ثانيا، دو روايتى كه به آنها استناد شده
است، ظهور در حرمت ندارند، بلكه ظهور در كراهت اصطلاحى دارند و ما يا بايد اين دو
روايت را حمل بر حرمت كنيم كه در آن صورت، معارض خواهند بود با روايات بسيارى كه
گرفتن زيادى را در غير مكيل و موزون جايز مىدانند و يا بايد اين دو روايت را بر
كراهت اصطلاحى حمل كنيم(392).
ثالثا، احتمال اين هست كه اين دو روايت، به جهت
تقيه صادر شده باشد(393).
از آنجا كه قول شهيد مطهرى نيز تحريم ربا در
معدودات است نكات تازهاى دارد كه در سخنان فقيهان گذشته وجود ندارد، بهتر است كه
اصل استدلال ايشان، به همان ترتيبى كه در كتاب وى مطرح شده است، نقل گردد. ايشان در
ذيل عنوان ربا در معدود مىگويد:
1. مشهور نزد شيعه است كه در رباى معاملى، ربا
در معدود استثنا شده است، بلكه حرمت ربا در معاملات منحصر به مكيل و موزون دانسته
شده است. اين مساله يكى از مشكلترين مسائل باب رباست؛ زيرا صرف معدود بودن يا مكيل
و موزون بودن چگونه مىتواند ملاك حكم شود؟ در حالى كه مىدانيم ملاك حرمت ربا، ظلم
بودن آن است و بالاخص كه بعضى از اشيا در بلدى معدود است و در بلد ديگر موزون و يا
بر حسب ازمنه تفاوت مىكند(394).
در حالى كه اين تفاوتها صرفا تابع معمول و مرسوم است، بدون اين كه تغيير ماهوى در
معامله ايجاد كند. آيا ممكن است رباى محرم (به شدتى كه مىدانيم) بدون ملاكى محلل
شود؟ آيا مىتوانيم اشعرى مسلك شويم و به طور كلى، نفى ملاك كنيم؟
2. اين مساله در بين اهل سنت به نحو ديگر مطرح
است و مورد اختلاف است.
بعضى ربا را منحصرا در شش چيز حرام دانستهاند.
بعضى ديگر در ارزاق حرام دانستهاند و بعضى مانند ابوحنفيه در خصوص مكيل و موزون و
غيره، و منشا اين است كه در روايات نبوى ضابطه كليه ذكر نشده است، بلكه اعطاى حكم
به مثال شده است.
3. بايد اخبار را در اين مساله استقصاء نموده،
ملاحظه كرد كه آيا به لفظ لا ربا فى المعدود استثنايى
وجود دارد يا آنچه هست به صورت لا ربا الا فى ما يكال او يوزن
المعدود استثنايى وجود دارد يا آنچه هست به صورت لا
ربا الا فى ما يكال او يوزن است. در عبارت دوم مىتوان چنين بحث كرد كه امور
بر دو دسته است، يك دسته چيزهايى كه مثلى نيست؛ مانند خانه. اين امور نه مكيل است،
نه موزون و نه معدود و اصولا جز به مشاهده معامله نمىشوند و دسته ديگر امور مثلى
است. اولا، بايد توجه كنيم كه قرض فقط در امور مثلى معقول است؛ گرچه مشهور اين است
كه در قرض، مثلى بودن معتبر نيست، ولى اين حرف درست نيست؛ زيرا حاجت بشر در قرض
جايى است كه رد مثل، مراد است. حقيقت قرض در امور قيمى اعتبار ندارد. ثانيا، چون
تحريم رباى معاملى به خاطر حفظ حريم رباى قرضى است، لذا همان طورى كه در باب قرض
چيزهاى قيمى مثل خانه، قرض داده نمىشود و قهرا ربا در آن فرض ندارد، همچنين در باب
معاملات هم تحريم ربا اختصاص پيدا مىكند به امور مثلى و خلاصه آن كه جمله
لا ربا الا فى ما يكال او يوزن براى استثناى چيزهايى
است كه به هيچ نحو، قابل توزين و كيل نمىباشد و به مشاهده معامله مىشوند، مثل
خانه؛ و شامل معدود نمىشود، زيرا معدود قابل كيل و توزين مىباشد. اكنون بايد در
روايات دقت شود(395).
4. در مطالعه اخبار بايد توجه داشت كه اخبار
نبوى در درجه اول قرار دارد و به صورت متن قانون بايد تلقى شود و اخبار ائمه (عليه
السلام) به عنوان شارح و مبين و ناظر به اخبار نبوى بايد مورد مطالعه قرار بگيرد،
زيرا واضح است كه ائمه (عليه السلام) آنچه را كه از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم) رسيده بود، بيان و تفسير مىفرمودند. اين گونه نظر به احاديث در فهم
مقصود بسيار موثر است. چه بسا كلامى كه اگر مستقل دانسته شود، مفهومى داشته باشد و
اگر ناظر به كلام ديگر تلقى شود، مفهوم ديگرى داشته باشد. اين نكته مهمى است و در
همه فقه بايد مورد توجه قرار گيرد.
5. آيا اصل در مثليات، وزن است و كيل و عد،
اماره بر وزن است يا هر كدام از وزن، كيل وعد، به تنهايى مستقل مىباشند(396)؟
حق اين است كه نمىتوان گفت كه اصل، هميشه وزن است؛ چنان كه در جنس هى فابريكى مثل
ليوان، نعلبكى، اصل همان عد است؛ اگر چه براى سهولت، وقتى كه مقدار زياد باشد، ممكن
است توزين كنند، ولى در اين جا وزن، اماره بر عد است. به طور كلى، چون ماليت هر چيز
به مفيد بودن آن است، يعنى به اثرى كه قائم است به متاع و مقصود است، لذا هر قدر
اندازه اين اثر بيشتر باشد، ماليت بيشتر است و براى تعيين مقدار اثر مفيد گاهى وزن
و گاهى كيل و گاهى عد و گاهى چيزهاى ديگر مناسب است. بلى، در بسيارى از امور وزن
اصل است و عد اماره بر وزن است و گاهى برعكس، مانند جنسهاى فابريكى كه اصل در
آنها عد است و ممكن است مقدار زياد از آن را براى سهولت با توزين معامله كنند.
6. در بند 3 گفتيم، مراد از
ما لا يكال و لايوزن چيزهايى است كه به مشاهده معامله
مىشوند (نه معدود). اكنون در تتميم همان سخن مىگوييم كه در روايات، براى ما
لا يكال و لا يوزن مثالهايى زده شده است كه از قبيل
مشاهده است. در مورد بيضه اگرچه معدود است ولى مانند معدودهاى فابريكى نيست و
مشاهده هم در تشخيص آن دخالت دارد، زيرا تخم مرغ را مثلا به ريز و درشت توصيف
مىكنند، ولى هر كدام از ريز و درشت نيز اقسامى دارد كه فقط با مشاهده تعيين
مىشود، و اين بر خلاف معدودهاى فابريكى است كه با توصيف قابل تعيين است و مشاهده
در آنها لازم نيست. خلاصه آن كه از امثلهاى كه در روايات آمده است، نمىتوان
فهميد كه در مطلق معدود، ربا نيست(397).
از عبارت شرايع فهميده مىشود كه علمايى مانند
محقق، معدود را همان امورى كه بايد با مشاهده خريد و فروش شود، مىدانستهاند(398).
تذكر چند نكته:
حال كه سخنان شهيد مطهرى را به طور كامل نقل
كرديم، لازم است چند نكته را درباره مطالب مطرح شده، توضيح دهيم:
1. شهيد مطهرى مىفرمايد:
ما مىدانيم حرمت ربا ظلم بودن آن است.
در جواب مىگوييم:
اولا، اين كه بعضى ملاك حرمت ربا را ظلم بودن
مىدانند، مربوط به رباى قرضى است؛ در حالى كه بحث ما در رباى معاملى است.
ثانيا، تا علت تحريم رباى معاملى را درنيابيم،
نمىتوانيم حكم تحريم را به معدود سرايت دهيم و لازمه
اين سخن هم اين نيست كه ما اشعرى مسلك باشيم، چون سخن اين است كه ما علت تحريم رباى
معاملى را نمىدانيم، نه اين كه قائل باشيم كه حكم تحريم بدون هيچ ملاكى از طرف
شارع مقدس صادر گرديده است.
2. مطلبى كه در بند 3 آمده است، به خوبى روشن
نيست؛ ظاهرا طرز استدلال بدين گونه است:
مقدمه اول: قرض تنها در امور مثلى است و در
امور قيمى اعتبار ندارد.
مقدمه دوم: تحريم رباى معاملى براى حفظ حريم
رباى قرضى است.
نتيجه: همان طور كه در باب قرض، قرض قيميات
اعتبار ندارد و قهرا ربا در آن وجود ندارد، در باب معاملات هم تحريم ربا در قيميات
وجود ندارد و اين حرمت اختصاص به امور مثلى دارد.
از اين طرز استدلال بيشتر از اين نمىتوان
نتيجه گرفت. بنابراين، نمىتوان نتيجه گرفت كه چون حرمت ربا در معاملات اختصاص به
امور مثلى دارد و همه مثليات را شامل مىشود، پس در معدود هم ربا وجود دارد؛ زيرا
آنچه در روايات باب آمده است، لا ربا الا فى ما يكال او يوزن
است كه حرمت ربا را در چيزهايى كه باكيل و وزن معامله مىشوند، منحصر مىكند و در
مورد غير مكيل و موزون اطلاق دارد و با مفهوم خود، جريان ربا در معدود و مشاهد را
نفى مىكند. 3. رواياتى وجود دارد كه نشان مىدهد كه عنوان كيل
و وزن در حكم تحريم، مدخليت تمام دارد. بنابراين، ربا
در معدود و مشاهده كه باكيل
و وزن فروخته نمىشوند، جارى نمىگردد:
الف) عن على بن ابراهيم، فى حديث قال:
و ما عد عددا و لم يكل و لم يوزن فلا باس به اثنان بواحد(399)؛
هر كالايى كه عددى فروخته شود و كيل و وزن نگردد، اشكالى ندارد كه دو تا در مقابل
يكى فروخته شود.
در اين روايت، حكم جواز مستقيما به
معدود نسبت داده شده است.
ب) عن منصور بن حازم، عن
ابى عبدالله (عليه السلام) قال: سالته عن البيضه بالبيضتين، قال: لاباس به والثواب
بالثوابين، قال: لاباس به والفرس بالفرسين، فقال: لا باس به، ثم قال: كل شىء يكال
او يوزن فلايصلح مثلين بمثل اذا كان من جنس واحد، فاذا كان لا يكال و لايوزن فلا
باس به اثنين بواحد.
در اين روايت كه قبلا هم آن را نقل كرديم(400)،
وقتى راوى از اشياى معدود، نظير تخم مرغ و اشياى مشاهد، نظير ثوب سوال مىكند، امام
(عليه السلام) در مقابل بيان ضابطه كلى، مىفرمايد: فاذا كان
لا يكال و لا يوزن فلا باس به. معدود و مشاهد هيچ كدام باكيل و وزن فروخته
نمىشوند. پس ربا در آن جريان نمىيابد(401).
پس اين كه در مقدمه شماره 6 گفته شده است كه
مراد از ما لايكال و لايوزن فقط چيزهايى است كه به
مشاهده خريد و فروش مىشوند (نه معدود)، با ظاهر روايات مطابقت ندارد، حتى اگر
بپذيريم هر چه در روايات مثال آورده شده است، جزو مشاهدات است، باز هم عام بودن
عبارت لا ربا الا فى ما يكال او يوزن را از بين
نمىبرد، زيرا مفهوم عام آن از تخصيص ابا دارد و آوردن چند مثال از مشاهدات باعث
تخصيص آن نمىشود.
ملاك در معدود بودن اين است كه شىء به صورت
عددى معامله گردد، هر چند نياز به مشاهده داشته باشد. در معدودهاى فابريكى نيز به
علت اين كه داراى انواع و اقسام گوناگون است، باز نيازمند مشاهده هستيم.
4. قول به وجود ربا در معدودات، اضافه بر اين
كه خلاف مشهور است، موجب احتياط بيشتر در مساله ربا و باعث ايجاد مانع بر سر راه
معاملات است. مطلب ديگر اين است كه اگر ما اين حرف را بپذيريم، بعضى از راه حلهايى
كه براى حل مشكل ربا در فعاليتهاى اقتصادى پيشنهاد شده است و بر مقدمه
عدم وجود دريا در معدود استوار است، خود به خود منتفى
خواهد شد.
قول به تفصيل:
كسانى كه معتقدند مبادله غير مكيل و موزون
همراه با زيادى، به صورت نقد، جايز و به صورت نسيه، ممنوع است؛ مىگويند: روايات
وجود دارد كه اطلاقات لا ربا ما يكال او يوزن را تقييد
مىكنند. در نتيجه، جواز گرفتن زيادى منحصر به معاملات نقدى مىشود. اينك اين
روايات را ذكر مىكنيم:
1. صحيحه : عن ابى جعفر
(عليه السلام) قال: البعير بالبعيرين، و الدابه بالدابتين يدا بيد ليس به باس(402)؛
امام باقر (عليه السلام) فرمود: معامله يك شتر در مقابل دو شتر و يك چهار پا در
مقابل دو تا، اگر نقدى باشد اشكالى ندارد.
2. صحيحه عبدالرحمن بن
ابى عبدالله: سالت ابا عبدالله (عليه السلام) عن العبد بالعبدين و العبد بالعبد و
الدرهم. قال: لاباس بالحيوان كله يدا بيد(403).
ظاهر دو صحيحه، تجويز خصوص بيع نقدى است.
بنابراين، از اطلاقات رفع يد مىكنيم.
از اين استدلال جواب دادهاند كه روايات ديگرى
وجود دارد كه قابليت مقيد بودن را از اين دو صحيحه سلب مىكند:
1. صحيحه ديگر زراره: عن
ابى جعفر (عليه السلام)، قال: البعير بالبعيرين و الدابه بالدابيتين يد بيد ليس به
باس و قال: لا باس بالثواب بالثوابين يدا بيد و نسيئه اذا وصفتهما(404)؛
امام باقر (عليه السلام) فرمود: يك شتر در مقابل دو شتر و يك حيوان در مقابل دو
حيوان اگر به صورت نقد معامله گردد، اشكالى ندارد. نيز فرمود: اشكالى ندارد معامله
يك پيراهن در مقابل دو پيراهن، به صورت نقد يا نسيه؛ هنگامى كه وصف آنها را مشخص
كنى.
از اين صحيحه فهميده مىشود كه وجه ممنوعيت
معامله نسيه در معدود، به جهت ربا نيست؛ بلكه به علت غرور است. لذا امام (عليه
السلام) مىفرمايد: اگر عوضين را طورى توصيف كنيد كه رفع غرر شود، معامله نسيه
اشكالى ندارد.
2. موثقه سعيد بن يسار:
سالت ابا عبدالله (عليه السلام) عن البعير بالبعيرين يدا و بيد و نسيئه فقال: نعم
لا باس اذا سميت الاسنان جذعين او ثنيين، ثم امرنى فخططت عن النسيئه(405)؛
سعيد بن يسار مىگويد: از امام صادق (عليه السلام) در مورد معامله يك شتر در مقابل
دو شتر به صورت نقد و نسيه سوال كردم، فرمود: اشكالى ندارد وقتى كه سن شترها را
مشخص كرده باشى، آن گاه امر فرمود تا روى كلمه نسيه خط كشيدم.
چنان كه از نقل صدوق به دست مىآيد، دستور امام
صادق (عليه السلام) به راوى براى خط كشيدن روى كلمه نسيه، به جهت تقيه بوده است،
چون عامه معتقدند معامله نسيه در اين فرض حرام است. پس ممكن است در دو صحيحه قبلى
نيز آوردن قيد يدا بيد به جهت تقيه باشد. بنابراين، با
وجود اين روايات و با طرح شدن احتمال تقيه در مورد آن دو صحيحه، دليلى بر رفع يد از
اطلاقات و قول به تفصيل باقى نمىماند.
كراهت:
مستند قول به كراهت، صحيحه محمد بن مسلم و
صحيحه ابن مسكان است كه در نقل مسند قول به تحريم آورديم. علاوه بر آن، برخى از
فقيهان، چون محقق و صاحب جواهر از باب احتياط و خروج از شبهه خلاف، رواياتى را كه
به نحوى دلالت بر نهى و منع مىكرد، حمل بر كراهت كردهاند(406).
ملاك در كيل و وزن:
بعد از اين كه دانسته شد، طبق نظر مشهور فقها،
حرمت ربا منحصر در مكيل و موزون است، اين بحث پيش مىآيد كه ملاك كيل و وزن چيست و
فقيهان چه كالايى را و چه كالايى را موزون مىدانند؟
دو نظر در اين باره وجود دارد:
1. مشهور فقها، به ويژه متقدمين معتقدند
كالاهايى كه در زمان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مكيل يا موزون بودن
آنها ثابت شده باشد، ربوى محسوب مىشوند؛ هر چند بعدها معيار اندازهگيرى آنها
تغيير كرده باشد، مثل اين كه چيزى در آن زمان به صورت وزنى و اينك به صورت عددى
معامله شود. همچنين كالاهايى كه ثابت شود در زمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) مكيل و موزون نبوده است، حكم ربا بر آنها بار نمىشود؛ اگر چه در زمانهاى
بعد باكيل و وزن سنجيده شود.
برخى معتقدند كالاهايى كه در شهرهاى مكه و
مدينه باكيل و وزن اندازهگيرى مىشده است، مكيل و موزون شمرده مىشود. عدهاى هم
كل سرزمين حجاز را معيار دانستهاند و گروهى ديگر تمام بلاد مسلمين در زمان شارع را
ملاك قرار دادهاند.
در صورتى كه كيفيت معامله در زمان شارع مشخص
نباشد، به عرف و عادت شهرها مراجعه مىشود. اگر همه شهرها در روش سنجش يك كالاى خاص
اتفاق داشتند، مشكلى در بين نيست. در غير اين صورت، مشهور بين متاخرين، بلكه عموم
آنها و همچنين محكى از شيخ رحمه الله در مبسوط و قاضى در مهذب، هر شهرى حكم خود را
دارد، اما نظر شيخ در نهايه و نيز نظر سلار اين است كه در صورت اختلاف، جانب تقدير
مقدم مىشود و حكم به ربوى بودن آن كالا در تمام شهرها مىكنيم(407).
2. در مقابل قول مشهور، فقهاى معاصر عمدتا
اعتقاد دارند معيار سنجش در هر زمانى و مكانى بستگى به عرف آن زمان و مكان دارد،
مثلا اگر كالايى در زمان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) صورت كيلى معامله
مىشد و اكنون به صورت عددى معامله مىگردد، آن كالا ربوى محسوب نمىشود و يا اگر
كالايى در شهرى به صورت وزنى و در شهر ديگر به صورت مشاهدهاى معامله مىشود، فقط
در شهر اول، ربوى محسوب مىگردد.
در مقام استدلال بر اين مطلب، گفته شده است:
معيار سنجش كالاها مسالهاى نيست كه به صورت تعبدى و شرعى تعيين شده باشد، بلكه
مانند معاملات و عقود از امور فطرى است. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
نيز كيل و وزن مخصوص را براى مردم قرار نداد و همان چيزى را كه متعارف بوده است، به
معناى تقرير و تثبيت آن در زمان ديگر نيست؛ چون وظيفه شارع عمدتا جعل حكم است. شارع
در موضوعات عرفى دخالت نمىكند؛ مگر در موارد خاص.
شرط دوم: اتحاد در جنس:
شرط دوم براى تحقق رباى معاملى اين است كه
عوضين از يك جنس باشند، مثل معامله گندم با گندم اگر عوضين از دو جنس مختلف باشند،
مثل گندم و خرما، رباى معاملى رخ نمىدهد. اين شرط از مفهوم و منطوق روايات زيادى
استفاده مىشود. اگر معامله نقدى باشد. مورد اتفاق علماست، ولى در معامله نسيه
اشياى غير همجنس، اختلاف وجود دارد.
موثقه سماعة: قال: سالته
عن اطعام و التمر و الزبيب، فقال: لايصلح شىء منه اثنان بواحد الا ان يصرفه نوعا
الى آخر فاذا صرفته فلا باس اثنين بواحد و اكثر(408)؛
سماعه مىگويد: از امام (عليه السلام) درباره معامله طعام، خرما و كشمش سوال كردم،
فرمود: در هيچ يك از اينها معامله يكى با دو تا جايز نيست؛ مگر اين كه يك نوع را
با نوع ديگر معاوضه كند. در اين صورت، مبادله يكى با دو تا و بيشتر جايز است.
موثقه منصور بن حازم: عن
ابى عبدالله (عليه السلام) قال فى حديث: كل شىء يكال او يوزن فلا يصلح مثلين بمثل
اذا كان من جنس واحد(409)
منصور بن حازم نقل مىكند كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: هر چيزى كه به صورت
پيمانهاى يا وزنى مىشود، اگر عوضين از يك جنس باشند، صحيح نيست كه دو تا در مقابل
يكى معامله شود.
ملاك اتحاد در جنس:
مقصود از اتحاد در جنس
چيست؟ براى پاسخ به اين پرسش، چند نظر در تعريف جنس
مطرح شده است كه آنها را بيان مىكنيم:
1. اتحاد دراسم:
بسيارى از فقيهان تصريح كردهاند كه مقصود از
جنس در روايات و فتاوا، حقيقت نوعيه است كه از آن در
منطق، به نوع و در لغت، به جنس
تعبير مىكنند، لكن شناخته چنين حقيقتى مشكل، بلكه غير ممكن است. لذا در بسيارء از
كتابها، چون سرائر، تذكره، تحرير، دروس و لمعه، ضابطهاى براى تشخيص آن قرار
دادهاند و آن اين است كه در يك اسم خاص مشترك باشند، مانند انواع گندم يا برنج كه
همه در گندم بودن و برنج بودن اشتراك دارند، تا بلكه در اسم، كاشف از اتحاد در
حقيقت نوعيه باشد(410).
صاحب حدائق بعد از پذيرفتن اين تعريف
جنس، اتحاد و اختلاف در اسم را علامت غالبى مىداند كه
تا مادامى كه نشانه دقيقترى پيدا نشود، حكم بر آن بنا مىشود، زيرا احكام شرع تابع
اسم و اطلاق عرفى هستند، نه تابع حقيقت و واقع اشيا؛ مگر اين كه دليلى دلالت كند
مقصود حقيقت شىء است، مثل گندم و جو كه دو اسم جداگانه دارند، ليكن در روايات آمده
است كه حقيقت اين دو يكى است.
2. اتحاد در مبدا:
آقا ضيا عراقى اتحاد در اسم را نمىپذيرد و
مىگويد: تعريف فوق، جامع و مانع نيست؛ زيرا مشتقاتى كه از يك چيز گرفته مىشوند در
اسم مختلفند،
مانند ماست، پنير و كرده كه همگى از شير گرفته
مىشوند، اما داراى يك حقيقت هستند. از طرف ديگر، چيزهايى، چون گوشت گوسفند و گاو و
يا شير گوسفند و گاو، با اين كه از حقايق متعدد گرفته شدهاند، ولى در اسم مشتركند.
بنابراين محققانه اين است كه گفته شود: مقصود از اتحاد در جنس
اين است كه به يك حقيقت واحد منتهى شوند(411).
اگر در جايى شك كنيم كه بين دو چيز اتحاد وجود
دارد يا خير، ظاهر اين است كه معامله آن همراه با زيادى اشكالى ندارد، زيرا حرمت
معامله، مشروط به واحد بودن جنس عوضين است كه در آن شك داريم و اين موجب شك در حرمت
مىشود. در نتيجه، به عموماتى چون احل الله البيع رجوع
مىكنيم و حكم به حليت مىنماييم.
مقصود از زيادى:
مقصود از زيادى
چيست؟ زيادى شامل چه مواردى است؟
گفته شده است: هر چيزى كه پيش عقلا ارزش مالى
دارد، شرط كردن آن در معامله اجناس ربوى، باعث حرمت مىشود.
صاحب عروه براى زيادى،
صورتهاى متعددى را ذكر نموده است. وى نخست زيادى را به دو قسم
عينى و غير عينى تقسيم مىكند و سپس براى هر
كدام صورتهايى را در نظر مىگيرد:
1. زيادى عينى به عنوان جزئى از ثمن و يا مثمن
باشد، اعم از اين كه از جنس آنها، يا از غير آنها باشد، مثل اين كه يك كيلو گندم
را با دو كيلو گندم و يا با يك كيلو گندم همراه با ده تومان پول معاوضه كند كه
مصداق مشخص و واضح زيادى مذكور در روايات است.
2. زيادى عينى به عنوان
شرط در معامله قرار داده شود؛ به گونهاى كه در مقابل شىء نباشد، مانند
معامله يك كيلو خرما، با يك كيلو خرما به شرط اين كه خريدار يك كيلو گندم هم به
فروشنده بدهد.
3. زيادى غير عينى كه داراى ماليت باشد، مانند
سكونت منزل و يا دوختن لباس؛ مثل اين كه دو كالا همجنس را به مقدار مساوى معامله
كند، به شرط اين كه خانهاش را مجانى به او اجاره دهد، يا لباسى براى وى بدوزد.
4. زيادى عينى كه داراى ماليت نباشد، اما غرض
عقلايى بر انجام آن وجود داشته باشد؛ مثل اين كه در معامله شرط كند كه يك جزء قرآن
بخواند، يا واجباتش را انجام دهد(412).
5. زيادى حكمى، مانند معامله يك من گندم با يك
من گندم به طور نسيه،
از جهت اين كه مدت دار بودن يكى از عوضين، در
حكم زيادى محسوب مىشود، البته اين قسم در صورتهاى كه صاحب عروه ذكر كرده، نيامده
است.