امير المؤمنين اسوه وحدت

علامه شيخ محمد جواد شرى
مترجم : محمد رضا عطائى

- ۱۷ -


فصل چهاردهم

زمامدار مسلمانان پس از پيامبر (ص)

سال آخر زندگى پيامبر اكرم (ص) مشتمل بر رويدادهاى زيادى است و ليكن دو رويداد برجسته و مشخص وجود دارد،حاكى از آن كه پيامبر (ص) دريافته بود اجلش نزديك شده است و او بزودى دعوت حق را لبيك خواهد گفت.

پيامبر به مردم شبه جزيره عربستان اعلان كرد كه در آينده نزديكى فريضه حج را انجام خواهد داد و مايل است آنها هم در ايام حج همراه او باشند تا مناسك حج را به آنان بياموزد و آنچه لازم است،به پيروان خود سفارش كند،چرا كه مى‏ترسد در سال آينده نه او مردم را ببيند و نه مردم او را.دهها هزار نفر از حجاج با پيامبر خدا همراه شدند و پيامبر آنان را در مورد احرام،طواف،نماز،سعى،موقفها و قربانى كردن راهنمايى مى‏كرد و آنان نيز از آن حضرت تبعيت مى‏كردند و آنچه دستور مى‏داد انجام مى‏دادند.او در عرفات براى آنان خطبه خواند و در آغاز سخن مردم را از نزديك شدن اجلش آگاه ساخت،زيرا پس از حمد و ثناى پروردگار فرمود:

«اى مردم!سخن مرا بشنويد،زيرا من نمى‏دانم شايد پس از امسال در اين جا هرگز شما را ملاقات نكنم...».

سپس راجع به حرمت‏خونها و مالهايشان با آنها سخن گفت و فرمود:

«اى مردم!جان و مالتان همچون حرمت اين روز و اين ماه بر شما حرام است،تا وقتى كه با خدايتان ملاقات كنيد-و شما بزودى پروردگارتان را ملاقات خواهيد كرد:پيام الهى را ابلاغ نمودم‏» (1) .

پيامبر در خطبه خود تاكيد زيادى بر اداى امانت داشت،در حالى كه اعلان مى‏فرمود،هر نوع رباخوارى و هر نوع ادعاى خون كه در زمان جاهليت‏بوده بى‏اساس و ملغاست و حقوق زنان و اخوت اسلامى را يادآورى كرد.

ايمنى از گمراهى براى امت و حديث ثقلين

پيامبر اكرم (ص) علاقه‏مندترين فرد به آينده امتش بوده است و آگاه‏ترين مردم بر آنچه در آينده نزديك از گرفتاريها،غمها و خطرهايى كه وارد بر ديانت،اخوت و وحدت اين امت‏خواهد شد.مبادا امت را ترك كند بى آن كه مشعلى فروزان براى آنان تعيين كرده باشد،تا ايشان را در برابر پيشامدهايى كه با مرگ او و انقطاع وحى به امت روى خواهد آورد،هدايت كند. بنابراين چيزى را به امت معرفى كرد كه با توسل به آن در مقابل گمراهى-در صورت اطاعت از او-ضامن هدايت آنان گردد.

ترمذى در صحيح خود،با سندى كه به جابر بن عبد الله انصارى مى‏رساند روايت كرده است، (و خود ترمذى گفته است كه او از ابوذر و ابو سعيد و زيد بن ارقم و حذيفة بن اسيد،روايت كرده است كه با روايت جابر يكى است) كه او گفت:«پيامبر خدا (ص) را در سفر حج روز عرفه ديدم بر شتر قصوى سوار بود و خطبه مى‏خواند و شنيدم كه مى‏فرمود:

«اى مردم!من در ميان شما كسى (يا چيزى) را قرار دادم،اگر به آن چنگ بزنيد هرگز گمراه نخواهيد شد:كتاب خدا و عترتم،اهل بيتم را».

با اين كلمات،پيامبر به امتش اعلان كرده است كه براى آنان چيزى را به جا گذاشته است كه بدان وسيله-اگر آن را بگيرند-از گمراهى در امان باشند،و اين ضمانت از دو عنصر متفق فراهم آمده است‏يكى وحى خداوند كه در قرآن نگارش يافته‏است و دومى عترت پيامبر،يعنى برگزيدگانى كه علم تاويل قرآن و احاطه به سنتهاى پيامبر اكرم (ص) نزد آنان است.

روايتى را كه ابن هشام نقل كرده است

از جمله مطالب در خور گفتن،اين است كه توده مسلمانان اين سخنان پيامبر را كه حدود بيست نفر از صحابه نقل كرده‏اند،نمى‏دانند.آنچه ميان آنان معروف است همان است كه ابن هشام در السيرة النبوية نقل كرده است;پيامبر (ص) در خطبه‏اى كه در عرفه ايراد فرمود، گفت:«براستى كه در ميان شما چيزى را به جا گذاردم كه اگر به آن متوسل شويد،هرگز گمراه نمى‏شويد:كتاب خدا كه امرى آشكار است و سنت پيامبر خدا».

و بسيارى از عامه حديث اول را بعيد مى‏شمارند و تصور مى‏كنند كه بين دو حديث منافاتى وجود دارد.

واقعيت اين است كه حديث چنگ زدن به كتاب و سنت‏حديث مرسل است و ابن هشام سندش را به شخص پيامبر درباره آن حديث‏يادآور نشده است.و بدان جهت‏شايسته اعتماد نيست،بخصوص كه بخارى و مسلم در روايت‏خود براى خطبه روز عرفه پيامبر (ص) كلمه‏«و سنة نبيه‏»را ذكر نكرده‏اند بلكه به ذكر كتاب الله اكتفا كرده‏اند.

گذشته از آن در اين جا بين سنت و كتاب خدا تفاوتى است،چه آن كه كتاب خدا نزد مسلمانان معروف است و همه درباره آن اتفاق نظر دارند و در روزگار خود پيامبر تثبيت‏شده است.در حالى كه سنتها در زمان پيامبر نوشته نشده و آنچه بعدها نوشته شده مورد اتفاق مسلمانان نيست‏بلكه احاديث در آن باره اختلاف شديدى دارند،به حدى كه دانشمندان اسلامى بناچار بسيارى از آنها را از درجه اعتبار ساقط دانسته‏اند و آنچه را صحيح ديده‏اند، انتخاب كرده‏اند.در عين حال آنچه به نظر آنان صحيح رسيده است،مورد اتفاق همه مسلمانان قرار نگرفته است.در بسيارى از احاديث كتب صحاح،تعارض آشكار مى‏بينيم،به عنوان مثال،يادآورى مى‏كنيم كه در بعضى از كتب صحاح از عبد الرحمان بن ابى عميرة نقل شده است كه پيامبر (ص) به معاويه فرمود:«بار خدايا!او را هدايت كننده،هدايت‏شده قرار ده و به وسيله او ديگران را هدايت كن‏».و در همان صحاح فرموده پيامبر (ص) به عمار بن ياسر نيز روايت‏شده است:«بشارت باد تو را اى عمار تو را گروه ستمگر خواهد كشت‏».و گروهى كه عمار را كشت دار و دسته معاويه بود،در صورتى كه معاويه در راس آن گروه ستمگر بوده است پس چگونه مى‏تواند هدايتگر و هدايت‏شده باشد،و چگونه مردم به وسيله او هدايت مى‏شوند؟

و براى اين كه روايت ابن هشام معناى صحيحى داشته باشد،لازم است كه مطابق گفته او:«و سنة نبيه‏»تمام گفتار و رفتارى كه از پيامبر (ص) بروز كرده است،بشناسيم و علم پيدا كنيم كه آنها از پيامبر (ص) سر زده است،و اين كه توسل به آنها ما را در برابر گمراهى ضمانت مى‏كند البته اندكى از اين سنن به طور يقين به حد تواتر رسيده،اما قسمت عمده اين احاديث‏خبر واحد هستند و علم يقينى به صدور آنها از پيامبر (ص) وجود ندارد.بسيارى از اين احاديث‏با يكديگر تعارض دارند.در نتيجه،به دليل وجود تعارض،ما نمى‏توانيم به آن بخش از اقوال و افعال پيامبر (ص) علم پيدا كنيم.

البته در اين جا راهى معقول وجود دارد،و آن راه اين است كه پيامبر را از منبعى مورد اطمينان بشناسيم تا از روى آن به حقيقت گفتار و كردار پيامبر (ص) پى ببريم.نخستين حديث كه ترمذى روايت كرده است و بيش از بيست نفر از صحابه نيز آن را روايت كرده‏اند ما را با چنين مصدر و منبعى آشنا مى‏كند،آن مصدر همان عترت پيامبر است كه با كتاب و سنتهاى پيامبر (ص) به طور كامل آشنايند.به اين ترتيب،حديث عترت با حديث‏سنت موافقت و مطابقت دارد.و براى ما شكى باقى نمى‏ماند در اين كه آنچه نزد على (ع) دروازه شهر علم-از علوم قرآن و سنت‏هاى پيامبر (ص) -است-در صورتى كه مورد توجه و عمل قرار گيرد و بر نشر اندوخته‏هاى علمى آن حضرت كمك شود،عهده‏دار به دور نگهداشتن مسلمانان از هر نوع گمراهى است.علاوه بر آن دومين‏رويداد مشخص از رويدادهاى دوران زندگى پيامبر در آن سال به طور واضح براى ما روشن مى‏سازد كه پيامبر (ص) خواسته است هر نوع اشكالى را در مورد اين امانت از بين ببرد.براستى كه عترت او،بويژه على بن ابى طالب، بخشى از آن امانتند.اما دومين رويداد برجسته توقف پيامبر اكرم (ص) در محل غدير خم هنگام بازگشت از حجة الوداع بود تا در مقابل هزاران فرد از حجاج كه به همراه آن حضرت برمى‏گشتند،اعلان كند.كه على بن ابى طالب سرپرست هر مرد و زن با ايمان است.

حاكم به سند خود از ابى الطفيل و او از زيد بن ارقم روايت كرده است كه او گفت:«وقتى كه پيامبر خدا (ص) از حجة الوداع مراجعت كرد و در محل غدير خم فرود آمد،دستور تهيه سايبانهاى بزرگى را داد كه آماده شد.آن گاه،فرمود:گويا بزودى دعوت حق را لبيك مى‏گويم. من در ميان شما دو شئ گرانقدر را به جا مى‏گذارم كه يكى بزرگتر از ديگرى است:كتاب خدا و عترتم،پس مواظب باشيد كه نسبت‏به آنها چگونه جانشينانى براى من خواهيد بود،چه آن كه آن دو هرگز از هم جدا نشوند تا كنار حوض كوثر به سوى من باز گردند.سپس فرمود: خداوند بزرگ صاحب اختيار من است و من صاحب اختيار هر مؤمنى هستم،و بعد دست على (ع) را گرفت و فرمود:هر كس من سرپرست اويم،پس اين على سرپرست اوست.بار خدايا! دوست‏بدار هر كه او را دوست‏بدارد،و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد!» (2) .

پيامبر (ص) اراده فرموده بود تا سه موضوع را كه هر سه واقعا مهم و همچنين پيوسته و مربوط به هم بودند،در اين مكان به مسلمانان اعلان كند:

(1) آن بزرگوار انتظار رحلت نزديك خود را از اين دنيا داشت.با مردمان سخن مى‏گفت و گويا در همان حال سخن گفتن با مردم نداى پروردگارش را مى‏شنيد،[مى‏فرمود:]«گويا مرا طلبيده‏اند و من به دعوت حق لبيك گفته‏ام‏».

(2) آن حضرت به عنوان رحمت‏براى جهانيان به نبوت برگزيده شده و تمام همش در اين زندگى هدايت مردم بوده است و او-در حالى كه سوى پروردگارش مى‏رود-ناگزير از آن است كه براى پيروانش وسيله هدايتى پس از خود،به جاى گذارد تا روشنگر راه آنها باشد و آنان را-پس از قطع وحى،در نتيجه رحلت آن بزرگوار-به راه راست هدايت كند.بدان جهت‏به ايشان اعلان فرمود كه كتاب خدا و عترت،اهل بيتش را براى آنان به جا گذاشته است و در صورتى كه آنان به آن دو چنگ زنند،براى خود ادامه حركت‏خويش را در راهى روشن در آينده دور و نزديك تضمين كرده‏اند.

فرد شايسته رهبرى در خاندان پيامبر (ص)

(3) چون خويشاوندان نزديك پيامبر در معرفت و شناخت قرآن و سنتهاى پيامبر و هم در پايبندى بدانها و شايستگى‏شان براى رهبرى امت‏يكسان نبودند،پيامبر (ص) به اطلاع امت رساند كه تنها مردى كه همه شايستگيها را براى اين زمامدارى از ميان نزديكترين خويشان او دارد،على بن ابى طالب است.و بدان وسيله او را جايگزين و نظير و بديل خود قرار داده است. پس خداوند سرپرست پيامبر و پيامبر سرپرست هر مؤمن و اولى به تصرف به هر مؤمن از خود اوست و على سرپرست تمام كسانى است كه پيامبر سرپرست آنان است.

چرا پيامبر (ص) با نوشته،به همان صراحت گفتار، (خلافت على) را مسجل نكر د؟

آن گاه پيامبر (ص) در غدير خم آن امر را براى مردم اعلان فرمود،و خود پيش از هر انسان ديگرى مى‏دانست كه مردم در حفظ و فهم آنچه مى‏شنوند همراى و همسان نيستند،پس انتظار مى‏رفت كه در خصوص پيمانى كه به صورت لفظى اعلان كرده بود،نوشته‏اى تنظيم كند،تا حجت را بر آنان تمام كند و هيچ گونه بهانه‏اى براى افراد بهانه‏جو باقى نگذارد،و ليكن آن كار را نكرد،و تاريخ از عهدنامه‏اى كه پيامبر نوشته باشد و به مهر شريفش آن را مهر كرده باشد تا بدان وسيله على يا ديگرى را به عنوان رهبرى امت‏بعد از خودش انتخاب كرده باشد، چيزى به ما نمى‏گويد.علت اين امر چيست؟پاسخ اين پرسش مهم را در صفحه‏هاى آينده خواهيم يافت.


پى‏نوشتها:

1-السيرة النبوية ابن هشام ج 2 ص 6.

2-مستدرك ج 3 ص 109.

 

prev page fehrest page next page