سخن ناشر
گوهرهايى ناب از پيشوايان معصوم - كه درود خداوند بر آنان باد - در صدف كتابها و
گنجينهى كتابخانهها نهفتهاند كه چون آشكار گردند، دلربايى مىكنند؛ حكمتهايى كه
انديشهها بدانها سخت نيازمندند و دست انسان امروز از دامان بلندشان كوتاه است. روا
نيست كه اين گوهرهاى بىبديل مخزن عرفان را در اين عصر پرنياز و به اين نسل عطشناك
عرضه نكنيم.
امروز مناسبترين زمان براى ارائهى معارف ناب اسلامى است؛ ارائهاى نوين و به
گونهاى دلنشين؛ در اسلوبى شيوا و با شيوهاى زيبا؛ در جذابترين قالبها و دلرباترين
جامهها.
در اين عصر كه بينشهاى رشد يافته از نظارهى خارستان مكتبهاى مادى به ستوه آمده و
انديشههاى بالنده از كاوش در شورهزار مرامهاى ساختهى افكار عليل، ملول گشته و
وجدانهاى بيدار از تماشاى نابسامانيهاى جوامع بشرى به عذابى دردناك گرفتار شده و
جانهاى هشيار از تنفس در فضاى آلودهى مفاسد اجتماعى به تنگ آمدهاند و همگى در
جستجوى راه نجات و آب حياتند، و در عصرى كه باروهاى سستبنيان مسلكهاى الحادى
همچنان در حال فروريختن است و نسل سرگشته و هراسناك امروز در پى يافتن پناهگاهى امن
و دژى استوار است؛ بر انديشمندان متعهد و نخبگان پرورش يافتهى مكتب الهى اسلام،
فرض است كه از بوستان با طراوت معنويت و محضر پر فيض ارباب عصمت، گلهاى معرفت
برگيرند و به خردمندان دردمند و جويندگان حقيقت تقديم نمايند.
درنگ بيشتر روا نيست. امروز بهترين زمان براى ارائهى معارف ناب اسلام است؛ آن هم
به همگان، بخصوص نوجوانان و جوانان پاكنهاد، كه طالبان حقيقى اين سرچشمههاى آب
حياتند. اين دفتر، ارمغانى است از بوستان خاندان عصمت عليهمالسلام و برگزيدهاى از
حكمتهاى ژرف امام كاظم عليهالسلام كه به يار صاحبدل و صحابى رازدار خويش «هشام بن
حكم» به وديعت دادهاند تا خود بهره گيرد و سپس به همهى تشنه كامان زلال معرفت در
همهى اعصار برساند. اميد آنكه شهدى باشد جانپرور در كام جويندگان سرچشمهى آب حيات
و رهپويان راه نجات. ان شاء الله.
ديدگاهها و راهنماييهاى خوانندگان ارجمند را بر ديدهى سپاس مىنهيم و از خداوند
بزرگ توفيق معرفت و طاعت و ارائهى ارمغانهايى ديگر از اين باب را مىطلبيم.
ناشر
هشام كيست؟
هشام بن حكم بغدادى از كسانى است كه همهى دانشوران دينى بر وثاقت و عظمت منزلت او
در نزد ائمه معصومين(عليهم السلام) اتفاق كردهاند. او از متكلمان برجسته فرهنگ
اسلامى و از اصحاب و ياران امام صادق(عليه السلام) و نيز امام كاظم(عليه السلام) به
شمار مىرود.
روايتى تاريخى هست كه نشان از منزلت والاى هشام در نزد امام صادق(عليه السلام)
دارد. هشام، نوجوانى نوباوه بود كه در «منى» به حضور آن حضرت رسيد. در مجلس امام،
بزرگان و مشايخ شيعه؛ مانند: حمران بن اعين، قيس ماصر، يونس بن يعقوب، أبوجعفر أحول
و ديگران حضور داشتند. امام صادق(عليه السلام) هشام را بر صدر نشاند، در حالى كه
همهى اهل مجلس به سال از او بزرگتر بودند. چون امام صادق(عليه السلام) دانست كه
اين كار بر اصحاب و ياران، گران آمده است فرمود: او ما را با دل و زبان و دست خويش
يارى مىكند.
هشام، كتابهاى فراوان نوشته است و راويان و عالمان از او روايت كردهاند. او در
كوفه به دنيا آمد، در بغداد به تجارت پرداخت، در اواخر عمر به كوفه بازگشت و به سال
179 ه.ق. در دوران هارون الرشيد در زندگى مخفيانه درگذشت.
ابننديم در «فهرست» خويش دربارهى هشام چنين آورده است: او از متكلمان برجستهى
شيعه بود؛ كسى كه امام صادق(عليه السلام) او را دعا كرد و فرمود: آنچه را
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) به حسان گفت به تو مىگويم: تا هرگاه كه ما را
بر زبان يارى مىكنى، روح القدس تو را مؤيد بدارد.
هشام، بحثهاى كلامى را دربارهى امامت بنياد نهاد و شيوهى احتجاج و استدلال در آن
را آسان ساخت. در مدح و ستايش او رواياتى هم آمده است، و همين روايت - كه پيش رو
داريد - نيز دلالت بر بزرگى و جلالت او مىكند.
1- بشارة الرب
ان الله تبارك و تعالى بشر اهل العقل و الفهم فى كتابه فقال فَبَشِّرْ عِباد
الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ احْسَنَهُ اولئِكَ الَّذِينَ
هَداهُمُ اللَّهُ وَ اولئِكَ هُمْ اولُوا الْالْبابِ (الزمر/ 19)
يا هشام بن الحكم! ان الله عز و جل اكمل للناس الحجج بالعقول و افضى اليهم بالبيان
و دلهم على ربوبيته بالأدلاء فقال (((وَ الهُكُمْ الهٌ واحِدٌ لا الهَ الَّا هُوَ
الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ))) (البقرة/ 162) (((انَّ فِى خَلْقِ السَّماواتِ وَ
الْارْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ))) - الى قوله (((لآياتٍ لِقَوْمٍ
يَعْقِلُونَ))) (البقرة/ 163).
1- بشارت خداوند
خداوند - آن برترين - خردمندان را، در كتاب خويش، بشارت داده و فرموده است:
(((بندگان مرا كه سخن (از تو) مىنيوشند و به نيكوتر آن پى مىبرند بشارت ده؛ (اين
بندگان) آنانند كه خداوند ايشان را راه نموده است و هم آنانند زيركان و
خردمندان.)))(در ترجمه آيات قرآن كريم، همواره تفسير (و ترجمه) كشف الاسرار ميبدى
را پيش چشم داشتهايم.)
اى هشام! اى پسر حاكم! خداوند - آن تواناترين و با شكوهترين - با موهبت خود، حجت را
بر مردمان تمام كرده، بيان و تبيان (آسمانى) فرو فرستاده و آنان را با دليل و برهان
به ربوبيت و خداوندى خويش راهنما شده و فرموده است: (((و خداى شما، خدايى يكتاست،
جز او خداى يگانهاى نيست، (او كه) بخشايشگر مهربان (است).)))، (((در آفرينش
آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز،... نشانههاى پيدا و روشنى است، براى آن گروه
كه خرد مىورزند.)))
2- دلائل المعرفة
يا هشام قد جعل الله عز و جل ذلك دليلا على معرفته بان لهم مدبرا فقال: (((وَ
سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ
مُسَخَّراتٌ بِامْرِهِ انَّ فِي ذلِكَ لآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ))). (النحل/
12). و قال: (((حم وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ انَّا جَعَلْناهُ قُرْآنا عَرَبِيًّا
لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ))) (الزخرف / 2، 2، 3). و قال: (((وَ مِنْ آياتِهِ
يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفا وَ طَمَعا وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيِي
بِهِ الْارْضَ بَعْدَ مَوْتِها انَّ فِى ذلِكَ لآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ)))
(الروم/ 23)
2- نشانگاه مفرفت
اى هشام! خداوند اين همه را نشانگان آن كرده است كه مردمان او را بشناسند و بدانند
تدبيرگرى دارند و كسى هست كه كار ايشان را تدبير كند. خداوند فرموده است: (((و شب و
روز و آفتاب و ماه را براى شما روان و جارى كرده است و ستارگان (نيز) به فرمان او
روانند؛ در (همه) اينها نشانههاى روشنى هست، براى آن گروه كه دريابند و خرد
ورزند.))) و نيز فرموده است: (((سوگند به حلم و حمد من و به اين نامه روشن (روشن
كننده)، ما (اين) كتاب را قرآنى عربى كردهايم، تا شما (عربان) دريابيد و خرد
ورزيد))) و فرموده است: (((و از نشانههاى (توانايى و يگانگى) اوست كه برق (و درخشش
آسمان) را براى بيم و اميد به شما مىنمايد، و از آسمان، آبى فرو مىفرستد، تا زمين
را پس از مرگ آن زنده كند؛ در (همه) اينها نشانههاى روشنى هست، براى آنانكه در
مىيابند و خرد مىورزند.)))
3- آية الترغيب
يا هشام! ثم وعظ اهل العقل و رغبهم فى الآخرة فقال: (((وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا
الَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الاخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ ا
فَلا تَعْقِلُونَ))) (الانعام / 32). و قال: (((وَ ما اوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ
فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ ابْقى
ا فَلا تَعْقِلُونَ))). (القصص / 60)
3- آيه اشتياق
اى هشام! پس آنگاه خداوند، خردمندان و فرزانگان را اندرز داده و به جهان ديگر
مشتاقشان كرده و فرموده است: (((و زندگانى اين جهانى (چيزى) جز بازى و سرگرمى نيست،
و سراى پسين (و جهان ديگر) براى آنان كه خدا را مىپرهيزند بهتر است؛ آيا (هيچ) خرد
نمىورزيد؟))) و فرموده است (((و هرچه به شما دادهاند، چيزى در زندگانى اين جهان و
آرايش در اين جهان است، و آنچه در نزد خداوند است نيكوتر و پايندهتر است، آيا
(سخن) در نمىيابيد و خرد نمىورزيد؟)))
4- آية التخويف
يا هشام ثم خوف الذين لا يعقلون عذابه فقال عز و جل (((ثُمَّ دَمَّرْنَا الاخَرِينَ
وَ انَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ وَ بِاللَّيْلِ ا فَلا
تَعْقِلُونَ))) (الصافات/137،138)
4- آيه بيم
اى هشام! پس آنگاه خداوند آنان را كه از عذاب الهى نمىانديشند بيم داده است.
خداوند - آن تواناترين و باشكوهترين - فرموده است: (((پس از ديگران دمار بر آوريم
و شما روز و شب بر آنان مىگذريد (مىبينيد و مىشنويد) پس آيا خرد نمىورزيد؟)))
5- العقل و العلم
يا هشام ثم بين ان العقل مع العلم فقال: (((وَ تِلْكَ الْامْثالُ نَضْرِبُها
لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها الَّا الْعالِمُونَ))) (العنكبوت آية 43)
5- خردمندى و دانشمندى
اى هشام! پس آنگاه روشن كرده كه خردمندى و بينش، همراه و همپاى دانش است. فرموده
است: (((از اين سان براى مردمان، تمثيل مىآوريم و آن را تنها دانايان در
مىيابند.)))
6- ذم الذين لا يعقلون
يا هشام ثم ذم الذين لا يعقلون فقال: (((وَ اذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما انْزَلَ
اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما الْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا ا وَ لَوْ كانَ
آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئا وَ لا يَهْتَدُونَ))). (البقرة / 165) و قال:
(((انَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا
يَعْقِلُونَ))) (الانفال / 22) و قال: (((وَ لَئِنْ سَالْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ
السَّماواتِ وَ الْارْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ
اكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ))) (لقمان / 24)
6- نكوهش نابخردان
اى هشام! سپس آنان را كه (خرد ستيزانه) انديشه نمىكنند، نكوهيده است كه: (((و چون
به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده پيروى كنيد، گويند: ما از آنچه
پدرانمان را بر آن يافتهايم پيروى مىكنيم، آيا (اين سخن درستى است) اگر پدرانشان
نه چيزى در مىيافتند و نه راه راست مىشناختند؟))) و فرموده است (((بدترين همه
جنبندگان و جانوران، نزد خداوند آن كرانند (كه حق نشنوند) و آن گنگانند (كه حق را
پاسخ ندهند) آنان كه خرد نمىورزند))) و (نيز) فرموده است: (((و اگر از آنان بپرسى
كه آسمانها و زمين را چه كسى آفريد، گويند: خداوند. بگو: حمد و ستايش خداوند را
سزد، اما بيشتر آنان نادانند.)))
7- ذم الكثرة
ثم ذم الكثرة فقال: (((وَ انْ تُطِعْ اكْثَرَ مَنْ فِى الْارْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ
سَبِيلِ اللَّهِ))) (الانعام / 116) و قال: (((وَ لكِنَّ اكْثَرَهُمْ لا
يَعْلَمُونَ))) (الانعام / 37) و اكثرهم لا يشعرون
7- نكوهش بيشترينه
اى هشام! سپس خداوند بيشترينه مردمان را نكوهيده و فرموده است: (((و اگر بيشترينه
مردمان را اطاعت كنى، تو را از راه راست گمراه مىكنند.))) و فرموده است: (((و اما
بيشتر آنان نمىدانند (و در نمىيابند).)))
8- مدح القلّة
يا هشام ثم مدح القلة فقال: (((وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ))) (سبا / 13).
و قال: (((وَ قَلِيلٌ ما هُمْ))) (ص / 23) و قال (((وَ ما آمَنَ مَعَهُ الَّا
قَلِيلٌ))) (هود/ 42)
8- ستايش كمترينه
اى هشام! سپس كمترينه مردمان را ستوده و فرموده است: (((و اندكى از پرستندگان من،
شكر و سپاس مىگذارند.))) و فرموده است: (((و آنان اندكى هستند.))) و فرموده است:
(((و تنها اندكى با او ايمان آوردند.)))
9- حلية العقلاء
يا هشام ثم ذكر اولى الألباب باحسن الذكر و حلاهم باحسن الحلية فقال: (((يُؤْتِى
الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ اوتِىَ خَيْرا كَثِيرا
وَ ما يَذَّكَّرُ الَّا اولُوا الْالْبابِ))) (البقرة/ 272)
9- آيه خردمندان
اى هشام! آنگاه خداوند، خردمندان را نيكوترين شيوهها ياد كرده و به زيباترين آريه
آراسته و فرموده است: (((خداوند دانش را به هر كه بخواهد مىدهد، و آن كس را كه
دانش و فرزانگى دهند، خير فراوان بخشيدهاند، و جز خردمندان كسى در نمىيابد و پند
نمىگيرد.)))
10- العقل الحى
يا هشام ان الله يقول: (((انَّ فِى ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ))) (ق
/ 36) يعنى العقل و قال: (((وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ))) (لقمان /
11) قال: الفهم و العقل
10- خرد زنده
اى هشام! خداوند مىگويد: در اين (سخن) براى آن كس كه دلى زنده دارد پندى هست.))) و
مراد او از دل زنده، خرد است و مىگويد: (((و لقمان را حكمت و فرزانگى داديم.))) و
مراد او از حكمت و فرزانگى، بينش و خرد است.
11- سفينة الروح فى بحر الدنيا
يا هشام ان لقمان قال لابنه: (((تواضع للحق تكن اعقل الناس يا بنى ان الدنيا بحر
عميق قد غرق فيه عالم كثير فلتكن سفينتك فيها تقوى الله و حشوها الإيمان و شراعها
التوكل و قيمها العقل و دليلها العلم و سكانها الصبر)))
11- كشتى جان در درياى جهان
اى هشام! لقمان به فرزند خويش چنين گفته است: در برابر حق فروتن باش، تا خردمندترين
مردمان باشى. فرزندم! اين جهان دريايى است ژرف كه جهانى بسيار در آن غرقه گشتهاند،
كشتى (نجات) تو در اين درياى ژرف، خدا پرهيزى و تقوا باشد، بارش ايمان، بادبانش
توكل، ناخدايش خرد، ديدهبانش دانش و لنگرش صبر و بردبارى.
12- دليل و مطية
(((يا هشام لكل شىء دليل و دليل العاقل التفكر و دليل التفكر الصمت و لكل شىء
مطية و مطية العاقل التواضع و كفى بك جهلا ان تركب ما نهيت عنه.)))
12- نشانهاى و راهوارى
اى هشام! هرچه هست نشانهاى دارد و نشان و نشانه خردمند، انديشه است و نشان انديشه،
خاموشى، و (نيز) هرچه هست رهوارى دارد و راهوار خردمند، فروتنى است و در نادانى و
نابخردى تو همين بس كه بر مركبى پاى نهى كه تو را از آن باز داشتهاند.
13- اللؤلؤة و الجوزة
(((يا هشام لو كان فى يدك جوزة و قال الناس فى يدك لؤلؤة ما كان ينفعك و انت تعلم
انها جوزة و لو كان فى يدك لؤلؤة و قال الناس انها جوزة ما ضرك و انت تعلم انها
لؤلؤة.)))
13- گوهر و گردو
اى هشام! اگر در دستت گردويى باشد و مردمان بگويند گوهرى است، تو را چه سود كه
مىدانى كه گردويى است. و اگر در دستت گوهرى باشد و مردمان بگويند گردويى است، تو
را چه زيان كه مىدانى گوهرى است.