اگر ما بينش و طرز تفكر
خود را اصلاح كنيم و در برخورد با مسائل و رويدادها و بروز هيجانات و
احساسات ، راه و روش منطقى و تفكر عاقلانه را در پيش بگيريم ، دچار
رفتار نامتعادل و نابهنجار نخواهيم شد و اگر به محض بروز علائم اين
هيجانات ، به تفكر و تعقل منطقى بپردازيم ، شيوه برخورد صحيح را از
ناصحيح ، تشخيص خواهيم داد و تنها در اين صورت است كه راه و روش دين را
پيموده ايم و در زندگى موفق خواهيم شد؛ زيرا: تمام خوبى ها و ارزش ها
فقط به تفكر و تعقل به دست مى آيند و كسى كه (در زندگى ) تفكر نمى كند،
هيچ دينى ندارد:
انما يدرك الخير كله بالعقل ، ولا دين لمن لا
عقل له .(11)
حكمت وجودى احساسات و
هيجانات
خداوند متعال ، احساسات و عواطف و
هيجانات را از روى حكمت و مصلحت در انسان قرار داده است ، به طورى كه
اگر اينها نبودند، ما در صدد جلوگيرى از خطرات و حوادث بر نمى آمديم ؛
چرا كه ترس ، اضطراب ، گرسنگى و... باعث جلوگيرى از خطر و دفع آن ادامه
حيات و سلامتى در زندگى خواهند شد.
ندامت ، آزردگى ، برانگيختگى ، خشم ، ناكامى ، نااميدى و... عارضه هايى
هستند كه براى جلوگيرى از خطر و براى اين كه صدمه اى به انسان وارد
نشود، در وجود انسان قرار داده شده اند؛ اما اگر به طور عاقلانه و
منطقى با آنها برخورد نكنيم ، سلامتى جسمى و روانى ما در معرض خطر واقع
مى شود.
جوان بايد بداند كه تسلط هميشگى اين حالت ها بر روح و رفتار او، سبب
اختلال جسمى و روانى در او مى شود.
تفكر صحيح ، رفتار صحيح
مهم ترين راه حل در هر مسئله و يا اتفاقى كه براى جوان پديد مى
آيد، تفكر و تعقل صحيح است كه خود به خود، موجب به دست آوردن مهارت در
حل مسئله خواهد شد:
التفكر يدعوا الى البر و العمل به .(12)
تفكر، انسان را به سوى نيكى و عمل كردن به آن ، فرا مى خواند.
تفكر و تعقل عاقلانه به جوانان كمك مى كند تا احساسات خود را صادقانه
تر و صميمى تر ابراز كنند و با هيجانات نيز، برخوردى سازنده تر داشته
باشند. تجارب هيجانى خوب است ، ولى هيجان زدگى منفى و مخرب و مبالغه
آميز، به نشاط و شادكامى جوان لطمه مى زند.
جايگاه تفكر منطقى
ديدگاه تفكر عاقلانه به ((كرامت نفس
)) انسان تاكيد دارد و ارزشمند بودن انسان را در
گرو تعقل و تفكر و منطقى فكر كردن مى داند و بس .
جوان مومن ، در بينش خود، بين ((خوب بودن
)) يا ((بد بودن
)) احساسات و عملكردها به ((خوب
بودن )) يا ((بد بودن
)) شخصيت خود، فرق مى گذارد. گاه ممكن است انسان
، احساسات و عملكردهاى بدى داشته باشد؛ ولى اين دليل نمى شود كه فرد
فكر كند كه آدم بدى است ؛ چرا كه مى تواند به وسيله توبه جبران كند و
خود را با تلاش و كوشش ، و مهلكه هيجان زدگى و عملكرد بد نجات دهد.
بنابراين ، تفكر و تعقل منطقى - كه بسيار در قرآن به آن تاكيد شده است
- به ما كمك مى كند كه هر تصور و تفكرى كه درباره خود و ديگران انجام
مى دهيم ، عاقلانه ، منطقى و همه جانبه باشد و از ارزيابى غلط و مقايسه
هاى نابه جا و غير علمى درباره خود با ديگران پرهيز كنيم ؛ با ديد مثبت
و حسن ظن به همه نگاه كنيم و همه را مخلوق خوب خدا بدانيم و به خاطر
((داشتن )) يا
((نداشتن )) امكانات يا
توانايى ها و يا ضعف ها و كمبودها و كردارها و رفتارهاى مختلف افراد،
نبايد خود يا ديگران را دائم سرزنش كرد. بايد عاقلانه و آرام با تدبير،
اشكال ها، ضعف ها و نقص ها را بر طرف كرد. بهتر است ابتدا احساسات و
هيجانات خود را صادقانه بپذيريم و سپس فكر كنيم ، كنجكاوى كنيم و علت
هر رفتار و حادثه را كشف كنيم ، تا برخوردى منطقى و مناسب با آن داشته
باشيم . اگر كسى توى خيابان به ما تنه محكمى زد، بلافاصله به او پر خاش
نكنيم . احتمال اين را بدهيم كه او ممكن است دنبال كارى باشد كه اگر به
آن نرسد، موجب وارد آمدن صدمه جانى يا مالى به انسانى بشود. نبايد
بلافاصله عصبى شويم و به او پرخاش كنيم . دنيا كه به آخر نرسيده ! بايد
احساسات و هيجانات عصبى ، خود را كنترل كنيم و بدانيم كه با ناراحتى و
عصبيت ، كارها درست پيش نمى رود؛ بلكه فقط وقت را ضايع مى گرداند و
موجب گناه و آزار ديگران مى شود.
اگر در برابر هر حادثه اى كه در زندگى برايمان اتفاق مى افتد، پاسخى
منطقى و عاقلانه ندهيم و درباره آن فكر نكنيم و آن را درست تحليل و
ارزيابى نكنيم ، عوارض ناشى از آن رويداد، ممكن است موجب بروز علائم
اختلال روانى مثل : افسردگى ، دل سردى ، بى رغبتى عدم احساس موفقيت در
كارها بشود و اين امر اگر طولانى و مستمر شود، منجر به افسردگى هاى
شديد و اختلالات روانى در ما خواهد شد. وجود هيجانات و احساسات در جوان
، لازمه زندگى اوست . مهم ، چگونگى برخورد با آنهاست ؛ چرا كه گاه در
اثر عدم تفكر عاقلانه و منطقى و نيز طولانى شدن عوارض هيجانات و
عصبانيت ها سبب تضعيف روحيه و تخريب شخصيت جوان مى شود و تنها راه علاج
آن و مقابله با آن ، بازگشت به تفكر منطقى است كه در دين مبين اسلام ،
بسيار نسبت به آن تاكيد و سفارش شده است .
اگر نسبت به مسائل و رويدادها علت يابى بكنيم ، خواهيم فهميد كه اكثر
هيجانات و احساسات و عصبانيت هاى ناراحت كننده ، به علت عدم آگاهى و يا
به خاطر توهمات و بدبينى هاى نابه جا و تصميمات عجولانه در كارها و يا
وسوسه ها و القائات شيطانى در آدمى صورت مى پذيرد كه موجب دردسرهاى
فراوانى براى افراد مى شود. به طورى كه فرد به علت عدم تفكر و تحليل و
عدم واقع نگرى نسبت به موضوع و حادثه ايجاد شده ، تصوراتى نادرست و يا
اغراق آميز از مسئله پيدا مى كند كه موجب تداوم و افزايش حالت عصبيت
او مى شود. همين امر، به نوبه خود، مانع انجام يافتن كارهاى مفيد فرد
شده ، وحدت و هماهنگى شخصيت افراد را دچار آسيب روانى مى كند. بنابراين
بايد توجه داشت كه احساسات و هيجانات و حتى عصبانيت ها در بيش تر افراد
به طور خود آگاه و يا ناخودآگاه ، ريشه درست و منطقى ندارد.
دو استدلال درباره يك
حادثه
جوان ، قبل از هر عمل و يا تصميمى بايد به بررسى و ارزيابى
منطقى آن بپردازد و قبل از هر اقدامى كه ممكن است موجب ندامت و يا
پشيمانى شود، موضوع را عاقلانه و آگاهانه بررسى نمايد؛ چرا كه رويدادها
نيستند كه جوان را آزرده خاطر مى كنند؛ بلكه ديدگاه ها و بينش هاى آنان
در برخورد با مسائل است كه موجب رنجش و ناراحتى و عصبيتشان مى شود.
تصميم هاى افراطى و غير واقع بينانه ، تحقير اطرافيان ، نگرش هاى منفى
نسبت به قضايا، ارزيابى هاى نادرست از مسائل ، همه ، موجب بروز احساسات
منفى و عصبانيت هاى شديد مى شود، به اين دليل كه ممكن است در ارتباط با
يك رويداد، دو نفر به خاطر دو نوع بينش و دو طرز تفكر، دو برخورد
متفاوت داشته باشند: يكى منطقى و عاقلانه برخورد كند و ديگرى غير منطقى
و غير عاقلانه ، در اين جا به تحليل مكانيسم (ساز و كار) فكرى و ذهنى
دو بينش كه موجب دو نوع رفتار و عكس العمل متفاوت مى شود، مى پردازيم .
يك حادثه ، دو نوع تحليل
تحليل ذهن در ارتباط با يك حادثه ، بر اساس دو بينشى كه ذكر
كرديم ، موجب دو نوع رفتار و دو نوع عكس العمل مى شود:
بينش اول ؛
مقدمه = من در اين كار، شكست خوردم و ضرر كردم .
مقدمه دوم = هر كس شكست بخورد، نمى تواند پيروز شود.
(تحليل پنهان ذهن )
نتيجه = پس من نمى توانم پيروز شوم .
بينش دوم ؛
مقدمه = من در اين كار، شكست خوردم ضرر كردم .
مقدمه دوم = هر كس شكست بخورد امكان دارد پيروز شود؛ زيرا شكست مى
تواند مقدمه پيروزى باشد.(تحليل پنهان ذهن )
نتيجه = پس من مى توانم پيروز شوم .
در بالا دو طرز بينش و نگرش در رابطه با يك واقعه بيان شده است .
در بينش اول ، ابتدا گزاره اى در قالب يك فرضيه مطرح شده كه از نظر
تجربى قابل اثبات است ؛ چون فرد، آن را حس كرده است . اما در مقدمه دوم
، گزاره و يا فرضيه اى مطرح شده كه از نظر منطقى قابل اثبات نيست و نمى
توان به سادگى اعتبار آن را اثبات كرد. بنابراين ، نتيجه به دست آمده ،
صحيح و منطقى نيست ؛ چرا كه معناى آن ((نتيجه
)) اين است كه : هر كس كه شكست بخورد، نمى تواند
پيروز شود. پس نبايد شكست بخورم !)) اين غلط است
؛ زيرا در عالم واقع و خارج اين طور نيست . در حالى كه شما مى توانيد
در مقابل شكست ها مقاومت كنيد، دوباره تلاش كنيد و در زمان ديگرى
پيروز شويد و هيچ كس نمى تواند بگويد كه شما نبايد شكست بخوريد! تجربه
نشان داده كه خيلى ها پس از شكست در كارها با تلاش ، پيروز شده اند.
بنابراين ، تعميم دادن اين مطلب ، غير منطقى و غير علمى است و از اين
گونه استدلال هاى غير منطقى در زندگى ما به وفور ديده مى شود كه موجب
دل سردى و ياءس و افسردگى و عدم رغبت ما به انجام دادن كار و تكليف و
اجراى وظيفه مى گردد؛ چرا كه ديدگاه واقع بينانه و عاقلانه مى گويد:
لازمه زندگى ، پيروزى و شكست است .
نتيجه اى كه شما بر اساس بينش اول گرفته ايد، يك تصور غير منطقى است كه
عملا تمام رفتارها و عملكردهاى بعدى تان را تحت الشعاع قرار داده است و
بر اساس آن به دل سردى و بى رغبتى رسيده ايد.
در حالى كه در اسلام و در نزد عقلا، تنها استدلال منطقى و عاقلانه ،
قابل قبول است .
خيلى از جوانان ، اين طورى (بدون استدلال صحيح ) فكر مى كنند و اين ،
حاكى از بينش و نگرش غلط نسبت به مسئله است . بيش تر نتيجه گيرى هايى
كه آنان مى كنند. هيچ پايه و استدلال منطقى و عقلانى و عملى ندارد. در
ديدگاه ها و مبانى اسلامى ، اين كه گفته شده : ((يك
ساعت تفكر، بالاتر از هفتاد سال عبادت است ،(13)))
مقصود، همين نوع تفكر (استدلالى و منطقى ) است و قرآن با تاءكيدى كه بر
تفكر و تعقل دارد، مى خواهد انسان را وادار به تفكر مستدل و تعقل منطقى
و پيشرو در كارها بنمايد. حال اگر جوان ، هر روز با تفكر و تعقل منطقى
، انديشه خود را مورد نقد و بررسى قرار دهد، هر روز با تفكر و تعقل
منطقى ، انديشه خود را مورد نقد و بررسى قرار دهد، به گفتگوهاى درونى
ذهنى اى كه هيچ پايگاه و مبناى منطقى ندارند. پى مى برد و با تفكر و
استدلال صحيح ، آن ها را تغيير مى دهد و عصبى نمى شود و خشم آنى خود را
فرو مى برد و مفروضات ناصحيح نهفته در ذهن خود را كه موجب عصبيتى نابجا
گرديده اند، كشف مى كند و به رفتارى صحيح و عاقلانه و منطقى مى رسد و
زندگى خود را بر اساس نتيجه گيرى هاى غلط و استدلال هاى نادرست پايه
ريزى نمى كند.
بنابراين ، پى بردن به علت هيجانات و عصبانبت ها و هم چنين پى بردن به
علت مسائل و حوادث ، امر مهمى در زندگى جوان است كه در اثر تعقل و تفكر
صحيح در امور، براى او حاصل مى شود و وى را از ارزيابى هاى تكرارى و
افراطى و بدون منطق درست از خود و ديگران باز مى دارد؛ حال آن كه عدم
تعقل و تفكر، مخرب بوده ، راه تلاش ، موفقيت و پيروزى را بر انسان مى
بندد:
قوام المرء عقله و لا دين لمن لا عقل له .(14)
استوارى و پايدارى انسان به انديشيدن اوست و كسى كه نمى انديشد، دينى
هم ندارد.
اصول استفاده از تفكر و
تغيير نگرش
بايد به اين مسئله توجه كنيم كه ما هميشه بر اساس آنچه كه مى
انديشيم ، عمل مى كنيم
(15) و اين تفكر، ارتباط مستقيم با نحوه احساس و عواطف
و هيجانات ما دارد. بنابراين اصل ، مسائل و رويدادها باعث بروز اضطراب
و نگرانى عاطفى نمى شوند؛ چون ممكن است دو نفر با حادثه مشابهى مواجه
شوند، ولى دو عكس العمل متفاوت نسبت به آن نشان دهند؛ زيرا بينش و نگرش
ما در عكس العمل و رفتارها و هيجانات تاثير گذار است . بنابراين ،
عواطف و احساس هاى آشفته و منفى ، نتيجه بينش خشك ، متوقعانه و انعطاف
ناپذيرند و در واقع ، يك نوع نگرش غير منطقى و غير واقعگرايانه نسبت به
مسئله شمرده مى شوند؛ اجبارها و الزام هاى نادرست و حساب نشده اى كه
نشان دهنده توقعات و انتظارات غير منطقى ما از خود و يا اطرافيان اند.
اين نگرش ، در حقيقت ، يك نوع ارزشگذارى و قضاوت غير منطقى درباره
كارهاى خود و ديگران محسوب مى شود.
بررسى نيازها و خواسته هاى اين گونه جوانان نشان مى دهد كه آنچه بدان
مى انديشند، بايد به دور از رنجش و ناخرسندى و تلخى باشد و هميشه بايد
رضايت آنان حاصل شود. از نظر بيش تر جوانان ، بايدهاى مختلف ، چنين
گزاره هايى هستند: ((من بايد حتما كارى را كه مى
خواهم ، انجام دهد))، ((ديگران
بايد دقيقا همان رفتارى را كه انتظار دارم ، با من داشته باشند))
و ((من مى خواهم همه چيز در زندگى ام خوب و به
جا باشد.))
در واقع ، ((ارزش ))ها از
نظر آنان ، اينها هستند: ((من بايد عالى باشم
))، ((هيچ اشتباهى نبايد
بكنم ))، ((اگر ديگران با
من همكارى نكنند يا كارم را به طور كاملا درست انجام ندهم ، فرد بى
ارزشى خواهم بود)) و ((من
نبايد در كارها شكست بخورم ))،
((شناختى كه من در مورد آقاى ... دارم صددرصد درست است
)).
وجود اين نوع نگرش ها نيز نشان دهنده اعتقاد غير منطقى فرد، نسبت به
مسائل است : ((همه چيز در زندگى بايد آسان انجام
بگيرد!))، ((من نبايد
براى چيزى زياد خودم را خسته كنم !))،
((من نمى توانم كارهايى را كه حوصله ام را سر مى
برند، انجام دهم ))، ((من
نمى توانم ناراحتى را تحمل كنم !)) و
((من نمى توانم شكست را تحمل كنم !))
نتيجه چنين بينش خشك و انعطاف ناپذير و غير منطقى اى : عصبيت ها، جوش
زدن ها، كم تحملى ها و هيجانات شديدى است كه مانع از برخورد صحيح
جوانان با مسائل زندگى مى شوند و از اين كه جوانان با مهارت هاى واقعى
زندگى آشنا شوند، جلوگيرى مى كنند.
تحول در نگرش ، تحول در
رفتار
جوان براى حفظ سلامت روانى خود، بايد نگرش و بينش منطقى را
جايگزين تفكرات غير منطقى بنمايد. بينش منطقى با الهام از ارزش هاى
دينى به شكل هيجاناتى معقول تر و متعادل تر با فراز و نشيب هاى كم تر،
بروز مى كند و مبتنى بر درك درست واقعيت است و به فرد كمك مى كند تا به
اهداف خود به طور صحيحى دست يابد.
بينش و نگرش منطقى ، به تدريجى و از طريق بحث و تبادل نظر و گفتگو(16)
به دست مى آيد:
لا يستعان على الدهر الا بالعقل و الاعلى الادب
الا بالبحث .(17)
بر زمان ، پيروز نمى توان شد مگر با تفكر و به ادب و رفتار نظام مند
نمى توان رسيد مگر با بحث و گفتگو.
طرح سوالات و بحث هاى مناسب ، زمينه ظهور انواع مختلفى از روش ها و
شيوه ها براى تغيير بينش ها و احساس ها و رفتارهاست .
بحث درباره موضوعات اصلى زندگى و تبادل نظر همسالان با يكديگر از طريق
پرسش و پاسخ و ميزگردها، سبب تغيير نگرش هاى غير منطقى و غير واقعى و
گزينش نظرات برتر مى شود و به طور ضمنى به خودكاوى و خودشناسى جوان مى
انجامد. به علاوه ، خودشناسى و آگاهى يافتن از وضعيت خود نيز موجب
پالايش هيجانات و عواطف به طور عقلانى و كاهش هيجانات ناراحت كننده است
:
اءصل العقل الفكر و ثمرته السلامه .(18)
اساس تعقل ، انديشيدن است و نتيجه اش سلامت روانى .
نگرش يك جوان به زندگى و هستى و افراد و رويدادها، به تدريج ، با
مشاركت در اجتماع و پاسخگويى به پرسش ها و گفتگوها و آزاد شدن از
هيجانات افراطى و شناخت استعدادها و ضعف هاى خود، واقع بينانه تر و
عينى تر و ملموس تر مى شود. براى امثال ، جوانى كه از طرف همسالان خود
به يك جشن دعوت نشده است ، ممكن است به گونه اى غير منطقى پيش خود
فكر كند كه : ((هيچ كس او را دوست ندارد؛ كسى به
او احترام نمى گذارد؛ هيچ وقت نخواهد توانست دوستانى پيدا كند، وجودش
بى ارزش است ، چون همه او را طرد كرده اند)).
همين جوانى مى تواند اگر از طريق تفكر و تجزيه و تحليل درست بفهمد كه
هنوز فردى است با ارزش (حتى اگر از طرف جوانان ديگر هم دعوت نشود)؛ چون
هيچ دليل منطقى اى در دست نيست كه به استناد آن بخواهد فكر كند كه هيچ
كس او را دوست ندارد و كسى به او احترام نمى گذارد و هيچ گاه نخواهد
توانست دوباره دوستانى بيابد! بنابراين ، غمگين و عصبانى نمى شود و به
جاى اين كه چندين روز را در حالت افسردگى و كسالت و بيهودگى وقت
بگذراند و روحيه اش ضعيف گردد و اعتماد به نفس خود را از دست بدهد، مى
تواند به طريق مختلف ، خود را سرگرم كند و با انجام دادن كارهاى مفيد
ديگر، انسجام روحى خود را بازيابد؛ چرا كه تفكر و تعقل ، او را به اين
نتيجه مى رساند كه راه صحيح و منطقى كدام است ، اگر چه آن راه ، خيلى
طرفدار نداشته باشد.(19)
و قالوا كنا نسمع اءو نعقل ما كنا فى اصحاب
السعير؛(20)
و (دوزخيان ) گفتند: اگر حرف شنو بوديم يا مى انديشيم ، هم اكنون از
اهل آتش نبوديم .
ياد آورى
1- بعضى از ما انسانها فقط در اوقات فراغت خود از ((تنبلى
)) خوشحال مى شويم و احساس سرزندگى مى كنيم .
اگر چه وقتى بى وقفه فعاليت مى كنيم نيز خسته و كوفته مى شويم ، اما
وقتى كه مدام در حال استراحت به سر مى بريم هم ، خسته و بى حوصله مى
شويم . ((لذت هاى ))
منفعلانه اى مثل مطالعه ، استراحت در خانه ، تماشاى برنامه هاى ورزشى و
يا تلويزيون وقتى سرگرم كننده و آرامش بخش است كه هميشگى نباشد. اما
وقتى گذراندن اين سرگرمى ها هميشگى شوند ما را كسل و بى حوصله مى كنند
و در حقيقت ان معه العسز يسرا(21)؛
آرامش و آسايش در كنار فعاليت و تلاش و كوشش و سختى است .
2- افراد با هوش معمولا براى شاداب بودن و سرزنده بودن نياز به فعاليت
دارند. شايد افرادى كه هوش كمترى دارند، بتوانند روزها در زير آفتاب
يكجا يله دهند و بنشينند. و براى لذت بردن از زندگى نيازى به كارى
نداشته باشند، اما انسانها باهوش و پرانرژى نمى توانند براى مدت طولانى
شاداب و مشتاق و كامروا بمانند مگر آنكه درگير كارهاى پيچيده ، جذاب و
چالش انگيز و مطالعه هاى مفيد و سودمند شوند تا براى رسيدن به ايده آل
ها و آرمانهاى متعالى خود همواره تلاش كنند.
3- رضايت انسانى تا حدودى مترادف است با مجذوب ديگران و اتفاقات شدن ،
يعنى انگيزه داشتن و هدف گرايى و هدفى در زندگى داشتن . برخى با
هيجانات منفى نامناسب (اضطراب و دلهره ) و نيز برخى با هيجانات مثبت
نامناسب (غرق خود شدن ، غرق لذت شدن ، اشباع شهوات ) زندگى خود را سپرى
مى كنند.
تفكر و ادراك ، با تمايلات و حركت رابطه تنگاتنگى دارند و از يكديگر
مستقل نيستند البته شما نمى توانيد افكار خود را به طور كامل كنترل
كنيد، اما مى توانيد با مشاهده ، تحليل ، پرس و جو، تفسير و بحث و
گفتگو تا حد زيادى فرآيند تفكر خود و ديگران را اصلاح كنيد. در عين حال
با كنترل شديد افكارتان مى توانيد بسيارى از هيجانات منفى خويش را نيز
مهار و تنظيم كنيد.
برخى از عقايد غير عاقلانه كه مى توان با آن به شدت مبارزه كرد چون غير
عاقلانه و غير منطقى اند عبارتند از:
1- ((ديگران بايد كارهاى مرا دوست بدارند و مرا
بپذيرند.))
2- ((هميشه بايد عملكرد كامل و موفقت آميزى
داشته باشيم .))
3- ((اگر كارها درست پيش نروند، وحشتناك ،
هولناك و خيلى بد خواهند شد.))
منشا بدبختى هاى انسان در بيرون او نيست : در درون و در طرز تفكر خود
فرد نهفته است و بس . انسان به جاى پيدا كردن راه حل هاى كامل ، عملكرد
كامل و بى اشكال بايد دنبال راه حل هاى عاقلانه و معقول بگردد. عمل فرد
بايد اصلاح شود.
مبارزه و ستيز با تفكر
مطلق گرايانه سليقه اى ؛
1- اگر با جزم انديشى بگوييد: همه كارهايم بايد بى نقص باشد
وگرنه افتضاح خواهد شد. مشكلات هيجانى شديد و اضطراب شديدى پيدا مى
كنيد و بنابراين در عمل و در واقع عملكردتان ضعيف خواهند شد.
اختلالات هيجانى ما از ((بايد سازيها))
نشات مى گيرد. به عنوان نمونه به سه نوع بايد كه انسانها براى خود
اختراع مى كنند. سپس خودشان را مطيع آنها مى كنند اشاره مى كنيم ؛
1- ((من بايد بى نقص باشيم وگرنه آدم وحشتناكى
خواهم شد))؛
اين نگرش در ما احساس در ما احساس بى كفايتى ، بى ارزشى ، ناامنى ،
خودخورى ، اضطراب و افسردگى ايجاد مى كند.
2 - ((همه بايد با من مهربانانه ، عادلانه و با
ملاحظه رفتار كنند وگرنه آدم بدى خواهند بود، در ما احساس عصبانيت ،
نفرت ، خصومت و طغيان و بدخلقى و استرس ايجاد مى كند.
3 - دست اندركاران جامعه ، زمان ، موقعيت ، مكان بايد اسباب راحتى مرا
فراهم كنند و بدون هر گونه زحمت و سختى خواسته هايم را بر آورده سازد،
و من نمى توانم و موقعيتى غير از اين را تحمل كنم ، دنيا بايد بر وفق
مراد من باشد.))
اين نگرش ها موجب مى شود ظرفيت جوان براى تحمل ناكامى ها كاهش يابد،
از زندگى رنج ببرد، به حال خود تاسف بخورد و بى حال و سست و بى انگيزه
باشد. هيچيك ، از اين اعتقادات بايدى ظاهرا از لحاظ تجربى قابل اثبات و
منطقى نيستند.
اين جملات همگى جزم انديشانه و مطلق گرايانه اند و هميشه موجب ناراحتى
هاى هيجانى و روانى جوان شده و منجر به رفتارى مخرب مى شوند.
آزردگى رانى ، كمبودهاى خودمان ، رفتار ديگران ، سه عنصر اصلى آن چيزى
است كه معمولا موجب سوء تعبير و اختلالات هيجانى حاد يا مزمن در جوان
مى شوند.
با نقد و بررسى و دادن بينش صحيح لازم است جوان هر چه زودتر از بايدهاى
سليقه اى خود دست بكشد و در عين حال افكار غير منطقى و نامعقول خويش را
كشف و ريشه كن كند. در هر صورت ، مراقب بايدها باشيد! منشا فلسفى
مشكلات هيجانى خود را بيابيد و آن را در خود و ديگران ريشه كن كنيد،
مهمترين كار،
1 - دست كشيدن از ارزيابى و قضاوت عجولانه خود و ديگران !
2 - هيچگاه خود يا ديگران را بر اساس نتيجه كارها ارزيابى نكنيد.
مثال : چون با ديگران رفتار خوبى مى كنم ، پس مطلقا آدم خوبى هستم .
مبنا و اساس خوب بودن يا بد بودن را نتيجه كارها ندانيم ، تلاش كردن ،
سعى كردن يا نكردن بدانيم ! چيزى بايد انتظار داشته باشيم كه در اختيار
فرد باشد. آگاهى ، سعى و تلاش كردن ، تقوا داشتن ، پشتكار داشتن مى
تواند منطقا ملاك و معيار ما باشد و از لحاظ منطقى و تجربى قابل اثبات
است .
3- ديگران را سرزنش نكنيد، عمل را ناچيز بشماريد و آن را نقد كنيد نه
شخصيت ديگران را و بدانيد قابل جبران است ، عمل غير صالح است نه خود
فرد، در غير اين صورت به شخصيت و كرامت فرد صدمه وارد مى شود زيرا
امكان دارد شخص از روى غفلت عمل غير صالح را انجام داده باشد.
وقتى شما به نتايج بايدهاى غير منطقى مواجه مى شويد و عصبانى و ناراحت
مى شويد، چنين احساسى شما را محاصره كرده و نااميد مى شويد و از كارها
سستى مى ورزيد و بى حال و بى انگيزه ، شوق كار را از دست مى دهيد. بايد
توجه داشت كه عقايد مذهبى پشتوانه عقلى دارد و آنچه كه مذموم است
عقايدى است كه پشتوانه عقلى ، منطقى ندارد و صرفا تصورات و تخيلات و
وسوسه ها و خطرات قبلى است كه ريشه غير منطقى داشته است .
روابط دختر و پسر
على رغم اين كه افراد ناآشنا به مبانى دينى ، اسلام را بدان
متهم مى كنند كه مخالف حضور دختران در اجتماع است ، احاديث صريحى داريم
كه طالب علم و دانش و فراگيرى آن ، چه دختر و چه پسر، محبوب خدايند و
براى كسب دانش و كارهاى مفيد اجتماعى ، دختران و پسران مى توانند با
حفظ پوشش و عفاف ، به راحتى در جامعه ظاهر شوند و به انجام وظيفه
بپردازند.
حضور دختر و پسر در اجتماع ، با اختلاط دختر و پسر، يكى نيست . روابط
اجتماعى به سبكى كه دنياى غرب آن را پذيرفته است و رواج مى دهد، اختلاط
دختر و پسر است و پيامدهاى زيانبار آن را نيز مى بيند و به روى خود نمى
آورد.
اسلام با اختلاط دختر و پسر مخالف است ، نه با شركت دختر و پسر در
مجامع عمومى و علمى با حفظ حريم . آنچه در جامعه اسلامى مذموم است ،
روابط ناصحيح دختر و پسر در جامعه است ، نه حضور فعال آن ها در اجتماع
.
از زمان رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در جامعه مسلمين ،
غالبا سنت جارى بر اين بوده كه حضور دختران و پسران و زنان و مردان در
جامعه ، با صيانت از قلمروهاى شخصى و توام با پاك دامنى و بزرگ منشى
باشد. دختران و پسران و زنان و مردان ، هيچ گاه از مجالس و محافل عمومى
و مساجد منع نمى شده اند؛ ولى هميشه حفظ ((حريم
)) و ((كرامت
)) و ((عفاف
)) به عنوان يك اصل در جامعه حكومت كرده و رعايت
شده است . رفت و آمد دختران و پسران در مجامع و محافل عمومى و مساجد و
حتى كوچه و خيابان و بازار و... به طور مختلط و دوش به دوش نبوده است
. روشى كه همچنان فرهنگ غالب بر جوامع اسلامى است و به وضوح ، با فرهنگ
غربى متفاوت است .
آزادى دختر و پسر
اسلام به اهميت و ارزش فوق العاده پاكى و سلامت شخصيت دختر و
پسر و لزوم رعايت حقوق فرد و جامعه در ارتباطها، نگاه ها، شنيدن ها و
مكالمات مستمر تاكيد دارد و به هيچ عنوان راضى نمى شود كه حريم قدسى
دختر، خدشه بردارد يا پسر از دايره عفت و پاكى خارج شود. اما دنياى
امروز، تحت تاثير فرهنگ غربى ، به نام آزادى (و صريح تر بگويم :
((آزادى روابط)))، روح
پاك جوانان دختر و پسر را سرگردان و گرفتار هيجانات بيهوده مى كند.
آزادى مورد نظر هم به جاى اين كه به شكفتن استعدادها و خلاقيت ها كمك
كند، موجب هدر رفتن نيروها و استعدادهاى و خلاقيت ها كمك كند، موجب هدر
رفتن نيروها و استعدادهاى شاداب جوانى شده و جوانان را از دايره زندگى
صحيح و انديشه متعادل ، خارج ساخته است .
دخترى كه از آغوش خانواده بيرون مى آيد، به كجا روى بياورد كه به دام
سودجويانى كه عواطف پاك و دل ساده و آرزوهاى انسانى او را به بازى مى
گيرند، نيفتد و سرنوشت و شخصيت و سلامتى اش به خطر نيفتد؟
برخى از سنت ها و آداب اجتماعى ما كه جوانان را از اجتماعى شدن ،
ارتقاى شخصيت علمى و انتخاب دوست همفكر و همسر مناسب باز داشته اند، نه
دينى و نه منطقى اند؛ اما در عين حال ، كنار گذاشتن تمامى سنت ها و
پذيرش بى قيد و شرط فرهنگ حاكم بر جهان غرب نيز رفتار عاقلانه اى به
نظر نمى رسد.
فرهنگ غربى ، خواسته يا ناخواسته ، به نام آزادى و در راه رسيدن به آن
، فضاى جامعه را ناامن و كانون خانواده را متزلزل نموده است . در چنين
فضايى ، هيجانات كاذب و عطش كامجويى ها، فرصت انديشيدن و خلوت معنوى و
لذت رفتارهاى جوانمردانه و خويشتندارى عفيفانه را از انسان گرفته است .
در جهان به اصطلاح ((آزاد))،
علاقه واقعى جوانان به علم و دانش ، هر روز، كم تر مى شود و جوانان به
كار و حرفه ، رغبت نشان نمى دهند و از رعايت قوانين و مقررات اجتماعى و
انسانى فرارى شده اند.
در اين جوامع ، بر اثر بى بند و بارى ها و تلاش هاى دائمى شهروندان
براى رسيدن به منافع و رفاه بيش تر و ناديده انگاشتن حريم هاى انسانى و
پيام هاى انبيا، هر روز، جنايات تازه اى در شرف تكوين است ، كه عشق هاى
دروغين خيابانى و دوستى ها و ارتباطهاى كوچه و بازارى ، تنها نقطه هاى
آغاز آن شمرده مى شوند.
در جوامع اروپايى و امريكايى و مقلد آنان ، نسل جوان ، هدف بيشترين
تبليغات رسانه اى براى مصرف بيش تر محصولات تجارى اند (لباس هاى مد روز
و ماه و سال ، لوازم آرايش و خود آرايى ، خوردنى هاى جديد، نوشيدنى هاى
تازه ، فيلم هاى و آوازهاى سبك غير اخلاقى ، مواد انرژى زا و توهم را
و...) بدون آن كه فرصت انتخاب داشته باشند و يا بتوانند آگاهانه از
حلقه و گردونه اى كه درونش قرار گرفته اند، خارج شوند.
در جامعه كه به هيچ اصل اخلاقى يا آرمان غير مادى پايبند نيست ، همگان
قربانى اند، مگر آن كه به شكارچى تبديل شوند.
بدين ترتيب ، روشن است كه روابط آزاد، لازمه اقتصاد آزاد است . براى
اين كه هميشه در جهان ، حرف اول را در توليد بزنند، بايد جهانيان را به
مصرف كنندگان دائمى محصولات مصرفى و گاهى بى ارزش خود تبديل كنند و
شكسته شدن حريم ها (حريم خانه ، حريم خانواده ، حريم شخصى ، حريم سنت
هاى اخلاقى و ملى و...)گام نخست در ترويج محصولات و تربيت نسل تخدير
شده و مصرف كننده است . نسلى كه در گام بعدى ، چه نظامى باشد و چه
نباشد، به عنوان سرباز غرب و فرهنگ غربى ،(22)
در برابر تمام آنها كه استقلال و عزت خود را پاس مى دارند، خواهد
جنگيد!
اكنون بنگريد كه در جوامع غربى و كشورهاى تحت نفوذ آنان ، الگوهاى
دخترها و پسرها، چه كسانى هستند؟ آيا فرد عالم و دانشمند و متفكر و
هنرمند واقعى اند يا هنر پيشه هاى جلف و فاقد ابتكار و بى انديشه اى كه
تنها ظاهرى جذاب دارند؟ آيا اين روند، سقوط اخلاقى و دليل انحطاط و
موجب سرگردانى و بدبختى نسل جوان دختر و پسر يك جامعه نيست ؟ آيا
متفكران و مربيان بزرگ غرب در دهه هاى و سده هاى گذشته ، با آن همه
مبارزات پيگير و تحمل آن همه رنج ، چنين فضاى فرهنگ سوز و ماديت زده اى
را آرزو كرده بودند؟ و آيا شايسته است كه ما به جاى تصحيح و ارتقاى
فرهنگ خويش ، خود را به چنين فضاى و هم آلودى بسپريم ؟
حريم
جامعه دينى ، در روابط اجتماعى خود، توجهى ويژه به حصار عفاف و
حريم شخصى دختر و پسر دارد. روش اسلام ، اين است كه انسان ، معتدل و
متعادل زندگى كند و از هر افراط يا تفريطى به دور باشد. خداوند نيز
مسلمانان را ((امت متعادل ))
مى نامد(23)
و افراط اجتماع را به روش صحيح زندگى فرا مى خواند و در مقررات خود،
همه جنبه هاى نياز دختر و پسر را در نظر مى گيرد. از جمله ، دختران را
تا حدودى كه منجر به زيان ديدن و انحراف آنها نشود، از شركت در اجتماع
، نهى نمى كند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به برخى از زنان اجازه مى دادند
كه حتى در جنگ ها براى امداد و كمك به مجروحان و سربازان ، شركت كنند و
در تاريخ اسلام ، نمونه هاى بسيارى براى مشاركت زنان و دختران در
فعاليت هاى اجتماعى ذكر شده است . روشن است كه رعايت حريم ها از سوى
زنان و مردان ، تضمين لازم براى دوام چنين مشاركتى است و حضور زنان و
دختران در فضاهاى عمومى يك جامعه ، مشروط به صلاحيت اخلاقى و متانت
مردان و پسران آن جامعه است .
روابط آزاد
اسلام به خطرات ناشى از روابط و اصطلاح ((آزاد))
دختر و پسر كاملا آگاه است و نهايت مراقبت را در روابط و برخوردهاى
دختران و پسران دارد، تا حدى كه منجر به انحراف و فساد نشود و طرفدار
مشاركت دختران و پسران در جامعه به شكل معقول و با حفظ حريم است .
اسلام ، در عين اين كه اجازه شركت در محافل ، مدارس ، دانشگاه ها،
مساجد و... را به جوانان دختر و پسر مى دهد، دستور مى دهد كه به صورت
مختلط نباشد و محل نشست و برخاست ها از يكديگر جدا باشد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در زمان زندگى خويش دستور
دادند كه در ورودى زنان به مسجد از در ورودى مردان ، جدا باشد. و نيز
نقل شده است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آن زمان كه
مسجدشان يك در داشت ، فرمودند كه شب هنگام كه نماز تمام مى شود نخست
خانم هاى از مسجد خارج شوند و بعد، مردها. پس مى بينيم كه در روزگار
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز زنان در كنار مردان ، در صحنه
هاى اجتماعى از جمله مساجد، و حتى ساعتى از شب گذشته ، حضور دارند؛ اما
عمدا از زمينه هاى پيدايش كشش هايى جنسى ، تا نهايت ممكن ، كاسته مى
شود.
راهنمايى هايى كه در احاديث و آيات براى حريم گرفتن دختر از پسر و زن
از مرد در ارتباطات و روابط اجتماعى بيان شده است ، بيانگر اين حقيقت
است كه از نظر روانى - تربيتى ، رها كردن دختر و پسر در فضاى جذابيت و
كشش متقابل در مناسبات و روابط، سخت زيانبار است و بلكه پل يا گردنه اى
است كه پهلوان ها نيز در آن مى لغزند. با اين مبنا، دعوت به روابط
آزادتر و كسب تجربه از خلال آنها، خدمتى به جوانان محسوب نمى شود؛ بلكه
آنها را از رسيدن به آرامش و ثبات از طريق تشكيل خانواده و وفادارى به
آن ، دورتر مى سازد.
آنچه كه اسلام به صورت يك توصيه اخلاقى در مورد جامعه مدنى ابراز مى
دارد، اين است كه اجتماع مدنى ، تا حد ممكن ، غير مختلط باشد. در مدينه
النبى شرايطى فراهم گرديد كه روح آدم ها بال و پر گرفت و جوانان در جوى
سرشار از آگاهى و مسئوليت ، با داشتن فرصت انتخاب و حق ارضاى طبيعى و
كنترل غرايز، رشد كردند و خويشتندارى و عفاف ، زمينه ساز ظهور چهره هاى
علمى و معنوى برجسته اى در ميان آنان گرديد.
در شرايط مساعد علمى - معنوى كه حريم دختر و پسر رعايت شود و جوان ،
مجال انديشيدن و انگيزه و امكان به كمال رسيدن داشته باشد، گل هاى
زيبايى كه در 8 سال دفاع مقدس جلوه گر شدند مى رويند؛ اما در جوامع به
اصطلاح ((آزاد))، به خاطر
همه جايى شدن كشش ها و انگيزش هاى جنسى و خروج روابط جنسى از حريم
خانواده (يعنى نظام اخلاقى ارضاى اين غريزه )، ما كم تر شاهد ظهور چهره
هاى خويشتندار و پاكدامن هستيم .
چه لزومى دارد كه در جامعه و محافل آموزشى و دانشگاهى و اجتماعات عمومى
و در جريان فعاليت ها و تلاش هاى فردى و اجتماعى ، دختران و پسران ، به
اصطلاح : ((دوش به دوش ))
(يعنى عملا با تداخل حريم هاى شخصى )، فعاليت هاى خود را انجام دهند؟
آيا اگر همين تلاش ها با حفظ حداقلى از فاصله انجام پذيرد، نقصى در كار
و افتى در فعاليت حاصل مى شود؟
اين يك واقعيت است كه در جريان فعاليت هاى اجتماعى ، تداخل قلمروهاى
شخصى دو جنس ، آنها را از كار و توليد و فعاليت ، باز مى دارد. و اين ،
در مورد جوانان ، بيش تر صادق است ؛ چرا كه در ميان آنها به خاطر قوى
تر بودن غريزه و سرعت هيجان ، خيلى زود، پاى جنسيت به عرصه كار و توليد
و تلاش فكرى ، باز مى شود؛ چيزى كه در جمع زنان و مردان داراى خانواده
و پايبند به آن ، كم تر و ديرتر اتفاق مى افتد.
نگاهى گذرا به پژوهش هاى روان شناسى - تربيتى و بولتن هاى
((روان شناسى كار)) و
آنچه هم اكنون در كارخانجات و مدارس و متروهاى اروپا و ژاپن و... در
حال فراگير شدن است (يعنى فاصله گذارى مناسب ميان دو جنس ، بر اساس
خواست خود آنها و حتى به مقدار پيشنهادى خودشان )، تاييدى بر مدعاى
ماست .
ارزش هاى اخلاقى براى
معاشرت
الف ) در نگاه
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به حضرت على (عليه
السلام ) فرمود: ((اى على ! نگاه اول ، براى
توست (چرا كه ابزار شناخت است )؛ اما نگاه دوم به زيان توست .(24)))
حقيقت اين است كه در مناسبات و روابط اجتماعى دختر و پسر، پيشنهاد دين
و اصل اخلاقى ، ترك نگاه هاى شهوانى دختر و پسر به يكديگر و پرهيز از
لذتجويى هاى بى ضابطه و بازى كردن با عواطف يكديگر است .
جوانى كه چشمش به جنس مخالف مى افتد و احيانا از وى خوشش مى آيد، مى
خواهد كه براى بار دوم نيز به وى نگاه كند و لذت ببرد. نوبت اول ، چون
نگاه و تلذذ غير عمدى است ، مانعى ندارد؛ ولى نوبت دوم ، چون به قصد
لذت بردن از ديگرى و بهره جويى از سرمايه ديگرى است ، جايز نيست .
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ((نگاه كردن به
نامحرم ، تيرى زهر آگين است كه از ناحيه شيطان پرتاب مى شود.(25)))
و ((چه بسيارند نگاه هاى كوتاه و لذت هاى زودگذر
كه بعدها حسرت ها و تاسف هاى طولانى در پى خواهند داشت .(26)))
با همه اين مرزبندها و سفارش هاى خير خواهانه ، در اسلام ، نگاه كردن
دختر و پسر به يكديگر و گفتگوى آن ها، چنانچه به قصد خواستگارى و
ازدواج (يعنى رفتن به سمت تشكيل كانون خانواده و رسيدن به ثبات و آرامش
) باشد، مانعى ندارد.
ب ) در پوشش
پوششى كه اسلام براى دخترها مقرر كرده است ، بدين منظور نيست كه
جلوى فعاليت هاى اجتماعى آنان را بگيرد و از خانه بيرون نروند. پوشش
دخترها در اسلام ، اين است كه دختر در معاشرت خود با پسران ، بدن خود
را (بجز صورت و دست ها) بپوشاند و به جلوه گرى و خودنمايى نپردازد.