ميزان الحكمه جلد ۶
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۳ -
ـ امام صادق (ع ) , در پاسخ به اين پرسش كه سرورى چيست ؟
فرمود : بخشندگى , واى بر تو! مگر نمى بينى كه چگونه حاتم طايى سرور قوم شد , در
حالى كه مقام و موقعيتى برتر از ديگر افراد قوم خود نداشت ؟
.
اسباب سرورى .
ـ امـام على (ع ) : حمد و سپاس خدا را كه بى آن كه ديده شود , شناخته شده و
بدون رنج و زحمت آفريننده است , موجودات را به قدرت خويش بيافريد و خداوندگاران را
با عزت و اقتدار خويش به بندگى گرفت و باجود و بخشندگى خود بر بزرگان سرورى يافت .
ـ هركه بردبار باشد سرورى كند و هركه طالب فهميدن باشد , بر فهم و دانش خويش
بيفزايد.
ـ به دوش كشيدن بار زحمتها و هزينه ها(ى مردم ) موجب سرورى مى شود.
ـ بـزرگـوار تـمـام عـيـار كسى است كه علم و دانايى اش به او بزرگى بخشيده باشد ,
وسرورى حقيقى از آن كسى است كه از خداوند پروردگار خويش بترسد.
ـ ارزش و فضيلت سروران , به نيكويى عبادت است .
ـ امام حسن (ع ) : بخشيدن پيش از طلب كردن (كسى ) از بزرگترين سرورى است .
ـ امـام عـلـى (ع ) : چـهار خصلت است كه آدمى با آنها سرور مى شود : عفت , ادب ,
بخشندگى و خردمندى .
آنچه مانع سرورى مى شود.
ـ امـام صـادق (ع ) : كـسى كه به اندك گناهى كيفر مى دهد , نبايد چشم طمع به
سرورى كردن بدوزد و كسى كه كم تجربه و خودپسندو خود راى است , نبايد به رياست طمع
بندد.
ـ هيچ سفيهى به سرورى نمى رسد.
ـ امام على (ع ) : كسى كه گذشت نداشته باشد سرورى را به كمال نرسانده است .
ـ سرور نيست , كسى كه برادران خود را نيازمند ديگرى كند.
ـ كشمكش با سفلگان سرورى را لكه دار مى كند.
سياست .
سياست .
ـ امام على (ع ) : ملكدارى , سياست است .
ـ آفت سردمداران , ناتوانى در سياست است .
ـ بهبود زندگى , در گرو تدبير و فرجام انديشى است .
ابـن ابـى الحديد در شرح اين جمله امير المؤمنين (ع ) كه مى فرمايد : ((به خدا قسم
معاويه از من هـوشـمـنـدتـر و باكياست تر نيست , بلكه او مكار و تبهكار است )) مى
نويسد :عده اى از كسانى كه ارزش و مـقـام امير المؤمنين (ع ) را چنان كه بايد
نشناخته بودند ,مى پنداشتند كه گر چه علم و دانـش آن حضرت از عمر بيشتر است اما عمر
از ايشان سياستمدارتر مى باشد شيخ الرئيس ابو على بن سينا در حكمت ((شفا)) به اين
مطلب تصريح كرده است استاد ما ابو الحسين به اين نظر تمايل داشـت و در كتاب الغرر
آن رامطرح كرده است بعدها دشمنان و مخالفان على (ع ) درباره ايشان و معاويه نيز
همين حرف را زدند و گفتند كه معاويه از امير المؤمنين (ع ) سياستمدارتر و با
تدبيرتر است .
بدان كه سياستمدار زمانى قادر به اعمال سياست واقعى است كه به فكر و انديشه خود عمل
كند و آنچه را به نفع حكومت خود و تحكيم پايه هاى قدرتش مى داند , به كاربندد خواه
افكار و اعمالش با شريعت و دين سازگار باشد خواه نباشد اگر در سياست ومديريت بر
اساس اين شيوه عمل نكند , به دشوارى كارش سامان مى پذيرد و بر اوضاع و احوال مسلط
مى شود امير المؤمنين (ع ) پايبند قيد و بـنـدهاى شريعت بود و ملتزم ومتعهد به
پيروى از آن و كنار گذاشتن هر گونه آرا و نقشه ها و بـرنـامـه هـاى جنگى وسياسى كه
با دين و شريعت سازگارى نداشت , اما در عالم سياست به كار گرفته مى شوندبود.
حسن سياست .
ـ امام على (ع ) : حسن سياست موجب پايندگى رياست است .
ـ حسن سياست مايه استوارى ملت است .
ـ ارزش رياست , به حسن سياست است .
ـ هركه نيكو سياستمدارى كند , رياستش پايدار ماند.
ـ هركه بر كرسى رياست بالا رود , بايد بر رنج سياست صبر كند.
ـ هركه از عهده سياست بر نيايد , لايق رياست نيست .
ـ هـركـه بار زحمت و هزينه هاى مردم را به دوش نكشد , قدرت خود را سزاوار انتقال
(به ديگرى ) كرده است .
ـ حسن تدبير و پرهيز از حيف و ميل , از حسن سياست است .
ـ بهترين دليل بر پرخردى , حسن تدبير است .
سؤ تدبير.
سؤ تدبير
((4)) .
ـ امام على (ع ) : سؤ تدبير , موجب ويرانى است .
ـ هركه بى تدبير باشد , ويرانگريش شتاب گيرد.
ـ هركه سؤ تدبير داشته باشد , تدبيرش به نابودى او انجامد.
ـ هركه تدبيرش به تاخير افتد , هلاكتش پيش افتد.
ـ سؤ تدبير , كليد فقر است .
ـ حسن تدبير , دارايى اندك را رشد مى دهدو سؤ تدبير , ثروت بسيار را به باد فنا مى
دهد.
بهترين سياست .
ـ امام على (ع ) : عدالت بهترين دو سياست است .
ـ زيبايى سياست در به كار بستن عدالت در حكومت است و گذشت كردن با وجودتوانايى
داشتن (بر انتقامگيرى ).
ـ بهترين سياست عدالت است .
ـ ملاك سياست عدالت است .
ـ سـياست عادلانه به سه چيز است : مدارا توام با دورانديشى و سختگيرى و استيفاى
حقوق توام با عدالت و احسان و بخشش توام با ميانه روى .
ـ بد سياستى است , بيدادگرى .
راس سياست .
ـ امام على (ع ) : مدارا كردن , در راس سياست است .
ـ چه خوب سياستى است , نرمى .
ـ هركه با زير دست خود نرمى نكند به حاجت خود نرسد.
ـ نرمى لبه تيز مخالفت را كند مى كند.
ـ هرگاه به حكومت رسيدى (با مردم )نرمى كن .
زيور سياست .
ـ امام على (ع ) : تحمل كردن زيور سياست است .
ـ كسى كه هزينه مردم را به دوش نكشد , قدرت خود را سزاوار انتقال (به ديگرى ) كرده
است .
سياست نفس .
ـ امام على (ع ) : سياست نفس برترين سياست است و رياست علمى عاليترين رياست .
ـ هركه نفس خود را سياست كند (و بر آن امير و فرمانروا باشد) به سياست كردن (برمردم
) دست يابد.
ـ نفسهاى خود را با پارسايى سياست كنيدو بيمارانتان را با صدقه درمان نماييد.
ـ بر فرمانرواست كه پيش از سياست سپاهيان خود , نفس خويش را سياست كند.
ـ خـردمـنـدتـريـن فـرمـانـروا كـسـى است كه خود را چنان سياست و تربيت كند كه جايى
براى حجت آورى و اعتراض ملت بر اوباقى نماند و با مردم چنان سياستى در پيش گيرد كه
حجت خود را بر آنان ثابت و تمام كند.
ـ سياست دين , به نيكويى پارسايى ويقين است .
كار امروز را به فردا افكندن .
نهى از افكندن كار امروز به فرد.
ـ امـام عـلـى (ع ) , در نامه اى به يكى از ياران خود , مى فرمايد : آنچه را از
عمر تو باقى مانده است , دريـاب و مـگـو : فـردا و پـس فردا , زيرا پيشينيان تو به
سبب تكيه كردن به آرزوها و امروز و فردا كردن هلاك شدند , چرا كه فرمان خدا (مرگ )
ناگهان اين غافلان را در رسيد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : اى اباذر! زنهار كه بر اثر آرزو , كار امروز را به فردا فكنى ,
زيراكه تو در امروز به سـر مـى بـرى نه در فردا , چه اگر فردايى براى تو بود , در
فردا نيز چنان باش كه امروز بوده اى و اگر فردايى در كار نبود به خاطر كوتاهى كردن
دركار امروزت پشيمان نشوى .
ـ امام على (ع ) : پس بنده اى از پروردگارش ترسيد , زيرا روز مرگش را نمى داند
وآرزوهايش اورا مى فريبد و شيطان موكل اوست , معصيت را برايش مى آرايد تامرتكب آن
شود و به توبه اميدوارش مـى كـنـد تـا در كـار آن امروز و فردا كند , تا آن كه مرگ
بر او هجوم آورد در حالى كه در غفلت و بى خبرى محض از آن به سر مى برد.
ـ هـركـس كـه مهلتش به سر آيد (براى جبران گذاشته ) مهلتى مى طلبد و به هركس كه
مهلتى داده شود در انجام كار امروز و فردا مى كند.
ـ امام صادق (ع ) : به تاخير انداختن توبه فريفتگى است و امروز و فردا كردن
بسيارسرگشتگى .
ـ امام باقر(ع ) : زنهار از افكندن كار امروز به فردا , زيرا اين كار دريايى است كه
مردمان در آن غرق و نابود مى شوند.
ـ امام سجاد(ع ) ـ در مناجات خود ـ : مرادر گريستن بر خودم يارى رسان , زيرا كه با
امروز و فردا كـردن و آمـال و آرزوهـا عـمرخويش را بر باد فنا دادم و از آنها شدم
كه به خير و نجات خود ديگر اميدى ندارند.
ـ امام على (ع ) : كسى كه توبه اش را به تاخير افكند , دين ندارد.
ـ نادان شما بر گناه مى افزايد , و داناى شما كار امروز را به فردا مى فكند.
ـ چـونـان كـسـى مباش كه بدون عمل به آخرت اميدوار است و به سبب آرزوى درازتوبه را
تاخير مى اندازد اگر شهوتى برايش پيش آيد گناه را پيش افكند و توبه را پس اندازد.
بازار.
نكوهش بازار.
ـ امام باقر(ع ) : بدترين جاهاى زمين بازارهاست , بازار ميدان ابليس است , اول
صبح پرچم خود را در آن جـا نـصـب مى كند و كرسيش را مى گذارد و فرزندانش را همه سو
مى پراكند : از كسى كه پيمانه را كم مى دهد تا كسى كه ترازو را سبك مى گيرد و كسى
كه در گز كردن دزدى مى كند يا كـسـى كـه براى فروش كالايش به دروغ متوسل مى شود
اوبه فرزندانش مى گويد : بر شما باد به (فـريفتن ) مردى كه پدرش مرده در حالى كه
پدرشما هنوز زنده است ابليس با اولين كسى كه به بازار مى آيد وارد مى شود و با
آخرين نفرى كه بازار را ترك مى كند بر مى گردد.
ـ امام على (ع ) : محفلهاى بازارها , جايگاه حضور شيطان است .
ـ در نامه خود به حارث همدانى , مى فرمايد: از پاتوغهاى بازارها بپرهيز كه محل حضور
شيطانند و عرضه گاه فتنه ها و گمراهيها.
ـ پيامبر خدا(ص ) : بازار سراى بى خبرى و غفلت است پس هركه در بازار يك تسبيح گويد
خداوند هزار هزار ثواب برايش رقم زند.
اندرز امام على (ع ) به بازاريان .
ـ حـسن بن ابى الحسن بصرى : هنگامى كه امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع ) به
بصره آمد , بر مـن كـه در حال وضو گرفتن بودم گذر كرد و فرمود : اى جوان ! نيكو
وضوبگير خداوند نيكويت گـردانـد سپس به راه افتاد تا آن كه وارد بازار بصره شد به
مردم كه درحال خريد و فروش بودند نـگـاهـى كرد وسخت گريست و آن گاه فرمود : اى
بندگان دنيا و كارگران اهل دنيا! روز را به سوگند خوردنها مى گذرانيد و شب را به
خوابيدن در بسترهايتان و در اين ميان از آخرت غافليد , پس كى توشه آخرت فراهم مى
آوريد و در كار معاد مى انديشيد؟
.
مردى عرض كرد : اى امير المؤمنين ! بايد براى تامين زندگى خويش بكوشيم وگرنه چه
كنيم ؟
امـيـر الـمـؤمـنـين (ع ) فرمود : كسب در آمد از راه حلال , مانع كار آخرت نيست اما
اگر بگويى : چاره اى از احتكار نداريم عذرت پذيرفته نيست .
آن مـرد با چشمى گريان برگشت امير المؤمنين (ع ) فرمود : برگرد تا برايت بيشترتوضيح
دهم مـرد بـرگشت حضرت فرمود : بدان اى بنده خدا كه هر كس در دنيا براى آخرت كار كند
, لاجرم مـزد كـارش را در آخرت كامل دريافت مى كند و هر كس در دنيابراى دنيا كار
كند مزد كارش در آخرت آتش دوزخ است اميرالمؤمنين (ع ) سپس اين سخن خداى تعالى را
تلاوت كرد :((پس هر كه طغيان كرد و زندگى اينجهانى را برگزيدهمانا جهنم جايگاه اوست
)).
ـ ابـو سـعـيـد : عـلـى (ع ) وارد بازار مى شد و مى فرمود : اى بازاريان ! از خدا
بترسيد و ازسوگند خوردن دورى كنيد , زيرا سوگند ياد كردن كالا را رونق مى دهد , اما
بركت رامى برد همانا تاجر و كـاسـب فـاجـر و گـنـهكار است , مگر آن تاجر و كاسبى كه
در بده بستان حق را را رعايت كند , بـدرودتـان بـاد! سـپـس مـى رفت و چند روز بعد
دوباره مى آمدو سخنانى بدين گونه مى فرمود هـرگـاه آن حضرت وارد بازار مى شد
بازاريان مى گفتند :مرد شكنبه , يعنى شكم گنده , آمد و حضرت مى فرمود : پايينش
غذاست و بالايش علم .
ـ امـام عـلـى (ع ) در بازارها گشت مى زد وتجار و كسبه را اندرز مى داد و مى فرمود
: اى جماعت تجار و كسبه ! پيش از هر چيز ازخدا طلب خير و بركت كنيد و بركت را در
آسانگيرى (در معامله ) بـجـويـيد و (با اخلاق خوش و برخورد درست ) به مشتريان نزديك
شويد و خود را به زيور بردبارى بـيـارايـيـدو از سـوگـنـد خـوردن دسـت برداريد و از
ظلم و حق كشى بترسيد [دورى كنيد] و بـامـظلومان انصاف داشته باشيد و به رباخوارى
نزديك نشويد و پيمانه و ترازو را كامل گردانيد و جنس مردم را كم ندهيد و در زمين (و
جامعه ) دست به تبهكارى و فساد نزنيد.
مسواك زدن .
تشويق به مسواك زدن .
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : اگر ترس از سختگيرى بر امتم نبود , به آنها دستور مى دادم
كه با هر نمازى مسواك زنند.
ـ در سفارش به على (ع ) , مى فرمايد : بر توباد به مسواك زدن با هر وضويى .
ـ نـيز به على (ع ) مى فرمايد : بر تو باد به مسواك زدن , اگر توانستى كه از اين
كار كم نكنى چنين كن , زيرا هر نمازى كه با مسواك زدن بخوانى از چهل روز نمازى كه
بى مسواك زدن بگزارى برتر است .
ـ وضو , نصف (يا جز) ايمان است و مسواك زدن نصف (يا جز) وضو.
ـ امام صادق (ع ) : مسواك زدن , از اخلاق پيامبران است .
ـ امـام بـاقـر(ع ) : اگر مردم بدانند كه مسواك زدن چه فوايدى دارد , در هنگام شب
مسواك را با خود به بستر مى برند.
ـ از امـام صادق (ع ) سؤال شد : آيا اين خلايق همه در شمار آدميانند؟
حضرت فرمود : افرادى را كه مسواك نمى زنند از شمارآنها بينداز.
ـ پيامبر خدا(ص ) : دهانهاى خود را بامسواك زدن خوشبو كنيد , زيرا دهانهاى شما
گذرگاههاى قرآن است .
ـ دهانهاى خود را پاكيزه كنيد , زيرا گذرگاههاى قرآنند.
سفارش جبرئيل (ع ) به مسواك زدن .
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : جـبـرئيل پيوسته مرا به مسواك زدن سفارش مى كرد تا
جايى كه ترسيدم دندانهايم از ريشه درآيند يا ساييده شوند.
ـ جـبـرئيل همواره مرا به مسواك زدن توصيه مى كرد , چندان كه گمان كردم بزودى اين
كار را واجب خواهد كرد.
ـ هماره جبرئيل مرا به مسواك زدن سفارش مى كرد , به اندازه اى كه نگران دندانهاى
خود شدم .
ـ هـيچ گاه دوستم جبرئيل (ع ) نزد من نيامدمگر اين كه مرا به مسواك زدن توصيه كرد ,
تا جايى كه نگران ساييده شدن دندانهاى پيشين خود شدم .
فوايد مسواك زدن .
ـ امام على (ع ) : مسواك زدن , نور چشم را زياد مى كند.
ـ امام صادق (ع ) : مسواك زدن , آبريزش چشم را از بين مى برد و نور آن را زيادمى
كند.
ـ امـام رضـا(ع ) : مسواك زدن , نور چشم را زياد مى كند و مو را پرپشت مى كند
وآبريزش چشم را برطرف مى سازد.
ـ امـام صادق (ع ) : مسواك زدن , دوازده ويژگى دارد : از سنت است , دهان را تميزمى
سازد , نور چـشم را زياد مى كند , خداى رحمان را خشنود مى گرداند , دندانها را
سفيدمى كند , پوسيدگى آنـهـا را از بين مى برد , لثه را محكم مى سازد , اشتها را
باز مى كند , بلغم را مى برد , حافظه را زياد مى كند و حسنات دو چندان مى شوند و
فرشتگان شاد مى گردند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هر كه دو چوب (مسواك )را به كار گيرد از رنج و درد گاز انبر در
امان ماند.
ـ مسواك زدن , بر زبان آورى مرد مى افزايد.
ـ امام صادق (ع ) : بر شما باد به مسواك زدن , زيرا اين كار وسوسه سينه را از بين
مى برد.
آداب مسواك زدن .
ـ پيامبر خدا(ص ) : دندانهايتان را از عرض (عمودى ) مسواك بزنيد نه از طول
(افقى ).
ـ يك روز در ميان سرمه بكشيد و دندانهايتان را از عرض مسواك بزنيد.
ـ پيامبر خدا(ص ) هرگاه مسواك مى زد از عرض مى زد و شبى سه بار مسواك مى زد: يك بار
پيش از خـواب , يك بار وقتى كه از خواب براى راز و نياز برمى خاست و يك بار پيش از
آن كه براى نماز صبح بيرون رود آن حضرت به دستور جبرئيل با چوب درخت مسواك , مسواك
مى زد.
استحباب مسواك زدن در سحرگاه .
ـ امام صادق (ع ) : هرگاه شب (براى عبادت ) برخاستى مسواك بزن , زيرا فرشته مى
آيد و دهانش را بر دهان تو مى گذارد و هر كلمه اى را كه تلاوت كنى و به زبان آورى
به آسمان بالا مى برد بنابراين , بايد دهانت خوشبو باشد.
ـ امام باقر(ع ) : مسواك زدن در سحرگاه پيش از وضو گرفتن , جز سنت است .
ـ امـام صـادق (ع ) : رسـول خـدا(ص ) چـون نماز خفتن را مى خواند , دستور مى دادظرف
وضو و مـسـواكـش را كنار سرش بگذارند در روايتى ديگر آمده است : آن حضرت هربار كه
از خواب بيدار مى شد مسواك مى زد.
جوانى .
جوانى .
ـ پيامبر خدا(ص ) : جوانى , شاخه اى ازديوانگى است .
ـ امام على (ع ) : نادانى جوان , بخشودنى است و دانش او ناچيز.
ـ دو نعمت است كه قدر آن را نداند مگركسى كه از دستشان دهد : جوانى و تندرستى .
ـ پـيامبر خدا(ص ) : بهترين جوانان شما كسى است كه به ميانسالان شما همانندى جويد و
بدترين ميانسالان
((5)) شما كسى است كه رفتار جوانان شما از او سرزند.
ـ امـام صـادق (ع ) : ورقـة بـن نـوفـل هرگاه نزد خديجه بنت خويلد مى رفت به او
چنين سفارش مـى كـرد :((بـدان كـه جوان نيك خوى , كليد خير و قفل شر است و جوان زشت
خوى قفل خير و كليد شر است .
ـ امـام على (ع ) : بدانيد , خدايتان رحمت كناد , كه شما در روزگارى به سر مى بريد
كه حقگويان اندكند جوانانشان بدخوى وناسازگارندو پيرانشان گنهكار و عالمانشان منافق
.
تربيت نوجوانان .
ـ امام على (ع ) : همانا قلب نوجوان همچون زمينى باير است كه هرچه در آن افكنده
شود مى پذيرد.
ـ امـام صـادق (ع ) بـه احـول فـرمـود : به بصره رفتى ؟
عرض كرد : آرى فرمود : شوق مردم به اين امـر(ولايـت و امامت ما) و پذيرش آنها را
چگونه ديدى ؟
عرض كرد : به خدا قسم اندكند , كارهايى كرده اند اما كم است حضرت فرمود : بر تو باد
به نوجوانان ,زيرا اين گروه در پذيرش هر نوع خوبى شتاب بيشترى نشان مى دهند.
آموختن در جوانى .
ـ پيامبر خدا(ص ) : هر كه در جوانى دانش آموزد علم او همچون نقشى است كه برسنگ
حك شود و هر كه در بزرگسالى بياموزد , كارش همچون نوشتن برروى آب است .
ـ امام على (ع ) : آموختن دانش در خردسالى , همچون نقشى است كه بر روى سنگ كنده
شود.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : هر كه در دوران خردسالى علم نياموزد و در بزرگسالى دنبال آن
رود و (در ضمن تحصيل علم ) بميرد ,شهيد مرده است .
ـ ايوب (ع ) : خداوند تخم حكمت را در دل كوچك و بزرگ مى افشاند , پس هرگاه خداوند
بنده را در كـودكى حكيم گرداند , كم سالى او منزلت وى را نزد حكيمان پست نگرداند
چون نور حكمت الهى را در وجود او مى بينند.
جوان و ترك تحصيل علم .
ـ امـام كـاظم (ع ) : اگر جوانى از جوانان شيعه را ببينم كه فقه نمى آموزد , او
را با شمشير ضربتى مى زنم .
ـ امام باقر(ع ) : اگر جوان شيعه اى را نزدمن بياورند كه علم (دين ) نمى آموزد , او
راتنبيه مى كنم .
ـ امام صادق (ع ) : دوست ندارم جوان شمارا جز در دو حال ببينم : دانشمند يا دانش
آموز , زيرا اگر چنين نباشد كوتاهى كرده و چون كوتاهى كند , ضايع گشته و چون ضايع
گردد , گنهكار باشد و چون گنهكار باشد , سوگند به آن كه محمد را بحق برانگيخت ,
درآتش جاى گيرد.
ارزش جوان عابد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : خداى تعالى , جوان توبه كار را دوست دارد.
ـ هيچ چيز نزد خداى تعالى محبوبتر ازجوان توبه گر نيست و هيچ چيز نزد خداى تعالى
منفورتر از پير پايدار بر گناهانش نمى باشد.
ـ خداى تعالى , به وجود جوان عبادت پيشه بر فرشتگان مى نازد و مى فرمايد :بنگريد
اين بنده مرا! به خاطر من از شهوت خويش دست كشيده است .
ـ بـرتـرى جوان عابدى كه در جوانى خود ره بندگى پيش گرفته , بر پيرى كه دربزرگسالى
به عبادت روى آورده , همچون برترى فرستادگان الهى بر ديگر مردمان است .
ـ هفت نفرند كه در آن روز كه سايه اى جز سايه خدا نيست , آنان در سايه خدا جاى
دارند : پيشواى دادگر و جوانى كه با بندگى و عبادت خداى عزوجل نشو و نما يابد.
ارزشى كسى كه جوانيش رادر طاعت خدا گذراند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هيچ جوانى نيست كه دنيا و خوشيهاى دنيا را به خاطر خدا
رهاكند و جوانيش را در راه طاعت خدا به پيرى رساند , مگر اين كه خداوند پاداش هفتاد
ودو صديق را به او عطا كند .
ـ محبوبترين خلايق نزد خداى عزوجل جوان نورسته خوش سيمايى است كه جوانى و زيبايى
خود را براى خدا و در راه طاعت او بگذارد خداوند رحمان به وجود چنين جوانى بر
فرشتگانش مى نازد و مى فرمايد : اين است بنده راستين من .
ـ خداوند جوانى را كه جوانى خويش را در راه طاعت خداى تعالى بگذراند دوست مى دارد.
ـ ابـراهـيـم (ع ) چـون در مـحـاسـن خـود مـوى سپيدى را ديد گفت : سپاس و ستايش
خداوند پروردگار جهانيان را كه مرا به اين مرحله از عمر رسانيد و چشم بر هم زدنى
معصيت او نكردم .
معناى فتى .
ـ امام صادق (ع ) به سليمان بن جعفر نهدى فرمود : اى سليمان ! فتى كيست ؟
اومى گويد : عرض كردم : ما به جوان فتى مى گوييم حضرت فرمود : مگر نمى دانى كه
اصحاب كهف همگى ميانسال بـودند , اما خداوند به سبب ايمانشان آنان را فتيه (جوانان
) ناميد؟
اى سليمان ! هر كه به خدا ايمان آورد و با تقوا باشد او فتى (جوان ,جوانمرد) است .
ـ به مردى فرمود : شما به چه كسى فتى مى گوييد؟
عرض كرد : به جوان حضرت فرمود : نه , فتى مـؤمـن اسـت اصحاب كهف همگى بزرگسال بودند
اما خداوند عزوجل آنان را به سبب ايمانى كه داشتند فتيه (جوانان , جوانمردان )
ناميد.
شبهه .
شبهه .
ـ امـام على (ع ) : شبهه به اين دليل شبهه ناميده شده كه شبيه حق است , اما
اولياى خدادر هنگام شـبـهـه روشـنـايـى راهشان يقين است و راهنمايشان راه راست ,
ولى دشمنان خدا به گاه شبهه دعوتشان گمراهى است و راهنمايشان كورى .
ـ از شبهه حذر كنيد , زيرا كه شبهه به قصد فتنه و گمراه سازى ساخته شده است .
ـ در نـامـه خود به معاويه , مى فرمايد : ازشبهه و اشتباه افكنيهاى آن بپرهيز ,
زيرادير زمانى است كه فتنه پرده هاى سياه خودرا گسترده و تاريكى آن ديدگان را
فروپوشانده است .
ـ همانا منفورترين مردمان نزد خدا دو مردند : مردى كه خداوند او را به خودش
واگذاشته است و مـردى كه جهالت و نادانى را از اين سو و آن سو فراهم آورده و درميان
نادانان اين امت تاخت و تاز مـى كـنـد در بـرابـر ابـهـام شبهات همچون تار عنكبوت
است , نمى داند درست داورى مى كند يا نادرست .
ـ شـنـيـد كـه عمار بن ياسر با مغيرة بن شعبه در موضوعى بحث و مجادله مى كند , به
اوفرمود : رهايش كن اى عمار! زيرا او از دين خود جز چيزى كه به دنيايش نزديك كند
,فرانگرفته است و به عمد امور را بر خود مشتبه ساخته تا شبهات را بهانه اى براى
لغزشهاو خلافكاريهاى خويش كند.
ـ در نـامـه اى بـه معاويه , مى نويسد : تو گروه بسيارى از مردم را تباه كردى ,
آنان را باگمراهى خـويش فريفتى و در موج درياى (پليديهاى ) خود افكندى كه تاريكيها
آنان رافرو پوشانده و امواج شبهات بر سر آنان به تلاطم در آمده است .
ـ گـواهـى مى دهم كه محمد بنده و فرستاده خداست , او را با دين بلندآوازه و نشانه
برگزيده و كـتـاب نـبـشته و نور درخشان و پرتو تابان و فرمان آشكار و آشكار كننده
حق از باطل فرستاد , تا شبهات را بزدايد و با دليل و برهان حجت آورى كند و با آيات
هشدارشان دهد.
وجوب درنگ در هنگام پيش آمدن شبهه .
ـ امـام باقر(ع ) : درنگ كردن در گاه پيش آمدن شبهه بهتر از فرو رفتن در گرداب
هلاكت است حديثى را روايت نكنى بهتر است از اين كه حديثى را نفهميده روايت كنى .
ـ امـام عـلـى (ع ) : از پـيـمـودن راهى كه بيم گمراه شدن در آن را دارى خوددارى كن
,زيرا باز ايستادن از سرگشتگى گمراهى بهتر از مواجه شدن به هول و هراسهاست .
ـ درنگ كردن در هنگام سرگردانى توفيق است .
ـ هيچ ورعى چون بازايستادن در هنگام روبه رو شدن با شبهه نيست .
ـ امام صادق (ع ) : پارساترين مردم كسى است كه به گاه شبهه توقف كند.
ـ امام على (ع ) : ريشه دورانديشى توقف در مقام شبهه است .
ـ در سـفـارش بـه فـرزنـد خود حسن (ع ) , مى فرمايد : اى حسن ! تو را سفارش مى كنم
ـ وهمين سفارش تو را بس است ـ به آنچه كه رسول خدا مرا بدان سفارش فرمود خاموشى در
هنگام شبهه .
ـ امـام باقر(ع ) , در پاسخ به پرسش زراره از حق خدا بر بندگان , فرمود : حق خدا
بربندگان اين است كه آن گويند كه مى دانند و در آنچه نمى دانند درنگ كنند.
ـ امـام جـواد(ع ) : آن عـالـمـى بيشتر رهپوى راه روشن است , كه به هنگام روبه رو
شدن با شبهه خويشتن نگه دارد.
ـ امام سجاد(ع ) در دعا ـ : خدايا! هرگاه امور بر من مشكل و در هم شد مرا به (يافتن
) درست ترين آنـهـا و هرگاه كردارها بر من مشتبه گشت به پاكيزه ترين آنها و هرگاه
عقايد و مذاهب متناقض شدند به پسنديده ترينشان توفيقم ده .
ـ نـيـز در دعـاـ : خدايا! تندرستى توام باعبادت و آسودگى همراه با زهد و علم با
عمل و پارسايى همراه با اعتدال و ميانه روى روزيم فرما.
ـ امـام عـلـى (ع ) : هـر كـه از كـيـفـرهـايى كه برسر پيشينيانش آمده است عبرت
گيرد , تقوا و پرهيزگارى او را از فرو افتادن در ورطه شبهات باز دارد.
وجوب فروگذاشتن شبهات .
ـ امام على (ع ) : حلالى آشكار وجود دارد (و حرامى آشكار) و ميان اين دو شبهات
است , پس هر كه آنـچـه را بـر او مـشـتـبـه شـده فـرو گذارد , بيگمان حرامى را كه
برايش آشكار است بيشتر فرو مى گذارد.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : آنچه را كه تو را به شبهه مى اندازد فرو گذار و آنچه را موجب
شبهه براى تو نـمـى شود , به كار بند , زيرا فقدان چيزى را كه براى خداى عزوجل
فروگذاشته اى هرگز حس نخواهى كرد.
ـ آنـچـه را كه به شبهه ات مى اندازد , ترك كن و آن را به كار بند كه برايت شبهه
انگيزنيست , زيرا كسى كه پيرامون منطقه قرق شده بچراند در آستان وارد شدن به قرقگاه
قرار دارد.
ـ امام على (ع ) : زنهار از افتادن در شبهات و آزمندى به شهوات , زيرا اين دو امر
تورا به افتادن در ورطه حرام و ارتكاب بسيارى از گناهان مى كشانند.
ـ كارها سه گونه اند : كارى كه درستى آن بر تو روشن است , آن را دنبال كن , كارى كه
ضلالت و نـادرسـتـى آن بـر تو آشكار است , از آن دورى كن و كارى كه برايت مبهم است
آن را به داناى آن ارجاع ده .
ـ پيامبر خدا(ص ) : امور سه گونه اند : امرى كه درستى آن بر تو روشن است , پس ازآن
پيروى كن , امـرى كه ضلالت و نادرستى آن بر تو آشكار است , پس از آن دورى كن و امرى
كه در آن اختلاف است , آن را به خداى عزوجل ارجاع ده .
ـ امـام صادق (ع ) : امور سه گونه اند : امرى كه درستى آن روشن است , پس بايد آن را
به كار بست امـرى كـه گمراهى و نادرستى اش آشكار است , پس بايد از آن دورى كردو
امرى مبهم است پس بـايـد عـلـم آن را به خدا و رسولش ارجاع داد رسول خدا(ص )فرمود :
حلالى روشن وجود دارد و حرامى روشن و در اين ميان امورى است مشتبه ومبهم , پس هر كه
شبهات را رها كند , از حرامها نجات يابد و هر كه شبهات را بگيردمرتكب حرامها شود و
ندانسته به هلاكت در افتد.
ـ امـام عـلى (ع ) : در نامه اى به عثمان بن حنيف , كارگزار خود در بصره , مى
فرمايد :اما بعد , اى پـسـر حنيف ! به من خبر رسيده كه مردى از جوانان بصره تو را
به وليمه اى دعوت كرده و تو به آن شـتافته اى پس , بنگر كه بر سر اين سفره بر چه
غذايى دندان مى نهى , آنچه را كه حلال و حرامش بر تو آشكار نيست , از دهان بيرون
افكن و آنچه را به پاكى راههاى فراهم آوردنش يقين دارى بخور .
شاخه هاى شبهه .
ـ امـام على (ع ) : شك چهار شاخه دارد : ستيزيدن (در دين ) , ترس , ترديد و
تسليم شدن (در برابر جهل و جاهلان و هلاكت دنيا و آخرت ).
ـ شـبـهه چهار شاخه دارد : دل باختن در برابر زيور (دنيا) , وسوسه نفس و توجيه كردن
كجيها و آميختن حق به باطل .
مانند سازى و تقليد.
مانند سازى و تقليد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : در پاسخ به سؤال از اين فرمايش پيامبر(ص ) كه :((سپيدى
موى (سرو صورت ) خـود را تغيير دهيد و خود را به يهود مانند نسازيد)) , فرمود :
رسول خدا(ص ) اين سخن را زمانى فـرمـود كـه ديـن (مسلمانان ) در اقليت بود , اما
امروز كه قلمرو آن گسترش يافته و پايه هاى آن استوار گشته است , مرد آزاد است (كه
خضاب كند يانه ).
ـ امام صادق (ع ) : از پدران بزرگوار خويش : رسول خدا(ص ) مرد را از مانند سازى خود
به زنان باز داشت و زن را نيز از اين كه در پوشش خود از مردان تقليد كند نهى فرمود.
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : از ما نيست آن زنى كه خود را شبيه مردان كند و نه آن مردى
كه خود را به زنان مانند سازد.
ـ لعنت خدا بر مردى كه به طرز زنان لباس پوشد و بر زنى كه به شكل مردان لباس پوشد.
ـ امـام عـلى (ع ) : در مسجد رسول خدا(ص )مردى را ديد كه خود را به صورت زن در
آورده است فرمود : بيرون شو از مسجدرسول خدا , اى كسى كه رسول خدا لعنتش كرده است
سپس فرمود : شـنـيـدم كه رسول خدا(ص ) مى فرمايد : لعنت خدا بر مردانى كه خود را
شبيه زنان مى كنند و بر زنانى كه خود را به شكل مردان در مى آورند.
ـ امـام صـادق (ع ) : از پدران بزرگوارش (ع ) : خداوند به يكى از پيامبران وحى
فرمودكه به مردم خود بگو : لباس دشمنان مرا نپوشيد و خود را به شكل و شمايل دشمنان
من در نياوريد كه در اين صورت شما نيز همچون آنها دشمن من خواهيد بود.
ـ بهترين جوانان شما جوانى است كه خود را همانند ميانسالانتان در آورد و بدترين
ميانسالان شما ميانسالى است كه از جوانانتان تقليد كند.
ـ امام على (ع ) : كمتر كسى است كه خود را شبيه گروهى كند و بزودى يكى از آنهانشود.
ـ سخن چين , ناباب و خيانتكار است , گرچه خود را مانند خيرخواهان جلوه دهد.
ـ امام سجاد(ع ) : اسما بنت عميس به من گفت : خدمت فاطمه (ع ) بودم كه رسول خدا(ص )
وارد شد در گردن آن بانوگردنبندى از طلا بود كه على بن ابى طالب (ع ) از مال غنيمت
براى ايشان خـريـده بـودرسـول خـدا(ص ) بـه فـاطـمـه (ع ) فرمود : اى فاطمه ! (يك
وقت ) مردم نگويند كه فـاطـمـه دخـتر محمد از پوشش جباران استفاده مى كند پس ,
فاطمه (ع ) گردنبند را كند و آن رافروخت و با پول آن بنده اى خريد و آزاد كرد و
رسول خدا(ص ) از اين كار خوشحال شد.
درخت .
درختكارى .
قرآن .
((آيـا كـسـى كـه آسـمـانـهـا و زمـين را آفريد و از آسمان برايتان آب فرستاد و
بدان بوستانهايى خـوش منظر رويانيديم كه شما را توان رويانيدن درختى از آن نيست آيا
با وجود اللّه خداى ديگرى هست ؟
نه ,بلكه آنها مردمى منحرفند)).
ـ پيامبر خدا(ص ) : اگر قيامت فرا رسد و در دست يكى از شما نهالى باشد , چنانچه
بتواند برنخيزد تا آن نهال را بكارد اين كار را بكند.
ـ هـر مـسـلـمـانـى بـذرى بيفشاند يا نهالى بنشاندو از حاصل آن بذر و نهال پرنده اى
يا انسانى يا چرنده اى بخورد , آن براى او صدقه محسوب شود.
ـ هـيـچ مـردى نـيـسـت كـه درختى بنشاند ,مگر اين كه خداوند به اندازه ميوه اى كه
آن درخت مى دهد برايش اجر بنويسد.
ـ هـر كـه درخـتى بنشاند و در راه نگهدارى و رسيدگى به آن صبر كند تا ميوه دهد ,
درقبال هر ميوه اى از آن كه روزى جوينده اى بخورد , يك صدقه نزد خدا برايش منظورمى
شود.
ـ هـر مـردى كـه زمينى را احيا كند و از آب آن زمين جگرى تفتيده بنوشد يا ازمحصولش
روزى جوينده اى نصيبى برد , خداوند تعالى در قبال آن اجرى برايش رقم زند.
ـ هـر كـه زمـين مرده اى را زنده كند ماجور است و آنچه روزى جوينده اى از محصول آن
بخورد , برايش صدقه باشد.
ـ امام صادق (ع ) : در پاسخ به سؤال از مكروه بودن شغل كشاورزى , فرمود :زراعت كنيد
و درخت بكاريد , به خدا سوگند كه مردم شغلى حلالتر و پاكيزه تر از آن پيشه نكرده
اند به خدا سوگند بعد از خروج دجال , كشاورزى و نخل كارى رونق بسزايى خواهد يافت !.
قطع درخت .
ـ امام صادق (ع ) : درختان ميوه را قطع نكنيد, كه خداوند بر سر شما عذاب فرومى
ريزد.
ـ امـام كـاظـم (ع ) , در پـاسـخ به پرسش محمدبن ابى نصر از بريدن درخت سدر , فرمود
: يكى از دوسـتان تو نيز در اين باره ازمن پرسيد و من به او نوشتم : ابو الحسن (ع )
درخت سدرى را بريد و به جاى آن يك تاك نشاند.
ـ امام صادق (ع ) : قطع درخت خرما ,مكروه است .
ـ در پاسخ به سؤال از قطع درخت ,فرمود : اشكالى ندارد عماربن موسى مى گويد : عرض
كردم : درخـت سدر چه ؟
فرمود :اشكالى ندارد , قطع درخت سدر در بيابان مكروه است چون اين درخت در صحراكمياب
است اما در اين جا كراهتى ندارد.
شجاعت .
شجاعت .
ـ امام على (ع ) : شجاعت , يكى از دو عزت است .
ـ شجاعت , عزتى نقد است .
ـ شجاعت , نصرتى نقد و فضيلتى آشكار است .
ـ اگر خصلتها از يكديگر متمايز و جداشوند , هر آينه راستى با شجاعت باشد و بزدلى با
دروغ .
ـ سـخـاوت و شـجاعت خصلتهاى والايى هستند كه خداوند سبحان آن دو را در وجودهركس كه
دوستش داشته و او را آزموده باشد مى گذارد.
ـ در فـرمـان اسـتـانـدارى مصر به مالك اشتر , مى نويسد : ديگر آن كه با ارباب مروت
و آنان كه از خانواده هاى شريف وشايسته هستند و پيشينه هاى نيكو دارند و سپس با
كسانى كه دلاور و شجاع و بخشنده وگشاده دستند همنشين باش , كه اينان كان كرم و
بزرگواريند.
تفسير شجاعت .
ـ امام على (ع ) : شجاعت , ساعتى صبركردن است .
ـ به ستوه آمدن , آفت است و نستوهى , شجاعت .
ـ امام حسن (ع ) , در پاسخ به اين سؤال كه شجاعت چيست ؟
فرمود : ايستادگى دربرابر هماوردان و پايدارى در نبرد.
عوامل شجاعت ز.
ـ امـام على (ع ) : شجاعت بر سه خصلت سرشته شده كه هريك از آنها را فضيلت و
ارزشى است كه ديـگـرى فـاقـد آن اسـت : ازخود گذشتگى , تن ندادن به خوارى و ذلت و
نامجويى اگر اين سه خـصـلـت در آدم شـجـاع يـكسان و كامل وجود داشته باشند ,
پهلوانى است كه حريف ندارد و در روزگارخود به دلاورى نامور باشد و اگر يكى از اين
خصلتها در او فزونتر از ديگرى باشدشجاعت او در آن خصلت بيشتر و بيباكيش در آن
شديدتر است .
ـ قـدر و انـدازه مرد به قدر همت اوست و راستگويى و صداقتش به قدر مردانگى او
وشجاعتش به قدر غيرت او.
ـ شجاعت مرد به قدر همت اوست وغيرتش به قدر تن ندادن او به ذلت .
ـ شجاعت به اندازه ننگ داشتن از ذلت است .
شجاعترين مردم .
ـ امام على (ع ) : شجاعترين مردم , بخشنده ترين آنهاست .
ـ شجاعترين مردم , كسى است كه بابردبارى بر نادانى چيره آيد.
ـ شجاعتر از خردمند , وجود ندارد.
ـ قويترين مردم , كسى است كه بر نفس خويش مسلطتر باشد.
ـ زورمندتر از كسى كه بر نفس خويش زور شود و زمام آن را در اختيار گيردوجود ندارد و
ناتوانتر از كسى كه نفس خويش را واگذارد و آن را به هلاكت كشاند وجود ندارد.
ـ چه دلاور است شخص بى گناه و چه ترسوست مشكوك و متهم .
|