امير المؤمنين اسوه وحدت

علامه شيخ محمد جواد شرى
مترجم : محمد رضا عطائى

- ۷ -


فصل چهارم

نخستين مسلمان

پاكى سرشت على،توانمندى انديشه او و آميختگيش در زندگى رسول خدا قوام گرفت،و با اين كه عمر او از ده سال تجاوز نمى‏كرد،اينها همه،اين امكان را برايش فراهم كردند كه همچون افراد حكيم بينديشد،قياس منطقى تشكيل دهد و نتيجه گيرى كند و به نوعى نتيجه منطقى برسد،كه هيچ يك از شخصيتها و سران قريش به چنان نتيجه‏اى نرسيده بوده است.اكثريت مطلق مردم جامعه مكه از اين كه چشمانشان را به روى حقايق باز كنند، خوددارى كردند و در حالى كه مى‏گفتند:ما پدرانمان را بر روشى يافتيم و به حق پيرو آثار آنانيم،مدت سيزده سال،گوشهايشان را بر نداى پيامبر بستند.

براستى كه پيوسته پيروى از راه و روش پدران و نياكان،نخستين تضمين عليه تغيير اديان بود، پافشارى بر طريقه پدران همواره،حايلى بوده است ميان استادان انديشمند غربى و پذيرش اصول اسلامى،و اما على (ع) ،در حالى كه هنوز نوجوان بود،همچون افراد آزاد فكر انديشيد،و همانند آزاد مردان نتيجه گيرى كرد.

على وارد شد،ديد محمد و خديجه نمازى بپا مى‏دارند كه تا آن لحظه نديده بود پس ايستاد تا نمازشان را تمام كردند،پس پرسيد:براى چه كسى سجده مى‏كرديد؟پيامبر (ص) جواب داد: «خدايى را سجده مى‏كرديم كه مرا به پيامبرى مبعوث فرموده و مامور ساخته است تا مردم را به سوى او بخوانم‏».

پيامبر (ص) على را به پذيرش و اعتقاد به اسلام دعوت كرد،و از قرآن مجيد آياتى‏بر او تلاوت كرد على از خود بى‏خود شد و زيبايى آيات سراسر عقلش را فرا گرفت ولى از پسر عمويش مهلت‏خواست تا با پدرش مشورت كند.على آن شب را در انديشه به سر برد و روز بعد در حضور پيامبر خدا ايمان خود به دين جديد را-بدون احساس نياز به مشورت با پدرش-اعلان كرد،و گفت:«خداوند مرا آفريده است‏بدون اين كه با ابو طالب مشورت كند،پس،مرا نيازى به مشورت او نيست تا خدا را عبادت كنم‏» (1) .

سخنى بسيار كوتاه است،ولى مفهوم زيادى در بردارد از:استقلال در انديشه و راى،عمق ايمان و صميميت نسبت‏به حق و منطقى كه آميخته به تناقض گويى و متاثر از عواطف خويشاوندى و فاميلى نيست.

او پدرش را دوست مى‏دارد و مى‏داند كه بر فرزند لازم است‏با پدرش مشورت كند.اما او درك مى‏كند كه ضرورت مشورت با پدر بدون قيد و شرط نيست،بلكه داراى حدودى است مشورت در جايى لازم است كه امر مبهمى باشد.اما موقعى كه حقيقت روشن است مشورت بيهوده است.حقا كه براى على پيش از روشن شدن صبح،روشن گرديد كه محمد فرستاده خداست و او نداى پروردگارش را دريافت كرده است،و بر على واجب است كه بى‏درنگ به آن ندا پاسخ دهد.

مطلب تازه‏اى است،خيلى تازه،على نمى‏دانست موضع پدرش نسبت‏به رسالت جديد چه خواهد بود;آيا ابو طالب به آنچه پسر خردسالش ايمان آورده بود،ايمان مى‏آورد بدان وسيله پدر و پسر توافق در عقيده پيدا مى‏كردند.پس نه تنها پدر را آزرده نخواهد ساخت‏بلكه خوشحال خواهد شد كه پسرش به پذيرش حق از او پيشى گرفته است،و يا اينكه ابو طالب ترديد خواهد داشت،در آن صورت،على هرگز حق ندارد كه در پاسخ گفتن به نداى پروردگارش عقب بماند.آفريننده ابو طالب و پسرش سزاوارتر به اطاعت است تا ابو طالب.

شهرت (مستفيض بودن) حديثى كه گذشت

مشهور شده و حتى به حد تواتر رسيده است،كه على (ع) نخستين،مسلمان بوده است.ابن هشام نقل كرده است كه على بن ابى طالب نخستين مرد از ميان مردان بود كه به پيامبر خدا (ص) ايمان آورد،و با او نماز خواند،و آنچه را از جانب خدا آورده بود،تصديق كرد،در حالى كه آن روز پسرى ده ساله بود (2) .

پيامبر خدا (ص) هنگام نماز از شهر مكه بيرون مى‏رفت و على نيز پنهان با او همراه مى‏شد، در آن جا آن دو نماز مى‏خواندند و شب هنگام باز مى‏گشتند.حاكم از انس بن مالك روايت كرده است كه او گفت:«پيامبر (ص) روز دوشنبه به پيامبرى مبعوث شد و على (ع) روز سه شنبه اسلام آورد» (3) .و حافظ محمد بن ماجه در سنن خود (4) و حاكم در مستدركش (5) روايت كرده‏اند كه على گفت:«من بنده خدا و برادر رسول اويم و منم صديق اكبر،اين سخن را پس از من كسى نخواهد گفت مگر شخص دروغگو.من هفت‏سال پيش از مردم نماز گزاردم‏».

و نيز حاكم از سلمان فارسى روايت كرده است كه پيامبر خدا فرمود:«نخستين فرد وارد شونده بر حوض[كوثر]و نخستين فرد مسلمان از شما:على بن ابى طالب است‏» (6) .

و امام احمد بن حنبل به سند خود از معقل بن يسار،روايت كرده است كه رسول خدا به دخترش فاطمه فرمود:«آيا نمى‏پسندى كه تو را تزويج كنم با كسى از ميان امتم كه پيش از همه اسلام آورده است،داناترين و بردبارترين آنهاست؟» (7) اندكى از افراد هستند كه قبول ندارند،على (ع) نخستين فرد از مردان بوده است كه به پيامبر خدا (ص) ايمان آورده است و با او نماز گزارده است،ولى در اين جا كسانى هستند كه با مقايسه اسلام على (ع) با اسلام ساير صحابه كه پس از او ايمان آورده‏اند،در ارزش اسلام آن حضرت بحث دارند،اينان مى‏گويند:على (ع) به هنگام اسلام آوردن در دهمين سال از عمرش بوده است،و از يك كودك در چنين سن و سالى انتظار نمى‏رود كه مانند مردان بينديشد،و در امور مربوط به خود،از خويشتن دور انديشى و باريك بينى نشان دهد.درست‏تر آن است كه على (ع) در آن سن اسلام را به انگيزه پيروى از پيامبر (ص) بپذيرد،چرا كه در حقيقت وى پسر خوانده پيامبر (ص) و عضوى از اعضاى خانواده او بود.

اين حرف در صورتى درست است كه ما على (ع) را كودكى معمولى بدانيم.ولى على (ع) نه در دوران كودكى و نه در زمان مرديش فردى معمولى نبود.تمامى شواهد اشاره بر اين دارد كه او از جمله نوابغى است كه بسرعت راه كمال مى‏پيمايند،و در درك حقايق بر مردان معمولى برترى دارند،هر چند كه در دوران بلوغ و يا پيش از آن بوده باشند.

اگر على (ع) كسى بود كه با انگيزه پيروى پيامبر (ص) به پذيرش عقيده‏اى،گرايش پيدا مى‏كرد،براى مشورت با پدرش از پيامبر (ص) مهلت نمى‏خواست،چه پيامبر (ص) مربى و معلم او بود،و على (ع) براى فراگيرى آموزشهاى اخلاقى پيامبر (ص) ترديدى نداشت،زيرا پيامبر (ص) هر روز از اخلاق خود پرچمى بر مى‏افراشت[الگويى برجسته ارائه مى‏داد]و به او دستور پيروى مى‏داد.على (ع) چنان كه خود او گفته است،همانند دنباله روى بچه شتر از مادرش،از پيامبر (ص) پيروى مى‏كرد.على (ع) براى پيروى از هيچ يك از آن تعليمات اخلاقى مهلت نخواست،اما هنگامى كه دينى جديد بر او عرضه شد،مهلت‏خواست تا با پدرش مشورت كند او سراسر آن شب را در انديشه به سر برد،و هنگامى كه پس از انديشيدن،حق برايش روشن شد،تصميم گرفت‏با پدرش مشورت نكند و به اجابت دعوت پيامبر (ص) بشتابد.على (ع) خدمت پيامبر (ص) آمد و اسلام خود را اعلان كرد و با سخنان حكيمانه‏اى سخن گفت كه هرگز نه تنها كودكان معمولى،بلكه مردان بزرگ نيز چنان سخن نگفته‏اند.

كودكى كه برتر از مردان بود

دعوت پيامبر (ص) از شخص على،خود دليل آن است كه پيامبر او را كودكى معمولى به شمار نياورده است.و ما در تاريخ سراغ نداريم كه پيامبر (ص) كسى از اطفال را به اسلام دعوت كرده باشد.آرى،پيامبر (ص) مردان و زنان را دعوت مى‏فرمود و اطفال آنان را به تبع آنان به حساب مى‏آورد،زيرا كه اطفال به تنهايى نمى‏توانستند ميان حق و باطل تميز دهند. على رغم اين مطلب،پيامبر (ص) على (ع) را ممتاز ساخت و وى را به اسلام فرا خواند در حالى كه او ده ساله بود.آرى پيامبر (ص) على (ع) را گرامى داشت و از ميان ساير كودكان و بلكه پيش از اين كه احدى از مردان را به اسلام بخواند،او را به اسلام دعوت كرد.

مى‏خواهم بگويم كه ترديد در اهميت اسلام على بخاطر نوجوانيش با اعتقاد ما به حكمت پيامبر و درستى انديشه او سازش ندارد.واقعه مهم اسلامى كه در فصل آينده راجع به آن صحبت‏خواهيم كرد دليل بر اين است كه نظر پيامبر نسبت‏به على با نگرش اين جدالگران موافق نيست.

جاحظ و امثال او كه قصد دارند اهميت اسلام على را به خاطر نوجوانيش ناچيز جلوه دهند، فراموش كرده‏اند و يا خود را به فراموشكارى زده‏اند كه پيامبر وى را وزير خود قرار داده است و مردان بزرگ را روز اجتماع در منزل به اطاعت از او امر كرده است،در صورتى كه از عمرش بيش از سيزده سال نمى‏گذشت.


پى‏نوشتها:

1-حيات محمد:از دكتر محمد حسين هيكل ص 138.

2-السيرة النبوية ج 1 ص 245.

3-مستدرك ج 3 ص 112.

4-ج 1 ص 44 (شماره حديث 120) .

5-ج 3 ص 112.

6-مستدرك ج 3 ص 136.

7-مسند ج 5 ص 26.

 

prev page fehrest page next page