فصل دهم
در جنگ احزاب
امنيت قبايل مكه-و در راس آنها ابو سفيان-در گرو يك چيز بود و آن يكسره كردن
كار محمد (ص) و دين او بود،قبيلههاى ديگرى خارج مكه بودند كه با آنان در اين امنيت
مشاركت داشتند،زيرا آنان نيز همانند ايشان بتپرستبودند و محمد را براى دينشان
خطرناك مىديدند.در بين آنان و مسلمانان در خلال پنجسالى كه از هجرت سپرى شده بود،
برخوردهاى پراكندهاى وجود داشت و در تمام آن برخوردها مسلمانان غلبه يافته
بودند.در نتيجه آنها نيز مثل قبايل مكه كينه و ناراحتى داشتند.ميان مسلمانان،و
يهوديهاى مجاور مدينه برخوردهايى ايجاد مىشد منشا همه آنها پيمانشكنى آنان
نسبتبه پيامبر و اظهار عداوتشان نسبتبه مسلمانان بوده است،با اين كه ايشان در
سايه موجه دانستن آن پيمانها در امنيتبودند.پيامبر (ص) يهوديان بنى نظير و ديگران
را از سرزمينهايشان تبعيد كرده بود.
سال پنجم هجرى گروهى از يهود با مژده جنگ و آهنگ گرد آوردن عرب بر محور پيكار
با پيامبر (ص) راهى مكه شدند،تا به مقاصد شوم خود نايل شوند.قريش هيچ نيازى به
كسانى كه آنان را وادار به جنگ كنند نداشتند،لذا بدون تامل موافقت كردند و چهار
هزار رزمنده آماده ساختند و به تحريك يهوديانى كه از مدينه آمده بودند،قبيلههاى
غطفان و غيره نيز به آنان پيوستند،در نتيجه،شمار ارتش بتپرستان به حدود ده هزار
نفر رسيد.
خبر اجتماع آنان چند روز قبل از رسيدن به مدينه،به پيامبر رسيد.پيامبر بااصحاب
خود مشورت كرد.سلمان فارسى نظر داد كه خندقى اطراف مدينه حفر شود تا بين مهاجمان و
رسيدن آنان به مدينه فاصله اندازد.پيامبر مسلمانان را (كه حدود سه هزار تن بودند)
مامور اجراى اين پيشنهاد كرد،خندق در خلال شش روز كنده شد.موقعى كه انبوه لشكر
دشمن، خندق را مشاهده كردند،غافلگير شدند،و يقين پيدا كردند كه نخواهند توانست وارد
مدينه شوند،پس ناگزير به جاى ورود به مدينه،حصارى در اطراف آن پى ريختند.
بنى قريظه پيمان شكنى مىكنند
پس از رسيدن آنان به منطقه مدينه يهود بنى قريظه به ايشان پيوست،البته اينان
از ابتدا در پيمان صلح با پيامبر بودند و اين پيمان شكنى آنان پيشامد خطرناكى براى
مسلمانان بود. آنان با پيمان شكنى خود،به جمعيت،و كمك دشمن افزودند بناچار مسلمانان
بر آن شدند تا به خطوط دفاعى خود،خط دفاعى جديدى بيفزايند.ميان مسلمانان تعدادى از
منافقان بودند كه خبرهاى ناگوارى به آنها مىدادند و در دل آنان رفته رفته ايجاد
خوف مىكردند.مسلمانان را ترسى شديد فرا گرفته بود و بجز كسانى كه خدا آنان را حفظ
كرده بود-كه البته زياد نبودند-بقيه از ترس جانهايشان به لب رسيده بود.قرآن از
حالات روانى كه مسلمانان در آن برهه از زمان به سر مىبردند نقل مىكند:
«هنگامى كه دشمنان از بالاى سر و از پايين پاى شما به طرف شما آمدند و هنگامى
كه چشمها نگران و دلها به حنجرهها رسيده بود و به خدا گمان بد مىبرديد،آن جا بود
كه مؤمنان آزمايش شدند و بشدت به خود لرزيدند.و هنگامى كه منافقان و كسانى كه در
دلهايشان بيمارى نفاق بود مىگفتند:خدا و پيامبرش جز وعده فريبكارانه به ما
ندادند.و هنگامى كه گروهى از آنان مىگفتند:اى مردم مدينه!ديگر جاى اقامتبراى شما
نيست پس باز گرديد!و جمعى از آنان اجازه مىخواستند از پيامبر[تا برگردند]و
مىگفتند:خانههاى ما ناامن است،در حالى كه ناامن نبود،آنان قصدى جزفرار از جنگ
نداشتند.» (1) .
بر خلاف آنان وضع روحى مشركان بالا بود و پيروزى را در دسترس خود مشاهده
مىكردند آنان مدينه را محاصره كردهاند و كسى از اهل مدينه جرات بيرون شدن از آن
را ندارد. بخصوص موقعى اطمينانشان به پيروزى زياد شد و روحيهشان بالا رفت كه بنى
قريظه تا حدى با آنها همدستشدند و مكيان را از حالت محاصره كردن خارج كردند و در
وضع تهاجم رو در رو قرار دادند.
بتپرستان از حالت محاصره به تهاجم تغيير
جهت مىدهند
عمرو بن عبدود و به همراه او ضرار بن خطاب،عكرمة بن ابى جهل و ديگران،در صدد
يافتن جايى كم عرض در خندق برآمدند تا اسبهايشان آنان را از آن محل رد كنند.در
نتيجه با مسلمانان در يك خاك قرار گيرند.انتظار مىرفت كه اگر آنان در اين گستاخى
موفق شوند ديگر مشركان نيز از خندق عبور كنند.امكان داشت كه تمام لشكر مهاجم-اگر
بين دو طرف خندق پلى از خاك هر چند به اندازه همان جاى كم پهنا مىزدند-از خندق
عبور كنند.در حالى كه پيش از عبور مشركان از خندق مسلمانان را ترس فرا گرفته و
جانهايشان به لب رسيده بود،به سهولت مىتوانيم وضع روحى آنان را پس از عبور دشمن از
خندق،تصور كنيم، و آن خطر جدى تازهاى بود كه نمىتوانستند حدى بر آن تعيين كنند.
از جمله مؤمنان كسانى بودند كه توكل به خدا
اراده آنان را قويتر كرد
على رغم اين كه ترس دلهاى اكثريت انبوهى از مسلمانان را پر كرده بود،در ميان
آنان كسانى بودند كه قلبشان پر از ايمان بود و هيچ تزلزل و اضطرابى پيدا نكردند
بلكه عظمتخطر-به علت وعده پيروزى كه خدا و پيامبرش به ياوران دينش داده
بود-برايمان آنان افزود،و خود را براى فداكارى و پيشگيرى آن خطر و از بين بردن آن
آماده كردند.قرآن از روحيه اين مؤمنان براى ما سخن مىگويد:
«و چون مؤمنان آن گروهها را ديدند،گفتند:اين است آنچه خدا و پيامبرش به ما
وعده داده بودند،و خدا و رسولش راست گفتند و جز بر ايمان و اسلام آنان چيزى افزوده
نشد.از جمله مؤمنان مردانى هستند به پيمانى كه با خدا بسته بودند وفا كردند،پس بعضى
از آنان مهلتش را به پايان رسانيدند و بعضى در انتظار پايانند و هيچ دگرگونى در
آنان پيدا نشد.» (2) قرآن راجع به شمار مؤمنانى كه شدت خطر بر ايمانشان
افزود،چيزى به ما نمىگويد.ممكن است دهها تن و يا افراد كمى باشند.با اين كه بعضى
از اقسام ايمان به صورت تنها يك حالت نفسانى باقى مىماند،و به مرحلهاى كه كار
سازنده و جانبازى مؤثرى از افراد سر بزند نمىرسد.بعضى از اقسام ايمان چنان فعال و
حياتبخش است كه صاحبش را وادار مىكند تا با خطرها مواجه شود و تا سر حد كمال و
بالاتر از آن بالا رود و بر نفس خود غالب آيد و بر ويرانه آن كاخ سعادتش را بنا
كند.هر چند تعداد اين گروه از مؤمنان بين سه هزار مسلمان،ناشناخته است، اما تاريخ
يك تن از آنان را مجهول نگذاشته استيك تن در ميدان جنگ احزاب،پيشاپيش آن گروهى بود
كه تا بالاترين حد خطرها كه نزديك بود،تندباد مهلكش بنياد دولت جديد اسلامى را قلع
و قمع كند،پيش رفتند،منظور من از آن يك تن،كسى جز على بن ابى طالب (ع) نيست.
عمرو بن عبدود
عمرو بن عبدود و همراهانش از خندق گذشتند.عمرو از برجستهترين سواران عرب
بود.در جنگ خندق به گونهاى چشمگير حضور يافته بود تا مردم مقام شجاعت او را
ببينند.عبور او با تعداد كمى از سواران خود دليل جرات كم نظير اوست.پس،او تنها فرد
(از ميان هزاران جنگجو) است كه قصد حمله رو در رو به مسلمانان را داشت،درحالى كه با
آنان بر يك زمين قرار داشت همه آنان را به مبارزه طلبيد.در نظر بگيريد كه صدها يا
هزاران نفر از لشكر بتپرستان آرزو داشتند كه از او پيروى كنند و از خندق بگذرند.پس
اين كه او جرات مىكند به عنوان نخستين فرد از خندق مىگذرد،خود دليل بر شجاعت فوق
العاده اوست.
على خطر جديد را تحمل مىكند و بعد آن را
از بين مىبرد
براستى گذشتن عمرو و همراهانش از خندق،براى مسلمانان خطرى جديد،و پيشامدى
وحشتناك و غير منتظره را مجسم مىكرد.و نزديك بود كه درب ورود به مدينه-به طور
كامل-باز شود و صدها و هزارها به عمرو ملحق شوند،و ليكن اين پيشامد ناگهانى على را
غافلگير نكرد،زيرا تاريخ از حضور ذهن على (ع) و پاسخ سريع او براى ما سخن
مىگويد،آن جا كه على (ع) براى پيشگيرى خطر به هنگام شدتش و آن گاه،از ميان برداشتن
آن مىشتابد. على در راس جمعى از مؤمنان بسرعتبه طرف آن رخنهاى رفت كه عمرو در خط
دفاعى اسلام ايجاد كرده بود.در آن جا جلوى دشمن ايستاد تا مانع عبور كسانى شود كه
خود را آماده پيوستن به عمرو كرده بودند (3) .او پس از اين كه خطر جديد
را در اين حد متوقف كرد، ستبه كار از ميان برداشتن قطعى اين خطر شد.
در اين جنگ كه مسلمانان با خطرى روبرو شدند كه پيش از آن روبرو نشده
بودند،عنصرهاى دفاعى اسلام درست همان عناصر سه گانهاى بود كه نقش خود را در دو جنگ
بدر و احد ايفا كرده بودند.پايدارى پيامبر (ص) ،رهبرى والاى او،و قهرمانى على و
ارتش اسلام.
عناصر دفاعى اسلام
در اين جنگ عنصر چهارمى به اين عناصر اضافه شد.و آن نقش سلمان فارسى بودكه به
پيامبر پيشنهاد حفر خندق در اطراف مدينه براى حفاظت آن از حملههاى دشمن داد.نقش
ارتش اسلام در جنگ احد-همان گونه كه خواننده توجه دارد-كمتر از نقش آن در جنگ بدر
بود.اما نقش آن در جنگ خندق،چه بسا كمتر از نقش وى در جنگ احد بود.علت آن بود كه
مسلمانان در جنگ خندق هرگز با دشمن روبرو نشدند و ليكن آنان پيش از رسيدن دشمن،
خندق را در اطراف مدينه كندند،و بعد از رسيدن دشمن پشتخندق ايستادند.
اما دو عنصر اول نقششان همان نقشى بود كه در دو جنگ پيشين داشتند و مهمتر از
آن پايدارى پيامبر و رهبرى،تدبير جنگى و دستور سريع او بود در ايجاد حفر خندق.همه
اينها اهميت زيادى در انجام درست اين تصميمات مهم داشته است.اما نقش على در اين جنگ
در تاريخ دفاع اسلامى آشكار و برجسته است.
نعره كشيدن و سپس فرود آمدن از مركب
عمرو،اسبش را در محلى روبروى مسلمانان به جولان درآورد،در حالى كه مىگفت:آيا
مبارزى هست!كسى پاسخ نداد،تا اين كه گفت:«من از داد زدن و مبارز طلبيدن خسته شدم و
صدايم گرفت آيا كسى نيست كه با من مبارزه كند؟»و چون كسى از مسلمانان جواب عمرو را
براى مبارزه نداد،پس على ناگزير تصميم گرفت تا به طور موقت موضع خود را كه مانع
پيوستن لشكر كافر به عمرو بود،ترك كند.البته او اين كار را كرد به اعتماد كسانى كه
همراه او بودند تا آن كار مهم را به عهده گيرند.او وظيفه خود مىدانست تا خطر جديد
را كه محدود و متوقف كرده بود،بىاثر سازد.
على پيش آمد و عمرو را دعوت به فرود آمدن از مركب كرد،و عمرو با عبارتى
بىمحتوا گفت: «تو چرا برادر زادهام؟به خدا سوگند من دوست ندارم تو را بكشم!»پس
على گفت:«ولى به خدا قسم من دوست دارم تو را بكشم!»
آن گاه هر دو پياده به زد و خورد پرداختند و على او را از پاى درآورد،لشكر
احزابسرگردان ماندند تا اينكه وارد خندق شدند،پا به فرار نهادند در حالى كه به هيچ
چيز توجه نداشتند (4) .
على موقعى كه عمرو را كشت،تكبير گفت،و صداى تكبير مسلمانان بلند شد،چه قتل او
پايان خطر جديد بود.آنانى كه همراه عمرو بودند فرار كردند و در صدد نجات خودشان
بودند.اما بيشتر آنها نجات نيافتند،زيرا پيش از رسيدن به سمت ديگر خندق،نقش زمين
مىشدند.
شايسته است كه اندكى تامل كنيم تا به عنوان يك موضوع،سهمى را كه على در دفاع از
اسلام و نبوت داشته است در جنگى كه براى اسلام خطر به اوج خود رسيده بود بررسى
كنيم.
منطقى نيست كه بگوييم تمام مسلمانان از كشتن عمرو عاجز بودند.پس عمرو هر چه
شجاع بود ممكن نبود در مقابل صدها و يا هزاران مسلمان مقاومت كند.و ليكن مساله اين
نيست. عمرو مبارز مىطلبيد و مبارزه تنها ميان دو نفر ممكن است.ننگ است كه به
مقابله يك مرد بيش از يك مرد بيرون رود.البته او همه مسلمانان را به مبارزه
مىخواند تا هر كدام از آنها با وى مبارزه كنند،پس همگى خوددارى كردند و جز على كسى
به جانب او نشتافت منطقى نيست كه بگوييم عمرو تمام نيروى ارتش بتپرستان بود و كشته
شدن او باعثبه هزيمت رفتن تمامى احزاب شد،ولى منطقى است كه روى دو مطلب تكيه كنيم:
(1) پرداختن على (ع) به بستن رخنهاى كه عبور عمرو و همراهانش ايجاد كرده بود
و جلوگيرى از پيوستن ديگران به عمرو،خطر را متوقف كرد،و آن را به عمرو و يارانش
محدود ساخت،بر ماست كه بسنجيم اگر آن رخنه باز مانده بود جمع كثيرى از سواران مشرك
به طرف مدينه پيشروى كرده بودند و عبور آنان به سر پا كردن پلى ميان دو طرف خندق
كمك كرده بود و همه لشكر عبور مىكردند.
پس يك ساعت غفلت ممكن بود موجب خطرى كشنده شود.اين اتفاق رخ نداد چون على خطر
جديد را با تسلط به اعصاب،حضور ذهن و نترسيدن از خطرها،بزودى پاسخ گفت.
(2) كشته شدن عمرو به لشكر بتپرستان ثابت كرد كه آنان دوباره قادر به عبور از
خندق نيستند،و اين كه چيزى را كه عمرو از انجامش عاجز باشد براى ديگرى غير ممكن
است.بدين جهت لشكر بتپرستان در مقابل يكى از دو امر قرار گرفت:يا به خاك افتادن يا
پيگيرى محاصره تا مسلمانان تسليم شوند و يا خواه و ناخواه براى مبارزه از خندق عبور
كنند. پيگيرى محاصره از اين نوع براى ارتش بتپرستان غير ممكن بود.
چه آن يك ارتش نظامى نبود،و مواد خوراكى لازم براى رزمندگان،اسبها و شترانش
نداشت. علاوه بر اينها باد تند غير عاديى بر آنان وزيدن گرفت كه ديگهايشان را
مىبرد و خيمههاشان را از جا مىكند.و اين تندباد در جنگ ميان بتپرستان با
همپيمانانشان-يهود-سابقه داشت كه باعث دشوارى هر چه بيشتر همكارى ايشان در اين جنگ
شد.
در اين صورت،پيشاپيش ارتش بتپرستان-پس از بىبنيادى تصميم عمرو و كشته شدن او
و ناممكن بودن عبور سوارانشان به طرف ديگر خندق-تنها يك راه حل باقى بود،آن هم بر
خاك افتادن،كه همين كار را كردند.
سزاوار نيست كه ما امر مهمى را فراموش كنيم:و آن اين كه كشته شدن عمرو و فرار
همراهانش و هلاكتبيشتر آنها پيش از رسيدن به طرف ديگر خندق روحيه مسلمانان را تا
حد زيادى-پس از اين كه روحيه بسيارى از آنها مرده بود-تقويت كرد.براستى اميد ادامه
جنگ و زنده ماندن و حتى اميد پيروزى به آنها بازگشت.چون دانستيم كه همه اينها از
پيامدهاى جهاد على است،معنى حديثى را مىفهميم كه حاكم در مستدرك روايت كرده است و
آن اين است كه پيامبر فرمود:
«ارزش اين مبارزه على بن ابى طالب با عمرو بن عبدود در روز خندق بالاتراست از
تمام اعمال امت من تا روز قيامت.» (5) .
جنگ خندق و جنگ اخير[كانال سوئز]
براستى كه عبور پسر عبدود از خندق در روز جنگ احزاب شبيه عبور اسرائيليها بود
از كانال سوئز در منطقه درياچههاى تلخ در جنگ تشرين اول سال 1973;اگر عمرو و
يارانش در محكم كردن جاى پاهاشان در طرف داخلى خندق موفق مىشدند-همانطورى كه
اسرائيليها در محكم كردن رد پايشان روى قسمت غربى كانال موفق شدند-تمام ارتش
بتپرستان به جانب مدينه عبور كرده بودند و خطر ناشى از عبور عمرو از خطر گذر
اسرائيليها از كانال سوئز مهمتر بود.مسلمانان در جنگ احزاب،از كمكها و همپيمانهاى
عرب و غير عرب كه در اختيار مصريها بود بىبهره بودند.
با اين تشابه بين دو جنگ قديم و جديد،در مىيابيم كه ميان آن دو فرقهاى مهمى
وجود دارد. زيرا كه رفع خطر بتپرستان در جنگ احزاب تنها نتيجه دلاورى يك فرد و
سرعت و حضور ذهن او بود.با اين كه رفع خطر اسرائيل نتيجه كوشش مصريها از
حكومت،لشكر،توده مردم و شمارى از عوامل داخلى و خارجى بود،تا آن جا كه همه آنها
براى رفع اين خطر پشتبه هم دادند (6) .
و آنچه در جنگ احزاب روى داد،اين بود كه آن هسته اسلامى بىمانند در جهان به
واسطه عمرو با خطرى سهمگين روبرو شد.آن خطر را على با دلاورى فوق العاده خود و حضور
ذهن و سرعت عملش دفع كرد.