عدم تمایل به حزب گرایی و رفتار حزبی
امام در طول دوران مبارزه، تمایل نداشت که مردم و یارانش وارد احزاب و دستجات سیاسی
شوند. این رفتار امام، گذشته از آن که نشان از شناخت وی از ماهیت احزاب آن زمان
داشت، ریشه در راهبرد اخلاقی امام در مبارزاتش داشت. براساس این راهبرد، احزاب و
گروه های سیاسی که با برنامه ریزی و اهداف از پیش تعیین شده، به مردم و مبارزان
نگاه ابزاری داشتند، دیگر قادر نبودند از احساسات پاک مردم سوء استفاده کنند.
حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی در این باره می گوید:
علاوه بر این که امام هیچ گاه اقدامی در تأیید مبارزات مسلحانه نکردند، حساسیت خاصی
در مورد احزاب سیاسی داشتند.
همیشه به ما می گفتند: «شما سراغ این احزاب نروید، این ها پیچیده هستند، از سادگی و
اخلاص شما بهره برداری می کنند و کلاه سرتان می گذارند.»
(47)
امام به خوبی به این مسأله واقف بود که احزاب و دستجات سیاسی، یا وابسته به دربارند
(48)یا وابسته به ابرقدرت های بیگانه؛
(49)و یا این که از ایدئولوژی کاملاً
اسلامی برخوردار نیستند.
امام اصولاً اهداف و حرکت های پارلمانتاریستی گروه هایی چون جبهه، ملی و نهضت
آزادی، و اقدام مسلحانه ی سازمان منافین را در تقابل با مطالبات واقعی مردم می
دانست و تحزّب و تشکل های آن روز- که غیر اسلامی و غیراخلاقی بودند- را تقلید و
پیروی از بلوک شرق و غرب بر می شمرد. بدین خاطر هنگامی که گروه های سه گانه ی
(50)
مرتبط، دربارة مسأله انجمن های ایالتی و ولایتی و مسأله رفراندوم با امام ملاقات
کردند، امام بر نکته ای اخلاقی انگشت گذاشت که ریشه در فرهنگ اسلامی و نهضت های
شیعی داشت. امام به اعضای مؤتلفه فرمود:
به جای عضوگیری «برادریابی» داشته باشید.
(51)
برادریابی بخشی از فرهنگ اسلامی است که تا قبل از قیام الهی امام تنها در نهضت شیعی
و بیگانه ستیز سربداران به آن توجه شده بود. از دیگر کسانی که دارای این فرهنگ
بودند می توان شیخ حسن جوری را نام برد که به یاران وی «اخی صفت» می گفتند. الگوی
امام الگویی کاملاً اسلامی و ایرانی بود.
فاصله گرفتن از مبانی اسلامی و رعایت نکردن اصول اخلاقی و انسانی از سوی احزاب،
گروه ها و دستجات سیاسی موجب شده بود که امام، نه
تنها مردم و یاران خود را به ورود در احزاب و همکاری با آنان ترغیب نکند، بلکه
توصیه و تأیید هیچ کس، حتی علمای مبارز را دربارة رفتار و کردار آنان به رسمیت نمی
شناخت. این مسأله ای بود که بعدها برای همه به ویژه یاران امام ثابت شد:
مجاهدین هم که کشف شدند، همان روزهای اول که گیر افتادند هواپیما را بردند به عراق.
آقای طالقانی نامه ای به امام نوشته بودند که در شروع آن این آیه نوشته شده بود:
«إِنَّهُم فِتیَةُ آمَنُوا بِرَبّهِم وَزِدنَاهم هُدیً»
(52)؛ با تأکید بر جنبه
های مثبت آنها و به منظور گرفتن تأییدی از امام، و امام تأییدی نکردند، هرچند ممکن
است اقداماتی در کمک و به منظور نجات آن ها کرده باشند.
من خودم وقتی سال های اول این ها ضربه را خوردند، در نامه ای از امام خواسته بودم
که تأییدشان کنند و تأکید داشتن که این ها بچه های خوبی هستند. اما امام تأییدی
نفرمودند. دیگران همچنین اقداماتی کرده بودند که شاید در نجاتشان از اعدام موثر
باشد. ولی سال 54 که رفتم نجف خدمت ایشان گفتم تا به حال ما اصرار داشتیم شما به
شکلی این ها را تأیید کنید؛ ولی شما موافقت نفرمودید. و [ما] تصورمان این بود که
اگر خدمت شما بیاییم، در مورد جلب موافقت شما و گرفتن تأیید تلاش می کنیم. بعد از
انحراف و ارتداد جمعی از آن ها حالا می فهمیم- با آن که شما از این ها دور بودید و
ما در کشور بودیم- حرکت شما صحیح بوده است، ما سه چهار سالی به این ها کمک کردیم؛
حالا می بینیم سر از
کفر در می آورند، این روزها ممکن است تلاش های جدیدی برای تأیید گرفتن از شما بشود،
تقاضای ما این است که شما همان راه خودتان را ادامه بدهید.
(53)
عدم نگرش تاکتیکی به احزاب و دستجات سیاسی
در حالی که در همة انقلاب ها و نهضت های غیرالهی، برخورد تاکتیکی با گروه ها و
دستجات سیاسی امری متداول به شمار می رود و پس از دست یابی به قدرت، تصفیه خونین و
حذف از معادلات سیاسی امری غیر قابل پیشگیری است، در مکتب اخلاقی امام برخورد
ابزاری با گروه ها و دستجات جایی نداشت. و اصولاً دروغ و وعده های دروغین و خنجر
زدن از پشت پس از به قدرت رسیدن، در قاموس فرهنگ عاشورایی امام وجود نداشت.
امام در اواخر پاییز سال 1356 که انقلاب وارد خیزش مردمی شده بود، به صراحت موضع
خود را درباره ی گروه های چپ گرا اعلام کرد و حتی آن دسته از دستجات چپ گرایی که به
مبارزه ی مسلحانه با شاه رو آورده و یا دارای تفکری التقاطی بودند خائن به اسلام و
ایران معرفی کرد:
من صریحاً اعلام می کنم که از این دستجات خائن، چه کمونیست و چه مارکسیست و چه
منحرفین از مذهب تشیع و از مکتب مقدس اهل بیت عصمت- علیهم الصلوة و السلام- به هر
اسمی و رسمی
باشد متنفر و بیزام و آن ها را خائن به مملکت و اسلام و مذهب می دانم.
(54)
گاهی سیاست و رفتار سیاسی ایجاب می کند که رهبر یک نهضت، برای پیشبرد اهدافش با
بعضی از گروه ها مماشات کند یا حداقل در برابر خواسته های آنان تا دست یابی به
پیروزی سکوت نماید؛ اما امام که ماهیت جبهه ملی را – با وجود سابقة مبارزاتی شان-
کاملاً می شناخت، موضع خود را در ملاقات با سنجابی در پاریس با صراحت مشخص نمود و
در مصاحبه ای در تاریخ بیست و ششم آبان 1357 اعلام داشت:
من مسائل و مطالبی [را] که داشتم و امکان ندارد یک قدم از آن ها برگردم به ایشان
[سنجابی] گفتم؛ و ما با جبهه ی خاصی [جبهه ملی و..] ائتلاف نداریم.
(55)
در حالی که امام در برابر یک ابرقدرت و همه دستگاه های جاسوسی، رسانه ای و امنیتی
آن ایستاده بود و به اصطلاح، سیاست اقتضا می کرد تا امام پیش از پیروزی و یا حتی پس
از پیروزی، مواضع خود را در برابر ابر قدرت دیگر (شوروی) و گروه ها و احزاب وابسته
به آن شفاف نسازد، امام موضعی گرفتند که همه ی سیاست مداران را به تعجب واداشت.
امام در تاریخ بیستم دی ماه 1357 در مصاحبه با رادیو لوکزامبورگ، در پاسخ سوال
خبرنگار رادیو که پرسیده بود آیا روابطی با حزب توده
ایران- و در نتیجه مسکو- دارید؟ فرمود:
خیر، به هیچ وجه روابطی نداشته ام و ندارم و نخواهم داشت.
(56)
اصولاً امام سیاست متداول و حاکم بر معادلات جهانی را که بر پایه ی تزویر و دروغ و
استفاده ی ابزاری شناخته می شد، با سیاست الهی و اخلاقی در تضاد می دانست و در صحنه
ی عمل به تبلیغ و ترویج مکتب سیاسی ای پرداخت که برای جهانیان جدید بود، اما برای
امام چیزی جز سیره و سلوک معصومان (ع) به شمار نمی رفت.
همین رفتار موجب شد که انقلاب اسلامی به هیچ یک از احزاب، گروه ها و دستجات بدهکار
نباشد؛ و نیز همین سیره موجب شد تا امام مطلبی را به صراحت بر زبان آورد که برای
هیچ یک از رهبران سیاسی قبل از وی ممکن نبوده است. او دو ماه پیش از عروج ملکوتی اش
از این عالم خاکی فرمود:
من بارها اعلام کرده ام که با هیچ کس در هر مرتبه ای که باشد عقد اخوّت نبسته ام.
چهارچوب دوستی من در درستی راه هر فرد نهفته است. دفاع از اسلام و حزب الله اصل
خدشه ناپذیر سیاست جمهوری اسلامی است.
(57)
رابطة اخلاقی امام با یاران خود
بسیاری از رهبران نهضت ها و حکومت های دنیا- حتی رهبران مدعی دموکراسی- در دوران
مبارزه، از تسهیلات و امکاناتی برتر از نیروهای
مبارز خود برخوردار بودند و بیش تر آنان در قرارگاه های امن و مجهز به محافظ، پزشک
و لوازم رفاهی به سر می بردند و از همان جا مبارزه را رهبری می کردند. از معدود
کسانی که در طول دوران مختلف مبارزه و حتی پس از پیروزی،زندگی ساده و برابر با طبقة
آسیب پذیرکشور داشت حضرت امام (ره) بود.
(58)معمولاً امام در دوره ی تبعید از
مکان، غذا و امکانات ساده ای استفاده می کرد و بدون محافظ ویژه و پزشک شخصی به سر
می برد. این زندگی زاهدانه ی امام، گذشته از مشی ساده زیستی به اخلاق سیاسی او باز
می گردد؛ یعنی اخلاقی مبنی بر سیره و روش اهل بیت عصمت و طهارت. در مکتب سیاسی-
اخلاقی امام، از عدالت و مروّت به دور بود، در حالی که برخی از یاران او در زندان و
تبعید به سر می بردند او زندگی راحتی برای خود و خانواده اش برگزیند. امام قبل از
شروع مبارزه، تابستان ها قم را به مقصد دیگری ترک می کرد؛ اما با آغاز مبارزه قم و
نجف را که از گرم ترین شهرهای ایران و عراق است حتی برای یک روز هم ترک نکرد و حاضر
به استفاده از وسایل خنک کننده هم نشد.
به جرأت می توان گفت که وضعیت غذا، مکان و تسهیلات نلسون ماندلا در زندان آپارتاید
در آفریقای جنوبی، به مراتب بهتر از وضعیت غذایی و اتاق کوچک فاقد لوازم سرمایشی و
گرمایشی امام در سال های تبعید و مبارزه بود. در سیرة سیاسی امام، راحتی و آسایش
زمانی معنا
داشت که همه ی مبارزان در آسایش و آرامش به سر برند؛ حتی فرزند دلبند او (شهید
مصطفی خمینی) هم زمانی در منزلش از وسیلة خنک کننده بهره مند می شود که نه تنها
مبارزان، بلکه همه ی طلاب از آن برخوردار باشند. بازتاب و نتیجه ی چنین سلوکی آن شد
که یارانش در بدترین شرایط و در زیر شدیدترین شکنجه ها به دفاع از امام ادامه داده
و از او به بزرگی و عظمت یاد کنند. آیت الله شهید حاج شیخ حسین غفاری که در زیر
شکنجة وحشیانه ی قرون وسطایی عوامل ساواک به شهادت رسید، در بازجویی های ساواک،
شجاعانه از امام به عنوان نایب امام زمان (ع) و واجب الاطاعه بودن وی یاد می کند:
سوال: آیا شما اقدامات آیت الله خمینی را در مورد پخش اعلامیه و مخالفت با اصلاحات
دولت مورد تأیید قرار می دهید یا خیر؟
جواب: امام حسن عسکری (ع) در ضمن گفتارش و امام زمان عجّل الله تعالی فرجه ضمن
تعیین نایب عام، تمام مراجع را واجب الطاعه و رد قول آنان را رد قول خود قرار داده
[است] : «هُم حُجّتِی عَلیکُم و أنا حُجّه الله»؛ «الرّادُ عَلیهِم کالرّادِ
علَینا»
(59)
وقتی می خواستند او را از بند چهار به بند یک ببرند خواستند صورتش را بتراشند سرهنگ
محرری رئیس فراری زندان قصر گفت: شیخ! به خمینی دشنام بده تا صورتت را نزنند. شهید
با عصبانیت برگشت و در حالی که دهانش پر از کف شده بود گفت: مسأله مهمی نیست من
دشمنام می دهم؛ اما به رضاخان پالانی، و محمد رضا! و بعد سرهنگ محرری
خود سیلی محکمی به صورتش زد و صورتش را نیز تراشیدند.
(60)
رابطه ی اخلاقی امام و یارانش رابطه ی مراد و مرید بود و نمود آن را می توان در
دفاع مریدان امام از مرادشان- حتی در زیر سخت ترین شکنجه ها- مشاهده کرد.
این رابطه که یک رابطة کاملاً معنوی و الهی است، برگرفته از شیوه ی رفتار معصومین
با اصحابشان بود که در هیچ قیام و خیزش انقلابی تاکنون دیده نشده است.
روحانی شهید محمد منتظری در دفاعیت خود در دادگاه نظامی بدوی که در سوم آبان سال
1345 تشکیل شده بود- بدون واهمه از بازگشتن به سلول و آغاز مجدد آزار و اذیت ساواک
– پس از بیان شکنجه ها
(61)
از توهین به رهبر و وجود مقدس امام زمان (عج) به عنوان
بزرگ ترین شکنجه یاد می کند و می گوید:
خوب به یاد دارم که در روز فلک کردن ضمن فریادها، امام زمان (عج) را یاد کردم که یک
دفعه یکی از بازجوها گفت: امام زمان کیه!! آن قدر این جمله مرا کوبید که حد نداشت،
آنچنان شرم آور بود که یکی از آنان انگشت خود را بالای بینی خود قرار داد و صوت
(هیس) را در خارج به وجود آورد. آن روز آن قدر به حضرت آیت الله العظمی خمینی
ناسزا گفتند و دشمنان دادند که بی نهایت شرم آور بود.
(62)
یاران امام در هنگام مبارزه، به امام خیانت نکردند؛ چرا که همه به این باور رسیده
بودند که فراموش کردن یاران در سیره ی اخلاقی – سیاسی امام وجود ندارد، و امام کسی
نیست که به خاطر شکنجه ها، دشمنام ها و تلخی های دوره ی مبارزه صحنه را ترک کند.
رفتار الهی امام با یاران خود، موجب شد مردان و زنانی به صحنه سیاست و مبارزه گام
نهند که تاریخ تاکنون مانند آنان کم تر به خود دیده است؛ مردان و زنانی که آرزوی
شان شهادت بود و اگر امام اجازه می داد، قلب خود را به او هدیه می کردند. آنان به
خوبی به این واقعیت رسیده بودند که امام اهل شعار نیست و اگر فریاد بر می آورد که
«من اکنون قلب خود را برای سرنیزه های مأمورین شما حاضر کردم»، از شهادت طلبی خود
خبر می دهد و حاضر است پا به پای آنان جان خود را در راه رسیدن به هدف تقدیم کند.
(63)
از این رو، در دوران دفاع مقدس یاران سنگر نشین و جوان امام همچون یاران دوران
شکنجه و تبعید، امام را در کنار خود احساس می کردند و می دیدند که امام مثل همه ی
دولت مردان دنیا نیست که با شروع جنگ، زندگی خود را به پناهگاه های محکم و ضد اتمی
ببرد. او حتی در
حساس ترین روزهای دفاع مقدس و موشک باران شهر تهران به یاد مردم بی دفاع شهر و
یاران سنگر نشین، حتی حاضر نبود به یک پناهگاه برود. فریده مصطفوی فرزند امام راحل
در خاطراتش نقل می کند:
در ایام جنگ تحمیلی و بمباران ها که جماران بسیار مورد تهاجم قرار می گرفت امام
حاضر نشدند اتاق خود را تغییر مکان بدهند؛ ولی از خانم می خواستند که به جای امنی
بروند
(64)
یاران امام خود را در امام، و امام هم خود را در یارانش فانی و ذوب شده می دید؛
امام آرزوی محشور شدن با آنان را داشت؛
(65)
و بر دست و بازوانشان بوسه می زد،
(66)
و آنان نیز خود را پروانة شمع وجود خمینی می دیدند.
نامة محبت آمیز یکی از سوختگان شمع وجود خمینی در کنج اسارتگاه های سخت و جانکاه
رژیم بعثی، نشان از رابطه ی عمیق و الهی یاران امام با مراد و مرجع خود دارد؛ رابطه
ای که تحمیل گرسنگی ها، تازیانه ها، محرومیت ها و سیاه چال های حزب بعث مانند شکنجه
گاههای ساواک رابطه آنان با امامشان را نگسست:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم ایّاک نعبد و ایّاک نستعین
مادرم سلام، این نامه مخصوص پدر بزرگوارم هست.
پدر عزیز و هادی ام و مایه ی دانایی ام و دارای روح خدایی ام، سلام علیکم! گرچه
مشکل است معرفت قدر تو؛ اما این جملاتی است تقدیم به قلب تو، و صفت را از چند چیز
پرسیدم: از کوه گفت از من استوارتر؛ از دریا، گفت از من خروشان تر؛ از خورشید، گفت
از من تابان تر.
گاهی که سر انقیاد به حال تحقیر بر دامنت گذاشتیم به ما فرزندانت فرمودی: - اگر
لایق باشم- «دست و بازویتان را می بوسم». دانی چرا چنین شاعرانه می گویم! دیدهای
پروانه را گرد شمع مجنون وار، فقط سر سودای وصال نور دارد. من الان چنینم و یاد
وصال در خاطرم هست که از او دورم؛ اما عیان می بینم که اگر مولایت بخواهد- بزودی –
شاید تو را ببینم، و اگر نبینم وعده ی مابر سر حوض با مادرت ان شاء الله.
خداحافظ، التماس دعا (پدر ما را حلال کن)
(67)
امام در پاسخ به این نامة محبت آمیز، هرگز نمی تواند افسردگی خود را از دوری یارانش
پنهان کند:
به نام خدا
فرزند عزیزم! نامه ی شما که از سلامت مزاجتان بحمد الله خبر داد واصل شد؛ و موجب
خرسندی از این جهت، و افسردگی از جهات دیگر شد. عزیزم ما سلامت هستیم و به شما و
سایر دوستان دربند، دعا می کنم. شما نگران نباش. این نحو گرفتاری ها برای دوستان
خدا همیشه بوده و موجب بلندی مقام و رحمت خدا هست. امیدوارم بزودی همگی با سلامت به
وطن خود بازگردید. به دوستانتان سلام
مرا برسانید، خداوند به شماها صبر و اجر عنایت کند.
(68)
یاران امام به درجه ای از اخلاق رسیده بودند که امام، خود قبلاً به آن دست یافته
بود. حضرت امام جوانانی به جامعه تحویل داد که یکی از آنان شهید آزاده شهسواری بود
که با دستان بسته در میان دژخیمان بعثی فریاد برآورد: «مرگ بر صدام، ضد اسلام».
امامِ از خود گذشته و به خدا پیوسته، بذر گذشت و ایثار و برادری را در دل جوانان به
گونه ای کاشت که در سنگرهای جهاد، گذشتن از جان خود را بر شهادت برادران، مقدم می
کردند، و اگر چند سیب برای رفع گرسنگی به دستشان می رسید، بهترین سیب از آن آخرین
نفر می شد.
یاران امام مفتخر بودند در زمانی زندگی می کنند که رهبرشان رنگ و بوی امام زمانشان
را دارد و امام نیز مفتخر به زندگی در عصر این جوانان بود:
ما مفتخریم که در یک همچو برهه از زمان واقع شدیم که مثل شما عزیزان در آن جا و در
آن زمان و در آن مکان واقع شدید و ما از هوایی تنفس می کنیم که شما از آن هوا تنفس
می کنید. شما ایثارگرید و شما اخلاص مندید. شما بر نفس خود پیروز شدید و ما عقب
ماندیم.
(69)
محوریت مهربانی در مشی سیاسی
آشنایی کامل حضرت امام به زمان و شناخت ویژگی های مخاطب عصر خود، در کنار تجربه ی
تاریخی اش در شیوه های تبلیغ و ترویج مبانی دینی،
موجب شده بود که وی در مسیر هدایت گری جنبه ی مدارا و رأفت را در پش گیرد.
امام گرچه در ارتباط خود با خدا، توازنی بین خوف و رجا ایجاد کرده بود و پیرو
عرفانی اعتدالی بود؛ اما در برخورد با مخاطبان و شاگردانش تکیه بر صفات جمالی
خداوند داشت و آنان را نافذتر و تأثیرگذارتر از بیان صفات جلالی می دانست.
از این رو، پیروان مکتب سیاسی خود و نیز مسؤولان نظام اسلامی را به بیان صفات
جمالی، امید و رأفت و مهربانی سفارش می کرد:
در مسائل ملایمت و جهت رحمت، بیش تر از جهت خشونت تأثیر می کند... با ملایمت، انسان
بهتر می تواند مسائل را حل کند تا شدت.
(70)
رأفت و محبت و امید و مبارزه با یأس از رحمت الهی، در تمام حرکت های سیاسی- اجتماعی
امام موج می زند. ایشان به روحانیون و مبلغان توصیه می کرد تا کارهای خود را با نام
خدا آغاز کنند و آبرو و حیثیت افراد را در نظر داشته باشند. علاوه بر این، روحیه ی
محبت را تأثیرگذارتر و کارامدتر از روحیه ی شدت و حدّت می دانست:
با اسم خدا حرکت کنید و با اسم خدا هدایت کنید و با اسم خدا ترویج کنید و با اسم
خدا انحرافات رامستقیم کنید... [اگر] بخواهید مقابل یک اهل علمی که آن جا هست
بایستید و بشکنید خدای نخواسته حیثیت او را، بدانید که این انسانی نیست و الهی
نیست، شیطانی است. با همه محبت
کنید؛ با محبت می شود منحرف ها را مستقیم کرد، بهتر از این که با شدت و حِدّت، گاهی
نمی شود و الّا غالباً می شود.
(71)
امام در مسیر هدایت الهی- در عرصه ی سیاست – قائل به دو اصل بود: در اصل نخست با
نفی روش «هدف وسیله را توجیه می کند»، بر این باور بود که نمی توان انحراف را با
انحراف درست کرد، بلکه تنها با نور هدایت می توان فرد منحرف را به «صراط مستقیم»
باز گرداند. از این رو، می فرمود:
ما فرض می کنیم که شما وقتی که رفتید یک انحرافات دیدید، انحرافات را با انحراف
خیال نکنید، [می توانید] اصلاح بکنید، انحراف نمی تواند انحراف را مستقیم کند.
انحرافات را با نور هدایت خدا و باسم ربک مستقیم کنید.
(72)
اصل دوم در مکتب سیاسی – اجتماعی امام، تزکیه و تهذیب شخص هدایت گر است. بر مبنای
این اصل و بر مبنای نص صریح قرآن کریم: «قُوا أنفُسَکُم وَ أَهلِیکُم نَارَاً» کسی
که هدایت گر جامعه است و دارای مسئولیت، ابتدا باید خودش مراحل تهذیب و تزکیه را طی
کند:
اگر بخواهد تهذیب کند جامعه را، اول از خودش باید شروع کند و بعداً تکلیف دارد که
جامعة خودش را تهذیب کند. اگر خودش تهذیب نشود، نمی تواند جامعه را تهذیب کند.
(73)
مردم در مکتب اخلاقی امام
از دیدگاه امام، مردم در نظام سیاسی حکومت جایگاه ویژه ای دارند. این جایگاه به
قدری سرنوشت ساز است که در هیچ یک از ارکان نظام نمی توان نقش محوری آن را نادیده
انگاشت؛ تا آن جا که از دیدگاه ایشان، اگر خلیفة مسلمین از چهارچوب شرع و قانون گام
فراتر نهد، مردم حق دارند برای برکناری وی اقدام کنند:
باید مسلمان این طور باشد که اگر- هرکه می خواهد باشد، خلیفه مسلمین... هرکه می
خواهد باشد- اگر دید پایش را کنار گذاشت، شمشیرش را بکشد که پایت را راست بگذار.
(74)
آنچه در سخن امام جلب توجه می کند، به کارگیری واژه «باید» است. از منظر امام نظارت
بر مسئولین و حتی خلیفه ی مسلمین امری الزامی است و آنان می توانند در هر زمان و
مکانی به این وظیفة شرعی عمل کنند. چنین نگاهی در هیچ یک از مکاتب سیاسی- اجتماعی
جهان به چشم نمی خورد. بی شگ نگاه امام به مردم ایران- که از ایمان و اعتقاد به
اسلام و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) ناشی می شد- نگاهی کاملاً عالمانه و آگاهانه بود
و به خاطر همین اعتقاد بود که امام نه تنها به پیروزی این مردم در انقلاب اسلامی
باور داشت، بلکه به آنان اعتمادی داشت که شاید هیچ کدام از رهبران سیاسی- اجتماعی
عصر کنونی بدان اندازه به مردم خود اعتماد نداشتند.
از نظر امام، مردم در نظام اسلامی ویژگی هایی دارند که به برخی از آن ها اشاره می
شود:
الف) امت برگزیده
امام راحل، امت ایران را امت برگزیده ی جهان اسلام- از عصر پیامبر اکرم (ص) تاکنون-
بر می شمرد و بر این باور بود که مردم ایران از مردم عصر رسالت و عصر امامت بهتر
هستند:
من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده ی میلیونی آن در عصر حاضر، بهتر از ملت
حجاز در عهد رسول الله (ص) و [بهتر از مردم] کوفه و عراق در عهد امیرالمومنین و
حسین بن علی (صلوات الله و سلامه علیهما) می باشند.
(75)
ب) برادر رهبر
از منظر امام، مردم ایران برادر او بودند و ایشان خود را خادم و خدمت گزار این مردم
می دانست:
من با مردم ایران برادر هستم و خود را خادم و سرباز آنان می دانم.
(76)
اگر به من بگویندخدمت گزار بهتر از این است که بگویند رهبر؛ رهبری مطرح نیست، خدمت
گزاری مطرح است. اسلام ما را موظف کرده که خدمت بکنیم.
(77)
ج) صاحب و حافظ اصلی انقلاب
در مکتب سیاسی- اخلاقی امام، مردم صاحب، مسئول و حافظ اصلی انقلابند و هر فتنه و
دسیسه ای را که بر ضد انقلاب صورت گیرد دفع می کنند:
اگر نبود حضور مردم، هریک از این توطئه ها می توانست به اصول نظام ضربه بزند، که
خدا را سپاس می گزاریم که ملت ایران را موفق نمود تا با قامتی استوار به رسالت خود
عمل کند و صحنه ها را ترک نگوید.
(78)
اما برای مردم چنان جایگاه والایی قائل است که خود را نیز از پاسخ گویی و خواست
مردم مستثنا نمی داند:
ملت با اسلام است؛ نه با من است و نه با شما و نه با دیگری. من اگر یک کلمه ای
برخلاف اسلام. بگویم، همین ملت می ریزند و من را از بین می برند. ملت اسلام را می
خواهد، ملت، شخص نمی خواهد، شخص پرست نیست ملت. ملت می خواهد که قوانین اسلام در
این مملکت پیاده بشود.
(79)
اما به گونه ای با مردم برخورد کرد که هیچ یک از رهبران سیاسی عصر حاضر برخورد
نکردند. امام مردم را به جای دعوت به خود، به خدا دعوت کرد و به جای تکیه بر فرد،
به اسلام ترغیب کرد.
دعوت امام به خودباوری و پرهیز از اسطوره سازی و دوری از مکاتب
شرقی و غربی نیز ریشه در همین نگرش الا و تربیت الهی و هدایت انسانی او داشت. چنین
باوری از مردم در مکتب سیاسی امام، موجب شد تا مردم در دیدگاه امام چنین تجلی کنند:
مردم یک عقد اخوتی با افراد نبسته اند، که با هیچ یک از ما [نبسته اند]. اگر دیدند
من یک وقتی پایم را کنار گذاشتم از آن رویه ای که خود این ملت دارد و این سیل
خروشان دارد، من بخواهم به خلاف این سیل شنا بکنم، من را از بین می برند؛ هرکس باشد
این طور است.
(80)
محوریت دادن حضرت امام به مردم، برای دفاع از اسلام و انقلاب موجب شد مردم به قدرتی
تبدیل شوند که بتوانند ده ها و بلکه صدها بحران به وجود آمده توسط شرق و غرب و
ایادی آنان را یکی پس از دیگری خنثی کنند؛ بحران هایی که حتی یکی از آن ها می
توانست انقلاب و حکومت را به سوی فروپاشی سوق دهد.
سخنان امام در جمع مردم، پس از خنثی شدن کودتای نوژه، پیامی صریح بود تا همه، به
ویژه دشمنان انقلاب بدانند مردم در مکتب سیاسی امام محور انقلاب هستند.
اگر این فانتوم ها هم بلند شده بود... می خواستند چه بکنند، پدر این ها را در می
آوردند. مگر ملت ما... نشسته آن جا که یک فانتوم و دو فانتوم کاری انجام بدهد!
این احمق ها نفهمیدند این را که با چهارتا مثلاً سرباز- سربازها که با
این ها موافق نیستند- با چهار نفر از این درجه دارها مثلاً و امثال این ها می شود
یک مملکت 35 میلیونی که همه مجهز هستند، این ها بتوانند فتح کنند. این ها غلط فکر
کردند؛ این ها نفهمیدند که شوروی با همه قدرتی که دارد و با همه ی ابزاری که دارد و
با همة سلاح های مدرنی که دارد در افغانستان پوزه اش به خاک مالیده شده.
[در این جا شخصی فریاد می زند: «توطئه چپ و راست، کوبنده اش روح الله است»؛ امام می
فرمایند:] صبر کن، کوبنده اش شما هستید، روح الله کی هست!
(81)
رابطه ی متقابل بین امام و مردم، رابطه ای به عمق ایمان این دو به اسلام و ارزش های
الهی است. در حقیقت، امام گم شدة مردم بود و مردم گم شدة امام. گویی تقدیر چنین رقم
خورده بود که پس از قرن های پرفراز و نشیب در تاریخ تشیع و ایران، این دو در حساس
ترین مقطع تاریخ، یکدیگر را بیابند.
مردم امام را جانشین امامان معصوم (ع) می دیدند و امام، مردم را بهتر از مردم عصر
پیامبر و ائمه. امام (ع) انتقاد و اعتراض نسبت به اعمال خلاف را حقی برای مردم بر
می شمرد و می فرمود:
اگر خدای نخواسته یک کسی پیدا شد که یک کار خلاف کرد، اعتراض کنند؛ مردم، مردم همه
به او اعتراض کنند که آقا چرا این کار را می کنی.
(82)
امام دامنه ی این اعتراض و انتقاد را برای مردم چنان گسترده می دید که در
وصیت نامه سیاسی- الهی خود به مردم چنین اجازه ای داد تا در صورتی که دستگاه های
خبری و مطبوعات برخلاف اسلام و مصالح کشور حرکت کردند و مبلّغ و مروّج آزادی های
غیراخلاقی شدند و بستر تباهی دختران و پسران را مهیا کردند، اگر مسئولان رسیدگی
نکردند، خودشان وارد میدان شوند، و با مفاسد و مظاهر فساد و تباهی به مبارزه
برخیزند:
از آزادی های مخرب باید جلوگیری شود و از آنچه در نظر شرع، حرام و آنچه برخلاف مسیر
ملت و کشور اسلامی و مخالف با حیثیت جمهوری اسلامی است، به طور قاطع اگر جلوگیری
نشود، همه مسئول می باشند. و مردم و جوانان حزب اللهی اگر برخورد به یکی از امور
مذکور نمودند، به دستگاه های مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهی نمودند، خودشان
مکلّف به جلوگیری هستند.
(83)
از دیدگاه امام، مردم مؤمن ایران از چنان شعور سیاسی و انقلابی برخوردار هستند که
نیاز به امر و نهی احزاب و گروه ها نداشته و ندارند و نیازمد هیچ قیّمی نبوده و
نیستند و هیچ کس هم حق آن را ندارد که کسی و یا گروهی را بر آنان تحمیل کند:
باید مردم را برای انتخابات آزاد گذاریم و نباید کاری بکنیم که فردی بر مردم تحمیل
شود.
(84)
در همین راستا، امام جایگاه و اختیاراتی برای مردم قائل شد که در هیچ یک از مکاتب
سیاسی، حتی مدعی دموکراسی و مردم سالاری دیده
نشده است. امام از روزی که نهضت را آغاز کرد تنها بر قدرت مردم تکیه داشت، و حتی در
وصیت نامه ی سیاسی- الهی خود – در صورت عدم توجه مسئولین به مبانی دینی و اخلاقی-
مردم را به دفاع از آن فرا خوانده و برای حراست از آرمان های انقلاب اسلامی باز هم
به مردم قدرت و اختیاراتی می دهد.
عذرخواهی امام از مردم
(85)
در برخی از مقاطع تاریخ انقلاب، اظهار شرمندگی و کوچکی
در مقابل آنان، توصیه های مکرر به مسئولین برای خدمت به مردم، به کارگیری الفاظ
ساده و عامیانه در سخنرانی هایش- با این که می توانست به عنوان یک سیاستمدار،
فیلسوف و عارف از الفاظ سنگین سیاسی، فلسفی و عرفانی استفاده کند- همه و همه، نشان
از احترام نهادن به عامة مردم و جلب توجه مسئولین به آنها دارد.
امام راحل همان گونه که در آغاز مبارزه، تنها بر اراده مردم تکیه کرد و اعتقادی به
احزاب، دستجاب، اپوزیسیون ها و سندیکاهای مختلف نداشت، پس از پیروزی انقلاب هم مردم
را اصل می دانست.
قطعاً این اعتماد و توجه، دو طرفه بود و مردم هم امام را نماینده ی همه ی مظلومان و
پابرهنگان و حق مداران جهان می دانستند؛ اما راز این دلبستگی قلبی و دو طرفه ی امام
و مردم، چیزی جز این نبود که امام می دانست یکایک مردم مؤمن و انقلابی، خود حافظ
دین و انقلاب خواهند بود؛ از این رو، امام
با قلبی مطمئن و آرام از بین مردم رخت بر بست، و به جایگاه ابدی خود که همانا جوار
ملکوتی معصومین (ع) بود هجرت کرد، در حالی که مردم را به باوری رساند که در آن
باور:
با رفتن یک خدمت گزار در سدّ آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد که خدمت گزاران بالا و
والاتر در خدمتند؛ و الله نگهدار این ملت و مظلومان جهان است.
(86)