3. تجلّی اخلاق در حکومت امام
برخورد عادلانه در مشی سیاسی
رهبران بسیاری از انقلاب ها و نهضت های بزرگ و مکاتب الحادی شرق و غرب که شعارشان
مساوات و برابری، شایسته سالاری و کرامت انسانی بود، به محض دستیابی به قدرت،
تبارگرایی را سرلوحة عزل و نصب های خود ساختند و گلوگاه های اقتصادی،
(87)
سیاسی ونظامی را در انحصار خود و بستگان خویش قرار دادند.
(88)
در مقابل این ها، امام راحل و خانواده اش- از نظر اقتصادی – نه تنها رشد نکردند،
بلکه از حق مسلّم خود و مزایایی که نه مخالف شرع بود
و نه مخالف قانون، گذشتند.
(89)
چنین روشی نه یک راهبرد دو تاکتیک سیاسی، بلکه یک روش عرفانی واعتقاد قویّی بود که
در سیره ی سیاسی و سلوک اجتماعی وی تجلی کرده بود. در مکتب عرفانی و اخلاقی امام،
تمامیت خواهی در زندگی ریشه در حبّ نفس دارد و حجاب و مانعی بین انسان و خدا است و
شناخت این مانع پنهانی و کنار زدن آن، جز با ریاضت نفسانی شرعی میسور و مقدور نمی
باشد.
گاهی وقت ها به خود آدم اشتباه می شود، بسیاری از اوقات هست که انسان خودش در
کارهای خودش اشتباه می کند؛ یعنی انسان چون حبّ نفس دارد خودش را می خواهد و همه
چیز را هم برای خودش می خواهد، مگر این که به ریاضیات این طور نباشد. این چون حبّ
نفس دارد بسیاری از امور که از خودش صادر می شود یا از کسانی که از خودش هستند
(اولاد خودش، برادر خودش، عیال خودش) این ها به نظرش خوب می آید، و گاهی همین اگر
صادر بشود از یک کس دیگری، به نظرش بد می آید. این برای همین است که حبّ نفس این جا
پرده پوشیده است روی واقعیّت و نمی تواند انسان تشخیص بدهد.
(90)
آنچه امام بر زبان می آورد، خود بدان عامل بود. امام، نفس خود را سال ها در کوره ی
ریاضت آبدیده کرده بود؛ خصوصاً در طول ده سال که در محضر آیت الله شاه آبادی زانوی
ادب زد؛ ده سالی که به تعبیر آیت الله جوادی آملی،
(91)
بی شک اگر چنین نبود، امام در عرصة سیاست دارای چنان قدرت و جسارتی نمی شد. این،
خودسازی امام بود که باعث شد عملکردی داشته باشد که هیچ یک از رهبران سیاسی ندارند.
به عنوان مثال، امام با آغاز دولت بازرگان، طی نامه ای به او چنین دستوری مرقوم
کرد:
جناب آقای نخست وزیر!
لازم است به جمیع وزارت خانه ها و ادارات دولتی اخطار نمایید کسانی که از منسوبین و
یا اقربای این جانب هستند و برای توصیة اشخاص، و یا نصب و عزل اشخاص به مراکز
مربوطه مراجعه می کنند، به هیچ وجه به آنان ترتیب اثر ندهند. منسوبین و نزدیکان
[من] مطلقاً حق دخالت در این گونه امور را ندارند.
والسلام
روح الله الموسوی الخمینی
(92)
حضرت امام در جایی دیگر خطاب به دستگاه های قضایی، امنیتی و انتظامی می فرماید:
کسی که مجرم است باید به جزای خودش برسد و توصیه از احدی قبول نباید بشود. من این
را کراراً گفته ام [که] اگر از من توصیه برای کسی آمد، از دفتر من برای کسی توصیه
آمد، از کسانی که به من مربوطند توصیه آمد، بزنید به دیوار، قاضی نباید تحت تأثیر
کسی باشد؛ قاضی آزاد است و باید در محیط آزاد عمل بکند؛ توصیه ها را هیچ به آن
اعتنا نکنید.
(93)
نفی تبعیض
در مکتب تکلیف مدار امام، وابستگی سببی و نسبی هم نمی تواند مانعی برای اجرای عدالت
شود و هرکس در هر پست و مقامی که باشد اگر از این وابستگی ها نگسلد، معنا و مفهوم
ادای تکلیف را نفهمیده است، و طعم شیرین آن را نچشیده است.
وقتی انسان تکلیف بفهمد دیگر نمی تواند که بگوید این دوست من است، این رفیق من است،
این برادر من است، این پسر من هست.
(94)
در باور امام تبعیض و تفاوت گذاری بین مردم وجود نداشت و ایشان همه ی مردم را به
طور یکسان در اداره ی امور حکومت سهیم می دانست.
اسلام بزرگ تمام تبعیض ها را محکوم نموده و برای هیچ گروهی ویژگی خاصی قرار نداده
[است] و تقوا و تعهد به اسلام تنها کرامت انسان هاست؛ و در پناه اسلام و جمهوری
اسلامی، حق اداره ی امور داخلی
و محلی و رفع هرگونه تبعیض فرهنگی و اقتصادی و سیاسی متعلق به تمام قشرهای ملت است.
(95)
امام یکی از فرزندان دلبندش را در راه قیام الهی از دست داده بود و فرزند دیگرش را
با تمام وجود دوست داشت؛ اما حاضر به قربانی کردن عدالت در پای چنین فرزندی هم
نبود.
حجت الاسلام آشتیانی درباره ی این ویژگی امام نقل می کند:
زمانی که مرحوم آیت الله طالقانی فهمیدند فرزندشان دستگیر شده اند، در اعتراض به
این موضوع، چند روزی از نظرها پنهان شدند. پس از آن که ایشان خدمت امام رسیدند،
امام به آقای طالقانی گفتند: «پسر شما یکی از منحرفان وابسته به گروهک های چپ است و
نباید این قدر از این بابت- که دستگیر شده است- ناراحت شوید.»
سپس اضافه کردند: «والله اگر احمد دچار کوچک ترین انحرافی باشد و حکمش مرگ باشد، من
[خودم] شخصاً او را خواهم کشت».
(96)
نفی تبعیض در بیان اعتقادات
نگرش عدالت محور امام تنها در تقسیم و توزیع عادلانه ی ثروت و برخورد مساوی با
متخلفین خلاصه نمی شد، بلکه امام قائل به عدم تبعیض بین مسلمانان و غیرمسلمانان حتی
در حوزه ی بیان اندیشه و جهان بینی نیز بود و فرقی بین هیچ کس و هیچ حزب و گروهی
قائل نبود. امام بر این باور بود که:
اسلام بیش از هر دینی و بیش از هر مسلکی به اقلیت های مذهبی آزادی داده است. آنان
نیز باید از حقوق طبیعی خودشان که خداوند برای همه ی انسان ها قرار داده است بهره
مند شوند. ما به بهترین وجه از آنان نگهداری می کنیم. در جمهوری اسلامی، کمونیست ها
نیز در بیان عقاید خود آزادند.
(97)
با این که امام قائل به آزادی خدادادی افراد بود، اما این آزادی را در چهارچوب
قانون می دانست و هیچ گاه معتقد به قانون گریزی و بی بندوباری نبود:
حدود دارد آزادی، آزادی در حد قانون است، همه جای دنیا این طور است که آزادی که هر
ملتی دارد در حدود قانون آزادی دارد. نمی تواند کسی به اسم آزادی قانون شکنی بکند.
آزادی این نیست که مثلاً شما بایستید در کوچه به هرکس رد می شود یک ناسزایی بگویید
خدای نخواسته، یا با چوب بزنید او را: «من آزادم!» آزادی این است که قلم را بردارید
و هرچه دلتان می خواهد بنویسید ولو بر ضد اسلام باشد ولو بر ضد قانون باشد.
(98)
رعایت قانون
اصولاً قانون مداری و رعایت موازین قانونی، اصلی ثابت در اندیشه ی سیاسی امام بود و
این اصل برگرفته از جهان بینی توحیدی و اخلاق نبوی است؛ اصلی که هیچ کس حق تخلف از
آن را ندارد، حتی اگر ولی فقیه باشد.
امام درباره ی عدالت محوری و قانون مداری دین اسلام می فرماید:
اسلام دین قانون است. پیغمبر هم خلاف قانون نمی توانست بکند؛ نمی کرد هم، البته نمی
توانست هم بکند. خدا به پیغمبر می گوید که اگر یک حرف خلاف بزنی رگ و تینت را قطع
می کنم. حکم قانون است، غیر از قانون الهی کسی حکومت ندارد. برای هیچ کس، حکومت
نیست نه فقیه و نه غیر فقیه؛ همه تحت قانون عمل می کنند، مجری قانون هستند همه، هم
فقیه و هم غیر فقیه همه مجری قانون اند.
(99)
امام راحل گرچه از اجرای عدالت و برخورد با هرگونه تخلف از چهارچوب قانون سخن به
میان می آورد؛ اما عطوفت و مهربانی او به قدری بود که هرگز حاضر نبود با کسی که به
شخص وی توهین می کند قانونی برخورد شود و مورد مجازات قرار گیرد. امام با بزرگ منشی
و تحمّل، از کنار آن می گذشت.
او که بارها به عدم مصونیت خود در برابر قانون تأکید می کرد و اعلام کرده بود که
برای هر تخلفی حاضر به مؤاخذه و محاکمه است، به چنان از خودگذشتگی و به خداپیوستگی
رسیده بود که حتی از حقّ مسلم خود در برابر توهین ها و تهمت ها گذشت. وی در موضع
گیری هتّاکان و حریم شکنان حزب خلق مسلمان، به خاطر اسلام و حفظ نظام، خطاب به
یاران خود گفت:
من این را اعلام می کنم که اگر کسی به من سبّ
(100)بکند، فحش بدهد،
عکس من را پاره کند، احدی حق ندارد که به او تعرض بکند. حرام است تعرض کردن به کسی
که به من سبّ کند، به من فحش بدهد، عکس مرا پاره کند، مرا بزند. هرکاری بکند، احدی
حق ندارد در این وقتی که ما گرفتار هستیم در این مصیبت بزرگ، با او مقابله کند تا
این که به زد و خورد برسد و غائله ایجاد بشود. امروز آرامش ما می خواهیم.
(101)
درحالی که در هر نهضت و انقلابی، رهبران آن نسبت به قشر و صنفی که وابسته به آن
هستند. تبعیض قائل می شوند، امام راحل با تمام عشق و علاقه ای که به حوزه ها و
طلّاب داشت، در عمل هرگز به خود اجازه نداد چنین علاقه ای در تصمیم گیری های سیاسی
و اجتماعی تأثیر گذار باشد. حضرت امام در پیام به فرزندان بسیجی خود، آنان را به
استفاده ی معنوی از قشر روحانی دعوت کرده، و از برخورد رضاخان با حوزه های علمیه و
روحانیان به عنوان بدترین روزهای زندگی خود یاد می کند؛ اما این موجب نمی شود که به
این صنف نگاه احساسی داشته باشد و همه ی آنان را تأیید کند.
قضیه این نیست که من بگویم هرکه عمامه سرش هست، این مورد تأیید است؛ خیر.
(102)
ایشان در جایی دیگر خداوند را شاهد می گیرد که تشکیل دادگاه ویژه روحانیت را نه به
عنوان دفاع، بلکه برای برخورد شدیدتر با انحرافات کسانی بر می شمارد که با نفوذ،
درصدد بدنام کردن این لباس برآمده اند:
خدای متعال می داند که من نسبت به آخوندهای فاسد آن قدر شدید
هستم که نسبت به سایر مردم نیستم. ساواکی پیش من محترم تر است از آخوند فاسد. و
خدای متعال می داند این را که قضیه ی دادگاه ویژه [روحانیت] اگر باشد، برای این
نیست که دفاع باشد، برای این است که یک دسته اشخاص فاسد می خواهند اشخاص آبرومند را
از بین ببرند.
(103)
برخورد نظام با بسیاری از روحانی نمایان، همچون خلع لباس برخی و اعدام برخی دیگر از
آنان، ثابت کرد که امام حتی نسبت به نوع پوشش و لباس، صنف و قشر تبعیض قائل نمی
شود.
امام راحل نسبت به هیچ کس دوگانگی و تبعیض روا نداشت. عدل و انصاف امام آن قدر بود
که بین بنی صدر و بهشتی نیز عادلانه برخورد می کرد. این روحیة امام به قدری سرآمد و
تأثیرگذار بود که حتی دشمنان او را نیز به احترام نسبت به شخصیت وی واداشت.
در باور امام، اسلام و انقلاب با هیچ کس عقد اخوت نبسته است. ایشان در تنفیذ حکم
ریاست جمهوری شهید رجایی- این مرید و پیرو خالص امام- همان سخنانی را بر زبان آورد
که به دولت موقت و رئیس جمهور قبل از او به زبان آورده بود:
مادام که ایشان در خط اسلام عزیز و پیرو احکام مقدس آن می باشند و از قانون اساسی
ایران تبعیّت [می کنند] و در مصالح کشور و ملت عظیم الشأن- در حدود اختیارات قانونی
خویش- کوشا باشند و از فرامین الهی و قانون اساسی تخطی ننمایند، این نصب و تنفیذ به
قوت خود باقی
است و اگر خدای ناخواسته برخلاف آن عمل نمایند مشروعیت آن را خواهم گرفت.
(104)
خدا محوری در انتخاب افراد
در مکتب اخلاقی- سیاسی امام ریشة تبعیض ها به همان حبّ نفس باز می گردد و این حبّ
نفس در قالب حزب و دسته ی «من» خود را نشان می دهد. از دیدگاه امام، نادیده گرفتن
شایسته سالاری در انتخاب مدیران، چشم پوشی درون گروهی و مچ گیری از رقیب، از منیّت
افراد سرچشمه می گیرد که با توجیهات سیاسی و شعارهای پوچ و گاه مقدس ظهور می کند.
گاهی اشخاص مؤمن هم ناخواسته و ندانسته در دام آن گرفتار می شوند.
در مکتب امام، انتخاب افراد تنها باید بر مبنای تقوا و علم و رضای خداوند صورت
پذیرد و هیچ فرد و نهاد و دستگاهی حق تخطی از آن را ندارد.
انتخابات، اراده ی جمعی مردم است که برای به قدرت رساندن شخص و یا گروهی به منظور
رسیدن به مطالبات معنوی و مادی خود- در سایه سار درخت تنومند و سبز انقلاب- در آن
شرکت می کنند. امام همة مردم و همه ی نهادها و دستگاه های دولتی و احزاب و گروه ها
را به رعایت خدامحوری و پرهیز از تبعیض و گروه گرایی و غلبه ی بینش خطی در انتخابات
دعوت می کرد. برای نمونه، امام به شورای نگهبان- که نهاد تأیید کننده یا رد کنندة
صلاحیت ها است - چنین خطاب می کند:
شورای نگهبان، بدون ملاحظه از هیچ کس فقط و فقط خدا را در نظر بگیرند.
(105)
آن گاه امام تشکل ها، احزاب و گروه ها را درعرصه ی انتخابات به پرهیز از گروه گرایی
دعوت می کند و بر مبنای همان باور الهی خود که راه انبیاء است، توصیه ای اخلاقی و
الهی می کند که در هیچ فرهنگ سیاسی امروز جهان یافت نمی شود. امام توصیه می کند اگر
فرد شایسته ای در حزب و گروه مخالف حضور دارد یابد به او رأی داد.
اگر کسی یا کسانی را در غیر گروه یا صنف خود یافتند که از افراد گروهشان لایق تر
است او را کاندیدا کنند، مسأله ی انتخابات یک امتحان الهی است که گروه گرایان را از
ضوابط گرایان ممتاز می کند و مؤمنین و متعهدین را از مدعیان جدا می نماید.
(106)
در اندیشه ی اخلاقی امام، انتخابات یک امتحان الهی است؛ همان گونه که عرصه ی
انتخابات و صف آرایی های سیاسی، عرصه ی شناخت مومنان از غیر مؤمنان و میزانی برای
شناخت از خودگذشتگی و به خداپیوستگی است.
اگر اصلح را انتخاب کردید کاری اسلامی می کنید و این یک محکی است برای خودتان که
تشخیص بدهید انتخاب برای اسلام است یا برای صلاح خودتان.
(107)
امام پس از پایان مبارزه انتخاباتی، با توجه دادن نمایندگان به پرهیز از ملاحظات
سیاسی و روش های متداول در دنیا، مثل چشم پوشی های درون گروهی و مچ گیری ها و حذف
رقیب از صحنه توصیه می کنند.
در اعتبارنامه ها که مورد بحث و نظر واقع می شود، بدون ملاحظه ی دوستی و دشمنی و
جهات سیاسی رایج در دنیا آنچه رضای خداست واقعیت اقتضا می کند در نظر گیرند و گرایش
های سیاسی را کنار گذارند واین رویه را در همة اعمال و اقوال و آرای خود در مدت این
خدمت ارزشمند ملحوظ دارند و برای رضای مخلوق خدای نخواسته به سخط خالق مبتلا نشوند
و در حقیقت مجریان عدل الهی باشند.
(108)
توجه دادن انتخاب شوندگان، انتخاب کنندگان و دست اندرکاران انتخابات به عالم ماورا
و رضای خالق هستی، و ترجیح دادن خدا بر خود و منافع شخصی، در سیره ی سیاسی امام به
قدری تأثیر گذار است که مردم انتخابات را یک عبادت می بینند و در حقیقت تفکیک
ناپذیری اخلاق و دین از سیاست را در زیباترین چهره به تصویر می کشند.
هنگامی که نمایندگان بر کرسی مجلس تکیه زدند، امام باز آنان را دعوت به کنار نهادن
حبّ و بغض های جناحی و گروهی می کند و در نظر گرفتن رضایت خداوند در تصویب و رد
لایحه ها و نیز استیضاح دولت و وزرا را یادآور می شود. امام با توصیه ی به تقوا و
فرار از دامان نفس امّاره، مرز بین نظارت و استیضاح با عیب جویی و انتقام گیری از
دولت را مرزی بسیار ظریف
بر می شمارد که شناخت آن تنها با رجوع به وجدان ممکن خواهد بود.
شک نیست که مجلس به همة امور کشور نظارت دارد و حق نمایندگان است که از هر انحراف و
خلافی که از وزرا و ادارات می بینند به حکم قانونی جلوگیری کنند و دولت را تا حد
استیضاح بکشانند؛ لکن فرق هاست بین نظارت و استیضاح و بین عیب جویی و انتقام گیری؛
و این فرق را همه کس پس از رجوع به وجدان خویش می فهمد... محک تشخیص معیار الهی از
شیطانی آن است که پس از مراجعه به خود بیاید که آنچه که او می خواهد نفس عمل است.
(109)
امام راحل نمایندگان مجلس را به پرهیز از جناح بندی های رایج در فرهنگ سیاسی جهان
دعوت می کند و با توصیه ی آنان به همدلی و همراهی، صف آرایی اقلیت و اکثریت در مجلس
را به ضرر اسلام بر می خواند و می فرماید:
اگر ده مرتبه این طور اتفاق بیفتد که یک عدّه ای که اکثریت- فرض کنید- هستند این ها
یک چیزی بگویند، یک عده ای هم در اقلّیت باشند چیز دیگر بگویند؛ برود در شورای
نگهبان و رد کند. اکثریت را رد کند، نقض کند، اگر چندین دفعه این طور بشود مردم
آزرده می شوند، یعنی آن شناخت مردم از شما ممکن است یک وقت خدای نخواسته تغییر بکند
و این از بزرگ ترین خطرهایی است که برای مجلس اسلامی است و برای اسلام است.
(110)
در مکتب سیاسی امام، همان گونه که بین نظارت و استیضاح با عیب جویی و انتقام گیری
تفاوت است، بین زبان و قلم نصیحت با زبان نیش، و نیشتر قلم تفاوت است؛ و البته
مجازات اخروی نیش زبان سخت تر از مجازات دنیوی آن است.
اگر انسان یک مسلمانی را برای خاطر هوای نفسش لگد مال کند، این در آن دنیا شاید
مجازاتش بدترین مجازات باشد و در این دنیا هم موفق نخواهد شد. ما لسانمان باید لسان
نصیحت باشد و انسان می بیند که گاهی وقت ها لسان ها، لسان نصیحت نیست؛ قلم ها، قلم
های نصیحت نیست. مطرح دولت نیست، مطرح جمهوری اسلامی است.
(111)
کوتاه سخن این که براساس مکتب اخلاقی امام، اگر اختلاف فاقد هدف و راهبرد مشخص و
مقدسی باشد، حبّ دنیا است.
ریشه ی تمام اختلافاتی که فاقد هدف مشخص و مقدسی باشد، به حبّ دنیا بر می گردد و
اگر در میان شما هم چنین اختلافاتی وجود دارد، برای آن است که حبّ دنیا را از دل
بیرون نکرده اید.
(112)
امام و منتقدان
در مکتب اخلاقی- سیاسی امام، انتقاد چیزی غیر از غرض ورزی است و برخورد گزینشی
اصحاب رسانه ها با اخبار و اطلاعات و پدیده های اجتماعی به شیوه ی رسانه های غربی و
فرهنگ اطلاع رسانی و روزنامه نگاری در جهان، در فهرست و عنوان غرض ورزی جای می
گیرد.
انتقاد غیر از غرض ورزی است. گاهی صاحب قلمی می خواهد مسأله ای را که کوچک است،
بزرگ کند؛ چند برابر کند؛ با تیتر بزرگ بنویسد و هرچه دلش می خواهد بنویسد. گاهی
تیترها مناسب با خود مطلب نیست، بلکه تیتر را از جای دیگری پیدا کردند و ذیل آن چیز
دیگری نوشتند که البته این غرض ورزی است.
(113)
امام همان گونه که انتقاد را غیر از غرض ورزی می شمرد، بین فرد منتقد و فرد مغرض
هم، مرز و تفاوت قائل بود. امام راحل در برخورد با مغرضان نظام که به نام انتقاد از
وضعیت موجود نظام، پایه های نظام جمهوری اسلامی را مورد هجمه قرار می دادند، ضمن
توصیة اخلاقی به پرهیز از این حرکت، آنان را به خلوت با خدا و وجدان خود فرا می
خواند:
وصیت من به نویسندگان و گویندگان و روشن فکران و اشکال تراشان و صاحب عقدگان آن است
که به جای آن که وقت خود را در خلاف مسیر جمهوری اسلامی صرف کنید، و هرچه توان
دارید در بدبینی و بدخواهی و بدگویی از مجلس و دولت و سایر خدمت گزاران به کار برید
و با این عمل کشور خود را به سوی ابر قدرت ها سوق دهید، با خدای خود یک شب خلوت
کنید و اگر به خداوند عقیده ندارید با وجدان خود خلوت کنید.
(114)
امام راحل در مقابل مغرضان و مخالفان شخص خود- که به نام انتقاد از سیاست ها و سیر
و سلوک فردی و اجتماعی او صورت می گرفت- همواره سکوت می کرد و تها برای ثبت در
تاریخ و همچنین درد دلی با یاران
خود، بخشی از آن ها را آن هم به صورت سربسته و بدون نام بردن از فردی بازگو می کرد.
(115)
سکوت امام در برابر این به ظاهر منتقدان به سیره ی اخلاقی امام باز می گردد. اصولاً
در سیره ی اخلاقی امام نباید حرمت افراد، حتی منتقدان او شکسته شود
(116) و یا
امنیت آن ها به خاطر موضع گیری شان به خطر افتد. گذشته از این، امام در جایگاه
رهبری، وقت خود را از آن خویش نمی دانست. لذا نمی خواست به جای رسیدگی به امور مهم
نظام اسلامی، به دفاع از خود بپردازد.
بعضی از منتقدان نظام، موضع مشخصی داشتند. با نگاه به سلوک سیاسی و موضع گیری های
امام راحل، می توان به این واقعیت پی برد که او حساب منتقدان منصف و برخی از
ناآگاهان را از جمعی که عقده های خود را در لفّافه ی نقد مطرح می کردند، جدا کرده و
با آنان با ادبیات دیگری سخن می گفت.
امام راحل در بسیاری از موضع گیری ها، نظر منتقدان منصف و یا ناآگاه را در سخنان
خود منعکس می کرد و به آن ها پاسخ می داد. این فراز از وصیت نامه ی امام راحل به
خوبی بیانگر این مطلب است:
اگر توقع دارید که در یک شب همة امور بر طبق اسلام و احکام خداوند تعالی متحول شود،
یک اشتباه است و در تمام طول تاریخ بشر چنین معجزه ای روی نداده است و نخواهد داد و
آن روزی که ان شاء الله تعالی مصلح کل ظهور نماید، گمان نکنید که یک معجزه شود و یک
روزه عالم اصلاح شود؛ بلکه با کوشش ها و فداکاری ها، ستم کاران سرکوب و منزوی می
شوند.
(117)
نکتة زیبایی که در سیرة اخلاقی امام، در عرصه سیاست به چشم می خورد، احترام قائل
شدن ایشان برای منتقدان منصف، ناآگاه و حتی برای کسانی که به خاطر نوع نگاهشان به
انقلاب، از پیکرة نظام جدا شده بودند.
(118)
این رفتار امام در جای جای زندگی سیاسی
و اخلاقی ایشان به چشم می خورد.
امام در برابر سخن منتقدان به برخی از نابسامانی های اجتماعی- که ایران به خاطر
محاصره ی اقتصادی و کارشکنی های مجامع به اصطلاح جهانی، با آن دست و پنجه نرم می
کرد- سخن بسیار زیبایی دارد که یادآور
سخن جدش امیرمؤمنان (ع) دربارة مرز میان زیرکی و شیطنت است.
کسی تصور نکند که ما راه سازی با جهان خواران را نمی دانیم؛ ولی هیهات که خادمان
اسلام به ملت خود خیانت کنند.
(119)
امام و روشن فکران
امام راحل که خود از احیاء گران و مصلحان مکتب اسلام و مذهب تشیع به شمار می رود،
در ادبیات سیاسی و اخلاقی اش مرزی بین روشن فکر اصیل و دلسوز با روشن فکر غرب زده
قائل بود. بی گمان اگر لفظ «منور الفکری» در عصر مشروطیت- که بعدها به واژة روشن
فکری تغییر یافت- در جامعه نهادینه نمی شد و مردم ذهنیتی منفی را به خاطر عملکرد
غلط بعضی از روشن فکران پیدا نمی کردند، شاید هرگز امام واژة روشن فکر را در معرفی
برخی از جریان های منفی به کار نمی برد؛ اما باز این هنر امام بود که هرگاه بر آن
می شد تا چهره ی منفی روشن فکری را به تصویر بکشد، از پسوند و یا پیشوندی چون غرب
زده، حرفه ای، مصنوعی، به اصطلاح و... استفاده می کرد.
در باور امام، روشن فکران همچون محققان و عالمان در نجات اسلام نقشی محوری داشته و
دارند.
باید علما و روشن فکران و محققان به داد اسلام برسند و اسلام را از غربتی که دامن
گیرش شده است نجات دهند و بیش از این ذلّت و حقارت را تحمل نکنند.
(120)
در باور امام، روشن فکران دلسوز یک ضلع از سه ضلع مثلث نجات برای دانشگاهها و به
دنبال آن برای نجات جوانان و کشور به شمار می روند. ضلع دوم این مثلث، اراده ی شخص
و محیط خانواده است و سومین ضلع را برنامه های دولت مردان تشکیل می دهد. نکتة جالب
در این نگاه امام، قرار دادن روشن فکران دلسوز در کنار برنامه ی دولت مردان برای
این امر مهم است که بیانگر نقش مشورتی و عملیاتی این قشر فرهیخته در این عرصه می
باشد:
نجات دانشگاه از انحراف، نجات کشور و ملت است، و این جانب به همه ی نوجوانان و
جوانان در مرحله ی اول، و پدران و مادران و دوستان آن ها در مرحله ی دوم، و به دولت
مردان و روشن فکران دلسوز برای کشور در مرحله ی بعد وصیت می کنم که در این امر مه
که کشورتان را از آسیب نگه می دارد با جان و دل کوشش کنید.
(121)
امام راحل که خود در ابداع و نهادینه کردن برخی از واژه ها در فرهنگ سیاسی- اجتماعی
ید طولانی داشت، واژه ی روشن فکر مصنوعی و وارداتی و غرب زده را نیز وارد فرهنگ
مظلوم و منثور جامعه نمود تا مردم، سره را از ناسره و اصلی را از بدلی بشناسند.
امام راحل همان گونه که بر عملکرد روحانی نمایان می تازد و برای آن معیارهایی چون
بی تقوایی، درباری بودن و دنیا گرایی قائل است، برای روشن فکران مصنوعی و غرب زده
نیز معیارهایی از قبیل تقلید کورکورانه
از فرهنگ و آداب بیگانه قائل است و حتی در این مسیر، از معرفی برخی به اصطلاح-
الگوهای – روشن فکران وارداتی هم ابا ندارد.
امثال تقی زاده که در این ایران یک وقتی قدرت داشته اند، تقی زاده گفته بود که ما
باید سر تا پامان انگلیسی باشد یا فرنگی باشد و باید این طور باشیم تا این که آدم
بشویم. آدم بودن را به کلاه و کفش و لباس و بزک و امثال ذلک می دانستند.
(122)
در مقابل، امام در بیاناتش از الگوی روشن فکرانی که قلم و قدمشان در مسیر دفاع از
فرهنگ خودی در برابر فرهنگ بیگانه است، به احترام یاد می کنند. اما در دیدار با شمس
آل احمد، سر دبیر وقت روزنامه ی اطلاعات می فرماید:
آقای جلال آل احمد
(123)
را جز یک ربع ساعت بیش تر ندیده ام، در اوایل نهضت یک روز
دیدم که آقایی در اتاق نشسته اند و کتاب ایشان (غربزدگی) جلو [ی] من بود، ایشان به
من گفتند: چطور این چرت و پرت ها پیش شما آمده است!؟ (یک همچنین تعبیری) فهمیدم که
ایشان جلال آل احمد است. مع الاسف دیگر او را ندیدم، خداوند او را رحمت کند.
(124)
امام راحل با بیان این موضع که:
ما پیشرفت های دنیای غرب را می پذیریم ولی فساد غرب را که خود آنان از آن ناله می
کنند نه.
(125)
روشن فکر وارداتی را تنها به خاطر هویت ستیزی ملی و دینی، ترویج اباحه گری، زرتشت
گرایی، باستان گرایی و... به بوته نقد می کشاند. چالش اصلی امام با این قشر از روشن
فکران، چالش بر سر بازگشت به خویشتن خویش و احیای تمدن اسلامی بود و بس.
این را باید به خودمان اثبات کنیم که ما هم آدمیم که ما هم هستیم در دنیا، که شرق
هم یک جایی است همه اش غرب نیست؛ شرق هم یک جایی است که خزائنش بیش تر از همه جا و
متفکرینش بیش تر از همه جا بوده است.
(126)