3. بنا بر نظر بعضى، در مواردى كه يك پديده
اجتماعى پيچيده است؛ به طورى كه در زمانها و مكانهاى مختلف چهرهاى متفاوتى به خود
مىگيرند كه از حيث آثار و پىآمدهاى اجتماعى، مختلف به نظر مىرسند، چون خداوند
متعال با علم لايتناهى خود مىداند كه تمام اشكال و انواع آن پديده داراى مفسده
هستند، حكم را به طور صريح و عام و بدون ذكر تعليل خاصى مىآورد تا اولا، حكم نسبت
به تمام صورتها فراگير باشد و ثانيا،
از حيث زمان استقرار داشته باشند؛ زيرا تعليل
حكم به علت خاصى، چه بسا باعث گردد افراد از تشخيص آن علت و پيدا كردن محدوده آن
ناتوان شوند و در نتيجه، حكم خداوند را تغيير دهند. از آنجا كه ربا يك پديده ريشه
دار اقتصادى است و از بدو تمدن بشرى وجود داشته و انواع مختلفى به ويژه در قرون
حاضر پيدا كرده است، خداوند تمام انواع ربا را با حكم و احدى تحريم نمود و بدين
گونه حكم را از دستبرد افكار بشرى دور داشته است و موقع حكم به حرمت، بدون بيان
تعليل خاصى آن را تحريم كرده است و تنها به بيان علت عامى تحت اين عنوان كه ربا
خروج از مشى فطرى انسانها و نوعى ظلم است، اكتفا فرموده است(264).
4. بنابر نظر برخى(265)،
سوال و استدلال مشركان از روى عناد و مغالطه و به منظور مبارزه با امر خداوند بود،
چون آنها فرق بين ربا و بيع را مىدانستند و متوجه بودند كه ربا از امور ناپسند
است و به رباخوار به ديده تحقير مىنگريستند؛ چنان كه پيش از اسلام، هنگام بازسازى
كعبه ابو وهب بن عابد به مردم گفت: اى گروه قريش! در تعمير خانه كعبه تنها از اموال
حلال استفاده كنيد و از اموالى كه در آن مهريه به ستم گرفته شده، سود معامله ربا و
مال به ظلم گرفته شده وجود دارد، استفاده نكنيد(266).
از اين سخن معلوم مىشود كه مشركان مكه ربا را
زشت و ناپسند مىشمردند و آن را در آيين خود حرام مىدانستند و رديف ظلم قرار
مىدادند.
5. بنابر نظر بيشتر مفسران، خداوند با بيان آيه
و احل الله البيع و حرم الربوا در صدد بيان اين نكته
است كه ميان بيع و ربا فرق روشنى است و نبايد آنها را به هم اشتباه كرد و به سبب
همين وضوح، قرآن به بيان تفاوت آن دو نپرداخته است(267).
فمن جاءه موعظه من ربه
فانتهى فله سلف و امره الى الله و من عاد فاولئك اصحب النار هم فيها خلدون؛
پس هر كس اندرز الهى به او رسد و از (رباخوارى) خوددارى كند، براى اوست آنچه گذشته
و كار او با خداست؛ اما كسانى كه بازگردند (و بار ديگر مرتكب اين گناه شوند) اهل
آتشند و هميشه در آن مىمانند.
علامه طباطبائى در مورد اين آيه فرمود: اين آيه
اگر چه همراه با آيات ربا آمده است، لكن اختصاص به آن ندارد، بلكه بيانگر يك قاعده
كلى در مورد تمام گناهان بزرگ است كه ربا يكى از مصاديق آن است. به همين دليل، وى
آيه را چنان معنا مىكنند كه با اين برداشت عام سازگار باشد.
علامه اين قاعده را از جهت افراد نيز عام
مىداند و معتقد است كه تمام انسانهايى را كه به دليل كفر، جهل و يا عصيان مرتكب
گناه مىشوند، شامل مىگردد. وى مىگويد: با توجه به مطالبى كه توضيح داديم، مفاد
آيه چنين است: هر كس در اثر موعظهاى كه به او مىرسد، دست از كار زشت خود بردارد،
نسبت به خود گناهان سابق مواخذه نمىشود، چه آن گناهان در ارتباط با حقوق الله يا
حقوق الناس؛ اما به معناى اين نيست كه از تبعات آن گناهان نيز به كلى رها باشد،
بلكه كار چنين كسى با خداست؛ اگر خدا بخواهد ممكن است وظايفى براى تدارك آنچه فوت
شده است، مقرر نمايد؛ مثلا قضاى روزهها و نمازهاى فوت شده را بر او واجب كند يا
اگر گناه حق الناس است، حكم به جبران آن نمايد و اگر بخواهد همچون اصل گناه، از
تبعات آن هم چشم مىپوشد و بعد از توبه، چيزى را بر او واجب نمىكند؛ همچنان كه در
مورد مشركان چنين كرده است؛ يعنى در صورت اسلام آوردن، از گناهانى كه در زمان شرك
مرتكب شدهاند، با تمام تبعات آن در مىگذرد و نيز در مورد مسلمانى كه گناهانشان
تنها جنبه حق اللهى دارد؛ مثل شراب خوارى، بعد از توبه، از آن گناهان مىگذرد؛ بدون
اين كه چيزى بر او واجب سازد.
اگر اين قاعده كلى را با مورد ربا تطبيق دهيم،
مفاد آيه چنين مىشود: كسى كه پس از آمدن موعظه الهى و آگاهى از تحريم ربا، توبه
كند و دست از رباخوارى بردارد، نگران رباخوارىهاى گذشته نباشد كه خداوند آن را
مىبخشد؛ اما در مورد تبعات آن مثل حليت اموال گرفته شده از ربا، حكم آن در اختيار
خداست، چه بسا تكليفى مقرر دارد كه با عمل به آن، خطاهاى قبلى خود را جبران نمايد و
ممكن است وى را آزاد گذارد و يا بين رباخوار كافرى كه مسلمان شده است، با رباخوار
مسلمانى كه حكم ربا را نمىدانسته يا از روى نافرمانى رباخوارى كرده است، در نحوه
حكم فرق بگذارد(268).
مفسران ديگرى اين آيه را مربوط به ربا
دانستهاند و در معناى آن چند احتمال دادهاند:
1. مقصود از آمدن موعظه، نزول آيات تحريم
رباست. بنابراين، معناى آيه چنين است: كسانى كه پس از نزول حكم گرفتهاند، مال خود
آنهاست؛ يعنى اين قانون عطف و ما سبق اين معنا را مفسران زيادى(269)
پذيرفتهاند. بعضى در تعليل آن گفتهاند: حكمت اين حكم الهى، اين است كه اگر قوانين
بخواهد گذشته را هم شامل شود، مشكلات فراوان و اختلال شديد در زندگى مردم به وجود
مىآورد. به همين دليل، هميشه قوانين از زمانى كه رسميت مىيابد، اجرا مىشوند(270).
بر اساس اين احتمال، رباهايى كه پس از نزول
آيات ربا گرفته مىشوند، بايد به صاحبان آن بازگردانده شود؛ اعم از اين كه
رباخواران آگاه به حكم تحريم باشند و از روى عصيان رباخوارى كنند، يا جاهل باشند.
جاهل مقصر كه در يادگيرى احكام كوتاهى كرده است و جاهل قاصر كه دسترسى به احكام شرع
نداشته است، در اين حكم برابرند.
2. مقصود از آمدن موعظه، رسيدن حكم تحريم به
مكلفين است و معناى آيه چنين است: كسانى كه حكم تحريم ربا به آنان برسد و از اين
كار خوددارى كنند، سودهايى كه تا آن موقع گرفتهاند، مال خود آنهاست(271).
طبق اين احتمال، هر مسلمانى كه در اثر جهل به
تحريم ربا، رباخوارى كند و پس از آگاه شدن از حكم تحريم، توبه كند، سودهايى كه قبل
از آن گرفته است، مال خود اوست؛ اما بارهايى كه بعد از علم به حرمت گرفته است، بايد
به صاحبان آنها برگرداند.
3. مقصود از آمدن موعظه، خصوص حكم تحريم نيست،
بلكه هر اندرزى در مورد ربا را شامل گردد؛ پس معناى آيه چنين است: كسانى كه از روى
جهل يا عصيان رباخوارى مىكنند و بعد در اثر شنيدن موعظه الهى، اعم از آيات قرآن و
سخنان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه اطهار (عليه السلام) بترسند و
از رباخوارى توبه كنند، خداوند گناهان گذشته آنها را مىبخشد(272).
طبق اين احتمال، آيه شامل مسلمانانى كه با علم
به تحريم، رباخوارى مىكنند، نيز مىشود و لكن مقصود از فله
ماسلف اين است كه خداوند متعال گناهان گذشته را مىبخشد. تكاليف اموالى كه
به ربا از مردم گرفته شده است، از قسمت ديگر آيه: و امره الى
الله فهميده مىشود.
در ارتباط با تفسير اين آيه و بيان حكم اموال
حاصل شده از ربا، روايات زيادى از ائمه اطهار (عليه السلام) رسيده است(273)
و فقيهان فروعات زيادى براى اين مساله درنظر گرفتهاند و هر روايتى را ناظر بر
فروعى خاص دانستهاند؛ براى مثال گفتهاند: كسى كه از رباخوارى توبه مىكند، گاهى
عالم به تحريم است و گاهى جاهل و جاهل گاه جاهل مقصر است و گاه قاصر و زمانى جاهل
به موضوع است و از جهت اموال به ربا گرفته شده هم گاهى اموال از بين رفته و گاهى
موجود است و اگر موجود است، زمانى قابل شناسايى و تفكيك از اموال ديگر است و زمانى
شناسايى آن ممكن نيست. فروعات ديگر، به تفصيل در كتابهاى فقهى آمده است.
و امره الى الله: بنابر احتمال سوم، مقصود از
و امره الى الله بيان حكم رباهاى گرفته شده و اين كه
حكم آنها با خداست، مىباشد؛ يعنى خداوند در اثر توبه، اصل گناه را مىبخشد، اما
اموالى كه از طريق ربا جمع آورى شده است، حكم آنها توسط آيات ديگر قرآن و يا توسط
سنت بيان مىشود.
قائلان به احتمال اول و دوم كه جمله
فله ما سلف را طورى معنا كرده بودند كه ناظر بر حكم
اموال بود، در معناى و امره الى الله چند نظر
دادهاند:
برخى مىگويند: و امره
الى الله يعنى عاقبت كار رباخوار به قيامت واگذار مىشود. گرچه ظاهر كلام
خدا اين است كه آينده اين گونه افراد از نظر مجازات و عفو روشن نيست، ولى با توجه
به جمله قبل، معلوم مىشود كه منظور همان عفو است.
گويا اهميت گناه ربا سبب شده است كه حتى خبر
عفو درباره كسانى كه قبل نزول آيه دست به اين كار زدهاند، به طور صريح و بىپرده
گفته نشود
(274).
بعضى ديگر مىگويند: جمله
و امره الى الله اشاره به اين دارد كه حليت رباهاى سابق، به عنوان رخصتى است
كه براى حفظ نظم اجتماعى داده شده است.
بنابراين، اگر رباخواران بخواهند خيالشان كاملا
راحت شود، بهتر است اموال به ربا گرفته شده را به صاحبانشان برگردانند(275).
عدهاى ديگر گفتهاند: مقصود اين است كه ربا
خوارى وقتى توبه كرد، عاقبت كارش از جهت اين كه توبه خود پايدار مىماند و يا
متزلزل مىشود و دوباره به گناه ربا بر مىگردد، باخداست(276).
همچنين گفتهاند: مقصود اين است كه فردى كه از
رباخوارى دست مىشويد، با اين توبه در مسير خدا قرار مىگيرد و جهت كارش به سوى
خداست(277).
و من عاد فاولئك اصحب
النار هم فيها خلدون ظاهر اين بخش از آيه اين است كه اگر كسى پس از اندرزهاى
الهى، با آن همه تاكيد، باز دست از اين عمل برندارد، باديد در انتظار عذاب جاويدان
آتش جهنم باشد.
اين سخن مطابق با نظر برخى از معتزله است كه
مىگويند: مسلمانى كه گناهان كبيره مرتكب شدهاند، مثل كفاره براى هميشه در آتش
جهنم خواهد بود. زمخشرى با استدلال به اين بخش از آيه مىگويد: اين بخش از آيه دليل
روشنى بر عذاب جاودانه فاسقان است.
مفسران ديگر كه معمولا بر اين باورند كه
گنهكاران مسلمان تا ابد در جهنم نمىمانند، در تفسير اين آيه چند احتمال دادهاند:
1. مقصود از جاويدان بودن عذاب در اين آيه،
طولانى بودن آن است؛ همان طور كه در آيه و من يقتل مومنا
متعمدا فجزاءه جهنم خلدوا فيها(278)
نيز مقصود عذاب جاويدان نيست، لكن به جهت مبالغه و نشان دادن بزرگى گناه، اين تعبير
آورده شده است و اين در زبان عربى سابقه دارد. براى مثال وقتى از سلطنت طولانى
پادشاهى سخن مىگويند، تعبير به ملك مخلد مىكنند(279).
2. مقصود از عاد در
آيه شريفه، صرف رباخوارى نيست، و مراد آيه كسى است كه بعد از نزول آيات ربا، با
اعتقاد به حليت ربا و گفتن همانا بيع مانند رباست،
اقدام به رباخوارى مىكند. روشن است كه رباخوارى با چنين اعتقادى موجب كفر مىشود و
انجام دهنده آن، مستحق عذاب جاودانه جهنم است(280).
3. مقصود از عاد،
ربا خوارى دايمى و مستمر است. آيه دلالت دارد بر اين كه استمرار در رباخوارى سبب
مىشود كه انسان، در نهايت بدون ايمان از دنيا برود(281).
4. اين آيه و آيات بعد دلالت مىكند كه اگر
رباخواران از خدا نترسند و از رباخوارى دست برندارند، مومن نيستند، گرچه بگويند: ما
مسلمانيم! بدون پيروى از اوامر خداوند، ايمان حاصل نمىشود. پس كسانى كه بين اعتقاد
و عمل فرق مىگذارند، هر قدر هم ادعاى ايمان و اسلام كنند، تا موقعى كه به دستورهاى
شرع عمل نمىكنند، ادعاى آنان فايدهاى ندارد. نيز افرادى كه بين عبادات و معاملات
تفكيك مىكنند، هر قدر هم عبادات و شعاير دينى را خوب به جاى آورند، مادام كه طبق
قوانين خداوند نظام اجتماعيشان را تنظيم نكنند، مومن نيستند(282).
5. ايمان صورى و لفظى پيش خداوند ايمان نيست؛
به عبارت ديگر، ايمان دو نوع است:
اول؛ ايمان صورى، به اين معنا كه فرد منتسب به
دينى مىشود، بدون اين كه ملتزم به انجام دستورهاى آن دين باشد، هر چند عنادى هم با
آن نداشته باشد.
دوم، حقيقتى كه شخص با انديشه و از روى شناخت
ايمان مىآورد؛ به طورى كه او را از ارتكاب معاصى و ترك واجبات حفظ مىكند و جز در
موارد جهالت و نسيان يا مواردى كه شهوات به صورت ناگهانى او را غافلگير مىكند، به
معصيت نمىافتد و بعد هم به سرعت توبه مىكند و از تكرار آن امتناع مىورزد. اين
ايمانى است كه صاحبش را از عذاب جاويد حفظ مىكند، اما ايمان صورى، ارزشى پيش
خداوند ندارد؛ زيرا در حديث آمده است: خدا به گفتار و ظاهر فرد نظر نمىكند، بلكه
به باطن و اعمال او توجه دارد. ربايى كه خداوند آن را ظلم و خروج از مسير طبيعى
حيات بشرى مىداند و رباخوار را در اين دنيا به جنگ با خدا و رسولش فرا مىخواند و
خبر مىدهد كه در قيامت او را به شكل ديوانگان محشور خواهد كرد و ايمانى كه نتواند
انسان را از ارتكاب چنين عمل زشتى باز دارد و او نه يك بار و چند بار، بلكه به طور
عادى اقدام به رباخوارى كند، روشن است كه پسش خداوند ارزشى نخواهد داشت و چنين
رفتارى كشف از كفر و بىايمانى باطنى شخصى مىكند، اگر چه به زبان نياورد. چنين
وضعى مستلزم خلود در آتش جهنم خواهد بود(283).
حديثى نيز از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) نقل شده است كه مىتواند مويد اين معنا باشد:
لايزنى حين يزنى و هو
مومن و لا يشرب الخمر حين يشربها و هو مومن(284)؛
كسى كه زنا مىكند، در حالى زنا ايمان ندارد و كسى كه شراب مىخورد، در حال شراب
خوارى ايمان ندارد.
آيه 276: يحمق الله
الربوا و يربى الصدقت و الله يحب كل كفار اثيم خداوند ربا را نابود مىكند و
صدقات را افزايش مىدهد و خداوند هيچ انسان ناسپاس گنهكارى را دوست نمىدارد.
تفسير:
در اين آيه، خداوند به انگيزه مردم براى
رباخوارى و ترك انفاق اشاره مىكند و مىفرمايد: مردم براى زياد كردن اموال خود،
رباخوارى مىكنند؛ در حالى كه خداوند ربا را نابود مىكند و به دليل ترس از كاهش
اموالشان،انفاق نمىكنند؛ در حالى كه خداوند صدقات را رشد مىدهد.
بنابر رواياتى كه از رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) و ائمه اطهار (عليه السلام) در دست ماست، نابودى ربا و افزايش صدقات،
اختصاصى به جهان آخرت ندارد، بلكه شامل دنيا نيز مىشود(285).
مفسران براى كيفيت نابودى ربا در دنيا چند صورت
را ذكر كردهاند:
1. خداوند به تدريج بركت را از اموال رباخوار
مىگيرد و سرانجام وى را به فقر گرفتار مىسازد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله
و سلم) فرمود: ان الربا و ان كثر فان عاقبته يصير الى قل(286)؛
ربا هر چند افزون گردد، سرانجام رو به نقصان گذارد. به تجربه ثابت شده است كه اين
وضع اگر براى خود ربا خوارهم پيش نيايد، براى ورثهاش كه با خون دل، آن اموال را
براى آنان جمع كرده بود، رخ مىدهد.
2. هدف انسانها از گردآورى مال و ثروت، بهره
بردن از آن است. اگر مردم دنبال مال زياد مىروند، براى اين است كه فكر مىكنند با
داشتن مال و ثروت زياد، رفاه آنها بيشتر است؛ در حالى كه هميشه چنين نيست. چه بسا
افرادى كه با داشتن اموالى اندك، زندگى راحتترى نسبت به رباخواران ثروتمند دارند؛
زيرا آن ثروت زياد با حرص و طمع و خيانت جمع شده است كه همراه با دهها نوع بيمارى
و ناراحتى روحى و روانى است، چنان كه خداوند در قرآن مىفرمايد:
قل لايستوى الخبيث و الطيب ولو اعجبك كثره الخبيث(287)؛
بگو (هيچگاه) ناپاك و پاك مساوى نيستند؛ هر چند فزونى ناپاكها تو را به شگفتى
وادارد.
3. يكى از نعمتهاى مهم دنيوى، داشتن وجهه
اجتماعى است. رباخوار نه تنها پيش خداوند ارزشى ندارد، بلكه از ديد مردم جامعه نيز
فردى فاسق، طماع و حريص به شمار مىرود و انسانها جز در مواقع نياز به سراغ او
نمىروند و هيچ گونه ارزشى و منزلت اجتماعى براى وى قائل نيستند. علاوه بر اين،
نيازمندان و كسانى كه از معامله با او ضرر ديدهاند، هميشه بغض او را در دل دارند و
بر جان و مال او نفرين مىكند و در كمين وى نشستهاند تا به او زيان برسانند.
4. يكى از عوامل پيشرفت و موفقيت اقتصادى فرد
در جامعه، همكارى مردم با اوست. مردم به ديده ظالم و فرصت طلب به رباخوار نگاه
مىكنند و اموالش را مال ديگران مىدانند كه به ناحق نزد او جمع شده است. مردم نه
تنها حاضر به همكارى با وى نيستند، بلكه دنبال فرصت خواهند بود تا در وقت مناسب
خسارتهاى سابق را تلافى نمايند. لذا افراد زيادى در جان و مال او طمع مىكنند و با
خود مىگويند: ثروتى را كه او به ناحق از ديگران گرفته است، ما هم از او مىگيريم.
اين زيانها مربوط به دنياست، اما بزرگترين
نابودى ربا در آخرت است؛ آن روزى كه تمام اموال جمع آورى شده از بين مىرود و تبعات
سوء آن باقى مىماند و رباخوار بايد پاسخگو باشد.
شخصى از امام صادق (عليه السلام) درباره معناى
آيه يحمق الله الربوا و... سوال كرد.
قد أرى من ياكل الربا
يربوا ماله؟چگونه خداوند ربا را نابود مىكند در حالى كه مىبينم كسى ربا
مىخورد و در عين مالش فزونى مىيابد؟ آن حضرت فرمود فاى محق
امحق من درهم ربا، يمحق الدين، فان تاب منه ذهب ماله و افتقر(288)؛
چه نابودى بالاتر از اين كه يك درهم ربا، دين انسانى را از بين مىبرد و اگر توبه
كند، اموالش از دست او مىرود (بايد به صاحبانشان برگرداند) و فقير مىشود.
ربا گذشه از اين كه گناه بزرگى است، موجب بطلان
اعمال خير و عبادات نيز مىگردد.
ابن عباس در تفسير آيه
يحمق الله الربوا و... گفت: لاتقبل منه صدقه و لا حجا
ولا جهادا ولاصله(289)؛
خداوند صدقه، حج، جهاد و صله رحم رباخوار را قبول نمىكند.
رشد صدقات در دنيا به چند صورت است:
1. در نتيجه كمك به نيازمندان و دادن صدقه به
آنان، ثروت صدقه دهنده رو به فزونى مىگذارد و از خطرات احتمالى و وارد شدن خسارت
به دور مىماند؛ چنان كه در حديث نيز آمده است: ان الملك
ينادى كل يوم، اللهم يسر لكل منفق خلفا و لممسك تلفا(290)؛
فرشتهاى هر روز خداوند را چنين مىخواند: خدايا! اموال هر انفاق كنندهاى را فزونى
ده و اموال هر خسيسى را نابود كن.
2. بر خلاف رباخواران انفاق كنندگان صاحب عزت و
احترام اجتماعى اند و نزد مردم، به ويژه نيازمندان محبوبيت خاصى دارند. به همين
جهت، آنان علاوه بر بهرهمندى از دعاى خير آنان، به سبب داشتن روابط صحيح و
محبتآميز با مردم، از زندگى توام با آرامش برخوردارند و از دنيا به مراتب بيشتر از
رباخواران ثروتمند لذت خواهند برد، لذتى معنوى كه با هزينه كردن ثروتى گزاف هم دست
يافتنى نيست.
3. خداوند به پاس عمل انفاق كنندگان، محبتشان
را در دلها جا مىدهد. به اين جهت، مردم در همكارى با آنان كوتاهى نمىكنند و در
مواقع ضرورى، آنها را يارى مىنمايند و اين موجب پيشرفت فعاليتهاى اقتصادى آنان
مىگردد. علاوه بر اين، به سبب خوشى نامى و بزرگوارى، كسى چشم طمع به اموالشان
ندارد. در نتيجه، دارايىشان از اختلاس و دستبرد در امان خواهد بود.
درباره فزونى صدقات در آخرت، روايات زيادى
رسيده است كه براى نمونه، يكى از آنها را نقل مىكنيم:
عن ابى عبدالله (عليه
السلام) قال: (ان الله يقول: ليس من شىء الا وكلت به من يقبضه غيرى الا الصدقه
فانى اتلقفها بيدى تلقفا حتى ان الرجل و المراه يتصدق بالتمره و بشق تمره فاربيها
كما يربى الرجل فلوه و فصيله فيلقى يوم القيامه و هو مثل احد و اعظم من احد)(291).
امام صادق (عليه السلام) فرمود: خداوند
مىفرمايد: براى هر چيز وكيلى قرار دادهام كه از طرف من آن را قبول مىكند؛ مگر
صدقه كه آن را با دست خود مىگيرم. اگر مرد و زن يك دانه خرما يا نصف خرما صدقه
دهند، من مثل شما كه گوساله و كره اسب را پرورش مىدهيد، آن صدقه را رشد مىدهم؛
طورى كه صدقه دهنده روز قيامت صدقه خود را به بزرگى كوه احد يا بزرگتر از آن خواهد
يافت.
و الله يحب كل كفار اثيم:
علامه طباطبائى مىگويد: در اين جمله، خداوند نابودى ربا را
تعليل مىكند و مىفرمايد: اگر گفتيم ربا را نابود مىكنيم، براى اين است كه
رباخوار بسيار ناسپاس است؛ چون نعمتهاى فراوان الهى را كفران مىكند و آنها را در
راههاى فطرى حيات بشرى كه همان معاملات طبيعى است، صرف نمىنمايد.
علاوه بر اين، بسيارى از احكام خدا را كه
درباره عبادات و معاملات تشريع شده است، ناديده مىگيرد و مال ربوى را جهت تهيه
غذا، نوشيدنى، لباس و مسكن صرف مىكند؛ با اين كه همه اينها حرام است و نماز و
بسيارى عبادتهاى ديگر را فاقد شرط مىكند و با به كارگيرى مال ربوى، بسيار از
معاملات وى باطل مىشود و ضامن طرف معامله خود مىگردد و به خاطر حرص و طمعى كه
نسبت به اموال مردم دارد و خشونت و قساوتى كه در گرفتن طلب خود به خرج مىدهد و به
خيال خود حقش را مىگيرد، اصول فضايل اخلاقى را زير پا مىنهد. پس او گناهكارى است
كه گناه در جانش ريشه دوانيده است. خداوند چنين كسانى را دوست ندارد، چون خدا هيچ
انسان ناسپاس و گنهكارى را دوست ندارد(292).
آيه 278:
يا ايها الذين امنوا
اتقوالله و ذروا مابقى من الربوا ان كنتم مومنين؛ اى كسانى كه ايمان
آوردهايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و آنچه از (مطالبات) ربا باقى مانده
است، را رها كنيد؛ اگر ايمان داريد.
زمان و شان نزول:
چنان كه در ابتداى تفسير آيات سوره بقره گفته
شد، از افراد زيادى نقل شده است كه اين آيات آخرين آيات نازل شده بر پيامبر اكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم) بود. ابن عباس در خصوص آيه 278، گفت: اين آيه آخرين
آيهاى است كه پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل شده است و اگر آخرين
آيه نباشد، از آخرين آيات است(293).
در شان نزول اين آيه چند نظر وجود دارد:
1. اين آيه درباره رباى وليد بن مغيره است. در
مجمع البيان آمده است: عن ابى جعفر (عليه السلام) قال: ان
الوليد بن المغيره كان يربى فى الجاهليه و قد بقى له بقايا على ثقيف و اراد خالد بن
الوليد المطالبه بعد ان اسلم فنزلت و اتقوالله و ذروامابقى من الربوا ان كنتم
مومنين.
امام باقر (عليه السلام) فرمود: وليد بن مغيره
در ايام جاهليت، اموالش را به ربا مىداد. او مطالباتى از ثقيف داشت. خالد بن وليد
بعد از اين كه اسلام آورد، هنگامى كه قصد داشت آن مطالبات را وصول كند؛ اين آيه
نازل شد: اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از خدا بپرهيزيد و آنچه
از ربا باقى مانده است، را رها كنيد؛ اگر ايمان داريد(294).
مورخان، اسلام آوردن خالد بن وليد را از وقايع
سال هفتم هجرى مىدانند.
در تفسير على بن ابراهيم نيز آمده است: وقتى
آيه الذين ياكلون الربوا... نازل شد، خالد بن وليد
برخاست و عرضه داشت: اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)! پدرم مطالبات ربوى
از قبيله ثقيف دارد و موقع مرگ وصيت كرده است آنها را بگيرم؛ پس خداوند اين آيه را
نازل فرمود: يا ايها الذين آمنوا اتقوالله و ذروامابقى من
الربا ان كنتم مومنين فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله. بعد از
نزول اين آيه، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر كس ربا بگيرد، قتل
او واجب است(295).
2. مفسران از عكرمه و سدى نقل كردهاند كه اين
آيه در مورد عباس بن عبدالمطلب و خالد بن وليد نازل شده است. آن دو در ايام جاهليت
شريك بود و به طايفه بنى عمرو بن عمير، از قبيله ثقيف قرض ربوى مىدادند. خداوند
اين آيه را نازل كرد و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: آگاه باشيد!
هر ربايى از رباى زمان جاهليت، باطل است.