ميزان الحكمه جلد ۶

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۹ -


ـ بـعد از آن كه با اميرالمؤمنين (ع ) به خلافت بيعت شد , طلحه و زبير از آن حضرت انتقاد كردند كه باآنان مشورت نمى كند و در كارها از ايشان كمك نمى گيرد , امام (ع ) در جواب آنها فرمود : به خـداسـوگـند كه من به خلافت رغبتى نداشتم اما چون به من رسيد , به كتاب خدا و دستورها و تـكـاليف آن درزمينه حكومت نگريستم و از آن پيروى كردم و به روشى كه پيامبر وضع كرده نيز نگاه كردم و آن راسرمشق قرار دادم بنابر اين , در اين زمينه (حكومت ) نه به نظر شما دو تن نيازى داشـتـم و نـه بـه نـظر غيرشما و هيچ حكمى هم پيش نيامده كه آن را ندانم و در نتيجه با شما و برادران مسلمانم مشورت كنم اگرچنين مساله اى پيش مى آمد , نه از شما روى مى گردانم و نه از ديگران .

مشيت .

فرق ميان مشيت و اراده .

ـ امـام رضـا(ع ) در پـاسـخ بـه سـؤال از مـشـيت و اراده , فرمود : مشيت عبارت از خواستن چيز است واراده به انجام رساندن آن .

ترغيب به مستثنى كردن مشيت خد.

قرآن .

((هـرگـز در مـورد چيزى مگوى كه من آن را فردا انجام خواهم داد مگر خداوند بخواهد و چون فـراموش كنى ,پروردگارت را به يادآر و بگو : اميد كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديكتر از اين به صواب است , هدايت كند)).
ـ امـام عـلى (ع ) : گروهى از يهود درباره چيزى از پيامبر(ص ) پرسيدند , آن حضرت فرمود : فردا بـيـايـيد تا جوابتان را بدهم ـ و ان شااللّه نگفت ـ, پس , تا چهل روز از آمدن جبرئيل (ع ) نزد پيامبر جلوگيرى شد بعد از چهل روز بر پيامبر فرمود آمد وگفت :((هرگز در مورد چيزى مگوى )).
ـ امام صادق (ع ) در پاسخ به سؤال از آيه ((و چون فراموش كنى , پروردگارت را به ياد آر)) , فرمود : يعنى اگر فراموش كردى ان شااللّه بگويى وبعد يادت آمد , همان زمان كه به يادت آمد , ان شااللّه بگو.
ـ پيامبر خدا(ص ) : نشانه كامل بودن ايمان بنده , اين است كه در هر كارى ان شااللّه بگويد.
ـ امام على (ع ) : سوگند به خدا ـ سوگندى كه در آن مشيت خدا را مستثنى مى كنم ـ نفس خود را چنان رياضت دهم كه اگر براى خوراك خود به قرص نانى دست يابد , شاد گردد و از نانخورش به نمك قناعت كند.

پيرى .

پيرى و موى سپيد.

قرآن .

((گفت : اى پروردگار من ! استخوان من سست گشته و (موى ) سرم از پيرى سفيد شده است و ـ اى پروردگار من ـ هرگزدر دعاى تو نااميد نبوده ام )).
((خـداسـت آن كس كه شما را ابتدا ناتوان بيافريد , آن گاه پس از ناتوانى نيرومند ساخت , سپس بعد از نيرومندى ناتوانى و پيرى داد هر چه بخواهد مى آفريند و او داناى تواناست )).
ـ امام على (ع ) : موى سپيد پيك مرگ است .

ـ پيرى , آخرين وعده گاه نيستى است .

ـ هرگاه (موى ) سياه تو سپيد شود , خوشترين (دوران عمر) تو از بين برود.
ـ موى سپيد بهترين هشدار دهنده است .

ـ وقار پيرى , روشنايى و زيور است .

ـ وقار پيرى , نزد من دوست داشتنى تر از خرمى جوانى است .

ـ هرگاه خردمند پير شود , خرد او جوان گردد و هرگاه نادان پير شود , نادانى او جوان گردد.
ـ امـام بـاقـر(ع ) : ابـراهـيـم (ع ) صـبـحـگاه موى سفيدى در محاسن خود ديد , گفت : خداوند پروردگارجهانيان را سپاس كه مرا به اين سن رساند و لحظه اى معصيت او نكردم .

ـ پيامبر خدا(ص ) : پير , با برخوردارى ازعشق به همدم و زندگى دراز و مال , بسيار جوان است .

نخستين كسى كه مويش سپيد شد.

ـ امـام عـلـى (ع ) : (در روزگـاران گـذشـته ) مرد سالخورده مى شد و مى مرد , اما مويش سپيد نمى گشت به اين سبب گاه مردى به محفلى كه در آن پدر و پسرانش جمع بودند مى آمد , پدر را از پـسر بازنمى شناخت و مى پرسيد : كدام يك پدر شماست ؟
تا آن كه روزگار ابراهيم فرا رسيد او به درگاه خداعرض كرد : بار خدايا! مرا پير گردان تا بدان وسيله باز شناخته شوم پس ابراهيم پير شد و موى سر وصورتش سفيد گشت .

ـ امام صادق (ع ) : (در روزگاران گذشته )موى (سر و ريش ) مردم سفيد نمى شد ابراهيم (ع ) موى سـپيدى در محاسن خود ديد , عرض كرد :پروردگارا! اين چيست ؟
خداوند فرمود : آن وقار است عرض كرد : پروردگارا! بر وقار من بيفزاى .

ـ چيزى را نديدم كه به سوى چيزى شتابنده تر از سپيدى موى , به سوى مؤمن باشد موى سپيد در دنيا براى مؤمن وقار است و در روزقيامت نورى درخشان خداى تعالى با موى سپيد به خليل خود ابراهيم (ع ) وقار بخشيد پس ابراهيم عرض كرد : پروردگارا! اين چيست ؟
خداوند به او فرمود : اين وقار است ابراهيم گفت : پروردگارا! بروقار من بيفزاى .

احترام نهادن به سالخوردگان .

ـ پيامبر خدا(ص ) : احترام نهادن به مسلمان سالخورده , احترام به خداوند است .

ـ امام صادق (ع ) : بزرگسالان خود را احترام كنيد و صله ارحام به جاى آوريد.
ـ از ما نيست كسى كه به بزرگسالان ماحرمت ننهد و با خردسالانمان مهربان نباشد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : احترام نهادن به سالخورده امت من , احترام نهادن به من است .

شيعه .

مقام شيعه .

قرآن .

((و بى گمان ابراهيم از پيروان اوست آن گاه كه با دلى پاك به (پيشگاه ) پروردگارش آمد)).
((پـس , در شـهـر دو تـن را ديـد كـه بـا هـم زد و خـورد مى كنند : يكى از پيروان او و ديگرى از دشمنانش )).
ـ امام باقر(ع ) : از ام سلمه , همسرپيامبر(ص ) , درباره على بن ابى طالب (ع ) سؤال شد , گفت : از رسول خدا(ص ) شنيدم كه مى فرمايد :على و شيعيان او همان رستگارانند.
ـ امـام عـلى (ع ) : از حسدورزى مردم نسبت به خودم نزد رسول خدا(ص ) شكوه كردم آن حضرت فرمود : اى على ! نخستين چهار نفرى كه واردبهشت مى شوند من هستم و تو و حسن و حسين , و پـشت سر ما ذريه ما وارد مى شوند و پشت سر ذريه مادوستداران ما و شيعيان ما از سمت راست و چپ م.

ويژگيهاى شيعه (1).

اقتدا به على (ع ).
ـ امـام عـسكرى (ع ) : شيعيان على (ع ) آنانندكه باكشان نيست در راه خدا مرگ به سراغ آنان آيد يا آنـان بـه پيشواز مرگ روند , شيعيان على (ع ) آنانندكه برادرانشان را بر خود ترجيح مى دهند , هر چـنـد خود نيازمند باشند و آنانند كه خداوند ايشان را در آن جا كه نهى كرده نمى بيند و در آن جا كـه امـر كـرده هميشه حاضر مى بيند , شيعيان على (ع ) آنانند كه درگراميداشت برادران مؤمن خويش به على (ع ) اقتدا مى كنند.
ـ امـام صـادق (ع ) : شـيـعـيـان مـا اهل پارسايى و سختكوشى (در عبادت ) هستند , اهل وفادارى وامـانـتـداريند , اهل زهد و عبادتند , آنانند كه در شبانه روز پنجاه و يك ركعت نماز مى گزارند , شـبـها را به عبادت سپرى مى كنند و روزها را به روزه دارى , زكات اموال خود را مى پردازند و به حج مى روند و ازهر حرامى دورى مى كنند.
ـ شـيـعـه مـا كـسـى اسـت كـه آنـچـه را نيك مى شمارد , پيش مى برد و از آنچه زشت مى داند , خـوددارى مـى كـنـد , خوبيها را آشكار مى سازد و از سر شوق و اشتياق به رحمت خداى بزرگ به كارهاى سترگ مى شتابد , پس او از ماست و رو به سوى ما دارد و هر جا كه ما باشيم با ماست .

ـ امـام بـاقر(ع ) : شيعه ما نيست مگر كسى كه از خدا بترسد و او را فرمان برد , آنان جز با فروتنى و خاكسارى و امانتدارى و بسيارى ياد خدا شناخته نمى شوند.
ـ امـام صـادق (ع ) : شـيـعـيـان مـا(از خـوف خـدا) رنـگ پريده و پژمرده و تكيده اند , همانان كه چون تاريكى شب فرا رسد با غم و اندوه به استقبال آن مى روند.
ـ در حـقـيـقـت شيعه على كسى است كه عفت بطن و فرج دارد , (در عبادت ) سختكوش است , براى آفريدگار خود كار مى كند , به پاداش او اميد دارد و از كيفرش بيمناك است , هرگاه چنين افرادى راديدى (بدان كه ) آنان شيعه جعفرند.
ـ شـيـعـيـان مـا را در سه چيز بيازماييد : در مواظبت بر اوقات نمازها , در نگهدارى اسرارشان از دشمنان ما و در همدردى و كمك مالى به برادرانشان .

ـ پـيـامبر خدا(ص ) : شيعه ما كسى است كه ازما پيروى كند و پا جاى پاى ما بگذارد و به كردار ما اقتدا نمايد.
ـ امام صادق (ع ) : شيعيان ما با چند خصلت شناخته مى شوند : با سخاوت و بخشش به برادران و با گزاردن پنجاه ركعت نماز در شبانه روز.
ـ امام باقر(ع ) : عقايد مختلف شما رامتزلزل و گمراه نكند, به خدا قسم شيعه ما نيست مگر كسى كه از خداى عزوجل اطاعت كند.
ـ محمد بن حنفيه : وقتى اميرالمؤمنين (ع ) بعد از جنگ با اهل جمل به بصره آمد , احنف بن قيس آن حـضـرت را دعـوت كرد او غذايى تهيه نمود و در پى ايشان و يارانش فرستاد حضرت (به منزل احـنـف )آمـد و سـپس به او فرمود : اى احنف ! يارانم را صدا بزن پس , جماعتى شكسته و پژمرده مـانـند مشكهاى فرسوده وارد شدند احنف بن قيس عرض كرد : اى اميرالمؤمنين ! اين چه وضعى است كه به سر آنان آمده است ؟
آيا از كمبود غذاست ؟
يا از وحشت و دشوارى جنگ ؟
اميرالمؤمنين صـلـوات اللّه عليه فرمود : نه اى احنف ! بلكه خداوند سبحان مردمانى را دوست دارد كه در سراى دنـيـا او را هـمـچـون كسانى پرستيدند كه مى دانند به روز قيامت نزديكند , پيش از اين كه آن را مشاهده كنند , از اين رو , خود را درراه آن به رنج درافكندند.
ـ امـام على (ع ) : به خدا سوگند كه , شيعيان من مردمانى بردبارند و خدا و دين او را مى شناسند , از خـدا اطـاعـت مى كنند و فرمانش را مى برند , به واسطه محبت او رهيافته اند , تكيده عبادتند , معتكف دير زهدند , از شب زنده دارى رنگشان زرد است , بر اثر گريه چشمانشان كم سو و آبريزان اسـت , لـبـانـشـان بر اثر ذكر گفتن خشكيده , شكمهايشان ازگرسنگى به پشت چسبيده است ربـانيت و خداپرستى در رخسارشان معلوم است و پارسايى وخداترسى در سيماشان , چراغهاى هر تاريكى و ظلمتى هستند اگر در محفلى حاضر باشند كسى آنهارا نمى شناسد و اگر نباشند كسى جوياى آنان نمى شود اينان پيروان پاك و برادران ارجمند من هستند ,وه كه چه شوقى به آنان دارم .

ـ شيعيان ما در راه ولايت ما به يكديگربذل و بخشش مى كنند و در راه محبت ما به يكديگر محبت مى ورزند , براى زنده كردن امر ما با يكديگرديدار مى كنند , همانان كه اگر خشمگين شوند , ستم نمى كنند و هرگاه خشنود شوند , زياده روى نمى كنند, براى همسايگان خود بركتند و با معاشران خويش به صلح و صفا رفتار مى كنند.
ـ خداى تعالى به زمين نگريست و ما را انتخاب كرد و براى ما پيروانى برگزيد كه ياريمان مى كنند واز شـادى ما شادمان مى شوند و از اندوه ما اندوهناك , در راه ما جان و مال خود را نثار مى كنند , آنان ازمايند و رو به سوى ما دارند و در بهشت با ما هستند.
ـ امام حسن (ع ) در جواب مردى كه عرض كرد : من از شيعيان شما هستم , فرمود : اى بنده خدا! اگـرمـطيع اوامر و نواهى ما باشى , راست مى گويى ولى اگر چنين نباشى پس با ادعاى منزلت والايى كه تواهل آن نيستى , بر گناهانت ميفزاى مگو : من از شيعيان شما هستم , بلكه بگو : من از دوسـتـداران شـمـا ودشـمن دشمنان شما هستم در اين صورت , تو آدم خوبى هستى و به خوبى گرايش دارى .

ـ امـام عـلـى (ع ) : شيعيان ما آنانند كه خدا شناسند , به فرمان خدا عمل مى كنند , اهل فضايلند , زبانشان گوياى راستى و درستى است , خوراكشان بخور نمير است , پوشاكشان ميانه روى است , راه رفـتـنشان بافروتنى است آنان را بيمار و خل و ديوانه مى پندارى حالى كه چنين نيستند بلكه عـظـمـت پـروردگـارشـان و شكوه قدرت او چنان در آنان اثر گذاشته كه دلهايشان ديوانه او و خـردهـايـشـان در بـرابـرش حيران و سرگشته شده است شوق و اشتياق آنان سبب گشته كه با كـارهـاى پـاك و پاكيزه به سوى خداى تعالى بشتابند , به عمل اندك براى او رضايت نمى دهند و اعمال زياد را برايش زياد نمى شمارند.
ـ عـبـداللّه بـن زيـاد : در منا به امام صادق (ع ) سلام كرديم و من عرض كردم : يابن رسول اللّه ! ما جـمـاعـتـى كوچگريم و نمى توانيم هر وقت بخواهيم در مجلس شما حاضر شويم , بنابر اين , ما را سـفـارشـى بـفـرماييد؟
حضرت فرمود : بر شما باد به تقواى خدا و راستگويى و امانتدارى و حسن معاشرت بامعاشرانتان و رواج دادن سلام و اطعام مردم در مساجدشان نماز بخوانيد و بيمارانشان را عيادت كنيد ودر تشييع جنازه هايشان شركت نماييد , زيرا پدرم به من حديث فرمود كه بهترين افـراد هـمـيـشـه از ميان پيروان ما خاندان بوده اند اگر فقيهى بوده از ميان آنها بوده است , اگر مـؤذنـى بـوده از آنان بوده است , اگر امامى بوده ازآنان بوده است , اگر امانتدارى بوده از ميان ايـشـان بـوده اسـت , اگـر صاحب وديعه اى بوده از آنان بوده است واينچنين ما را محبوب مردم گردانيد و منفور ايشان مسازيد.
ـ ابـو مـريـم از امـام بـاقـر(ع ) نـقل مى كند : روزى پدرم در حضور اصحابش فرمود : كدام يك از شماحاضر است اخگرى آتش در مشت خودبگيرد و آن را نگه دارد تا خاموش شود؟
همه ترسيدند و هـيـچ كـس حـاضر به اين كار نشد من برخاستم و گفتم :پدرجان ! امر مى فرماييد من اين كار را بكنم ؟
پدرم فرمود : مقصودم تو نبودى من و تو يكى هستيم , بلكه مقصودم اينها بودند.
حـضـرت باقر(ع ) فرمود : پدرم سه بار اين جمله را تكرار كرد سپس فرمود : چه بسيار است حرف وچـه انـدك است عمل ؟
براستى كه اهل عمل كم هستند بدانيد كه من كسانى را كه اهل كردار و گـفـتار , هردو , هستند مى شناسم به خدا سوگند كه گويا زمين آنان را زنده زنده در كام خود فرو برده است .

ـ امام كاظم (ع ) به موسى بن بكر واسطى فرمود : اگر شيعيان خود را جدا و مشخص كنم در ميان آنان جز اهل حرف پيدا نكنم و اگر آنان را بيازمايم همگى مرتد از كار در آيند و اگر آنان را خوب و بد و سره وناسره كنم از هر هزار نفر يك نفر خالص پيدا نشود و اگر ايشان را از غربال بگذرانم , جز آن كـه متعلق به من است كسى باقى نماند آنها مدتهاست كه بر اريكه ها لميده اند و مى گويند : ما شـيـعه على هستيم , در صورتى كه شيعه على فقط كسى است كه كردارش گفتارش را تصديق كند.

ويژگيهاى شيعه (2).

پارسايان شب اند و شيران روز.
ـ امـام باقر(ع ) در بيان اوصاف شيعه , مى فرمايد : آنان دژهايى استوارند , سينه هايشان امانتدار (و رازنگهدار) است و انديشه هايشان درست و صائب نه دهان لق و سخن چينند و نه جفاكار و دورو , پارسايان شب اندو شيران روز.
ـ امـام عـلى (ع ) به نوف بكالى مى فرمايد : اى نوف ! آيا مى دانى شيعه من كيست ؟
عرض كرد : نه , بـه خـدا فـرمـود : شـيعيان من آنانند كه لبانشان (از تشنگى روزه دارى ) خشكيده و شكمهايشان (ازگرسنگى ) به پشت چسبيده است , آنان كه پارسايى در رخسارشان پيداست پارسايان شب اند و شيران روز.

ويژگيهاى شيعه (3).

نيروى بينش .

ـ امـام صادق (ع ) : شيعيان ما داراى چهار چشم هستند : دو چشم در سر و دو چشم در دل بدانيد كه همه مردمان چنينند جز اين كه خداى عزوجل چشمان شما را باز و بينا كرده و چشمهاى آنان را كورساخته است .

ـ اگر شيعيان ما درست بودند فرشتگان با آنان دست مى دادند و ابرها بر سرشان سايه مى انداخت ودر روز هـم مـى درخـشيدند و از فراز سر و زير پاى خود , روزى مى گرفتند (بركت از آسمان و زمين برآنان مى باريد) و هر چه از خدا مى خواستند به آنها مى داد.

آنكه شيعه نيست (1).

ـ امـام صـادق (ع ) : شـيـعه ما نيست , آن كه به زبان دم (از تشيع ) زند اما در عمل برخلاف اعمال وكردار ما رفتار كند.
ـ اى شـيـعـيـان آل مـحـمـد! از ما نيست كسى كه در هنگام خشم خوددار نباشد و در برخورد با همنشين وهمسفر خود و كسى كه با او دست آشتى داده , و آن كه با وى مخالف است رفتارى نيكو در پيش نگيرد.
ـ امام كاظم (ع ) : شيعه ما نيست كسى كه در تنهايى و خلوت , دلش ترسان (از خدا) نباشد.
ـ امام صادق (ع ) : شيعه ما نيست كسى كه در شهرى هزار نفرى به سر برد و در آن شهر پارساتر از اووجود داشته باشد.
ـ گروهى مى گويند كه من امام آنها هستم به خدا قسم كه من امام آنها نيستم خدا لعنتشان كند , هـر چـنـد مـن پرده پوشى مى كنم , آنان پرده درى مى كنند من مى گويم : چنين و چنان , آنان مى گويند : مقصودش فلان و بهمان است من در حقيقت امام كسى هستم كه اطاعتم كند.
ـ امـام عـسـكـرى (ع ) : مـردى به رسول خدا(ص ) عرض كرد : فلان كس به ناموس همسايه خود نـگـاه مـى كند و اگر دستش برسد از ارتكاب حرام هم ابايى ندارد رسول خدا(ص ) عصبانى شد و فـرمـود : او رانـزد مـن بياوريد مرد ديگرى عرض كرد : اى رسول خدا! او از شيعيان شماست و به دوستى شما وعلى (ع ) اعتقاد دارد و از دشمنان شما دو تن , ابراز بيزارى مى كند! رسول خدا(ص ) فرمود : نگو كه او ازشيعيان ماست , زيرا دروغ است : همانا شيعه ما كسى است كه از ما دنباله روى و از كردار ما پيروى كند.
ـ امـام صـادق (ع ) : اصـحـاب مـن مردمانى خردمند و پرهيزگارند بنابراين , كسى كه خردمند و پرهيزگارنباشد از اصحاب من نيست .

آنكه شيعه نيست (2).

ـ امام صادق (ع ) : شيعه ما نيست كسى كه چهار چيز را انكار كند : معراج , سؤال قبر , آفريده شدن بهشت و دوزخ و شفاعت .

ـ شيعيان ما هر عيبى داشته باشند سه عيب ندارند : در بين آنها كسى كه گدايى كند وجود ندارد , درميانشان بخيل وجود ندارد , در ميانشان كسى كه لواط دهد يافت نمى شود.

شيعه و كمك به برادران .

ـ امـام صـادق (ع ) از مـردى احـوال بـرادران (مـؤمنش ) را پرسيد , آن مرد از آنها تعريف و تمجيد كـردحضرت فرمود : رسيدگى ثروتمندانشان به تهيدستانشان چگونه است ؟
آن مرد عرض كرد : انـدك فرمود : ديدار و سرزدن ثروتمندانشان از تهيدستانشان چگونه است ؟
مرد عرض كرد : اندك فرمود :دستگيرى و كمك مالى ثروتمندانشان به تهيدستانشان چگونه است ؟
مرد عرض كرد : شما اخلاق وصفاتى را مى فرماييد كه در ميان ما كمياب است حضرت فرمود : پس , چگونه آنان خود را شيعه مى دانند؟
.
ـ امام باقر(ع ) به يكى از اصحاب خود كه در حضور آن حضرت از فراوانى شيعه سخن به ميان آورد , فرمود : آيا توانگر به تهيدست توجه مى كند؟
و آيا نيكى كننده از كسى كه (در جواب خوبيش ) به او بدى كرده گذشت مى كند؟
آيا با يكديگرهمدردى مى كنند؟
عرض كردم : خير فرمود : آنها شيعه نيستند , شيعه كسى است كه اين كارها را بكند.
ـ اى اسـمـاعـيل ! آيا در ميان شما اگر مردى ردايى نداشته باشد و يكى از برادرانش رداى اضافى داشته باشد , آن را به او مى دهد تا او هم صاحب ردايى شود؟
عرض كردم : خير فرمود : اگر ازارى داشـتـه باشد ,آن را براى يكى از برادران خود مى فرستد كه او هم صاحب ازار شود؟
عرض كردم : خير حضرت دستش را بر ران خود زد و فرمود : اينها برادر نيستند.

انواع شيعه .

ـ امـام صـادق (ع ) : شـيعه سه نوع است : دوستدار مهرورز ( نسبت به ما) چنين شيعه اى از ماست وشـيـعه اى كه خود را به ما مى آرايد و كسى كه خود را به ما بيارايد , ما مايه آراستگى او هستيم و شيعه اى كه ما را وسيله ارتزاق خود قرار مى دهد , كسى كه به وسيله ما ارتزاق كند به فقر گرفتار آيد.
ـ امـام بـاقـر(ع ) : شـيـعـيـان ما سه دسته اند : دسته اى به نام ما مردم را مى چاپند دسته اى مانند آبگينه اند كه (هرچه را درونش هست ) نمايان مى سازد ((12)) و دسته اى مانند زر سرخ هستند كه هرچه بيشتر در آتش گداخته شود نابتر مى شود.
ـ شـيـعـيـان سـه دسـتـه انـد : دسته اى به وسيله ما خود را مى آرايند (با انتساب خود به ما براى خـويـشـتـن كسب آبرو و حيثيت مى كنند) و دسته اى از طريق ما ارتزاق مى كنند و دسته اى از ما هستند و با مايند.
ـ امـام صـادق (ع ) : مردم درباره ما بر سه گروهند : گروهى ما را دوست دارند چون منتظر قائم ماهستند تا از دنياى ما به نوايى برسند , اينان سخنان ما را مى گويند و آنها را حفظ مى كنند اما به كـردار مـارفـتار نمى كنند بزودى خداوند اين عده را در آتش محشور خواهد كرد , گروهى ما را دوسـت دارنـد وسـخـن مـا را مى شنوند و به اعمال ما رفتار مى كنند تا به نام ما مردم را بچاپند , خـداونـد شكم اين عده را ازآتش پرمى كند و گرسنگى و تشنگى را بر ايشان مسلط مى گرداند , گـروهـى مـا را دوست دارند و گفتار مارا حفظ مى كنند و امر ما را اطاعت مى نمايند و برخلاف كردار ما رفتار نمى كنند , اينان از ما هستند و ما ازآنان .

ـ مـردى خـدمـت امـام صـادق (ع ) رسـيد و ادعا كرد كه من از دوستداران و مواليان شما هستم حـضـرت فرمود : تو از كدام دوستداران ما هستى ؟
مرد سكوت كرد سدير پرسيد : يابن رسول اللّه ! مـگـر شـمـا چندنوع دوستدار داريد؟
حضرت فرمود : دوستداران ماسه طبقه اند : طبقه اى كه در ظاهر ما را دوست دارند , اما در باطن دوستمان ندارند , طبقه اى كه در باطن دوستمان دارند اما در ظـاهـر مـا را دوست ندارند و طبقه اى كه در باطن و ظاهرما را دوست دارند اينان طراز اولند طـبـقـه دوم , طـراز پـايـيـنـند در ظاهر به ما اظهار محبت مى كنند اما به شيوه پادشاهان عمل مى نمايند زبانهايشان با ماست و شمشيرهايشان بر ضد ما طبقه سوم , در مرتبه متوسط جاى دارند در دل مـا را دوسـت دارنـد امـا در ظـاهـر دوست ما نيستند به جان خودم كه اگر در باطن مارا دوسـت داشـتـنـد روزه داران روز و عـابدان شب بودند و اثر عبادت را در چهره آنان مى ديدى و تسليم وفرمانبردار بودند.
مـرد گـفـت : من از دوستداران باطنى و ظاهرى شما هستم امام صادق (ع ) فرمود : دوستداران بـاطنى وظاهرى ما نشانه هايى دارند كه با آنها شناخته مى شوند مرد پرسيد : آن نشانه ها چيست ؟
حـضرت فرمود : چندخصلتند اولين خصلت آن است كه خداى يگانه را چنان كه بايد شناخته اند و علم توحيد او را خوب آموخته اند.

نهى شيعيان از غلو.

ـ امام باقر(ع ) : اى جماعت شيعه ـ شيعه آل محمد ـ ! تكيه گاه ميانه باشيد كه تند رونده به سوى شـمـابـرگردد و عقب مانده به شما رسد مردى از انصار به نام سعد عرض كرد : فدايت شوم , تند رونـده كـيـست ؟
حضرت فرمود : گروهى كه درباره ما اعتقادى دارند كه ما خود آن اعتقاد را به خودمان نداريم اينها از مانيستند و ما از آنها نيستيم عرض كرد : عقب مانده كيست ؟
فرمود : كسى كه خواهان و جوياى خير است و به خير مى رسد و اجر آن را مى يابد.

رفتار زيبنده شيعه در برخورد با مردم .

ـ امـام صـادق (ع ) : اى گـروه شيعيان ! شما منسوب به ما هستيد پس مايه زينت ما باشيد , و مايه زشتى (و بد نامى ) ما نباشيد.
ـ رحـمـت خـدا بر آن بنده اى كه ما را نزد مردم محبوب گرداند و منفور آنان نكند به خدا قسم , اگـرمـحـاسـن سـخـن مـا را روايت مى كردند , ارجمندتر بودند و هيچ كس نمى توانست به آنها وصله اى بزند.
ـ رحـمـت خـدا بـر آن بنده اى باد , كه ما را محبوب مردم گرداند و منفور آنان نكند هان ! به خدا سـوگـنـد , اگر سخنان زيباى ما را روايت مى كردند ارجمندتر بودند و هيچ كس نمى توانست به آنان وصله اى بچسباند , اما يكى از آنان جمله اى (از ما) را مى شنود و ده جمله ديگر (از پيش خود) به آن اضافه مى كند.
ـ اى عـبدالاعلى ! از طرف من به شيعيان سلام و رحمت خدا را برسان و بگو : (حضرت صادق ) به شـمـا مـى گـويـد : رحمت خدا بر آن بنده اى باد , كه با اظهار سخنانى كه مردم درك مى كنند و خوددارى از بيان آنچه درك نمى كنند , دوستى مردم را به سوى خودش و ما جلب كند.
ـ اى جـمـاعـت شـيـعـه ! مـايه آبروى ما باشيدنه باعث بدنامى ما سخنان خوب به مردم بگوييد , زبانهايتان را نگه داريد و آنها را از بيهوده گويى وسخنان زشت باز داريد.
ـ امام هادى (ع ) به شيعيان خود مى فرمايد : از خدا بترسيد و مايه آبرو باشيد نه مايه بدنامى محبتها رابه سوى ما جلب كنيد و هرگونه زشتى را از ما دور سازيد.

مقام شيعه در قيامت .

ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : اى على ! اين دوستم جبرئيل از جانب خداى عزوجل به من خبر مى دهد كه بـه دوسـتدار و شيعه تو هفت خصلت داده است : آسانى در هنگام مردن , همدمى در تنهايى , نور درتاريكى , امنيت در هنگام ترس , برابرى كفه ميزان اعمال , گذر از صراط و وارد شدن به بهشت هشتادسال پيش از ورود ديگر مردمان .

ـ در روز قـيـامـت بـراى شـيـعـيـان مـن و شـيـعـيان اهل بيت من كه در دوستى ما خالص اند , منبرهايى پيرامون عرش گذاشته مى شود و خداى عزوجل مى فرمايد : اى بندگان من ! سوى من آييد تا كرامت خود را در ميانتان پخش كنم چرا كه شما در دنيا آزار ديديد.
ـ ابـن عباس از رسول خدا(ص ) درباره اين آيه پرسيد : ((و پيشتازان پيشى گيرنده آنان مقربانند )) ,حضرت فرمود : جبرئيل به من گفت : آنها على و شيعيان اويند آنان پيشتازان به سوى بهشتند و به سبب لطف و كرامت خداوند , به او نزديكند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : در روز قيامت اين شيعيان على هستند كه رستگارند.
ـ بـه عـلى (ع ) : در روز قيامت شيعيان تو سيراب و غير تشنه وارد مى شوند , و دشمنانت تشنه كام واردمى گردند و آب مى طلبند و كسى به آنان آب نمى دهد.

ادعاى تشيع .

ـ قـاضـى كـوفـه به عمار دهنى گفت رافضى عمار گريست قاضى علت گريه اش را پرسيد ,عمار گفت : (هم براى خودم مى گريم و هم براى تو) اما گريه ام براى خودم از اين روست كه تو مرا به مـنـزلـتـى ارجـمند نسبت دادى كه لايق آن نيستم گفتى من رافضى هستم واى بر تو , حضرت صادق (ع ) برايم حديث گفت كه : نخستين كسانى كه رافضى ناميده شدند جادوگرانى بودند كه وقـتى نشانه (نبوت ) موسى (ع ) را در عصايش ديدندبه اوايمان آوردند(وبه وى رضايت دادند) و از او پـيروى كردند ,و فرمان فرعون را رد كردند و در برابر هربلايى كه (ازطرف فرعون ) بر سرشان آمد گردن نهادند پس فرعون آنان را رافضى ناميد چون دين او را رفض (رد) كردند.
پس , رافضى كسى است كه هر آنچه را خداى تعالى ناخوش مى دارد رد كند , و هر آنچه را كه خدا به آن فرمان داده است به كار بندد در اين زمان , كجا چنين كسى يافت مى شود؟
.
بـراى خـود مـى گـريم چون مى ترسم (خداوند متعال ) از قلبم آگاه شود , و مرا كه چنين نام (و عـنـوان )شـريفى را بر خود پذيرفته ام مورد عقاب قرار دهد و فرمايد : اى عمار ! آيا تو دست رد به سـيـنـه اباطيل زدى و به طاعات عمل كرده اى كه او (قاضى ) به تو چنين گفت ؟
پس , اين , در صورتى كه خداوند با من مدارا كند , درجات مرا فرود آورد , و در صورتى كه بخواهد بر من سخت گيرد , موجب عذابى شديدگردد , مگر اين كه سروران من با شفاعتشان به دادم برسند.
و امـا گـريـه ام براى تو , به خاطر دروغ بزرگى است كه مرا به نامى غير از نامم خواندى , و ترس شـديدم از عذاب خداى تعالى بر توست كه شريفترين نامها را به پست ترين نام تبديل كردى چگونه بدن توعذاب (خدا , و عذاب ) اين سخنى كه گفتى تحمل خواهد كرد ؟
!.
ـ بـه امـام كاظم (ع ) گفته شد : در بازار برمردى گذشتيم كه داد مى زد : من از شيعيان خالص محمد و آل محمدم او جامه هايى را به مزايده گذاشته بود و جار مى زد : كيست كه به قيمت بالاتر بـخـرد , حـضرت فرمود : كسى كه قدر خود را شناخت در ورطه جهل و تباهى نيفتد آيا مى دانيد چنين كسى به چه مى ماند ؟
او همانند كسى است كه بگويد :((من مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار هستم )) و با اين حال كم فروشى مى كند , و عيبهاى كالايش را ازمشترى مخفى نگه مى دارد , و جـنـسـى را مى خرد و آن را به غريبه اى كه طالب آن جنس است به قيمت گران مى فروشد , و وقتى مشترى رفت مى گويد : من آن جنس را به كمتر از قيمتى هم كه او مى خواست مى دادم آيا چـنـيـن كـسـى مـانـنـد سلمان و ابوذر و مقداد و عمار است ؟
حاشا كه همانند اينان باشد اما (با اين حال ) ما او را منع نمى كنيم از اين كه بگويد: ((من از دوستداران محمد و آل محمد هستم , و از دوستان دوستان آنان و دشمن دشمنانشان مى باشم )).
ـ امام رضا(ع ) ـ در پاسخ به گروهى كه پرسيدند چرا دو روز به ايشان اجازه ملاقات با خود را نداد :چون شما ادعا مى كنيد كه شيعه اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع ) هستيد.
واى بـر شـما , شيعه او , در حقيقت , حسن و حسين (ع ) و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و محمد بـن ابـى بكرند كه با هيچ يك از دستورات آن حضرت مخالفت نكردند , و هيچ يك از نواهى وى را مرتكب نشدند.
امـا شـما كه مى گوييد شيعه او هستيد , بيشتر اعمالتان برخلاف خواست اوست , و در بسيارى از فـرائض كـوتـاهـى مى ورزيد , به حقوق بزرگ برادران دينى خود بى اعتنايى مى كنيد , و در جايى كه تقيه واجب نيست تقيه در پيش مى گيريد , و در جايى كه بايد تقيه كنيد تقيه نمى كنيد.
ـ بـه مردى كه گفت من از شيعيان خالص شما هستم : هان ! نيكى و صدقات خود به برادرانت را بـربـاد دادى چـون گـفـتـى : ((چگونه آنها را بر باددادم در حالى كه من از شيعيان خالص شما هستم )) واى بر تو , آيا مى دانى شيعيان خالص ما چه كسانى هستند ؟
عرض كرد : نه .

فـرمـود : شـيـعـيان خالص ما حزقيل مؤمن , مؤمن آل فرعون , است و صاحب ياسين كه خداوند تعالى درباره اش فرمود : ((و جا من اقصى المدينة رجل يسعى )) , و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار آيا توخودت را با اينان برابر مى كنى ؟
بدان كه تو با اين ادعايت فرشتگان و ما را آزردى .

مـرد عـرض كـرد : از خـدا آمـرزش مى طلبم و به درگاه او توبه مى برم پس چه بگويم ؟
حضرت فـرمـود :بـگـو : مـن از دوسـتـداران و علاقه مندان شما هستم , و دشمن دشمنان شما و دوست دوستانتان مى باشم .

ـ امام عسكرى (ع ) در مورد مردى كه متهم به قصد سرقت بود و ادعاى تشيع مى نمود به فرماندار فرمود : پناه بر خدا ! اين فرد از شيعيان على (ع )نيست و خداوند تنها به خاطر آن كه او فكر مى كند شيعه على (ع ) است در دست تو گرفتار نموده است .

صبح .

صبح .

قرآن .

((و سوگند به صبح چون آشكار شود)).
((و سوگند به صبح چون بدمد)).
((شـكـافـنـده صبحدم است و شب را براى آرامش و خورشيد و ماه را وسيله حساب قرار داد اين اندازه گيرى آن تواناى داناست )).
((بگو : هان , چه مى پنداريد اگر خدا شب راتا روز قيامت بر شما جاودانه كند , جز خداوندكدامين معبود برايتان روشنايى مى آورد؟
آيا نمى شنويد؟
)).
ـ امـام صـادق (ع ) بـعـد از سـخن درباره شب و روز , فرمود : اگر يكى از اين دو جاودانه مى شد , زنـدگى مردم هرگز سامان نمى يافت پس مدبر و آفريننده اين چيزها , روز را روشنى بخش قرار داد و شب رامايه آرامش .

آنچه در پاسخ ((چگونه صبح كردى ؟
))گفته شده است .

ـ مـسـيـح (ع ) در جـواب ((چـگونه صبح كردى ؟
)) فرمود : به آنچه اميد دارم نرسيده ام و از آنچه مـى تـرسـم حـذر نـتـوانـم , بـه طاعت مامور گشته ام واز معصيت نهى شده ام بنابراين , فقيرى درويش تر از خود نمى بينم .

ـ پيامبر خدا(ص ) نيز , فرمود : بهتر ازكسى كه روز را با روزه نياغازيده و از بيمارى عيادت نكرده و در تشييع جنازه اى شركت ننموده است .

ـ امـام عـلى (ع ) نيز , فرمود : صبح خود را در حالى آغاز كردم كه خوابيدنم همراه با خطرات است وبيداريم با ترس و نگرانيها و انديشه ام در روز مردن .

ـ نـيـز , فـرمود : صبح خود را در حالى آغاز كرديم كه فضل و نعمتهاى خدا بر ما بى شمار است ,با آن كـه بـسـيارى از آنها را برمى شماريم , پس نمى دانيم براى كدام نعمت شكر گزاريم , براى كار خوبى كه از مادر ميان مردم پخش كرده يا براى كار زشتى كه پوشانده است ؟
.
ـ نـيـز , فـرمـود : بـا نـعـمت و فضل خداوند بر مردى كه از برادرى ديدار نكرده و مؤمنى را شاد نـسـاخـته است [جابر كه راوى اين حديث است گويد :] عرض كردم : آن شادى چيست ؟
فرمود : اندوهى از اوبزدايد يا قرضى از جانب او بپردازد يا نيازش را برطرف سازد.
ـ بـامـدادى عـبـداللّه بن جعفر به عيادت امام على (ع ) كه بيمار بود , رفت و پرسيد : چگونه صبح كـردى ؟
حـضـرت فـرمود : فرزندم ! چگونه صبح كرده باشد , كسى كه حياتش رو به زوال است و دارويش موجب بيمارى اوست و از مامنش (مرگ ) براو وارد مى شود.
ـ امـام عـلـى (ع ) نـيز , فرمود : چگونه صبح خود را آغاز كرده باشد , كسى كه از جانب خداوند دو فـرشـته بر او گماشته شده اند و مى داند كه گناهانش در دفتر اعمالش نوشته مى شود؟
كه اگر پروردگارش به اورحم نكند سرانجامش آتش دوزخ است .

ـ فـاطمه زهرا(ع ) نيز , فرمود : صبح كردم در حالى كه دنياى شما را ناخوش دارم و از مردان شما نفرت و پس از آن كه آنها را سنجيدم دورشان افكندم .

ـ امـام حسن (ع ) نيز, فرمود: در حالى صبح كردم كه خداوندگارى بالاى سرم مى باشد و آتش رو بـه رويـم و مـرگ در پى من و حسابرسى مرا در ميان گرفته است و من گروگان عمل خويشم آنـچـه را دوسـت دارم نـمى يابم و آنچه را ناخوش دارم از خود دور نمى توانم كرد , كارها به دست كـسـى جـز مـن اسـت , اگـربخواهد عذابم مى كند و اگر بخواهد مرا مى بخشد با چنين وضعى كدامين تهيدست درويش تر از من است ؟
.
ـ امام حسين (ع ) نيز, فرمود : صبح كردم در حالى كه پروردگارى بالاى سرم مى باشد [ونظير آنچه برادر بزرگوارش فرموده بيان نمود] ـ امام سجاد(ع ) , نيز در پاسخ به سؤال : چگونه صبح كردى ؟
فرمود : در حالى صبح كردم كه هشت چيز از من خواسته مى شود : خداى تعالى عمل به فرايض از مـن مى خواهد و پيامبر(ص )عمل به سنت و خانواده روزى و نفس شهوت و شيطان معصيت و دو فـرشـتـه نـگـهـبان اعمال درستى عمل و ملك الموت روح و قبر جسد اين چيزها از من خواسته مى شود.
ـ نيز, فرمود: تو خود را شيعه ما مى پندارى و حال و روز ما را در هر صبح و شام نمى دانى ؟
در حالى صـبـح كـرديـم كـه در مـيـان قوم خود همچون بنى اسرائيليم در ميان خاندان فرعون مردان را مـى كـشـنـد و زنـان را زنـده نگه مى دارند و بهترين خلايق بعد ازپيامبر(ص ) بر فراز منبرها لعن مى شود و براى دشنام دادن به او مال و منال مى دهند.
ـ امـام بـاقـر(ع ) , نـيـز , فرمود : در حالى صبح كرديم كه غرق نعمتيم و آلوده به گناهان بسيار ,پـروردگارمان با نعمتهايش به ما اظهار محبت مى كند و ما با گناهانمان با او دشمنى مى ورزيم در حالى كه ما به اونيازمنديم و او از ما بى نياز است .

آنچه در شروع صبح سزاوار و ناسزاواراست .

ـ امـام صـادق (ع ) : در تـورات آمـده اسـت : هـركـه صـبـح خـود را با غم دنيا آغاز كند با خشم و نارضايتى از خدا آغاز كرده باشد.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : در تورات آمده است : هركه صبح خود را با آزمندى به دنيا آغاز كند آن را بـانـارضـايـى از خـدا آغـاز كرده باشد و هركه صبح خود را با شكوه از مصيبتى كه بر او وارد شده بياغازد , درحقيقت از پروردگارش شكوه كرده است .

ـ امـام عـلـى (ع ) : هـركـه صـبح خود را با غم و اندوه دنيا آغاز كند , با نارضايى از قضاى خدا آغاز كـرده بـاشـد و هـر كـه بـامـدادش را با شكوه از مصيبتى كه دامنگيرش شده بياغازد , با شكوه از پروردگار خودآغاز كرده باشد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هركه صبح كند و به فكر گرفتاريهاى مسلمانان نباشد , مسلمان نيست .

ـ امـام على (ع ) : هركه صبح خود را با هم وغم آخرت بياغازد , بى آن كه مال و ثروتى داشته باشد , بى نياز شود و بى آن كه اهل و عيالى داشته باشد ,از تنهايى به درآيد و بى آن كه ايل و تبارى داشته باشد قدرتمند باشد.
ـ پـيامبر خدا(ص ) : هركه صبح كند در حالى كه تندرست وآسوده خاطر باشد وخوراك يك روزخود راداشته باشد , چنان است كه دنيا را داشته باشد.