35- صفات العاقل
يا هشام ان العاقل لا يحدث من يخاف تكذيبه و لا يسال من يخاف منعه و لا يعد ما لا
يقدر عليه و لا يرجو ما يعنف برجائه و لا يتقدم على ما يخاف العجز عنه و كان امير
المؤمنين(ع) يوصى اصحابه يقول: (((اوصيكم بالخشية من الله فى السر و العلانية و
العدل فى الرضا و الغضب و الاكتساب فى الفقر و الغنى و ان تصلوا من قطعكم و تعفوا
عمن ظلمكم و تعطفوا على من حرمكم و ليكن نظركم عبرا و صمتكم فكرا و قولكم ذكرا و
طبيعتكم السخاء فانه لا يدخل الجنة بخيل و لا يدخل النار سخى)))
35- اوصاف خردمندان
اى هشام! خردمند با كسى كه سخن او را دروغ خواهد پنداشت سخن نمىگويد و از آن كس كه
بيمناك بخل و دريغ اوست چيزى نمىطلبد و آنچه را در توان او نيست وعده نمىدهد و
اميد به آنچه مايه خوارى اوست نمىبندد و راهى را كه در آن فرو مىماند آغاز
نمىكند. اميرمؤمنان - درود بر او باد - ياران و خواهان خويش را اندرز مىداد و
مىفرمود: شما را به خشيت از خداوند، در پنهان و آشكار، اندرز مىدهم و سفارش
مىكنم. و (نيز) به عدالت در هنگام خرسندى و خشم، و تلاش و كوشش در هنگام فقر و
غنا، و اين كه به آن كس كه از شما (دل) بريده است بپيونديد، و از آن كه به شما ستم
روا داشته درگذريد، و به كسى كه از شما دريغ داشته مهربانى كنيد. نگاهتان
عبرتاندوز باشد، سكوت و خاموشى تان انديشه، سخنتان ذكر و ياد (خداوند)، و سرشتتان
بخشش و سخاوت؛ چرا كه بخيل و تنگ چشم به بهشت در نمىآيد و گشاده دست و سخاوتمند به
دروزخ نمىافتد.
36- رحمة اللّه
(((يا هشام رحم الله من استحيا من الله حق الحياء فحفظ الراس و ما حوى و البطن و ما
وعى و ذكر الموت و البلى و علم ان الجنة محفوفة بالمكاره و النار محفوفة
بالشهوات)))
36- مهربانى خداوند
اى هشام! خداوند مهربانى كند و رحمت آورد بر آن كس كه از او - چنانكه بايد و شايد -
شرم كند و سر و آنچه را در آن نهاده است و شكم و آنچه را در آن پنهان است (مراقبت و
صيانت كند و) نگاهدارد، مرگ و پوسيدگى تن را ياد آورد و بداند كه بهشت در رنجها و
دشورايها پوشيده است و آتش دوزخ در لذتها و شهوتها پيچيده.
37- ثواب الاحسان
(((يا هشام من كف نفسه عن اعراض الناس اقاله الله عثرته يوم القيامة و من كف غضبه
عن الناس كف الله عنه غضبه يوم القيامة)))
37- پاداش نيكى
اى هشام! هركه دست از (هتك هرمت) كيان مردم بردارد، خداوند در روز برانگيزش (و جهان
ديگر) از لغزشهاى او در مىگذرد، و هر كه خشم خويش را از مردمان برگيرد، خداوند در
روز برانگيزش (و جهان ديگر) خشم از او برمىگيرد.
38- العقل و الصدق
(((يا هشام ان العاقل لا يكذب و ان كان فيه هواه)))
38- خرد و راستى
اى هشام! خردمند دروغ نمىگويد، اگر چه خواهش دل او باشد و آن را دوست بدارد.
39- اعتى الناس
(((يا هشام وجد فى ذؤابة سيف رسول الله(ص) ان اعتى الناس على الله من ضرب غير ضاربه
و قتل غير قاتله و من تولى غير مواليه فهو كافر بما انزل الله على نبيه محمد(ص) و
من احدث حدثا او آوى محدثا لم يقبل الله منه يوم القيامة صرفا و لا عدلا)))
39- مردمان سركش
اى هشام!... سركشترين مردمان در آستان خداوند كسى است كه بىگناهى را زخم زند و
بكشد، و آنكس كه ولايت بيگانگان را گردن نهد، به آنچه خداوند بر پيام آور خويش،
محمد - درود و ستايش خداوند بر او و خاندانش باد - فرستاده كافر شده است، و هركس
بدعتى در ديانت نهد و بدعتگزارى را پناه و امام دهد، خداوند در روز برانگيزش (و
جهان ديگر) هيچ تاوانى از او نپذيرد.
40- وسائل التقرب الى اللّه
(((يا هشام افضل ما يتقرب به العبد الى الله بعد المعرفة به الصلاة و بر الوالدين و
ترك الحسد و العجب و الفخر)))
40- ابزار سلوك
اى هشام! برترين ابزار و دست مايه تقرب و نزديكى به (ساخت قدس) خداوند، پس از شناخت
و معرفت او، نماز است و مهربانى و نيكوكارى با پدر و مادر و ترك حسد و خودبينى و
تفاخر.
41- الدنيا كفىء الظلال
يا هشام اصلح ايامك الذى هو امامك فانظر اى يوم هو و اعد له الجواب فانك موقوف و
مسئول و خذ موعظتك من الدهر و اهله فان الدهر طويله قصيره فاعمل كانك ترى ثواب عملك
لتكون اطمع فى ذلك و اعقل عن الله و انظر فى تصرف الدهر و احواله فان ما هو آت من
الدنيا كما ولى منها فاعتبر بها و قال على بن الحسين(ع): (((ان جميع ما طلعت عليه
الشمس في مشارق الأرض و مغاربها بحرها و برها و سهلها و جبلها عند ولى من اولياء
الله و اهل المعرفة بحق الله كفىء الظلال ثم قال(ع) او لا حر يدع هذه اللماظة
لأهلها يعنى الدنيا فليس لأنفسكم ثمن الا الجنة فلا تبيعوها بغيرها فانه من رضى من
الله بالدنيا فقد رضى بالخسيس.)))
41- جهان چون سايهاى
اى هشام! روزگارانت را درست كن، بنگر كه چه روزهايى در پيش است، پاسخى براى آن روز
فراهم آر، كه تو را برپا (و ايستاده) مىدارند و از تو (چيزهايى) مىپرسند. از
روزگاران (و مردمان) پند بياموز؛ چرا كه روزگار با همه درازى، كوتاه است. كردار تو
چنان باشد، گويى پاداش آن را پيش چشم مىبينى و (از اين رو) بر اميد و آرزوى خويش
مىافزايى، و از خدا و در خانه خدا انديشه كن و به ديگرگونى روزگاران بنگر كه آينده
اين جهان، همانند گذشته آن است؛ پس از جهان عبرت بيندوز. على بن الحسين - درود بر
هر دو باد - فرموده است: تمام آنچه خورشيد در مشرق و مغرب جهان، بر آن مىتابد؛ از
دريا و خشكى و دشت و كوه، (همه) در نزد دوستان خداوند و عارفان و آشنايان مقام او
چون سايهاى است. آن حضرت سپس فرموده است: آزادهاى هست آيا كه اين جهان اندك ناچيز
را - كه به پس مانده غذايى در دهانى مىماند - به دوستداران آن وانهند؟ تنها بهشت،
بهاى جان شماست، جان را جز با بهشت سودا نكنيد. آن كس كه از (نعمتهاى بيكران)
خداوند تنها به همين جهان خرسند مىشود، به اندك چيزى و پست چيزى خرسند شده و بسنده
كرده است.
42- طريق الانعتاق
(((يا هشام ان كل الناس يبصر النجوم و لكن لا يهتدى بها الا من يعرف مجاريها و
منازلها و كذلك انتم تدرسون الحكمة و لكن لا يهتدى بها منكم الا من عمل بها)))
42- راه رهايى
اى هشام! همه مردمان ستارگان آسمان را مىبينند، اما تنها آن كس از آنان راه
مىجويد (و سفر مىكند و به بيراهه نمىرود) كه با سير ستارگان (و مدار حركت و)
منزل آنها آشنا باشد. شما نيز حكمت و فرزانگى مىآموزيد، اما تنها آن كس از شما راه
مىيابد (و گمراه نمىشود) كه به آنچه آموخته است عمل كند.
43- الحكم العيسوية
(((يا هشام ان المسيح(ع) قال للحواريين يا عبيد السوء يهولكم طول النخلة و تذكرون
شوكها و مئونة مراقيها و تنسون طيب ثمرها و مرافقها كذلك تذكرون مئونة عمل الآخرة
فيطول عليكم امده و تنسون ما تفضون اليه من نعيمها و نورها و ثمرها يا عبيد السوء
نقوا القمح و طيبوه و ادقوا طحنه تجدوا طعمه و يهنئكم اكله كذلك فاخلصوا الإيمان و
اكملوه تجدوا حلاوته و ينفعكم غبه بحق اقول لكم لو وجدتم سراجا يتوقد بالقطران فى
ليلة مظلمة لاستضاتم به و لم يمنعكم منه ريح نتنه كذلك ينبغى لكم ان تاخذوا الحكمة
ممن وجدتموها معه و لا يمنعكم منه سوء رغبته فيها يا عبيد الدنيا بحق اقول لكم لا
تدركون شرف الآخرة الا بترك ما تحبون فلا تنظروا بالتوبة غدا فان دون غد يوما و
ليلة و قضاء الله فيهما يغدو و يروح.
بحق اقول لكم ان من ليس عليه دين من الناس اروح و اقل هما ممن عليه الدين و ان احسن
القضاء و كذلك من لم يعمل الخطيئة اروح هما ممن عمل الخطيئة و ان اخلص التوبة و
اناب و ان صغار الذنوب و محقراتها من مكايد ابليس يحقرها لكم و يصغرها فى اعينكم
فتجتمع و تكثر فتحيط بكم بحق اقول لكم ان الناس فى الحكمة رجلان فرجل اتقنها بقوله
و صدقها بفعله و رجل اتقنها بقوله و ضيعها بسوء فعله فشتان بينهما فطوبى للعلماء
بالفعل و ويل للعلماء بالقول يا عبيد السوء اتخذوا مساجد ربكم سجونا لأجسادكم و
جباهكم و اجعلوا قلوبكم بيوتا للتقوى و لا تجعلوا قلوبكم ماوى للشهوات ان اجزعكم
عند البلاء لأشدكم حبا للدنيا و ان اصبركم على البلاء لأزهدكم فى الدنيا يا عبيد
السوء لا تكونوا شبيها بالحداء الخاطفة و لا بالثعالب الخادعة و لا بالذئاب الغادرة
و لا بالأسد العاتية كما تفعل بالفرائس كذلك تفعلون بالناس فريقا تخطفون و فريقا
تخدعون و فريقا تغدرون بهم.
بحق اقول لكم لا يغنى عن الجسد ان يكون ظاهره صحيحا و باطنه فاسدا كذلك لا تغنى
اجسادكم التى قد اعجبتكم و قد فسدت قلوبكم و ما يغنى عنكم ان تنقوا جلودكم و قلوبكم
دنسة لا تكونوا كالمنخل يخرج منه الدقيق الطيب و يمسك النخالة كذلك انتم تخرجون
الحكمة من افواهكم و يبقى الغل فى صدوركم يا عبيد الدنيا انما مثلكم مثل السراج
يضىء للناس و يحرق نفسه يا بنى اسرائيل زاحموا العلماء فى مجالسهم و لو جثوا على
الركب فان الله يحيى القلوب الميتة بنور الحكمة كما يحيى الأرض الميتة بوابل
المطر.)))
43- حكمتهاى عيسوى
اى هشام! مسيح - درود بر او باد - به حواريان فرمود: اى بندگان بدكنش! بلنداى درخت
نخل بر شما شگفت و دشوار مىآيد، خارهاى آن و سختى ميوه چينى از آن را به ياد
مىآوريد (و در ذهن و زبان داريد)، اما لطافت ميوهها و سودمنديهايش را فراموش
مىكنيد و از ياد مىبريد. همچنين (و بدين گونه) است كه دشوارى كردار براى آن جهان
را به ياد مىآوريد و در نگاه شما بىپايان و بىفرجام مىآيد و از ياد مىبريد كه
چه مايه از نعمتها و ميوهها و شكوفههاى آن بهره خواهيد برد.
اى بندگان بدكنش (كه كردار زشت مىآوريد)! دانههاى گندم را پاك و به خوبى آسيا
كنيد، تا طعم خوش آن را دريابيد و گواراتان شود. پس همين گونه ايمان را صاف و خالص
گردانيد و كامل كنيد، تا حلاوت آن را دريابيد و از فرجام آن بهره بريد. حقيقت را به
شمايان مىگويم: اگر چراغى در شب تاريكى بيابيد كه به (روغن) قطران مىسوزد، از آن
روشنايى مىگيريد و از بوى ناخوشش نمىرنجيد، همين سان شايسته است كه حكمت و
فرزانگى را از نزد هر كس كه يافتيد برگيريد و نيت ناپاك او (در دانستن و آموزش) شما
را از آموختن حكمت باز ندارد.
اى پرستندگان و بردگان اين جهان! راست مىگويمتان: به شرافت جهان ديگر دست
نمىيابيد، مگر آنچه را دوست مىداريد رها كنيد. براى توبه چشم انتظار فردا نباشيد
كه تا (هر) فردا، شب و روزى مانده است و (مرگ و) قضاى الهى مىآيد و مىرود.
راست مىگويمتان: آن كس كه وام ديگران به گردن ندارد، آسودهتر از آن كس است كه
وامى به گردن دارد و ادا مىكند. و چنين است آن كس كه گناهى ندارد، آسودهتر است از
آن كه گناهى دارد و توبه مىكند و انابت مىآورد. و (راستى كه) گناهان خرد و اندك،
دامها و تورهاى ابليسند، اوست كه در چشمانتان گناهانى را كوچك مىنمايد و خرد
مىشمارد؛ تا انبوه شوند و فراوان گردند و شما را در ميانه گيرند.
راست مىگويمتان: مدعيان حكمت و فرزانگى دو كسند: يكى كسى كه آن را با سخنان خويش
استوار مىدارد و با كردار خويش راست مىگرداند، و ديگر كسى كه آن را با سخنان خويش
استوار مىدارد و با كردار خويش تباه مىكند. بسا فاصله كه ميان اين دو كس است.
خوشا عالمان و زهى دانايان كه اهل كردارند و وراى آن عالمان و دانايان كه (تنها)
اهل گفتارند.
اى بندگان بدكردار! مساجد پروردگار خويش را زندان تنها و پيشانىهاى خويش كنيد و
دل و جانتان را خانه پرستش و پرهيز، و دلهاتان را آرامگاه شهوت نگردانيد. آن كس از
شمايان كه اين جهان را دوستتر مىدارد در هنگامه بلا بيشتر ناشكيبايى مىكند، و آن
كس از شمايان كه از اين جهان كناره مىگيرد و زهد مىورزد، در هنگامه بلا شكيباتر
است.
اى بندگان بدكنش! چنان كلاغكان پرشتاب و روباهان فريبكار و گرگهاى نابكار و شيران
سركش نباشيد، كه آنچه آنان با شكار خويش مىكنند با مردمان روا دارد: برخى را
برباييد و برخى را فريب دهيد و برخى را خيانت كنيد. راست مىگويمتان: چه سود كه تن
به ظاهر و صورت، سلامت باشد و به باطن و سيرت، فاسد. همين سان چه سود از تن شمايان،
كه از آن به شگفت مىآييد، حالى كه جانهاتان را فساد و تباهى آكنده است. چه سود كه
پوستتان را پاكيزه كنيد و دلهاتان ناپاك و آلوده باشد. چون غربال نباشيد كه آرد
نيكو باز پس مىدهد و تفاله را نگاه مىدارد؛ يعنى كه زبانتان فرزانگى و حكمت
بتراود و كينه در سينه شما بماند.
اى بردگان اين جهان! حكايت شما حكايت چراغى است كه مردمان را روشنايى مىبخشد و
خويشتن را مىسوزد. اى فرزندان بنى اسرائيل! همنشين دانايان شويد و به سوى (مجالس)
عالمان راه پيماييد؛ اگر چه با سر زانوان باشد، و خداوند است كه دلهاى مرده را با
روشنايى فرزانگى زنده مىكند، چنانكه زمين مرده را با رگبار باران.
44- طوبى لهم
يا هشام مكتوب فى الإنجيل (((طوبى للمتراحمين اولئك هم المرحومون يوم القيامة طوبى
للمصلحين بين الناس اولئك هم المقربون يوم القيامة طوبى للمطهرة قلوبهم اولئك هم
المتقون يوم القيامة طوبى للمتواضعين فى الدنيا اولئك يرتقون منابر الملك يوم
القيامة.)))
44- زهى آنان...
اى هشام! در انجيل آمده است: خوشا آنانكه به يكديگر مهربانى مىكنند، هم آنانند كه
در روز انگيزش (و جهان ديگر) مهربانى مىبينند. زهى آنان كه ميان مردمان اصلاح و
درستى و راستى مىآورند، هم آنانند كه در روز انگيزش (و جهان ديگر) تقرب مىيابند.
خوشا آنانكه دلها را پاك مىگردانند، هم آنانند كه در روز انگيزش (و جهان ديگر)
خلعت پرهيزگارى مىپوشند. زهى آنان كه در اين جهان فروتنند، هم آنانند كه در روز
انگيزش (و جهان ديگر) بر منبر (و تخت) پادشاهى فراز مىروند.
45- ضالة المؤمن
(((يا هشام قلة المنطق حكم عظيم فعليكم بالصمت فانه دعة حسنة و قلة وزر و خفة من
الذنوب فحصنوا باب الحلم فان بابه الصبر و ان الله عز و جل يبغض الضحاك من غير عجب
و المشاء الى غير ارب و يجب على الوالى ان يكون كالراعى لا يغفل عن رعيته و لا
يتكبر عليهم فاستحيوا من الله فى سرائركم كما تستحيون من الناس فى علانيتكم و
اعلموا ان الكلمة من الحكمة ضالة المؤمن فعليكم بالعلم قبل ان يرفع و رفعه غيبة
عالمكم بين اظهركم)))
45- گشمده مؤمنان
اى هشام! اندك گويى، فرزانگى سترگى است؛ پس سكوت و خاموشى بر شما باد. كه شيوهاى
است نيكو و (مايه) سبكبارى از گناهان است. در (دژ) آرامش و حلم، بردبارى است؛ آن را
استوار كنيد. خداوند - آن تواناترين و باشكوهترين - آن است كه بىهوده مىخندد و
بىهوده راه مىپيمايد دشمن مىدارد. و حاكم بايد چنان شبان باشد و از رعيت خويش (و
مردمان) غفلت نورزد و به آنان كبريا تفروشد. در نهانگاه خويش (نيز) شرمناك خداوند
باشيد و از او شرم كنيد، چنانكه در آشكارا از مردمان شرم مىكنيد.و بدانيد كه سخن
حكمت، گمشده مؤمن است، پس دانش بياموزيد پيش از آنكه از دست برود؛ يعنى فرزانهاى
كه پيش روى شماست غايب شود.
46- تعلم العلم
(((يا هشام تعلم من العلم ما جهلت و علم الجاهل مما علمت عظم العالم لعلمه و دع
منازعته و صغر الجاهل لجهله و لا تطرده و لكن قربه و علمه.)))
46- آموزش دانش
اى هشام! دانشى را كه نمىدانى بيندوز و از آنچه مىدانى به نادان بياموز. دانا را
براى دانشى كه دارد بزرگ شمار و با او ستيز نكن، و نادان را براى دانشى كه ندارد
كوچك شمار، اما نران، به سوى خويش بخوان و به او دانش بياموز.