ميزان الحكمه جلد ۶
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۴ -
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : آيا زورمندترين وقويترين شما را معرفى نكنم
؟
عرض كردند : چرا , اى رسول خـدا! فـرمود : زورمندترين و قويترين شما كسى است كه
هرگاه خوش و خرسند باشد به گناه و نـادرسـتى كشيده نشودو هرگاه ناراحت و ناخشنود
شود از جاده حقگويى خارج نشود و هرگاه قدرت يابدآنچه را كه حق او نيست نستاند.
آفت شجاعت .
ـ امام على (ع ) : آفت شجاعت , فرو گذاشتن دور انديشى است .
ـ آفت نيرومند , ناتوان شمردن دشمن است .
شجاعت (متفرقه ).
ـ امام عسكرى (ع ) : همانا شجاعت ,اندازه اى دارد كه اگر از آن فراتر رود تهور
است .
ـ امام على (ع ) : ميوه شجاعت , غيرت است .
ـ لقمان (ع ) : شجاع , جز در جنگ شناخته نمى شود.
ـ امـام صـادق (ع ) : سـه كـس اند كه جز در سه جا شناخته نمى شوند بردبار جز در
هنگام به خشم آمدن شناخته نشود و شجاع جز در جنگ و برادر جز در هنگام نيازمندى .
ـ امـام عـلـى (ع ) , در نـامه خود به مالك اشتر , مى فرمايد : بايد مقربترين سردار
سپاهت نزد تو آن سردارى باشد كه با كمكهاى خود به سپاهيانش آنان را يارى رساند پس
آرزوها و خواستهاى آنان را بـرآور و ازآنـهـا پـيوسته به نيكويى ياد كن و از رنج و
محنتى كه سختى كشيدگان آنان ديده اند تـقـديـرنـمـا , زيـرا يـاد كرد بسيار از
كارهاى نيك ايشان , به خواست خدا , شجاع را بر مى انگيزد وترسوى سست دل را (به
دليرى ) تشويق مى كند.
تنگ چشمى .
تنگ چشمى .
قرآن .
((و كسانى كه از تنگ چشمى خويش مصون مانند , آنان رستگارانند)).
ـ پيامبر خدا(ص ) : از تنگ چشمى بپرهيزيد , زيرا پيشينيان شما به سبب همين تنگ چشمى
نابود شـدند آنها را به دروغ وامى داشت , دروغ مى گفتند به ظلم و حق كشى وا مى داشت
, حق كشى مى كردند, به بريدن پيوندهاى خويشاوندى دستور مى داد, مى بريدند.
ـ هـيـچ چيز مانند تنگ چشمى ايمان را ازبين نمى برد سپس فرمود : اين تنگ چشمى را
حركتى است چون حركت مورچه وشعبه هايى است همانند : شعبه هاى شرك .
ـ امام على (ع ) شنيد كه مردى مى گويد :تنگ چشم عذرش پذيرفته تر از ظالم است حضرت
به او فـرمـود : اشتباه مى كنى , زيراظالم ممكن است توبه و استغفار كند و حق را به
حقدار برگرداند , اما تنگ چشم ازپرداخت زكات و صدقه دريغ مى كند و وارد شدن تنگ چشم
به بهشت حرام است .
ـ فـضـل بـن ابـى قـرة : امـام صادق (ع ) را ديدم كه از سر شب تا به صبح طواف مى
كند وپيوسته مـى گـويد : خدايا! مرا از تنگ چشمى نفسم نگهدار عرض كردم : فدايت شوم
,در طول اين مدت دعـايـى جـز ايـن از شـما نشنيدم ؟
حضرت فرمود : از نفس بدتر چيست ؟
خداوند مى فرمايد : ((و كسانى كه از تنگ چشمى نفس خويش مصون مانند رستگارند)).
ـ از امام على (ع ) سؤال شد : با اين كه شمااز قوم خود به اين مقام (خلافت )
سزاوارتريد , چگونه شد كه آنها شما را از آن باز پس زدند؟
حضرت فرمود : به زور گرفتن اين مقام از دست ما , با آن كه ما از نـظر نسب بالاترو
پيوند خويشى ما به رسول خدا(ص ) بيشتر و استوارتر است , به اين سبب است كـه خـلافـت
امـتـيـازى بـود كـه عـده اى بـه آن آزمـنـدى و زفتى نشان دادند و گروهى (اهل بيت
)سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند و داور خداست .
تفسير تنگ چشمى و تنگ چشم .
ـ امام صادق (ع ) : تنگ چشم , كسى است كه حق خدا را نپردازد و در راهى جز حق
خداى عزوجل خرج كند.
ـ امام حسن (ع ) , در پاسخ به پرسش پدرش از او درباره تنگ چشمى , عرض كرد : تنگ
چشمى آن است كه آنچه را دارى مايه شرافت پندارى و آنچه را انفاق كنى , تلف شده و بر
باد رفته انگارى .
ـ امام صادق (ع ) : تنگ چشمى , بالاتر وبدتر از بخل است , زيرا بخيل نسبت به آنچه
خود دارد بخل مـى ورزد , امـا تـنگ چشم هم به مال مردم و هم به مال خودش بخل مى
ورزد , تا جايى كه هر چه دست مردم مى بيندآرزو مى كند كه , به حلال يا حرام , از آن
او باشد , ازآنچه خدا روزيش كرده نه سير مى شود و نه سودى بر مى گيرد.
تنگ چشم ترين مردم .
ـ امـام على (ع ) , در پاسخ به اين سؤال كه تنگ چشم ترين مردم كيست ؟
, فرمود : كسى كه مال را به ناروا به دست آورد و به ناحق خرجش كند.
بــدى .
معيار خوب و بد.
قرآن .
((جـنـگ بـر شـمـا مـقرر شد در حالى كه براى شما ناگوار است چه بسا چيزى را ناخوش
داريد درصـورتـى كـه آن براى شما خوب است و بسا چيزى را دوست داريد و آن براى شما
بد است خدا مى داند وشما نمى دانيد)).
((و كـسـانـى كه به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده است , بخل مى ورزند ,
هرگز تصور نكنندكه براى ايشان خوب است , بلكه برايشان بد است بزودى آنچه كه به آن
بخل ورزيده اند , روز قيامت طوق گردنشان مى شود ميراث آسمانها و زمين از آن خداست و
خدا به آنچه مى كنيد آگاه است )).
((و آدمـى بـه دعـا شـرى را مـى طـلـبـد چـنـان كـه گـويى به دعا خيرى را مى جويد و
انسان همواره شتابزده است )).
ـ امـام عـلـى (ع ) : آن خوبى كه در پى آن آتش باشد , خوب نيست و آن بدى كه به
دنبالش بهشت بـاشد , بد نيست هر نعمتى در قياس با بهشت حقير و ناچيز است و هررنج و
بلايى در مقابل دوزخ عافيت است .
ـ خـيـرى كـه جـز با شر به دست نيايد چه خيرى است و آسودگى و گشايشى كه جز با عسرت
و سختى حاصل نشود چه آسودگيى ؟
.
ـ خـداى سـبـحان كتابى راهنما فرستاد و در آن خوب و بد را روشن ساخت پس راه خوبى را
پيش گيريد تا هدايت شويد و از راه بدى دورى جوييد تا به مقصد برسيد.
بدترين مردم .
قرآن .
((همانا بدترين جنبندگان نزد خدا , كران و لالانى هستند كه نمى انديشند)).
((هر آينه بدترين جنبندگان نزد خدا آنهايند كه كافر شده اند و ايمان نمى آورند)).
ـ امـام عـلـى (ع ) : بـدتـرين مردم نزد خدا , پيشواى منحرفى است كه خود گمراه است
وموجب گمراهى (ديگران ) مى شود.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : بدترين مردم كسى است كه آخرتش را به دنيايش بفروشد و بدتر از
او كسى است كه آخرت خود را براى دنياى ديگران بفروشد.
ـ روز قيامت بدترين مردم در پيشگاه خدا كسانى هستند كه مردم از ترس گزندشان به آنها
احترام بگذارند.
ـ امام على (ع ) : بدترين مردم كسى است كه مردم از ترس شرارت او از وى پرهيزكنند.
ـ بدترين مردم كسى است كه به مردم ستم كند.
ـ بدترين مردم كسى است كه با مردم دغلى و خيانت كند.
ـ بدترين مردم كسى است كه عذر نپذيرد و از خطا(ى كسى ) نگذرد.
ـ بدترين مردم كسى است كه برايش مهم نباشد مردم او را بدكار بينند.
ـ بدترين مردم كسى است كه شكر نعمت نگزارد و حرمت (مردم ) را پاس ندارد.
ـ بدترين مردمان كسى است كه سعايت برادران كند و احسان و خوبى را از ياد برد.
ـ بدترين مردم كسى است كه به خيرش اميدى نرود و از شرش ايمنى نباشد.
ـ بدترين مردمان كسى است كه به امانتدارى پايبند نباشد و از خيانت پرهيز نكند.
ـ بدترين مردم كسى است كه لغزش را نمى بخشد و عيب پوشى نمى كند.
ـ بدترين مردم كسى است كه عليه مظلوم كمك مى كند.
ـ بدترين مردم كسى است كه زره پستى در پوشد و ستمكار را يارى رساند.
ـ بدترين مردمان كسى است كه عيبجوى ديگران باشد و عيبهاى خويش را نبيند.
ـ بدترين مردم كسى است كه بدخواه مردم باشد.
ـ بـدترين مردم كسى است كه در كار پروردگارش از مردم بترسد و در كار مردم
ازپروردگارش نترسد.
ـ بدترين مردم كسى است كه به سبب بدبينى به هيچ كس اعتماد نمى كند و به سبب
بدكرداريش كسى به او اعتماد نمى نمايد.
ـ بدترين مردم كسى است كه خود را بهترين آنان پندارد.
ـ بدترين مردم كسى است كه آرزويش دراز و كردارش بد باشد.
ـ بدترين مردم كسى است كه پاداش خوبى را به بدى دهد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : بدترين مردم فاسقى است كه كتاب خدا را خوانده و در دين
خداداناست سپس خود را در اختيار فردى فاجر مى گذارد كه چون سرخوش مى شود قرآن
خواندن و گفتگوى با او را وسـيـلـه لذتجويى و سرگرمى خويش قرار مى دهد پس ,خداوند
بر دل گوينده و شنونده مهر مى زند.
ـ بدترين مردم سه پهلوست عرض شد :اى رسول خدا! سه پهلو كيست ؟
حضرت فرمود : كسى كه از برادر خود نزد حاكم سعايت مى كند و در نتيجه , هم خودش هم
برادرش و هم حاكم را به ورطه هلاكت مى اندازد.
ـ در روز قيامت يكى از بدترين مردمان نزد خداى عزوجل آدم دو روست .
ـ در پاسخ به اين سؤال كه : بدترين مردم چه كسانى هستند , فرمود : علماى فاسد.
ـ امام صادق (ع ) : بدترين مردم , بازرگانان خيانتكارند.
ـ پـيامبر خدا(ص ) : روز قيامت بدترين مردم در پيشگاه خداى عزوجل عالمى است كه از
علم خود سودى نمى برد.
ـ به معاذ فرمود : آيا تو را از بدترين فرد مردم خبر ندهم ؟
: كسى كه تنها بخورد ,دهش نكند , تنها سـفر كند و بنده اش را بزند آيا بدتر از اين
را به تو نشناسانم ؟
: كسى كه مردم را دشمن دارد و مردم نـيـز او را دشمن دارند آيا بدتر از اين را به
تو معرفى نكنم ؟
:كسى كه بيم شرش برود و به خيرش امـيـدى نـرود , آيـا تـو را بـه بدتر از اين آگاه
نكنم ؟
:كسى كه آخرت خود را براى دنياى ديگرى بفروشد آيا بدتر از اين را به تو معرفى نكنم
؟
: كسى كه دنيا را با دين بخورد.
ـ روز قـيـامت يكى از بى ارج ترين مردمان در پيشگاه خداوند بنده اى است كه آخرت خود
را براى دنياى ديگران از دست دهد.
ـ امـام صـادق (ع ) از پدران خود نقل مى كنند كه پيامبر خدا(ص ) فرمود : آيا شما را
ازبدترين افراد مردم خبرندهم ؟
عرض كردند : چرا , اى رسول خدا فرمود : كسى كه مردم را دشمن بدارد و مردم نـيـز او
را دشمن بدارند سپس فرمود : آيا بدتراز اين رابه شمامعرفى نكنم ؟
عرض كردند : چرا , اى رسـول خـدا , فرمود : كسى كه از لغزشى درنمى گذرد و عذر و
پوزشى را نمى پذيرد و گناهى را نـمـى بخشد سپس فرمود : آيا شما رابه بدتراز اين فرد
آگاه نسازم ؟
عرض كردند : چرا, اى رسول خدا فرمود : كسى كه ازشرش ايمنى نيست و به خيرش اميدى نمى
رود.
ـ يكى از بدترين بندگان خدا كسى است كه بر اثر بد زبانى كسى رغبت به همنشينى بااو
نمى كند.
ـ بدترين مردان كسى است كه زود به خشم مى آيد و دير خشنود مى شود.
بدترين خلايق .
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : بدانيد كه بعد از اين روزگار شما , روزگارى بس سخت فرا مى
رسد , توانگر آنـچـه دارد , از ترس انفاق , باچنگ و دندان نگه مى دارد , حال آن كه
خداى تعالى فرموده است : ((اگـر چـيزى انفاق كنيد عوضش را مى دهد)) در راس بدترين
خلايق كسانى هستند كه با افراد مضطرمعامله مى كنند بدانيد كه معامله با افراد مضطر
حرام است .
ـ بـه عـلـى (ع ) فرمود : بگو : خدايا! مرا به بدترين افراد خلق خود نيازمند مگردان
عرض كردم اى رسول خدا! بدترين خلق او چه كسانى هستند؟
فرمود : كسانى كه چون به آنان عطا شود (از عطاى به ديگران ) دريغ ورزند و هرگاه عطا
نشوند عيبجويى وانتقاد كنند.
بدترين افراد مردم .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ): يكى از بدترين مردمان , مرد فاجر و گستاخى است كه كتاب
خداى تعالى را مى خواند و از هيچ چيز آن پند نمى گيرد.
ـ بدترين مردمان كسانى هستند كه مردم را خريد و فروش مى كنند.
ـ بدترين افراد امت من ناز پروردگان متنعمند.
ـ بدترين مردم , بدترين عالمان در ميان مردمند.
بدترين مسلمانان .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : آيا شما را از بدترين مردانتان خبر ندهم ؟
عرض كرديم : چرا ,اى رسول خدا فـرمـود : از بدترين مردان شما كسانى هستند كه به
مردم پيوسته تهمت مى زنند , گستاخند , بد زبانند , تنها خورند , دست دهنده ندارند ,
بنده خود را مى زنند وكارى مى كند كه عائله اش (براى تامين مخارج خود) به ديگرى
پناه برند.
ـ آيا شما را از بدترين افرادتان خبرندهم ؟
عرض كردند : چرا , اى رسول خدا فرمود : آنان كه سخن چينى مى كنند , ميان دوستان
جدايى مى افكنند و براى بى گناه عيب مى تراشند.
بدتر از بد.
ـ امام على (ع ) : بدتر از بد كيفر آن است و خوبتر از خوب پاداش آن .
ـ كننده بدى بدتر از خود بدى است .
بالاتر از هر بدى .
ـ پيامبر خدا(ص ) : دو كار است كه هيچ خوبى بالاتر از آن دو نيست : ايمان به
خداو سود رساندن به بـنـدگـان خـدا و دو كار است كه بالاتر از آن دو بدى وجود ندارد
:شرك ورزيدن به خدا و گزند رساندن به بندگان خد.
بدترين خويه.
ـ امام على (ع ) : بدترين خويهاى نفس ستمكارى است .
ـ پيامبر خدا(ص ) : بدترين خصلت مردبخلى است كه او را بى تاب سازد و ترسى كه بند
دلش را پاره كند.
كليدهاى بديه.
ـ امام صادق (ع ) : خشم , كليد همه بديهاست .
ـ امـام بـاقر(ع ) : خداى عزوجل براى بدى قفلهايى نهاده و كليد همه اين قفلهارا
شراب قرار داده است و دروغ بدتر ازشراب است .
ـ امام على (ع ) : خصلتهاى بدى زا عبارتنداز : دروغ , بخل , ستم و نادانى .
بدترين امور.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : بدترين روايت , روايت دروغ است و بدترين امور , بدعتها
وبدترين كورى , كـورى دل و بـدترين پشيمانى , پشيمانى روز رستاخيز و بدترين در آمد,
ربا و بدترين خوراك , به ناحق خوردن مال يتيم است .
مجمع بديه.
ـ امام على (ع ) : همنشينى با دوست بد , مجمع بديهاست .
ـ فريب مهلتها را خوردن و تكيه كردن به عمل [آرزو] , مجمع بديهاست .
ـ لجاجت , و بحث و جدل زياد , مجمع بديهاست .
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : ابليس به شيطانهاى خود گفت : بر شما باد به گوشت و مسكر وزنان
, زيرا من چيزى جز اين سه را مجمع بديها نمى يابم .
بدى در نهاد انسان است .
ـ امـام عـلى (ع ) : بدى در نهاد هر فردى نهفته است اگر انسان بر آن چيره شد در
نهان مى ماند و اگر چيره نشد آشكار مى شود.
ـ نفس خود را به پذيرش فضايل مجبور كن , زيرا رذيلت ها در نهاد تو سرشته شده است .
ـ پـيامبر خدا(ص ) : براى انجام كار خوب خود را به رنج افكنيد و در اين راه
بانفسهايتان بستيزيد , زيرا انسان بر بدى سرشته شده است .
ـ امام على (ع ) : نفس آدمى بر بى ادبى سرشته شده و بنده مامور است كه آداب خوب را
كسب كند نفس به طور طبيعى درميدان مخالفت مى تازد و بنده مى كوشد خواهشهاى بد او را
دفع كند پس هـرگـاه زمـام نـفـس را رهـا سـازد , در فـسـاد آن شـريـك اسـت و هـركـه
نفس خويش را در خواهشهايش مدد رساند , در قتل خود شريك نفس خويش است .
بدى (متفرقه ).
ـ پيامبر خدا(ص ) : هركه خود را از شر سه چيز حفظ كند , خويشتن را از هر شرى
حفظ كرده است : زبان و شكم و شهوت .
ـ اگر بدى در چيزى وجود داشته باشد , در زبان است .
ـ امام على (ع ) : بدى را به تاخير انداز ,زيرا هرگاه بخواهى مى توانى آن را جلو
اندازى .
ـ امام باقر(ع ) : خير محض باش و برگ بى خار , خار بى برگ و شر بى خير مباش .
ـ امام على (ع ) : هركه براى ديگران بدى در دل بپروراند آن بدى را از خودش آغازكرده
است .
ـ از بدى كردن بپرهيز , زيرا پيش از آن كه به دشمنت بدى رسانى , به خودت مى رسانى و
پيش از رسانيدن آن به ديگرى ,دينت را با آن به تباهى مى كشانى .
ـ دورى كننده از بدى همانند كننده كارخوب است .
ـ امام حسين (ع ) : همنشينى با فرومايگان بدى است .
ـ امام على (ع ) : سنگ را با سنگ پاسخ دهيد, زيرا بدى را جز بدى دفع نكند.
ـ بدى , زبانى وبازده است .
شريعت .
شريعت .
قرآن .
((براى هر گروهى از شما شريعت و راه روشنى قرار داديم )).
((سـپـس تـو را در طـريـقـه آيـينى (كه ناشى ) از امر (خداست ) نهاديم , پس آن را
پيروى كن و ازهوسهاى كسانى كه نمى دانند پيروى مكن )).
ـ امام على (ع ) : شريعت مايه اصلاح مردمان است .
ـ جهان باغى است كه ديوارش شريعت است و شريعت شهريارى است كه فرمانبرداريش واجب است
و فـرمـانـبـرى سـيـاسـتـى است كه پادشاه بدان مى پردازد و پادشاه حكمرانى است كه
سپاه او را پـشـتـيـبـانـى مـى كـند و سپاه يارانى هستند كه مال آنها را تامين مى
كند و مال روزيى است كه رعـيـت فـراهم مى آورد و رعيت جمهورى است كه بنده عدالتند و
عدالت شالوده اى است كه قوام جهان به آن است .
شريعت و طريقت .
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : شريعت گفتارهاى من است و طريقت كردارهاى من و حقيقت احوال
من و مـعـرفـت سـرمـايه من و خرد ريشه دينم و محبت بنيادم و شوق مركبم و خوف همراهم
و دانش سـلاحـم و بردبارى يارم وتوكل رهتوشه ام [ردايم خ ل ] و قناعت اندوخته ام و
صدق منزلم و يقين ماوايم و فقر(الى اللّه ) افتخارم كه باآن بر ديگر انبيا و مرسلين
مى بالم .
نـورى , مـؤلـف مـستدرك رضوان اللّه تعالى عليه , بعد از نقل اين حديث مى نويسد
:((عالم عارف متبحر سيد حيدر آملى در كتاب انوار الحقيقة و اطوار الطريقة و
اسرارالشريعة اين حديث را روايت كـرده و گـفـتـه اسـت : هـمه اينها را اين سخن
پيامبر تاييد وتقويت مى كند كه فرمود : شريعت گفتارهاى من است )).
وحدت شرايع دين .
قرآن .
((از احـكـام ديـن , آنـچه را كه به نوح درباره آن سفارش كرد , براى شما تشريع كرد
و آنچه را به تووحى كرديم و آنچه را كه درباره آن به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش
نموديم كه : دين را بر پا داريدو در آن تفرقه اندازى مكنيد)).
ـ امـام صـادق (ع ) : خـداى تـبـارك و تـعـالى شريعتهاى نوح و ابراهيم و موسى و
عيسى (ع ) را به محمد(ص ) داد.
ـ امـام عـلى (ع ) : بدانيد كه شرايع دين يكى است و راههايش راست و هموار هر كه اين
راهها را در پـيـش گرفت , به مقصد (حق ) رسيد و بهره مند شد و هركه از پيمودن آن
خوددارى كرد گمراه شد و پشيمان گشت .
تفسير شرايع دين .
ـ امـام سـجـاد(ع ) , در پـاسـخ بـه اين سؤال كه : شرايع دين مجموعا چيست ؟
فرمود : گفتن حق وحكومت و داورى عادلانه و وفاى به عهد.
فلسفه شرايع و احكام .
قرآن .
((خـدا نـمى خواهد بر شما تنگ بگيرد بلكه مى خواهد شما را پاكيزه سازد و نعمتش را
بر شماتمام كند)).
((چون كار زشتى كنند , گويند : پدران خود را بر آن يافتيم و خدا مارا بدان فرمان
داده است بگو : خدابه زشتكارى فرمان نمى دهد آيا چيزى را به خدا نسبت مى دهيد كه
نمى دانيد؟
)).
((خـدا هـمـان كـسـى اسـت كـه كـتاب و وسيله سنجش را به حق فرود آورد و تو چه مى
دانى , شايدقيامت نزديك باشد)).
((و آسمان را برافراشت و ترازو را بر نهاد تا مبادا از اندازه در گذريد)).
ـ امـام رضا(ع ) به فضل بن شاذان فرمود :اگر كسى سؤال كرد و گفت : به من بگو آيا
رواست كه خـداى حكيم بنده خود را , بى علت , مكلف به فعلى از افعال كند؟
در جوابش گفته مى شود : روا نيست , زيرا اوحكيمى است كه نه كار بيهوده مى كند و نه
نادان است .
اگر گفت : پس به من بگو كه چرا مردم را مكلف كرد؟
در جوابش گفته مى شود : بنابه عللى .
اگر گفت : به من بگو كه آيا اين علتها شناخته شده و موجودند يا ناشناخته اند و
وجودندارند؟
در جوابش گفته مى شود : اين علل براى اهلش شناخته شده و نزد آنها موجوداست .
اگـر گفت : آيا شما اين علل را مى دانيد يا نمى دانيد؟
در جوابش گفته مى شود : بعضى از آنها را مى دانيم و برخى را نمى دانيم .
ـ امام صادق (ع ) , در پاسخ به پرسش ازعلل برخى حلال و حرامها , فرمود : هيچ حكمى
بى حكمت وضع نشده است .
ـ امـام رضـا(ع ) : عـلـت غـسـل جـنابت عبارت است از : نظافت , و پاك كردن انسان
خودش را از آلودگى كه به او رسيده است و نيز پاك كردن بقيه بدنش .
ـ فاطمه زهرا(ع ) : خداوند ايمان را واجب فرمود , براى پاك كردن از آلودگى شرك و
نماز را براى دور كـردن از كـبـر و نخوت و زكات را براى افزايش روزى و روزه را براى
تثبيت اخلاص و حج را براى خوش آيند دين و عدالت را براى همبستگى دلها وفرمانبردارى
را براى انتظام آيين و امامت را بـراى جـلـوگيرى از تفرقه و جهاد را براى عزت اسلام
و صبر را براى كمك به استحقاق پاداش را يـافـتـن و امر به معروف را براى اصلاح توده
مردم و نيكى كردن به پدر و مادر را براى نگهدارى از نـاخشنودى (خدا) وصله ارحام را
براى افزونى شمار , و قصاص را براى حفظ خونها و وفاى به نذر را براى آمرزيده شدن و
كامل كردن پيمانه ها و ترازوها را براى از بين بردن كم فروشى واجتناب از تـهـمـت
زدن به زنان پاكدامن را حجاب لعنت و دور شدن از رحمت حق وپرهيز ازدزدى را مايه
عـفـت و دورى كـردن از خوردن مال يتيم را به منظور جلوگيرى از ظلم وعدالت در
داوريها را براى آرامش مردم و خداوند عزوجل شرك را به قصد خالص گردانيدن خداوندگارى
حرام فرمود .
ـ امام على (ع ) : خداوند ايمان را براى پاك كردن از شرك واجب فرمود و نماز رابراى
دور كردن از كـبر و زكات را وسيله اى براى روزى (نيازمندان ) و روزه را براى آزمودن
اخلاص مردمان و حج را براى نزديك كردن (اهل ) دين و جهاد را براى عزت دين و امر به
معروف را براى اصلاح توده مردم و نهى از منكر را به عنوان عامل بازدارنده كم خردان
و صله رحم را براى افزون شدن شمار (افراد) و قـصـاص را بـراى حفظخونها و جارى ساختن
حدود و كيفرها را براى اهميت دادن به حرامها و شـراب نـخـوردن را بـراى حـفظ خرد و
دورى از دزدى را براى رعايت عفت و خود دارى از زنا را بـراى سـالـم ماندن نسب و ترك
لواط را براى زياد شدن نسل و گواهى دادنها را براى آشكارشدن حقوق انكار شده و دروغ
نگفتن را براى ارج نهادن به راستى و سلام كردن (يااسلام ) را براى ايمنى از تـرس و
نـگرانيها و امانتدارى (يا امامت ) را براى سامان يافتن كار امت و طاعت (از امام )
را براى بزرگداشت مقام امامت .
ـ پيامبر خدا(ص ) : جبرئيل نزد من آمد و گفت : اى احمد! اسلام ده سهم است وهركس
سهمى از ايـن سهام نداشته باشد زيان كرده است : اولين سهم , گواهى دادن به يگانگى
خداست كه گفتار اسـت دوم , نـمـاز اسـت كـه طـهارت و پاكيزگى مى باشد سوم ,زكات است
كه فطرت (اسلام ) مـى بـاشـد چهارم , روزه است كه سپر مى باشد پنجم , حج است كه
شريعت مى باشد ششم , جهاد است كه عزت مى باشد هفتم , امر به معروف است كه وفا كردن
مى باشد هشتم , نهى از منكر است كـه حـجـت مـى بـاشد نهم , جماعت است كه همبستگى و
الفت مى باشد و دهم , طاعت است كه مصونيت (از گناه و اشتباه )مى باشد.
بزرگى .
بزرگى .
ـ امام على (ع ) : بزرگى , امتياز است .
ـ بزرگى , نيكى كردن به عشيره است .
ـ بزرگى , به خرد و ادب است , نه به مال و خاندان .
ـ هر كه حكمت آموخت , خود را بزرگ ساخت .
بزرگ .
ـ امام على (ع ) : بزرگ , كسى است كه خوى هاى بزرگ داشته باشد.
ـ هزينه ها بر روح بزرگ سنگينى نمى كند.
ـ آدم بزرگ به هر مقامى , هر چند بزرگ , برسد سرمست نمى شود , مانند كوهى كه هيچ
بادى آن را بـه لرزه در نمى آورد , اما آدم فرومايه با دست يافتن به كمترين مقام
,سرمست مى شود, همانند بوته علفى كه وزش نسيمى آن را مى جنباند.
ـ هر كه بزرگى روح يابد , مهر و احسانش زياد شود.
ـ هركه بزرگى روح داشته باشد , آن را از پستى خواهشها منزه دارد.
برترين بزرگى .
ـ امام على (ع ) : هيچ بزرگى چون علم نيست .
ـ هيچ بزرگى بالاتر از اسلام نيست .
ـ برترين بزرگى , نيكوكارى و نيازردن است .
ـ يكى از بزرگترين بزرگى ها , خوددارى از اسراف است .
ـ با فروتنى بسيار بزرگى به كمال مى رسد.
ـ كمال بزرگى , فروتنى است .
ـ چنگ زدن به كانهاى فضيلت از كمال بزرگى است .
ـ بزرگى جز با سخاوت و فروتنى كامل نمى شود.
بزرگى مؤمن .
ـ امـام صـادق (ع ) : بـزرگـى مؤمن نماز شب اوست و عزت او خوددارى از آزار
رسانى ـ بزرگى مؤمن شب زنده دارى اوست و عزتش بى نيازى او از مردم .
ـ امام على (ع ) : بزرگى مؤمن ايمان اوست و عزت او به طاعتش (از خداوند).
ـ پيامبر خدا(ص ) : بزرگان امت من , حاملان قرآنند و شب زنده داران .
شرك .
برحذر داشتن از شرك .
قرآن .
((و آن گـاه كه لقمان در اندرز به فرزندش گفت : فرزندم ! به خدا شرك نياور كه
براستى شرك ستمى بزرگ است )).
((خـداونـد شـرك بـه خود را نمى بخشد و جز آن را براى هر كس كه خواهد مى بخشد و
هركه به خداشرك ورزد به يقين گناهى بزرگ بر بافته است )).
((خداوند اين را كه به او شرك آورده شود نمى آمرزد و فروتر از آن را بر هركه بخواهد
مى بخشايدو هركس براى خدا شريكى قرار دهد قطعا دچار گمراهى دور و درازى شده است )).
((روى آورنـدگـان بـه خـدا بـاشـيد و شرك نياورندگان به او , و هركس كه به خدا شرك
آورد چـونـان كـسـى اسـت كه از آسمان فرو افتد و مرغان (شكارى ) او را بربايند يا
بادش به مكانى دور اندازد)).
ـ پيامبر خدا(ص ) : اى پسر مسعود! مباداآنى به خدا شرك ورزى حتى اگر اره شوى يا تكه
تكه ات كنند يا به دارت آويزند و يا به آتشت سوزانند.
ـ امام على (ع ) : آن ستمى كه بخشوده نمى شود شرك آوردن به خداست خداى تعالى فرموده
است : ((خداوند شرك به خودرا نمى بخشد)).
آموزش دادن شرك .
ـ امـام صـادق (ع ) : بـنـى امـيـه تعليم ايمان رابراى مردم آزاد گذاشتند , اما
تعليم شرك را آزاد نگذاشتند تا اگر آنان را به شرك بكشانند متوجه نشوند.
كمترين مرتبه شرك .
ـ امام باقر(ع ) , در پاسخ به پرسش ازكمترين مرتبه شرك , فرمود : (كمترين مرتبه
شرك اين است كـه ) كـسى به هسته ميوه بگويد : اين يك ريگ است و به ريگ بگويد : اين
يك هسته است و به اين حرف خودهم معتقد و پايبند باشد.
ـ امام صادق (ع ) , نيز در همين باره ,فرمود : كسى كه راى و عقيده اى را بدعت گذارد
و به خاطر آن حب و بغض ورزد.
ـ اگـر مردمى خداى يگانه و بى انباز رابپرستند و نماز بخوانند و زكات بپردازند و حج
بروند و ماه رمـضـان را روزه بـگـيـرند ولى (از روى اعتراض ) به چيزى كه خداوند يا
پيامبر(ص ) ساخته است بگويند : چرا خلاف آن را نساخت ؟
يا در دلشان چنين اعتراضى كنند (و به زبان نياورند) , به سبب آن مـشـرك شوند امام
آن گاه اين آيه را تلاوت كرد : ((سوگند به پروردگارت كه ايمان نياورده باشند مگر آن
گاه كه در اختلافات ميان خود تو را داور كنند و از داورى تواحساس دلتنگى نكنند و
كاملا تسليم باشند)) امام صادق (ع ) سپس فرمود : پس , تسليم باشيد.
ـ امـام بـاقر(ع ) : كمترين حد شرك دين است كه كسى نظر و عقيده اى را ابداع كند و
به خاطر آن حب و بغض ورزد.
كمك گرفتن از مشركان .
ـ پيامبر خدا(ص ) : ما از مشرك كمك نمى گيريم .
ـ ما در برابر مشركان از مشركان يارى نمى جوييم .
ـ به آنان دستور دهيد برگردند , زيرا ما در برابر مشركان از مشركان كمك نمى گيريم .
ـ برگرد , چون ما هرگز از مشرك مدد نمى گيريم .
ـ واقـدى : خـبيب بن يساف مردى دلير بود و اسلام نمى آورد هنگامى كه پيامبر(ص ) به
سوى بدر بيرون شد , او و قيس بن محرث ـ به قولى ابن حارث ـ كه برآيين مردم خود
بودند , نيز راه افتادند و در (وادى ) عقيق به رسول خدا(ص ) رسيدندخبيب غرق در آهن
بود , رسول خدا او را از زير كلاه خـود شناخت و به سعدبن معاذ كه در كنارش حركت مى
كرد رو كرد و فرمود : او خبيب بن يساف نـيست ؟
عرض كرد :چرا پس , خبيب جلو آمد و تنگ ناقه رسول خدا را گرفت پيامبر به او و قيس
بـن مـحـرث فرمود : شما چرا آمده ايد؟
خبيب گفت : تو خواهر زاده و همسايه ما هستى و مابراى غنيمت آمده ايم حضرت فرمود :
كسى كه همدين ما نيست نبايد با ما به جنگ بيايد.
خـبيب گفت : قوم من مى دانند كه من مردى بسيار جنگاور و سخت گزند هستم بنابر اين
براى غـنـيـمت در كنار تو مى جنگم اما اسلام نمى آورم رسول خدا(ص ) فرمود : نه ,
بلكه مسلمان شو و سـپـس بـجـنگ ! در روحا نزد پيامبر آمد و عرض كرد : اى رسول خدا!
من به پروردگار جهانيان ايـمان آوردم و گواهى مى دهم كه تو فرستاده خدايى پيامبر(ص
)خوشحال شد و فرمود : حالا به راهـت ادامـه بـده او در بـدر و جاهاى ديگر شجاعت
زيادى از خود نشان داد اما قيس بن حارث از مـسـلمان شدن امتناع كرد و به مدينه
برگشت وقتى پيامبر(ص ) از بدر بازگشت او هم مسلمان شد و در جنگ احد شركت كرد و كشته
شد.
ـ واقدى ـ در باره غزوه احد ـ هنگامى كه پيامبر(ص ) به راس الثنيه رسيد برگشت پشت
سرش را نـگـاه كـرد چـشـمـش به يك گردان مسلح نيزه به دست افتاد پرسيد :
اينهاكيستند؟
گفتند : يـهـوديان همپيمان ابن ابى هستند , رسول خدا(ص ) فرمود : ما در برابرمشركان
از مشركان يارى نمى گيريم .
ـ پيامبر خدا(ص ) : از روشنايى آتش مشركان استفاده نكنيد.
اقامت در ديار مشركان .
ـ پيامبر خدا(ص ) : هركه با مشركان دريك جا زندگى كند , ذمه اى بر او نيست .
ـ هركه با مشرك اجتماع و سكونت كند, همانند او باشد.
ـ هركه در ديار مشركان با آنان زندگى كند , ذمه اى بر او نيست .
شرك پنهان (1).
قرآن .
((و بيشتر آنان به خدا ايمان نياورند مگر آن كه مشرك باشند)).
ـ امام باقر(ع ) , درباره آيه ((و بيشتر آنان به خدا ايمان نياورند )) , فرمود : از
جمله شرك اين است كه انسان بگويد : نه , به جان تو.
ـ امام صادق (ع ) , نيز در باره همين آيه , فرمود : مانند اين كه انسان بگويد :
اگرفلانى نبود من از بـين مى رفتم و اگر فلانى نبود چنين و چنان مى شدم و اگر فلانى
نبودخانواده ام نابود مى شد , مـگر نمى بينى كه او با اين حرفها در ملك خدا برايش
شريكى قائل شده كه روزيش مى دهد و از او دفاع و دفع گرفتارى مى كند؟
راوى مى گويد :عرض كردم : پس بگويد : اگر خداوند به واسطه فلانى بر من منت نمى نهاد
از بين مى رفتم ؟
فرمود : آرى , اشكالى ندارد.
ـ نيز در همين آيه , فرمود : ندانسته از شيطان پيروى مى كند و بدين سان مشرك مى
شود.
ـ نيز درباره همين آيه , فرمود : منظور شرك در فرمانبرى است نه شرك در عبادت .
شرك پنهان (2).
ـ امـام صادق (ع ) : همانا شرك ناپيداتر از حركت مورچه است جا به جا كردن
انگشتر براى يادآورى كارى و امثال آن از شمار شرك (خفى ) است .
ـ پيامبر خدا(ص ) : از كارى كه موجب عذر خواهى مى شود بپرهيز , زيرا در آن شرك خفى
است .
ـ اى مـردم ! از شـرك دورى كـنيد , كه آن نامحسوستر از حركت مورچه است سپس فرمود :
شايد كـسـى بـخواهد بپرسد : اى رسول خدا! از شركى كه ناپيداتر از حركت مورچه است
چگونه دورى كـنـيـم ؟
بـگوييد : بار خدايا! از شرك آگاهانه به تو پناه مى بريم و ازشرك نا آگاهانه از تو
آمرزش مى طلبيم .
شرك پنهان (3).
ـ امـام صادق (ع ) , درباره اين جمله كه شرك نامحسوستر از حركت مورچه در شب
تاريك بر روى گليمى سياه است , سؤال شد حضرت فرمود : بنده مشرك نباشد مگر آن گاه كه
براى غير از خدا نماز خواند , يابراى غير خدا ذبح كند و يا براى غير خداى عزوجل
دعوت كند.
ـ درباره اين فرموده پيامبر(ص ) كه هماناشرك نامحسوستر از راه رفتن مورچه در يك شب
تاريك بر روى تخته سنگى سياه است , فرمود : مؤمنان به معبودهاى مشركان ناسزا مى
گفتند و مشركان نـيـز متقابلا به معبود مسلمانان دشنام مى دادند از اين رو , براى
آن كه مشركان به خداى مؤمنان ناسزانگويند , خداوند ايشان را از ناسزا گفتن به
معبودهاى مشركان نهى فرمود بنابراين ,مؤمنان ندانسته به خدا شرك آورده بودند.
ـ دربـاره آيـه ((و بيشتر آنان ايمان نمى آورند )) فرمود : آنها مى گفتند : با
(غروب )فلان ستاره و (طـلـوع ) بـهـمـان سـتاره باران مى بارد يا به پيشگوها مراجعه
مى كردند وگفته هاى آنان را باور مى داشتند (همه اينها شرك خفى است ).
مشاركت .
مشاركت .
ـ امـام عـلـى (ع ) : مـشـاركت در امر كشوردارى به آشفتگى مى انجامد و مشاركت
در راى (شور و مشورت ) به يافتن انديشه درست .
آنچه مسلمانان در آن باهم شريكند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : زيادى آب را , به منظور فروش زيادى مرتع , نبايد فروخت .
ـ جلو استفاده ديگران از زيادى آب و زيادى آب چاه را نبايد گرفت .
ـ مسلمانان در سه چيز شريكند : در آب و مرتع و آتش (مواد سوختى ).
ـ سه چيز همگانى است : آب و مرتع و آتش .
ـ دو چيز است كه روانيست مانع استفاده ديگران از آنها شد : آب و آتش .
ـ هركه جلو استفاده ديگران از زيادى آب يا مرتع را بگيرد خداوند در روز قيامت فضل
خود را از او باز مى دارد.
ـ امام كاظم (ع ) : درباره حكم آب دره هاسؤال شد , فرمود : مسلمانان در آب و آتش و
مرتع شريك هستند.
ـ امام على (ع ) : جلوگيرى از نمك و آتش روا نيست .
ـ امـام صـادق (ع ) : رسـول خدا(ص ) از نطاف
((6)) واربعا
((7)) نهى فرمود امام صادق (ع ) فرمود : اربعا اين است كه كسى سيل بند درست كند
و از آب جمع شده درپشت بند , زمين خود را آبيارى كند و نيازى به بقيه آب نداشته
باشد حضرت فرمود :مازاد آب را نفروش بلكه به همسايه ات عاريه بده ونطاف اين است كه
كسى حقابه اى داشته باشد و از آن بى نياز شود , مى فرمايد : آن را نفروش بلكه به
برادر يا همسايه ات عاريه بده .
ـ رسول خدا درباره آب نخلستانها ميان مردم مدينه چنين حكم فرمود كه نبايد اضافه
چيزى را از ديگران منع كرد و در ميان باديه نشينان چنين حكم فرمود كه براى جلوگيرى
(استفاده ديگران ) از زيـادى مـرتـع نـبـايـد جلو استفاده آنها را از زيادى آب گرفت
و فرمود(ص ) : زيان رساندن به يكديگرممنوع است .
ـ مـعـصوم (ع ) : آن حضرت درباره باديه نشينان چنين حكم فرمود كه زيادى آب رااز
ديگران منع نكنند و زيادى مرتع را نفروشند.
حق شفعه يا حق تقدم در شراكت .
ـ امام صادق (ع ) : رسول خدا(ص ) درباره شركاى در زمين و خانه حكم به شفعه دادو
فرمود : ضرر و زيـان زدن بـه يـكديگر ممنوع است و فرمود : زمانى كه حدود اراضى
وخانه ها مشخص شد (و از يكديگر تفكيك شدند و از حالت مشاع در آمدند) ديگر حق شفعه
وجود ندارد.
شريك شايسته .
ـ امام على (ع ) : با كسى شريك شويد كه روزى به او روى آورده است , زيرا شانس
او براى بهره مند شدن بيشتر است .
ـ بـا كـسـى كه روزى به او رو آورده است , شريك شويد , زيرا شانس او براى بهره
مندشدن بيشتر است .
شركاى انسان .
ـ امام على (ع ) : هر انسانى در مال خود دو شريك دارد : وارث و حوادث .
سيرى ناپذيرى .
نكوهش سيرى ناپذيرى .
ـ امام على (ع ) : سيرى ناپذيرى خوى پليدان است .
ـ سيرى ناپذيرى از خويهاى زشت است .
ـ سيرى ناپذيرى مايه خوارى است .
ـ سيرى ناپذيرى نفس را ننگين مى كند ودين را تباه مى سازد و جوانمردى را لكه دار مى
گرداند.
ـ سيرى ناپذيرى خويهاى ديگر را نيززشت و بدنام مى كند.
ـ از سيرى ناپذيرى بپرهيزيد , زيرا اى بسا يك بار خوردن كه از خوردنها جلوگيرى مى
كند.
ـ از سيرى ناپذيرى بپرهيزيد , كه آن خصلتى مهلك است .
|