فصل چهارم
نخستين مسلمان
پاكى سرشت على،توانمندى انديشه او و آميختگيش در زندگى رسول خدا قوام گرفت،و
با اين كه عمر او از ده سال تجاوز نمىكرد،اينها همه،اين امكان را برايش فراهم
كردند كه همچون افراد حكيم بينديشد،قياس منطقى تشكيل دهد و نتيجه گيرى كند و به
نوعى نتيجه منطقى برسد،كه هيچ يك از شخصيتها و سران قريش به چنان نتيجهاى نرسيده
بوده است.اكثريت مطلق مردم جامعه مكه از اين كه چشمانشان را به روى حقايق باز كنند،
خوددارى كردند و در حالى كه مىگفتند:ما پدرانمان را بر روشى يافتيم و به حق پيرو
آثار آنانيم،مدت سيزده سال،گوشهايشان را بر نداى پيامبر بستند.
براستى كه پيوسته پيروى از راه و روش پدران و نياكان،نخستين تضمين عليه تغيير
اديان بود، پافشارى بر طريقه پدران همواره،حايلى بوده است ميان استادان انديشمند
غربى و پذيرش اصول اسلامى،و اما على (ع) ،در حالى كه هنوز نوجوان بود،همچون افراد
آزاد فكر انديشيد،و همانند آزاد مردان نتيجه گيرى كرد.
على وارد شد،ديد محمد و خديجه نمازى بپا مىدارند كه تا آن لحظه نديده بود پس
ايستاد تا نمازشان را تمام كردند،پس پرسيد:براى چه كسى سجده مىكرديد؟پيامبر (ص)
جواب داد: «خدايى را سجده مىكرديم كه مرا به پيامبرى مبعوث فرموده و مامور ساخته
است تا مردم را به سوى او بخوانم».
پيامبر (ص) على را به پذيرش و اعتقاد به اسلام دعوت كرد،و از قرآن مجيد
آياتىبر او تلاوت كرد على از خود بىخود شد و زيبايى آيات سراسر عقلش را فرا گرفت
ولى از پسر عمويش مهلتخواست تا با پدرش مشورت كند.على آن شب را در انديشه به سر
برد و روز بعد در حضور پيامبر خدا ايمان خود به دين جديد را-بدون احساس نياز به
مشورت با پدرش-اعلان كرد،و گفت:«خداوند مرا آفريده استبدون اين كه با ابو طالب
مشورت كند،پس،مرا نيازى به مشورت او نيست تا خدا را عبادت كنم» (1) .
سخنى بسيار كوتاه است،ولى مفهوم زيادى در بردارد از:استقلال در انديشه و
راى،عمق ايمان و صميميت نسبتبه حق و منطقى كه آميخته به تناقض گويى و متاثر از
عواطف خويشاوندى و فاميلى نيست.
او پدرش را دوست مىدارد و مىداند كه بر فرزند لازم استبا پدرش مشورت
كند.اما او درك مىكند كه ضرورت مشورت با پدر بدون قيد و شرط نيست،بلكه داراى حدودى
است مشورت در جايى لازم است كه امر مبهمى باشد.اما موقعى كه حقيقت روشن است مشورت
بيهوده است.حقا كه براى على پيش از روشن شدن صبح،روشن گرديد كه محمد فرستاده خداست
و او نداى پروردگارش را دريافت كرده است،و بر على واجب است كه بىدرنگ به آن ندا
پاسخ دهد.
مطلب تازهاى است،خيلى تازه،على نمىدانست موضع پدرش نسبتبه رسالت جديد چه
خواهد بود;آيا ابو طالب به آنچه پسر خردسالش ايمان آورده بود،ايمان مىآورد بدان
وسيله پدر و پسر توافق در عقيده پيدا مىكردند.پس نه تنها پدر را آزرده نخواهد
ساختبلكه خوشحال خواهد شد كه پسرش به پذيرش حق از او پيشى گرفته است،و يا اينكه
ابو طالب ترديد خواهد داشت،در آن صورت،على هرگز حق ندارد كه در پاسخ گفتن به نداى
پروردگارش عقب بماند.آفريننده ابو طالب و پسرش سزاوارتر به اطاعت است تا ابو طالب.
شهرت (مستفيض بودن) حديثى كه گذشت
مشهور شده و حتى به حد تواتر رسيده است،كه على (ع) نخستين،مسلمان بوده است.ابن
هشام نقل كرده است كه على بن ابى طالب نخستين مرد از ميان مردان بود كه به پيامبر
خدا (ص) ايمان آورد،و با او نماز خواند،و آنچه را از جانب خدا آورده بود،تصديق
كرد،در حالى كه آن روز پسرى ده ساله بود (2) .
پيامبر خدا (ص) هنگام نماز از شهر مكه بيرون مىرفت و على نيز پنهان با او
همراه مىشد، در آن جا آن دو نماز مىخواندند و شب هنگام باز مىگشتند.حاكم از انس
بن مالك روايت كرده است كه او گفت:«پيامبر (ص) روز دوشنبه به پيامبرى مبعوث شد و
على (ع) روز سه شنبه اسلام آورد» (3) .و حافظ محمد بن ماجه در سنن خود
(4) و حاكم در مستدركش (5) روايت كردهاند كه على گفت:«من بنده
خدا و برادر رسول اويم و منم صديق اكبر،اين سخن را پس از من كسى نخواهد گفت مگر شخص
دروغگو.من هفتسال پيش از مردم نماز گزاردم».
و نيز حاكم از سلمان فارسى روايت كرده است كه پيامبر خدا فرمود:«نخستين فرد
وارد شونده بر حوض[كوثر]و نخستين فرد مسلمان از شما:على بن ابى طالب است» (6)
.
و امام احمد بن حنبل به سند خود از معقل بن يسار،روايت كرده است كه رسول خدا
به دخترش فاطمه فرمود:«آيا نمىپسندى كه تو را تزويج كنم با كسى از ميان امتم كه
پيش از همه اسلام آورده است،داناترين و بردبارترين آنهاست؟» (7) اندكى
از افراد هستند كه قبول ندارند،على (ع) نخستين فرد از مردان بوده است كه به پيامبر
خدا (ص) ايمان آورده است و با او نماز گزارده است،ولى در اين جا كسانى هستند كه با
مقايسه اسلام على (ع) با اسلام ساير صحابه كه پس از او ايمان آوردهاند،در ارزش
اسلام آن حضرت بحث دارند،اينان مىگويند:على (ع) به هنگام اسلام آوردن در دهمين سال
از عمرش بوده است،و از يك كودك در چنين سن و سالى انتظار نمىرود كه مانند مردان
بينديشد،و در امور مربوط به خود،از خويشتن دور انديشى و باريك بينى نشان
دهد.درستتر آن است كه على (ع) در آن سن اسلام را به انگيزه پيروى از پيامبر (ص)
بپذيرد،چرا كه در حقيقت وى پسر خوانده پيامبر (ص) و عضوى از اعضاى خانواده او بود.
اين حرف در صورتى درست است كه ما على (ع) را كودكى معمولى بدانيم.ولى على (ع)
نه در دوران كودكى و نه در زمان مرديش فردى معمولى نبود.تمامى شواهد اشاره بر اين
دارد كه او از جمله نوابغى است كه بسرعت راه كمال مىپيمايند،و در درك حقايق بر
مردان معمولى برترى دارند،هر چند كه در دوران بلوغ و يا پيش از آن بوده باشند.
اگر على (ع) كسى بود كه با انگيزه پيروى پيامبر (ص) به پذيرش عقيدهاى،گرايش
پيدا مىكرد،براى مشورت با پدرش از پيامبر (ص) مهلت نمىخواست،چه پيامبر (ص) مربى و
معلم او بود،و على (ع) براى فراگيرى آموزشهاى اخلاقى پيامبر (ص) ترديدى نداشت،زيرا
پيامبر (ص) هر روز از اخلاق خود پرچمى بر مىافراشت[الگويى برجسته ارائه مىداد]و
به او دستور پيروى مىداد.على (ع) چنان كه خود او گفته است،همانند دنباله روى بچه
شتر از مادرش،از پيامبر (ص) پيروى مىكرد.على (ع) براى پيروى از هيچ يك از آن
تعليمات اخلاقى مهلت نخواست،اما هنگامى كه دينى جديد بر او عرضه شد،مهلتخواست تا
با پدرش مشورت كند او سراسر آن شب را در انديشه به سر برد،و هنگامى كه پس از
انديشيدن،حق برايش روشن شد،تصميم گرفتبا پدرش مشورت نكند و به اجابت دعوت پيامبر
(ص) بشتابد.على (ع) خدمت پيامبر (ص) آمد و اسلام خود را اعلان كرد و با سخنان
حكيمانهاى سخن گفت كه هرگز نه تنها كودكان معمولى،بلكه مردان بزرگ نيز چنان سخن
نگفتهاند.
كودكى كه برتر از مردان بود
دعوت پيامبر (ص) از شخص على،خود دليل آن است كه پيامبر او را كودكى معمولى به
شمار نياورده است.و ما در تاريخ سراغ نداريم كه پيامبر (ص) كسى از اطفال را به
اسلام دعوت كرده باشد.آرى،پيامبر (ص) مردان و زنان را دعوت مىفرمود و اطفال آنان
را به تبع آنان به حساب مىآورد،زيرا كه اطفال به تنهايى نمىتوانستند ميان حق و
باطل تميز دهند. على رغم اين مطلب،پيامبر (ص) على (ع) را ممتاز ساخت و وى را به
اسلام فرا خواند در حالى كه او ده ساله بود.آرى پيامبر (ص) على (ع) را گرامى داشت و
از ميان ساير كودكان و بلكه پيش از اين كه احدى از مردان را به اسلام بخواند،او را
به اسلام دعوت كرد.
مىخواهم بگويم كه ترديد در اهميت اسلام على بخاطر نوجوانيش با اعتقاد ما به
حكمت پيامبر و درستى انديشه او سازش ندارد.واقعه مهم اسلامى كه در فصل آينده راجع
به آن صحبتخواهيم كرد دليل بر اين است كه نظر پيامبر نسبتبه على با نگرش اين
جدالگران موافق نيست.
جاحظ و امثال او كه قصد دارند اهميت اسلام على را به خاطر نوجوانيش ناچيز جلوه
دهند، فراموش كردهاند و يا خود را به فراموشكارى زدهاند كه پيامبر وى را وزير خود
قرار داده است و مردان بزرگ را روز اجتماع در منزل به اطاعت از او امر كرده است،در
صورتى كه از عمرش بيش از سيزده سال نمىگذشت.