ميزان الحكمه جلد ۶

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۸ -


ـ بـنـدگـان نـيك خدا عزم كوچيدن كردند و اندك متاع ناپايدار دنيا را به پاداش فراوان فناناپذير آخرت , فروختند آن برادران ما كه در صفين خونهايشان ريخته شد از اين كه امروز زنده نيستند , زيـان نـكـردند كجايندآن برادران من كه راه را پيمودند و حق را به كار گرفتند آنان كه بر مرگ همپيمان شدند و سرهايشان نزد تبهكاران فرستاده شد؟
.

مقدر شدن شهادت و مرگ .

قرآن .

((مـى گـويـنـد : اگر ما را اختيارى بود اين جا كشته نمى شديم بگو : اگر در خانه هاى خود هم مى بوديد , كسانى كه كشته شدن بر آنها مقرر شده است , از خانه به قتلگاهشان بيرون مى رفتند)).
((اى كـسـانى كه ايمان آورده ايد! همانند آن كافران مباشيد كه درباره برادران خود كه به سفر يا جـنـگ رفـتـه بودند ,مى گفتند : اگر نزد ما مانده بودند نمى مردند يا كشته نمى شدند خدا اين پندار را چون حسرتى در دل آنها نهاد و خداست كه زنده مى كند و مى ميراند)).
ـ امـام عـلـى (ع ) : كـسـى كه از مرگ بگريزد نه بر عمرش افزوده مى شود و نه گريختن مانع فرا رسيدن روز مرگش مى شود.
ـ زيـاد بن نصر حارثى در روز صفين به عبداللّه بن بديل گفت : امروز روز سختى است و جز افراد نـيـرومـنـد دلـيـر و برخوردار از نيت راستين وقوت قلب پايدارى نورزند به خدا سوگند گمان نـمى كنم كه در امروز از آنها و از ما جز اندكى باقى مانندعبداللّه بن بديل گفت : به خدا قسم كه من نيز همين گمان را مى برم .

سـخـن ايـن دو به گوش على (ع ) رسيد , حضرت به آنان فرمود : اين سخن را در سينه هاى خود مـخـفـى نگه داريد و آشكار نسازيد و كسى آن را از شما نشنود همانا خداوند براى گروهى كشته شـدن را رقـم زده اسـت و براى گروهى مردن (طبيعى ) را و مرگ هركس , همچنان كه خداوند مقدر فرموده , فرا مى رسدپس , خوشا به حال مجاهدان در راه او و كشته گان راه طاعت وى .

عشق به شهادت .

ـ پيامبر خدا(ص ) : دوست دارم كه در راه خدا بجنگم و كشته شوم و باز بجنگم و كشته شوم و باز هم بجنگم و كشته شوم .

ـ سـوگـنـد به آن كه جانم در دست اوست , دوست دارم كه در راه خدا كشته شوم و سپس زنده گردم و بازكشته شوم و بار ديگر زنده گردم و باز كشته شوم .

شوق به شهادت .

ـ امام على (ع ) : عرض كردم اى رسول خدا , مگر در روز احد كه تعدادى از مسلمانان شهيد شدند ومـن از شـهادت محروم ماندم و اين امر بر من گران آمد به من نفرمودى : مژده بادا تو را كه در آيـنـده به شهادت خواهى رسيد؟
رسول خدا به من فرمود : همين طور است در آن صورت صبر تو چـگونه خواهدبود؟
عرض كردم : اى رسول خدا! اين جا , جاى صبر نيست بلكه جاى شادى و شكر است !.
ـ اگر سخن بگويم , مى گويند : براى حكومت حرص مى زند و اگر خاموش مانم , مى گويند : از مرگ مى ترسد هيهات ! به خدا سوگند كه انس پسر ابوطالب با مرگ بيشتر از انس كودك با پستان مادرش مى باشد.
ـ آن جـا كـه يـاران خـود را بـه دلـيـل سـستى در امر جهاد توبيخ مى كند , مى فرمايد : براى من محبوبترين چيزى كه ملاقاتش كنم مرگ است .

ـ زيرا به خدا سوگند كه من برحق هستم و عاشق شهادتم .

ـ به خدا سوگند اگر نبود كه در هنگام رويارو شدن با دشمنم چشم طمع به شهادت دوخته ام و خود را براى آن آماده ساخته ام , دوست داشتم كه حتى يك روز در كنار اين مردم نمانم .

ـ به خدا سوگند اگر نبود اميد من به شهادت در ميدان جنگ با دشمن ـ البته اگر چنين مقدر باشد هرآينه بر مركب خويش مى نشستم و تا باد شمال و جنوب مى وزد به سراغ شما نمى آمدم .

ـ پس از ضربت خوردن به دست ابن ملجم , فرمود : سوگند به خداوند كعبه كه رستگار شدم .

ـ بـعد از ضربت خوردن به دست ابن ملجم , فرمود : به خدا سوگند وارد شونده اى از سوى مرگ نـاگـاه بـر مـن وارد نشد كه آن را ناخوش داشته باشم و نه آينده اى كه آن را نشناخته و نخواسته بـاشم و (درعلاقه مندى به مرگ ) نيستم مگر چون جوياى آبى كه به آب رسد و همانند جوينده اى كه (مطلوب خودرا) بيابد.
ـ كـيـسـت كـه بـه سـوى خـدا رهـسپار شود , همانند تشنه اى كه به آب مى رسد؟
بهشت در زير لـبه نيزه هاست امروز (صدق و كذب ) خبرها (و گفتار هر كس ) آزموده و معلوم مى شود سوگند بـه خـدا كـه اشـتياق من به رويارويى با آنها (دشمنان ) بيشتر از اشتياق آنان به خانه و كاشانه شان است .

كرامت شهادت .

ـ امـام عـلـى (ع ) در ترغيب به جنگ , مى فرمايد : هلا مردم ! كسى كه بايستد از چنگ مرگ نرهد وكسى كه از مرگ بگريزد آن را عاجز نكند از مرگ گريز و گزيرى نيست , كسى كه كشته نشود , مـى مـيـردهمانا برترين مرگ كشته شدن است سوگند به آن كه جان على در دست اوست , هزار ضربت شمشيرآسانتر است از يك بار مردن در بستر.
ـ همانا گراميترين مرگ كشته شدن است سوگند به آن كه جان پسر ابى طالب در دست اوست , هزارضربت شمشير بر من آسانتر است از جان دادن در بستر كه با طاعت خدا همراه نباشد.
ـ شـمـا اگر هم كشته نشويد , مى ميريد سوگند به آن كه جان على در دست اوست , فرود آمدن هزار ضربت شمشير بر سر آسانتر است از مردن در بستر.
ـ امـام رضـا(ع ) , در پـاسـخ به سؤال از اين فرموده امير المؤمنين (ع ) كه خوردن ضربتى شمشير آسانتراست از مردن در بستر ,فرمود : منظور (ضربت شمشير خوردن ) در راه خداست .

شهادت و پاك شدن گناهان .

ـ پيامبر خدا(ص ) : شهادت هر چيزى راجبران مى كند , مگر قرض را.
ـ نـخـسـتـيـن قـطـره خونى كه از شهيد ريخته مى شود همه گناهان او بخشوده مى شود , مگر قرض (پرداخت نشده ).
ـ همه گناهان شهيد بخشوده مى شود مگر قرض .

ـ امـام باقر(ع ) : كشته شدن در راه خداهر گناهى , جز قرض , را پاك مى كند , زيرا قرض جز با ادا شدن پاك نشود يا بايدوام دار وام خود را بپردازد و يا طلبكار ازحق خود بگذرد.
ـ امام صادق (ع ) : هركه در راه خدا كشته شود , خداوند چيزى از گناهانش را به او نمى شناساند.

زنده بودن شهيد.

قرآن .

((كـسـانـى را كه در راه خدا كشته شده اند البته مرده مپندار , بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى مى خورند)).
((بـه كـسـانـى كـه در راه خـدا كـشـتـه مى شوند مرده مگوييد , بلكه آنها زنده اند اما شما درك نمى كنيد)).

عدم گرفتارى شهيد در قبر.

ـ پيامبر خدا(ص ) : كسى كه با دشمن رو به رو شود و پايدارى ورزد تا كشته شود يا پيروز گردد , درقبر خود گرفتار نشود.
ـ از رسـول خـدا(ص ) دربـاره عـدم گـرفـتـارى شهيد در قبر سؤال شد , فرمود : درخشش برق شمشيرها بر فراز سر او براى گرفتارى وى كافى است .

آرزوى شهيد.

ـ پـيـامبر خدا(ص ) : هيچ كس نيست كه پس از مرگ نزد خداوند از خير بهره مند باشد و در عين حـال خـوش داشـتـه بـاشـد كه به دنيا برگردد , گرچه همه دنيا به او داده شود , مگر شهيد كه چون فضيلت شهادت را مى داند , آرزو مى كند بر گردد تا در دنيا كشته شود.
ـ هيچ كس نيست كه به بهشت رود و(در عين حال ) دوست داشته باشد به دنيابرگردد و از آنچه بـر روى زمـين است برخوردار شود , مگر شهيد كه بر اثر مشاهده كرامت (شهادت ) ,آرزو مى كند برگردد و ده باركشته شود.
ـ هـيچ كس نيست كه بميرد و نزد خداونداز خيرى كه بدان خشنود است برخوردار باشد و (با اين حـال ) دوسـت داشـتـه باشد به دنيا برگردد , گرچه دنيا و هرچه در آن است از آن او باشد , مگر شهيد كه بر اثر مشاهده فضيلت شهادت , آرزو مى كند به دنيا برگردد تا يك بار ديگر كشته شود.
ـ بـه جـابـر فـرمود : خداوند با هيچ كس جز از وراى حجاب سخن نگفت , اما با پدر تو رو در روى سـخـن گفت و به او فرمود : از من بخواه تا عطايت كنم ! پدرت گفت : از تو مى خواهم كه مرا به دنيا باز گردانى , تابار ديگر جهاد كنم و كشته شوم .

مرگ بهتر از خوارى است .

ـ امـام حسين (ع ) در مسير خود به كربلا , فرمود : من مرگ را جز سعادت نمى دانم و زندگى در كنارستمگران را جز ملالت .

ـ امـام على (ع ) در نكوهش اصحاب خود , فرمود : براى يارى دادن و جهاد در راه حق خود منتظر چه هستيد؟
مرگ بهتر از آن است كه در اين دنيا تن به ذلت و خوارى در برابرناحق دهيد.

ثواب شهادت طلبى .

ـ پـيـامبر خدا(ص ) : هركه براستى خواهان شهادت باشد , (ثواب آن ) به او داده مى شود , هر چند به شهادت نرسد.
ـ هـركه صادقانه از خداوند شهادت رامسالت كند , خداوند او را به منزلتهاى شهيدان برساند , هر چند در بستر خود بميرد.

نقش نيت در شهادت .

ـ پـيامبر خدا(ص ) : بسا كسانى كه با جنگ افزار كشته شوند , اما نه شهيد باشند و نه ممدوح و بسا كسانى كه در بستر خود به مرگ طبيعى بميرند , اما نزد خداوند صديق وشهيد به شمار آيند.

نخستين شهيد اسلام .

ـ امـام عـلى (ع ) : نخستين عربى كه به مردم خود آبگوشت داد جد ما هاشم است و نخستين كسى كه اسبش را پى نمود جعفر بن ابى طالب ذوالجناحين (صاحب دو بال ) است كه در جنگ مؤته اين كار را كرد و نخستين كسى كه در راه خداى تبارك و تعالى اسبى را مجهز و آماده كرد , مقداد بن اسـود كـنـدى اسـت و نخستين كسى كه در راه خداى تبارك و تعالى تيرى رها كرد سعد بن ابى وقاص است و نخستين شهيد اسلام مهجع است .

آنچه حكم شهادت دارد(1).

ـ پيامبر خدا(ص ) : چنانچه بخواهند مال كسى را به ناحق بگيرند و او (در راه دفاع از آن ) بجنگد و كشته شود , شهيد است .

ـ هـركـه در راه دفـاع از خانواده خود به ستم كشته شود , شهيد است و هركه در راه دفاع از مال خـودمـظـلومانه كشته شود , شهيد است و هركه در راه دفاع از همسايه خود به ستم كشته شود , شهيد است وهركه در راه خداى عزوجل كشته شود , شهيد است .

ـ هركه در راه دفاع از جان خود بجنگد وكشته شود , شهيد است .

ـ هركه در راه دفع ستم از خود كشته شود , شهيد است .

ـ هركه در راه دفاع از مال خود كشته شود , شهيد است .

ـ در راه دفـاع از مـال و دارايى خود بجنگ تا آن را به دست آورى يا كشته شوى , در اين صورت از شهيدان آخرت خواهى بود.
ـ چه خوب مرگى است , مردن مرد در راه دفاع از حقش .

آنچه حكم شهادت دارد(2).

ـ پيامبر خدا(ص ) : هركه عاشق شود و عشق خود را بپوشاند و پاكدامنى ورزد و بدان سبب بميرد ,شهيد است .

ـ امـام عـلى (ع ) : مجاهدى كه در راه خدا به شهادت رسيده باشد , پاداشش بيشتر از كسى نيست كه بتواند (گناه كند) و پاكدامنى ورزد.
ـ در حـديـث عـيـادت رسـول خـدا(ص ) بـه هـمراه اصحابش از عبداللّه بن رواحه آمده است كه آن حـضـرت فـرمود : شهيد امت من كيست ؟
اصحاب عرض كردند : همان كسى نيست كه در راه خـدامـى جـنگد و به دشمن پشت نمى كند تا كشته شود؟
رسول خدا(ص ) فرمود : در اين صورت شهداى امت من اندكند ! شهيد كسى است كه شما گفتيد و نيز كسى كه بر اثر طاعون در گذرد و كـسـى كـه بـر اثر قولنج بميرد و كسى كه زير آوار رود يا غرق شود و زنى كه جمعا بميرد عرض كردند : اى رسول خدا , يعنى چه جمعا بميرد؟
فرمود بچه اش در شكم او گير كند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : شهدا پنج نفرند : كسى كه به بيمارى طاعون درگذرد و كسى كه بر اثر قولنج بميرد وكسى كه زير آوار رود و كسى كه در راه خداى عزوجل به شهادت رسد.
ـ هر مسلمانى به طاعون بميرد, شهيد است .

آنچه حكم شهادت دارد(3).

ـ امـام عـلـى (ع ) : مـؤمن در هر حالى كه بميردو در هر لحظه و ساعتى كه جانش گرفته شود , شهيد است .

ـ پيامبر خدا(ص ) : هركه بر دوستى آل محمد بميرد , شهيد مرده است .

ـ امـام حـسـيـن (ع ) : هـيـچ يـك از شـيـعيان ما نيست , مگر اين كه صديق و شهيد است زيد بن ارقـم مـى گـويـد ـ گفتم : چگونه چنين چيزى ممكن است , در حالى كه آنان در بسترهاى خود مـى مـيـرند؟
حضرت فرمود : مگر كتاب خدا را نخوانده اى : ((كسانى كه به خدا و فرستادگان او ايـمـان آورده انـد هـمانان صديقان و شهيدان در نزد پروردگارشان هستند)) سپس فرمود : اگر شـهـادت فـقـط اختصاص به كسى داشت كه كه با شمشير كشته شود در آن صورت شهداى خدا اندك بودند.
ـ مـنـهـال قـصاب : به امام صادق (ع ) عرض كردم : دعا كن كه خداوند شهادت را روزى من كند حـضـرت فـرمـود : هـمـانا مؤمن شهيد است سپس اين آيه را قرائت كرد : ((وكسانى كه به خدا و فرستادگان او ايمان آورده اند همانان صديقان و شهيدان در نزد پروردگارشان هستند)).
ـ امام صادق (ع ) به ابو بصير فرمود : اى ابا محمد! هركه با اعتقاد به اين امر (امامت و ولايت ).
بميرد , شهيد است عرض كردم : فدايت شوم , حتى اگر در بسترش بميرد؟
فرمود : حتى اگر در بسترش بميرد , او زنده است و روزى مى خورد.
ـ امـام عـلى (ع ) : هركه در بستر خود بميرد ,در حالى كه به حق پروردگار خود و حق رسول او و اهل بيت رسولش معرفت داشته باشد , شهيد مرده است و اجرش با خداست و سزاوار پاداش كردار نيكويى است كه (انجام آن را) در نيت داشته و اين نيت جاى شمشير كشيدن او را مى گيرد.
ـ امـام صادق (ع ) : هركه از شما با اعتقاد به اين امر بميرد شهيد است و به منزله كسى است كه در راه خدا شمشير زند.
ـ امـام سـجاد(ع ) : هركه در زمان غيبت قائم ما بر موالات و دوستى ما بميرد , خداوندپاداش هزار شهيد , مانند شهيدان بدر و احد به او عطا كند.

برترين شهيدان .

ـ پيامبر خدا(ص ) : برترين شهيدان كسانى هستند كه در صف مقدم مى جنگند و (از دشمن ) روى بـرنمى گردانند , تا آن كه كشته شوند اينان در بالا خانه هاى بهشت مى آرمند , پروردگارشان به روى آنان مى خندد و هرگاه پروردگارت در جايى به بنده اى بخندد , او را حسابرسى نباشد.
ـ امام على (ع ) , در نامه خود به معاويه , مى نويسد : نه اين كه بخواهم به تو خبر دهم بلكه به انگيزه يـاد كـردن نـعمت خداوند مى گويم مگر نمى بينى كه گروهى از مهاجران و انصار در راه خداى تـعـالـى شـهـيـد شدند و هر يك از آنان را (به جاى خود) ارزش و فضيلتى است , اما وقتى شهيد مـا(حمزه ) به شهادت رسيد , سيد الشهدا نام گرفت و رسول خدا(ص ) در هنگام نماز خواندن بر اواختصاصا هفتاد تكبير گفت .

ـ امـام بـاقـر(ع ) : بـر سـتـون عـرش نوشته شده است : حمزه شير خدا و شير رسول خدا و سالار شهيدان است .

ثواب مجروح در راه خد.

ـ پـيامبر خدا(ص ) : هركه در راه خدا مجروح شود , در روز قيامت بويش همچون بوى مشك باشد ورنـگـش مـانـنـد رنـگ زعـفران و نشان شهيدان بر اوست و هركه از روى اخلاص شهادت را از خداوندبخواهد , خداوند اجر شهيد به وى دهد هر چند در بسترش بميرد.

شهيدان اهل بيت .

ـ امـام حـسـن (ع ) : جد محبوبم رسول خدا(ص ) به من فرمود كه امر امامت را دوازده امام از اهل بـيت وبرگزيدگان او به عهده خواهند گرفت هيچ يك از ما نيست , مگر آن كه يا كشته مى شود يا مسموم .

ـ امام رضا(ع ) : هيچ يك از ما نيست , مگر آن كه كشته مى شود.
ـ امام صادق (ع ) : به خدا سوگند كه هيچ يك از ما نيست , مگر اين كه كشته و شهيد مى شود.

شهرت .

شهرت ستوده .

قرآن .

((آيا تو را بلند آوازه نساختيم ؟
)).
((كـسـانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند , بزودى (خداى ) رحمان براى آنان محبتى (در دلها) قرار مى دهد)).
((و براى من در ميان آيندگان آوازه نيكو قرار ده )).
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : تا مى توانيد خود را از هم و غمهاى دنيا فارغ كنيد , زيرا كسى كه با دل خود بـه خداى تعالى روى آورد , خداوند زمام مهر و محبت دلهاى بندگان را به دست او سپارد و خدا هرگونه خير را به سوى او بشتاباند.
ـ امـام عـلـى (ع ) , در وصـيـت خـود بـه فـرزنـدش حسن (ع ) , مى فرمايد : همانا نيكوكاران را از طريق آنچه خداوند بر زبان بندگانش جارى مى كند , مى توان شناخت , پس بايد كه محبوبترين و بهترين اندوخته ها در نظر تو ذخيره كردار شايسته باشد.
ـ امـام سـجـاد(ع ) ـ در دعـا ـ : بـار خدايا!محبت مرا در دلهاى بندگانت بينداز و ترس از مرا در دلـهـاى دشمنانت بيفكن مرا دوست بدار و نزدديگران محبوبم گردان و گفتار و كردارى را كه دوست دارى , نزد من محبوب گردان تا با لذت آنها راشروع كنم و با نشاط و خوشى به انجامشان رسانم .

ـ امـام بـاقـر(ع ) : بهترين خواسته ها از خداى عزوجل سه چيز است : اين كه بگويى : خدايا! مرا در ديـن فـقـيـه و آگـاه گردان و نزد مسلمانان محبوبم گردان و در ميان آيندگان به خوشنامى شهره ام ساز.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) در پاسخ به ابوذر كه عرض كرد مردى براى خودش كارى نيك انجام مى دهد ومردم او را مى ستايند , فرمود : اين همان مژده اى است كه در دنيا به مؤمن مى رسد.
ـ در پاسخ به سؤال درباره مردى كه كار خوبى انجام مى دهد و مردم او را مى ستايند , فرمود : اين همان بشارتى است كه در دنيا به مؤمن مى رسد.
ـ هـرگـاه خـداونـد بـنـده اى از امـت مـرا دوست بدارد , محبت او را در دلهاى برگزيدگان و ارواح فرشتگان و ساكنان عرش خود بيفكند , تا او را دوست بدارند اين است دوستدار حقيقى .

ـ هـرگـاه خـداونـد تعالى بنده اى را دوست بدارد , مناديى از آسمان ندا دهد : هان ! خداى تعالى فـلان رادوسـت دارد پـس شـما نيز او را دوست بداريد پس , دلها او را در خود جاى مى دهند و با هركه برخوردكند , محبوب و دوست داشتنى و مورد رغبت او باشد.
ـ مفضل : به امام صادق (ع ) عرض كردم : طرف ما مى گويند : خداى تبارك و تعالى وقتى بنده اى رادوست داشته باشد , آواز دهنده اى از آسمان فرياد زند كه خداوند فلان را دوست دارد شما نيز او رادوست بداريد , پس محبت او در دلهاى بندگان بيفتد و وقتى خداوند بنده اى را ناخوش بدارد , بـانـگ دهـنـده اى از آسمان بانگ برآورد كه خداوند فلان را ناخوش مى دارد شما نيز او را ناخوش بداريد , پس ,خداوند نفرت از او را در دلهاى بندگان افكند.
مـفـضل مى گويد : حضرت كه تكيه داده بود راست نشست و سه بار دستش را (از گرد و خاك ) تـكـان داد و در همان حال فرمود : نه , چنان نيست كه آنها مى گويند بلكه خداى عزوجل هرگاه بـنده اى رادوست داشته باشد , مردم روى زمين را عليه او تحريك مى كند تا درباره اش بدگويى كنند و بدين سان آنان را به گناه افكند و او را پاداش دهد و هرگاه بنده اى را ناخوش داشته باشد , او را نـزد مـردم محبوب مى گرداند , تا از او تعريف و تمجيد كنند و با اين كار هم مردم و هم او را گنهكار كند سپس فرمود : چه كسى پيش خداوند محبوبتر از يحيى بن زكريا(ع ) بود؟
مردم را بر ضـد او بـرانـگـيـخـت تـا آن كـه وى راكشتند چه كسى نزد خداوند عزوجل محبوبتر از على بن ابـيـطـالـب (ع ) بـود؟
اما او از مردم آن ديد كه خودمى دانيد و چه كسى نزد خداى تبارك و تعالى محبوبتر از حسين بن على صلوات اللّه عليهما بود ؟
مردم راعليه آن حضرت برانگيخت تا جايى كه او را كشتند.
در جمع و ايجاد سازش ميان اين احاديث دقت شود.

شهرت نكوهيده .

قرآن .

((آن سـراى آخـرت را بـراى كـسانى قرار مى دهيم كه خواهان برترى جويى و تبهكارى در زمين نيستند و عاقبت (نيك ) ازآن تقواپيشگان است )).
ـ پيامبر خدا(ص ) : آدمى را همين شر بس كه در دين و دنيايش انگشت نماى خلق شود , مگر كسى كه خداوند از بدى نگاهش دارد.
ـ بـراى انـسـان هـمـيـن شر كافى است كه در امرى دينى يا دنيايى انگشت نما شود , مگر آن كه خداى تعالى حفظش كند.
ـ آدمـى را هـمين گناه بس كه انگشت نما شود (اصحاب ) عرض كردند : اى رسول خدا , اگرچه بـه خـوبـى و خوشنامى باشد؟
فرمود : اگر به خوبى باشد باز براى او شر است مگر آن كه خدا به او رحم كند واگر به بدى باشد بدتر است .

ـ امـام عـلـى (ع ) , در بـيـان اوصاف مؤمن , مى فرمايد : بزرگى و رفعت را ناخوش دارد و شهرت رادوست نمى دارد.
ـ هركه رفعت در دنيا و آخرت را دوست دارد , بايد رفعت در دنيا را دشمن داشته باشد.
ـ هـيـچ بنده اى نيست كه خواهان بالا رفتن يك پله در دنيا باشد و آن يك پله را بالا رود , مگر اين كه خداوند در آخرت پله اى بلندتر از آن پايينش آورد.
ـ امـام صـادق (ع ) در وصـف مـؤمـن , مـى فـرمـايد : خواهان عزت دنيا نيست و از خوارى آن نيز بى تابى نمى كند , مردم را غم دنيايشان است و او را انديشه آخرتش مشغول كرده است .

نكوهش شهرت لباس و شهرت عبادت .

ـ امام صادق (ع ) : آدمى را رسوايى همين بس كه جامه اى بپوشد كه باعث انگشت نمايى او گردد يا مركبى انگشت نما سوار شود.
ـ خداوند دو شهرت را دشمن مى دارد : شهرت لباس و شهرت نماز.
ـ درباره زيارت قبر حسين (ع ) سؤال شد , فرمود : سالى يك بار من شهرت را خوش ندارم .

ـ شهرت يافتن به عبادت , موجب بدگمانى است .

ـ امـام رضا(ع ) : هركه خود را به عبادت شهره سازد , به دين (و ديندارى ) او بدگمان باشيد , زيرا خداى عزوجل از شهرت عبادت و شهرت لباس نفرت دارد.
ـ چـون عـبـاد بصرى با لباس شهرت خدمت امام صادق رسيد , حضرت فرمود : اى عباد! اين چه لـبـاسـى اسـت ؟
عـرض كـرد : اى ابا عبداللّه ! اين را براى من عيب مى دانى ؟
حضرت فرمود : آرى رسـول خـدا(ص ) فـرمـود : هـركـه در دنيا لباسى شهرت آور بپوشد , خداوند در روز قيامت جامه خوارى بر اوبپوشاند.
ـ امـام عـلى (ع ) : براى دلهاى مردان چيزى زيانبارتر از بلند شدن صداى كفشها در پشت سر آنان ,نمى بينم .

ـ امام صادق (ع ) : خداوند تبارك و تعالى شهرت لباس را دشمن دارد.
ـ شهرت , خوب و بد آن , در آتش است .

بيم از شهرت نبايد موجب ترك برخى كارها شود.

ـ اسـحـاق بـن عـمـار صيرفى : من در كوفه بودم و برادران زيادى به ديدن من مى آمدند و من از شـهـرت بدم مى آمد و ترسيدم كه شهرت دينى پيداكنم از اين رو به غلام خود دستور دادم كه هر وقـت كـسى از آنها آمد و مرا خواست بگويد : او اين جانيست اسحاق مى گويد : در آن سال به حج رفتم و امام صادق (ع ) را ديدار كردم , اما ديدم نسبت به من سرسنگين و متغير است عرض كردم : فـدايـت شـوم چـرا نسبت به من تغيير كرده ايد؟
فرمود : چون رفتارتو با مؤمنان تغيير كرده است عـرض كـردم : فـدايت شوم من از شهرت ترسيدم و خدا مى داند كه من چقدر شما را دوست دارم فرمود : اى اسحاق ! از ديدار برادرانت ملول مشو.
ـ فـائد مى گويد خدمت امام كاظم (ع )رسيدم و عرض كردم : فدايت شوم مردم , چه آنهايى كه به ايـن امـر (امـامـت ) معتقدند و چه آنان كه منكرند , به زيارت حسين (ع ) مى روند و (حتى ) زنان , سـواره بـراى زيـارت رهـسـپار مى شوند و حالت شهرت به وجود آمده است و من به علت ترس از شهرت از رفتن به زيارت باز ايستاده ام .

راوى مـى گـويـد : حـضـرت لختى درنگ كرد و جوابم را نداد سپس رو به من كرد و فرمود : اى مـردعـراقـى ! اگـر آنـها خودشان را شهره مى كنند , تو خود را شهره مساز به خدا قسم هركس با شناخت وآگاهى به حق حسين به زيارت او رود , خداوند گناهان گذشته و آينده او را ببخشد.

مشورت .

تشويق به مشورت .

قرآن .

((و آنان كه دعوت پروردگارشان را اجابت كردند و نماز گزاردند و كارشان در ميانشان مشورت است و از آنچه روزيشان كرده ايم انفاق مى كنند)).
((بـه سـبـب رحمت خداست كه تو با آنان نرمخو شدى اگر تندخو و سختدل مى بودى , قطعا از گرد تو پراكنده مى شدندپس بر آنها ببخشاى و برايشان آمرزش بخواه و در كارها با ايشان مشورت كن و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن , كه خدا توكل كنندگان را دوست دارد)).
ـ امام صادق (ع ) : هيچ انسانى از مشورت كردن نابود نمى شود.
ـ امـام عـلـى (ع ) : رسـول خدا(ص ) مرا به (امارت ) يمن فرستاد و در مقام سفارش به من فرمود : اى على ! كسى كه از خدا طلب خير كرد سرگردان نشد و كسى كه مشورت نمود پشيمان نگشت .

ـ امـام كـاظـم (ع ) : كسى كه مشورت كند اگر كارش را درست انجام دهد , مردم او را بستايند و اگر اشتباه كند , معذورش دارند.
ـ امام على (ع ) : هركه با خردمندان مشورت كند , از پرتوهاى خردها روشنايى گيرد.
ـ مشورت كردن , انديشه هاى درست ديگران را براى تو كسب مى كند.
ـ كسى كه مشورت كند , از لغزيدن درخطاها مصون مى ماند.
ـ مشورت كننده , بر لبه پيروزى است .

ـ مشورت كردن , مايه راحتى تو و زحمت ديگرى است .

ـ مـشـورت كـردن , ديـده راهـيـابى است و كسى كه به راى و نظر خويش اكتفا كند , خود را به خطرافكنده است .

ـ پيامبر خدا(ص ) : دور انديشى آن است ,كه با صاحب نظر مشورت كنى و به نظر او عمل نمايى .

ـ هيچ مردى نيست كه با كسى مشورت كند , مگر آن كه به راه درست (مشكل خود) رهنمون شود .

ـ امـام حـسـن (ع ) : هـيچ مردمى با هم مشورت نكردند مگر آن كه راه درست (مشكلات ) خود را پيداكردند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هيچ پشتيبانى , قابل اعتمادتر از مشورت نيست .

ـ امام على (ع ) : هيچ پشتيبانى , چون مشاوره نيست .

ـ پيش از آن كه تصميم بگيرى , مشورت كن و پيش از آن كه اقدام كنى , بينديش .

ـ هـرگـاه با فكر خود به جايى نرسيدى , از انديشه خردمندى كه مشكل تو را حل مى كند پيروى كن .

ـ در حـضـور امـام رضا(ع ) از پدر بزرگوارش سخن به ميان آمد , آن حضرت فرمود : هيچ خردى بـاخـرد آن حضرت برابرى نمى كرد با اين حال گاه با يكى از غلامان سياه خودمشورت مى كرد به ايـشان عرض شد : با چنين كسى مشورت مى كنى ؟
فرمود : چه بسا كه خداى تبارك وتعالى (نظر درست را) از زبان او جارى كند.
ـ امام على (ع ) : خردمند , از مشورت كردن بى نياز نيست .

ـ بـر خـردمـند است كه راى خردمندان را به راى و نظر خود بيفزايد و دانش حكيمان را به دانش خوداضافه كند.
ـ امام باقر(ع ) : در تورات چهار جمله آمده است : [از جمله :] كسى كه مشورت نكند , پشيمان شود .

حكمت مشورت .

ـ امـام عـلـى (ع ) : بـه مـشـورت كـردن تـشـويق شده است , چون نظر طرف مشورت خالص (از انـگـيزه هاى شخصى ) است و نظر مشورت كننده آميخته به هوس (خواهشها و انگيزه هاى فردى ) مى باشد.

استخاره پيش از مشورت .

ـ امـام صـادق (ع ) : هـرگـاه اراده كـارى كـردى , پـيـش از مـشورت با پروردگارت با هيچ كس مـشـورت مـكـن راوى مى گويد : عرض كردم : چگونه با پروردگارم مشورت كنم ؟
فرمود : صد مـرتـبـه مى گويى : ازخدا خير (و راه درست ) را مى طلبم سپس با مردم مشورت مى كنى در اين صورت خداوند خير و صلاح تو را بر زبان هركه دوست داشته باشد , جارى مى سازد.

كسانى كه شايسته مشورت نيستند.

ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : اى على ! با ترسو مشورت مكن , زيرا او راه حل مشكل را بر تو تنگ مى كند و بـابـخـيـل مـشورت مكن , زيرا او تو را از هدفت باز مى دارد و با آدم حريص مشورت مكن , زيرا او آزمندى را در نظرت نيكو جلوه مى دهد.
ـ امـام صادق (ع ) : در مشورت نخستين كسى مباش كه نظر مى دهد و از اظهار راى خام و ناپخته بـپـرهيز و از ناسنجيده گويى دورى كن و طرف مشورت آدم خودراى و سست انديش و دمدمى مزاج و لجوج قرار مگير و از خدا بترس و سعى نكن در مشورت مطابق ميل و هوس مشورت كننده نظر دهى , زيرا كه سعى در جلب رضايت اوپستى است , و بدسگالى نسبت به وى خيانت .

ـ امـام على (ع ) : از مشورت كردن با زنان بپرهيز , مگر آن كه زنى به كمال عقل آزموده شده باشد ,چرا كه راى زنان رو به ناتوانى دارد , و عزمشان رو به سستى .

ـ در فـرمان حكومت مصر به اشتر , مى نويسد : در مشورت خود بخيل را داخل مگردان , زيرا او تو رااز نـيكى و بخشش كردن باز مى دارد و از تنگدستى مى ترساند و نه ترسو را , چه او تو را در اقدام به كارهاسست مى كند و نه آزمند را , چون آزمند ستمگرى را در نظرت زيبا جلوه مى دهد.
ـ امـام صـادق (ع ) : با احمق مشورت مكن واز دروغگو كمك مگير و به دوستى آدم دل مرده تكيه مكن , زيرا دروغگو دور را نزديك و نزديك رادور در نظرت جلوه مى دهد و احمق خودش را براى تـو خـسـتـه مـى كـند اما به آنچه مى خواهى نمى رساندت و آدم دل مرده در زمانى كه كاملا به او اعتماد دارى , تنهايت مى گذارد و در اوج ارتباطت با او , از تومى برد.
ـ مـصـباح الشريعة : با كسى كه انديشه ات او را قبول ندارد مشورت مكن , هر چند به خردمندى و پارسايى شهرت داشته باشد.
ـ امـام على (ع ) : در مشورت خود بخيل را داخل مگردان كه تو را از حق و ميانه روى باز مى دارد و ازفقر مى ترساند.
ـ زنـهـار در انديشه خود ترسو را شريك مگردان , كه اراده تو را در انجام كارها به ضعف مى كشاند وآنچه را كه بزرگ نيست در نظرت بزرگ مى نماياند.
ـ بـا دروغـگو مشورت مكن , چون دروغگو , مانند سراب , دور را در نظرت نزديك نشان مى دهد و نزديك را دور.

افراد شايسته مشورت (1).

ـ امام على (ع ) : در گفتار خود با كسانى مشورت كن , كه از خدا مى ترسند.
ـ امام صادق (ع ) : در كار خود با كسانى مشورت كن , كه از خداى عزوجل مى ترسند.
ـ امام على (ع ) : در كارهاى خود با افراد خداترس مشورت كن , تا راه درست را بيابى .

افراد شايسته مشورت (2).

ـ پيامبر خدا(ص ) : از خردمند راهنمايى بگيريد وبا اومخالفت نكنيدكه پشيمان مى شويد.
ـ مشورت كردن با خردمند خيرخواه ,مايه هدايت و ميمنت است و توفيقى است از جانب خداوند , پس هرگاه خيرخواه خردمند تو راراهنمايى كرد , مبادا مخالفت كنى كه موجب نابودى مى شود.
ـ امام على (ع ) : هركه با خردمندان مشورت كند , راه درست را بيابد.
ـ با خردمندان مشورت كن , تا از لغزش و پشيمانى در امان مانى .

افراد شايسته مشورت (3).

ـ امام على (ع ) : بهترين كسان براى مشورت تو , افراد با تجربه هستند.
ـ بهترين كسان براى مشورت , صاحبان خرد و دانشند و افراد با تجربه و دورانديش .

مشورت با دشمنان .

ـ امـام عـلـى (ع ) : بـا دشـمـنـانـت مـشورت كن ,تا از طريق نظر آنان به اندازه عداوت و جايگاه مقاصدشان پى برى .

ـ با دشمن داناى خود مشورت كن و ازنظر دوست نادان خود بپرهيز.
ـ امـام بـاقـر(ع ) : از كـسـى كه تو را مى گرياند ,اما خيرخواه توست پيروى كن و از كسى كه تورا مى خنداند , اما با تو يكرنگ نيست ,پيروى مكن .

حدود مشورت .

ـ امـام صـادق (ع ) : مـشـورت جـز با حدود چهارگانه آن تحقق نپذيرد نخستين حد آن اين است كـه كـسـى كه با او مشورت مى كنى خردمند باشد , دوم اين كه آزاده و متدين باشد , سوم اين كه دوسـت وبرادروار باشد و چهارم اين كه راز خود را به او بگويى و او به اندازه خودت از آن راز آگاه باشد , اما آن را بپوشاند و به كسى نگويد.

آنچه شايسته مشورت است .

ـ امـام عـلـى (ع ) : عـرض كـردم : اى رسـول خـدا! اگر با موضوعى مواجه شدم كه درباره آن نه دسـتورى (از جانب خداوند) آمده و نه سنتى وجوددارد , چه امر مى فرماييد؟
پيامبر فرمود : آن را در ميان مؤمنان فقيه و خداپرست , به مشورت گذاريد وطبق راى (فرد) خاصى درباره آن حكم نكن .

تشويق به راهنمايى كردن مشورت كننده .

ـ امام سجاد(ع ) : راهنمايى كردن مشورت كننده , گزاردن حق نعمت است .

ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : با دانشى كه برادر شما را راهنمايى مى كند و با نظرى كه راه درست را به او نشان مى دهد , به وى صدقه بدهيد.
ـ امـام سـجـاد(ع ) : حـق مـشـورت كـنـنـده اين است , كه اگر براى راهنمايى او نظرى دارى , راهـنـمـايـيـش كنى و اگر اطلاعى نداشته باشى او را به كسى كه (در آن زمينه ) آگاهى دارد , راهنمايى كنى .

ـ امام صادق (ع ) : بدان كه (حتى ) اگرضارب و قاتل على (ع ) به من امانتى سپارد و از من نصيحت و مشورت بخواهد و من هم خواست او رابپذيرم , امانت را به او برمى گردانم .

پرهيز از خيانت در مشورت .

ـ پيامبر خدا(ص ) : هركه به مسلمانان در مشورتى خيانت كند , من از او بيزارم .

ـ امام صادق (ع ) : هركه با برادر خودمشورت كند و او خالصانه راهنماييش نكند , خداوند انديشه او را از وى بگيرد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هركه برادر مؤمنش باوى مشورت كند و او صادقانه راهنماييش نكند , خداوند عقلش را از او بگيرد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : خـيـانـت كـردن بـه فـرد تسليم شده و مشورت كننده , از شنيع ترين كارها و بزرگترين بديها است و موجب عذاب آتش فروزان مى شود.
ـ ستم كردن به مشورت كننده , هم ظلم است و هم خيانت .

مشورت در امر امامت .

ـ امـام عـلـى (ع ) : اى داد از آن شـورا! چـگـونـه دربـاره مـن تـرديد كردند و با آن اولى (ابوبكر) برابرم دانستند تا جايى كه امروز با اين اشخاص (شوراى پنج نفره عمر) همرديف شده ام ؟
.
ـ در نـامه خود به معاويه , مى نويسد : همان مردمى كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردند با من نيز ,به همان شيوه بيعت با آنان , بيعت كردند بنابر اين , آن كه (در موقع بيعت با من ) حاضر بوده اسـت ,نـسـزد كـه (جـز مـرا) انـتخاب كند و آن كه حاضر نبوده , حق ندارد نپذيرد مشورت حق مهاجران و انصاراست اگر آنان درباره مردى توافق كردند و او را پيشوا ناميدند , خشنودى خدا نيز در آن است .

ـ اى مـردم ! سـزاوارتـريـن مـردم بـه ايـن امـر (خـلافـت و پـيـشـوايـى ) تـوانـاترين آنها بر آن و داناترينشان (عمل كننده ترينشان ) به فرمان خدا در زمينه آن است اگر پيشوايى جز با حضور همه مـردم تـحقق نيابد, در آن صورت هرگز اين كار صورت نخواهد گرفت (چون حضور همه مردم براى تعيين خليفه و رهبردر يك جا ناشدنى است ) , اما كسانى كه اهل آن هستند از طرف كسانى كـه حضور ندارند نظر مى دهند دراين صورت , آن كه حضور داشته نبايد از نظر خود برگردد (و بيعت شكند) و آن كه حضور نداشته است , حق انتخاب (كسى ديگر را) ندارد.
ـ دربـاره شورا مى فرمايد : هيچ كس پيش از من به اجابت دعوت حق و , پيوند با خويشان و احسان نـشـتـافته است پس , سخنم را بشنويد و گفتارم را بفهميد , چه بسا پس از امروز , امر خلافت را خـواهـيـد ديد كه شمشيرها در آن كشيده و پيمانها شكسته خواهد شد , تا جايى كه بعضى از شما پيشواى گمراهان خواهيد شد و پيرو نادانان .

ـ امام حسن (ع ) : از جمله شروطى كه (در صلحنامه اش ) براى معاويه گذاشت اين بود : معاوية بن ابى سفيان , حق ندارد پس از خود هيچ كس را به خلافت برگزيند , بلكه پس از او موضوع خلافت به شوراى مسلمانان واگذار خواهد شد.

امامت و مشورت .

ـ امام على (ع ) : از گفتن سخن حق , يا راهنمايى عادلانه , خوددارى نكنيد , زيرا من خود را بالاتر ازاين كه خطا كنم نمى دانم و از اشتباهكارى ايمن نيستم , مگر اين كه خداى بزرگ مرا حفظ كند كه اختياردار هموست .

ـ به عبداللّه بن عباس كه آن حضرت را به چيزى راهنمايى كرد كه با نظر ايشان سازگارى نداشت ,فـرمـود : تـو حق دارى نظرت را به من بگويى و من هم نظر خاص خود را دارم بنابراين , اگر بر خلاف تو عمل كردم از من پيروى كن .