ربا
پيشينه تاريخى ربا، ربا در قرآن و سنت، انواع ربا و فرار از ربا

- ۱۱ -


3. بنا بر نظر بعضى، در مواردى كه يك پديده اجتماعى پيچيده است؛ به طورى كه در زمان‏ها و مكان‏هاى مختلف چهرهاى متفاوتى به خود مى‏گيرند كه از حيث آثار و پى‏آمدهاى اجتماعى، مختلف به نظر مى‏رسند، چون خداوند متعال با علم لايتناهى خود مى‏داند كه تمام اشكال و انواع آن پديده داراى مفسده هستند، حكم را به طور صريح و عام و بدون ذكر تعليل خاصى مى‏آورد تا اولا، حكم نسبت به تمام صورت‏ها فراگير باشد و ثانيا،

از حيث زمان استقرار داشته باشند؛ زيرا تعليل حكم به علت خاصى، چه بسا باعث گردد افراد از تشخيص آن علت و پيدا كردن محدوده آن ناتوان شوند و در نتيجه، حكم خداوند را تغيير دهند. از آنجا كه ربا يك پديده ريشه دار اقتصادى است و از بدو تمدن بشرى وجود داشته و انواع مختلفى به ويژه در قرون حاضر پيدا كرده است، خداوند تمام انواع ربا را با حكم و احدى تحريم نمود و بدين گونه حكم را از دستبرد افكار بشرى دور داشته است و موقع حكم به حرمت، بدون بيان تعليل خاصى آن را تحريم كرده است و تنها به بيان علت عامى تحت اين عنوان كه ربا خروج از مشى فطرى انسان‏ها و نوعى ظلم است، اكتفا فرموده است‏(264).

4. بنابر نظر برخى‏(265)، سوال و استدلال مشركان از روى عناد و مغالطه و به منظور مبارزه با امر خداوند بود، چون آن‏ها فرق بين ربا و بيع را مى‏دانستند و متوجه بودند كه ربا از امور ناپسند است و به رباخوار به ديده تحقير مى‏نگريستند؛ چنان كه پيش از اسلام، هنگام بازسازى كعبه ابو وهب بن عابد به مردم گفت: اى گروه قريش! در تعمير خانه كعبه تنها از اموال حلال استفاده كنيد و از اموالى كه در آن مهريه به ستم گرفته شده، سود معامله ربا و مال به ظلم گرفته شده وجود دارد، استفاده نكنيد(266).

از اين سخن معلوم مى‏شود كه مشركان مكه ربا را زشت و ناپسند مى‏شمردند و آن را در آيين خود حرام مى‏دانستند و رديف ظلم قرار مى‏دادند.

5. بنابر نظر بيشتر مفسران، خداوند با بيان آيه و احل الله البيع و حرم الربوا در صدد بيان اين نكته است كه ميان بيع و ربا فرق روشنى است و نبايد آن‏ها را به هم اشتباه كرد و به سبب همين وضوح، قرآن به بيان تفاوت آن دو نپرداخته است‏(267).

فمن جاءه موعظه من ربه فانتهى فله سلف و امره الى الله و من عاد فاولئك اصحب النار هم فيها خلدون؛ پس هر كس اندرز الهى به او رسد و از (رباخوارى) خوددارى كند، براى اوست آنچه گذشته و كار او با خداست؛ اما كسانى كه بازگردند (و بار ديگر مرتكب اين گناه شوند) اهل آتشند و هميشه در آن مى‏مانند.

علامه طباطبائى در مورد اين آيه فرمود: اين آيه اگر چه همراه با آيات ربا آمده است، لكن اختصاص به آن ندارد، بلكه بيانگر يك قاعده كلى در مورد تمام گناهان بزرگ است كه ربا يكى از مصاديق آن است. به همين دليل، وى آيه را چنان معنا مى‏كنند كه با اين برداشت عام سازگار باشد.

علامه اين قاعده را از جهت افراد نيز عام مى‏داند و معتقد است كه تمام انسان‏هايى را كه به دليل كفر، جهل و يا عصيان مرتكب گناه مى‏شوند، شامل مى‏گردد. وى مى‏گويد: با توجه به مطالبى كه توضيح داديم، مفاد آيه چنين است: هر كس در اثر موعظه‏اى كه به او مى‏رسد، دست از كار زشت خود بردارد، نسبت به خود گناهان سابق مواخذه نمى‏شود، چه آن گناهان در ارتباط با حقوق الله يا حقوق الناس؛ اما به معناى اين نيست كه از تبعات آن گناهان نيز به كلى رها باشد، بلكه كار چنين كسى با خداست؛ اگر خدا بخواهد ممكن است وظايفى براى تدارك آنچه فوت شده است، مقرر نمايد؛ مثلا قضاى روزه‏ها و نمازهاى فوت شده را بر او واجب كند يا اگر گناه حق الناس است، حكم به جبران آن نمايد و اگر بخواهد همچون اصل گناه، از تبعات آن هم چشم مى‏پوشد و بعد از توبه، چيزى را بر او واجب نمى‏كند؛ همچنان كه در مورد مشركان چنين كرده است؛ يعنى در صورت اسلام آوردن، از گناهانى كه در زمان شرك مرتكب شده‏اند، با تمام تبعات آن در مى‏گذرد و نيز در مورد مسلمانى كه گناهانشان تنها جنبه حق اللهى دارد؛ مثل شراب خوارى، بعد از توبه، از آن گناهان مى‏گذرد؛ بدون اين كه چيزى بر او واجب سازد.

اگر اين قاعده كلى را با مورد ربا تطبيق دهيم، مفاد آيه چنين مى‏شود: كسى كه پس از آمدن موعظه الهى و آگاهى از تحريم ربا، توبه كند و دست از رباخوارى بردارد، نگران رباخوارى‏هاى گذشته نباشد كه خداوند آن را مى‏بخشد؛ اما در مورد تبعات آن مثل حليت اموال گرفته شده از ربا، حكم آن در اختيار خداست، چه بسا تكليفى مقرر دارد كه با عمل به آن، خطاهاى قبلى خود را جبران نمايد و ممكن است وى را آزاد گذارد و يا بين رباخوار كافرى كه مسلمان شده است، با رباخوار مسلمانى كه حكم ربا را نمى‏دانسته يا از روى نافرمانى رباخوارى كرده است، در نحوه حكم فرق بگذارد(268).

مفسران ديگرى اين آيه را مربوط به ربا دانسته‏اند و در معناى آن چند احتمال داده‏اند:

1. مقصود از آمدن موعظه، نزول آيات تحريم رباست. بنابراين، معناى آيه چنين است: كسانى كه پس از نزول حكم گرفته‏اند، مال خود آن‏هاست؛ يعنى اين قانون عطف و ما سبق اين معنا را مفسران زيادى‏(269) پذيرفته‏اند. بعضى در تعليل آن گفته‏اند: حكمت اين حكم الهى، اين است كه اگر قوانين بخواهد گذشته را هم شامل شود، مشكلات فراوان و اختلال شديد در زندگى مردم به وجود مى‏آورد. به همين دليل، هميشه قوانين از زمانى كه رسميت مى‏يابد، اجرا مى‏شوند(270).

بر اساس اين احتمال، رباهايى كه پس از نزول آيات ربا گرفته مى‏شوند، بايد به صاحبان آن بازگردانده شود؛ اعم از اين كه رباخواران آگاه به حكم تحريم باشند و از روى عصيان رباخوارى كنند، يا جاهل باشند. جاهل مقصر كه در يادگيرى احكام كوتاهى كرده است و جاهل قاصر كه دسترسى به احكام شرع نداشته است، در اين حكم برابرند.

2. مقصود از آمدن موعظه، رسيدن حكم تحريم به مكلفين است و معناى آيه چنين است: كسانى كه حكم تحريم ربا به آنان برسد و از اين كار خوددارى كنند، سودهايى كه تا آن موقع گرفته‏اند، مال خود آن‏هاست‏(271).

طبق اين احتمال، هر مسلمانى كه در اثر جهل به تحريم ربا، رباخوارى كند و پس از آگاه شدن از حكم تحريم، توبه كند، سودهايى كه قبل از آن گرفته است، مال خود اوست؛ اما بارهايى كه بعد از علم به حرمت گرفته است، بايد به صاحبان آن‏ها برگرداند.

3. مقصود از آمدن موعظه، خصوص حكم تحريم نيست، بلكه هر اندرزى در مورد ربا را شامل گردد؛ پس معناى آيه چنين است: كسانى كه از روى جهل يا عصيان رباخوارى مى‏كنند و بعد در اثر شنيدن موعظه الهى، اعم از آيات قرآن و سخنان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه اطهار (عليه السلام) بترسند و از رباخوارى توبه كنند، خداوند گناهان گذشته آن‏ها را مى‏بخشد(272).

طبق اين احتمال، آيه شامل مسلمانانى كه با علم به تحريم، رباخوارى مى‏كنند، نيز مى‏شود و لكن مقصود از فله ماسلف اين است كه خداوند متعال گناهان گذشته را مى‏بخشد. تكاليف اموالى كه به ربا از مردم گرفته شده است، از قسمت ديگر آيه: و امره الى الله فهميده مى‏شود.

در ارتباط با تفسير اين آيه و بيان حكم اموال حاصل شده از ربا، روايات زيادى از ائمه اطهار (عليه السلام) رسيده است‏(273) و فقيهان فروعات زيادى براى اين مساله درنظر گرفته‏اند و هر روايتى را ناظر بر فروعى خاص دانسته‏اند؛ براى مثال گفته‏اند: كسى كه از رباخوارى توبه مى‏كند، گاهى عالم به تحريم است و گاهى جاهل و جاهل گاه جاهل مقصر است و گاه قاصر و زمانى جاهل به موضوع است و از جهت اموال به ربا گرفته شده هم گاهى اموال از بين رفته و گاهى موجود است و اگر موجود است، زمانى قابل شناسايى و تفكيك از اموال ديگر است و زمانى شناسايى آن ممكن نيست. فروعات ديگر، به تفصيل در كتاب‏هاى فقهى آمده است.

و امره الى الله: بنابر احتمال سوم، مقصود از و امره الى الله بيان حكم رباهاى گرفته شده و اين كه حكم آن‏ها با خداست، مى‏باشد؛ يعنى خداوند در اثر توبه، اصل گناه را مى‏بخشد، اما اموالى كه از طريق ربا جمع آورى شده است، حكم آن‏ها توسط آيات ديگر قرآن و يا توسط سنت بيان مى‏شود.

قائلان به احتمال اول و دوم كه جمله فله ما سلف را طورى معنا كرده بودند كه ناظر بر حكم اموال بود، در معناى و امره الى الله چند نظر داده‏اند:

برخى مى‏گويند: و امره الى الله يعنى عاقبت كار رباخوار به قيامت واگذار مى‏شود. گرچه ظاهر كلام خدا اين است كه آينده اين گونه افراد از نظر مجازات و عفو روشن نيست، ولى با توجه به جمله قبل، معلوم مى‏شود كه منظور همان عفو است.

گويا اهميت گناه ربا سبب شده است كه حتى خبر عفو درباره كسانى كه قبل نزول آيه دست به اين كار زده‏اند، به طور صريح و بى‏پرده گفته نشود (274).

بعضى ديگر مى‏گويند: جمله و امره الى الله اشاره به اين دارد كه حليت رباهاى سابق، به عنوان رخصتى است كه براى حفظ نظم اجتماعى داده شده است.

بنابراين، اگر رباخواران بخواهند خيالشان كاملا راحت شود، بهتر است اموال به ربا گرفته شده را به صاحبانشان برگردانند(275).

عده‏اى ديگر گفته‏اند: مقصود اين است كه ربا خوارى وقتى توبه كرد، عاقبت كارش از جهت اين كه توبه خود پايدار مى‏ماند و يا متزلزل مى‏شود و دوباره به گناه ربا بر مى‏گردد، باخداست‏(276).

همچنين گفته‏اند: مقصود اين است كه فردى كه از رباخوارى دست مى‏شويد، با اين توبه در مسير خدا قرار مى‏گيرد و جهت كارش به سوى خداست‏(277).

و من عاد فاولئك اصحب النار هم فيها خلدون ظاهر اين بخش از آيه اين است كه اگر كسى پس از اندرزهاى الهى، با آن همه تاكيد، باز دست از اين عمل برندارد، باديد در انتظار عذاب جاويدان آتش جهنم باشد.

اين سخن مطابق با نظر برخى از معتزله است كه مى‏گويند: مسلمانى كه گناهان كبيره مرتكب شده‏اند، مثل كفاره براى هميشه در آتش جهنم خواهد بود. زمخشرى با استدلال به اين بخش از آيه مى‏گويد: اين بخش از آيه دليل روشنى بر عذاب جاودانه فاسقان است.

مفسران ديگر كه معمولا بر اين باورند كه گنه‏كاران مسلمان تا ابد در جهنم نمى‏مانند، در تفسير اين آيه چند احتمال داده‏اند:

1. مقصود از جاويدان بودن عذاب در اين آيه، طولانى بودن آن است؛ همان طور كه در آيه و من يقتل مومنا متعمدا فجزاءه جهنم خلدوا فيها(278) نيز مقصود عذاب جاويدان نيست، لكن به جهت مبالغه و نشان دادن بزرگى گناه، اين تعبير آورده شده است و اين در زبان عربى سابقه دارد. براى مثال وقتى از سلطنت طولانى پادشاهى سخن مى‏گويند، تعبير به ملك مخلد مى‏كنند(279).

2. مقصود از عاد در آيه شريفه، صرف رباخوارى نيست، و مراد آيه كسى است كه بعد از نزول آيات ربا، با اعتقاد به حليت ربا و گفتن همانا بيع مانند رباست، اقدام به رباخوارى مى‏كند. روشن است كه رباخوارى با چنين اعتقادى موجب كفر مى‏شود و انجام دهنده آن، مستحق عذاب جاودانه جهنم است‏(280).

3. مقصود از عاد، ربا خوارى دايمى و مستمر است. آيه دلالت دارد بر اين كه استمرار در رباخوارى سبب مى‏شود كه انسان، در نهايت بدون ايمان از دنيا برود(281).

4. اين آيه و آيات بعد دلالت مى‏كند كه اگر رباخواران از خدا نترسند و از رباخوارى دست برندارند، مومن نيستند، گرچه بگويند: ما مسلمانيم! بدون پيروى از اوامر خداوند، ايمان حاصل نمى‏شود. پس كسانى كه بين اعتقاد و عمل فرق مى‏گذارند، هر قدر هم ادعاى ايمان و اسلام كنند، تا موقعى كه به دستورهاى شرع عمل نمى‏كنند، ادعاى آنان فايده‏اى ندارد. نيز افرادى كه بين عبادات و معاملات تفكيك مى‏كنند، هر قدر هم عبادات و شعاير دينى را خوب به جاى آورند، مادام كه طبق قوانين خداوند نظام اجتماعيشان را تنظيم نكنند، مومن نيستند(282).

5. ايمان صورى و لفظى پيش خداوند ايمان نيست؛ به عبارت ديگر، ايمان دو نوع است:

اول؛ ايمان صورى، به اين معنا كه فرد منتسب به دينى مى‏شود، بدون اين كه ملتزم به انجام دستورهاى آن دين باشد، هر چند عنادى هم با آن نداشته باشد.

دوم، حقيقتى كه شخص با انديشه و از روى شناخت ايمان مى‏آورد؛ به طورى كه او را از ارتكاب معاصى و ترك واجبات حفظ مى‏كند و جز در موارد جهالت و نسيان يا مواردى كه شهوات به صورت ناگهانى او را غافلگير مى‏كند، به معصيت نمى‏افتد و بعد هم به سرعت توبه مى‏كند و از تكرار آن امتناع مى‏ورزد. اين ايمانى است كه صاحبش را از عذاب جاويد حفظ مى‏كند، اما ايمان صورى، ارزشى پيش خداوند ندارد؛ زيرا در حديث آمده است: خدا به گفتار و ظاهر فرد نظر نمى‏كند، بلكه به باطن و اعمال او توجه دارد. ربايى كه خداوند آن را ظلم و خروج از مسير طبيعى حيات بشرى مى‏داند و رباخوار را در اين دنيا به جنگ با خدا و رسولش فرا مى‏خواند و خبر مى‏دهد كه در قيامت او را به شكل ديوانگان محشور خواهد كرد و ايمانى كه نتواند انسان را از ارتكاب چنين عمل زشتى باز دارد و او نه يك بار و چند بار، بلكه به طور عادى اقدام به رباخوارى كند، روشن است كه پسش خداوند ارزشى نخواهد داشت و چنين رفتارى كشف از كفر و بى‏ايمانى باطنى شخصى مى‏كند، اگر چه به زبان نياورد. چنين وضعى مستلزم خلود در آتش جهنم خواهد بود(283).

حديثى نيز از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده است كه مى‏تواند مويد اين معنا باشد:

لايزنى حين يزنى و هو مومن و لا يشرب الخمر حين يشربها و هو مومن‏(284)؛ كسى كه زنا مى‏كند، در حالى زنا ايمان ندارد و كسى كه شراب مى‏خورد، در حال شراب خوارى ايمان ندارد.

آيه 276: يحمق الله الربوا و يربى الصدقت و الله يحب كل كفار اثيم خداوند ربا را نابود مى‏كند و صدقات را افزايش مى‏دهد و خداوند هيچ انسان ناسپاس گنهكارى را دوست نمى‏دارد.

تفسير:

در اين آيه، خداوند به انگيزه مردم براى رباخوارى و ترك انفاق اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد: مردم براى زياد كردن اموال خود، رباخوارى مى‏كنند؛ در حالى كه خداوند ربا را نابود مى‏كند و به دليل ترس از كاهش اموالشان،انفاق نمى‏كنند؛ در حالى كه خداوند صدقات را رشد مى‏دهد.

بنابر رواياتى كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه اطهار (عليه السلام) در دست ماست، نابودى ربا و افزايش صدقات، اختصاصى به جهان آخرت ندارد، بلكه شامل دنيا نيز مى‏شود(285).

مفسران براى كيفيت نابودى ربا در دنيا چند صورت را ذكر كرده‏اند:

1. خداوند به تدريج بركت را از اموال رباخوار مى‏گيرد و سرانجام وى را به فقر گرفتار مى‏سازد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: ان الربا و ان كثر فان عاقبته يصير الى قل‏(286)؛ ربا هر چند افزون گردد، سرانجام رو به نقصان گذارد. به تجربه ثابت شده است كه اين وضع اگر براى خود ربا خوارهم پيش نيايد، براى ورثه‏اش كه با خون دل، آن اموال را براى آنان جمع كرده بود، رخ مى‏دهد.

2. هدف انسان‏ها از گردآورى مال و ثروت، بهره بردن از آن است. اگر مردم دنبال مال زياد مى‏روند، براى اين است كه فكر مى‏كنند با داشتن مال و ثروت زياد، رفاه آن‏ها بيشتر است؛ در حالى كه هميشه چنين نيست. چه بسا افرادى كه با داشتن اموالى اندك، زندگى راحت‏ترى نسبت به رباخواران ثروتمند دارند؛ زيرا آن ثروت زياد با حرص و طمع و خيانت جمع شده است كه همراه با ده‏ها نوع بيمارى و ناراحتى روحى و روانى است، چنان كه خداوند در قرآن مى‏فرمايد: قل لايستوى الخبيث و الطيب ولو اعجبك كثره الخبيث‏(287)؛ بگو (هيچگاه) ناپاك و پاك مساوى نيستند؛ هر چند فزونى ناپاك‏ها تو را به شگفتى وادارد.

3. يكى از نعمت‏هاى مهم دنيوى، داشتن وجهه اجتماعى است. رباخوار نه تنها پيش خداوند ارزشى ندارد، بلكه از ديد مردم جامعه نيز فردى فاسق، طماع و حريص به شمار مى‏رود و انسان‏ها جز در مواقع نياز به سراغ او نمى‏روند و هيچ گونه ارزشى و منزلت اجتماعى براى وى قائل نيستند. علاوه بر اين، نيازمندان و كسانى كه از معامله با او ضرر ديده‏اند، هميشه بغض او را در دل دارند و بر جان و مال او نفرين مى‏كند و در كمين وى نشسته‏اند تا به او زيان برسانند.

4. يكى از عوامل پيشرفت و موفقيت اقتصادى فرد در جامعه، همكارى مردم با اوست. مردم به ديده ظالم و فرصت طلب به رباخوار نگاه مى‏كنند و اموالش را مال ديگران مى‏دانند كه به ناحق نزد او جمع شده است. مردم نه تنها حاضر به همكارى با وى نيستند، بلكه دنبال فرصت خواهند بود تا در وقت مناسب خسارت‏هاى سابق را تلافى نمايند. لذا افراد زيادى در جان و مال او طمع مى‏كنند و با خود مى‏گويند: ثروتى را كه او به ناحق از ديگران گرفته است، ما هم از او مى‏گيريم.

اين زيان‏ها مربوط به دنياست، اما بزرگترين نابودى ربا در آخرت است؛ آن روزى كه تمام اموال جمع آورى شده از بين مى‏رود و تبعات سوء آن باقى مى‏ماند و رباخوار بايد پاسخ‏گو باشد.

شخصى از امام صادق (عليه السلام) درباره معناى آيه يحمق الله الربوا و... سوال كرد.

قد أرى من ياكل الربا يربوا ماله؟چگونه خداوند ربا را نابود مى‏كند در حالى كه مى‏بينم كسى ربا مى‏خورد و در عين مالش فزونى مى‏يابد؟ آن حضرت فرمود فاى محق امحق من درهم ربا، يمحق الدين، فان تاب منه ذهب ماله و افتقر(288)؛ چه نابودى بالاتر از اين كه يك درهم ربا، دين انسانى را از بين مى‏برد و اگر توبه كند، اموالش از دست او مى‏رود (بايد به صاحبانشان برگرداند) و فقير مى‏شود.

ربا گذشه از اين كه گناه بزرگى است، موجب بطلان اعمال خير و عبادات نيز مى‏گردد.

ابن عباس در تفسير آيه يحمق الله الربوا و... گفت: لاتقبل منه صدقه و لا حجا ولا جهادا ولاصله‏(289)؛ خداوند صدقه، حج، جهاد و صله رحم رباخوار را قبول نمى‏كند.

رشد صدقات در دنيا به چند صورت است:

1. در نتيجه كمك به نيازمندان و دادن صدقه به آنان، ثروت صدقه دهنده رو به فزونى مى‏گذارد و از خطرات احتمالى و وارد شدن خسارت به دور مى‏ماند؛ چنان كه در حديث نيز آمده است: ان الملك ينادى كل يوم، اللهم يسر لكل منفق خلفا و لممسك تلفا(290)؛ فرشته‏اى هر روز خداوند را چنين مى‏خواند: خدايا! اموال هر انفاق كننده‏اى را فزونى ده و اموال هر خسيسى را نابود كن.

2. بر خلاف رباخواران انفاق كنندگان صاحب عزت و احترام اجتماعى اند و نزد مردم، به ويژه نيازمندان محبوبيت خاصى دارند. به همين جهت، آنان علاوه بر بهره‏مندى از دعاى خير آنان، به سبب داشتن روابط صحيح و محبت‏آميز با مردم، از زندگى توام با آرامش برخوردارند و از دنيا به مراتب بيشتر از رباخواران ثروتمند لذت خواهند برد، لذتى معنوى كه با هزينه كردن ثروتى گزاف هم دست يافتنى نيست.

3. خداوند به پاس عمل انفاق كنندگان، محبتشان را در دل‏ها جا مى‏دهد. به اين جهت، مردم در همكارى با آنان كوتاهى نمى‏كنند و در مواقع ضرورى، آن‏ها را يارى مى‏نمايند و اين موجب پيشرفت فعاليت‏هاى اقتصادى آنان مى‏گردد. علاوه بر اين، به سبب خوشى نامى و بزرگوارى، كسى چشم طمع به اموالشان ندارد. در نتيجه، دارايى‏شان از اختلاس و دستبرد در امان خواهد بود.

درباره فزونى صدقات در آخرت، روايات زيادى رسيده است كه براى نمونه، يكى از آن‏ها را نقل مى‏كنيم:

عن ابى عبدالله (عليه السلام) قال: (ان الله يقول: ليس من شى‏ء الا وكلت به من يقبضه غيرى الا الصدقه فانى اتلقفها بيدى تلقفا حتى ان الرجل و المراه يتصدق بالتمره و بشق تمره فاربيها كما يربى الرجل فلوه و فصيله فيلقى يوم القيامه و هو مثل احد و اعظم من احد)(291).

امام صادق (عليه السلام) فرمود: خداوند مى‏فرمايد: براى هر چيز وكيلى قرار داده‏ام كه از طرف من آن را قبول مى‏كند؛ مگر صدقه كه آن را با دست خود مى‏گيرم. اگر مرد و زن يك دانه خرما يا نصف خرما صدقه دهند، من مثل شما كه گوساله و كره اسب را پرورش مى‏دهيد، آن صدقه را رشد مى‏دهم؛ طورى كه صدقه دهنده روز قيامت صدقه خود را به بزرگى كوه احد يا بزرگتر از آن خواهد يافت.

و الله يحب كل كفار اثيم: علامه طباطبائى مى‏گويد: در اين جمله، خداوند نابودى ربا را تعليل مى‏كند و مى‏فرمايد: اگر گفتيم ربا را نابود مى‏كنيم، براى اين است كه رباخوار بسيار ناسپاس است؛ چون نعمت‏هاى فراوان الهى را كفران مى‏كند و آن‏ها را در راه‏هاى فطرى حيات بشرى كه همان معاملات طبيعى است، صرف نمى‏نمايد.

علاوه بر اين، بسيارى از احكام خدا را كه درباره عبادات و معاملات تشريع شده است، ناديده مى‏گيرد و مال ربوى را جهت تهيه غذا، نوشيدنى، لباس و مسكن صرف مى‏كند؛ با اين كه همه اين‏ها حرام است و نماز و بسيارى عبادت‏هاى ديگر را فاقد شرط مى‏كند و با به كارگيرى مال ربوى، بسيار از معاملات وى باطل مى‏شود و ضامن طرف معامله خود مى‏گردد و به خاطر حرص و طمعى كه نسبت به اموال مردم دارد و خشونت و قساوتى كه در گرفتن طلب خود به خرج مى‏دهد و به خيال خود حقش را مى‏گيرد، اصول فضايل اخلاقى را زير پا مى‏نهد. پس او گناهكارى است كه گناه در جانش ريشه دوانيده است. خداوند چنين كسانى را دوست ندارد، چون خدا هيچ انسان ناسپاس و گنهكارى را دوست ندارد(292).

آيه 278:

يا ايها الذين امنوا اتقوالله و ذروا مابقى من الربوا ان كنتم مومنين؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و آنچه از (مطالبات) ربا باقى مانده است، را رها كنيد؛ اگر ايمان داريد.

زمان و شان نزول:

چنان كه در ابتداى تفسير آيات سوره بقره گفته شد، از افراد زيادى نقل شده است كه اين آيات آخرين آيات نازل شده بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بود. ابن عباس در خصوص آيه 278، گفت: اين آيه آخرين آيه‏اى است كه پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل شده است و اگر آخرين آيه نباشد، از آخرين آيات است‏(293).

در شان نزول اين آيه چند نظر وجود دارد:

1. اين آيه درباره رباى وليد بن مغيره است. در مجمع البيان آمده است: عن ابى جعفر (عليه السلام) قال: ان الوليد بن المغيره كان يربى فى الجاهليه و قد بقى له بقايا على ثقيف و اراد خالد بن الوليد المطالبه بعد ان اسلم فنزلت و اتقوالله و ذروامابقى من الربوا ان كنتم مومنين.

امام باقر (عليه السلام) فرمود: وليد بن مغيره در ايام جاهليت، اموالش را به ربا مى‏داد. او مطالباتى از ثقيف داشت. خالد بن وليد بعد از اين كه اسلام آورد، هنگامى كه قصد داشت آن مطالبات را وصول كند؛ اين آيه نازل شد: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از خدا بپرهيزيد و آنچه از ربا باقى مانده است، را رها كنيد؛ اگر ايمان داريد(294).

مورخان، اسلام آوردن خالد بن وليد را از وقايع سال هفتم هجرى مى‏دانند.

در تفسير على بن ابراهيم نيز آمده است: وقتى آيه الذين ياكلون الربوا... نازل شد، خالد بن وليد برخاست و عرضه داشت: اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)! پدرم مطالبات ربوى از قبيله ثقيف دارد و موقع مرگ وصيت كرده است آن‏ها را بگيرم؛ پس خداوند اين آيه را نازل فرمود: يا ايها الذين آمنوا اتقوالله و ذروامابقى من الربا ان كنتم مومنين فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله. بعد از نزول اين آيه، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر كس ربا بگيرد، قتل او واجب است‏(295).

2. مفسران از عكرمه و سدى نقل كرده‏اند كه اين آيه در مورد عباس بن عبدالمطلب و خالد بن وليد نازل شده است. آن دو در ايام جاهليت شريك بود و به طايفه بنى عمرو بن عمير، از قبيله ثقيف قرض ربوى مى‏دادند. خداوند اين آيه را نازل كرد و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: آگاه باشيد! هر ربايى از رباى زمان جاهليت، باطل است.