سيماى كارگزاران اميرالمومنين على عليه السلام
جلد ۲
حجة الاسلام و المسلمين على
اكبر ذاكرى
- ۱۲ -
الجنه و او صافها
و اعلموا يا عباد الله ان مع هذاا رحمه
الله التى لا تعجز عن العباد، جنه عرضها كعرض السماء و الارض اعدت
للمتقين . خير لا يكون معها شر ابدا ؛ لذاتها لا تمل ، و مجتمعها لا
يتفرق ، و سكانها قد جاوروا الرحمان ، و قام بين ايديهم الغلمان ،
بصاحب من ذهب فيها الفاكهه والريحان .
(356) فقال رجل : يا رسول الله ، انى احب الخليل افى الجنه خيل ؟
قال : ((نعم ؛ و الذى نفسى بيده ؛ ان فيها خيلا
من ياقوت احمر، عليها سروج الذهب ، يركبون فتدب بهم خلال ورق الجنه
)).
قال رجل : يا رسول الله انى يعجبنى الصوت الحسن ؛ قال :
((نعم ؛ و الذى نفسى بيده ان الله اليامر لمن يحب ذلك منهم ،
بشجر يسمعه صوتا بالتسبيح ماسمعت للآذان باحسن منه قط)).
قال رجل : يا رسول الله انى احب الابل ، افى الجنه ابل ؟ قال :
((نعم ؛ و الذى نفسى بيده ان بخاب من يا قوت
احمر عليها رحال الذهب ، قد الحقت بنمارق الديباج يركبون ، فتزف بهم
خلال ورق الجنه ، و ان فيها صور رجال و نساء يركبون مراكب اهل الجنه ،
فاذا اعجب احدهم الصوره ، قال : اجعل صورتى مثل هذه الصوره ؛ فيجعل
صورته عليها، و اذا اعجبه صوره المراه : قال : رب اجعل صورة فلانه -
زوجه - مثل هذه الصوره ، فيرجع و قد صارت صوره زوجه على ما اشتهى
)))
و ان اهل الجنه يزورون الجبار كل جمعه فيكون اقربهم منه على منابر من
نور، و الذين يلونهم على منابر من ياقوت ، و الذين يلونهم منابر من زبر
جد، و الذين يلونهم على منابر من مسك ، فبيناهم كذالك ينظرون الى نور
الله جل جلاله ، و ينظر الله الى وجوههم ، اذ اقبلت سحابه تغشاهم فتمطر
عليهم من النعمه واللذه و السرور و البهجه ما لا بعلمه الا الله سبحانه
. و مع هذا ما هو افضل منه ، رضوان الله الاكبر.
اما انا لو لم نخوف الا ببعض ما خوفنا به لكنا محقوقين ان يشتد خوفنا
مما لاطاقه لنا به ولا صبر لقوتنا عليه ، و ان يشتد شوقنا الى مالار
غنى لنا عنه و لا بد لنا منه فان استطعتم عباده الله ان يشتد خوفكم من
ربكم و يحسن به ظنكم فافعلو ؛ فان العبد انما تكون طاعته على قدر خوفه
، و ان احسن الناس لله طاعه ، اشدهم له خوفا.
(357)
توصيه الوالى
ثم اعلم يا محمد بن ابى بكر انى قد وليتك اعظم اجنادى فى نفسى
اهل مصر، فاذا وليتك ماوليتك من امر الناس فانت حقيق ان تخاف منه على
نفسك و ان تحذرمنه على دينك ، و ان لم تكن الا ساعه من النهار. فان
استهلك ان لا نسخط ربك عزوجل برضى احد من خلقه فافعل ، فان فى الله
عزوجل خلفنا من غيره ، و ليس فى شى ء سواه خلف منه . اشتد على الظالم و
خذه عليه ، و لن لاهل الخير و قربهم و اجعلهم بطانتك و اخوانك .(358)
بهشت و ويژگيهاى آن
اى بندگان خدا، بدانيد با اينكه رحمت خدا از فراگيرى بندگان در
نماند، بهشت پهناورى دارد به مانند پهناى آسمان و زمين كه براى
پرهيزگاران آماده شده است ، خوبى است كه در آن هرگز بدى نيست . لذتهاى
آن از بين نرود، و اجتماع آن دچار تفرقه نگردد، و ساكنان آن در پناه
خداى رحمان است و در خدمت آنها غلامانى است باسينى هايى طلائى كه در
آنها ميوه و گل است . (آنگاه مردى گفت : اى رسول خدا. من اسب دوست دارم
، آيا در بهشت اسب هم هست ؟ فرمود: ((آرى سوگند
به آنكه جانم در دست اوست ، در آن اسبهايى باشد از ياقوت سرخ ، داراى
زينهاى زرين ، بر آن سوار شوند و آنها را به گردش در آورند در ميان برگ
درختان بهشت .))
مردى گفت : اى رسول خدا من آواز خوش را مى پسندم ، آيا در بهشت آواز
خوش هست ؟ فرمود، ((آرى سوگند به آنكه جانم در
دست اوست ، خدا - براى آنان كه خوش دارند آن را - به درختى فرمان دهد
كه چنان آواز به تسبيح برآورد، كه هرگز گوشى بهتر از آن را نشنيده
باشد.))
مردى گفت : اى رسول خدا، راستش من شتر را دوست دارم ، آيا در بهشت شتر
هم هست ؟ فرمود: ((آرى سوگند به آنكه جانم در
دست اوست كه در آن شتران نجيبى از ياقوت سرخ باشد و بر پشت آنها
زينهايى طلاست كه وركش اريشم دارند. بر آنها سوار شوند آنها را در ميان
برگ درختهاى بهشت بكاشند.))
و براستى در آن (بهشت ) صورتهايى باشد از مردان و زنان كه بر مركبهاى
بهشتى سوار شوند و چون يكى از بهشتيان از صورتى خوشش آيد، گويد: خدايا
مرا به مانند اين صورت گردان ! و او را به مانند آن سازد و چون صورت
زنى را پسندد گويد: پروردگارا همسر مرا به اين صورت درآور! وقتى به
منزل خود برگردد، چهره همسرش رابه همان صورتى خواسته بيابد.
راستى كه اهل در هر جمعه خداوند جبار را زيارت كنند. نزديكترين و
مقربترين افراد به خدا، بر منبرهايى از نور و رتبه بعد از آنها بر
منبرهايى از ياقوت و رتبه بعد از آنها بر منبرهايى از زبرجد و رتبه بعد
از آنها بر منبرهايى از مشك برآيند. در اين موقعيت باشند كه به نور
(عظمت ) خدا بنگرند و خدا نيز به چهره آنان ( از روى لطف و مرحمت ) نظر
كند و در آن هنگام ابرى آنها را فرا گيرد و آن قدر نعمت ، لذت ، شادى و
بهجت به آنها ببارد كه جز خداى سبحان كسى مقدار آن را نداند. با اين
همه رضاى بزرگ حق (رضوان اكبر) از آن بهتر است .
به يقين ما اگر ترسانده نشده بوديم مگر به برخى از آنچه ما را به آن
ترسانده است . سزاوار بود كه ترس ما زياد شود بر آنچه بر آن طاقت
نداشته و بر آن شكيبايى نداريم و به آنچه بى نياز از آن نيستيم و از آن
چاره اى نيست شيفته تر باشم .
اى بندگان خدا، اگر توانستيد با وجود ترس از پروردگاتان ، به او خوش
بين باشيد، چنين كنيد ؛ زيرا جز اين نيست كه طاعت بنده به اندازه ترس
او از خداست بهترين مردم از جهت طاعت خداوند كسى است كه بيشتر از او مى
ترسد.
توصيه به والى مصر
اى محمد، بدان كه من تو را سرپرست و فرمانده مهمترين نيروى
نظامى خود، كه اهل مصرند، قرار دادم . زمانى كه تو را ولايت دادم به
دستور مردم نبود (و خود تصميم گرفتم ) پس تو سزاوارى كه از (وسوسه مقام
) بر خود بترسى و براى دينت از آن در حذر باشى . و اگر براى يك ساعت
روز هم باشد ؛ كه پروردگارت را به خاطر رضاى بكى از خلقش از خود خشمناك
نسازى ، همان كن . زيرا خدا به جاى ديگران است و كسى و چيزى به جاى خدا
نيست .
بر ستمكار سخت گير و دست (ظلم ) او را ببند و خيرمندان را مورد لطف
قرار ده و به خود نزديك گردان و آنان را محرم (راز) و برادران خود قرار
ده .
فى الصواه والوضوء
و انظر الى اصلاتك كيف هى ، فانك امام القوم ينبغى لك ان تتمها و ان
تخففها و ان تصليها لوقتها، فانه ليس من امام يصلى بقوم فيكون فى صلاته
و صلاتهم نقص الا كان اثم ذلك عليه ، و لا ينقص من صلاتهم شى ء. و
تممها و تحفظ فيها يكن لك مثل اجورهم و لا ينقص ذلك من اجرهم شيئا.
(359)
ثم انظر الى الوضوء فانه من تمام الصلاه . تمضمض ثلاث مرات ، و استنشق
ثلاثا، و اغسل و جهك . ثم يديك اليمنى . ثم يدك اليسرى . ثم امسح راسك
و رجليك ، فانى رايت رسول الله ، صلى الله عليه و آله ، يصنع ذلك ، و
اعلم ان الوضوء نصف الايمان .
(360)
فى كيفيه الصلاه و اوقاتها
ثم ارتقب وقت الصلاه لوقتها، و لا تعجل بها قبله لفراغ ، و لا توخرها
عنه لشغل فان رجلا سال رسول الله ، صلى عليه و آله ، عن اوقات الصلاه ،
فقال رسول الله ؛ صلى الله عليه و آله : ((اتانى
جبرئيل فارانى وقت الصلاة ؛ فصلى الظهر، حين زالت الشمس فكانت على
حاجبه الايمن ، ثم ارانى وقت العصر فكان ظل كل شى ء مثله ، ثم صلى
المغرب حين غربت الشمس ، ثم صلى العشاء للآخره حين غاب الشفق ، ثم صلى
الصبح فغلس بها و النجوم مشتبكه ))(361)
كان النبى ، صلى الله عليه و آله ، كذا يصلى قبلك ، فان استطعت - و لا
قوه الا بالله - ان تلزم السنه المعروفه و تسلك الطريق الواضح الذى
اخذوا ؛ فافعل ، لعلك تقدم عليهم غدا
ثم انظر ركوعك و سجودك فان النبى ، صلى الله عليه و آله ، كان اتم
الناس صلاة و احفظهم لها (و اخفهم عملا فيها)(362)
و كان اذا ركع قال : ((سبحان ربى العظيم و بحمده
))؛ ثلاث مرات ،
واذا رفع صلبه قال : ((سمع الله لمن حمده ؛
اللهم لك الحمد ملا سماواتك و ملا ارضك و ملا ما شئت من شى ء)).،
فاذا سجد قال : ((سبحان ربى الاعلى و بحمده ،
ثلاث مرات .
(363)
و اعلم يا محمد ان كل شى ء من عملك تبع لصلاتك فمن ضيع الصلاة فهو
لغيرها اضيع . اءسال الله الذى يرى و لايرى ، و هو بالمنظر الاعلى ، ان
يجعلنا و اياك ممن يحب ويرضى ، حتى نعيننا و اياك على شكره و ذكره و
حسن عبادته و اداء حقه و على كل شى ء اختاره لنا
(364)
من دنيانا و ديننا و اءولانا و اخرانا، و ان يجعلنا من المتقين الذين
لا خوف عليهم و لا هم يحزنون
(365)
درباره نماز و وضوء
اى محمد، به نمازت توجه كن كه چگونه است ؛ همانا تو پيشنماز
مردم هستى . سزاوار است كه آن را كامل ، سريع و سبك (با آرامى و اعتدال
بدون اينكه طول دهى ) و در وقتش بخوانى . زيرا امام جماعتى نيست كه در
نماز وى و مردم نقص باشد، جز اينكه گناه آن (نقص و اشكال ) بر اوست ، و
از نماز مامومين چيزى كاسته نشود نماز را كامل به جاى آور و (شرايط
لازم ) آن را مراعات كن . در اين صورت تو به اندازه آنها پاداش دارى
بدون اينكه از اجر آنها چيزى كاسته شود.
(366)
در وضوى خود بنگر؛ زيرا وضو باعث كمال و تماميت نماز است . سه مرتبه
مضمضه كن (آب در دهان بگردان و دهان را بشوى ) و سه مرتبه استنشاق نما
(با آب بينى خود را بشوى )، در ابتدا صورت خود را بشوى ، آنگاه دست
راست و سپس دست چپ را (از آرنج ) بشوى ، بعد از آن سرو دو پايت را مسح
كن ، زيرا من ، رسول خدا
(ص ) را ديدم كه چنين وضو مى ساخت ؛ و بدان كه وضو نيمى از ايمان است .
درباره نماز و اوقات آن
مراقب وقت نماز باش و آن را در وقت خود به جاى آور و به خاطر
فراغتى كه دارى قبل از وقت آن را نخوان و براى كارى كه دارى از وقتش
به تاءخير مينداز.
مردى از رسول خدا(ص ) وقت نمازها را سؤ ال كرد. در پاسخش فرمود: جبرئيل
نزد من آمد و وقت نماز را به من اعلام كرد؛ پس ظهر را هنگام زوال
خورشيد خواند در حالى كه خورشيد بر طرف راست او مى تابيد؛ بعد زمان
نماز عصر را به من نشان داد؛ و آن در موقعى است كه سايه هر چيز به
مانندش برسد؛ سپس نماز مغرب را خواند، هنگامى كه خورشيد غروب كرد و
نهان شد؛ سپس نماز عشا را خواند هنگامى كه شفق (روشنى طرف آفتاب غروب )
نهان شده بود؛ آنگاه نماز بامداد را در تاريكى خواند كه هنوز ستاره ها
در آسمان پراكنده بودند.
آرى پيامبر (ص ) پيش از تو چنين نماز خواند، بنابرين اگر توانستى - و
نيست نيرويى مگر از خدا- كه ملتزم به سنت معروف و راه روشنى كه انتخاب
كرده اند باشى ، چنين كن ، شايد فردا بر آنان وارد شوى .
در مرحله بعد، متوجه ركوع و سجودت باش ؛ زيرا رسول خدا(ص ) نمازش را از
همه كاملتر مى خواند و آداب و شرايط آن را بيشتر از همه رعايت مى كرد
(و سبكترين افراد در عمل ، نسبت به نماز بود) و زمانى كه وارد ركوع مى
شد سه بار مى فرمود: ((پروردگار من عظيم و از هر
عيبى منزه است و من به ستايش او مشغولم )) و چون
راست مى شد، مى فرمود: ((خداوند، حمد ستايشگر را
مى شنود، بارالها حمدو ستايش از آن توست به مقدار ظرفيت آسمانها و
زمينت و به مقدار ظرفيت آنچه مى خواهى )) و
زمانى كه به سجده مى رفت سه بار مى گفت : ((منزه
است پروردگار من كه از همه والاتر است و من به ستايش او مشغولم .))
اى محمد، بدان كه هر عمل تو پيرو نماز توست ، پس هر كس نماز را ضايع
كند، غير آن را بيشتر ضايع نمايد. از خداوندى كه ببيند و ديده نشود و
او در برترين ديدگاه است ، و مى خواهيم كه ما و تو را از آنها كه دوست
دارد و از ايشان راضى است ، قرار دهد و تا ما و شما را بر شكر، ذكر،
پرستش نيك و اداى حقش يارى كند و همچنين بر هر چه براى ما، در دنيا و
دين ما، اول و آخر ما، برگزيده است .
خداوند ما و شما را از پرهيزگاران قرار دهد؛ آنها كه نه بيمى بر آنان
است و نه اندوه مى خورند.
وصاياه لحمد واءهل مصر
ان استطعتم يا اءهل مصر ان يصدق قولكم فعلكم ، و سركم علانيتكم
، ولا تخالف السنتكم قلوبكم ، فافعلوا، عصمنا الله و اياكم بالهدى ، و
سلك بناوبكم المحجة الوسطى .
اياكم و دعوة الكذاب ابن هند، و تاملوا و اعلموا انه لاسواء امام الهدى
و امام الردى ، ووصى النبى وعدو النبى . جعلنا الله و اياكم ممن يحب
ويرضى . و لقد سمعت رسول الله ، صلى الله عليه و آله ، يقول :
((انى لا اءخاف على امتى مؤ منا و لا مشركا، اما
المؤ من فيمنعه الله بإ يمانه ، و اما المشرك فيخزيه الله (فيحجزه الله
عنكم ) بشركه ،، ولكنى اءخاف عليكم كل منافق عالم اللسان ، يقول ما
تعرفون و يفعل ما تنكرون )).
(367)
وقد قال النبى ، صلى الله عليه و آله :((من سرته
حسناته و. ساءته سيئاته فذلك المؤ من حقا)). وقد
كان يقول : ((خصلتان لاتجمعان فى منافق : حسن
سمت و فقه فى سنة .))
و اعلم يا محمد بن اءبى بكر اءن افضل الفقه الورع فى دين الله والعمل
بطاعته . اءعاننا الله و اياك على شكره و ذكره و اداء حقه و العمل
بطاعته انه سميع عليم .(368)
و انى اءوصيك بتقوى الله فى سر امرك و علانيتك ، و على اى حال كنت عليه
، فان الدنيا دار بلاء ودار فناء، وللاخرة دار الجزاء ودار البقاء،
فاعمل لما ييقى ، و اعدل عما يفنى ، ولا تنس يصيبك من الدنيا،(369)
فان استطعت ان تزين ماييقى على مايفنى فافعل . رزقنا الله بصر ما بصرنا
و فهم ما فهمنا. حتى لا نقصر عما امرنا، و لا نتعدى الى ما نهانا عنه ،
فانه لابدلك من نصيبك من الدنيا و انت الى نصيبك من للاخرة اخوج .
فان عرض لك امر ان احدهما للآخرة و للآخرللدنيا فايدا بامر للآخرة . و
ان استطعت ان تعظم رغبتك فى الخير، و تحسن فيه نيتك فيه نيتك فافعل ،
فان الله يعطى العبد على قدر نيته اذا احب الخير و اهله و ان لم يفعله
كان - ان شاء الله - كمن فعله ،(370)
فان رسول الله ، صلى الله عليه و آله ، قال حين رجع من تبوك :
((ان بالمدينة لاقواما ما سرتم من مسير، ولا
هبطتم من واد الا كانوا معكم ماحبسهم الا المرض ))،
يقول : ((كانت لهم نية )).
(371)
انى اءوصيك بسبع هن جوامع الاسلام : تخشى الله عزوجل ولا تخشى الناس فى
الله ، و (فان ) خير القول ماصدقه العمل . ولا تقض فى امر واحد بقضاءين
مختلفين فيختلف امرك و تزيغ عن الحق . و احب لعامة رعيتك ما تحب لنفسك
و اهل بيتك ، واكره لهم ماتكره لنفسك و اهل بيتك ، فان ذلك اوجب للحجة
، و اءصلح للرعية و خض الغمرات الى الحق ، و لا تخف فى الله لومة لائم
. وانصح المرء اذا استشارك . اجعل نفسك اسوة لقريب المسلمين و بعيدهم
(372)
((و امر بالمعرف و انه عن المنكر، و اصبرعلى ما
اصابك ان ذلك من عزم الامور)).
(373)
(374)
توصيه هاى حضرت به محمد و مردم مصر
اى مردم مصر و شما اگر توانيد (سعى كنيد) كه گفتارتان عمل شما
را تصديق كند و پنهان شما آشكارتان را و زبانهايتان با دلهايتان مخالفت
نكند، پس همان كنيد.
خداوند ما و شما را به واسطه هدايت نگهدارد و ما و شما را به راه و حجت
وسطى راه برد و از پذيرش گفته هاى دروغين فرزند هند(معاويه ) بر حذر
باشيد و انديشه و تاءمل كنيد.
و بدانيد كه پيشواى هدايت و پيشواى هلاكت مساوى نيست . وصى پيغمبر و
دشمن او برابر نيستند خداوند ما و شما را از كسانى كه دوست دارد و از
ايشان راضى است قرار دهد.
به تحقيق از رسول خدا(ص ) شنيدم كه فرمود: ((به
راستى من بر امتم از مؤ من و كافر نگران نيستم . زيرا مؤ من را خدا به
ايمانش نگهدارد و مشرك را خداوندبه شركش خوار كند (و از شما منع
نمايد). ولى بر شما نگرانم از هر منافق ، در روى زبان آشنا كه آنچه مى
شناسيد بگوييد و آنچه را قبول نداريد عمل كند.))
به تحقيق پيامبر(ص ) فرمود: ((كسى كه كارهاى
نيكش شادمانش كند و كارهاى بدش ناراحتش سازد، او به راستى مؤ من است .))
و مى فرمود: ((دو خصلت در منافق فراهم نشود، روش
خوب و پسنديده و فهم درست سنت پيغمبر اسلام .))
اى محمد بن ابى بكر، بدان كه برترين فهم ، پارسايى در دين خدا و عمل
كردن به فرمان اوست . خداوند ما و تو را بر شكر، ذكر، اداى حق و عمل به
فرمانش يارى كند و او شنواى آگاه است .
من تو را به تقوا در امور پنهان و آشكار و در هر حالى كه هستى توصيه مى
كنم . به يقين دنيا جايگاه بلا و نابودى است و آخرت منزلگاه پاداش و
بقاست . عمل كن در راه آنچه باقى است و برگرد از آنچه نابود مى شود و
نصيب خود را از دنيا فراموش مكن . پس اگر تو توانى كه بيارايى آنچه را
كه باقى است ، به وسيله آنچه فانى مى شود، همان كن . خداوند به ما
بصيرت هر چه بينيم و فهم هر چه درك كنيم روزى نمايد، تا كوتاهى در آنچه
ما را فرمان داده نكنيم و به آنچه ممنوع و نهى شديم ، دست بيازيم . بى
شك تو ناچارى كه بهره اى از دنيا به دست آورى در عين اينكه به بهره ات
از آخرت نيازمندترى .
اگر چنانچه دو كار برايت پيش آمد كه يكى مربوط به آخرت و ديگرى مربوط
به دنيا، كار آخرت را آغاز كن و اگر توانى كه رغبت را به كار خير تقويت
و بزرك نمايى و داراى نيت نيك در آن باشى ، همان كن ، زيرا خداوند به
هر بنده به اندازه نيتش عطاكند، هر گاه دوستدار خير و خير مندان باشد و
اگر چه كار خير نكند - ان شاء الله - همانندكسى باشد كه آن را انجام
داده است . زيرا رسول خدا در هنگام بازگشت از تبوك فرمود:
((در مدينه مردمى بودند كه از مسيرى نرفتيد و در
واديى فرود نيامديد، مگر اينكه آنها با شما بودند و تنها مريضى مانع
حضور آنها شد)) مى فرمود:((
آنها نيت (جهاد) را داشتند.))
من تو را به هفت خصلت كه از جوامع اسلام است ، توصيه مى كنم :
از خدا بترس و از مردم درباره خدا مترس و (به يقين ) بهترين گفته آن
است كه عمل آن را تاءييد كند.
در يك موضوع دو حكم مختلف صادر مكن تا اينكه كارت پريشان شود و حق را
از بين ببرى براى همه رغبت خود آنچه براى خود و خاندانت مى خواهى بخواه
و براى آنها آنچه براى خود و خاندانت نخواهى و كرامت دارى مخواه ؛ زيرا
اين براى حجت واجبتر و براى رعيت و اصلاح آن مناسبتر است .
در گردابها به سوى حق فرو شو و درباره خدا از سرزنش هيچ سرزنش كننده
اى مهراس . در هنگام مشورت شخص با تو، او را ناصح و خير خواه باش .
براى نزديك و دور مسلمانان نمونه باش .
((وامر به معروف و نهى از منكر كن و بدانچه تو
را رسد، صبر كن كه اين از كارهاى استوار است .))
فى الصوم و الاعتكاف
و عليك بالصوم فان رسول الله ، صلى عليه و آله ، عكف عاما فى العشر
الاول من شهر رمضان ، و عكف فى العام المقبل فى العشر الاوسط من شهر
رمضان ، فلما كان العام الثالث ، رجع من بدر فقضى اعتكافه فنام فراى فى
منامه ليلة القدر فى العشر الاواخر، كانه يسجد فى ماء وطين ، فلما
استيفظ رجع من ليلته و ازواجه و اناس معه من اصحابه . ثم انهم مطروا
ليلة ثلاث و عشرين فصلى النبى ، صلى الله عليه وآله ، حين اصبح فراى فى
وجه النبى ، صلى الله عليه و آله ، الطين فلم يزل يعتكف فى العشر
الاواخر من شهر رمضان حتى توفاه الله .
وقال النبى ، صلى الله عليه و آله :((من صام
رمضان ثم صام ستة ايام من شوال فكانما صام السنة )).
(375)
آخر العهد
جعل الله مودتنا فى الدين ، و خلّتنا و اياكم حلة المتقين ، و ابقى لكم
طاعتكم حتى يجعلنا و اياكم بها اخوانا على سرر متقابلين . احسنوا يا
اهل مصر موازرة محمد اميركم ، واثبتوا على طاعتكم تردوا حوض نبيكم ،
صلى الله عليه وآله ، اعاننا الله و اياكم على ما يرضيه ، و السلام
عليكم ورحمة الله و بركاته .
(376)
درباره روزه و اعتكاف
بر تو باد به روزه گرفتن ؛ بدرستى كه رسول خدا(ص ) در سالى در
دهه اول ماه رمضان معتكف شد و در سال بعد از آن در دهه ميانه (دوم )
معتكف شد، سال سوم كه از جنگ بدر بازگشت ، قضاى اعتكافش را (در دهه سوم
) انجام داد، آنگاه خوابيد و شب قدر را در دهه آخر خواب ديد، گويا در
آب و گل سجده مى كرد و چون بيدار شد، همان شب همراه همسران و عده اى از
يارانش كه با او بودند، برگشت . همراهان در شب بيست و سوم باران ديدند.
پيامبر (ص ) در بامداد نماز خواند و در چهره پيامبر گل ديده شد. از اين
رو پيامبر هميشه در دهه آخر ماه رمضان اعتكاف مى كرد، تا اينكه وفات
يافت .
پيامبر (ص ) فرمود: ((هر كه ماه رمضان و شش روز
از ماه شوال را روزه دارد، گويا همه سال را روزه داشته است
)).
پايان نامه
خداوند دوستى ما را در دين و محبت ما و شما را دوستى پرهيزگاران
قرار دهد و طاعت شما را باقى گذارد تا به خاطر آن ما و شما را برادرانى
قرار دهد كه بر تختها روبه روى هم تكيه زنيم . اى مردم مصر، بخوبى از
محمد اميرتان پشتيبانى كنيد و در فرمانبرى خود پايدار بمانيد تا در
كنار حوض كوثر به ديدار پيامبر خود نائل شويد.
خداوند ما و شما را بر آنچه موجب خشنودى اوست ، يارى كند. والسلام
عليكم و رحمة الله وبركاته .
نامه محمدبن ابى بكر به معاويه در ذكر فضائل على
(ع )
منقرى در كتاب خود نامه اى را نقل كرده است كه محمدبن ابى بكر
قبل از جنگ صفين به معاويه نوشته است و او را از مخالفت با على (ع ) كه
داراى فضائل و سابقه بسيار در اسلام است بر حذر داشته است . به نظر مى
رسد كه در آن زمان وى كارگزار مصر نبوده است ، چرا كه به اين مساءله
اشاره اى نشده و امكان دارد كه در آغاز ورود به مصر نامه را نوشته است
.
به نام خداوند بخشاينده مهربان ؛ از محمدبن ابى بكر به آن گمراه
(معاويه ) پسر صخر، درود و سلام بر مردم فرمانبردار از خدا، كسانى كه
تسليم اهل ولايت الهى هستند.
اما بعد؛ خداوند به جلال و عظمت و چيرگى و قدرت خود آفريدگان را بدون
رنج و ضعف در توانايى ، آفريد، بى آنكه خود به آفرينش آنان نياز داشته
باشد؛ ولى آنان را به عنوان بندگان خود، هستى بخشيد. برخى را بدبخت و
پاره اى را نيكبخت ، گروهى را گمراه و عده اى را راه يافته ساخت . سپس
بر پايه علم خود آنان را به گزين كرد و محمد(ص ) را از جمع آنان برگزيد
و او را به پيامبرى خود اختصاص داد و براى دريافت وحى خويش اختيار كرد
و امين امر خود ساخت و او را رسول خويش قرار داد تا كتابهاى آسمانى
پيشين را تصديق كند و راهنماى مردم به قوانين الهى باشد. پس وى مردم را
به حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارش فرا خواند و نخستين كسى كه به
نداى او پاسخ داد و به او روى آورد و باورش كرد و با او همراهى نمود و
اسلام آورد و تسليم شد؛ برا در و پسر عمويش على بن ابى طالب -عليه
السلام - بود او را بر غيب نهان ، تصديق كرد و بر هر دوست ديگر رجحانش
داد. آنگاه پيامبر را از هر حادثه هولناكى به جان حمايت كرد و خود را
در هر توطئه هر اسناك همدوش او نگاهداشت . با دشمن او جنگيد و با دوست
او صلح و سازش پيشه كرد و همواره در دشوارترين ساعات و ترسناكترين
جايها براى او جان باخت . چنان پيشگام گشت كه در جهاد، كسى چون او و در
كردار كسى
برابر او نبود. اينك مى بينيم كه تو دم از همتايى با او مى زنى ، در
حالى كه تو تويى (با آن سابقه بد در اسلام ) و او،
اوست ، كه دراى سابقه بر جسته در تمام خيرات و نيكوييهاست . او نخستين
كسى است كه اسلام آورد و پاك نهادترين مردم است . خاندان او پاكيزه
ترين خاندان و همسر ارجمند او از همه مردم والاتر؛ و پسر عمش بهترين
كسان است لكن تو خود لعنت شده و پسر لعنت شده بودى . هميشه تو و پدرت
(ابوسفيان ) فتنه ها و توطئه ها بر ضد دين خدا به راه انداختيد و براى
خاموش كردن پرتو اسلام كوشيدند و دسته بنديها و احزاب ايجاد كرديد و از
مال مايه گذاشتيد و با قبايل مخالف اسلام رفت و آمد كرديد بر اين روش
پدرت از دنيا رفت و تو بر همين عقيده و اساس جايش را گرفتى . گواه بر
اين ، باقيمانده دسته ها و احزاب مخالف و سران منافق و مخالف رسول خدا
-صلى الله عليه و آله - هستند كه به تو پناه آورده و از تو جايگاه مى
طلبند.
گواه على (ع ) (درحقانيتش ) با برترى آشكار و سابقه پيشگامى او در
اسلام ، ياران وى از مهاجر و انصارند كه ذكر فضلشان در قرآن آمده و
خداوند ايشان را ستوده است . اينان همراه وى هستند و به صورت گروه
پيوسته پيرامون اويند، به خاطر او شمشير از نيام كشند و براى او خون
خود را بريزند و جانبازى كنند.
فضيلت را در پيروى او و شقاوت را در مخالفت با وى مى دانند واى بر تو!
چگونه خود را با على (ع ) مقايسه مى كنى در حالى كه او وارث پيامبر
خدا(ص ) و وصى او و پدر فرزندان وى و نخستين انسانى است كه سر به فرمان
او نهاده و آخرين كسى كه با او (هنگام مرگ ) ديدار كرد، پيامبر رازش را
به او سپرده و وى را در كار خود شريك كرده است . در حالى كه تو دشمن او
و پسر دشمن وى هستى ؟ پس چندان كه خواهى از باطل خود بهره گير و پسر
عاص هم در اين گمراهى و گردنكشى تو را مدد كند. گويا ديگر مهلتت سپرى
شده و مكر و نيرنگت رنگ باخته است . بزودى آشكار مى شود كه سرانجام
نيكو از آن كيست .
بدان هر چند كه با پروردگارت كه از كيد او در امان مانده و از
نيرومنديش ماءيوس شده اى ، نيرنگ بازى ، او در كمين توست در حالى كه
تو به خود مغرورى . خدا و خاندان پيامبر او از تو بى نيازند. درود بر
كسى كه (راه ) هدايت را پيروى كند.))
پاسخ معاويه به محمدبن ابى بكر
به نام خداوند بخشاينه مهربان ؛ از معاويه بن ابى سفيان به
نكوهشگر پدر خويش ، محمدبن ابى بكر، درود بر اهل طاعت خدا.
اما بعد؛ نامه ات به من رسيد، در آن از آنچه خداوند به توانايى و قدرت
سزوار است سخن راندى و ياد كردى كه چگونه پيامبرش را بر گزيد. سخنانى
نيز از خود به هم بر بافته و آورده بودى كه نشان از كم خردى تو داشت ،
بر پدرت نيز ناروا رانده بودى و حق پسر ابوطالب را يادآورى كرده و از
پيشينه و خويشاوندى او با پيامبر (ص ) و يارى وى (على ) به او و همدوشى
وى با او (پيامبر) در مواضع هول و هراس سخن گفته بودى . بر من به برترى
و فضل ديگران و نه به فضل و فضيلت خود، احتجاج كرده بودى . سپاس خدايى
را كه فضل را از تو گرفت و آن را براى ديگرى مقرر داشت ما و پدرت در
زمان زندگى پيامبر(ص ) با هم بوديم ، مى ديديم كه نگهداشت حق پسر
ابوطالب بر ما لازم و برترى او بر ما آشكار است چون خداوند آنچه را مى
بايست براى پيامبر(ص ) برگزيد و آنچه را به او وعده كرده بود، به تمامى
رساند و دعوتش را آشكار كرد و حجتش را روشن و غالب ساخت ، جان وى را به
جوار خويش برد.
پدر تو و فاروق (عمر) نخستين كسانى بودند كه حق على (ع ) را گرفتند و
با او به مخالفت پرداختند و هر دو بر اين امر متفق و همداستان گشتند.
آنگاه وى را به پذيرفتن (حكومت ) خود خواندند و او در بيعت با آن دو،
تعطل كرد و بر ضد ايشان به اين سوى و آن سوى روى آورد تا در كار او
انديشيدند و بر آن شدند كه او را به اندوهى عظيم افكنند و لطمه اى گران
بدو وارد آورند. على نيز ناگزير بيعت كرد و تسليم شد، ولى آن دو وى را
در كار خود مشاركت نمى دادند و بر رازهاى خود آگاه نمى كردند تا در
گذشتند و روزگارشان سپرى شد. پس از آن دو، سومين خليفه يعنى عثمان بن
عفان ، آمد كه به روش آنان راه پيمود و به راه آن دو برفت ولى تو و
رفيقت (محمدبن ابى حذيفه ) از او عيبجويى كرديد، تا بدانجا كه دورادور
ونهانى تبهكاران را به طمع حكومت او افكنديد و خود روى نهفتيد و چهره
نموديد و دشمنى و فريبكارى خود را بر ملا ساختيد تا به آرزوى خود
درباره او رسيديد..
اى پسر ابوبكر، به هوش باش كه به زودى نتيجه ناپسند كار خود را خواهى
ديد و اندازه و مقياس وجب خود را داشته باش و پاى از گليم خويش بيش منه
كه تو در ترازوى سنجش ، با آن كس كه بردباريش كوههاى گران را تحمل
كند و نيزه اش به زور نمى شود و هيچ پر حوصله اى به گرد شكيباييش نمى
رسد،
برابر و همسان نيستى . پدرت شالوده اين خلافت را نهاد و حكومت خود را
پايه گذاشت و اين بنا را برآورد. بنابرين اگر آنچه ما برآنيم درست است
، پدر تو آغاز گرش بوده و اگر جور و ستم است ، باز هم پدر تو پايه گذار
آن بوده است . ما شركاى او هستيم و به رهنمود او رفته و از كار او
پيروى كرده ايم . اگر پدرت ، پيش از ما اين راه نپيموده بود، ما با پسر
ابوطالب مخالفتى نمى كرديم و در برابر او تسليم مى شديم ؛ ولى ديديم
پدرت چنان كرد و ما نيز پا به جاى او نهاديم و رفتار او را سرمشق خود
ساختيم در ادعاهاى خود، يا پدرت را سرزنش كن و يا از سرمدعا درگذر.
درود بر آن كه پشيمان شود و از گمراهى به راه آيد و توبه كند.
(377)
لازم به يادآورى است كه ابن غضائرى نقل كرده است كه معاويه بن حكيم
گفته است كه از مفضل بن صالح ابوجميله اسدى نخاس شنيدم كه مى گفت :
((من نامه معاويه به محمد بن ابى بكر را ساخته
ام ))
علامه در خلاصه وى را ضعيف و كذاب دانسته است كه حديث وضع مى كند.(378)
متاءسفانه در وقعه صفين و كتابهاى ديگر سند اين نامه ذكر نشده است .
براى ما مشخص نيست كه ابوجميله در اين دعايش صادق است يا ممكن است كه
اين سخن او نيز ناصواب باشد.
|