فرهنگ فرزانگى
پیام امام كاظم عليه‏السلام به هشام بن حكم

گردآوری و ترجمه: م. ناصر

- ۲ -


14- بعث الرسل

(((يا هشام ما بعث الله انبياءه و رسله الى عباده الا ليعقلوا عن الله فاحسنهم استجابة احسنهم معرفة لله و اعلمهم بامر الله احسنهم عقلا و اعقلهم ارفعهم درجة فى الدنيا و الآخرة.)))

14- بعثت پيامبران

اى هشام! خداوند پيامبران و رسولان خويش را (تنها از آن رو) به سوى بندگان و پرستندگان خويش فرستاده است، تا در خدا و از خدا انديشه كنند. پس آن كس (از بندگان) كه اين سروش آسمانى را نيكوتر و زيباتر لبيك گويد و پاسخ دهد، خداوند را زيباتر و نيكوتر شناخته است، و آن كس كه زيباتر و نيكوتر خرد مى‏ورزد، به (كار) خدا آگاهتر است، و آن كس كه خردمندتر است، در هر دو جهان مرتبه‏اى برتر و فراتر دارد.

15- مع كل عبد ملك

(((يا هشام ما من عبد الا و ملك آخذ بناصيته فلا يتواضع الا رفعه الله و لا يتعاظم الا وضعه الله.)))

15- با هر بنده‏اى فرشته‏اى

اى هشام! با هر بنده‏اى فرشته‏اى هست كه در گيسوان او چنگ افكنده است. چون بنده فروتنى كند، (آن فرشته به فرمان) خداوند فرازش مى‏برد و چون كبريا فروشد، فرودش مى‏آورد و خوارش مى‏كند.

16- حجتان سماويتان

(((يا هشام ان لله على الناس حجتين حجة ظاهرة و حجة باطنة فاما الظاهرة فالرسل و الأنبياء و الأئمة و اما الباطنة فالعقول)))

16- دو حجت آسمانى

اى هشام! خداوند در مردمان دو حجت دارد: آشكار و پنهان؛ حجت آشكار، رسولان و پيامبران و امامانند و حجت پنهان، خردها و انديشه‏ها.

17- من هو العاقل؟

(((يا هشام ان العاقل الذي لا يشغل الحلال شكره و لا يغلب الحرام صبره.)))

17- خردمند كيست؟

اى هشام! خردمند آن كس است كه حلال او را از شكر و شاكرى باز ندارد و حرام بر صبر و صابرى او چيرگى نيابد.

18- هادم العقل

(((يا هشام من سلط ثلاثا على ثلاث فكانما اعان هواه على هدم عقله من اظلم نور فكره بطول امله و محا طرائف حكمته بفضول كلامه و اطفا نور عبرته بشهوات نفسه فكانما اعان هواه على هدم عقله و من هدم عقله افسد عليه دينه و دنياه.)))

18- ويرانگران خرد

اى هشام! آن كس كه سه چيز را بر سه چيز برترى بخشد، گويى خواهش تن و هوس را بر ويران كردن خرد خويش يارى داده است: آن كس كه روشنايى انديشه را با (رؤياها) و آرزوهاى بزرگ و بلند، سياه كند و با گفتار بيهوده و بى‏فرجام، زيبايى‏هاى حكمت خويش را تباه كند و (چراغ و) نور عبرت‏اندوزى خويش را با شهوت و خواهش تن خاموش سازد، گويى هوس را به خرد ستيزى و خرد سوزى برترى داده و يارى رسانده است. و آن كس كه خرد را ويران كند و بسوزد، (هر دو جهان و) دين و دنياى خويش را تباه كرده است.

19- العقل و التزكية

(((يا هشام كيف يزكو عند الله عملك و انت قد شغلت عقلك عن امر ربك و اطعت هواك على غلبة عقلك)))

19- خرد و پاكى

اى هشام! چگونه (اميد مى‏برى كه) كردارت، نزد خداوند، پاك باشد، حالى كه خرد و انديشه‏ات را از كار خداوندگار و پروردگارت باز داشته‏اى و هوس را در كار چيرگى بر خرد و انديشه‏ات فرمان برده‏اى.

20- العقل و الوحدة

(((يا هشام الصبر على الوحدة علامة قوة العقل فمن عقل عن الله تبارك و تعالى اعتزل اهل الدنيا و الراغبين فيها و رغب فيما عند ربه (و كان الله) آنسه فى الوحشة و صاحبه فى الوحدة و غناه فى العيلة و معزه فى غير عشيرة.)))

20- خرد و تنهايى

اى هشام! بردبارى بر تنهايى، نشانه نيرومندى خرد است. پس آن كس كه از خدا و براى خداوند - آن برترين - انديشه كند و خرد ورزد، از مردمان جهان و مشتاقان آن كناره مى‏گيرد و به آنچه نزد پروردگار اوست دل مى‏بندد و اشتياق مى‏ورزد. و خداوند نيز همدم بيمناكى او، همنشين تنهايى او، بى‏نيازى فقر او و عزت بخش بى‏كسى او خواهد بود.

21- العقل والطاعة

(((يا هشام نصب الخلق لطاعة الله و لا نجاة الا بالطاعة و الطاعة بالعلم و العلم بالتعلم و التعلم بالعقل يعتقد و لا علم الا من عالم ربانى و معرفة العالم بالعقل.)))

21- خرد و طاعت‏

اى هشام! مردمان براى طاعت خداوند آفريده شده‏اند، و نجات و رستگارى تنها در طاعت و فرمانبردارى است. طاعت نيز به دانش است و دانش به آموزش، و آموزش با خرد و انديشه شكل مى‏بندد. دانش تنها از دانايان ربانى و دانشوران خدا گونه فرو مى‏بارد و راه شناخت دانايان و فرهيختگان، خرد و انديشه آنان است.

22- قبول الحبيب‏

(((يا هشام قليل العمل من العاقل مقبول مضاعف و كثير العمل من اهل الهوى و الجهل مردود.)))


22- قبول دوست

اى هشام! كردار اندك خردمند فرزانه (در آستان حضرت حق) پذيرفته است و دو چندان، و كردار بسيار خودپرستان و نابخردان ناپذيرفته.

23- العقل و الرضا

(((يا هشام ان العاقل رضى بالدون من الدنيا مع الحكمة و لم يرض بالدون من الحكمة مع الدنيا فلذلك ربحت تجارتهم)))

23- خردمندى و خرسندى

اى هشام! خردمند با فرزانگى به اندك چيزى از جهان خرسند است و بى‏فرزانگى با همه (دارايى) جهان ناخرسند، و اين است كه خردمندان سوداى پر سود كرده‏اند.

24- العقل و القناعة

(((يا هشام ان كان يغنيك ما يكفيك فادنى ما فى الدنيا يكفيك و ان كان لا يغنيك ما يكفيك فليس شى‏ء من الدنيا يغنيك)))

24- خرد و قناعت

اى هشام! اگر آنچه كفاف زندگى تو است تو را بس باشد و بى‏نياز كند، اندك چيزى از اين جهان تو را بس است، و اگر نكند، هيچ چيز اين جهان بى‏نيازت نخواهد كرد.

25- الفضل و الفضول

(((يا هشام ان العقلاء تركوا فضول الدنيا فكيف الذنوب و ترك الدنيا من الفضل و ترك الذنوب من الفرض.)))

25- فضيلتى و ضرورتى

اى هشام! خردمندان زياده خواهى از اين جهان را ترك گفته‏اند، چه رسد به گناهان؛ حال آنكه ترك گفتن زياده‏هاى جهان، فضيلتى است و ترك گفتن گناهان، ضرورتى.

26- عقلاء العالم

(((يا هشام ان العقلاء زهدوا فى الدنيا و رغبوا فى الآخرة لأنهم علموا ان الدنيا طالبة و مطلوبة و الآخرة طالبة و مطلوبة فمن طلب الآخرة طلبته الدنيا حتى يستوفى منها رزقه و من طلب الدنيا طلبته الآخرة فياتيه الموت فيفسد عليه دنياه و آخرته.)))

26- خردمندان جهان

اى هشام! خردمندان دل از اين جهان برداشته‏اند و به آن جهان اشتياق بسته‏اند، كه مى‏دانند اين جهان و آن جهان هر دو مى‏جويند و جسته مى‏شوند. آن كس كه آن جهان را بجويد، اين جهان او را در پى مى‏آيد و مى‏جويد؛ تا تمام بهره و روزى خويش را بستاند، و آن كس كه اين جهان را بجويد، آن جهان او را فرا مى‏رسد و مى‏جويد؛(يعنى) مرگ مى‏آيد و هر دو جهان را بر او تباه مى‏كند.

27- العقل و الغنى

(((يا هشام من اراد الغنى بلا مال و راحة القلب من الحسد و السلامة فى الدين فليتضرع الى الله فى مسالته بان يكمل عقله فمن عقل قنع بما يكفيه و من قنع بما يكفيه استغنى و من لم يقنع بما يكفيه لم يدرك الغنى ابدا.)))

27- خردمندى و بى‏نيازى

اى هشام! هر كس بى‏نيازى و استغناى بى‏ثروت و دارايى خواهد، و آسايش دل از حسد جويد و سلامت در ديانت طلبد، فروتنانه و خاكسارانه به آستان خداوند نيايش كند و بخواهد تا خداوند خرد او را افزون و فراوان گرداند؛ كه هر كس خردمند باشد به آنچه او را بس است خرسند و قانع است؛ و چنين كسى بى‏نياز است، و آن كس كه چنين خرسند و قانع نباشد، هرگز معناى بى‏نيازى را در نمى‏يابد.

28- تضرّع العقلاء

يا هشام ان الله جل و عز حكى عن قوم صالحين انهم قالوا: (((رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً انَّكَ انْتَ الْوَهَّابُ))) (آل عمران / 7) حين علموا ان القلوب تزيغ و تعود الى عماها و رداها انه لم يخف الله من لم يعقل عن الله و من لم يعقل عن الله لم يعقد قلبه على معرفة ثابتة يبصرها و يجد حقيقتها فى قلبه و لا يكون احد كذلك الا من كان قوله لفعله مصدقا و سره لعلانيته موافقا لأن الله لم يدل على الباطن الخفى من العقل الا بظاهر منه و ناطق عنه.

28- نيايش خردمندان

اى هشام! خداوند - آن باشكوه‏ترين و تواناترين - از نيكوكار مردمانى چنين حكايت كرده است كه گفته‏اند: (((خداوندا! دلهاى ما را از پس آن كه ما را راه نموده‏اى، منحرف نگردان، و ما را از نزد خويش رحمتى بخش، تويى، تويى، خداوند فراخ بخش نيكودار.))) كه آنان مى‏دانستند كه دلها و جانها گمراهى مى‏گيرد و كژى مى‏پذيرد و به نابينايى و پستى باز مى‏گردد. آن كه از خداوند انديشه نكند، بيم او در دل داه نمى‏دهد و آن كه از خداوند انديشه نكند، دل به شناخت و معرفتى استوار، كه ببيند و راستى و حقيقت آن را در جان خويش بيابد، نمى‏بندد. و هيچ كس چنين (صاحب معرفت) نمى‏شود، مگر آنكه گفتار و كردارش يكسان باشد و آشكار و نهانش يكسو. چرا كه خداوند آدميان را به خرد پوشيده و پنهان راهنما نشده است و آنان را خردى بخشيده است پيدا و گويا.

29- تمام العقل

(((يا هشام كان امير المؤمنين(ع) يقول ما من شى‏ء عبد الله به افضل من العقل و ما تم عقل امرئ حتى يكون فيه خصال شتى الكفر و الشر منه مامونان و الرشد و الخير منه مامولان و فضل ماله مبذول و فضل قوله مكفوف نصيبه من الدنيا القوت و لا يشبع من العلم دهره الذل احب اليه مع الله من العز مع غيره و التواضع احب اليه من الشرف يستكثر قليل المعروف من غيره و يستقل كثير المعروف من نفسه و يرى الناس كلهم خيرا منه و انه شرهم فى نفسه و هو تمام الأمر.)))

29- كمال خرد

اى هشام! اميرمؤمنان - درود بر او باد - مى‏فرمود: هيچكس خداوند را با چيزى كه برتر و بهتر از خرد باشد نپرستيده است. (خداوند با چيزى برتر از خرد پرستيده نشده است.) خرد هيچ آدمى بار نگيرد و كمال نپذيرد، جز آن كه اين چند صفت و ويژگى در او باشد: كفر نورزد و به هيچ كس شر نرساند، از او از بالندگى و نيكويى برآيد، زياده دارايى خويش را ببخشد، سخنان بيهوده را بس كند، بهره او از جهان (تنها) كفاف زندگى باشد، در همه عمر از دانش سير و آكنده نگردد، خوارى با خدا را از بزرگوارى بى‏خدا دوست‏تر بدارد، نيكويى اندك ديگران را فراوان شمارد، و نيكويى بسيار خويش را اندك پندارد، همه مردمان را نيكوتر و بهتر از خود بداند و خويشتن را - پيش خود - بدترين آنان بينگارد. و اين همه سخن در كمال خرد است.

30- ثمرة الصدق و الاحسان

(((يا هشام من صدق لسانه زكا عمله و من حسنت نيته زيد فى رزقه و من حسن بره باخوانه و اهله مد فى عمره.))

30- ميوه راستى و نيكويى‏

اى هشام! هركس زبانش راست گويد، كردارش پاك شود، هركس نيت و پندار نيكو آورد، روزى‏اش افزون گردد، و هر كس با برادران (و ياران) و خاندانش نيكويى (و مهربانى) كند، عمر بلند و روزگار دراز يابد.

31- تعليم الحكمة

(((يا هشام لا تمنحوا الجهال الحكمة فتظلموها و لا تمنعوها اهلها فتظلموهم)))

31- آموزش حكمت‏

اى هشام! حكمت و فرزانگى را به نادانان و نابخردان نياموزيد كه (اگر چنين كنيد) به حكمت ستم خواهيد كرد، و آن را از مشتاقان و سزاواران دريغ نداريد، كه (اگر چنين كنيد) به آنان ستم روا داشته‏ايد.

32- ترك التعلق بالدنيا

(((يا هشام كما تركوا لكم الحكمة فاتركوا لهم الدنيا.)))

32- ترك تعلق

اى هشام! چنانكه نابخردان خرد و فرزانگى را به شما وانهاده‏اند، شما نيز اين جهان را به آنان وانهيد.

33- ثمن الجنة

(((يا هشام لا دين لمن لا مروة له و لا مروة لمن لا عقل له و ان اعظم الناس قدرا الذى لا يرى الدنيا لنفسه خطرا اما ان ابدانكم ليس لها ثمن الا الجنة فلا تبيعوها بغيرها.)))

33- بهاى بهشت

اى هشام! هر كه جوانمردى ندارد، دين و ايمان ندارد، و هر كه خردمندى ندارد، جوانمردى ندارد. برترين مردمان آن كس است كه اين جهان را براى خود منزلتى بزرگ نشمارد. بهاى تن‏هاى شما جز بهشت چيزى نيست، پس آن را جز با بهشت سودا نكنيد.

34- سيرة المتصدرين

يا هشام ان اميرالمؤمنين(ع) كان يقول: (((لا يجلس فى صدر المجلس الا رجل فيه ثلاث خصال يجيب اذا سئل و ينطق اذا عجز القوم عن الكلام و يشير بالراى الذى فيه صلاح اهله فمن لم يكن فيه شى‏ء منهن فجلس فهو احمق))) و قال الحسن بن على(ع): (((اذا طلبتم الحوائج فاطلبوها من اهلها))) قيل يا ابن رسول الله و من اهلها قال: (((الذين قص الله فى كتابه و ذكرهم))) فقال: (((انَّما يَتَذَكَّرُ اولُوا الْالْبابِ))) (الزمر / 12) قال: (((هم اولو العقول))) و قال على بن الحسين(ع): مجالسة الصالحين داعية الى الصلاح و ادب العلماء زيادة فى العقل و طاعة ولاة العدل تمام العز و استثمار المال تمام المروة و ارشاد المستشير قضاء لحق النعمة و كف الأذى من كمال العقل و فيه راحة البدن عاجلا و آجلا

34- سيره صدر نشينان

اى هشام! اميرالمؤمنان - درود بر او باد - مى‏فرمايد: كسى بايد در صدر (مجلس) نشيند كه سه ويژگى داشته باشد: هرگاه از او سؤالى (و درخواستى) كنند پاسخ دهد، و هرگاه ديگران از سخن باز مانند سخن گويد، و به راى و انديشه‏اى اشارت كند كه صلاح و راستى اهل مجلس در آن باشد. و هر كس هيچ يك از اين سه ويژگى را نداشته باشد و بر صدر نشيند (نابخرد و) و احمق است.

و حسن بن على - درود بر هر دو باد - فرموده است: نياز و حاجت به (آستان) اهل آن بريد. گفتند: اى فرزند پيامبر خدا! اهل آن كيانند؟ فرمود: آنان كه خداوند در كتاب خويش قصه آنان گفته وياد آنان كرده و فرموده است: (((آن كسان پند پذيرند و حق دريابند كه خرد مى‏ورزند)))، (پس) امام فرمود: آنان خردمندانند و امام على بن الحسين - درود بر هر دو باد - فرموده است: همنشينى با صالحان و شايستگان، صلاح و شايستگى مى‏آورد، و سيره دانشوران، افزون ساختن خرد است. فرمان بردن از حاكمان عادل، كمال عزت و بزرگى است و به ثمر رساندن و بارور كردن داراييها (در كار نيك) تمام جوانمردى. هدايت اهل بيت حيرت و آن كس كه به مشورت و كنكاش آمده، گزاردن حق نعمت (خداوند) است، و دست كشيدن از مردم آزارى، از كمال خرد و مايه آرامش تن در هر دو جهان است.