيال گرا!
مديريت در خانواده
خانواده ،يك كشور كوچك است . اعضاى اين كشور كوچك ، پدر و مادر و
فرزندانند. همان طور كه هيچ كشورى بى نياز از يك مدير باتدبير و مظهر
عدل و احسان نيست ، خانواده هم از چنين فردى بى نياز نيست .
كشورها با يكديگر رابطه دارند. مديرهاى عادل و مردم دوست ، به يكديگر
گرايش دارند و دست يكديگر را با صميميت و ارادت مى فشارند و مديرهاى
ستم پيشه و مستبد و نامردمى ، نيز همخوان و همپياله و متحدند.
مديرهاى عادل ، قدرت و حكومت را براى خدمت به مردم و توسعه عدل و داد و
ارشاد فكرى و فرهنگى مى خواهند و مديرهاى ستم پيشه و مستبد، قدرت و
حكومت را براى نفس قدرت و حكومت مى خواهند.
مدير خانواده نيز از لحاظ روش و رابطه ، تابع شايستگى و تعادل و سلامت
و انگيزه هاى خويش است . مدير شايسته در خانواده ، هرگز با خانواده هاى
غيراصيل و منحط و ناشايست ارتباط ندارد. اين مدير، اجازه نمى دهد كه با
اين گونه رابطه ها، اخلاق اعضاى خانواده در معرض خطر قرار گيرد و
خصلتها و خلقيات ناشايسته ديگران به آنها سرايت كند.
اين مدير، بخوبى آگاه است كه معاشرت و مجالست ، در شخصيت انسان مؤ ثر
است و رفت و آمدهاى خانوادگى ، باعث فساد اخلاق خانواده يا باعث رشد و
تعالى آن خواهد شد.
بنابراين همواره سعى مى كند بهترين دوستان را انتخاب كند و بهترين
خانواده ها را براى معاشرت و همنشينى و رفت و آمد برگزيند تا اخلاق
حسنه آنها از راه مجالست و معاشرت بزرگترها و بازى بچه ها، اعضاى
خانواده را تحت تاءثير قرار دهد و بر پويايى و سعادت آنها اثر ببخشد.
همنشين تو از تو به بايد |
|
تا تو را عقل و دين بيفزايد |
مدير شايسته ، بر محيط مدرسه و شاگردان و معلمان ، نظارت دارد و راضى
نمى شود كه نوباوگان و نونهالانش ، به هر مدرسه اى راه يابند و پيش هر
معلمى درس بخوانند و كنار هر شاگردى بنشينند و در كوچه ها و معابر، با
هر بچه ولگردى همبازى شوند.
اين مدير، بخوبى آگاه است كه ساختمان طبيعى پسر و دختر، متفاوت است و
اين تفاوت خواه ناخواه در زندگى آينده خانوادگى وظايفى بر عهده آنها
خواهد گذاشت كه چاره اى جز آمادگى آنها نيست .
پسر بايد براى مسئوليتهاى پدرى ، و دختر بايد براى همه تكاليف مادرى
آماده شود.
وضعيت مرد طورى است كه احتياج به تحرك و فعاليت بيشترى دارد و بايد
براى كارهاى سنگين و نبردهاى دفاعى توانمند و سريع و فعال باشد.
بالعكس ، وضعيت زن به گونه اى است كه بايد هنر خانه دارى و نگهدارى
فرزندان را بياموزد.
ورزش هاى مردانه و ورزش هاى زنانه ، كاملا متفاوت است ؛ هنرهاى زنانه و
هنرهاى مردانه ، از دو مقوله است .
مع ذلك مشتركات زن و مرد هم زياد است . هر دو، انسان و بنده خدا و
مسلمانند؛ هر دو علاوه بر فعاليتهاى خانوادگى ، حق فعاليت سياسى و
اجتماعى و فرهنگى دارند و در برابر خانواده و اجتماع مسئولند؛ هر دو
بايد در زندگى چند روزه اين جهان ، رشد و تكامل پيدا كنند. هر دو در
انديشه ها و اعمال ، تا آنجا كه خلاف شئون خانوادگى و اجتماعى نباشد،
آزادند؛ هر دو بايد پشتيبان حق و سركوبگر باطل باشند؛ هر دو بايد در
زندگى خانوادگى در راه تربيت صحيح كودكان خود بكوشند و از بسيارى از
هوسهاى شخصى و آنى ، براى سلامت جسمى و روانى خود و فرزندان پرهيز
كنند. هر دو بايد تا آنجا كه ممكن است در رشد علمى و فكرى و اخلاقى خود
و فرزندان بكوشند.
اما به همان اندازه كه مابه الاشتراك اين دو موجود انسانى زياد است ،
مى شود در مابه الامتياز آنها نيز سخن گفت .
در مابه الامتياز آنها همين بس كه يكى مادر است و ديگرى پدر؛ يكى محور
خانواده و كانون جذب شوهر و فرزندان و ديگرى تاءمين كننده معيشت و
درآمدى مستمر و متناسب براى خانواده است تا مادر بتواند دور از نگرانى
معاش ، مادرى كند و كودكان ، بدون احساس محروميت و كمبود با مديريت
مشترك والدين رشد يابند.
نظارت مادر كه بيشتر سكون و تمركز دارد، پيگير و مستمر و نزديك است و
پدر كه بيشتر نقل انتقال و تحرك دارد، نظارتش گسسته و گاه دور و گاه
نزديك است .
مرد، عامل مؤ ثرى در دخل خانواده ، و زن عامل مؤ ثرى در خرج و هزينه آن
است .
مرد، تلاشگرى براى جذب درآمد و تاءمين معاش است و زن ، تلاشگرى براى
حفظ موازنه دخل و خرج و مراقبت هزينه ها و جلوگيرى از اسراف و تبذير و
ريخت و پاش است .
بهداشت خانواده به طور عمده به مديريت و آگاهى زن ، بستگى دارد. زن با
نظيف نگاه داشتن محيط خانه و مراقبت از نظافت تن و لباس كودكان و ظروف
آشپزخانه و فرشها و رختخوابها اعضاى خانواده را از ميكروبها مصونيت مى
بخشد و مرزهاى خانه را به روى اين دشمنان بى رحم و نامرئى مى بندد و
سعادت و سلامت خود و شوهر و فرزندان را تاءمين مى كند.
در چنين خانه اى با وجود چنين زن لايق و كاردانى ، مرد بايد مشوق و
همكار باشد و خود را با چنين شرايطى رفق دهد و كارى نكند كه از بيرون
خانه ، واسطه انتقال آلودگيها و بيماريها به درون خانه شود.
بامداد كه كودكان مى خواهند روانه مدرسه شوند، مادر آنها را با دست
نوازشگر خود آماده و روانه مدرسه مى كند. به هنگام بازگشت آنها به خانه
نيز، اميدشان به مهر مادر است . چهره شاد و مهربان و بشاش مادر، آنها
را سرمست ، و چهره ملول و افسرده و گرفته او زانوى آنها را سست مى كند.
هنگام ديدار مادر، سعى مى كنند خاطرات تلخ و شيرين را بروز دهند و همه
را براى مادر، كه بهترين شريك غم و شادى آنهاست ، بازگو كنند.
و مگر مى شود كه نگويند؟ يا اگر نگويند، مگر مى شود كه مادر، از مشاهده
چهره شاد يا غمگين يا بى توجه آنها، به راز درونى آنها پى نبرد؟
اينها همه ، در مديريت مستقيم مادر است و در اين مديريت مستقيم باز هم
سهم پدر تشويق است .
چنين مادرى ، اگر از سوى پدر تشويق ببيند و اسباب ياءس و دلسرديش
فراهم نشود، همواره در كار خود موفقتر و بااستقامت تر خواهد بود.
فداكارترين و بااستقامت ترين مادران ، آنها هستند كه بدون وجود پدر،
مريم وار، كودكان خود را مى پرورانند و به آنها همان نشاط و دلگرمى مى
دهند، كه كودكان برخوردار از وجود پدر دارند.
مى گويند حضرت مريم (عليه السلام ) به علت بديهاى مردم به مصر رفت و در
آنجا روزها خوشه چينى مى كرد، در حالى كه يك زنبيل به دوش راست انداخته
، عيسى (عليه السلام ) را در آن نهاده بود و يك زنبيل ديگر به دوش چپ
انداخته ، در آن خوشه مى ريخت .
در روستاها و عشاير نيز زنان عشايرى فرزند دلبند خود را به سبك مخصوصى
به پشت مى بندند و با هر دو دست خود، آزادانه ، كار و فعاليت مى كنند و
به همين دليل مديريت زن روستايى و عشايرى سنگين تر است . زيرا در
كارهايى هم كه نياز به تحرك و فعاليت شديد بدنى دارد، با شوهر همكارى
مى كنند.
و از آنها فداكارتر و بااستقامت تر مادرانى هستند كه فشار يك شوهر
وظيفه ناشناس و ناسپاس را با صبر و بردبارى كم نظيرى تحمل مى كنند و
نمى گذارند گرد غم و اندوه بر رخسار كودكان معصومشان بنشيند و تعادل
روانى و جسمى را از آنها سلب كند.
اگر بنا باشد، مادرانى نمونه انتخاب و به جامعه معرفى شوند، بايد
مادران را مطابق همين نظر، دسته بندى و درجه بندى كرد و حتى از ميان سه
قشر مختلفى كه ذكر شد، بهترين نمونه ها را انتخاب و شخصيت آنها را به
مردم بشناساند.
بايد سعى بر اين باشد كه تربيت مردان ، تربيتى صحيح و اصولى باشد، تا
زنان گرفتار وضعى نشوند كه بخواهند هم لطمات روحى و جسمى را خنثى كنند
و هم شادى و طراوت خود را در قبال فرزندان ، حفظ نمايند.
اگر بخواهى پى ببرى كه جامعه متعال و سالم است يا نه ، بايد درباره وضع
زنان ، آمار بگيرى .
وجود خيلى عظيم از زنان مطلقه و شوهر مرده و شوهر نكرده و وجود
اختلافات فراوان خانوادگى و كثرت پرونده هاى مربوط به آن و شلوغى
دادگاه هاى مدنى ، مى تواند پرده از يك بيمارى مزمن ، در هر جامعه
بردارد و ضعف مديريت خانوادگى و اجتماعى را اثبات كند.
البته بايد خانواده هايى را كه سرپرستهاى خود را به علت مبارزات
ايثارگرانه از دست داده اند، استثنا كرد. وجود اين قبيل خانواده ها در
جامعه نشان اعتلا و عظمت و سربلندى است و هرگز از ضعف و انحطاط اخلاقى
و دينى حكايت نمى كند.