فصل چهاردهم
زمامدار مسلمانان پس از پيامبر (ص)
سال آخر زندگى پيامبر اكرم (ص) مشتمل بر رويدادهاى زيادى است و ليكن دو رويداد
برجسته و مشخص وجود دارد،حاكى از آن كه پيامبر (ص) دريافته بود اجلش نزديك شده است
و او بزودى دعوت حق را لبيك خواهد گفت.
پيامبر به مردم شبه جزيره عربستان اعلان كرد كه در آينده نزديكى فريضه حج را
انجام خواهد داد و مايل است آنها هم در ايام حج همراه او باشند تا مناسك حج را به
آنان بياموزد و آنچه لازم است،به پيروان خود سفارش كند،چرا كه مىترسد در سال آينده
نه او مردم را ببيند و نه مردم او را.دهها هزار نفر از حجاج با پيامبر خدا همراه
شدند و پيامبر آنان را در مورد احرام،طواف،نماز،سعى،موقفها و قربانى كردن راهنمايى
مىكرد و آنان نيز از آن حضرت تبعيت مىكردند و آنچه دستور مىداد انجام
مىدادند.او در عرفات براى آنان خطبه خواند و در آغاز سخن مردم را از نزديك شدن
اجلش آگاه ساخت،زيرا پس از حمد و ثناى پروردگار فرمود:
«اى مردم!سخن مرا بشنويد،زيرا من نمىدانم شايد پس از امسال در اين جا هرگز
شما را ملاقات نكنم...».
سپس راجع به حرمتخونها و مالهايشان با آنها سخن گفت و فرمود:
«اى مردم!جان و مالتان همچون حرمت اين روز و اين ماه بر شما حرام است،تا وقتى
كه با خدايتان ملاقات كنيد-و شما بزودى پروردگارتان را ملاقات خواهيد كرد:پيام الهى
را ابلاغ نمودم» (1) .
پيامبر در خطبه خود تاكيد زيادى بر اداى امانت داشت،در حالى كه اعلان
مىفرمود،هر نوع رباخوارى و هر نوع ادعاى خون كه در زمان جاهليتبوده بىاساس و
ملغاست و حقوق زنان و اخوت اسلامى را يادآورى كرد.
ايمنى از گمراهى براى امت و حديث ثقلين
پيامبر اكرم (ص) علاقهمندترين فرد به آينده امتش بوده است و آگاهترين مردم
بر آنچه در آينده نزديك از گرفتاريها،غمها و خطرهايى كه وارد بر ديانت،اخوت و وحدت
اين امتخواهد شد.مبادا امت را ترك كند بى آن كه مشعلى فروزان براى آنان تعيين كرده
باشد،تا ايشان را در برابر پيشامدهايى كه با مرگ او و انقطاع وحى به امت روى خواهد
آورد،هدايت كند. بنابراين چيزى را به امت معرفى كرد كه با توسل به آن در مقابل
گمراهى-در صورت اطاعت از او-ضامن هدايت آنان گردد.
ترمذى در صحيح خود،با سندى كه به جابر بن عبد الله انصارى مىرساند روايت كرده
است، (و خود ترمذى گفته است كه او از ابوذر و ابو سعيد و زيد بن ارقم و حذيفة بن
اسيد،روايت كرده است كه با روايت جابر يكى است) كه او گفت:«پيامبر خدا (ص) را در
سفر حج روز عرفه ديدم بر شتر قصوى سوار بود و خطبه مىخواند و شنيدم كه مىفرمود:
«اى مردم!من در ميان شما كسى (يا چيزى) را قرار دادم،اگر به آن چنگ بزنيد هرگز
گمراه نخواهيد شد:كتاب خدا و عترتم،اهل بيتم را».
با اين كلمات،پيامبر به امتش اعلان كرده است كه براى آنان چيزى را به جا گذاشته
است كه بدان وسيله-اگر آن را بگيرند-از گمراهى در امان باشند،و اين ضمانت از دو
عنصر متفق فراهم آمده استيكى وحى خداوند كه در قرآن نگارش يافتهاست و دومى عترت
پيامبر،يعنى برگزيدگانى كه علم تاويل قرآن و احاطه به سنتهاى پيامبر اكرم (ص) نزد
آنان است.
روايتى را كه ابن هشام نقل كرده است
از جمله مطالب در خور گفتن،اين است كه توده مسلمانان اين سخنان پيامبر را كه
حدود بيست نفر از صحابه نقل كردهاند،نمىدانند.آنچه ميان آنان معروف است همان است
كه ابن هشام در السيرة النبوية نقل كرده است;پيامبر (ص) در خطبهاى كه در عرفه
ايراد فرمود، گفت:«براستى كه در ميان شما چيزى را به جا گذاردم كه اگر به آن متوسل
شويد،هرگز گمراه نمىشويد:كتاب خدا كه امرى آشكار است و سنت پيامبر خدا».
و بسيارى از عامه حديث اول را بعيد مىشمارند و تصور مىكنند كه بين دو حديث
منافاتى وجود دارد.
واقعيت اين است كه حديث چنگ زدن به كتاب و سنتحديث مرسل است و ابن هشام سندش
را به شخص پيامبر درباره آن حديثيادآور نشده است.و بدان جهتشايسته اعتماد
نيست،بخصوص كه بخارى و مسلم در روايتخود براى خطبه روز عرفه پيامبر (ص) كلمه«و
سنة نبيه»را ذكر نكردهاند بلكه به ذكر كتاب الله اكتفا كردهاند.
گذشته از آن در اين جا بين سنت و كتاب خدا تفاوتى است،چه آن كه كتاب خدا نزد
مسلمانان معروف است و همه درباره آن اتفاق نظر دارند و در روزگار خود پيامبر
تثبيتشده است.در حالى كه سنتها در زمان پيامبر نوشته نشده و آنچه بعدها نوشته شده
مورد اتفاق مسلمانان نيستبلكه احاديث در آن باره اختلاف شديدى دارند،به حدى كه
دانشمندان اسلامى بناچار بسيارى از آنها را از درجه اعتبار ساقط دانستهاند و آنچه
را صحيح ديدهاند، انتخاب كردهاند.در عين حال آنچه به نظر آنان صحيح رسيده
است،مورد اتفاق همه مسلمانان قرار نگرفته است.در بسيارى از احاديث كتب صحاح،تعارض
آشكار مىبينيم،به عنوان مثال،يادآورى مىكنيم كه در بعضى از كتب صحاح از عبد
الرحمان بن ابى عميرة نقل شده است كه پيامبر (ص) به معاويه فرمود:«بار خدايا!او را
هدايت كننده،هدايتشده قرار ده و به وسيله او ديگران را هدايت كن».و در همان صحاح
فرموده پيامبر (ص) به عمار بن ياسر نيز روايتشده است:«بشارت باد تو را اى عمار تو
را گروه ستمگر خواهد كشت».و گروهى كه عمار را كشت دار و دسته معاويه بود،در صورتى
كه معاويه در راس آن گروه ستمگر بوده است پس چگونه مىتواند هدايتگر و هدايتشده
باشد،و چگونه مردم به وسيله او هدايت مىشوند؟
و براى اين كه روايت ابن هشام معناى صحيحى داشته باشد،لازم است كه مطابق گفته
او:«و سنة نبيه»تمام گفتار و رفتارى كه از پيامبر (ص) بروز كرده است،بشناسيم و علم
پيدا كنيم كه آنها از پيامبر (ص) سر زده است،و اين كه توسل به آنها ما را در برابر
گمراهى ضمانت مىكند البته اندكى از اين سنن به طور يقين به حد تواتر رسيده،اما
قسمت عمده اين احاديثخبر واحد هستند و علم يقينى به صدور آنها از پيامبر (ص) وجود
ندارد.بسيارى از اين احاديثبا يكديگر تعارض دارند.در نتيجه،به دليل وجود تعارض،ما
نمىتوانيم به آن بخش از اقوال و افعال پيامبر (ص) علم پيدا كنيم.
البته در اين جا راهى معقول وجود دارد،و آن راه اين است كه پيامبر را از منبعى
مورد اطمينان بشناسيم تا از روى آن به حقيقت گفتار و كردار پيامبر (ص) پى
ببريم.نخستين حديث كه ترمذى روايت كرده است و بيش از بيست نفر از صحابه نيز آن را
روايت كردهاند ما را با چنين مصدر و منبعى آشنا مىكند،آن مصدر همان عترت پيامبر
است كه با كتاب و سنتهاى پيامبر (ص) به طور كامل آشنايند.به اين ترتيب،حديث عترت با
حديثسنت موافقت و مطابقت دارد.و براى ما شكى باقى نمىماند در اين كه آنچه نزد على
(ع) دروازه شهر علم-از علوم قرآن و سنتهاى پيامبر (ص) -است-در صورتى كه مورد توجه
و عمل قرار گيرد و بر نشر اندوختههاى علمى آن حضرت كمك شود،عهدهدار به دور
نگهداشتن مسلمانان از هر نوع گمراهى است.علاوه بر آن دومينرويداد مشخص از
رويدادهاى دوران زندگى پيامبر در آن سال به طور واضح براى ما روشن مىسازد كه
پيامبر (ص) خواسته است هر نوع اشكالى را در مورد اين امانت از بين ببرد.براستى كه
عترت او،بويژه على بن ابى طالب، بخشى از آن امانتند.اما دومين رويداد برجسته توقف
پيامبر اكرم (ص) در محل غدير خم هنگام بازگشت از حجة الوداع بود تا در مقابل هزاران
فرد از حجاج كه به همراه آن حضرت برمىگشتند،اعلان كند.كه على بن ابى طالب سرپرست
هر مرد و زن با ايمان است.
حاكم به سند خود از ابى الطفيل و او از زيد بن ارقم روايت كرده است كه او
گفت:«وقتى كه پيامبر خدا (ص) از حجة الوداع مراجعت كرد و در محل غدير خم فرود
آمد،دستور تهيه سايبانهاى بزرگى را داد كه آماده شد.آن گاه،فرمود:گويا بزودى دعوت
حق را لبيك مىگويم. من در ميان شما دو شئ گرانقدر را به جا مىگذارم كه يكى بزرگتر
از ديگرى است:كتاب خدا و عترتم،پس مواظب باشيد كه نسبتبه آنها چگونه جانشينانى
براى من خواهيد بود،چه آن كه آن دو هرگز از هم جدا نشوند تا كنار حوض كوثر به سوى
من باز گردند.سپس فرمود: خداوند بزرگ صاحب اختيار من است و من صاحب اختيار هر مؤمنى
هستم،و بعد دست على (ع) را گرفت و فرمود:هر كس من سرپرست اويم،پس اين على سرپرست
اوست.بار خدايا! دوستبدار هر كه او را دوستبدارد،و دشمن بدار هر كس او را دشمن
بدارد!» (2) .
پيامبر (ص) اراده فرموده بود تا سه موضوع را كه هر سه واقعا مهم و همچنين
پيوسته و مربوط به هم بودند،در اين مكان به مسلمانان اعلان كند:
(1) آن بزرگوار انتظار رحلت نزديك خود را از اين دنيا داشت.با مردمان سخن
مىگفت و گويا در همان حال سخن گفتن با مردم نداى پروردگارش را
مىشنيد،[مىفرمود:]«گويا مرا طلبيدهاند و من به دعوت حق لبيك گفتهام».
(2) آن حضرت به عنوان رحمتبراى جهانيان به نبوت برگزيده شده و تمام همش در
اين زندگى هدايت مردم بوده است و او-در حالى كه سوى پروردگارش مىرود-ناگزير از آن
است كه براى پيروانش وسيله هدايتى پس از خود،به جاى گذارد تا روشنگر راه آنها باشد
و آنان را-پس از قطع وحى،در نتيجه رحلت آن بزرگوار-به راه راست هدايت كند.بدان
جهتبه ايشان اعلان فرمود كه كتاب خدا و عترت،اهل بيتش را براى آنان به جا گذاشته
است و در صورتى كه آنان به آن دو چنگ زنند،براى خود ادامه حركتخويش را در راهى
روشن در آينده دور و نزديك تضمين كردهاند.
فرد شايسته رهبرى در خاندان پيامبر (ص)
(3) چون خويشاوندان نزديك پيامبر در معرفت و شناخت قرآن و سنتهاى پيامبر و هم
در پايبندى بدانها و شايستگىشان براى رهبرى امتيكسان نبودند،پيامبر (ص) به اطلاع
امت رساند كه تنها مردى كه همه شايستگيها را براى اين زمامدارى از ميان نزديكترين
خويشان او دارد،على بن ابى طالب است.و بدان وسيله او را جايگزين و نظير و بديل خود
قرار داده است. پس خداوند سرپرست پيامبر و پيامبر سرپرست هر مؤمن و اولى به تصرف به
هر مؤمن از خود اوست و على سرپرست تمام كسانى است كه پيامبر سرپرست آنان است.
چرا پيامبر (ص) با نوشته،به همان صراحت
گفتار، (خلافت على) را مسجل نكر د؟
آن گاه پيامبر (ص) در غدير خم آن امر را براى مردم اعلان فرمود،و خود پيش از
هر انسان ديگرى مىدانست كه مردم در حفظ و فهم آنچه مىشنوند همراى و همسان
نيستند،پس انتظار مىرفت كه در خصوص پيمانى كه به صورت لفظى اعلان كرده
بود،نوشتهاى تنظيم كند،تا حجت را بر آنان تمام كند و هيچ گونه بهانهاى براى افراد
بهانهجو باقى نگذارد،و ليكن آن كار را نكرد،و تاريخ از عهدنامهاى كه پيامبر نوشته
باشد و به مهر شريفش آن را مهر كرده باشد تا بدان وسيله على يا ديگرى را به عنوان
رهبرى امتبعد از خودش انتخاب كرده باشد، چيزى به ما نمىگويد.علت اين امر
چيست؟پاسخ اين پرسش مهم را در صفحههاى آينده خواهيم يافت.