طینت واحد و مقام دوستان حضرت علی(ع)
ابن عباس می گوید: شنیدم رسول خدا(ص) در حالی که حضرت علی(ع) را مخاطب
خود قرار داده بود، می گفت:
ای علی! همانا خداوند تبارک و تعالی بود و هیچ چیزی هم به جز او نبود،
پس خداوند متعال من و تو را از نور جلال و عظمت خودش خلق کرد و ما مقابل عرش
پروردگار عالم مشغول تسبیح «سبحان الله»، و تحمید «الحمدلله»، و تهلیل «لا اله الاّ
الله» گفتن او بودیم و این قبل از آن بود که خداوند آسمانها و زمین را خلق کند.
پس چون خداوند اراده کرد که حضرت آدم را خلق کند، من و تو را از طینت
واحدی از علیین خلق کرد و ما را با نور خود عجین کرده و در همة انوار و نهرهای بهشت
قرار داد.
پس خداوند حضرت آدم(ع) را خلق کرد و این طینت و نور را در صلب او به
ودیعه و امانت گذاشت. و هنگامی که خداوند حضرت آدم(ع) را خلق کرد، ذریه و فرزندان
او را حاضر کرد و آنها را به نطق واداشت که از آنها بر ربوبیت خود اقرار گیرد. و
اولین کسانی که اقرار به ربوبیت خداوند نمودند، من و تو بودیم و بعد از ما هم
پیغمبران دیگر بر حسب درجه و رتبه شان، به ربوبیت خداوند متعال اقرار کردند.
آنگاه خداوند متعال فرمود: ای محمد و ای علی! شما در اقرار به ربوبیت
من صادق هستید و در طاعت من از همة خلقم پیشی گرفته اید و من این را از علم خود می
دانستم. پس شما برگزیدگان من از میان خلقم هستید و ائمه(علیهما السلام) هم از ذریة
شما دو بزرگوار می باشند و آنها شیعیان شما می باشند و ما هم این چنین آنها را مثل
شما خلق کردیم. (یعنی با نور خود و طینت علیین و…).
در ادامه پیامبر(ص) فرمودند: ای علی! این طینت در صلب آدم بود و نور
من و تو در بین دو چشم او قرار داشت، پس این نور از چشم حضرت آدم به چشم پیامبران
منتقل شد تا اینکه این نور و طینت، به صلب عبدالمطلب رسید و به دو قسم تقسیم شد.
آنگاه خداوند متعال مرا از نصف آن خلق کرد و مرا رسول و نبی قرار داد و تو را هم از
نصف دیگر خلق کرد و وصی و جانشین قرار داده شدی.
پس آنگاه که من در کنار عظمت پروردگار متعال بودم و به مقام قاب قوسین أو أدنی رسیدم، خداوند متعال به من فرمود: ای محمد! در میان
خلقم چه کسی بیشتر مطیع توست؟
گفتم: خدواندا! علی بن ابی طالب(ع). پس خداوند عزوجل فرمود: ای محمد؛
حضرت علی(ع) را جانشین و وصی خود قرار بده که من او را برگزیدة خود قرار دادم.
ای محمد! قبل از اینکه چیزی را خلق کنم اسم تو و علی را بر روی عرش
خود نوشتم. محبت خاص من بر شما و بر کسانی است که شما را دوست می دارند و از شما
اطاعت می کنند. و هرکس که شما را دوست بدارد و از شما اطاعت کند از مقربان درگاه من
خواهد بود و هرکس هم که منکر ولایت شما شود و به کلام شما اعتنایی نکند، او از زمرة
کافران و گمراهان خواهد بود.
سپس پیامبر(ص) به حضرت علی(ع) فرمودند: ای علی! من و تو از یک طینت
واحد می باشیم و تو در دنیا و آخرت حق دارترین مردم نسبت به من هستی و فرزندان تو،
فرزندان من هستند؛ و شیعیان تو، شیعیان من؛ و دوستان شما، دوستان من؛ و تو و شیعیان
و دوستارانت در بهشت کنار من خواهید بود.(26)
متن روایت:
ابن عباس، قال: سمعت رسول الله(ص) و هو یخاطب علیاً(ع) و یقول: یا
علی؛ إن الله تبارک و تعالی کان ولا شی ء معه فخلقنی و خلقک روحین من نور جلاله فکنّا أمام عرش رب العالمین نسبح الله و نقدسه و نحمده و نهلله
و ذلک قبل أن یخلق السماوات و الأرضین. فلمّا أراد أن یخلق آدم خقنی و إیاک من طینة
واحدة من طینة علیین و عجننا بذلک النور و غمسنا فی جمیع الأنوار و أنهار الجنة ثم
خلق آدم و استودع صلبه تلک الطینة و النور، فلمّا خلقه استخرج ذریته من ظهره
فاسْتنطقهم و قررهم بالربوبیة فأول خلق إقراراً بالربوبیة أنا و أنت و النبیون علی
قدر منازلهم و قربهم من الله عز و جل. فقال الله تبارک و تعالی: صدقتما و أقررتما
یا محمد و یا علی؛ وسبقتما خلقی إلی طاعتی و کذلک کنتما فی سابق علمی فیکما فأنتما
صفوتی من خلقی و الأئمة من ذریتکما و شیعتکما و کذلک خلقتکم. ثم قال النبی(ص): یا
علی؛ فکانت الطینة فی صلب آدم و نوری و نورک بین عینیه فما زال ذلک النور ینتقل بین
أعین النبیین و المنتجبین حتی وصل النور و الطینة إلی صلب عبدالمطلب فافترق نصفین
فخلقنی الله من نصفه و اتخذنی نبیاً و رسولاً و خلقک من النصف الآخر، فاتخذک خلیفة
و وصیاً و ولیاً. فلما کنت من عظمة ربی کقاب قَوْسَینِ أَوْ أَدْنی قال لی: یا
محمد؛ مَن أطوع خلقی لک؟ فقلت علی بن أبی طالب(ع) فقال عز و جل: فاتخذه خلیفة و
وصیاً فقد اتخذته صفیاً و ولیاً.
یا محمد؛ کتبت اسمک و اسمه علی عرشی من قبل أن أخلق الخلق. محبةً منی
لکما و لمن أحبکما و تولاکما و أطاعکما، فمن أحبکما و أطاعکما و تولاکما کان عندی
من المقربین و من جحد ولایتکما و عدل عنکما کان عندی من الکافرین الضالین.
ثم قال النبی(ص) : یا علی؛ فمن ذا یلج بینی و بینک و أنا و أنت من نور
واحد و طینة واحدة فأنت أحق الناس بی فی الدنیا و الآخرة و ولدک ولدی و شیعتکم
شیعتی و أولیاؤکم أولیائی و أنتم معی غدا فی الجنة.
سند روایت:
این روایت را سید شرف الدین حسینی استرابادی (متوفای 965 ق) در کتاب
«تأویل الآیات فی فضایل العترة الطاهرة» و نیز علامة مجلسی در کتاب «بحار» به نقل
از شیخ صدوق در کتاب معراجش نقل نموده اند که روایت نیز مرفوعه می باشد؛ پس از حیث
سند نمی توان روایت را مورد بررسی قرار داد، چرا که آن مرفوعه و ضعیف می باشد؛
و امّا از حیث دلالت:
اگرچه به سادگی نمی توان در مورد روایات خلقت
نوری اهل بیت(علیهما السلام) اظهار نظر نمود، لیکن روایات بسیاری در مورد خلقت نوری
اهل بیت(علیهما السلام) در کتب روایی شیعه وجود دارد که آنها را نمی توان نادیده
گرفت؛ به هر حال در این روایت ما جانب احتیاط را رعایت کرده و نظر چندانی در مورد
آن نمی دهیم، اگرچه تعبّداً آن را تلقی به قبول می نماییم.
عطایای خداوند به امام علی(ع)
ابن عباس می گوید: از پیامبر اکرم(ص) شنیدم که می گفت:
خداوند متعال به من و علی(ع) پنج چیز عطا کرد:
1 - به من جوامع الکلم (قرآن) را عطا کرد و در مقابل به علی(ع) جوامع
الکلام را.
2 - مرا نبی قرار داد و حضرت علی(ع) را وصی.
3 - به من کوثر را عطا کرد و به علی(ع) سلسبیل را.
4 - به من وحی را عطا کرد و به علی(ع) الهام را.
5 - مرا به معراج برد و برای علی(ع) درهای آسمانها و حجب را باز کرد
(مقام کشف).(27)
متن روایت:
ابن عباس سمعت النبی(ص) یقول: أعطانی الله خمسا و أعطی علیاً(ع) خمسا:
أعطانی جوامع الکلم و أعطی علیاً(ع) جوامع الکلام؛ و جعلنی نبیاً و جعله وصیاً؛ و
أعطانی الکوثر و أعطاه السلسبیل؛ و أعطانی الوحی و أعطاه الإلهام؛ و أسری بی إلیه و
فتح له أبواب السماوات و الحجب.
سند روایت:
شیخ صدوق در «الخصال»، طریق خود را به ابن عباس در این روایت چنین
بازگو می کند:(28)
«حدثنا أبی(رضی الله عنه) قال: حدثنا سعدبن عبدالله قال: حدثنا عبدالله بن موسی بن
هارون المفتی قال: حدثنا محمد بن عبدالرحمن العرزمی(29)
قال: حدثنا المعلی بن هلال، عن الکلبی، عن أبی صالح، عن ابن عباس».
اگر چه این روایت را از حیث بررسی سندی می توان قبول نمود، که مؤید
روایی خوبی نیز برای آن وجود دارد. علاوه بر آنکه نقل کتب معتبر نیز آن را یاری می
نماید.
شوق ملائکه از شنیدن حدیث منزلت
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم(ص) فرمودند: در شب معراج چون به آسمان
چهارم رسیدم، علی(ع) را دیدم که مشغول نماز خواندن بود. تعجب کرده و به جبرئیل
گفتم: آیا این علی(ع) است که از ما سبقت گرفته؟
جبرئیل گفت: نه، او علی(ع) نیست. گفتم: پس او کیست؟
گفت: چون ملائکة مقربین وملائکة کروبین درگاه الهی فضایل حضرت علی(ع)
و حدیث منزلت را که در وصف مقام و منزلت حضرت علی(ع) است،(30) شنیدند مشتاق او و مقامش شدند. پس خداوند عزوجل هم ملکی را به صورت
حضرت علی(ع) برای آنها خلق کرد و آنها هر وقت مشتاق حضرت علی(ع) می شوند می آیند و
این ملک را زیارت می کنند، گویا که حضرت علی(ع) را تماشا کرده اند.(31)
متن روایت:
عن النبی(ص): فلما انتهینا إلی السماء الرابعة رأیت علیاً(ع) یصلی.
فقلت لجبریل: یا جبریل؛ أ هذا علی و قد سبقنا ! قال: لا لیس هذا علیاً. قلت: فمن
هو؟ قال : إن الملائکة المقربین و الملائکة الکروبیین لما سمعوا فضایل علی(ع) و
خاصته و سمعت قولک فیه «أنت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی» اشتاقت
إلی علی(ع) فخلق الله عز و جل لها ملکا علی صورة علی(ع) فإذا اشتاقت إلی علی(ع)
جاءت إلی ذلک الملک فکأنها قد رأت علیاً(ع).
سند روایت:
اصل این روایت فقط در کتاب «کشف الیقین» علامة حلی می باشد و در مصادر
دیگر نقلی از آن نمی باشد. علامة حلی نیز آن را فقط به عبارت «روی أبوعمرو الزاهد(32) عن النبی(ص)» نقل نموده است.
و لذا چون در اسناد این روایت ارسال (و افتادگی) وجود دارد، نمی توان
روایت را از حیث اسناد قبول نمود.
در مورد دلالت آن نیز چون مؤید روایی دیگری در دست نیست، لیکن تعبّداً
می توان آن را قبول نمود، چرا که معارضی نیز ندارد و با توجه به فضایل
امیرالمؤمنین(ع) منع عقلی نیز در بر ندارد.
نوشتة روی درب بهشت
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
در شب معراج جمله ای را دیدم که بر روی درب بهشت نوشته شده بود: لا
إله إلا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله، الحسن و الحسین صفوة الله، فاطمة أمة
الله، علی باغضیهم لعنة الله؛
هیچ خدایی جز الله نیست، محمد فرستادة خداست و علی هم دوست صمیمی خدا.
حسن و حسین برگزیدگان خدا هستند، فاطمه کنیز خداست. لعنت خدا بر کسانی که بغض ایشان را دارند.(33)
متن روایت
روی ابن عباس، قال: قال رسول الله(ص) رأیت لیلة عرج بی إلی السماء علی
باب الجنة مکتوبا: لا إله إلا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله، الحسن و الحسین
صفوة الله، فاطمة أمة الله، علی باغضیهم لعنة الله.
سند روایت
همان گونه که در مصادر و منابع این روایت مشاهده می شود، کتب معتبر
فریقین شیعه و سنی این حدیث را در کتب معتبرة خود نقل کرده اند و این خود گواه بر
این است که این حدیث از جهت مشهور بودن در رتبة بالایی قرار دارد. لیکن جهت اطلاع
بیشتر سند روایت را به نقل از کتاب «أمالی» شیخ طوسی نقل می نمایم:
«أخبرنا الحفار، قال: حدثنا أبو الحسن علی بن أحمد الحلوانی، قال:
حدثنا محمد بن إسحاق المقرئ، قال: حدثنا علی بن حماد الخشاب، قال: حدثنا علی بن
المدینی، قال: حدثنا وکیع بن الجراح، قال: حدثنا سلیمان بن مهران، قال: حدثنا جابر،
عن مجاهد، عن ابن عباس».
علی(ع) اصل درخت طوبی
ابن عباس در ذیل آیة 29، سورة رعد طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ از
قول پیامبر اکرم(ص) روایتی را نقل می کند که پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
در شب معراج هنگامی که داخل بهشت شدم درختی را دیدم که هر برگی از آن،
دنیا و آنچه در دنیاست، را می پوشانید و در هر برگ آن هم زیور آلات و غذا وجود
داشت. و هیچ قصر و خانه ای در بهشت نبود، مگر اینکه شاخه ای از این درخت، در آن قصر
یا خانه موجود بود و زیور و غذای صاحب آن قصر یا خانه از این درخت طوبی تأمین می
شد. پس گفتم: ای جبرئیل این درخت چیست؟
گفت: این درخت طوبی است و خوشا به حال تو و بسیاری از امت تو.
گفتم: انتهای این درخت (اصل آن) کجاست؟
گفت: اصل این درخت در وجود پسر عمویت علی بن ابی طالب(ع) می باشد.(34)
متن روایت
عن ابن عباس رضی الله عنه فی قوله تعالی: طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ
مَآبٍ؛ قال النبی(ص): لما أسری بی فدخلت الجنة فإذا أنا بشجرة کل ورقة منها تغطی
الدنیا و ما فیها تحمل الحلی و الحلل و الطعام ما خلا الشراب و لیس فی الجنة قصر و
لا دار و لا بیت إلا فیه غصن من أغصانها و صاحب القصر و الدار و البیت حلیه و حلله
و طعامه منها.
فقلت: یا جبرئیل؛ ما هذه الشجرة؟ قال: هذه طوبی لک فطوبی لک و لکثیر
من أمتک. قلت: فأین منتهاها (یعنی أصلها) قال: فی علی بن أبی طالب ابن عمک(ع).
سند روایت:
این روایت را «فرات بن ابراهیم کوفی» در تفسیر خود به صورت مرفوعه از
ابن عباس نقل کرده است. و البته در این باب روایت فراوانی وجود دارد که علامة
بحرانی در کتاب «البرهان» خود حدود سی روایت را از کتب مختلف نقل می نمایند.
و لذا ضعف سند آن را بوسیلة مؤیدات روایی دیگر، می توان جبران نمود.
بنابراین روایت با توجه مفهوم و دلالتش که آن نیز بوسیلة مؤیدات دیگری ثابت می شود
مورد قبول است.
شوق درخت طوبی به حضرت علی(ع)
امام محمد باقر(ع) از اجداد طاهرینشان(علیهما السلام) نقل می کنند که
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
در شب معراج در آسمان ششم درختی دیدم که زیباتر و بزرگتر از آن درخت
را تا به حال ندیده بودم.
پس به جبرئیل گفتم: ای دوست من جبرئیل این درخت چیست؟
گفت: این درخت طوبی است ای حبیب من.
گفتم: این صدای زیبا و بلند که می آید چیست؟
گفت: این صدای درخت طوبی است.
گفتم: چه می گوید؟
گفت: مرتب می گوید: «وا شوقاه إلیک یا علی بن أبی طالب»؛ ای علی، چقدر
مشتاق تو هستم.(35)
متن روایت
عن أبی جعفر، محمد بن علی عن آبائه(علیهما السلام)، قال: قال رسول
الله(ص) لما أسری بی إلی السماء فصرت فی السماء الدنیا حتی صرت فی السماء السادسة
فإذا أنا بشجرة لم أر شجرة أحسن منها و لا أکبر منها، فقلت لجبرئیل: یا حبیبی؛ ما
هذه الشجرة؟ قال هذه طوبی یا حبیبی. قال: فقلت: ما هذا الصوت العالی الجهوری؟ قال:
هذا صوت طوبی. قلت: أی شی ء یقول؟ قال: یقول: وا شوقاه إلیک یا علی بن أبی طالب.
سند روایت:
این روایت را نیز «فرات بن ابراهیم کوفی» در تفسیر خود، از اسماعیل بن
اسحاق بن ابراهیم فارسی نقل کرده است. و این روایت نیز به صورت مرفوعه و مُعَنعَن
می باشد. لذا روایت از حیث سند دچار ضعف و مشکل می باشد و در مورد دلالت آن، در این
روایت نگارنده توقف را اختیار می نمایم.
شوق درخت سدرة المنتهی به علی(ع)
ابو ایوب انصاری نقل می کند که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: چون شب معراج
به آسمانها برده شدم، در سدرة المنتهی نسیم و بوی خوشی احساس کردم. به جبرئیل گفتم:
این نسیم و بوی خوش چیست؟
گفت: این سدرة المنتهی است موقعی که به تو نگاه کرد مشتاق پسر عمویت
علی بن ابی طالب(ع) شد.(36)
متن روایت:
عن أبی أیوب الأنصاری رضی الله عنه، قال: قال رسول الله(ص): لما أسری
بی إلی السماء و انتهیت إلی سدرة المنتهی شممت و هبت منها ریح نبقها، فقلت لجبرئیل:
ما هذا؟ فقال: هذه سدرة المنتهی اشتاقت إلی ابن عمک حین نظرت إلیک. فسمعت منادیا
ینادی من عند ربی: محمد(ص) خیر الأنبیاء و المرسلین و أمیر المؤمنین، علی بن أبی
طالب(ع) خیر الأولیاء علیهم الصلاة و السلام و أهل ولایته خَیرُ الْبَرِیةِ؛
جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ
خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِی اللَّهُ عن علی(ع) و أهل ولایته. هم المخصوصون برحمة
الله، الملبسون نور الله، المقربون إلی الله، طوبی لهم ثم طوبی، یغبطهم الخلائق یوم
القیامة بمنزلتهم عند ربهم.
سند روایت:
این روایت نیز در تفسیر«فرات بن ابراهیم کوفی»، به نقل از علی بن محمد
الزهری آمده است. و این روایت نیز به صورت مرفوعه و مُعَنعَن
می باشد. نظر نگارنده در مورد این روایت، مانند روایت قبلی، توقف می
باشد.
نوشتة روی سدرة المنتهی
در روایتی پیامبر اکرم(ص) خطاب به حضرت علی(ع) فرمودند: ای علی! در سه
جا اسم تو را همراه و قرین با اسم خود دیدم: وقتی که به بیت المقدس رسیدم، روی صخرة
آن دیدم نوشته: «لا اله الا الله، محمد رسول الله، أیدته بوزیره و نصرته بوزیره»؛
هیچ خدایی جز الله نیست، محمد فرستادة خداست، او را با جانشینش تأیید و یاری کردیم.
به جبرئیل گفتم: جانشین من کیست؟ گفت: علی بن ابی طالب(ع).
و چون به سدرة المنتهی رسیدم روی آن نوشته شده بود: «إنی أنا الله لا
اله الا أنا وحدی، محمد صفوتی من خلقی أیدته بوزیره و نصرته بوزیره»؛ من الله هستم،
هیچ خدایی جز من نیست، محمد بهترین برگزیدة من از خلقم است، او را با جانشینش تأیید
و یاری کردم.
به جبرئیل گفتم: جانشین من چه کسی است؟ گفت: علی بن ابی طالب(ع).
و چون از سدرة المنتهی بالا رفتم به عرش الهی رسیدم و دیدم که بر روی
آن نوشته شده است: «إنی أنا الله لا اله الا أنا وحدی، محمد صفوتی من خلقی أیدته
بوزیره و نصرته بوزیره»؛ همانا من خدایم، هیچ خدایی جز من نیست، محمد دوست من است،
او را با جانشینش تأیید و یاری کردم.(37)
متن روایت:
یا علی: إنی رأیت اسمک مقرونا باسمی فی ثلاثة مواطن فآنست بالنظر
إلیه:
إنی لما بلغت بیت المقدس فی معراجی إلی السماء وجدت علی صخرتها " لا
إله إلا الله، محمد رسول الله، أیدته بوزیره، ونصرته بوزیره " فقلت لجبرئیل(ع): من
وزیری؟ فقال علی بن أبی طالب.
فلما انتهیت إلی سدرة المنتهی وجدت مکتوبا علیها " إنی أنا الله لا
إله إلا أنا وحدی، محمد صفوتی من خلقی، أیدته بوزیره ونصرته بوزیره " فقلت
لجبرئیل(ع): من وزیری؟ فقال علی بن أبی طالب.
فلما جاوزت سدرة المنتهی انتهیت إلی عرش رب العالمین جل جلاله فوجدت
مکتوبا علی قوائمه " إنی أنا الله لا إله إلا أنا وحدی، محمد حبیبی، أیدته بوزیره،
ونصرته بوزیره.
سند روایت:
این روایت را شیخ صدوق و طوسی در کتب خود با اسناد کامل نقل نموده اند
و جهت اختصار طریق شیخ صدوق در کتاب «الخصال»اش را در این قسمت ذکر می نماییم؛
البته در کتاب ارزشمند «من لا یحضره الفقیه» نیز همین سند ذکر شده است، ولی در آن
ارسال وجود دارد.
«الشیخ الصدوق رحمه الله قال حدثنا أبو الحسن محمد بن علی بن الشاه
قال: حدثنا أبو حامد قال: حدثنا أبو یزید أحمد بن خالد الخالدی قال: حدثنا محمد بن
أحمد بن صالح التمیمی عن أبیه قال: حدثنا محمد بن حاتم القطان، عن حماد بن عمرو، عن
جعفر بن محمد، عن أبیه، عن جده، عن علی بن أبی طالب(علیهما السلام) عن النبی(ص)».
چند جهت قوّت در این روایت وجود دارد:
1 - سند و طریق آن، که معتبر و مورد اعتماد است
2 - دلالت و مفهوم آن که مؤیدات دیگر روایی (البته شبیه آن) آن را
یاری می نماید.
3 - نقل کتب معتبر روایی.
صدایی از بالای سدرة المنتهی
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم(ص) چنین فرمودند: چون به آسمان هفتم
عروج کردم و از آنجا به سدرة المنتهی و از سدرة المنتهی به حجابهای نور رفتم،
پروردگار عالم مرا چنین ندا داد:
ای محمد! أنت عبدی و أنا ربک: تو بندة من هستی و من پروردگار توأم، پس
برای من خضوع کن و مرا عبادت کن و بر من توکل کن که همانا من به تو راضی شدم که
بنده، دوست، فرستاده و نبی من هستی، و به برادرت علی(ع) که جانشین توست [راضی شدم]؛
[ای محمد!] او حجت من بر بندگانم و پیشوای خلقم می باشد. بوسیلة اوست
که دوستانم از دشمنانم شناخته می شوند، و به اوست که حزب شیطان از حزب من تشخیص
داده می شود. و بوسیلة اوست که دین من پایدار و حدودم حفظ و احکامم تنفیذ می گردد.
[ای محمد] به خاطر تو و علی(ع) و ائمة از فرزندان اوست که رحمت خود را
به بندگانم می رسانم و به خاطر قائم(ع) (مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف)
است که زمین را عمر می دهم. به اوست که زمین را از دشمنانم پاک می کنم و دوستانم را
وارث زمین می گردانم. و بواسطة اوست که کلمة خودم را بلند مرتبه می گردانم؛(38)
و کلمة کسانی که کافر شدند را پایین می آورم. و به خاطر او بندگان و
بلاد را زنده می کنم.(39)
متن روایت:
عن الاصبغ بن نباتة، عن عبدالله بن عباس قال: قال رسول الله(ص): لما
عرج بی إلی السماء السابعة، ومنها إلی سدرة المنتهی، ومن السدرة إلی حجب النور
نادانی ربی جل جلاله: یا محمد أنت عبدی وأنا ربک، فلی فاخضع، وإیای فاعبد، وعلی
فتوکل، وبی فثق، فإنی قد رضیت بک عبدا وحبیبا و رسولا و نبیا، وبأخیک علی خلیفة
وبابا، فهو حجتی علی عبادی، وإمام لخلقی، به یعرف أولیائی من أعدائی، وبه یمیز حزب
الشیطان من حزبی، وبه یقام دینی، وتحفظ حدودی، وتنفذ أحکامی، وبک وبه وبالائمة من
ولده أرحم عبادی وإمائی وبالقائم منکم أعمر أرضی بتسبیحی وتقدیسی وتحلیلی وتکبیری
وتمجیدی، وبه أطهر الارض من أعدائی واورثها أولیائی، وبه أجعل کلمة الذین کفروا بی
السفلی، وکلمتی العلیا، وبه احیی عبادی وبلادی بعلمی، وله اظهر الکنوز والذخائر
بمشیتی، وإیاه أظهر علی الاسرار والضمائر بإرادتی، وأمده بملائکتی لتؤیده علی انفاذ
امری، واعلان دینی ذلک ولیی حقا ومهدی عبادی صدقا.
سند روایت:
شیخ صدوق در کتاب «الأمالی»، طریق خود را نسبت به این روایت چنین بیان می کند:
«حدثنا محمد بن موسی بن المتوکل(رضی الله عنه)، قال: حدثنا محمد ابن
أبی عبدالله الکوفی، عن موسی بن عمران النخعی، عن عمه الحسین بن یزید النوفلی، عن
علی بن سالم، عن أبیه، عن أبی حمزة الثمالی، عن سعد الخفاف، عن الاصبغ بن نباتة، عن
عبدالله بن عباس، قال: قال رسول الله(ص).
در طریق ذکر شده در مورد سعد الخفاف اختلاف است. که بررسی رجالی آن
خالی از لطف نیست.
و اما سعد الخفاف در این روایت، (که در مورد او اختلاف و بحث شده است)
شرح حالش چنین می باشد:
او همان سعد بن طریف (ظریف) الحنظلی است که گاهی از او، سعد الاسکاف و
گاهی، «سعد الخفاف» نام برده می شود، و از امام باقر و امام صادق روایت نقل کرده
است. از اصحاب امام سجاد(ع) نیز شمرده شده است.
شیخ طوسی گوید: «او حدیثش صحیح می باشد». کشّی به نقل از حمدویه گوید:
«او ناووسی است و بر امام صادق(ع) توقف کرده است و امامان بعد حضرت را قبول ندارد».
و ابن غضائری گوید: «او ضعیف است». محقق اردبیلی در جامع الرواة گوید: «بهتر است در
مورد او و روایتش توقف شود.»
اما قول حق: (همان گونه که آقای خوئی در کتاب «معجم رجال الحدیث» خود
بیان فرموه اند): ظاهر این است که این شخص ثقه است، به خاطر قول شیخ طوسی که فرمود:
«و هو صحیح الحدیث؛ حدیثش صحیح می باشد». و آنچه ابن غضائری گوید، که ضعیف است،
اصلاً در کتاب رجالی ابن غضائری که به او نسبت می دهند بحث است.(40)
پیامبر(ص) از فضایل علی(ع) به وجد می آید:
امام صادق(ع) می فرمایند: هنگامی که رسول خدا(ص) شب معراج به سوی
آسمانها برده شدند، خداوند از شرافت و عظمت حضرت علی(ع) برای پیامبر تعریف کرد، تا
اینکه پیامبر به بیت المعمور رفتند و تمام پیامبران پشت سر او نماز گزاردند.
بعد از نماز، پیامبر(ص) از آنچه خداوند دربارة علی(ع) و مقام و منزلت
او برایش صحبت کرده بود به شگفت آمد (و در فکر فرو رفت) و در همین حال بود که وحی
الهی نازل شد که: فَإِنْ کنْتَ فِی شَک مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیک فَسْئَلِ
الَّذِینَ یقْرَؤُنَ الْکتابَ مِنْ قَبْلِک؛(41)
«ای پیامبر ما اگر در آنچه بر تو نازل کردیم و حرفش را زدیم شک داری،
پس از کسانی که قبل از تو کتاب خدا را خوانده اند سؤال کن [که آیا چنین است یا
نه]».
یعنی از پیامبران پشت سر خود سؤال کن؛ که آنچه در کتب ایشان از فضایل
علی(ع) بیان شده، برای تو هم همان را بیان کردیم. لَقَدْ جاءَک الْحَقُّ مِنْ
رَبِّک فَلا تَکونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ وَ لا تَکونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کذَّبُوا
بِآیاتِ اللَّهِ فَتَکونَ مِنَ الْخاسِرِینَ؛(42)
«که همانا حق از جانب پروردگارت آمد. پس در حقانیت او هیچ گاه شک مکن
و از کسانی مباش که آیات الهی را تکذیب کردند (که اگر چنین کنی) از زیانکاران عالم
خواهی شد.»
سخن که بدینجا رسید امام صادق(ع) فرمودند: به خدا قسم، نه پیامبر در
فضایل علی(ع) شک کرد و نه از انبیاء سؤال نمود؛ (بلکه از فضایل علی(ع) به شور و شعف
در آمده بود و تمام وجود او را، خوشحالی محض فرا گرفته بود).(43)
متن روایت:
عن أبی عبدالله(ع) قال: لما أسری برسول الله(ص) إلی السماء و أوحی
الله إلیه فی علی(ع) ما أوحی من شرفه و من عظمه عند الله ورد إلی البیت المعمور و
جمع له النبیین و صلوا خلفه، عرض فی نفس رسول الله(ص) من عظم ما أوحی إلیه فی
علی(ع) فأنزل الله فَإِنْ کنْتَ فِی شَک مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیک فَسْئَلِ
الَّذِینَ یقْرَؤُنَ الْکتابَ مِنْ قَبْلِک (یونس: 94) یعنی الأنبیاء فقد أنزلنا
علیهم فی کتبهم من فضله ما أنزلنا فی کتابک لَقَدْ جاءَک الْحَقُّ مِنْ رَبِّک فَلا
تَکونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ وَ لا تَکونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کذَّبُوا بِآیاتِ
اللَّهِ فَتَکونَ مِنَ الْخاسِرِینَ(یونس: 94 95) فقال الصادق(ع) فو الله ما شک و
ما سأل.
سند روایت:
علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود، این روایت را به نقل از پدرش و او
از عمرو بن سعید راشدی و او از ابن مسکان و او از امام صادق(ع) نقل کرده است.
گویم: روایات فراوانی دیگر در مورد این باب وجود دارد که نگارنده
اشاره ای به آنها در کتاب «معراج پیامبر(ص)» نموده ام. لذا روایت مورد قبول می
باشد.(44)
نور حوریة حضرت علی(ع)
ابن عباس می گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود:
شبی که مرا به معراج بردند داخل بهشت شدم و در آنجا ناگهان نوری دیدم
که به صورتم برخورد کرد.
به جبرئیل گفتم: این نوری که دیدم چیست؟
جبرئیل گفت: یا محمد؛ لیس هذا نور الشمس و لا نور القمر و لکن جاریةٌ
من جواری علی بن أبی طالب(ع) : ای محمد! این نه نور خورشید است و نه نور ماه، بلکه
حوریه ای از حوریه های حضرت علی(ع) می باشد که از قصرش بیرون آمده است. چون به شما
نگاه کرد خندید و این نور از دهانش خارج شد و این حوریه آنقدر در بهشت می گردد تا
حضرت علی(ع) او را داخل قصرش کند.(45)
متن روایت:
عن ابن عباس، قال: سمعت رسول الله(ص) یقول: لیلة أسری بی إلی السماء
أدخلت الجنة، فرأیت نوراً ضرب به وجهی. فقلت لجبرئیل: ما هذا النور الذی رأیته؟
قال: یا محمد؛ لیس هذا نور الشمس و لا نور القمر و لکن جاریةٌ من جواری علی بن أبی
طالب(ع) طلعت من قصورها فنظرت إلیک و ضحکت فهذا النور خرج من فیها و هی تدور فی
الجنة إلی أن یدخلها أمیرالمؤمنین(ع).
سند روایت:
محمد بن أحمد قمی (از علمای قرن چهارم هجری) در کتاب «مئة منقبة» طریق
خود را به ابن عباس در این روایت چنین بیان می کند:
حدثنا طلحة بن أحمد بن محمد بن زکریا النیشابوری قال حدثنی سناه(46)
بن عبدالرحمان قال حدثنی علی بن عبدالله بن عبدالحمید عن هشیم بن بشیر
قال حدثنی شعبة بن الحجاج عن عدی (علی) بن ثابت عن أبی سعید الخدری (در المناقب:
سعید بن جبیر) عن ابن عباس.
با توجه به این که شرح حال برخی از راویان این حدیث در کتب رجالی یافت
نمی شود و نیز ضعف بعضی از آنها، سند روایت دچار ضعف می باشد و لذا از حیث سند به
این روایت نمی توان تکیه نمود.
و امّا از باب مفهوم و دلالت به خاطر اینکه مؤید روایی دیگری برای آن
یافت نشد و نیز چون برخی عناوین آن بعید به نظر می رسد، لذا روایت قابل قبول نمی
باشد، هر چند که احتیاط نموده و در مورد آن توقف اختیار نماییم.
نوشتة روی درهای بهشت
جابربن عبدالله انصاری از قول پیامبر اکرم(ص) نقل می کند که پیامبر
فرمودند: شب معراج که به آسمانها برده شدم، به بهشت و جهنم امر شد که خود را بر من
عرضه کنند و من آنجا بهشت را با تمام نعمتها و جهنم را با تمام عذاب هایش دیدم و
آنجا دیدم که بر هشت در از درهای بهشت نوشته شده بود: «لا اله الاّ الله، محمد رسول
الله، علی ولی الله».(47)
متن روایت:
عن جابر الأنصاری، قال رسول الله(ص): لیلة أسری بی إلی السماء أمر
بعرض الجنة و النار علی. فرأیتهما جمیعاً رأیت الجنة و ألوان نعیمها و رأیت النار
وألوان عذابها و علی کل باب من أبواب الجنة الثمانیة لا إله إلا الله محمد رسول
الله علی ولی الله.
سند روایت:
این روایت در منابع روایی به صورت مرفوعه و بدون اتصال سند ذکر شده است. لیکن با توجه به روایات فراوان دیگری که در همین باب و موضوع
وارد شده است، که آنها نیز از اتصال سند خوبی برخوردار می باشند، می توان این روایت
را قبول نمود. لذا روایت از حیث مفهوم و دلالت مورد قبول واقع می شود.