قرض معاوضه توام با تبرع:
از مضمون روايات پيداست كه قرض دادن از مصاديق
روشن برآوردن حاجت مومن است. اگر قرض، صرف معاوضه بود معامله استفاده مالى
مىكردند، اين گونه مورد ستايش نبود، لكن به سبب وجود همين تبرع است كه قرض استحباب
دارد.
مقدس اردبيلى در اين باره مىگويد: دليل
استحباب قرض دادن، عموميت رواياتى است كه بر قضاى حاجت مومنان و خوشحال نمودن آنان
دلالت دارد.
همچنين عام بودن آيات و رواياتى كه به نيكوكارى
فرمان مىدهد، نيز دليل ديگرى بر استحباب است(508).
محقق حلى مىگويد: پاداشى در قرض وجود دارد كه
ناشى از كمك مجانى به فرد محتاج است(509).
بنابراين، اگر چه قرض يك نوع عقد معاوضى است و
قرض گيرنده متعهد مىشود، عوض آنچه را كه قرض كرده است، به قرض دهنده برگرداند؛ ولى
معاوضه صرف نيست و همراه با نوعى تبرع و ايثار است. كسى كه براى مدتى از منافع مال
خويش صرف نظر مىكند و آن را در اختيار برادر ايمانى خود مىگذارد تا وى از آن
استفاده كند و نيازهايش را برآورد سازد، قطعا مشمول آيات و روايات مزبور خواهد بود
و از اجر و ثواب الهى برخوردار خواهد شد.
تفاوت قرض با
ساير عقود:
از آن جا كه عقد قرض گاه با بعضى از عقود ديگر
مشتبه مىگردد، لذا جهت شناخت دقيقتر آن، تفاوت عقد قرض با عقودى، چون بيع، سلف،
وديعه، هبه، عاريه و اجاره بيان مىشود.
1. قرض و
بيع:
بيع، عقدى است كه در آن، هر يك از فروشنده و
خريدار با رضايت كامل، مال خود را در عوض مال طرف مقابل، به وى تمليك مىكند و با
پايان گرفتن عقد، فروشنده مالك ثمن و خريدار مالك ثمن مىگردد.
در بيع، هر يك از عوضين مىتواند كالا يا پول
باشد و لازم است مورد معامله (مبيع) عين باشد، نه منفعت؛ زيرا منفعت خريد و فروش
نمىشود، بلكه اجاره داده مىشود. البته لازم نيست عين شخص باشد، كلى در ذمه و كلى
در معين نيز مىتواند ثمن يا مثمن قرار گيرد.
در بيع، معمول نيست كه چيزى را با مثل خودش
معامله كنند، مثلا ليوانى را با ليوان ديگرى از همان نوع كه داراى همان خصوصيات
است، مبادله كنند؛ بر خلاف قرض كه معمولا شخص مقدارى پول يا كالا در اختيار ديگرى
مىگذارد، تا او مثل آن را پس از مدت زمان خاصى به وى برگرداند؛ به عبارت ديگر، در
بيع طرفين معامله براى رسيدن به مقصودى معامله مىكنند؛ فروشنده احتياج به ثمن و
مشترى احتياج به مثمن دارد و در نتيجه تبادل صورت مىگيرد، به خلاف قرض كه تبادل
بين دو شىء مثل هم واقع مىشود و در اقتصادى كه به ربا آلوده نشده باشد، هدف اصلى
از آن كمك به قرض گيرنده است و به طور معمول قرض دهنده نفعى نمىبرد.
2. قرض و سلف:
سلف يا سلم، خريد مال كلى مدت دار در مقابل ثمن
حال موجود است؛ بر عكس، بيع نسيه كه در آن، مثمن به صورت حال و ثمن مدت دار است.
در معامله سلف، معمولا فروشنده، كالاى مدت دارى
را در مقابل پول نقد مىفروشد و پس از معامله، پول آن را تحويل مىگيرد و در وقت
معين كالا را تحويل مىدهد، البته عوضين معامله مىتوانند هر دو كالا باشند كه در
اين صورت، اگر از كالاهاى ربوى و از يك جنس باشند، رباى معاملى پيش مىآيد؛ اما اگر
از يك جنس نباشد، بنابر نظر بعضى، معامله آن جايز نيست. همچنين عوضين نبايد طلا و
نقره باشند، چون در مبادله آن دو شرط است كه تقابض عوضين در مجلس عقد صورت گيرد.
در عقد قرض، پول يا كالايى در اختيار كسى
گذاشته مىشود و بعد از مدتى، مثل آن دريافت مىشود؛ اعم از اين كه اشياى ربوى يا
غير آن باشد و اعم از اين كه طلا و نقره باشد يا غير آن دو.
3. قرض و وديعه:
وديعه، عقدى است كه به موجب آن، وديعه گذار
(مودع) مال خود را در اختيار ديگرى (مستودع) قرار مىدهد، تا آن را براى او حفظ كند
و مال ملك مالك باقى مىماند؛ برخلاف قرض كه مال از ملك قرض دهنده خارج مىشود.
مستودع، ضامن مال نيست و اگر مال به امانت
گذاشته شده بدون تعدى و تفريط از بين برود، چيزى بر عهده وى نيست.
مستودع نمىتواند بدون اجازه در مال تصرف كند،
ولى قرض گيرنده پس از تحويل گرفتن مال، مالك آن مىشود و مىتواند هر طور كه
مىخواهد، در آن تصرف در قرض، به مجرد قبض مال، مثل يا قيمت آن به عهده قرض گيرنده
مىآيد؛ حتى اگر عين مال قرض گرفته شده موجود باشد، در هنگام مطالبه لازم نيست همان
را تسليم كند؛ بر خلاف وديعه كه هر گاه مالك مطالبه نمايد، بر مستودع واجب است در
اولين زمان ممكن آن را تحويل دهد.
در وديعه، مستودع مىتواند براى حفظ مال، از
وديعه گذار مبلغى را تقاضا كند و همچنين وديعه گذار مىتواند در برابر اجازه
استفاده از مال خود، شرط كند كه مستودع مبلغى را پرداخت نمايد(510)
- البته در صورتى كه اين كار، حيلهاى براى فرار از ربا نباشد - اما در قرض، هرگونه
شرطى از طرف قرض دهنده براى پرداخت زيادى جايز نيست.
4. قرض و هبه:
هبه دو قسم است: هبه معوضه و هبه غير معوضه.
هبه غير معوضه عبارت است از اين كه شخص مال خود را مجانى و بلاعوض به ملكيت ديگرى
در آورد. از شرايط صحت هبه، همانند قرض، قبض آن است. در هبه به خويشاوندان نسبى،
هديه دهنده نمىتواند آن را پس بگيرد؛ اما در هبه به غير آنها، تا موقعى كه اصل
مال موجود باشد، مىتواند از هبهاش صرفنظر نمايد و آن مال را مطالبه كند؛ ولى در
قرض، به مجرد قبض گيردنده مالك آن مىگردد و چه خويشاوند باشد يا غير خويشاوند،
مىتواند از برگرداندن اصل مال، حتى اگر موجود باشد، امتناع كند و اگر قرضى مدتدار
نباشد يا مثل برخى فقيهان قائل باشيم كه عقد قرض هميشه حال است ولو شرط مدت شود،
قرض دهنده مىتواند هرگاه بخواهد مثل يا قيمت مالى را كه به قرض گيرنده داده است،
مطالبه كند.
در هبه، شرط نيست كه مال يا موهوب
عين باشد، از اين رو مىتواند دينى را هبه نمايد؛ بر
خلاف قرض، چون قرض دادن دين صحيح نيست.
در هبه معوضه، در ازاى شىء هبه شده، طرف مقابل
نيز چيزى به واهب مىبخشد كه مىتواند هر شيئى باشد كه داراى ارزش مالى است، مانند
بخشش متاعى، انجام كارى، استفاده از منفعتى، صرف نظر كردن از حقى ابراء دينى و
امثال آن.
برخلاف هبه غيرمعوضه، هبه معوضه لازم است و
واهب اولى حق رجوع ندارد.
در هبه معوضه، لازم نيست چيزى كه در عوض هبه
مىدهند، مثل آن باشد يا ارزش اقتصادى مساوى با آن داشته باشد، بلكه مىتواند نسبت
به آن كم ارزش يا خيلى پرارزش باشد؛ ولى در عقد قرض، لازم است مثل يا قيمت شىء قرض
شده، باز پرداخت شود.
5. قرض و عاريه:
عاريه، عقدى است كه به موجب آن، عاريه دهنده
مال خود را در اختيار ديگرى قرار مىدهد، تا از آن استفاده مجانى كند. در عاريه،
برخلاف قرض، اصل مال از ملكيت صاحب آن خارج نمىشود و عاريه كننده تنها اجازه
استفاده حلال از مال را دارد؛ البته استفادهاى كه موجب از بين رفتن اصل مال نگردد.
به همين جهت، عاريه تنها در جايى صحيح است كه با استعمال، اصل شىء از بين نرود،
مانند عاريه ظروف، فرش و وسايل نقليه؛ اما در چيزهايى كه با مصرف از بين مىروند،
مثل نان، ميوه و غذا عاريه، صحيح نيست. در قرض، به محض قبض، قرض گيرنده مالك شىء
مىشود و مىتواند هر نوع تصرفى را در آن انجام دهد. لذا موضوع قرض اعم از عاريه
است.
پس مىتوان اشيايى را قرض داد كه با مصرف از
بين مىروند؛ زيرا قرض تمليك مال و عاريه تمليك منفعت است.
در عاريه، عاريه گيرنده مالك منفعت شىء
مىگردد و حق دارد به طور مجانى از آن استفاده كند، ليكن بايد پس از استفاده، اصل
مال را به مالكش برگرداند و اگر مال از آن استفاده كند، ليكن بايد پس از استفاده،
اصل مال را به مالكش برگرداند و اگر مال در دست او تلف شود، در صورتى كه تعدى و
تفريط نكرده باشد در غير طلا و نقره، ضامن نيست؛ مگر اين كه در متن عقد، شرط ضمان
شود، ولى در عاريه طلا و نقره اگر شرط عدم ضمان نشود، ضامن است. در قرض، فرد با
گرفتن قرض، ضامن مثل يا قيمت مىگردد، چه از آن شىء استفاده كند يا نكند و چه اصل
شىء باقى بماند يا از بين برود.
6. قرض و اجاره:
اجاره، عقدى است كه در مقابل اجرت معين، منفعت
شىء يا عمل انسانى، به ملكيت ديگرى در مىآيد، مثل اجاره دادن خانه كه منفعت خانه
را در مقابل اجرتى به كسى واگذار مىكند يا اجير شدن انسان كه در ازاى دستمزد، عمل
و كار خود را به ملكيت ديگرى در مىآورد.
اجاره همانند عاريه، در چيزهايى صحيح است كه با
بقاى اصل، امكان استفاده و انتفاع از آنها وجود داشته باشد، با اين فرق كه انتفاع
در عاريه، مجانى و در اجاره، در مقابل اجرت است. پس اجاره نيز از اين جهت با قرض
تفاوت دارد كه شامل اشيايى مانند مواد غذايى كه با انتفاع، عين آنها از بين
مىرود، نمىشود.
در اجاره، مثل عاريه، عين مال در ملكيت صاحب آن
باقى مىماند و به صورت امانت در دست مستاجر قرار مىگيرد و مستاجر در مقابل
استفاده از منفعت آن، اجرت مىپردازد و اگر مال مورد اجاره بدون تفريط از بين برود،
مستاجر ضامن نيست؛ ولى در قرض، ملكيت عين، به قرضگيرنده منتقل مىشود و او هر نوع
تصرفى در آن مىتواند انجام دهد و ضامن مثل يا قيمت مال است، چه اصل مال باقى بماند
يا از بين برود و قرض دهنده حق گرفتن اجرتى براى قرض ندارد. لذا در مورد نقود
نمىتوان قرض را اجاره آن دانست(511).
حكم قرض:
قرض از عقود معاوضى است كه دو طرف دارد: قرض
دهنده و قرضگيرنده.
اينك به احكام آنها مىپردازيم:
قرض دادن:
مطابق روايات، قرض دادن به مومن، مصداق مهم
احسان و عمل نيك است و ثواب بسيارى، حتى بيشتر از صدقات دارد. امرى كه چنين مورد
تشويق است، قطعا داراى رجحان و استحباب است و چنان كه در مفتاح الكرامه آمده،
استحباب قرض، اجمالى و بلكه از ضروريات است
(512).
امام خمينى (قدس سره)در اين باره مىگويد: قرض
دادن به مومن از مستحبات اكيده است، به خصوص به حاجتمندان؛ زيرا حاجت مومن روا
مىشود و مشكل او برطرف مىگردد(513).
اگر مومنى براى حفظ جان يا عرض و ناموس خود يا
خانوادهاش قرض كند قرض دادن به او موجب است و نبايد كوتاهى كرد. در مقابل، اگر قرض
دادن به كسى براى كمك به انجام عمل حرامى باشد، حرام است؛ مثلا قرض بدهد تا فردى در
توليد يا توزيع مشروبات الكلى سرمايه گذارى كند، يا به ظالمى قرض دهد تا دامنه ظلمش
را توسعه دهد
(514).
قرض دادن به غير محتاج هم مستحب است، مانند كسى
كه به مومن ثروتمندى قرض مىدهد تا آن را در كار مباحى مصرف كند، زيرا هدف قرض تنها
رفع مشكل اقتصادى نيست، بلكه ايجاد الفت بين جامعه اسلامى و تقويت روحيه اخوت و
تحكيم وحدت نيز از اهداف آن است.
قرض كه از اعمال نيك است، مناسبت دارد كه به
قصد تقرب الى الله انجام گيرد تا از ثواب بيشترى برخوردار گردد، لكن بعضى
گفتهاند: ترتب ثواب بر قرض و زيادتر بودن ثواب آن از صدقه، تفضل الهى است. كسى كه
قرض مىدهد به اميد اين كه پاداشى از قرض گيرنده دريافت كند، پيش خداوند ثوابى
نخواهد داشت و در متون اسلامى، از آن به رباى حلال تعبير شده است:
قال الصادق (عليه
السلام): الربا رباء ان ربا حلال و الاخر حرام فاما الحلال فهو ان يقرض الرجل اخاه
قرضا طمعا ان يزيده و يعوضه باكثر مما ياخذه بلاشرط بينهما فان اعطاه اكثر مما اخذه
على غير شرط بينهما فهو مباح له و ليس له عندالله ثواب فيما اقرضه و هو قوله تعالى:
فلا يربوا عندالله(515)
و(516)
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: ربا دو نوع است: رباى حلال و رباى حرام. رباى
حلال آن است كه شخص به برادر خود قرض مىدهد، به اين اميد كه موقع اداى آن، بيشتر
از آنچه گرفته است، بپردازد؛ بدون اين كه بين آن دو شرط شود. پس اگر بدون شرط به وى
زيادتر داد، براى او مباح است، ولى نزد خداوند ثوابى از قرض نمىبرد و همين مقصود
خداوند است كه مىفرمايد: فلا يربوا عندالله.
قرض دادن، فى نفسه مستحب و در مواردى واجب،
حرام و مباح مىگردد.
گفتهاند: در صورتى قرض دادن مكروه مىشود كه
قرض كننده آن را در اعمال مكروه به كار گيرد و قرض دهنده از اين امر آگاه باشد؛
البته اين در صورتى است كه بپذيريم تعاون و كمك به فعل مكروه، مكروه است، اين
ملازمه را نمىتوان به طور مطلق پذيرفت، زيرا قابل نقض است. قرض دادن به شخص غير
محتاج مستحب است، با اين كه قرض گرفتن براى خود او مكروه است.
نمىتوان گفت جايى كه دو نفر محتاج باشند و
احتياج يكى بيشتر از ديگرى باشد، قرض دادن به كسى كه احتياج كمترى دارد، مكروه است؛
زيرا در چنين موردى قرض دادن به هر دو مستحب است، لكن به آن كه نيازمندتر است، ثواب
بيشترى دارد.
قرض گرفتن:
قرض گرفتن، فى نفسه عمل مكروهى است و در روايات
زيادى امر به ترك آن شده است، رسول گرامى (ص) مىفرمايد:
اياكم و الدين فانه شين للدين(517)
از مديون شدن بپرهيز كه براى شما زشت است. به دليل همين روايات، بيشتر فقيهان قرض
گرفتن را مكروه مىدانند(518).
كراهت قرض در صورت وجود شرطهاى زير كاهش
مىيابد:
1. اگر فرد نياز به قرض داشت، به قدر نياز از
كراهت آن كاسته مىشود؛ در حالى اضطرار، نه تنها قرض مكروه نيست، بلكه واجب مىشود.
2. فرد مال و ثروتى دارد كه با آن مىتواند قرض
خود را به موقع ادا كند، مثل مسافرى كه در سفر از رفقايش پول قرض مىكند تا كالايى
بخرد و مىداند وقتى به وطن برگردد، آن قدر مال دارد كه بدهى خود را به راحتى
بپردازد.
3. ولى قرض گيرنده دين او را بپردازد.
روايات زيادى در اين باره وجود دارد كه يكى از
آنها را نقل مىكنيم.
سماعه مىگويد: به امام صادق (عليه السلام)
گفتم: يكى از دوستان ما بدهكار است و دارايى ناچيزى دارد كه با آن زندگى را
مىگذراند. آيا جايز است اين دارايى را به مصرف قوت عيال خود برساند و در وقت
توانايى، دين خود را بپردازد؟ آيا در اين اوضاع آشفته و كسادى بازار مىتواند براى
تامين مخارج زندگى قرض كند، يا بايد از زكات استفاده كند؟
آن حضرت (عليه السلام) فرمود: با آنچه كه دارد،
قرض خود را بپردازد و مال مردم را هزينه زندگى خود نسازد، مگر موقعى كه امكان
پرداخت آن را داشته باشد. خداوند مىفرمايد: يا ايها الذين
آمنوا لاتاكلوا امولكم بينكم بالباطل الا ان تكون تجره عن تراض منكم(519)؛
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اموال يكديگر را به باطل (و از طريق نامشروع) نخوريد؛
مگر اين كه تجارتى با رضايت شما انجام گيرد. مومن نمىتواند قرض كند؛ مگر موقعى كه
مالى داشته باشد كه بتواند قرضش را ادا كند، هر چند مجبور شود گدايى كند و مردم او
را با يك لقمه و دو لقمه با يك دانه و دو دانه خرما دستگيرى نمايد؛ مگر اين كه ولى
او از طرف او، بدهىاش را بپردازد(520).
مطابق اين روايت، كسى كه اميد ندارد مالى به
دست آورد كه به وسيله آن قرضش را ادا كند و ولى ندارد يا ولى او توانايى اداى دين
او را ندارد، بايد از طريق خمس و زكات و انواع ديگر صدقات و تبرعات احتياجاتش را
تامين كند.
براى برخى عبادات و كارهاى خير، با وجود اين كه
انجام آن ضرورى نيست، گرفتن قرض كراهت ندارد. قرض گرفتن براى حج مستحب، صدقه و
ازدواج، در روايات تجويز شده است:
عن يعقوب بن شعيب قال:
سالت ابا عبدالله (عليه السلام) عن رجل يحج بدين و قد حج حجه الاسلام؟ قال نعم ان
الله سيقضى عنه ان شاء الله(521)؛
يعقوب بن شعيب مىگويد: از امام صادق (عليه السلام) درباره مردى
پرسيدم كه با پول قرض گرفته شده، به حج مىرود. امام (عليه السلام) فرمود: اشكالى
ندارد، ان شاء الله خداوند به زودى دين او را ادا خواهد كرد.
صاحب وسائل الشيعه از اين روايت و مانند آن، استحباب گرفتن براى حج
مستحبى را استفاده كرده است. در قرب الاسناد نقل شده است كه مردى نزد رسول خدا (ص)
آمد و از آن حضرت (ص) تقاضاى كمك كرد. رسول خدا (ص) گفت: آيا كسى مالى دارد؟ مردى
از انصار برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا (ص) من دارم. پيامبر اكرم (ص) فرمود: به
اين مرد چهار وسق خرما بده! انصارى اطاعت كرد. پس از مدتى، مرد انصارى نزد رسول خدا
(ص) آمد و خرماى خود را طلبيد.
آن حضرت (ص) فرمود: ان شاء الله خواهيم داد. چندى گذشت، آن مرد
دوباره به حضور پيامبر (ص) رسيد و طلب خود را يادآور شد. آن حضرت گفت: ان شاء الله!
مرد انصارى براى بار سوم آمد و خواسته خود را تكرار كرد. پيامبر اكرم (ص) فرمود: ان
شاء الله!
انصارى گفت: اى رسول خدا (ص) چه بسيار فرموديد: ان شاء الله! رسول
خدا (ص) تبسم فرمود، آنگاه از يكى از اصحاب هشت وسق خرما گرفت و طلب انصارى را به
دو برابر كرد(522)
.
اگر قرض گرفتن براى صدقه كراهتى داشت، يقينا رسول خدا (ص) چنين
عملى را انجام نمىداد. برخى از اين روايت و روايتهاى شبيه آن، براى اثبات استحباب
قرض براى صدقه استفاده كردهاند.
عن ابى موسى قال: قلت
لابى عبدالله (عليه السلام): جعلت فداك يستقرض الرجل و يحج؟ قال: نعم، قلت: يستقرض
و يتزوج؟ قال: نعم انه ينتظر رزق الله غدوه و عشيه؛ ابوموسى مىگويد: به
امام صادق (عليه السلام) عرض كردم: مردى قرض مىكند و با آن به حج مىرود. آن حضرت
فرمود: اشكالى ندارد. گفتم: مردى قرض مىكند و با آن ازدواج مىكند، امام صادق
(عليه السلام) فرمود: اشكالى ندارد، زيرا او هر صبح و شب اميد به روزى خداوند دارد!
با اين كه ازدواج در همه جا و براى همه كس
ضرورى نيست، امام صادق (عليه السلام) به طور مطلق، قرض گرفتن براى ازدواج را جايز
مىشمارد و اشارهاى به كراهت قرض نمىكند.