7. گرفتن سن بالاتر در حيوان:
زيد بن اسلم مدنى (متوفاى سال 136ق.) مىگويد:
ربا در جاهليت به وسيله افزودن در سن شتر بود؛ وقتى مردى طلبى
داشت و مهلت فرا مىرسيد، پيش بدهكار مىرفت و مىگفت: بدهىات را مىپردازى، يا سن
آن را زياد مىكنى؟ بدهكار اگر شترى داشت، به او مىداد و گرنه مهلت دوباره
مىخواست و در سن شتر مىافزود؛ مثلا اگر شتر بنت مخاض (شترى كه وارد سال دوم شده
است) بدهكار بود. تبديل به بنت لبون (شترى كه وارد سال سوم شده است) مىكرد و اگر
بدهى خود را همچنان نمىپرداخت، تبديل به حقه (شترى كه وارد سال چهارم شده است) و
در سال بعد، تبديل به جذعه (شترى كه چهار سال تمام سن دارد) مىكرد و حساب چنين بود(100).
از اين سخن و مانند آن، استفاده مىشود كه شتر
و چه بسا حيوانات ديگر به صورت مدت دار قرض داده مىشدند و هنگام پرداخت، حيوانى را
كه يك سال بزرگ بود، تحويل مىدادند.
8. ربا در برابر تمديد
مهلت:
بيضاوى در تفسير خود، رباى جاهلى را چنين توضيح
مىدهد: مالى را تا مدتى قرض مىدادند، سپس هنگام سررسيد،
پرداخت قرض، بر مقدار آن مىافزودند؛ به طورى كه با مال اندك، دارايى بدهكار را
تصاحب مىكردند(101).
ابن جرير طبرى (224-310ق.) در تفسير آيه شريفه
يا ايها الذين آمنوا لاتاكلوا الربوا اضعافا مضاعفه،
مىگويد: منظور خداوند از اين آيه اين است: اى كسانى كه به خدا و پيامبر ايمان
آوردهايد! بعد از هدايت يافتن به اسلام، آن ربايى را كه در جاهليت مىخورديد.
نخوريد! طبرى مىگويد: رباى جاهلى چنين بود كه طلبكار وقتى مهلت فرا مىرسيد، مال
خود را مىطلبيد و بدهكار مىگفت: مرا فرصت ده تا در طلب تو بيفزايم و او هم
مىپذيرفت(102).
همچنين سخن را زيد بن اسلم(103)،
مجاهد(104)،
سعيد بن جبير(105)،
عطا(106)،
احمد بن حنبل(107)،
قرطبى(108)،
عينى(109)،
ابن رشد(110)،
ابن كثير(111)،
و سمعانى(112)
نقل كردهاند.
9. دو برابر كردن مبلغ دين
براى تمديد مدت:
زيد بن اسلم در توضيح رباى جاهلى مىگويد:
وقتى كسىطلبى داشت و موعد آن فرا مىرسيد، پيش بدهكار مىرفت
و اگر وى توانايى پرداخت نداشت، با توافق يكديگر مبلغ قرض را دو برابر مىكردند و
مهلت تا سال ديگر تمديد مىشد و سال بعد همين طور عمل مىشد. براى مثال، اگر فردى
100 درهم بدهكار بود و نمىتوانست آن را بپردازد، تا سال بعد مهلت مىگرفت؛ به شرط
اينكه 200 درهم بپردازد و اگر سال بعد هم نمىتوانست، باز يك سال ديگر به او فرصت
مىدادند؛ به شرط اينكه 400 درهم بپردازد و بدين ترتيب هر سال يا وام خود را
مىپرداخت و يا مقدار آن دو برابر مىشد(113).
10. ربا در قرض مصرفى:
نيازمندان عرب در مواقع اضطرارى قرض مىكردند و
آنچه قرض گرفته مىشد معمولا طعام بود؛ مثل گندم، جو و خرما. وام دهندگان با آنان
شرط مىكردند موقع پرداخت زيادتر بپردازند.
تجارى كه قصد داشتند ثروتشان را زياد كنند،
درهم و دينار وام مىگرفتند. بخارى نقل مىكند كه اهل مدينه با پرداخت رباى زياد،
از يهوديان مال و طعام قرض مىكردند؛ چنان كه يك انصارى كه 80 دينار از فردى وام
گرفته بود، براى مدت يكسال، 50 درصد ربا پرداخت(114).
11. ربا در قرضهاى توليدى
و تجارى:
گرفتن وام به منظور به كارگيرى آن در امور
توليدى و بازرگانى بين اعراب جاهلى مرسوم بود. طبرى نقل مىكند: در ايام جاهليت،
صاحبان ثروت به افراد قرض مىدادند، تا قرض كنندگان بتوانند ثروت خود را فزونى
بخشند و اين از طريق به كارگيرى اموال قرض شده بود. همين گفته از ابراهيم نخعى نيز
نقل شده است(115).
در مباحث قبل هم آمده بود كه برخى از مردم مكه براى شركت در كاروان تجارى قريش، قرض
مىكردند. روشن است كه صاحبان ثروت حاضر نمىشدند به صورت قرض الحسنه به آنان وام
دهند. نيز در مساله اسلام آوردن ثقيف، گفتيم كه بنى ثقيف وقتى خبردار شدند كه ربا
در اسلام حرام است، به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) عرض كردند: همه اموال ما
از رباست! از جمله شرطهايى كه بنى ثقيف در حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) مطرح كردند، اين بود كه هر چه ديگران به عنوان ربا از آنان طلب دارند، لغو
گردد، اما هر چه آنان از ديگران طلب دارند، بگيرند! رسول خدا (صلى الله عليه و آله
و سلم) شرايط آن را نپذيرفت(116).
همه اين نشانه اين است كه بنى ثقيف شبيه
بانكهاى امروزى، از يك سو، قرض با بهره مىگرفتند و از سوى ديگر، قرض با بهره
مىدادند.
علاوه بر اين، در بحث ربا
در سنت و رواياتى از ائمه اطهار (عليه السلام) نقل خواهيم كرد كه در آنها از
قرض ربوى درهم و دينار به منظور به كارگيرى در امور توليدى و تجارى، سوال شده است و
ائمه (عليه السلام) آن را ناروا دانستهاند كه نشان مىدهد اعراب با قرض ربوى در
امور توليدى و بازرگانى داشتهاند.
نتيجه:
از جمع بندى مطالب فوق، مىتوان نتيجه گرفت كه
رباى جاهلى مرسوم در جزيره العرب، اختلافى با رباى رايج در جوامع ديگر نداشت و به
طور كلى، در دو مورد گرفته مىشد:
1. قرض؛
2. تمديد مهلت دين.
ربا در قرض به اين صورت بود كه مالى را تا مدت
معينى قرض مىدادند و در مقابل، شرط مىكردند كه بدهكار مقدارى زيادتر بپردازد و آن
مقدار زيادى كه بنابر رضايت دو طرف بود، طبق قرار داد به صورت ماهيانه و با يك دفعه
پرداخت مىشد.
ربا به خاطر تمديد مهلت چنين بود كه وقتى شخصى
به دليلى، مانند خريد نسيه، فروش سلف، قرض و يا علت ديگرى، به كسى بدهكار بود و در
مهلت تعيين شده توانايى پرداخت بدهى را نداشت، در برابر تمديد زمان پرداخت بدهى،
اصل بدهى زياد مىشد.
بخش دوم : ربا در قرآن و سنت
فصل اول: ربا در قرآن:
معناى لغوى ربا:
واژه ربا در زبان
فارسى به معناى بيشى، افزون شدن، نشو و نما كردن؛ سود يا ربحى كه داين از مديون
مىستاند و نسيه خريدن و فزون گرفتن آمده است(117)
از آنجا كه ربا واژه عربى است، با استفاده از كتابهاى
لغت عربى، اين واژه را بررسى مىكنيم.
ريشه اصلى كلمه ربا
كه در قرآن كريم نيز به كار رفته، رب است. عربها
هنگامى كه چيزى زياد مىشود و رشد مىكند، مىگويند: ربا
الشىء. به همين دليل، زمانى كه مال افزون مىگردد، گفته مىشود:
ربا المال. اين تعبير هنگامى كه پهلوىهاى اسب از دويدن
بسيار آماس مىكند، نيز به كار مىرود: ربا الفرس. به
بلندىها و برجستگىهايى كه بر روى زمين مشاهده مىشود، نيز
ربوه مىگويند(118).
در قرآن، مشتقات واژه ربا
به معناى فزون شدن و بالا آمدن آمده است:
فاذا انزلنا عليها الماء
اهتزت و ربت(119)؛
و چون آب را فرو فرستاديم، زمين جنبش گرفت و (به سبب رشد گياهان) بالا آمد.
يحمق الله الربوا و يربى
الصدقات(120)؛
خداوند ربا را از بين مىبرد و صدقات را مىافزايد.
فاحتمل السيل زبدا رابيا(121)؛
سيل، كفى را بر بالاى سر خود برداشت.
فاخذهم اخذه رابيه(122)
(عذاب خدا) آنان را با سختى بسيار زياد فرو گرفت.
ان تكون امه هى اربى من
امه(123)؛
به گمان اينكه امتى از امت ديگر (از جهت تعداد نفرات و ميزان اموال) افزون ترند.
وءاوينهما الى ربوه(124)
آنها را در زمينى بلند جاى داديم.
در قرآن، كلمه ربا
به معناى فزون شدن مال از سرمايه اوليه است:
و ذروا مابقى من الربوا
ان كنتم مومنين فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله و ان تبتم فلكم رءوس
اموالكم(125)؛
آنچه را از ربا باقى مانده است، رها كنيد. اگر چنين نمىكنيد، بدانيد به جنگ با خدا
فرستاده وى برخاستهايد. اگر توبه كنيد (اصل) سرمايههاى شما از آن شماست.
قرآن نوع حاصى از زياد شدن مال را نفى مىكند.
فزون شدن مال در اثر تجارت نه تنها از آن نهى نشده، بلكه مورد تشويق شارع مقدس نيز
قرار گرفته است. عربها پيش از اسلام، تفاوتى بين ربا -
كه نوع خاصى از معاملات رايج در بين آنان بود - و خريد و فروش قائل نبودند و آنها
را همانند هم مىدانستند. در زمان حاضر نيز بسيارى بر همين عقيدهاند؛ اما شريعت
اسلام بين بين بيع و ربا
تفاوت گذاشته است:
ذلك بانهم قالوا انما
البيع مثل الربا و احل الله البيع و حرم الربا
(126)؛ و آن به اين دليل
بود كه مىگفتند: به راستى كه بيع همچون رباست، در حالى كه خداوند بيع را حلال
دانسته و ربا را حرام كرده است.
كيفيت تشريع حرمت ربا در قرآن:
در مساله تحريم ربا، بين محققان دو مسلك وجود
دارد؛ برخى معتقدند كه هنگام ظهور اسلام، رباخوارى در جزيره العرب چنان گسترده بود
كه امكان تحريم يك دفعه آن وجود نداشت. از اين رو، خداوند متعال با فرستادن آيات
مختلف در آغاز بعثت، ربا را مورد نكوهش قرار داد و به تدريج، زمينه تحريم آن را
فراهم نمود.
نظريه تدريجى بودن تحريم ربا را نخست استاد
اسماعيل خليل در سال 1326 قمرى، ضمن سلسله درس هايى كه در قاهره داشت، بيان نمود.
سپس دكتر محمد عبدالله دراز آن را در كنفرانسى كه در سال 1951 ميلادى، در پاريس
تشكيل شده بود، مطرح ساخت و در كتاب الربا فى نظر القانون الاسلامى منتشر كرد. پس
از وى، دانشوران زيادى - به تبعيت از او يا با تحقيق مستقل - اين نظريه را پذيرفتند(127).
محققانى كه نظريه تدريجى بودن حرمت ربا را طرح
كردهاند در جزئيات مساله با هم اختلاف دارند؛ به طورء كه بعضى از آنان مراحل تشريع
را 3 مرحله(128)،
برخى 4 مرحله(129)،
و برخى 5 مرحله(130)،
مىدانند لكن همه آنان بر اين باورند كه تحريم ربا همانند تحريم شراب خوارى كه گفته
مىشود تدريجى بوده است، ابتدا به صورت موعظه و نصحيت بود، سپس تحريم جزئى و
سرانجام به شكل قطعى و كلى بود.
در مقابل، گروهى از نويسندگان معتقدند كه اسلام
يك باره ربا را حرام كرده است.
گروه نخست، براى تنظيم تاريخى آيات و كيفيت
تفسير آنها بسيار كوشيدهاند و سير تدريجى معنادارى برى تنظيم آيات و كيفيت تفسير
آنها بسيار كوشيدهاند و سير تدريجى معنادارى براى تحريم ربا ارائه دادهاند، اما
شواهدى هست كه خلاف نظر آنان را اثبات مىكند. آنان درباره معناى بعضى آيات ربا،
سخنانى گرفته ند كه تا قرن حاضر، هيچ مفسرى حتى احتمال آنها را هم نداده است(131).
از جمله چيزهايى كه تدريجى بودن تحريم ربا را
نفى مىكند روايتى است كه در كتاب كافى آمده است: سماعه مىگويد
قلت لابى عبدالله (عليه السلام): انى رايت الله تعالى قد ذكر
الربا فى غير آيه و كرره فقال: اتدرى لم ذاك؟ قلت: لا قال: لئلا يمتنع الناس من
اصطناع المعروف(132)؛
به امام صادق (عليه السلام) گفتم: خداوند متعال مساله ربا را در چندين آيه آورده و
تكرار كرده است. امام (عليه السلام) فرمود: آيا دليل آن را نمىدانى؟ گفتم: نه
فرمود: به اين دليل است كه مردم كارهاى نيك (مانند قرض الحسنه) ترك نكنند.
از اين روايت استفاده مىشود كه علت تكرار آيات
ربا در قرآن، تاكيد تحريم و يادآورى اهميت آن بوده است، نه چيز ديگر. از برخى شان
نزولهاى ذكر شده درباره آيات ربا نيز چنين برمى آيد كه برخى از مسلمانان پس از
تحريم ربا در آيه سوره آل عمران باز هم آن را كنار نگذاشتند و اقدام به رباخوارى
كردند. از اين رو، خداوند با فرستادن آيات سوره بقره و بيان عاقبت رباخواران و
عذابهايى كه در انتظار آنهاست، اراده فرمود كه اين عمل را از صحنه فعاليتهاى
اقتصادى مسلمانان حذف كند.
بنابراين، مساله تدريج تحريم ربا در كار نبوده است.
به هر حال، ما آيات ربا را به ترتيبى كه در
مسلك تدريج ادعا مىشود، مىآورديم و ضمن بيان نكات تفسيرى هر آيه، صحت اين نظريه
را هم مورد بحث قرار مىدهيم.
گروه نخست، آيات ربا را از جهت سير تاريخى، به
صورت زير ذكر كردهاند:
الف) آيه 6 سوره مدثر؛
ب) آيه 39 سوره روم؛
ج) آيه 160 سوره نساء؛
د) آيه 130 سوره آل عمران؛
ه) آيات 275-281 سوره بقره.
الف) آيه 6 سوره مذثر:
بسم الله الرحمن الرحيم
يا ايها المدثر فم فانذر و ربك فكبر و ثيابك فطهر و الرجر و لا تمن تستكثر و لربك
فاصبر؛ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر، اى جامه خواب به خود پيچيده
بخشايشگر، اى جامه خواب به خود پيچيده (و در بستر آرميده) برخيز و اندرز كن (مردم
را بيم ده) و پروردگارت را بزرگ شمار و لباست را پاك كن و از پليدىها بپرهيز و منت
مگذار و فزونى مطلب و به خاطر پروردگارت شكيبايى كن.
زمان و شان نزول:
برخى گفتهاند: اولين آياتى كه بر پيامبر خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم) نازل شد، هفت آيه نخست سوره مدثر بود. برخى ديگر
گفتهاند: پس از سوره علق كه آيات نخست آن، نخستين آياتى بود كه بر پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم) نازل شد - هفت آيه نخست سوره مدثر نازل شد. به باور برخى
ديگر پس از علنى شدن دعوت به اسلام، اولين آياتى كه نازل شد هفت آيه نخست سوره مدثر
بود(133).
از ميان شان نزولهايى كه براى اين آيات
شمردهاند، آنچه با سياق آيات فوق، تناسب دارد، اين است: مشركان عرب در آستانه موسم
حج، جمع شدند و سران آنها، مانند ابوجهل، ابوسفيان، وليدبن مغيره و نضربن حارث به
مشورت پرداختند تا در برابر سوالهاى حاجيان - به ويژه حاجياتى كه از سرزمينهاى
ديگر به مكه مىآيند - درباره پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم)، پاسخ
واحدى بدهند؛ زيرا اگر هر كدام بخواهند جواب جداگانهاى بدهند؛ يكى مجنون و سومى
ساحر، پراكندگى نظرهايشان بىاثر خواهد بود.
ثمره نشست آنان اين بود كه بگويند: پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم) ساحر است؛ زيرا يكى از آثار
پديده سحر جدايى افكندن ميان همسران و پدر و فرزند است
و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به گمان آنها - با عرضه آيين اسلام - چنين
كارى را انجام داده بود! اين سخن كه به گوش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)
رسيد، سخت ناراحت شد و غمگين به خانه آمد و در بستر آرميد.
پس از مدتى، آيات فوق نازل شد و او را دعوت به
قيام و مبارزه كرد(134).
تفسير آيه:
و لا تمنن تستكثر
در تفسير اين آيه كه مقصود بحث ماست، بين
مفسران اختلاف است و با مراجعه به تفاسير، 9 تفسير از اين آيه يافتيم كه آنها را
نقل مىكنيم:
1. اى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)!
وقتى او امر الهى را امتثال كردى، يعنى قوم خود را اندرز كردى و پروردگار خود را
بزرگ شمردى و جامه ات را تطهير كردى و از پليدىها دورى نمودى، بر خداوند منت مگذار
در حالى كه اطاعت خود را بزرگ و بسيار بينى و نسبت به آن عجب ورزى.
امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه فوق،
فرمود: لاتستكثر ما عملت من خير لله
(135)؛
اى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)! كار نيكى را كه براى خدا انجام مىدهى،
هرگز زياد مشمار.
مفسرانى چون علامه طباطبايى(136)،
سيد قطب(137)،
طبرى(138)،
ربيع بن انس و حسن(139)،
همين تفسير را پسنديدهاند و گفتهاند: اين بهترين معنايى است كه با سياق آيات
تناسب دارد.
2. اى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)!
چيزى به مردم هديه نده؛ به اميد اينكه بيشتر از آن را به تو هديه دهند.
همين معنا در بعضى روايات نيز آمده است:
لا تعظ تلتمس اكثر منها(140)
چيزى را به ديگرى عطا مكن كه انتظار بيشتر از آن را داشته باشى.
اين عباس، مجاهد، قتاده، نخعى، ضحاك(141)،
عكرمه،طاوس(142)،
زمشخرى(143)،
طبرسى(144)،
قرطبى(145)،
محلى(146)،
ابن كثير(147)،
شبر(148)،
آلوسى(149)
اين معنا را پذيرفتهاند و گفتهاند: اين حكم اختصاص به پيامبر اكرم (صلى الله عليه
و آله و سلم) دارد؛ اما براى مردم جايز است به اميد گرفتن هديه بيشتر به يكديگر
هديه دهند. زمشخرى گفته است: در آيه، دو احتمال هست؛ اگر مقصود از
نهى تحريم باشد، اختصاص به پيامبر (صلى الله عليه و آله
و سلم) دارد، اما اگر كراهت و تنزيه مراد باشد، عام است و شامل مسلمانان نيز
مىگردد.
البته در ذيل اين آيه، روايتى از حضرت
اميرالمومنين (عليه السلام) نقل شده است كه با وجود ظهور در حرمت، اختصاص به رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) ندارد و عام است: