فصل دوازدهم
پيامبر، برادريش را با على به مسلمانان
اعلان مىفرمايد
دولت اسلامى از آغاز هجرت شروع به نمو كرد و رشد اين دولت در تاريخ بشرى تنها
نمونهاى است كه وجود داشته است.ما پيش از اسلام هيچ دولتى را سراغ نداريم كه بر
اساس برادرى، نشات گرفته از ايمان به وحدانيت آفريدگار و عدالت او،ايمان به روز
جزا،برابرى همه مردم در پيشگاه خدا و برترى نداشتن هيچ كس بر ديگرى جز به تقوا و
بطلان هر نوع امتياز خانوادگى،قومى و يا قبيلهاى-كه سنت عدالت الهى آن را پذيرا
نيست-بر پا شده باشد.و نيز پيش از اسلام هيچ دولتى را سراغ نداريم،كه پيدايش آن
نتيجه توجه مجموعه مشتركى از مردم با ايمان به اين مبانى و اصول برجسته باشد.
مضافا بر اين كه،اين برادرى فراگير،اگر نمونه عينى نداشت،به صورت يك انديشه
مجرد باقى مىماند.ولى پيامبر خواست كه به عموم مسلمانان نمونهاى محسوس در شكل
برادريهاى خصوصى بدهد كه قوام هر كدام از آنها بر دو تن از پيروانش استوار باشد.دو
برادر خوانده برادرى خود را براى خدا در آن نوع اخوت به صورت عملى آغاز
مىكنند.پس،هر يك از آن دو نفر بدان گونه با ديگرى رفتار مىكند كه با برادر پدر و
مادريش.اين برادريهاى ويژه را پيامبر پس از هجرت ايجاد و اعلان فرمود.
از ميان آن برادريها،برادريى بود كه تاريخ به وجود آمدنش به ده سال قبل از
هجرت برمىگردد،پيامبر (ص) تصميم گرفت كه آن را پس از اين كه در مكه به هاشميون
اعلان كرده بود به مسلمانان نيز اعلان عمومى كند.آن همان اخوتى بود كهپيامبر (ص)
در روز انجمن منزل بين خود و على ايجاد كرد.
در سيره حلبى آمده است:«پيامبر پس از هجرت،بين ابو بكر و عمر،بين ابى بكر و
خارجة بن زيد،بين عمر و عتبان بن مالك،بين ابى رويم خثعمى و بلال،بين اسيد بن حضير
و زيد بن حارثه،بين ابو عبيده و سعد بن معاذ و بين عبد الرحمان بن عوف با سعد بن
ربيع...عقد اخوت بست،سپس دست على بن ابى طالب را گرفت[و گفت]:اين برادر من است!پس
على و رسول الله دو برادر بودند...» (1)
و ابن هشام در السيرة النبويه،مطلب ذيل را نقل مىكند:«رسول خدا (ص) بين اصحاب
خود از مهاجران و انصار عقد اخوت بست،و گفت:براى خدا دو نفر دو نفر برادر خوانده
شويد! سپس،دست على بن ابى طالب را گرفت و گفت:اين برادر من است!پس،رسول خدا سيد
رسولان و پيشواى پرهيزگاران و فرستاده پروردگار جهانيان-كه كسى از بندگان خدا به
عظمت او و همانند او نيست-با على بن ابى طالب برادر است.
«حمزة بن عبد المطلب شير خدا و شير رسول خدا و عموى رسول الله با زيد بن حارثه
خادم رسول خدا برادرند.ابو بكر صديق فرزند ابى قحافه و خارجة بن زهير برادر بلحارث
از قبيله خزرج برادرند،عمر بن خطاب و عتبان بن مالك برادر بنى سالم بن عوف بن عمر
بن عوف از قبيله خزرج برادر،مىباشند...» (2) .
البته برادرى از اين نوع ممكن است دو نتيجه در پى داشته باشد:
(1) جايگزين كردن ملاك نزديكى به خدا به جاى همخونى.جايى كه هيچ قرابت همخونى
وجود ندارد مثل اين كه دو نفر از دو قبيله يا از دو شهر و دو قبيله باشند كه قرب به
مبدا و ايمان آنان به دين اسلام به منزله همخونى باشد.در اين نوع قرابت انگيزهاى
نهفته است كه دو برادر در راه خدا را براى همكارى در راه خدمتبه اين مبدا آماده
مىسازد.چنان كه پيدايش اين نوع از قرابت روحى و تربيتى هر يك از دو برادر را
نسبتبه ديگرى-اگر چه ميان يكى از آن دو با خويشاوند ديگرش چيزى كه منجر به
سوءتفاهم و يا عداوتى شود-بركنار دارد.
گذشته از اين،برادرى ميان دو شخص از دو قبيله،باعث دوستى هر يك از ايشان با
افراد قبيله ديگر مىگردد.براستى هر يك از آن دو نفر،ديگرى را با انگيزه اخوت
اسلامى جديد دوست مىدارد.هر كدام از آنان خويشان نسبى دارند كه او را دوست
مىدارند و او نيز آنان را دوست مىدارد،آنان نسبتبه او فداكارى مىكند و او نيز
براى ايشان فداكارى مىكند.ميان اين خويشاوندان و كسى كه با خويشاوندشان رابطه روحى
دارد بزودى پيوندى محكم ايجاد مىشود.به اين ترتيب،برادرى روحى در رديف خويشاوندى
نسبى قرار مىگيرد.همچنانكه خويشاوندى خونى كمك براى قرابت روحى مىگردد.
(2) براستى در اين نوع برادرى خصوصيتى است كه حكايت از تشابه روحى بين دو شخص
دارد،بويژه آن كه اين برادرى از جانب رسول خدا (ص) يعنى آشناترين فرد به اصحاب خود،
تعيين شده باشد،چه آن كه هيچ دو نفرى از اصحاب پيامبر (ص) به شباهتهاى روحى خود-به
اندازه پيامبر (ص) -شناخت ندارد.بدان وسيله است كه برادرى عاملى براى كمك به آن دو
به نفع اسلام و مسلمانان-به اندازه اخلاص آنان به اصول اسلامى-مىباشد.
مقصود از برادرى ميان پيامبر و على چيست؟
هر گاه برادرى ميان رسول خدا و على را-پيش از هجرت و بعد از هجرت-مورد توجه
قرار دهيم مىبينيم كه برادرى ما بين آن دو،اولين هدف را كه عبارت از نزديك شدن دو
قبيله از يك شهر و يا از دو شهر است،تعقيب نمىكند.چه آن كه پيامبر و على نه از دو
شهر بودند و نه از دو قبيله،بلكه دو پسر عمو از درجه اول بودند.بدان وسيله نتيجه
مىگيريم كه انگيزه براى برادرى بين پيامبر و على همان تشابه روحى آنان است.در عين
حال خود همان اخوت،تثبيت و تاكيدى استبراى پيمانى كه پيامبر با على ده سال پيش از
هجرت بسته بود،آن روزى بود كه پيامبر خدا (ص) بستگان نزديك خود راگرد آورد و از
آنان درخواست كمك كرد و به شخص كمك كننده وعده داد كه برادر،وصى و جانشين او در
ميان آنان خواهد بود.على تنها فردى بود كه به پيامبر گفت:«يا رسول الله من مددكار
تو خواهم بود.»
مىخواهم بگويم كه پيامبر انتظار دارد برادرى كه پيامبر براى خود انتخاب
مىكند،از همه مردم به او از نظر خلق و خوى،علم و اخلاص شبيهتر باشد.براستى برادر
تو كه از يك پدر و مادر به دنيا آمدهايد،برادرى است كه تو انتخاب و اختيار
نكردهاى و براى برادرى خود برنگزيدهاى بلكه به عنوان برادر تو متولد شده است.گاهى
بين تو و او نه تنها اخوت روحى نيستبلكه صميميت و صداقتى هم وجود ندارد.اگر تو در
باره او مخير باشى اى بسا كه او را به برادرى خود انتخاب نكنى!
چه بسيار خردمند دانايى كه خويشاوندى،او را به برادرى فرد نادانى ملزم ساخته
است و چه زيادند افراد پرهيزكار صالحى كه خويشاوندى آنان را مجبور به برادرى شخصى
بدبخت و بدكار كرده است.دو برادر از يك پدر و مادر زمانى خوشبخت و كامياب مىشوند
كه تشابه روحى داشته،از نظر بينش و اخلاق همگون باشند.
اما برادرى را كه تو براى خود-در دوران شكلپذيرى عقل و مردانگى-انتخاب مىكنى
بيشتر اوقات از نظر روانى شبيهترين و از جهت استعداد،نزديكترين فرد به تو است.هر
گاه آن كسى كه براى خود،برادر انتخاب مىكند،فرستاده خدا و پيامبر باشد،ترديدى نيست
كه اين همگونى ميان او و برادرش امرى حتمى است.بدون شك برادر او شبيهترين مردم به
او از نظر خصلت،دانش و اخلاص خواهد بود.برادرى پيامبر با على در تاريخ امر مشخصى
است و اين خبرى متواتر است.البته اين برادرى در قلب پيامبر معنا و اهميتخاص خود را
داشت.حاكم در مستدرك خود به دو طريق صحيح از پيامبر خدا آورده است كه او به على
فرمود:«تو در دنيا و آخرت برادر منى!» (3) پيامبر خدا روزى-در حالى كه
چهرهاش مىدرخشيد-از منزل بيرون شد،عبد الرحمان بن عوفعلت را پرسيد،پيامبر فرمود:
«از جانب پروردگارم مژدهاى درباره برادر و پسر عمويم و دخترم رسيده است مبنى
بر اين كه خدا على را همسر فاطمه گردانيده است.پيامبر به على فرمود:«تو در
بهشتبرادر،همراه و رفيق منى» (4)
پيامبر روزى على را در موردى كه مربوط به او و برادرش جعفر و زيد بن حارثه
بود،مخاطب قرار داده،فرمود:«...و اما تو يا على برادر و همراه منى...!» (5)
روزى پيامبر با على عهدى بسته و به او گفت:«تو برادر و وزير منى،قرضم را ادا
مىكنى و به وعده من عمل مىكنى و مرا بريئ الذمه مىسازى...» (6)
چون زفاف فاطمه با على برگزار شد،پيامبر خدا به ام ايمن فرمود:«برادرم على را
نزد من بطلب!»ام ايمن (به شوخى) گفت:او برادر توست و در عين حال (دخترت را) به
ازدواج او در مىآورى؟پيامبر فرمود:آرى اى ام ايمن!پس،على را نزد او طلبيد و او
آمد...» (7) .
همسر بانوى زنان
پيامبر در گراميداشت على در حد اعلان برادريش با او بسنده نكرد،بلكه افتخار
بىنظير ديگرى نيز بر آن افزود،او را به دامادى خود انتخاب كرد و دخترش فاطمه زهرا
را كه درباره او گواهى داد بر اين كه بانوى زنان اهل بهشت (يا بانوى زنان با ايمان)
است همسر او قرار داد (8) . و درباره او گفت:«فاطمه پاره تن من است،هر
كه او را بهخشم آورد،مرا به خشم آورده است.» (9) . و عايشه ام المؤمنين
درباره او گفته است:«از نظر كلام و بيان،كسى را از فاطمه به رسول خدا (ص) شبيهتر
نديدهام،و او هرگاه بر پيامبر وارد مىشد،خوش آمد مىگفت و به احترام او از جا
برمىخاست و دست او را مىگرفت و مىبوسيد و در جاى خود مىنشاند» (10)
.
عايشه هر گاه از فاطمه دختر پيامبر ياد مىكرد،مىگفت:«كسى را راستگوتر از او
نديدهام مگر پدرش را» (11) .
البته شخصيتهاى برجستهاى از اصحاب،خواستار ازدواج با بانوى زنان بودند پيامبر
(ص) به آنان جواب رد مىداد و مىگفت:«من در اين باره منتظر فرمان خدايم»و مقصود
او از اين حرف اين بود كه درباره ازدواج وى منتظر دستورى از جانب خداست.
هنگامى كه على درخواست همسرى با او را كرد،پيامبر به او گفت:«خوش آمدى و
شايستهاى! »پس،در سال اول هجرى دخترش را به همسرى او در آورد.على،پس از جنگ بدر در
سال دوم هجرى با او زفاف كرد.
براستى كه مقدر اين ازدواج آن بود كه ثمرههاى بىنظيرى داشته باشد.از جمله اين
ثمرهها دو در قيمتى اين امتبود كه پيامبر درباره آنها و مادرشان فرمود كه
فرشتهاى از آسمان آمده، مژده مىدهد كه فاطمه بانوى زنان اهل بهشت است و حسن و
حسين دو سرور جوانان اهل بهشتند (12) .
با تولد آن دو بزرگوار شريفترين خانوادهها در تاريخ اسلام،شكل گرفت،و اعضاى
چهار گانه اين خانواده،خاندان پيامبر و عترت او گرديدند كه پيامبر مسلمانان را
مامور كرد تا هنگام صلوات فرستادن بر او بر آنان نيز درود فرستند.اين خاندان همان
است كه پيامبر (ص) مسلمانان را به پيروى اعضاى آن واداشته است زيرا آنان يكى از
دوثقلند كه پيروى آنها موجب ايمنى از گمراهى است.
خانوادهاى كه خداوند فضيلتش را ستوده است
پيامبر (ص) درباره على و خانواده او هيچ سخنى جز به فرمان الهى و زبان وحى
نگفته است، دليل بر عظمت اين خاندان و جايگاه برجسته آنان در اسلام همين بس كه
خداوند هيجده آيه پياپى درباره ايشان فرو فرستاده است،و در اين آيهها از فداكارى و
خدا دوستى اين خانواده و مرتبه ايشان در بهشتسخن گفته است.
واحدى در البسيط،امام رازى در تفسير كبير،زمخشرى در كشاف،نظام الدين نيشابورى
در غرايب القرآن (13) و شبلنجى در نور الابصار (14) از ابن
عباس روايت كردهاند كه حسن و حسين مريض شدند،على و فاطمه نذر كردند اگر فرزندانشان
شفا يابند سه روز به عنوان سپاسگزارى از خدا روزه بگيرند،پس حسن،حسين و كنيزشان فضه
در آن مورد از آنان پيروى كردند.
دو فرزند شفا يافتند و اعضاى خانواده سه روز پياپى روزه گرفتند.نزد اين
خانواده در تمام آن سه روز جز مقدارى نان جو وجود نداشت.روز اول بهنگام
افطار،مستمندى آمد و طعام خواست،على خوراك خود را به او داد،و همسر دو فرزندش و فضه
نيز همان كار را كردند.در روز دوم به هنگام افطار يتيمى آمد و غذايى طلبيد،آنچه نزد
ايشان بود به او دادند.در روز سوم اسيرى آمد،و غذايى خواست و آن خانواده همان كار
روز اول و دوم را انجام دادند،پس، خداوند سوره«هل اتى»را درباره آنان نازل كرد كه
در آن آيات شريفه زير آمده است:
«نيكان از جامى بياشامند كه در آميخته با كافور بهشتى باشد.چشمهاى كه بندگان
خدا از آن مىنوشند به نوعى خاص جريان دارد.وفاى به نذر مىكنند و مىترسند از روزى
كه آسيبش فراگير است.و براى دوستى خدا طعام خود را بر مستمند،يتيم واسير
مىخورانند.فقط براى خدا شما را اطعام مىكنيم،پاداش و سپاسى از شما
نمىخواهيم.براستى ما از پروردگارمان درباره روزى مىترسيم كه چهرهها درهم كشيده
شود و در كمال سختى باشد.پس خداوند آنان را از آسيب آن روز نگهدارد و تازه و شادمان
آنها را حاضر كند.و به دليل آن كه صبر كردند پاداش آنان را بهشت و حرير قرار
دهد...» (15)
از چيزهايى كه قابل ذكر است اين است كه در هيچ روايتى نيامده كه اعضاى اين
خانواده بگويند،براى چه كسى خوراكشان را به اينان دادند:«تنها براى خدا شما را
اطعام مىكنيم و پاداش و سپاسى از شما نمىخواهيم».براستى كه ايشان در دلهاى پاك
خود آن را پنهان داشتند و به زبانشان نگفتند پس،خداوند آنچه را كه آنان پنهان داشته
بودند در كتاب خود، آشكار فرمود.اين تنها گواهى قرآنى است،درباره هيچ يك از
مسلمانان چنين وحيى نازل نشده است.اين كار انجام نشد مگر براى اين كه فداكارى اين
خانواده در تاريخ بىنظير بود.ما نمىدانستيم كه تمام اين خانواده چنين ايثارى را
بر جان خود روا داشتند و غذاى ضرورى خود را سه روز پياپى براى رضاى خدا به
نيازمندان دادند.و چرا نه؟چه آن كه على برادر پيامبر (ص) و همسرش پاره تن پيامبر و
دو فرزندش-به شهادت آيه مباهله-فرزندان پيامبرند.
اعضاى اين خانواده بزرگوار همان كسانى هستند كه پيامبر خدا-روزى كه خداوند در
آيه كريمه او را مامور ساخت كه با نصاراى نجران مباهله كند-آنان را با خود همراه
برد و اين بهمراه بردن ايشان دليل بر اين است كه آنان پس از پيامبر،بلند مرتبهتر
از همه مسلمانانند،و بردن على-بطور خصوصى-بيانگر اين مطلب است كه علاقه ميان پيامبر
و على از چهارچوب برادرى تجاوز كرده،به درجه اتحاد و يگانگى رسيده است.در صفحههاى
آينده خواهيم ديد كه على نسبتبه پيامبر به منزله جان اوست.