يك ذره جماد، چقدر بايد راه بيايد و بميرد و زنده شود تا به
گياه برسد و آن گياه ، چقدر بايد راه بيايد و بميرد و زنده شود تا به حيوان برسد، و
آن حيوان هم همين راه را طى كند تا به انسان برسد. اين برنامه همان گونه كه گذشت ،
از ازل تا ابد ادامه دارد تا همه عالَم بيايند و آدم شوند. اكنون كه آدم شدند، براى
سفر الى اللّه آدم وار احرام ببندند؛ يعنى آن چه براى مسافر الى اللّه حرام ظاهر و
باطن است ، ترك كنند و آن چه واجِب ظاهر و باطن است ، به جاى آورند تا توانسته
باشند در ميقات آدمى محرم شده باشند. البته به اين معنا كه عرض شد، خود شما ميقاتى
هستيد به نام انسان . خداوند حدود هفتاد جا در قرآن مجيد نام انسان را آورده و حدود
و ثغور طبع و فطرت او را در اين آيات معيّن فرموده و سرانجام مى فرمايد:
((يا
اءيها الاءنسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه
(325)))؛ يعنى اى انسان ! همانا تو با تمام
كدح و كوششت سرانجام در سفرت خدايت را ملاقات مى كنى . البته مسيرهاى گوناگون را هم
به عنوان سبل در قرآن معرفى نموده ، مثلا مى فرمايد: ((و
اءعبد ربك حتى ياءتيك اليقين
(326)))؛ يعنى تا آخر روش بندگى را پيشه كن
. يا مى فرمايد: ((اللّه
الذى خلق سبع سموات و من الاءرض مثلهن يتنزل الاءمر بينهن لتعلموا(327)))؛
يعنى حضرت حق تبارك و تعالى خلق فرمود هفت آسمان ها را و زمين را هم مثل آن ها و
برنامه آفرينش را به دستور خود اجرا فرمود ميان زمين و آسمان - يعنى شما را آفريد -
تا به دانش برسيد. پس راه عبوديت و علم و... راه هاى گوناگون است و خلاصه انسان
ميقات است و بايد از غيراللّه و دون اللّه و سوى اللّه و... در اين ميقات محرم شود.
حالا نوبتِ من و تو اومده |
|
به سوى ميقات حق خوش اومده |
اكنون نوبت ماست . ديگر اين فرصت تكرار نمى شود. خدا كند به هوش باشيم و در جا
نزنيم ؛ زيرا اگر مُحرِم حقيقى نشويم ، نه به شجره وجود انسانى راه پيدا كرده ايم ،
نه به ميقات انسانيت رسيده ايم و نه توانسته ايم محرم به احرام انسانى بشويم . در
اين جا دو روايت از آقا امام كاظم عليه السّلام نقل مى كنيم تا مساءله سستى و عقب
گرد ما روشن شود. حضرت مى فرمايند: ((هر كه دو روزش مساوى
است مغبون است
(328)؛ زيرا يك روز عمر انسانى را از دست داده و چيزى به دست
نياورده - و هر كه در معنويت امروزش سست تر از ديروزش باشد، به نفرين گرفتار شده و
از خدا دورتر مى شود)). در روايت ديگر حضرت مى فرمايند:
((اگر كسى امروزش سست تر از ديروزش باشد، براى او زير گِل
بهتر است تا روى زمين
(329)))؛ زيرا به نفع اوست كه كمتر ضرر كند.
امام سجاد عليه السّلام هم در عبارتى دارند كه ((اگر بنا است
عمرم چراگاه شيطان باشد، خدايا هر چه زودتر مرا ببر(330))).
در رواياتِ غنيمت دانستن فرصت ها و لحظه ها حديث مفصل بخوانيد از اين مجمل ؛ زيرا
ديگر الان و امروز و اين ساعت كه گذشت ، نوبت ما در اين لحظه تكراربردار نيست . پس
بايد فهميد كه به سوى ميقات انسانيت خيلى خوش آمديم و اگر فهميديم انسانيت يعنى چه
و چه راهى را در پيش داريم و رفتيم ، بايد بدانيم هميشه در مسير علم و عمل بر پَر و
بال ملائكه - طبق روايات - پا مى گذاريم
(331) و آنها به ما خوش آمد مى گويند. هم امروز خوش آمد و سلام
داريم و هم فردا.
اگر به ميقات انسانيت رسيديم و از غيراللّه محرم شديم ، همه بشارت و تبريك و سلام و
خوش آمديد است . به قرآن مجيد نظرى بفرماييد آن جا كه مى فرمايد: ((و
قال لهم خزنتها سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين
(332)))؛ يعنى خزانه داران بهشت برين به اهلش
مى گويند سلام عليكم ، خوش آمديد. اكنون براى هميشه داخل بهشت شويد. نيز مى فرمايد:
((سلام
قولا من رب رحيم
(333)))؛ يعنى آن چه در مقام انسانيّت دريافت
كرديد، اين سلامى است از سوى خداى بسيار مهربان !
استادم علامه حسن زاده آملى مى فرمودند: سوره يس ، قلب قرآن است و آيه
((سلام
قولا من رب رحيم )) قلبِ قلبِ قرآن است . يا مثلا مى
فرمايد: ((اءدخلوها
بسلامِ ذلك يوم الخلود(334)))؛
يعنى وارد دار سعادت شويد با سلام و اين روزِ هميشگى است . حتى اگر نيمه راه از
اصحاب يمين هم شديم مى فرمايد: ((فسلام
لك من اءصحاب اليمين
(335)))؛ يعنى پس سلام براى تو و اصحاب يمين
. در سوره احزاب بعد از اجر ذكر كثير مى فرمايد: ((تحيتهم
يوم يلقونه سلام و اءعدلهم اءجرا كريما(336)))؛
يعنى تحيت آن ها روزى كه ملاقات كنند او را سلام است ، و براى بندگان خويش كه اهل
ذكرند اجر كريمى را آماده كرده است . نيز مى فرمايد: ((سلام
عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار(337)))؛
يعنى سلام بر شما بر آن چه صبر كرديد. پس چه نيكوست عاقبت خانه شما واقعا چه ميقاتى
است ؛ ميقات انسانيت كه از آن جا خداوند انسان را به دارالسلام دعوت مى كند، آن جا
كه مى فرمايد: ((واللّه
يدعوالى دارالسلام
(338)))؛ يعنى خداوند انسان واقعى را به
دارالسلام - خانه سلامت - دعوت مى كند. نيز مى فرمايد: ((ان
المتقين فى جنات و عيون اءدخلوها بسلام آمنين
(339)))؛ يعنى همانا پرهيزكاران در بهشت ها و
چشمه ها هستند. بلى داخل شويد با سلام و امن و امان . و عجب شجره اى است شجره
انسانيت . به معناى اين كريمه خيلى دقت بفرماييد كه حضرت حق تبارك و تعالى مى
فرمايد: ((الم
تر كيف ضرب اللّه مثلا كلمة طيبه كشجرة طيبه اءصلها ثابت و فرعها فى السماء تؤ تى
اءكلهاكل حين باءذن ربها و يضرب اللّه الاءمثال للناس لعلهم يتذكرون و مثل كلمة
خبيثة كشجرة خبيثة اءجتثت من فوق الاءرض ما لها من قرار(340)))؛
يعنى آيا نمى بينى چگونه خداوند مَثَل زده است كلمه طيبه را به شجره طيبه - انسان
پاك در ميقات انسانيت - كه اصلش ثابت و سرو شاخه هايش در آسمان است و هميشه به اذن
پروردگارش ميوه اش را مى دهد. البته اين ها مَثَل است براى انسان تا شايد متذكر شود
- از محسوس به معقول پى ببرد - و مَثَل كلمه خبيثه ، مثل شجره خبيثه است كه در زمين
قرار ندارد، بلكه ريشه اش روى زمين است و به ثمر نمى رسد. پس فقط چوب خشكى است كه
هيمه آتش است .
تلبيه بگيم و جامه بپوشيم |
|
هى بريم تا به خدامون برسيم |
در مسجد شجره كه ميقات است ، جامه و قصد و لبيك گفتن لازم است .
همان گونه كه در كتاب هاى مناسك حج و عمره آورده اند، اعمال لازمه ميقات بعد از غسل
و نماز مستحب ، با اين سه كار يعنى پوشيدن دو جامه براى مردها و قصد كردن براى حج و
عمره يا عمره تنها براى زن و مرد و لبيك گفتن براى همه به اتمام مى رسد. هنگام
پوشيدن جامه احرام ، بايد بدن و جامه ها پاك باشد و شرايط ديگر فقهى را هم كه آورده
اند داشته باشد. اما همان گونه كه گذشت ، اعمال ، ظاهرى دارد و باطن ها يكى از باطن
هاى پوشيدن لُنگ و حوله ساده آن است كه هنگام پوشش ، حالت موت اختيارى به خود
بگيريم و چيزى مثل كفن بپوشيم ؛ زيرا همه مى دانيم كه نوع لباس ، عنوان تشخيص و
تعين در اين عالم است . يكى لباس روحانيت دارد، يكى لباس تجار، و سومى لباس رزم ،
و ديگرى لباس بزم و غيره .
در ميقات بايد از هر نوع لباس دوخته خلع لباس شد و فقط براى ستر عورت ، جامه احرام
بماند و عمل او و لاغير؛ مثل مُرده اى كه او را كفن مى كنند. از امام صادق عليه
السّلام روايت است : ((هنگام احتضار و هنگامه پيش آمدن
تمثلات ، سه چيز بر انسان متمثل مى شود: اول مالِ او كه انسان رومى كند به تمثل مال
و مى گويد: من براى شما زحمت كشيده ام به دادم برسيد. مال مى گويد: ديگر مال تو
نيستيم ، بلكه مال وارث تو هستيم . از ما كفنى طلبكار بودى كه گرفتى . رو مى كند به
تمثل اولاد و به آن ها التماس مى كند كه به دادم برسيد. آن ها در تمثل مى گويند:
ما كه نمى توانيم زنده به گور شويم و نزد تو بمانيم پس خداحافظ. رو مى كند به اعمال
. اعمال پاسخ مى دهند ما براى هميشه با تو هستيم و هرگز از تو جدا نمى شويم
(341))).
پوشيدن جامه احرام ، ترك مال و فرزند و تعينات و تشخيصات است و انسان مى ماند و يك
كفن و روحيات و اخلاق و رفتار باطنى و ظاهرى . چقدر شايسته است كه فرد باايمان و
سالك الى اللّه ؛ هميشه لباسى كه مى پوشد، عنوان جامه احرام و كفن داشته باشد، قصد
او سترعورت و آبرودارى ، آن هم براى رضاى خدا باشد. لذا چنين شخصى هميشه لباس و
پوشش فرهنگ فقه اسلامى را دارد و به عدل و عدالت نوع لباس را تعيين مى كند. پس او
هميشه آماده مُردن و در حال احرام و در پوشش جامه احرام بوده ، هميشه در سفر حج
اكبر است با فقه اكبر. پس اول جامه احرام و دوم قصد است ؛ يعنى قصد قربت براى بستن
احرام . در اين قصد تصميم بگيرد كه محرمات احرام بر او حرام باشد. باز اين ظاهر
مساءله است كه در كتاب هاى مناسك مشهور است ، اما اگر بخواهيم قدمى در مساءله قصد
وارد شويم ، بايد عرض كنيم نيّت يعنى اراده و عزم و جزم و تصميم . همه اين ها هم
يعنى طى مراحل باطنى و قلبى و پرش قلب و روح به سوى باطن خير و عبادت يا ترك ظاهر و
باطن شرّ و شقاوت . لذا از امام صادق عليه السّلام وارد شده كه فرمودند
((رسول خدا فرمودند: نيت مؤ من بهتر است از عمل او و نيت
كافر شرتر است از عمل او و هر عمل كننده اى بر نيّت خودش عمل مى كند(342))).
از امام سجّاد عليه السّلام هم روايت است كه فرمود: ((هيچ
عمل صحيحى محقق نيست ، مگر به نيت صحيح
(343))). از امام صادق عليه السّلام روايت
است كه فرمود: ((همانا بنده مؤ من فقير مى گويد: خدايا! به
من بده از مال تا چنين و چنان كنم از نيكى و وجوه خير، پس هنگامى كه خدا راستى
نيّت او را دانست ، براى او اجر عامل به آن عمل را مى نويسد، به درستى كه خدا واسع
و كريم است
(344))). از امام صادق عليه السّلام راجع به
حدّ عبادت پرسيدند كه وقتى آورده شود واقعا ادا شده است ؟ حضرت فرمودند:
((اين كار با نيت نيك ميسر است
(345))). باز از امام صادق عليه السّلام است
كه : ((همانا اهل آتش مخلد در آتش اند؛ چون در دنيا نيّتشان
اين بوده كه اگر هميشه در دنيا بمانند، گناه كنند و كفر ورزند. اهل بهشت هم در بهشت
مخلدند، چون قصدشان اين بوده كه اگر هميشه در دنيا بمانند، اهل اطاعت و انجام وظيفه
باشند. پس به واسطه نياتشان اين ها و آن ها مخلدند(346))).
سپس حضرت اين آيه را تلاوت نمودند: ((قل
كل يعمل على شاكلته
(347)))؛ يعنى همگى بر مبناى نيّت قلبى خود
عمل مى كنند. قدرى در اين روايات فكر شود و هنگام پوشيدن جامه احرام تطبيق داده شود
كه آيا واقعا شخص حاجى ، قصد موت به اختيار دارد؟! و اگر چنين باشد سير و سلوك
واقعى و سفر الى اللّه از همين جا شروع مى شود و اين شخص در ميقات ، خويشتن خويش را
به دست خود كفن مى كند. اين البته بستگى به نيت دارد. به اين حديث نورانى مشهور از
رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به دقت نظر مى شود كه حضرت فرمودند:
((انما
الاءعمال بالنيّات و انما لكل اءمرء مانوى فمن كانت هجرته الى اللّه و رسوله فهجرته
الى اللّه و رسوله و من كانت هجرته الى دنيا يصيبها او اءمرئة يتزوجها فهجرته الى
من هاجر اليها(348)))؛
يعنى همانا قيمت و ارزش اعمال به نيّات است و جزاى هر كس همان نيّتى است كه انجام
داده است . پس هر كس در زندگى ، هجرتش به سوى خدا و رسول خداست ، اجر او با خدا و
رسول خداست ، و كسى كه هجرتش به سوى دنياست كه به آن برخورد كند يا به سوى زنى است
كه با او ازدواج كند، اجر و مزدش همان است .
نكته مهم در قصد احرام ، اخلاص و توجه است ؛ همان گونه كه در همه اعمال نيّت خالص
مهم است . به قرآن مجيد نظر كنيد آن جا كه مى فرمايد: ((و
ما اُمِروا الّا ليعبدوا اللّه مخلصين له الدين
(349)))؛ يعنى دستور اين نبود مگر اين كه خدا
را از روى اخلاص دين و براى او عبادت كنند. و مى فرمايد: ((الا
للّه الدين الخالص
(350)))؛ يعنى آگاه باشيد دين خالص براى
خداست . و مى فرمايد: ((الا
الذين تابوا و اءصلحوا و اءعتصموا باللّه و اءخلصوا دينهم للّه
(351)))؛ يعنى بعضى از انسان ها مشكل دارند؛
مگر آن ها كه اهل توبه اند و اهل اصلاح اند و اعتصام به خدا دارند و دينشان را براى
خدا خالص كردند. باز مى فرمايد: ((فمن
كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرك بعبادة ربه اءحدا(352)))؛
يعنى پس هر كه ملاقات خدايش را، اميد دارد بايد عمل كند عمل صالح و احدى را شريك
بندگى خدا قرار ندهد. نيز آيات فراوان ديگرى كه نشانه ها و آثار اخلاص و امثال آنها
را متذكر مى شود. پس قصد بايد فقط خدا باشد و چيز ديگرى در آن نباشد.
جناب خواجه نصيرالدين طوسى مى فرمايند: اخلاص مثل آن كه گندم را براى آن كه نان و
خوردنى شود، از كاه و كلوخ و سنگ ريزه خلاص كنى ؛ و گرنه حتى اگر آرد و نان شود،
چون مخلوط دارد، نمى شود آن را خورد.(353)
پس عملى كه قاطى دارد و به ريا و شرك و امثال آن گرفتار است ، اين عمل صالح نيست و
درجه را بالاتر نمى برد و رشد معنوى نمى دهد. البته اخلاص در احرام يك تمرين است
، مانند اخلاص در حج و نماز و روزه كه اين ها به يك معنا ورزش باطنى و تمرين درونى
است تا انسان را به مقام اخلاص كه بسيار مقام والايى است برساند و انسان از مخلَصين
و مخلِصين شود.
البته خلاصى از شرك در عقيده و عمل به معناى واقعى ، كار اوحدى از اولياى خداست و
مقدمات و مقارنات فراوانى لازم دارد كه در اين مختصر نمى گنجد؛ زيرا طبق حديث
((نظر در جاى پاى شرك در انسان دقيق تر است از نظر در جاى
پاى مورچه بر سنگ سياه در شب تاريك
(354))).
پس ما در مسجد شجره و در سفر حج و در سفر الى اللّه يكى از ارزش هاى بسيار والايى
كه بايد به دست آوريم ، اخلاص است . نيت و اخلاص مراتب دارد؛ زيرا اگر عمل براى ترس
از آتش شد، اين عمل عبيد است و اگر به طمع بهشت شد، اين عمل تجار است ، ولى اگر از
روى محبت و عشق به خدا شد و براى رضوان او انجام گرفت ، اين عمل احرام است .(355)
پس خيلى آزادگى مى خواهد كه اين گونه عمل انجام شود و خيلى همّت مى طلبد.
حافظ در اين بيت فرموده است :
غلام همّت آنم كه زير چرخ كبود |
|
زهر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است |
يكى از رموز عصمت معصومان عليهم السّلام مساءله اخلاص آن ها بود؛ زيرا شيطان به
انسان مخلص دسترسى ندارد.(356)
تا اين جا درباره جامه و قصد نكاتى عرض شد. سوم : تلبيه است يعنى لبيك گفتن براى
انجام فرمان خدا. يكى از معانى لبيك اين است كه خدايا! تو يك بار گفتى بيا، من
دوباره مى گويم چَشم ، چَشم . آمدم و نه يك بار در خدمت تو هستم ، بلكه كمر خدمت و
بندگى براى تو بسته ام و آمده ام . البته اين جمله آمدم و در خدمت تو هستم ، بايد
حال و ملكه سالك شود، به طورى كه به قول استادمان علامه حسن زاده آملى ، بگويد:
خدايا! وقف تواءم . پس هميشه و در همه شئونش وقف خدا شود و به سوى او برود.
الفاظ لبيك هاى واجب و مستحب در همه كتاب هاى مناسك و دعا آمده است . ما نيز طبق
فرموده امام صادق عليه السّلام ترجمه اش را مى آوريم ،(357)
باشد كه هنگام تلبيه به معنا توجه شود: ((آمدم خدايا آمدم .
آمدم و با كمال توحيد آمدم ؛ زيرا تو شريك ندارى . آمدم همانا حمد و نعمت و ملك از
آن توست . تو شريك ندارى . آمدم و در خدمت تو هستم . آمدم اى خداى صاحب معارج آمدم
. آمدم خدايى كه به دارالسلام دعوت نموده اى آمدم . آمدم . آمدم اى غفار الذنوب ،
آمدم . آمدم اى خداى اهل تلبيه ، آمدم . آمدم و در خدمت تو هستم . چشم ، چشم . اى
ذوالجلال و الاكرام . آمدم اى خدايى كه مى آورى و مى برى و برمى گردانى به سوى خودت
، آمدم . آمدم خدايى كه بى نياز مى كنى و همه به تو محتاج اند آمدم . آمدم خدايى كه
رهبت و رغبت همه به سوى توست ، آمدم . خداى حق آمدم . آمدم اى خداى صاحب نعمت ها و
فضايل حسن و زيبا آمدم . آمدم اى خداى برطرف كننده گرفتارى هاى بزرگ ، آمدم . آمدم
بنده تواءم و فرزند بنده توام ، آمدم . آمدم اى خداى كريم ، آمدم )).
آن گاه حضرت فرمودند: ((اين لبيك ها را پس از هر نماز واجب و
نافله و نيز هنگامى كه بر مركب مى نشينى و آن گاه كه شروع به حركت مى كنى و زمانى
كه بر فراز بلندى ها برآمدى يا در دل صحرايى فروشدى يا سواره اى را ديدى يا از خواب
برخاستى و در سحرها و هر قدر مى توانى آن ها را با صداى بلند بر زبان آور(358))).
امام باقر عليه السّلام نيز در پاسخ اين پرسش كه چرا تلبيه را تلبيه مى گويند؟
فرمود: ((اجابتى بود كه موسى پروردگارش را بدان پاسخ داد(359))).
باز امام صادق عليه السّلام فرمودند: ((موسى بن عمران در
حالى كه هفتاد پيغمبر از بنى اسرائيل همراه او بودند،... آن ها لبيك مى گفتند و كوه
ها پاسخشان مى دادند. موساى كليم عليه السّلام مى گفت : لبيك عبدك ابن عبدك
(360 ))). البته از آن جا كه تلبيه ، پاسخ
خالصانه به حضرت حق است ، پليدى ها را در خود فرو مى بلعد و هر شيطان سركش و خبيثى
را طرد مى كند؛ چنان كه مضمونش از امام صادق عليه السّلام آمده است .(361)
براى مسافر هميشگىِ به سوى خدا در اين ميقات سه مطلب را نتيجه گيرى مى كنيم : يكى
موت به اختيار و كفن پوشى هميشه ، و يكى قصد با اخلاص براى هميشه ، و سومى بلى
بلى و چشم چشم و آمدم آمدم و در خدمت هستم براى هميشه ، تا سالك هميشه در ميقات
انسانيت بتواند در اين كار بزرگ به سوى خدا سفر كند. لذا در مصراع دوم عرض شده با
اين سير و سلوك هميشگى پيش برويم تا به خداى بزرگ برسيم و به رضوان و لقاى او دست
يابيم و به قرب او نائل شويم .
بش بگيم غير برام حروم باشه |
|
عمره و حجم با تو تموم باشه |
مقالِ جان ما در احرام اين باشد كه نه تنها محرمات احرام كه ظاهر كار است ؛ بلكه
باطن آن ها هم كه عبارت از غيراللّه و دون اللّه است ، بر ما حرام باشد. البته اين
غيراللّه و دون اللّه هر چه مى خواهد باشد؛ بت باشد يا شيطان يا طاغوت يا نفس يا
دنيا يا آخرت ؛ زيرا براى اولياى خدا همان گونه كه از امام سجاد عليه السّلام وارد
شده ((دنيا و آخرت و جنب و نعمت هايش جلوه اى از خداست نه از
غير او(362)))
و كمال انقطاع الى اللّه را دارند، همان گونه كه مولا اميرالمؤ منين عليه السّلام
عرض مى كند:
((الهى
هب لى كمال الاءنقطاع اليك
(363))).
شجره غسل كنيم و پوشيم كفن |
|
از غريبى برويم سوى وطن |
همان گونه كه گذشت ، يكى از مستحبات مسجد شجره ، غسل احرام است .
اين شست و شو مى تواند اسرار فراوانى داشته باشد كه يكى از آن ها، پاكى از گناهان و
رذايل است . پس چقدر پسنديده است با چند نيت يك غسل به جاى آوريم : يكى ما فى الذمه
، يكى توبه ، يكى احرام و يكى زيارت . پس چون مى خواهيم غسلمان توبه هم باشد، چند
قطره اشك و چند قطره خون دل همراه اين شست و شو بنماييم . ميت را هم قبل از كفن
كردن غسل مى دهند تا آماده كفن شود. البته در باطن اين غسل احرام ما دو كار خيلى
بزرگ داريم : يكى غسلى از گناهان و يكى تطهير از عيوب به همان عبارتى كه در دعاى
ماه مبارك رمضان آمده است كه : ((اللهم
اءغسلنى فيه من الذنوب و طهرنى فيه من العيوب
(364))). معناى اين كلام آن است كه گاهى
انسان فقط گناهانى دارد كه قابل شست و شوست ، اما گاهى گناه به عيبِ راسخ و ملكه
رسيده كه اين جا برطرف كردنش شست و شوى مناسب را كه اسمش تطهير است لازم دارد. به
هر حال حالت سالك فرق مى كند. بايد نظرى در صحيفه روحيات و اعمال خود بنمايد و
ببيند چه كاره است و در باطن شست و شوى مناسب از آلودگى بياورد تا بتواند از غريبى
به سوى وطن سفر كند، چون در عالم مُلك غريبيم ؛ زيرا اين جا دارمَجاز است و آخرت
دار قرار، و بايد از دار مَجاز براى دار قرار توشه گرفت . بنابراين ، هر كه موت به
اختيار داشت ، واقعا احساس مى كند كه از غربت و تنهايى و وحشت و ترس و غم نجات پيدا
كرده است . پس عارف ، به اين درك رسيده كه اين جا غريب و تنهاست ؛ بلكه اصلا احساس
عرفانى او اين است كه در قبرى قرار دارد، منتها قبرش به اندازه عالم ماده و ملكش
وسيع است و در برابر بهشتى كه مساحت آن به اندازه مساحت آسمان ها و زمين است ،(365)
چيز قابلى نيست . بارى ، عارفى كه غربت شناس و وطن شناس شد، هميشه دلش نزد وطن است
: ((فى
مقعد صدق عند مليك مقتدر(366)))
و دل به غربت نمى بندد و براى غربت به اندازه غربت ارزش قائل است و برايش كار مى
كند و مشغولش مى شود و همّ و غم او براى وطن است . حاجيان هم اكنون كه مى خواهند به
مكه مشرف شوند، به وطن معنوى موقت روى مى آورند. پس حاجى غسل مى كند و كفن مى شود و
از غريبى به سوى وطن مى رود.
تو ميقات مُحرم بشيم خيلى به جاست |
|
معنى اش بريدن از دارِ فناست |
پيش تر گفتيم كه انسانيت ، ميقات ، و ميقات ، احرام نفس ناطقه است ؛ زيرا موضوع همه
اخلاقيات ، نفس ناطقه است كه بايد اين نفس را تزكيه كرد. عبارتى از اميرمؤ منان على
عليه السّلام نقل مى كنند كه فرموده : ((...خُلِقَ
الاءنسان ذا نفس ناطقه اءن زكاها بالعلم و العمل شابهت جواهر اءوائل عللها و اذا
اءعتدل مزاجها و فارقت بها شارك السبع الشداد(367)))؛
يعنى در ميان موجودات ، اين انسان است كه داراى نفس مدرك كليات است . اگر توانست آن
را به علم و عمل تزكيه كند، به عالم ملكوت راه پيدا مى كند و شبيه جوهره هاى اوليه
اش مى شود و با هفت آسمانِ شديد شريك مى شود.
پس احرام باطنى در اين ميقات است و انسانِ محرمِ سالك از دارفنا مى بُرد و به
داربقا مى پيوندد.
كم كَمَك حالت انقطاع بياد |
|
مُردن و رفتنمون به ياد بياد |
اگر احرام ، واقعى شد، حالت انقطاع الى اللّه مى آورد. لذا اولياى خدا هنگام لبيك
گفتن ، حال خوشى دارند و اشك مى ريزند كه مبادا مورد قبول نشوند و جواب لبيك لا
لبيك بيايد. در حالت غسل ، كفن و لبيك ، حتما بايد ياد مرگ باشيم و اصلا هر وقت
عارف به ياد مرگ باشد، بسيار باعث رشد او مى شود. لذا بعضى از اوليا مقيد بودند بين
الطلوعين قبرستان باشند و اين خصلت شريف را از علامه قاضى طباطبائى ، شيخ مشايخ ما
- قدس اللّه نفسه الزكيه - سراغ داريم كه ايشان در نجف ، نوعا بين الطلوعين ها را
وادى السلام مى رفتند.
استادم علامه حسن زاده آملى از قول استادشان آيت اللّه العظمى شيخ محمد تقى آملى
قدس سره برايم نقل كردند كه ايشان فرمودند: حالت مرحوم قاضى اين چنين بود كه از دل
شاگردان خبر مى داد و اين حالت خيلى شگفت آور بود. در ضمن مى دانستيم كه ايشان بين
الطلوعين ها زياد وادى السلام مى روند. اين دو سؤ ال شد در ذهن من كه اين غيب گويى
ها چگونه و از چيست و يكى ديگر اين كه چرا مرحوم قاضى اين قدر قبرستان مى روند. در
اثناى اين دو فكر، نامه اى از تهران برايم آمد كه شما براى ارشاد و تدريس تشريف
بياوريد تهران . با خود فكر كردم كه حرف نامه را به كسى نزنم و از مرحوم قاضى بپرسم
و مشورت كنم . به هر حال سه سؤ ال ذهنى در دلم بود. فردا صبح كه نزد مرحوم قاضى
شرفياب شدم ، قبل از آن كه سؤ الى از ايشان بپرسم يا حرفى بزنم ، ايشان فرمودند:
تهران رفتن شما دير نشده و اگر بخواهى بدانى اين ها را از كجا مى گويم ، از همان
قبرستان رفتن ها مى گويم !!! يعنى سه هدف و سؤ الم را مرحوم قاضى با يك پاسخ جواب
داد. البته خود استادم علامه حسن زاده نيز قبرستان مى رفتند كه گاهى ايشان را
همراهى مى كردم . حدود هجده ساله بودم كه تابستان هاى قم را مى آمدم اصفهان و آن جا
اهل دلى استادم بود. خيلى سفارش مى فرمود كه تخت فولاد بروم و مخصوصا غسالخانه بروم
و اموات را هنگام غسل دادن و كفن كردن با نظر عبرت نگاه كنم . يادم هست كه خيلى آن
دوران و آن نگاه ها در روحياتم اثر داشت . به رواياتى كه علماى علم اخلاق درباره
ياد موت و زيارت اهل قبور و آثار آن نقل كرده اند مراجعه كنيد و ببينيد كه رسول خدا
صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده اند: ((اءذكروا
هادم اللذات
(368)))؛ يعنى ياد مرگ كنيد تا لذات بيهوده
دنياى شما را بشكند.
در مسجد شجره اگر بشود حالت انقطاع پيش بيايد و مرگ و موتمان را يادآور شويم و اصلا
با احرام موت به اختيار پيدا كنيم ، خيلى به جاست .
آخ از اين بار گران و راه دور |
|
واى از اين نعل كلفت و كوه طور |
طبع ، بار گرانى است به دوش فطرت و كشيدن اين بار آسان نيست ؛ زيرا در ميقات
انسانيت ، بايد از دست طبع و نفس و شيطان رها شد و اين كار كمى نيست ؛ چون عمرى
مبارزه و مجاهده مى طلبد. نيك به بخش هاى دعاهاى اهل بيت عليهم السّلام در اين
زمينه توجه كنيد. مثلا به اين بخش دعاى شريف كميل نظر كنيد كه مى گويد:
((يا
ربّ قوّ على خدمتك جوارحى و اءشدد على العزيمة جوانحى و هب لى الجدّ فى خشيتك و
الدّوام فى الاءتصال بخدمتك حتى اءسرح اليك فى ميادين السابقين و اءسرع اليك فى
المبارزين (البارزين ) و اَشتاق الى قربك فى المشتاقين و اءدنو منك دنو المخلصين و
اءخافك مخافة الموقنين و اءجتمع فى جوارك مع المؤ منين ))؛
يعنى خدايا! جوارحم را براى خدمت به خودت قوى گردان و كمر همت اراده ام را براى اين
خدمت ببند و به من ببخش كه جدا از تو خوف و خشيت داشته باشم و هميشه و متصل در خدمت
تو باشم تا اين كه بكوشم به سوى تو در ميدان هاى اهل سبقت ، و سرعت كنم به سوى تو
در مبارزين ، و مشتاق شوم به سوى قرب تو در مشتاقين ، و نزديك شوم به تو نزديك شدن
اهل اخلاص ، و بترسم از تو ترسيدن اهل يقين ، و جمع شوم در جوار تو با مؤ منين ...
اگر بار سنگين نبود كه اين همه اشك و آه از ائمه اطهار و اوليا لازم نبود و اين همه
مبارزه نمى طلبيد. انسانى كه مى خواهد از كوه بالا رود، اگر نعل كلفتى داشته باشد،
با رفتن و رسيدن مناسبت ندارد؛ به ويژه اگر صعود بر قله قاف بندگى باشد كه اصلا با
نعل كلفت طبع سازگار نيست . حتما ماجراى حضرت موسى عليه السّلام را شنيده ايد كه
قرآن درباره اش مى فرمايد: ((فاخلع
نعليك انك بالواد المقدس طُوى
(369)))؛ يعنى كفش خود را از پاى درآورد -
علاقه عالم ماده را از دل برون كن و پاى دل را برهنه نما - همانا تو مى خواهى به
وادى مقدس طُوى بيايى . البته براى سالك و مسافر الى اللّه لازم است همه علاقه ها
را از پاى دل بيرون آورد تا بتواند سبك بار، دوان دوان به كوى حضرت دوست سفر كند.
اين بيت شروع بيان بعضى از اشارات و لطايف و اسرار محرمات احرام است كه اينك 24 چيز
حرام را كه نوعش را به نظم كشيده و مشهور هم مى باشد مى شماريم :
بدانكه مُحَرمات احرام به لحاظ مكلفان بر سه قسم است :
الف ) مُحَرمات مشترك بين زنان و مردان :
1. زدودن مو از بدن خود يا ديگرى چه مُحرم و چه غير مُحرم ؛ 2. بيرون آوردن خون از
بدن ؛ 3. گرفتن ناخن ؛ 4. كندن دندان ؛ 5. كندن درخت يا گياه حرم ؛ 6. برداشتن سلاح
، مگر در صورت ضرورت ؛ 7. شكار صحرائى مگر از آزار آن بترسد؛ 8. استفاده از انواع
بوى خوش ؛ 9. سرمه كشيدن ؛ 10. نگاه كردن در آيينه ؛ 11. جدال ؛ 12. ماليدن روغن به
بدن ؛ 13. عقد كردن چه دائم و چه موقت و هم چنين شاهد عقد شدن ؛ 14. استمناء؛ 15.
كامجويى مانند نگاه با شهوت ، بوسيدن ، آميزش و هر گونه لذت جنسى ساكن در بدن .
ب ) مُحَرمات مخصوص مردان :
1. پوشاندن سر؛ 2. رفتن زير سايه در حال حركت ؛ 3. پوشيدن لباس دوخته ؛ 4. پوشيدن
كفش يا جورابى كه تمام روى پا را بگيرد.
ج ) مُحَرمات مخصوص زنان :
1. پوشاندن صورت ؛ 2. پوشيدن زيور براى زينت كه جمعش مى شود 24 عدد و احكام آن در
مناسك ها موجود است .
واى از اين ديدنى و شنيدنى |
|
آخ از اين پستونك گول زدنى |
در حالت احرام ، بعضى از ديدنى ها و شنيدنى ها و بعضى از لذايذ جنسى و آميزشى حرام
است كه شمارش ظاهرى آن ها گذشت ؛ اما براى مسافر الى اللّه نوع ديدنى ها و شنيدنى
هاى اين عالم غفلت آور است و او را از ذكر و ياد خدا باز مى دارد. لذا آن ها نبايد
ببينند، مگر به خدا و براى خدا و شنيدن و گفتن و آميزش هاى جنسى و خوردن و آشاميدن
هم بايد براى خدا و به خدا و به سوى خدا باشد؛ زيرا ما انسان ها نگاه و برخوردمان
با عالم ماده گوناگون است . بعضى از ما مغرور مى شويم كه از آن به پستونك گول زدنى
تعبير شد. لذا قرآن و روايات ، عالم طبع را دار غرور نام نهاده و شيطان را فريب
دهنده ناميده است .(370)
پس بايد بسيار مراقب بود كه ديدن و شنيدن و ديگر اعمال براى خدا باشد تا براى ما
غرور و فريب نيافريند. قرآن مجيد به عنوان راهكار رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم براى خود و پيغمبر امت او مى فرمايد: ((قل
ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى للّه رب العالمين لاشريك له و بذلك اُمرتُ و اءنا
اول المسلمين
(371)))؛ يعنى پيامبرم ! بگو نماز من و روش
عبادتم و زندگى و مُردنم همه براى خداست كه پروردگار جهانيان است و شريكى ندارد و
راهكار من اين است كه اين گونه باشم و من اول كسى هستم كه تسليم اين راهكار مى باشم
.
بعضى از اساتيدم مى فرمايند: اگر كسى همه اعمالش براى خدا باشد خيلى به ولايت اللّه
نزديك مى شود. سالك الى اللّه بايد بسيار مراقب ديدنى ها و شنيدنى هاى اين عالم
باشد و تمام شئون عالم ماده را به عنوان دنيايش يك فريب بداند و مواظب باشد در اين
دام گرفتار نشود؛ زيرا خيلى ها در اين بحر عميق غرق شدند(372)
و از نظر معنوى نابود گشتند.
داد از اين زيور و زينت جهان |
|
آه از اين همسر خوب و مهربان |
اين بيت نيز به چند قسم از مُحَرمات احرام اشاره دارد كه شمارش آن ها گذشت . اما
براى محرم در ميقات انسانيت ، زيور و زينت اين جهان مى تواند بازدارنده باشد.
خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد: ((زين
للناس حبّ الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذهب و الفضة و
الخيل المسومة و الاءنعام و الحرث ذلك متاع الحيوة الدنيا و اللّه عنده حسن المآب
(373)))؛ يعنى زينت مى دهد شيطان براى مردم ،
دوستى شهوات و اميال را از ناحيه همسران و فرزندان و اندوخته هاى طلا و نقره و
وسايل سوارى نشانه دار و گاو و گوسفند و شتران و كشاورزى ها، و اين ها متاع زندگى
دنياست و خداوند نزد او عاقبت به خيرى است .
جماد و نبات و حيوان و انسان ، اين چهار ركن اصيل اين عالم مى تواند زينت داده شود
و رهزن اولياى خدا قرار گيرد. جمادش طلا و نقره و نباتش كشاورزى و حيوانش اسب هاى
سوارى و چهارپايان و انسانش همسر و فرزندان . اين كه در اين بيت از اين ها نام برده
شده ، براى اين است كه محرم بايد در هنگام احرام اين ها را ترك كند تا تمرين كرده
باشد. اما همه اين ها در همه حالات براى محرم دائمى آزمايش است . دو آيه در قرآن
مجيد آمده است كه : ((يا
اءيها الذين آمنوا انّ من اءزواجكم و اءولادكم عدوالكم فاحذروهم و ان تعفوا و
تصفحوا و تغفروا فان اللّه غفور رحيم * انما اءموالكم و اءولادكم فتنة و اللّه عنده
اءجر عظيم
(374)))؛ يعنى اى كسانى كه ايمان آورديد!
همانا بعضى از همسران و اولاد شما هستند. پس از دشمنى آن ها بر حذر باشيد و اگر عفو
كنيد و در گذريد و ببخشيد، پس به درستى كه خدا آمرزنده و مهربان است * به درستى كه
همه اموال و اولاد شما آزمايش اند و اگر درست از عهده امتحان برآمديد، نزد خدا اجر
بزرگ است . در اين آيه شريفه ، دشمنى اموال و اولاد را به نحو موجبه جزئيه آورده
است ؛ يعنى بعضى از آن ها. پس همه اين گونه نيستند كه دشمن باشند؛ يعنى اگر در فرم
عبوديت خدا با آن ها برخورد كرديد، البته دوست هستند و نه دشمن . اما در آيه دوم
درباره امتحان به نحو موجبه كليه آورده است ؛ يعنى همه و هميشه از موارد امتحانى
شما هستند.
مساءله دشمنى و امتحان در اين همسر به ظاهر خوب و مهربان در كار است ؛ پس بايد گفت
آه از اين همسر خوب و مهربان ، زيرا اين ظاهر، باطنى دارد.
واى از اين شكار و جنگ و دعواها |
|
واى از اين تصرفات بى جاها |
اين بيت هم به بعضى از مُحَرمات احرام اشاره دارد كه شمارش آن ها گذشت .
سالك الى اللّه ، اهل جنگ و دعوا با كسى نيست ، مگر به امر مولا و در راه او. تصرفى
در شكار هم ندارد، مگر به اذن حضرت دوست و اصلا سالك الى اللّه چون خود را بنده مى
داند و مى داند كه عبد، هيچ اجازه تصرفى از خود ندارد مگر به اذن مولا، پس همه
كارهايشان به اذن اللّه است . حتى لقمه اى كه مى خورد و آبى كه مى آشامد، همه به
اذن اللّه است ؛ چه رسد به تصرفاتى كه مى خواهد با مقام ولايتش انجام دهد. بنا به
فرمايش قرآن ، عبداللّه صالح ، حضرت عيسى روح اللّه - سلام اللّه عليه - حتى اگر مى
خواست مُرده زنده كند، به اذن اللّه بود و اگر مى خواست كَر و كور مادرزاد را شفا
دهد، به اذن اللّه بود.(375)
اولياى خدا هميشه تشريع را با تكوين تطبيق مى دهند و چون در تكوين همه چيز و همه
كار به اذن خدا انجام مى شود، اين ها در تشريع اين چنين اند كه همه چيز و همه كار
را به اذن اللّه انجام دهند و مجرا و مرساى كشتى وجودشان در بحر وسيع وجود به اسم
اللّه است .(376)
واى از اين بوى خوش و روغن مالى |
|
داد از اين سايه و آينه صيقلى |
بيست و چهار چيز و بايد حرام كنيم |
|
حجّمون را با احرام تمام كنيم |
بچشيم تلخى جان كندنمون |
|
تو ميقات آمدن و رفتنمون |
اين چند بيت به بعضى از مُحَرمات احرام اشاره است كه در يك جمله به كلمه 24 چيز را
براى خود حرام كنيم تمام مى شود. اما اين بيتى كه مساءله تلخى جان كندن است ، قدرى
شرح مى طلبد. آن اين كه سالك الى اللّه ، ابتداى راه و تكليف طبعا به يكسرى چيزهايى
در اين عالم علاقه پيدا مى كند كه بايد با شروع رسيدن موت به اختيار، كم كم و يك
باره ترك همه اين علاقه ها را بنمايد و همّش را همّ واحد قرار دهد و اين كار آسانى
نيست ؛ صوم الدهر و دوام ذكر لازم دارد.
شاعر خوب سروده ، آن جا كه گفته :
صمت وجوع و سهر و عزلت و ذكر به دوام |
|
ناتمام جان را كند اين پنج تمام |
آرى ، سكوت و ترك علاقه به گفت و گوى بيجا و ترك شكم دارى و شكم پرستى مگر به قدر
نياز، و شب زنده دارى هميشه و عزلت و كناره گيرى از مردم مگر به قدر عُرف و نياز، و
فراموشى هر چيز مگر ياد خدا كه ذكر كثير نام دارد و امثال اين رياضات و مسائل ،
ابتدا بر طبع تلخ است و مانند جان كندن مى ماند، تا وقتى كه خصلت و صفت و ملكه شود،
وقتى ملكه شد، آسان مى شود و به اين ها مى گويند تلخى جان دادن و جان كندن در موت
به اختيار. پس هر كه علاقه اش بيشتر، تلخى كام او بيشتر است . مرحوم صدرالمتالهين
شيرازى ، كلام و تمثيلى دارند كه مضمونش اين است : قدر تلخى جان دادن ، به قدر
علاقه به عالم ماده است . فرض كنيد الان فردى از عالم غيب بيايد و بگويد هر چه
نقدينه دارى بده . چقدر ترك علاقه و دادن همه نقود سخت است ؛ چون براى هر ريال آن
زحمت ها كشيده ايد، ولى چون چاره اى نيست ، تسليم مى شويد، اما تلخ است . ولى
ماءمور غيبى يعنى ملك الموت ايستاده و دست برنمى دارد و مى گويد اسناد املاكت را هم
بده ، حالا ديگر ترك علاقه به مراتب مشكل تر از ترك نقدينه هاست . اما چون او
ماءمور است و شما ناچار، پس با كمال تلخى ترك علاقه مى كنيد و اسناد املاك را به او
مى دهيد. اما او محكم ايستاده و مى گويد اين نشد، بايد به هر كه علاقه دارى اعم از
زن و فرزند و خويش و قوم و دوست و همسايه و غيره با آنها هم ترك علاقه كنى . آخ و
آه كه چقدر مشكل است ترك علاقه از همسر و فرزند و برادران و خواهران ، اما چون راهى
ندارى ، ترك مى كنى . اما او دست بردار نيست و مى گويد بايد ترك علاقه بين جسم و
جانت هم بنمايى . اللّه اكبر! اينجاست كه سخت ترين حالات جان كندن پيش مى آيد.
ملاصدرا مى فرمايد: اين كه اگر آهنى مثلا روى انگشت خورد و انگشت شكست ، در حالت
ضربه احساس درد مى كنى ، اين احساس درد همان احساس ترك علاقه جسم و جان است ، منتها
به قدر ضربه خوردن يك انگشت . پس وقتى تمام جان مى خواهد از تمام جسم ترك علاقه
كند، چقدر سخت است . اين سختى به قدر مراتب علاقه است . فرق مى كند؛ زيرا هر چه
علاقه زيادتر، جان كندن تلخ تر.
البته ملاصدرا مى فرمايد: چاره اين تلخى آن است كه از ابتدا علاقه ها براى خدا باشد
و به اصطلاح از ابتدا موت به اختيار حاصل شده باشد.(377)
آن وقت انسان مصداق اين شعر قرار مى گيرد كه :
تَكلّف گر نباشد خوش توان زيست |
|
تعين گر نباشد خوش توان مرد |
پس در ميقات انسانيت ابتدا بايد تلخى جان كندن به اختيار را چشيد و سپس مُرد.
دعوت خدا رو لبيكى بگيم |
|
نعمت و حمد لك و مُلكى بگيم |