14- بعث الرسل
(((يا هشام ما بعث الله انبياءه و رسله الى عباده الا ليعقلوا عن الله فاحسنهم
استجابة احسنهم معرفة لله و اعلمهم بامر الله احسنهم عقلا و اعقلهم ارفعهم درجة فى
الدنيا و الآخرة.)))
14- بعثت پيامبران
اى هشام! خداوند پيامبران و رسولان خويش را (تنها از آن رو) به سوى بندگان و
پرستندگان خويش فرستاده است، تا در خدا و از خدا انديشه كنند. پس آن كس (از بندگان)
كه اين سروش آسمانى را نيكوتر و زيباتر لبيك گويد و پاسخ دهد، خداوند را زيباتر و
نيكوتر شناخته است، و آن كس كه زيباتر و نيكوتر خرد مىورزد، به (كار) خدا آگاهتر
است، و آن كس كه خردمندتر است، در هر دو جهان مرتبهاى برتر و فراتر دارد.
15- مع كل عبد ملك
(((يا هشام ما من عبد الا و ملك آخذ بناصيته فلا يتواضع الا رفعه الله و لا يتعاظم
الا وضعه الله.)))
15- با هر بندهاى فرشتهاى
اى هشام! با هر بندهاى فرشتهاى هست كه در گيسوان او چنگ افكنده است. چون بنده
فروتنى كند، (آن فرشته به فرمان) خداوند فرازش مىبرد و چون كبريا فروشد، فرودش
مىآورد و خوارش مىكند.
16- حجتان سماويتان
(((يا هشام ان لله على الناس حجتين حجة ظاهرة و حجة باطنة فاما الظاهرة فالرسل و
الأنبياء و الأئمة و اما الباطنة فالعقول)))
16- دو حجت آسمانى
اى هشام! خداوند در مردمان دو حجت دارد: آشكار و پنهان؛ حجت آشكار، رسولان و
پيامبران و امامانند و حجت پنهان، خردها و انديشهها.
17- من هو العاقل؟
(((يا هشام ان العاقل الذي لا يشغل الحلال شكره و لا يغلب الحرام صبره.)))
17- خردمند كيست؟
اى هشام! خردمند آن كس است كه حلال او را از شكر و شاكرى باز ندارد و حرام بر صبر و
صابرى او چيرگى نيابد.
18- هادم العقل
(((يا هشام من سلط ثلاثا على ثلاث فكانما اعان هواه على هدم عقله من اظلم نور فكره
بطول امله و محا طرائف حكمته بفضول كلامه و اطفا نور عبرته بشهوات نفسه فكانما اعان
هواه على هدم عقله و من هدم عقله افسد عليه دينه و دنياه.)))
18- ويرانگران خرد
اى هشام! آن كس كه سه چيز را بر سه چيز برترى بخشد، گويى خواهش تن و هوس را بر
ويران كردن خرد خويش يارى داده است: آن كس كه روشنايى انديشه را با (رؤياها) و
آرزوهاى بزرگ و بلند، سياه كند و با گفتار بيهوده و بىفرجام، زيبايىهاى حكمت خويش
را تباه كند و (چراغ و) نور عبرتاندوزى خويش را با شهوت و خواهش تن خاموش سازد،
گويى هوس را به خرد ستيزى و خرد سوزى برترى داده و يارى رسانده است. و آن كس كه خرد
را ويران كند و بسوزد، (هر دو جهان و) دين و دنياى خويش را تباه كرده است.
19- العقل و التزكية
(((يا هشام كيف يزكو عند الله عملك و انت قد شغلت عقلك عن امر ربك و اطعت هواك على
غلبة عقلك)))
19- خرد و پاكى
اى هشام! چگونه (اميد مىبرى كه) كردارت، نزد خداوند، پاك باشد، حالى كه خرد و
انديشهات را از كار خداوندگار و پروردگارت باز داشتهاى و هوس را در كار چيرگى بر
خرد و انديشهات فرمان بردهاى.
20- العقل و الوحدة
(((يا هشام الصبر على الوحدة علامة قوة العقل فمن عقل عن الله تبارك و تعالى اعتزل
اهل الدنيا و الراغبين فيها و رغب فيما عند ربه (و كان الله) آنسه فى الوحشة و
صاحبه فى الوحدة و غناه فى العيلة و معزه فى غير عشيرة.)))
20- خرد و تنهايى
اى هشام! بردبارى بر تنهايى، نشانه نيرومندى خرد است. پس آن كس كه از خدا و براى
خداوند - آن برترين - انديشه كند و خرد ورزد، از مردمان جهان و مشتاقان آن كناره
مىگيرد و به آنچه نزد پروردگار اوست دل مىبندد و اشتياق مىورزد. و خداوند نيز
همدم بيمناكى او، همنشين تنهايى او، بىنيازى فقر او و عزت بخش بىكسى او خواهد
بود.
21- العقل والطاعة
(((يا هشام نصب الخلق لطاعة الله و لا نجاة الا بالطاعة و الطاعة بالعلم و العلم
بالتعلم و التعلم بالعقل يعتقد و لا علم الا من عالم ربانى و معرفة العالم
بالعقل.)))
21- خرد و طاعت
اى هشام! مردمان براى طاعت خداوند آفريده شدهاند، و نجات و رستگارى تنها در طاعت و
فرمانبردارى است. طاعت نيز به دانش است و دانش به آموزش، و آموزش با خرد و انديشه
شكل مىبندد. دانش تنها از دانايان ربانى و دانشوران خدا گونه فرو مىبارد و راه
شناخت دانايان و فرهيختگان، خرد و انديشه آنان است.
22- قبول الحبيب
(((يا هشام قليل العمل من العاقل مقبول مضاعف و كثير العمل من اهل الهوى و الجهل
مردود.)))
22- قبول دوست
اى هشام! كردار اندك خردمند فرزانه (در آستان حضرت حق) پذيرفته است و دو چندان، و
كردار بسيار خودپرستان و نابخردان ناپذيرفته.
23- العقل و الرضا
(((يا هشام ان العاقل رضى بالدون من الدنيا مع الحكمة و لم يرض بالدون من الحكمة مع
الدنيا فلذلك ربحت تجارتهم)))
23- خردمندى و خرسندى
اى هشام! خردمند با فرزانگى به اندك چيزى از جهان خرسند است و بىفرزانگى با همه
(دارايى) جهان ناخرسند، و اين است كه خردمندان سوداى پر سود كردهاند.
24- العقل و القناعة
(((يا هشام ان كان يغنيك ما يكفيك فادنى ما فى الدنيا يكفيك و ان كان لا يغنيك ما
يكفيك فليس شىء من الدنيا يغنيك)))
24- خرد و قناعت
اى هشام! اگر آنچه كفاف زندگى تو است تو را بس باشد و بىنياز كند، اندك چيزى از
اين جهان تو را بس است، و اگر نكند، هيچ چيز اين جهان بىنيازت نخواهد كرد.
25- الفضل و الفضول
(((يا هشام ان العقلاء تركوا فضول الدنيا فكيف الذنوب و ترك الدنيا من الفضل و ترك
الذنوب من الفرض.)))
25- فضيلتى و ضرورتى
اى هشام! خردمندان زياده خواهى از اين جهان را ترك گفتهاند، چه رسد به گناهان؛ حال
آنكه ترك گفتن زيادههاى جهان، فضيلتى است و ترك گفتن گناهان، ضرورتى.
26- عقلاء العالم
(((يا هشام ان العقلاء زهدوا فى الدنيا و رغبوا فى الآخرة لأنهم علموا ان الدنيا
طالبة و مطلوبة و الآخرة طالبة و مطلوبة فمن طلب الآخرة طلبته الدنيا حتى يستوفى
منها رزقه و من طلب الدنيا طلبته الآخرة فياتيه الموت فيفسد عليه دنياه و آخرته.)))
26- خردمندان جهان
اى هشام! خردمندان دل از اين جهان برداشتهاند و به آن جهان اشتياق بستهاند، كه
مىدانند اين جهان و آن جهان هر دو مىجويند و جسته مىشوند. آن كس كه آن جهان را
بجويد، اين جهان او را در پى مىآيد و مىجويد؛ تا تمام بهره و روزى خويش را
بستاند، و آن كس كه اين جهان را بجويد، آن جهان او را فرا مىرسد و مىجويد؛(يعنى)
مرگ مىآيد و هر دو جهان را بر او تباه مىكند.
27- العقل و الغنى
(((يا هشام من اراد الغنى بلا مال و راحة القلب من الحسد و السلامة فى الدين
فليتضرع الى الله فى مسالته بان يكمل عقله فمن عقل قنع بما يكفيه و من قنع بما
يكفيه استغنى و من لم يقنع بما يكفيه لم يدرك الغنى ابدا.)))
27- خردمندى و بىنيازى
اى هشام! هر كس بىنيازى و استغناى بىثروت و دارايى خواهد، و آسايش دل از حسد جويد
و سلامت در ديانت طلبد، فروتنانه و خاكسارانه به آستان خداوند نيايش كند و بخواهد
تا خداوند خرد او را افزون و فراوان گرداند؛ كه هر كس خردمند باشد به آنچه او را بس
است خرسند و قانع است؛ و چنين كسى بىنياز است، و آن كس كه چنين خرسند و قانع
نباشد، هرگز معناى بىنيازى را در نمىيابد.
28- تضرّع العقلاء
يا هشام ان الله جل و عز حكى عن قوم صالحين انهم قالوا: (((رَبَّنا لا تُزِغْ
قُلُوبَنا بَعْدَ اذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً انَّكَ انْتَ
الْوَهَّابُ))) (آل عمران / 7) حين علموا ان القلوب تزيغ و تعود الى عماها و رداها
انه لم يخف الله من لم يعقل عن الله و من لم يعقل عن الله لم يعقد قلبه على معرفة
ثابتة يبصرها و يجد حقيقتها فى قلبه و لا يكون احد كذلك الا من كان قوله لفعله
مصدقا و سره لعلانيته موافقا لأن الله لم يدل على الباطن الخفى من العقل الا بظاهر
منه و ناطق عنه.
28- نيايش خردمندان
اى هشام! خداوند - آن باشكوهترين و تواناترين - از نيكوكار مردمانى چنين حكايت
كرده است كه گفتهاند: (((خداوندا! دلهاى ما را از پس آن كه ما را راه نمودهاى،
منحرف نگردان، و ما را از نزد خويش رحمتى بخش، تويى، تويى، خداوند فراخ بخش
نيكودار.))) كه آنان مىدانستند كه دلها و جانها گمراهى مىگيرد و كژى مىپذيرد و
به نابينايى و پستى باز مىگردد. آن كه از خداوند انديشه نكند، بيم او در دل داه
نمىدهد و آن كه از خداوند انديشه نكند، دل به شناخت و معرفتى استوار، كه ببيند و
راستى و حقيقت آن را در جان خويش بيابد، نمىبندد. و هيچ كس چنين (صاحب معرفت)
نمىشود، مگر آنكه گفتار و كردارش يكسان باشد و آشكار و نهانش يكسو. چرا كه خداوند
آدميان را به خرد پوشيده و پنهان راهنما نشده است و آنان را خردى بخشيده است پيدا و
گويا.
29- تمام العقل
(((يا هشام كان امير المؤمنين(ع) يقول ما من شىء عبد الله به افضل من العقل و ما
تم عقل امرئ حتى يكون فيه خصال شتى الكفر و الشر منه مامونان و الرشد و الخير منه
مامولان و فضل ماله مبذول و فضل قوله مكفوف نصيبه من الدنيا القوت و لا يشبع من
العلم دهره الذل احب اليه مع الله من العز مع غيره و التواضع احب اليه من الشرف
يستكثر قليل المعروف من غيره و يستقل كثير المعروف من نفسه و يرى الناس كلهم خيرا
منه و انه شرهم فى نفسه و هو تمام الأمر.)))
29- كمال خرد
اى هشام! اميرمؤمنان - درود بر او باد - مىفرمود: هيچكس خداوند را با چيزى كه برتر
و بهتر از خرد باشد نپرستيده است. (خداوند با چيزى برتر از خرد پرستيده نشده است.)
خرد هيچ آدمى بار نگيرد و كمال نپذيرد، جز آن كه اين چند صفت و ويژگى در او باشد:
كفر نورزد و به هيچ كس شر نرساند، از او از بالندگى و نيكويى برآيد، زياده دارايى
خويش را ببخشد، سخنان بيهوده را بس كند، بهره او از جهان (تنها) كفاف زندگى باشد،
در همه عمر از دانش سير و آكنده نگردد، خوارى با خدا را از بزرگوارى بىخدا دوستتر
بدارد، نيكويى اندك ديگران را فراوان شمارد، و نيكويى بسيار خويش را اندك پندارد،
همه مردمان را نيكوتر و بهتر از خود بداند و خويشتن را - پيش خود - بدترين آنان
بينگارد. و اين همه سخن در كمال خرد است.
30- ثمرة الصدق و الاحسان
(((يا هشام من صدق لسانه زكا عمله و من حسنت نيته زيد فى رزقه و من حسن بره باخوانه
و اهله مد فى عمره.))
30- ميوه راستى و نيكويى
اى هشام! هركس زبانش راست گويد، كردارش پاك شود، هركس نيت و پندار نيكو آورد،
روزىاش افزون گردد، و هر كس با برادران (و ياران) و خاندانش نيكويى (و مهربانى)
كند، عمر بلند و روزگار دراز يابد.
31- تعليم الحكمة
(((يا هشام لا تمنحوا الجهال الحكمة فتظلموها و لا تمنعوها اهلها فتظلموهم)))
31- آموزش حكمت
اى هشام! حكمت و فرزانگى را به نادانان و نابخردان نياموزيد كه (اگر چنين كنيد) به
حكمت ستم خواهيد كرد، و آن را از مشتاقان و سزاواران دريغ نداريد، كه (اگر چنين
كنيد) به آنان ستم روا داشتهايد.
32- ترك التعلق بالدنيا
(((يا هشام كما تركوا لكم الحكمة فاتركوا لهم الدنيا.)))
32- ترك تعلق
اى هشام! چنانكه نابخردان خرد و فرزانگى را به شما وانهادهاند، شما نيز اين جهان
را به آنان وانهيد.
33- ثمن الجنة
(((يا هشام لا دين لمن لا مروة له و لا مروة لمن لا عقل له و ان اعظم الناس قدرا
الذى لا يرى الدنيا لنفسه خطرا اما ان ابدانكم ليس لها ثمن الا الجنة فلا تبيعوها
بغيرها.)))
33- بهاى بهشت
اى هشام! هر كه جوانمردى ندارد، دين و ايمان ندارد، و هر كه خردمندى ندارد،
جوانمردى ندارد. برترين مردمان آن كس است كه اين جهان را براى خود منزلتى بزرگ
نشمارد. بهاى تنهاى شما جز بهشت چيزى نيست، پس آن را جز با بهشت سودا نكنيد.
34- سيرة المتصدرين
يا هشام ان اميرالمؤمنين(ع) كان يقول: (((لا يجلس فى صدر المجلس الا رجل فيه ثلاث
خصال يجيب اذا سئل و ينطق اذا عجز القوم عن الكلام و يشير بالراى الذى فيه صلاح
اهله فمن لم يكن فيه شىء منهن فجلس فهو احمق))) و قال الحسن بن على(ع): (((اذا
طلبتم الحوائج فاطلبوها من اهلها))) قيل يا ابن رسول الله و من اهلها قال: (((الذين
قص الله فى كتابه و ذكرهم))) فقال: (((انَّما يَتَذَكَّرُ اولُوا الْالْبابِ)))
(الزمر / 12) قال: (((هم اولو العقول))) و قال على بن الحسين(ع): مجالسة الصالحين
داعية الى الصلاح و ادب العلماء زيادة فى العقل و طاعة ولاة العدل تمام العز و
استثمار المال تمام المروة و ارشاد المستشير قضاء لحق النعمة و كف الأذى من كمال
العقل و فيه راحة البدن عاجلا و آجلا
34- سيره صدر نشينان
اى هشام! اميرالمؤمنان - درود بر او باد - مىفرمايد: كسى بايد در صدر (مجلس) نشيند
كه سه ويژگى داشته باشد: هرگاه از او سؤالى (و درخواستى) كنند پاسخ دهد، و هرگاه
ديگران از سخن باز مانند سخن گويد، و به راى و انديشهاى اشارت كند كه صلاح و راستى
اهل مجلس در آن باشد. و هر كس هيچ يك از اين سه ويژگى را نداشته باشد و بر صدر
نشيند (نابخرد و) و احمق است.
و حسن بن على - درود بر هر دو باد - فرموده است: نياز و حاجت به (آستان) اهل آن
بريد. گفتند: اى فرزند پيامبر خدا! اهل آن كيانند؟ فرمود: آنان كه خداوند در كتاب
خويش قصه آنان گفته وياد آنان كرده و فرموده است: (((آن كسان پند پذيرند و حق
دريابند كه خرد مىورزند)))، (پس) امام فرمود: آنان خردمندانند و امام على بن
الحسين - درود بر هر دو باد - فرموده است: همنشينى با صالحان و شايستگان، صلاح و
شايستگى مىآورد، و سيره دانشوران، افزون ساختن خرد است. فرمان بردن از حاكمان
عادل، كمال عزت و بزرگى است و به ثمر رساندن و بارور كردن داراييها (در كار نيك)
تمام جوانمردى. هدايت اهل بيت حيرت و آن كس كه به مشورت و كنكاش آمده، گزاردن حق
نعمت (خداوند) است، و دست كشيدن از مردم آزارى، از كمال خرد و مايه آرامش تن در هر
دو جهان است.