اولين رباى كه بال مىكنم، رباى عباس بن
عبدالمطلب است(296).
3. فخر رازى از عطا و عكرمه نقل كرده است كه
اين آيه در خصوص عباس و عثمان بن عفان نازل شد. آن دو به صورت سلف خرما مىخريدند و
چون هنگام برداشت محصول فرا مىرسيد، بخشى از طلب خود را مىگرفتند و براى بخش ديگر
در مقابل گرفتن زيادى، مهلت مىدادند؛ تا اين كه آيه نازل شد.
4. فخر رازى همچنين مىگويد: اين آيه خطاب به
اهل مكه است. آنان پيش از اسلام، رباخوارى مىكردند و چون بعد از فتح مكه - در سال
هشتم هجرت - مسلمان شدند، خداوند با فرستادن اين آيه فرمان داد تنها اصل
سرمايههايشان را بستاند و بقيه طلب را نگيرد(297).
5. طبرى مىگويد: نقل است كه اين آيه درباره
قومى كه تازه مسلمان شده بودند، نازل شد. آنان مالى را به ربا داده بودند و مقدارى
از آن را گرفته بودند و مقدارى باقى مانده بود. خداوند با فرستادن اين آيات، بخشى
را كه گرفته بودند، عفو كرد و گرفتن بقيه را تحريم نمود(298).
6. تعداد زيادى از مفسران، همچون مقاتل، زيد بن
اسلم، ابن عباس، سدى، ابن جريح، سيوطى و قربطى گفتهاند: اين آيه در ارتباط با رباى
بنى ثقيف نازل شده است.
بنى ثقيف قبيلهاى متشكل از چهار برادر به
نامهاى مسعود، حبيب، ربيعه و عبدياليل، فرزندان عمر بن عمير بن عوف ثقفى بودند.
آنان در جاهليت، از عباس بن عبدالمطلب و خالد بن وليد قرض ربوى مىگرفتند و به بنى
مغيره، از قبيله بنى مخزوم و به بنى عبده، از قبيله ثقيف قرض ربوى مىدادند. وقتى
بنى ثقيف خواستند مسلمان شوند، هياتى را به سرپرستى عبدياليل به حضور رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) فرستادند. نمايندگان آنها در ماه رمضان سال نهم هجرى خدمت
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيدند و با آن حضرت گفت و گو كردند. ضمن
يكى از اين جلسات، عبدياليل از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيد: نظر شما
در مورد ربا چيست؟
آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
ربا حرام است.
عبدياليل گفت: همه اموال ما رباست!
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: شما
حق داريد اصل اموالتان را بگيريد، خداوند مىفرمايد:
و ان تبتم فلكم رءوس
اموالكم لا تظلمون و لاتظلمون.
بعد از چند دور مذاكره، نمايندگان ثقيف پيمان
نامه صلحى با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) امضا كردند و در آن شرايطى
گنجانده بودند، از جمله اين كه هر چه ربا طلب دارند، بگيرند؛ اما هر چه ديگران از
آنان ربا طلب دارند، باطل شود. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) اين شرايط را
نپذيرفت و فرمود: در آخر پيمان نامه بنويسد: ان لهم للمسلمين
و عليهم ما على المسلمين ان لاياكلوا الربا و لايوكلوه؛ براى آنان است هر
آنچه كه از حقوق و تكاليف براى ديگر مسلمانان است، ربا نگيرند و ربا ندهند.
بنى ثقيف بر خلاف فرموده رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم)، هنگام سر رسيد طلب خود نزد بنى مغيره آمدند و مطالبه ربا كردند.
آنان از دادن ربا امتناع كردند و گفتند: ربا باطل شده است. ثقيفيان گفتند: ما با
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مصالحه كردهايم كه رباهايمان را بگيريم!
بنى مغيره نزد عتاب بن
اسيد كه بعد از فتح مكه، كارگزار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در مكه
بود، رفتند و شكايت كردند. عتاب شرح واقعه را به رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نوشت؛ پس اين آيه نازل شد يا
ايها الذين آمنوا اتقوالله و ذروا ما بقى من الربوا ان كنتم مومنين فان لم تفعلوا
فاذنوا بحرب من الله و رسوله....
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در
نامهاى كه به عتاب بن اسيد نوشت، فرمان داد كه اين آيه را براى ثقيف بخواند. بنى
ثقيف پس از شنيدن آيه گفتند: ما طاقت جنگ با خدا و رسولش را
نداريم و از ربا خوارى دست كشيدند(299).
تفسير:
چند نكته در ارتباط با اين آيه قابل توجه است:
1. از ظاهر آيه، با توجه به شان نزولهايى كه
گفتيم، فهميده مىشود كه بعضى از مسلمانان هنگام نزول اين آيات هنوز ربا مىگرفتند
و طلبهايى از ربا داشتند. خداوند با سفارش به تقوا و ترك معصيت، آنان را فرمان داد
كه بقيه طلب ربا را نگيرند(300).
2. در اين آيه، خداوند افراد با ايمان را مخاطب
قرار مىدهد كه اگر ايمان دارند، باقى مانده مطالبات ربوى خود را نستانند. نكته
جالب اين است كه آيه با ايمان به خدا شروع مىگردد و با ايمان ختم مىشود و اين
حقيقت را به وضوح بيان مىكند كه رباخوارى با روح ايمان سازگار نيست. اين نكته
تاييدى است بر قول كسانى كه مىگفتند: رباخوارى و اصرار بر آن، كشف از كفر باطنى
شخص مىكند؛ گرچه به زبان و در ظاهر، اظهار كفر نكند(301).
آيه 279:
فان لم تفعلوا فاذنوا
بحرب من الله و رسوله و ان تبتم فلكم رءوس اموالكم لاتظلمون و لاتظلمون؛ اگر
چنين نمىكنيد، بدانيد كه خدا و رسولش با شما پيكار خواهند كرد و اگر توبه كنيد،
سرمايههاى شما از آن شماست؛ (اصل سرمايه بدون ربا) نه ستم مىكنيد و نه بر شما ستم
وارد مىشود.
تفسير:
در اين آيه، لحن تغيير مىيابد و پس از اين كه
قرآن در آيات قبل، رباخواران را اندرز مىگويد، به آنان اخطار مىكند كه اگر به كار
خود ادامه دهند و در برابر حق و عدالت تسليم نشوند و همچنان به رباخوارى مشغول
باشند، به خدا و رسولش اعلان جنگ دادهاند.
لحن آيه چنان شديد است كه برخى گمان كردهاند
مخاطب آيه كفارى هستند كه با اعتقاد به حليت ربا و گفتن انما
البيع مثل الربوا، اقدام به رباخوارى مىكنند(302).
اين احتمال ضعيف است، زيرا:
اولا، اين آيه ادامه آيه قبل است كه با خطاب
يا ايها الذين آمنوا شروع شده است.
ثانيا، در موارد ديگرى نيز مسلمانان گنهكار
تهديد به جنگ با خدا و رسولش (صلى الله عليه و آله و سلم) شدهاند؛ براى مثال،
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: من لم يدع
المخابره فلياذن بحرب الله و رسوله(303).
مخابره نوعى قرار داد در امر زراعت است و مشخص است كه نهى رسول خدا (صلى الله عليه
و آله و سلم) از مخابره كه مربوط به فروعات فقه است، مناسبتى ندارد كه خطاب به
مشركان كه التزامى به انجام احكام شرعى ندارد، صادر شده باشد.
فقيهان در استنباط حد قطاع
الطريق به آيه انما جزاء الذين يحاربون الله و
رسوله...(304)
تمسك مىكنند كه بيانگر اين است كه قطاع الطريق و راهزنان جزو مصاديق محاربان با
خدا و رسولند، هر چند مسلمان باشند.
ثالثا، چنان كه بيان شد، پيامبر اكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم) در نامهاى كه به عتاب بن اسيد نوشت، فرمان داد كه اين آيه را
ثقيف بخواند و بنى ثقيف بعد از شنيدن آيه، گفتند كه ما توان جنگ با خدا و رسولش را
نداريم. در آن زمان، بنى ثقيف مسلمان شده بودند.
در تفسير على بن ابراهيم نيز آمده است كه
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بعد از نزول آيه، فرمود: هر كس ربا بگيرد، قتل
او واجب است.
بنابر ظاهر آيه و نظير بيشتر مفسران(305)،
خطاب آيه عام است و شامل مسلمانى كه دست از رباخوارى برنمىدارند، نيز مىشود؛ هر
چند اختصاصى به آنان ندارد و كسانى كه ربا را حلال مىشمارند، در بر مىگيرد.
راه مبارزه با رباخوار:
مفسران مىگويند: اگر رباخواران گروه متشكلى
بودند كه اصرار بر اين معصيت داشتند، حاكم اسلامى وظيفه دارد مسلمانان را عليه آنان
تجهيز كند و با آنان بجنگد و اين پيكار را تا موقعى كه توبه نكردهاند و به حكم خدا
بازنگشتهاند، ادامه دهد(306).
اگر رباخوار يك نفر بود، نحوه مقابله و كيفر
دادن اختلاف است: برخى مىگويند: حاكم اسلامى بايد او را تعزير كند و اگر توبه
نكرد، حبس كند و آن قدر نگه دارد كه از رباخوارى توبه كند(307).
بسيارى از مفسران مىگويند: حاكم اسلامى بايد
او را توبه دهد. اگر توبه نكرد، كشته مىشود(308).
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
آكل الربا يودب بعد البينه فان عاد ادب و ان عاد قتل؛
رباخوار بعد از شهادت دادن شاهد، تاديب مىشود و اگر دوباره برگردد، به رباخوارى
باز تاديب مىشود و اگر براى مرتبه بعد رباخوارى كرد؛ كشته مىشود(309).
كيفر مشخصى در شرع، براى تاديب تعيين نشده است.
جريمه، شلاق، تبعيد و زندان از روشهاى تعزيرى است كه حاكم شرعى مىتواند هر كدام
را مناسب ديده براى تاديب به كار بگيرد.
رباخوار در صورت اعتقاد به حليت ربا، مرتد است.
اگر رباخوار مرتد ملى باشد، از تصرف در اموال خود محجور مىگردد؛ تا اين كه توبه
كند و اگر مرتد فطرى باشد، به محض ثبوت ارتداد، اموال وى به ورثهاش منتقل مىشود.
در صورتى كه رباخوار اعتقاد به حرمت ربا داشته باشد، حاكم شرع او را توبه مىدهد.
تا موقعى كه رباخوار توبه نكرده، از تصرف محجور است. اگر كار رباخوار به جايى رسيد
كه كشته شد، اموال وى به ورثه مىرسد(310).
فقيهان اين مساله را در فقه، در كتاب حدود و
تعزيرات مطرح كردهاند.
و ان تبتم فلكم رءوس
اموالكم لاتظلمون و لاتظلمون: خداوند مىفرمايد: اگر توبه كرديد و از
رباخوارى دست برداشتيد، مىتوانيد اصل اموالتان را كه در دست مردم است، بگيريد و
اگر چنين كنيد (تنها اصل سرمايههايتان را بگيريد)، نه بر كسى ظلم مىكنيد و نه در
حق شما ظلم مىشود.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در خطبه
حجه الوداع، هنگام باطل كردن قراردادهاى رباى جاهلى فرمود:
الا ان كل ربا كان فى الجاهليه موضوع عنكم كله لكم رءوس اموالكم لاتظلمون و
لاتظلمون و اول ربا موضوع ربا العباس بن عبدالمطلب كله؛ آگاه باشيد! هر
ربايى كه در جاهليت بود، از شما برداشته شد. مىتوانيد اصل سرمايههايتان را
بگيريد؛ نه ظلم مىكنيد و نه مورد ستم واقع مىشويد و رباى عباس بن عبدالمطلب
نخستين ربايى است كه برداشته مىشود(311).
طبرى از قتاده نقل مىكند: وقتى اين آيه نازل
شد، افراد فقط حق داشتند اصل سرمايههايشان را بگيرند و سودى ديگر براى آنان نبوده
و حق نداشتند چيز زيادترى را مطالبه كنند(312).
طبق اين آيه، نشانه توبه از رباخوارى بسنده
كردن به اصل سرمايه و نگرفتن هر آيه همچنين به صراحت دلالت مىكند كه گرفتن هر نوع
زيادى - اگرچه نرخ بهره اندك باشد - ربا و ظلم است و اين دليل ديگرى است بر بطلان
قول كسانى كه ادعا مىكنند اسلام تنها بهرههاى فاحش را تحريم نموده است!
لاتظلمون: علامه طباطبائى مىفرمايد:
از اين آيه سه مطلب به دست مىآيد: نخست، امضاى اصل مالكيت
خصوصى؛ دوم ظلم بودن ربا و سوم امضاى ساير معاملات، زيرا رووس اموال در جايى گفته
مىشود كه مال در كسب و معامله به كار گرفته شود(313).
شهيد مطهرى نيز مىگويد:
از جمله لاتظلمون فهميده مىشود كه ربا ظلم است؛ يعنى
تحريم ربا بر اساس لزوم احسان نيست كه ملاك در قرضهاى مصرفى است، بلكه بر اساس
وجوب عدل و تحريم ظلم است؛ يعنى ربا اكل مال غير است(314).
و لاتظلمون: معناى اين جمله چنين است: حال كه
خداوند حكم كرد، اصل سرمايههايتان را بدون هرگونه نقصانى از بدهكار بستانيد، ديگر
مورد ستم واقع نمىشويد؛ همان طور كه با نگرفتن زيادى، بر كسى ستم نمىكنيد.
قربطى مىگويد: بنابراين آيه، طلبكار حق مطالبه
و گرفتن مال را دارد؛ اگر چه بدهكار رضايت نداشته باشد. نيز آيه دلالت دارد بر اين
كه اگر بدهكار با وجود توانايى از پرداخت بدهى امتناع ورزد، ظالم خواهد بود، زيرا
خداوند به صاحب مال اختيار داده است مالش را مطالبه كند، پس بر بدهكار هم لازم است
قرض خود را ادا نمايد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
مطل الغنى ظلم
(315)؛ به تاخير انداختن
اداى بدهى از سوى فرد بىنياز، ظلم است.
آيه 280:
و ان كان ذوعسره فنظره
الى مسيره و ان تصدقوا خيرلكم تعلمون؛ و اگر (بدهكار) قدرت پرداخت بدهى را
نداشته باشد، او را تا هنگام توانايى مهلت دهيد و (در صورتى كه قدرت پرداخت بدهى را
ندارد) براى خدا به او ببخشيد، بهتر است؛ (منافع اين كار را) بدانيد.
شان نزول:
گفتهاند: وقتى آيه
فاذنوا بحرب من الله و رسوله... نازل شد، بنى ثقيف گفتند: ما طاقت جنگ با
خدا و رسولش را نداريم و راضى شدند كه فقط اصل سرمايههايشان را از بنى مغيره
بگيرند، اما آنان اظهار تنگدستى كردند و مهلت خواستند. بنى ثقيف از دادن مهلت
امتناع ورزيدند، تا اين كه خداوند آيه فوق را نازل كرد(316).
تفسير:
خداوند در اين آيه، يكى از حقوق بدهكار را بيان
مىكند و مىفرمايد: اگر بدهكار از پرداخت بدهى عاجز باشد، نه تنها نبايد به رسم
جاهليت از او مبلغ زيادترى گرفت، بلكه بايد در پرداخت اصل بدهى به او مهلت داد، تا
در موقع توانايى بپردازد.
خداوند همچنين سفارش مىكند اگر بدهكار فقير
است، بهتر است از اصل بدهى نيز صرفنظر شود؛ زيرا پاداش بزرگى براى اين كار خواهد
بود.
حد اعسار:
مطابق ظاهر آيه، بايد به بدهكار تهيدست مهلت
داد. حال سوال اين است كه چه هنگام بدهكار معسر و تهيدست به حساب مىآيد؟
امام باقر (عليه السلام) فرمود:
هو اذا لم يقدر على ما يفضل عن قوته عياله على الاقتصاد(317)؛
بدهكار زمانى معسر است كه قادر نباشد بيش از غذاى خود و خانوادهاش - در حد متوسط -
بردرآمد ديگرى دست يابد.
جبايى مىگويد
اعسار در قرضهاى مصرفى، به نداشتن و در قرضهاى تجارى، به كسادى معامله است(318).
توضيح بيشتر اين مبحث، در بخش
ربا در فقه خواهد آمد.
ميسرة:
مقصود از مسيرة، توانايى بدهكار از پرداخت بدهى
است. مردى از امام رضا (عليه السلام) سوال كرد: *جعلت فداك ان الله تبارك و تعالى
يقول: (و ان كان ذوعسره فنظره الى مسيره) اخبرنى عن هذه النظره التى ذكرها الله
عزوجل فى كتابه، لها حد يعرف اذا صار هذا المعسر لا بد له من ان ينظر، و قد اخذ مال
هذا الرجل و انفقه على عياله، و ليس له غله ينتظر ادراكها و لادين ينتظر محله و لا
مال غائب ينتظر قدمه*؟
فدايت شوم! خداوند متعال، در قرآن مىفرمايد:
و ان كان ذو عسره فنظره الى مسيره، مرا از معناى مهلت
در اين آيه آگاه كن! آيا براى اين مهلت، حدى است كه اگر بدهكار به آن حد رسيده باشد
بايد به وى مهلت داده شود؟ مردى كه مال كسى را مىگيرد و براى خانوادهاش مصرف
مىكند، در حالى كه نه براى او محصولى است كه منتظر برداشت آن باشد و نه طلبى دارد
كه منتظر وصول آن باشد و نه در جايى مالى دارد كه منتظر رسيدن آن باشد (آيا به اين
فرد هم بايد مهلت داد؟).
امام رضا (عليه السلام) فرمود:
نعم ينتظر بقدر ما ينتهى خبره الى فيقضى عنه ما عليه من سهم
الغارمين اذا كان انفقه فى طاعه الله فان كان انفقه فى معصيه الله فلا شىء له على
الامام(319).
بلى: مهلت داده مىشود، به اندازهاى كه خبر
احتياج وى به امام مسلمانان برسد، تا امام از سهم بدهكاران، بدهى او را پرداخت كند.
البته اين در صورتى است كه بدهكار مال را در طاعت خداوند خرج كرده باشد، اما اگر در
معصيت خدا هزينه كرده است، چيزى بر امام نيست.
روايات ديگرى نيز به همين مضمون از ائمه اطهار
(عليه السلام) نقل شده است(320).
بنابراين، اگر انتظار مىرود بدهكار در آينده قدرت پرداخت داشته باشد، بايد به او
مهلت داد و اگر اميدى به آن نيست، بايد آن قدر مهلت داد كه حاكم اسلامى از سهم
بدهكاران، بدهى او را پرداخت كند.
انظار:
بنابر ظاهر، اگر بدهكار از پرداخت بدهى ناتوان
باشد، بر طلبكار واجب است صبر كند و حق ندارد او را تحت فشار قرار دهد. خداوند در
مقابل اين مهلت دادن، پاداش بزرگى به او مىدهد. روايات زيادى از پيامبر اكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم) و ائمه اطهار (عليه السلام) در فضيلت اين كار رسيده است كه
براى نمونه برخى از آنها را نقل مىكنيم:
عن ابى عبدالله (عليه
السلام): قال ان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) قال فى يوم حار و حناكفه،
من احب ان يستظل من فور جهنم قالها ثلاث مرات، فقال الناس فى كل مره: نحن يا رسول
الله فقال: من انظر غريما او ترك المعسر(321).
امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد: رسول خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم) در يك روز داغ تابستانى، دست خود را مانند سايبان خم
كرد و فرمود: چه كسى دوست دارد از آتش جهنم در امان باشد؟
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) اين گفته
را سه مرتبه تكرار كرد و هر مرتبه مردم گفتند: ما، اى رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم)! آن حضرت فرمود: آن كس كه بدهكار را مهلت دهد، يا از او درگذرد.
عن بريده قال: سمعت النبى
(صلى الله عليه و آله و سلم) يقول: من انظر مسعرا فله بكل يوم مثله صدقه قال ثم
سمعته يقول: من انظر معسرا فله بكل يوم مثلاه صدقه قلت سمعتك يا رسول الله تقول: من
انظر معسرا فله بكل يوم مثله صدقه ثم سمعتك تقول: من انظر معسرا فله بكل يوم مثلاه
صدقه قال: له بكل مثله صدقه قبل ان يحل الدين فاذا حل الدين فانظره فله بكل يوم
مثلاه صدقه(322).