ميزان الحكمه جلد ۸

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۱۳ -


ـ خـداى عزوجل , به هيچ عالمى دانشى نداد مگر اين كه از او پيمان گرفت , كه آن را از هيچ كس مخفى نكند.

ارزش آموزگار.

ـ پـيامبر خدا(ص ): خداوند و فرشتگان او و حتى مور در لانه اش و حتى ماهى در دريا, بركسى كه به مردم خير و خوبى بياموزد درود مى فرستند.
ـ جـنبندگان زمين و ماهيان دريا و هر جاندارى در هوا و همه اهل آسمان و زمين براى آموزگار خوبيها آمرزش مى طلبند.
ـ امام باقر(ع ): جنبندگان زمين و ماهيان درياها و هر موجود ريز و درشتى در زمين و آسمان خدا, براى آموزگار خوبيها آمرزش مى طلبند.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ), هـنـگـامـى كـه مـعـاذ را بـه يـمـن فرستاد, به او چنين سفارش فرمود: سپس ,آموزگاران را در ميان مردم پخش كن .

ـ سـه كـسـنـد, كـه جـز انـسـان مـنـافـق در حـق آنان بى حرمتى نمى كند: ريش سفيد اسلام , پيشواى دادگر و آموزگار خوبيها.
ـ خـداى تـعـالـى بـه مـوسـى وحـى فـرمـود كه : اى موسى ! خوبيها را فرا گير و آنها را به مردم نـيـزبـيـاموزان , زيرا من گورهاى آموزگاران و آموزندگان خوبيها را روشن مى سازم , تا از جاى خوداحساس وحشت و تنهايى نكنند.
ـ در حـضـور پيامبر(ص ) از دو مرد بنى اسرائيلى سخن به ميان آمد و چنين گفته شد كه يكى از آنـهـا نـمـاز فـريـضـه را مـى گـزارد و سـپـس مـى نشيند و به مردم خوبيها را آموزش مى دهد, امـاديـگـرى روزهـا راروزه مـى گـيـرد و شـبها را به عبادت مى گذراند رسول خدا(ص )فرمود: برترى اولى بر دومى همچون برترى من است بر كمترين فرد شما!.
ـ پـيـامبر خدا(ص ): آيا شما را از بخشنده ترين بخشنده خبر ندهم ؟
خداوند بخشنده ترين بخشنده است .

و مـن بـخـشـنـده تـريـن فرزند آدم هستم و بعد از من بخشنده ترين شما, مردى است كه دانش راآمـوزش دهـد و از ايـن راه دانـش او پـخـش شـود او در روز قـيـامـت بـه تنهايى همچون يك امت برانگيخته مى گردد و نيز مردى كه در راه خداى عزوجل جانبازى كند تا كشته شود.

نكوهش كسى كه از راه علم ارتزاق كند.

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): در نـخـستين كتاب نوشته شده است : اى پسر آدم ! به رايگان آموزش ده , همچنان كه به رايگان آموزش داده شدى .

ـ خـداى بـزرگ هـزار حـرفـه بـه آدم يـاد داد و بـه او فـرمـود: به فرزندان و نسل خود بگو: اگر صـبـرنـداريـد, بـا اين حرفه ها و پيشه ها دنيا را بجوييد و دين را وسيله رسيدن به آن قرار ندهيد, زيرادين يكسره از آن من است واى بر كسى كه دنيا را با دين بجويد, واى بر او!.
ـ واى بـر عـلـمـاى نـابـكـار امـت مـن , اين علم را وسيله سوداگرى قرار مى دهند و آن را براى منافع شخصى خود به زمامداران روزگار خويش مى فروشند, خداوند سودايشان را سود ندهاد!.
ـ امـام بـاقـر(ع ): رسـول خـدا(ص ) نـفـريـن فـرمـود كـسى را كه به شرمگاه زنى كه به او حلال نـيـسـت بـنـگـرد و مـردى را كـه به زن برادر (دينى ) خود خيانت كند و مردى را كه مردم براى آموختن علوم (دينى ) خود به او نياز پيدا كنند و او از آنها مزد بطلبد.
ـ پيامبر خدا(ص ): هر كه با كار آخرت دنيا را بطلبد, در آخرت هيچ بهره اى برايش نباشد.
ـ هر كه به وسيله دانش (دينى ) ارتزاق كند خداوند چهره اش را مسخ كند و او را به عقب برگرداند و آتش برايش سزاوارتر باشد.
ـ امـام صـادق (ع ): هر كس كه مردم براى فهم دين خود به او نياز پيدا كنند و او از آنان مزدطلب كند, سزاوار است كه خداى تعالى او را به آتش دوزخ برد.
ـ پيامبر خدا(ص ): هر كس دانشى را كه دارد مخفى نگه دارد, يا براى (آموختن ) آن مزدبگيرد, روز قيامت در حالى كه لگامى از آتش بر او زده شده است خداى بزرگ را ديدار كند.
ـ امـام صـادق (ع ): هر كه حديث را براى سود دنيوى بخواهد (و فرا گيرد) در آخرت او رابهره اى نباشد و هر كه آن را براى خير آخرت بخواهد, خداوند خير دنيا و آخرت را به او دهد.
ـ پيامبر خدا(ص ): قرآن را بياموزيد و به وسيله آن ارتزاق نكنيد و با آن بزرگى نفروشيد.

معناى ارتزاق با علم .

ـ امام صادق (ع ): هر كه علم خود را وسيله ارتزاق قرار دهد, نيازمند شود (راوى مى گويد:) عرض كـردم : فـدايـت شوم ! در ميان شيعيان و دوستداران شما گروهى هستندكه دانشهاى شما را فرا مى گيرند و آنها را در ميان شيعيان شما پخش مى كنند و به خاطر اين كاربه آنها احسان و هديه و احـتـرام مى شود حضرت فرمود: اينان ارتزاق كننده نيستند, بلكه ارتزاق كننده به علم كسى است كـه , بـى آن كـه از علمى برخوردار باشد و از جانب خداى عزوجل هدايتى يافته باشد, براى پايمال كردن حقوق و رسيدن به حطام دنيوى , فتوا دهد.
ـ بـه امـام صـادق (ع ) عـرض شـد: ايـنـهـا مـى گـويـند كه درآمد آموزگار (علوم دينى ) حرام اسـت ,حـضـرت فـرمـود: دروغ مـى گـويـنـد ايـن دشـمنان خدا هدف آنها اين است كه قرآن را آمـوزش نـدهند اگر كسى خونبهاى فرزند خود را هم به آموزگار بدهد, آن خونبها براى او مباح ورواست .

تشويق به آموختن دانش .

ـ پـيـامبر خدا(ص ): هر كس بر خوارى ساعتى دانش آموختن صبر نكند, براى هميشه در خوارى نادانى بماند.
ـ امام على (ع ): هيچ يك از شما, وقتى چيزى را نمى داند, از آموختن آن شرم نكند.
ـ دانش بياموزيد, زيرا كه آموختن دانش ثواب و حسنه است و مذاكره اش تسبيح وجستجوى از آن جـهـاد و يـاد دادنـش بـه كـسـى كه آن را نمى داند صدقه دانش انيس خلوت است ويار تنهايى و حربه اى عليه دشمن و زيور دوستان خداوند به واسطه دانش مردمانى را بلند مرتبه گرداند و آنها را پـيـشـواى در خوبيها كند كه به آنها تاسى جويند و كردارشان مورد توجه قرارگيرد و آثارشان اقتباس شود.
ـ پـيامبر خدا(ص ): هيچ دانش آموزى نيست كه به در خانه دانشمندى آمد و شد كند, مگراين كه خداوند براى هر گامى كه بر مى دارد عبادت يك سال رقم زند.
ـ لقمان (ع ), در اندرز به فرزندش , فرمود: فرزندم ! در روزها و شبها و ساعات زندگى خودبهره اى براى تحصيل علم در نظر گير, زيرا تو هرگز براى خودت ضايعه اى مانند ترك علم نخواهى يافت .

ـ امام على (ع ), در وصف پرهيزگاران , مى فرمايد: و از نشانه هاى هر كدام آنها اين است كه او را در ديـن نيرومند مى يابى و در عين نرمى دور انديش و داراى ايمان توام با يقين و آزمندى به دانش و دانش همراه با بردبارى .

كسى كه براى خدا دانش آموزد.

ـ امام صادق (ع ): هر كه براى خدا علم بياموزد و براى خدا (به آن ) عمل كند و براى خدا به ديگران آموزش دهد, در ملكوت آسمانها از او به بزرگى ياد شود و گفته آيد:براى خدا آموخت , براى خدا عمل كرد و براى خدا آموزش داد!.
ـ هـر كـه براى خدا علم بياموزد و به آن عمل كند و به ديگران آموزش دهد, در ملكوت آسمانها به بزرگى ياد شود و گفته آيد: براى خدا آموخت , براى خدا عمل كرد و براى خداآموزش داد!.
ـ پـيامبر خدا(ص ): هر گاه هدف عالم از علمش رضاى خداى تعالى باشد, همه چيز از اوبترسد و هر گاه هدفش از آن مال اندوزى باشد, او از همه چيز بترسد.
ـ امام على (ع ): اگر دانشمندان دانش را به خاطر حق و حرمتى كه دارد بياموزند, هر آينه خداوند و فـرشتگان او و آفريدگان فرمانبردارش آنان را دوست داشته باشند , اما آنها علم را درطلب دنيا آموختند و از اين رو خداوند از ايشان نفرت گرفت و نزد مردم خوار و بيمقدار شدند.
ـ پـيـامبر خدا(ص ): علماى اين امت دو كس اند: يكى آن كه خداوند او را دانشى داد و او به واسطه آن رضاى خدا و سراى آخرت را جست و از دانش خود به مردم بخشيد و گرفتار طمع نشد و آن را به بهايى اندك نفروخت براى چنين كسى جانوران درياها و جنبندگان هامون ودريا و مرغان هوا آمرزش طلبند و با سرورى و بزرگوارى بر خداوند وارد شود دوم آن كه خداوند به او دانشى داد و او آن را از بـنـدگـان خدا دريغ ورزيد وگرفتار طمع شد و دانش خود را به بهايى ناچيز فروخت چنين كسى در روز رستاخيز با لگامى آتشين لگام مى شود.

ويژگيهاى كسى كه براى خدا مى آموزد.

ـ پـيـامبر خدا(ص ): هر كه دانش را براى خدا بياموزد, به هيچ بابى از آن نرسد مگر اين كه بيش از پيش خود را حقيرتر بيند, با مردم افتاده تر شود, ترسش از خدا بيشتر گردد و در دين كوشاتر شود چـنـيـن كـسـى از علم بهره مندمى شود پس , بايد آن را بياموزد اما كسى كه دانش را براى دنيا و منزلت يافتن نزد مردم وموقعيت يافتن نزد سلطان و حاكم فرا گيرد, به هيچ بابى از آن نرسد مگر ايـن كه خود بزرگ بين تر شود و بر مردم بيشتر بزرگى فروشد و از خدا بيشتر غافل شود و از دين بيشتر فاصله گيردچنين كسى از دانش سود نمى برد, بنابراين , بايد (از تحصيل دانش ) خوددارى ورزد و عليه خود حجت و پشيمانى و رسوايى در روز قيامت فراهم نياورد.
ـ امـام عـلـى (ع ): هر كس علم را براى به كار بستن آن بياموزد, بى رونقى بازار علم او را به هراس نيفكند.

كسى كه براى غير خدا علم بياموزد.

ـ پيامبر خدا(ص ): هر كه دانش را از اهل آن فرا گيرد و آن را به كار بندد, برهد و هر كه هدفش از آموختن آن دنيا باشد, بهره اش همان علم است .

ـ هر كس دانش را براى فريفتن مردم بجويد, بوى بهشت را نيابد.
ـ هـر كـس دانـش را بـراى خـود نـمـايـى و شـهـرت طـلـبى بياموزد و هدفش از آن دنيا باشد, خـداوندبركتش را از او بگيرد و زندگيش را بر او تنگ سازد و او را به خودش واگذارد و هر كس كه خداوند او را به خودش واگذارد, هلاك شود.
ـ هر كه دانش را براى غير خدا بياموزد, جايگاهش دوزخ باشد.
ـ هـر كـس دانش را براى غير عمل فرا گيرد, همانند كسى است كه پروردگار عزوجل خود رابه تمسخر گرفته باشد.
ـ خـداونـد به يكى از پيامبران خود وحى فرمود: به كسانى كه براى غير دين علم دين مى آموزند و براى غير عمل علم مى اندوزند و دنيا را براى غير آخرت مى جويند, در نظر مردم به لباس ميش در مى آيند اما دلهايشان چون دلهاى گرگهاست , زبانشان از عسل شيرين تر است و كردارشان از صبر زرد تلختر به اينان بگو: آيا مرا مى فريبند؟
بر اينان چنان فتنه اى بسازم كه (حتى ) شخص حكيم را سرگشته كند.
ـ هـر كـس عـلـمـى را كـه بـايـد براى خدا طلب شود فقط براى اين بياموزد كه به چيزى از مال دنيادست يابد, در روز قيامت بوى خوش بهشت را نيابد.
ـ هر كس سخنان زيبا و خوش را بياموزد تا به وسيله آنها دلهاى مردم را اسير خود كند,خداوند در روز قيامت از او نه توبه اى پذيرد و نه فديه اى (يا نه عبادت مستحبى را پذيرد نه واجبى را).
ـ هـيچ بنده اى نيست كه خطابه اى ايراد كند, مگر اين كه خداوند بپرسد كه هدفش از ايراد آن چه بوده است .

ـ هـر كـس خـطـابـه اى ايـراد كـنـد و هدفش از آن خودنمايى و شهرت طلبى باشد, خداوند در روزقيامت او را در ايستگاه ريا و شهرت طلبى نگه دارد.
ـ هـر كـس با علم خود مردم را رسوا كند, خداوند كه گوش شنواى مردم است , او را رسوا سازدو خرد و حقيرش گرداند ((19)) .

دانش را براى چند چيز نبايد آموخت .

ـ امـام على (ع ): از علم هر آنچه كه برايتان پيش مى آيد فرا گيريد و زنهار كه آن را براى چهار كار بـيـامـوزيـد: براى فخر فروشى برعلما, يا ستيزه كردن با نادانان , يا خودنمايى در مجالس , يا جلب كردن توجه مردم به خود ورياست كردن بر آنها.
ـ پيامبر خدا(ص ): علم را براى اين نياموزيد كه با نادانان بستيزيد و با دانايان مجادله كنيدومردم را بـه طـرف خـود بكشانيد بلكه با سخنان خود آنچه را نزد خداست بجوييد,زيرا آن است كه پايدار و ماندنى است و جز آن هر چه هست از بين مى رود.
ـ هر كس علم را براى چهار چيز فرا گيردبه دوزخ ‌رود: براى فخر فروشى بر علما, يا ستيزه كردن با نادانان , يا جلب توجه مردم به سوى خود, يا به نوارسيدن از فرمانروايان .

ـ هر كسى علم بياموزد براى اين كه با نادانان بستيزد, يا به علما فضل فروشى كند, يا توجه مردم را به سوى خود جلب كند, جايگاهش دوزخ باشد.
ـ هـر كـس عـلـم بياموزد براى اين كه بر دانايان فخر فروشد, يا در مجالس با نادانان بستيزد,بوى بهشت را استشمام نكند.
ـ هـر كس اين احاديث را فرا گيرد تا به وسيله آنها با نادانان ستيزه گرى كند و براى فخرفروشى نقل حديث كند, بوى بهشت را استشمام نكند.
ـ هـروى از امـام رضـا(ع ) دربـاره ايـن حديث حضرت صادق (ع ) پرسيد كه فرموده است : هركس دانـشـى را فـرا گـيرد تا به وسيله آن بانادانان بستيزد, يا بردانايان فخر فروشد, يا توجه مردم رابه سـوى خـود جلب كند, او در آتش است امام رضا(ع ) فرمود: جدم درست فرمود آيا مى دانى نادانان كـيستند؟
عرض كردم : نه , يابن رسول اللّه فرمود: آنان نقالان مخالف ما هستند آيامى دانى دانايان كيستند؟
عرض كردم : نه , يابن رسول اللّه , فرمود: آنان دانايان خاندان محمد(ع )هستند كه خداى عزوجل اطاعت از آنان را فرض كرد و دوستيشان را واجب فرمود.
سـپـس فـرمود: آيا مى دانى معناى اين جمله حضرت صادق (ع ) كه : يا توجه مردم را به سوى خود جـلـب كـنند, چيست ؟
عرض كردم : خير فرمود: معناى آن , به خدا سوگند, ادعاى بنا حق امامت است كسى كه چنين كند در آتش باشد.

طبقات دانشجويان .

ـ امام على (ع ): جويندگان اين دانش سه گروهند هان ! آنان را به اسم و رسم بشناسيد: گروهى از آنـهـا دانـش را بـه مـنظور بحث و جدل مى آموزند,گروهى براى بزرگى كردن و فريفتن فرا مى گيرند و گروهى براى فهميدن و به كار بستن مى آموزند.
امـا آن (صـاحـب جـهـل ) كـه بـراى بحث و جدل مى آموزد در انجمنهاى بحث و مذاكره علمى , مردم آزارى و ستيزه گرى مى كند, به فروتنى تظاهر مى كند ولى از پرهيزگارى تهى است از اين رو, خداوندكمر او را بشكند و بينى اش را به خاك مالد.
و آن كـه بـراى بـزرگـى كردن و فريفتن مى آموزد, بر همتايان خود گردنفرازى مى كند, اما در برابرتوانگران كه (از نظر علمى ) كمتر از آنهايند و فروتنى مى نمايد شيرينى آنها را مى خورد و دين خـود رادرهم مى شكند پس , خداوند ديده چنين كسى را كور گرداند و اثرش را از ميان آثار علما بر اندازد.
و آن كـه بـراى فـهـمـيدن و به كار بستن فرا مى گيرد, او را بينى كه دلگرفته و غمزده است در تـاريـكـى شب برخاسته و در كلاه درويشى ((20)) خود خميده است كار مى كند و ترسان است , از هـمه كس , جز برادران مورد اعتماد خويش , بيمناك و هراسان است خداوند اركان چنين كسى را استوار گرداند و روز قيامت امانش دهد.
ـ پـيـامبر خدا(ص ): علما سه گونه اند: عالمى كه مردم به او زنده اند و او به علم خود و عالمى كه مـردم به او زنده اند و او خود را به هلاكت انداخته است و عالمى كه به علم خود زنده است اما هيچ كس جز خودش از علم او بهره اى نمى برد.
ـ امـام عـلـى (ع ): تا دنيا هست دانشمندان زنده اند, پيكرهايشان از ميان مى رود, اما يادهايشان در دلـهـامى ماند ـ حضرت آن گاه با دست به سينه خود اشاره كرد و فرمود: ـ هان ! در اين جا دانش فـراوانـى اسـت ,كـاش بـراى آن حـامـلانى مى يافتم ! البته تيز هوشانى هستند, اما يا امين و مورد اطمينان نيستند, زيرا ابزاردين را براى دنيا به كار مى گيرند و نعمتهاى خدا و حجتها و براهين او را وسـيـلـه سـلـطـه گرى بر بندگان ودوستان او قرار مى دهند يا در برابر حاملان حق منقاد و مـطـيـعند, اما به پيچ و خمهاى حق آشنايى وبصيرت ندارند و با اولين شبهه اى كه پيش آيد آتش شك و ترديد در دلشان فروزان مى شود هان ! نه اين گروه صلاحيت برخوردارى از دانش مرا دارند و نـه آن گـروه گـروهـى هـم هستند كه آزمند لذتهايند ورام شهوتها گروهى هم شيفته گرد آوردن مـال و اندوختن ثروتند اين دو گروه دين نگهدار نيستندماننده ترين چيز به آنها حيوانات چـرنـده انـد! چـنـين است كه با مرگ دانشمندان دانش نيز مى ميرد آرى ,البته زمين از كسى كه حـجـت خدا را بر پاى دارد تهى نمى ماند كه يا آشكار و شناخته شده است و ياترسان و پنهان براى ايـن كـه بـرهانهاى خدا و نشانه هاى روشن او از ميان نرود اينان چند نفرند وكجايند؟
شمار اينان اندك است و مقام و منزلتشان بزرگ !.
ـ هـمـانـا از مـحـبـوبـتـريـن بـندگان خدا نزد او بنده اى است كه خداوند او را در برابر نفسش يـارى رسـانـده اسـت چراغ تاريكيهاست , برطرف كننده كوريها, كليد مبهمات , زداينده مشكلات وراهنماى بيابانها (به موقع ) مى گويد و مى فهماند و (به موقع ) خاموش مى شود و سالم مى ماند.
و ديـگـرى كـه خـود را دانـشـمند مى نامد ولى دانشمند نيست او از نادانها و گمراهان , نادانيها وگمراهيها را فرا گرفته و دامهايى از ريسمانهاى فريب و گفتار دروغ براى مردم گسترده است .

مـى گـويـد: بـه گـاه شـبهات درنگ مى كنم , در حالى كه در آنها فرو افتاده است مى گويد: از بـدعـتـهاكناره مى گيرم , حالى كه ميان آنها خفته است چهره اش چهره انسان است اما دلش دل حـيوان نه باب هدايت رامى شناسد تا به دنبال آن برود و نه باب كورى (دل ) را تا از آن جلوگيرى كند اومرده اى است در ميان زندگان .

نكاتى كه در گزينش آموزگار بايد رعايت شود.

قرآن .

((انسان بايد به خوراك خود بنگرد)).
ـ امـام بـاقـر(ع ), دربـاره آيـه ((انـسـان بايد به خوراك خود بنگرد)), فرمود: يعنى علم و دانشى كه مى آموزد, مواظب باشد از چه كسى فرا مى گيرد.
ـ از سـفـارشـهـاى ذوالـقـرنـيـن (ع ): علم را از كسى كه از آن بهره نمى برد, فرا نگير, زيرا كسى كه علمش به حال خودش سودى نداشته باشد, به حال تو نيز سودمند نيست .

ـ امام كاظم (ع ): علم جز از عالم ربانى به دست نيايد (يا آن را جز از عالم ربانى نبايد فراگرفت ) و شناخت چنين عالمى به خرد است .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): عـلـم , ديـن اسـت نماز, دين است پس بنگريد كه اين علم را از چه كسى فرامى گيريد.
ـ امام حسن (ع ): در شگفتم از كسى كه درباره خوراك جسمى خودمى انديشدچگونه درباره خوراك فـكرى خود نمى انديشد؟
شكمش را از آنچه زيانبار است پرهيز مى دهد, اما در سينه خود چيزهايى مى سپارد كه مايه نابوديش مى شود.

به سخن بنگريد.

قرآن .

((و كسانى را كه از پرستش طاغوت (بتها) پرهيز كرده اند و به خدا روى آورده اند بشارت است پس بـنـدگـان مـرا بـشـارت ده هـمان كسانى را كه به سخن گوش مى دهند و ازبهترين آن پيروى مى كنند ايشانند كسانى كه خدا هدايتشان كرده و اينان خردمندانند)).
ـ مـسـيح (ع ): اى گروه حواريان ! بوى گند روغن چراغ , شما را چه زيان زند هر گاه چراغش به كارتان آيد, دانش را نيز از هر كه داردفراگيريد و به كردار او منگريد.
ـ امام على (ع ): علم را از هر كه مى داند بياموز و علم خود را به كسى كه نمى داند بياموزان .

ـ منگر كه چه كس گفت , بنگر كه چه گفت .

ـ حكمت را از هر كه برايت آورد فراگير و بنگر كه چه گفت و منگر كه گوينده كيست .

ـ مسيح (ع ): حق را از اهل باطل فراگيريد و باطل را از اهل حق فرا نگيريد سخن سنج باشيد.

حق آموزگار.

ـ پيامبر خدا(ص ), در پاسخ به اين پرسش كه : علم چيست , فرمود: خاموش ماندن .

پـرسـيـد: سـپـس چـه ؟
فـرمـود: گـوش سپردن به آن پرسيد: بعد چه ؟
فرمود: حفظ كردن آن پرسيد:زان پس چه ؟
فرمود: به كار بستن آن پرسيد: ديگر چه ؟
فرمود: سپس , انتشار دادن آن .

ـ امام صادق (ع ): با كسى كه به او دانش مى آموزيد فروتن باشيد و با كسى كه از او دانش مى جوييد فروتن باشيد و عالمانى گردنفراز نباشيد, كه (اين رفتار) باطل شما حق شما را از بين مى برد.
ـ امام على (ع ): با كسى كه از او دانش مى آموزيد و با كسى كه به او دانش مى آموزيد فروتن باشيد و از علماى متكبر مباشيد كه در اين صورت علم شما اين جهل (تكبر) را نمى پوشاند.
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): علم را بياموزيد و براى آن آرامش و وقار فراگيريد و در برابر كسى كه ازاو دانش مى آموزيد فروتن باشيد.

حقوق دانش آموز بر آموزگار.

ـ امـام سجاد(ع ): حق شاگرد تو اين است كه بدانى خداوند, به واسطه علم و دانشى كه به تو داده و از خـزانه هاى (دانش ) خود براى تو گشوده , تو را سرپرست شاگردانت ساخته است بنابراين ,اگر مـردم را خـوب آمـوزش دهـى و بـا آنـان درشتى و بدرفتارى نكنى و از تعليمشان به ستوه نيايى , خـداونـد از فضل خود بر دانش تو بيفزايد اما اگر دانش خود را از مردم مضايقه كنى ياوقتى براى آمـوخـتن دانش نزد تو آمدند با ايشان درشتى و بدرفتارى كنى , بر خداى عزوجل سزاوار است كه علم و شكوه آن را از تو بگيرد و جايگاه تو را از دل مردم بيندازد.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): با كسى كه به او علم مى آموزيد و با كسى كه از او علم فرا مى گيريد, نرم وملايم باشيد.
ـ مـسيح (ع ): اى گروه حواريان ! مرا با شما كارى است , آن را از من بپذيريد عرض كردند:پذيرفته است , اى روح خدا مسيح (ع )برخاست و شروع به شستن پاهاى آنها كرد عرض كردند: ما به اين كار سـزاوارتـر بـوديـم , اى روح خدا فرمود: سزاوارترين مردم به خدمت كردن عالم است من اينچنين براى شما فروتنى كردم , تا بعد از من با مردم فروتن باشيد همچنان كه من با شما فروتنم .

ـ امام صادق (ع ), درباره آيه ((به تكبر از مردم روى مگردان )), فرمود: بايد مردمى كه براى آموختن علم نزد تو مى آيند, در نظرت يكسان باشند.

حقوق آموزگار بر شاگرد.

قرآن .

((مـوسـى بـه او گـفـت : آيـا بـا تـو بـيايم تا آنچه به تو آموخته شده است به من بياموزى ؟
گفت : توراهرگزشكيب همراهى با من نيست كه از جانب من معذور باشى )).
ـ امام سجاد(ع ): حق استاد تو اين است كه به او احترام گذارى , محضرش را موقر دارى , با دقت به سـخنانش گوش بسپارى , رويت به اوباشد و به او توجه نمايى , صدايت را بر او بلند نكنى , هر گاه كسى از او سؤالى كند تو جواب ندهى , بلكه بگذارى خودش جواب دهد در محضر او با كسى سخن نـگـويـى , در حـضـور او ازكـسـى غيبت نكنى , اگر پيش تو از او بدگويى شود, از وى دفاع كنى عـيـبـهـايش را بپوشانى , خوبيها و صفات نيكش را آشكار سازى , با دشمن او همنشينى نكنى و با دوسـتش دشمنى نورزى هر گاه اين كارها را كردى فرشتگان خدا درباره ات گواهى دهند كه تو براى رضاى خداى بلند نام , نه براى مردم , نزد آن استاد رفته اى و دانش او را فراگرفته اى .

ـ امام باقر(ع ): هر گاه در محضر دانشمندى نشستى براى شنيدن حريصترباش , تابراى سخن گفتن و هـمچنان كه خوب سخن گفتن را فرا مى گيرى , خوب گوش دادن را نيز بياموز و سخن هيچ كس را قطع مكن .

ـ امام على (ع ): از جمله حقوق شخص دانشمند بر تو اين است كه (هر گاه در ميان جمعى بود) بر هـمـگـان سلام كنى و به او نيز اختصاصا سلام گويى , روبه رويش بنشينى , در حضور او بادست و چـشم و ابرو اشاره نكنى , در مخالفت با نظر او نگويى : ((فلانى چنين گفته است )) نزد اواز كسى غـيبت نكنى , در مجلسش در گوشى صحبت نكنى , جامه اش را نگيرى , اگر خسته بود,در سؤال كـردن اصـرار نـورزى از طول مجالسش به تنگ نيايى , زيرا حكايت همنشينى با اوحكايت درخت خـرمـايـى اسـت كـه انتظار مى كشى تا كى از آن چيزى براى تو بيفتد هماناپاداش مؤمن دانشمند بـيشتر از روزه دار شب زنده دارى است كه در راه خدا بجنگد هر گاه دانشمند بميرد, رخنه اى در اسلام پديد آيد كه تا قيامت چيزى آن را نبندد.
ـ از جـمـلـه حقوق شخص دانشمند, اين است كه از او زياد پرسش نكنى و در مخالفت با او مرتب نـگـويـى : ((فـلانى چنين گفته , فلانى چنان گفته )) و از به درازا كشيدن مصاحبت با او خسته نشوى , زيرا حكايت دانشمند حكايت درخت خرمايى است كه بايدانتظار بكشى تا يك وقتى چيزى از آن براى تو بيفتد.
ـ پيامبر خدا(ص ): هر كس مساله اى را به شخصى بياموزد او را بنده خود كرده باشد عرض شد: اى رسول خدا! يعنى مى تواند او را بفروشد؟
فرمود: نه , بلكه به او امر و نهى مى كند.
ـ سه كس اند كه جز منافقى كه نفاقش آشكار است در حق آنان بى حرمتى نكند: ريش سفيداسلام , پيشواى دادگر و آموزگار خوبيها.
ـ امام على (ع ): چاپلوسى و حسادت از اخلاق مؤمن نيست , مگر در تحصيل دانش .

ـ پيامبر خدا(ص ): حسد ورزى و چاپلوسى زشت است مگر در راه آموختن دانش .

گراميداشت دانشمند.

ـ امـام على (ع ): دانشمند را هرگز حقير مشمار, هر چند كوچك باشد و نادان را بزرگ مشمار, هر چند (به لحاظ موقعيتهاى اجتماعى ودنيايى ) بزرگ باشد.
ـ هر گاه دانشمندى را ديدى , چاكرى او كن .

ـ هر كه دانشمندى را احترام نهد خدا را احترام كرده است .

ـ پـيـامـبـر خـدا (ص ) : هـر كـه بـه استقبال دانشمندان رود, مرا استقبال كرده است و هركه به ديـداردانشمندان رود, مرا ديدار كرده است و هركه با دانشمندان نشيند, با من نشسته است و هر كه بامن نشيند, چنان است كه با پرودگار من همنشينى كرده باشد.

نكاتى كه بايد دانش آموز رعايت كند.

ـ امـام على (ع ): بر دانش آموز است ,كه خود را در طلب علم كوشا سازد و از آموختن دانش خسته نشود و دانسته هاى خود را زيادنشمارد.
ـ هر چيزى وقتى كم شود ارزش پيدا مى كند, مگر دانش كه وقتى زياد شود ارزشمند مى گردد.
ـ دانش را به دست نياورد مگر كسى كه مدتها بياموزد.
ـ هـر كه در آموخته هايش زياد بينديشد, دانش خود را استوار گرداند و آنچه را نمى فهميده است بفهمد.
ـ كسى كه در خواندن و آموختن پيگير نباشد, از فهم و دانش برخوردار نشود.
ـ دانش بجوى , تا دانشت زياد شود.
ـ خـضر(ع ) به موسى (ع )گفت : اى موسى ! اگر دانش مى خواهى , خود را وقف آموختن آن كن , زيرا دانش از آن كسى است كه تمام وقت خود را صرف آموختن آن كند.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): خـرد آدمـى كـامل نگردد, مگر آن گاه كه ده خصلت در او فراهم آيد و تا زنده است از دانشجويى خسته نشود.

يك حديث جامع در باب تحصيل دانش .

ـ عـلامه مجلسى ـ رضوان اللّه تعالى عليه ـ مى نويسد: دستخطى از استادمان شيخ بهايى ـ قدس اللّه روحـه ـ ديـدم كه عين آن اين است :شيخ ‌شمس الدين محمد بن مكى گفت : از دستخط شيخ احـمد فراهانى ـ رحمه اللّه ـ از قول عنوان بصرى ـكه پير سالخورده نود و چهار ساله اى بود ـ نقل كـردم كـه گـفـت : مـن سـالها به محضر درس مالك بن انس آمد و شد مى كردم اما وقتى جعفر صـادق (ع ) بـه مـدينه آمد به مجلس درس ايشان رفتم و دوست داشتم همچنان كه از مالك بهره گرفتم از ايشان نيز بهره مند شوم روزى به من فرمود: من آدم گرفتارى هستم (ارباب رجوع زياد دارم ) و با اين حال , در هر ساعتى از ساعت شب و روز براى خودم اوراد و ادعيه اى دارم , مرا از دعا خواندن باز ندار از همان مالك علم بياموز و همچون گذشته پيش او برو من از اين سخن غمگين شدم و آن حضرت را ترك كردم و با خود گفتم : اگر در من حسنى مى ديد, مرا از آمد ورفت پيش خـود و فراگرفتن دانش از خويش نمى راند پس به مسجد رسول (ص ) رفتم و به آن حضرت سلام دادم و فـرداى آن روز بـه روضـه (حـرم رسـول خـدا(ص )) برگشتم و دو ركعت نماز خواندم و گفتم :خدايا! خداوندا! از تو مى خواهم كه دل جعفر را به من متمايل و مهربان گردانى و از دانش او آن روزيم فرمايى , كه در پرتو آن به راه راست تو رهنمون شوم غمزده به خانه ام برگشتم و چون دلـم از عـشـق ومحبت جعفر پر شده بود, ديگر به درس مالك بن انس نرفتم از خانه ام فقط براى خواندن نماز واجب بيرون مى رفتم , تا آن كه سرانجام صبرم تمام شد و حوصله ام سرآمد بعد از آن كـه نـمـاز عصر را خواندم , كفشهايم را پوشيدم و ردايم را بر تن كردم و به طرف خانه جعفررفتم چـون بـه در منزل او رسيدم در زدم , خدمتكارش بيرون آمد و گفت : چه مى خواهى ؟
گفتم : بر آن مـرد شـريـف سلامى كنم خدمتكار گفت : ايشان در حال خواندن نمازند من مقابل درنشستم ديـرى نـگـذشت كه خدمتكار بيرون آمد و گفت : به اميد خدا, وارد شو من داخل خانه رفتم و به حـضـرت سـلام كردم جواب سلامم را داد و فرمود: بنشين , خدا تو را بيامرزد من نشستم حضرت مـدتـى سر به زير افكندو آن گاه سرش را بلند كرد و فرمود: كنيه ات چيست ؟
گفتم : ابو عبداللّه فـرمود: خداوند كنيه ات را استواربدارد و تو را توفيق دهاد اى ابو عبداللّه ! چه مى خواهى ؟
با خودم گـفـتم : اگر از ديدار او و سلام گفتن براى من بهره اى جز همين دعا نباشد, باز هم بهره زيادى بـرده ام حضرت دوباره سرش را بلند كرد و فرمود:چه مى خواهى ؟
گفتم : من از خداوند خواستم كـه دل تـو را نـسـبـت به من متمايل و مهربان گرداند و از دانش تو روزيم فرمايد و اميدوارم كه خداى تعالى خواهشى را كه از او درباره اين مرد شريف كردم اجابت كرده باشد حضرت فرمود: اى ابـو عبداللّه ! دانش به آموختن نيست بلكه نورى است كه در دل هر كس كه خداوند تبارك و تعالى خـواهـان هـدايـتـش بـاشـد, مى افتدبنابراين , اگر خواهان دانش هستى پيش از هر چيز حقيقت عبوديت را در جان خودت جستجو كن وعلم را با به كار بستن آن بجوى و از خداوند فهم بخواه تا بـه تـو بـفـهـماند گفتم : اى بزرگوار! فرمود: بگو,اى ابو عبداللّه گفتم : اى ابو عبداللّه ! حقيقت عـبوديت چيست ؟
گفت : سه چيز: اول اين كه بنده در آنچه خداوند به او عطا فرموده است , براى خود مالكيتى قائل نباشد, زيرا بندگان و غلامان مالك چيزى نيستند, مال را مال خدا مى دانند و آن را در هـر جـا كه خداوند فرموده است به مصرف مى رسانند دوم اين كه بنده براى خود تدبير و چاره انديشى نكند سوم اين كه : همه سرگرمى و اشتغالش به چيزى باشد كه خداى تعالى او را به انـجام آن فرمان داده يا از ارتكابش نهى فرموده است , زيرا هر گاه بنده در آنچه خداى تعالى به او داده اسـت , براى خود مالكيتى قائل نباشد,انفاق كردن آنها در مواردى كه خداوند فرمان به انفاق داده اسـت , بـرايـش آسـان مى شود و هر گاه بنده تدبير و چاره گرى كار خود را به مدبر خويش واگـذارد, مـصـائب و گـرفتاريهاى دنيا بر وى آسان گردد وهر گاه بنده به اوامر و نواهى خدا سـرگـرم شود, ديگر فرصتى براى ستيزه گرى و فخر فروشى با مردم پيدانمى كند پس , هر گاه خداوند بنده را با اين سه خصلت بنوازد, مشكل دنيا و شيطان و مردم بر او آسان شود و دنيا را براى فـزونـخواهى و فخر فروشى نجويد و چشمش دنبال جاه و جلال مردم نباشد و روزگارخويش را بـيـهوده نگذراند اين نخستين پلكان پرهيزگارى است خداى تبارك و تعالى فرموده است :((اين سـراى آخـرت را بـراى كـسـانـى قرار مى دهيم كه خواهان برترى و تبهكارى در زمين نيستند و فـرجام (نيك ) از آن پرهيزگاران است )) گفتم : اى ابو عبداللّه ! به من سفارشى بفرما فرمود: تو را بـه نـه چـيـزسـفـارش مى كنم كه اينها سفارش من به طالبان راه خداى تعالى است و از خداوند مـى خـواهم كه تو را در به كار بستن آنها توفيق دهد سه چيز از اين نه چيز به رياضت نفس مربوط مـى شود و سه چيز به بردبارى وسه ديگر به دانش اينها را حفظ كن و زنهار كه ناچيزشان شمارى عـنـوان مـى گـويـد: دلم را بكلى به آن حضرت سپردم حضرت فرمود: آن سه چيز كه به رياضت مربوط مى شود اينهاست : از خوردن آنچه كه ميل و اشتها بدان ندارى , خوددارى كن , زيرا اين كار حـمـاقت و كودنى به بار مى آورد ديگر آن كه تا گرسنه نشده اى غذا نخور و هر گاه غذا خوردى , حـلال بـخـور و نام خدا بگو و اين حديث رسول خدا(ص ) را به ياد آر كه : آدمى هيچ ظرفى بدتر از شكم خويش پر نكرد اما چون چاره اى از خوردن نيست , پس يك سوم معده را به غذا اختصاص ده , يك سوم ديگرش را به آب و نوشيدنى و يك سوم راهم به نفس آن .

آن سه چيز كه به بردبارى مربوط مى شود اينهاست : چنانچه كسى به تو گفت : اگر يكى بگويى ده تامى شنوى , در پاسخش بگو: اگر ده تا بگويى يكى هم نخواهى شنيد اگر كسى به تو ناسزا گفت , به او بگو:اگر آنچه مى گويى راست باشد, از خداوند مى خواهم كه مرا بيامرزد و اگر دروغ باشد, از خـداونـدمى خواهم كه تو را بيامرزد (سوم اين كه ) اگر كسى به تو سخن زشتى گفت , تو او را نصيحت و ارشاد كن .

آن سه چيز كه به دانش مربوط مى شود, اينهاست : آنچه نمى دانى از دانشمندان بپرس و زنهار كه به قصدمجادله و آزمودن از ايشان سؤالى كنى زنهار كه بر اساس راى خود كارى كنى و در كارها تا جـايـى كـه راه دارد, به احتياط عمل كن از فتوا دادن بگريز چنان كه از شير مى گريزى و گردن خـود را پلى براى مردم قرار مده اينك ,اى ابوعبداللّه ,تورانصيحت وراهنمايى كردم برخيز و مرا تنها بـگـذار و ورد و دعـايـم را برمن خراب مكن , زيرا من مردى هستم كه نسبت به نفس خود بخل و مضايقه مى ورزم و درود بر كسى كه از راه هدايت پيروى كند.

ارزش علم.

ـ امام صادق (ع ): علماى شيعه ما, نگهبانان مرزى هستند كه در آن سويش ابليس و ديوهاى او قرار دارند و جلو يورش آنها به شيعيان ناتوان ما و تسلط يافتن ابليس و پيروان او بر آنان را, مى گيرند.
ـ امـام عـلى (ع ): اگر نبود همايش آن جمعيت انبوه و اين كه با وجود يار و ياور حجت تمام است و اگـر نـبـود كـه خداوند از دانشمندان پيمان گرفته است كه در برابر سيرى ستمگر وگرسنگى ستمديده آرام ننشينند و بدان رضايت ندهند, هر آينه مهار شتر خلافت را بر كوهان آن مى انداختم .

ـ امام صادق (ع ): علما امينند و پرهيزگاران دژ و جانشينان (پيامبر) مهتر.
ـ پيامبر خدا(ص ): علما پيشوايند و پرهيزگاران مهتر.
ـ امام صادق (ع ): شهرياران , فرمانرواى بر مردمند و عالمان فرمانرواى بر شهرياران .

ـ امام على (ع ): عالمان , فرمانرواى بر مردمند.
ـ دانشمندان به سبب فراوانى نادانان , در ميان آنها, غريبند.
ـ امـام هـادى (ع ): اگـر بـعـد از غـيبت قائم ما(ع ) نبود وجود علمايى كه به سوى او مى خوانند و بـه وجـود او رهنمون مى شوند و با حجتهاى الهى از دين او دفاع مى كنند و بندگان ناتوان خدا را ازدامهاى ابليس و پيروان او مى رهانند, بيگمان همه مردم از دين خدا برمى گشتند.
ـ امام على (ع ): علما, اخلاقشان از همه مردم پاكتر و ريشه طمعهايشان از همه كمتر است .

عالمان امانتداران خدايند.

ـ پيامبر خدا(ص ): عالمان , امناى خدا در ميان خلق اويند.
ـ عالمان , امناى امت من هستند.
ـ عالم , امانتدار خدا در زمين است .

ـ عـلـم , سـپرده خدا در روزى زمين اوست و عالمان امانتداران اين سپرده خدايند پس , هر كه به عـلمش عمل كند, امانت او را پرداخته است و هر كه عمل نكند, در ديوان خداى تعالى نوشته شود كه او از خيانتكاران است .

ـ عالمان , امناى پيامبرانند, تا زمانى كه با سلطان (حكومت ) نياميزند و دنيايى نشوند.

عالم .

ـ پيامبر خدا(ص ): برترى عالم بر ديگران , همچون برترى پيامبر بر امت خود است .

ـ امـام عـلـى (ع ): عـالـم , نـادان را مـى شـناسد چون خودش قبلا نادان بوده است اما نادان عالم رانمى شناسد, زيرا قبلا عالم نبوده است .

ـ عالم , با دل و جان خود نگاه مى كند, نادان با چشم و مردمك خود مى نگرد.
ـ عالم , در حقيقت كسى است كه دانش او وى را به پارسايى و پرهيزگارى و دل بركندن ازدنياى فانى و شيفتگى به بهشت فرا خواند.
ـ سبكسرى و غفلت در دل عالم وجود ندارد.