ميزان الحكمه جلد ۱۴

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۱۶ -


ـ پـيامبر خدا(ص ): خدايا, هركس زمام امرى از امور امت مرا عهده دار شد و بر آنان سخت گرفت , تو نيز بر او سخت بگير و هر كس امرى ازامور امت مرا به عهده گرفت و با آنان مهربانى كرد, تو نيز با او مهربانى كن .

ـ هر كس بر يكى ازمردم فرمانروا شود,روز قيامت او را مى آورند و روى پل جهنم نگهش مى دارند اگر خوشرفتارى كرده باشد نجات مى يابد واگر بدرفتارى كرده باشد پل شكافته مى شود و او به دوزخ سقوط مى كند.

حكمران وظيفه دارد رضايت توده مردم را فراهم آورد.

ـ امـام عـلى (ع ) ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ : بايد ميانه روى در حق وگستراندن عدالت و عمل به آن چه كه بيش از هر چيز رضايت ملت را فراهم مى آورد, محبوبترين كارهادر نزد تـو بـاشـد, زيرا نارضايى توده مردم رضايت خواص را بى اثر مى سازد و نارضايتى خواص , بارضايت تـوده مردم , بخشوده مى شود و هيچ يك از افراد ملت همچون طبقه خواص نيست , زيرا اين طبقه در هنگام آسايش بار سنگين ترى بر دوش حكمران هستند و در گرفتارى ها و مشكلات كمتر به او كـمـك مـى كنند, دادگرى را ناخوش مى دارند, خواسته ها و توقعات بيشترى دارند, اگر به آنها چيزى داده شود, كمتر قدردانى مى كنند و اگر دريغ شود ديرتر عذر مى پذيرند و در پيشامدهاى نـاگـوار روزگـارنـاشـكـيـبـاترند ستون دين و جامعه مسلمانان و نيروى هميشه آماده در برابر دشمنان , در حقيقت همان توده ملت است پس بايد گرايش تو به آنان باشد.

آن چه بايد حكمران در استخدام كارگزاران رعايت كند.

ـ امـام عـلى (ع ) ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ : ديگر آن كه در كارهاى كارگزارانت انـديـشه و تامل كن و پس از آزمودن آن ها,ايشان را به كار گمار و به صرف جانبدارى يا علاقه به كـسى او را عهده دار كارى مكن , زيرا اين دو, كانون انواع ستم و خيانت است كارگزاران خود را از ميان افراد با تجربه و آبرومند خاندان هاى نيك و خوشنام و پيشگام در اسلام انتخاب كن .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): هـر كـس جـوانـى را بر گروهى سرپرستى دهد در حالى كه در ميان آن گروه شخص خدا پسندترى وجود داشته باشد, بى گمان به خدا خيانت كرده است .

ـ هر كس از ميان گروهى مردى را به كار گمارد در حالى كه در بين آنها خدا پسندتر از او وجود دارد, به خدا و رسول او و مؤمنان خيانت كرده است .

آن كه نبايد حكمران به كارش گمارد.

ـ پـيامبر خدا(ص ): به خدا سوگند ماكسى را كه متقاضى اين كار يا بر آن حريص باشد, به اين كار نمى گماريم .

ـ ما هرگز كسى را كه داوطلب كار ماباشد, بر آن كار نمى گماريم .

ـ به عبدالرحمان بن سمره ـ : اى عبدالرحمان بن سمره , داوطلب امارت مشو, زيرا اگر باتقاضاى تـو اين منصب به تو سپرده شود در اداره آن به خودت واگذار مى شوى و اگر بدون تقاضاى تو به تو واگذار شود, در اداره آن كمك مى شوى .

ـ ابو موسى : من به همراه دو مردخدمت رسول خدا(ص ) رفتيم يكى از آن ها شهادتين جارى كرد و سپس گفت : ما آمده ايم تادر كارهاى خود از ما كمك بگيرى (و منصبى به ما واگذار كنى ) دومى نيز مانند همين سخن راگفت : رسول خدا(ص ) فرمود: خيانتكارترين شما از نظر ما كسى است كه داوطـلـب ايـن كار شود پس , پيامبر تا زمانى كه زنده بود در هيچ زمينه اى از آن دو مرد همكارى نخواست .

هركه بى لياقت بركشيده شود.

ـ امام على (ع ): هر كه بدون كفايت بالابرده شود, بدون گناه به زير آورده شود.
ـ هر كه با كفايت باشد, سزاوارزمامدارى است .

آن كه زمامدار بايد ريشه اش را قطع كند.
ـ امام على (ع ) ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ : حكمران داراى خواص و نزديكانى است كـه از روحـيـه انـحصارطلبى وخودكامگى و درازدستى و بى انصافى در معامله (و رفتار با مردم ) برخوردارند, پس با قطع اسباب و عوامل اين امور, ريشه اين گونه افراد رابركن .

ـ بـايـد دورتـريـن افـراد مـلـت از تـو و مـنـفـورتـرين آن ها در نزد تو, كسانى باشند كه بيشتر از مردم عيبجويى مى كنند.
لزوم رسيدگى حكمران به كارهاى كارگزاران .

ـ امـام عـلـى (ع ) ـ در فـرمـان اسـتـانـدارى مـصر به مالك اشتر ـ : به كارهاى آنان (كارگزاران ) رسـيدگى كن و از ميان افراد با صداقت ووفادار مراقبانى بر آن ها بگمار, زيرا مراقبت نهانى تو در كارهاى ايشان , آن ها را به رعايت امانت و خوشرفتارى با مردم وا مى دارد و با دقت مراقب دستياران خـويـش باش و اگر يكى ازآنان دست به خيانت گشود و گزارش هاى همه مراقبانت آن را تاييد كرد, به همان گزارش ها به عنوان شاهد اكتفا كن و بى درنگ او را كيفر جسمانى ده و از ثروتى كه از طـريق مقامش به دست آورده بازخواست كن و او را به خوارى بكشان و داغ خيانت بر پيشانيش بزن و حلقه ننگ تهمت را به گردنش بياويز.

نهى از گماشتن حاجب .

ـ امام صادق (ع ): هر كه عهده دار امرى از امور مردم شود و عدالت پيشه كند و در خود را (به روى مردم ) باز گذارد و پرده اش را كنارزند و به كارهاى مردم رسيدگى نمايد, بر خداست كه در روز قيامت او را از ترس و هراس ايمن گرداند و به بهشتش برد.
ـ هر مؤمنى كه ميان او و مؤمنى ديگر حجابى باشد, خداوند ميان او و بهشت هفتاد هزارديوار بزند كه فاصله ميان هر ديوار با ديوار ديگر هزار سال راه باشد.
ـ امـام عـلـى (ع ) ـ در نـامـه خـود به قثم بن عباس كارگزارش در مكه ـ : سفير ميان تو و مردم كـسـى جـز زبـانـت نباشد و حاجبى جز چهره ات زنهار كه هيچ حاجتمندى را از ديدار با خود باز ندارى ,زيرا اگر در همان ابتدا كه براى مطرح كردن حاجت و مشكل خودپيش تو مى آيد از درگاه تـورانـده شـد, هـر چـنـد بـعـدا مـشـكـل او را بـرطـرف سازى ديگر مورد ستايش و تقدير قرار نخواهى گرفت .

ـ در فـرمـان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ : مبادا كه خويشتن را زياده از حد از مردم پنهان نگه دارى , زيـرا روى نهان داشتن حكمرانان از توده مردم , نوعى تنگ حوصلگى و سبب كم اطلاعى از امـور اسـت , و حـكمران اگر از مردم روى نهان كند, باعث مى شود كه مردم از حقايق پشت پرده آگـاه نـشـوند و از اين روكارهاى بزرگ و مهم در نظر آنان كوچك و بى اهميت مى آيد و كارهاى كوچك , بزرگ زيبازشت جلوه مى كند و زشت زيبا و حق و باطل درهم آميخته مى شود.
ـ نـيز در همان فرمان ـ : و مقدارى ازوقت خود را به نيازمندان خود اختصاص ده و با آنان در يك مـجلس عمومى بنشين و شخصا به مشكلاتشان رسيدگى كن و در آن مجلس براى خداوندى كه تو را آفريده است فروتنى نما وسربازان و يارانت را كه جز پاسداران و نگهبانان تو هستند از آنان دور بـدار تا هر كه مى خواهدسخن بگويد بدون لكنت زبان و ترس و واهمه مطالبش را اظهار كند چرا كه من از رسول خدا(ص ) بارها شنيدم كه مى فرمود: ملتى كه در آن حق ناتوان بدون ترس و واهمه از قـدرتـمندان گرفته نشود هرگز روى رستگارى را نمى بيندهمچنين درشتى و درماندگى و ناتوانى آنان در سخن گفتن را تحمل كن و كم حوصلگى و تكبررا از خود دور گردان .

لزوم رسيدگى به كار خراج .

ـ امـام عـلـى (ع ) ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ : و در كار خراج به گونه اى كه باعث اصـلاح حـال خـراجـگزاران باشدرسيدگى كن , زيرا اصلاح امر خراج و خراجگزاران باعث اصلاح ديـگـران مـى شود و امورديگران جز با سامان يافتن امور خراجگزاران سامان نمى گيرد, زيرا همه مردم جيره خوارخراج و خراجگزارانند.
بـايد به آبادانى زمين بيشتر بينديشى تا به گرفتن خراج چرا كه خراج جز با وجود آبادانى به دست نمى آيد و هر كس خراج را بدون آبادانى بطلبد, كشور را به ويرانى و بندگان را به نابودى كشاند و فـرمـانـرواييش جز اندكى نپايد ويرانى هر سرزمينى در حقيقت ناشى از فقر و تنگدستى مردم آن است و مردم هم زمانى به فقر و تنگدستى دچار مى شوند كه حكمرانان دل به مال اندوزى سپارند و به پايدارى حكومت خود بدبين شوند و از عبرت ها كمتر پند گيرند.
نهى حكمرانان از بخشش اموال مسلمانان .

ـ امام على (ع ): بخشش حكمرانان ازاموال عمومى مسلمانان , ستم و خيانت است .

ـ در نامه اى به مصقلة بن هبيره شيبانى كارگزار خود در اردشير خره ـ : درباره تو به من گزارشى رسـيـده است كه اگر به راستى اين كار را كرده باشى , خشم خدايت را برانگيخته اى و امام خود را نـافـرمـانـى كرده اى (شنيده ام ) تو اموال عمومى مسلمانان را كه با نيروى نيزه ها و اسبان خود به دسـت آورده انـد و خـون هـايـشـان بر سر آن ريخته شده است , ميان اعراب طايفه ات كه دور تو را گـرفـته اند تقسيم كرده اى سوگند به آن خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد, اگرچنين چـيـزى درست باشد بى گمان خودت را نزد من خوار و خفيف كرده اى و از ارزش خودپيش من كـاسـته اى پس , حق پروردگارت را خوار و سبك مشمار و دنياى خود را با نابود كردن دينت آباد مگردان كه در اين صورت از شمار زيانكارترين مردمان خواهى بود.
بـدان كـه مـسـلـمـانـانـى كـه نـزد تـو هستند و مسلمانانى كه اين جا پيش ما مى باشند, در اين امـوال عـمـومـى سـهـمى يكسان دارند همه آنان براى گرفتن سهم خود از بيت المال پيش من مى آيند وهمگى با سهم يكسان از پيش من مى روند.

پرداخت بدهكارى شخص تنگدست به عهده حكمران است .

ـ پـيـامبر خدا(ص ): هيچ طلبكارى نيست كه بدهكار خود را نزد حكمرانى از حكمرانان مسلمانان ببرد و تنگدستى بدهكار بر حكمران معلوم شود, مگر آن كه بدهكارى از دوش اين بدهكار برداشته گردد و به گردن حكمران افتد واو بايد آن را از اموال مسلمانان كه در اختيار دارد بپردازد.
ـ اگـر كـسـى از مـردى مـالى طلبكار باشدو بستانكار آن مال را با اسراف يا در راه معصيت خرج نـكرده باشد و بازپرداخت آن برايش دشوار باشد, طلبكار بايد به او مهلت دهد تا خداوند گشايشى در كـار او پـديـد آورد و بـتـوانـدقـرضش را بدهد و اگر امام عادل روى كار بود, بايد بدهى او را بپردازد, زيرا رسول خدا(ص )فرمود: هر كس مالى از خود بر جاى گذارد, آن مال از وارثان اوست و هـر كـس بـدهـى يـانانخورى به جاى گذارد, امام بايد آن چه را پيامبر ضمانت كرده و به عهده گرفته است , بپردازد.
ـ امام كاظم (ع ): هركس اين روزى رااز راه حلال بطلبد تا آن را خرج خود و خانواده اش كند, مانند مـجـاهـد در راه خـداست پس , اگردر پيكار زندگى مغلوب شد, به ضمانت خدا و رسول او, وام بـگيرد و خوراك خانواده اش راتامين كند و اگر پيش از آن كه بدهى خود را بپردازد از دنيا برود, امـام (حـاكم مسلمانان ) موظف است آن را پرداخت كند و اگر پرداخت نكند, گناهش به گردن اوست .

كارهايى كه حكمران بايد شخصا انجام دهد.
ـ امـام عـلى (ع ) ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ : در بين كارهاى تو كارهايى هست كه بـايـد شـخـصا انجام دهى از آن جمله است پاسخ دادن به (نامه هاى ) كارگزارانت در مواردى كه دبـيـرانـت در مـى مـانـنـد ديگرى انجام درخواست هاى مردم در همان روزى كه به تو مى رسد و دسـتيارانت فرصت و حوصله انجام آن همه را ندارند و كار هر روز را در همان روز به انجام رسان , زيرا هر روزى را كارى است .

وجوب توجه حكمران به مستضعفان .

ـ امـام على (ع ) ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ : ديگر آن كه درباره طبقه پايين , مانند مـسـتـمـنـدان و نـيـازمندان و بينوايان ورنجوران , خدا را در نظر گير, زيرا در ميان اين طبقه تـهـيـدسـتـانى وجود دارند كه دست نياز سوى اين و آن دراز مى كنند و عده اى هم روى گدايى نـدارنـد بـنابراين , حق آنان را كه خداوند اداى آن را از تو خواسته است ادا كن و از بيت المال براى آنان هم سهمى در نظر گير.
و بـه كـار كـسـانى از آنان كه به تو دسترسى ندارند و چشم ها آنان را خرد و بزرگان آن ها راحقير مـى شـمارند, رسيدگى كن و براى اين كار از افراد خدا ترس و فروتن مورد اعتماد خودكسانى را مـامور رسيدگى به امور ايشان كن تا احوال آن ها را به تو گزارش دهند و آن گاه درباره آنان آن گـونـه عـمـل كن كه روزى كه خدا را ديدار مى كنى عذرت را بپذيرد, زيرا اين گروه ازمردم به دادگـرى نـيـازمـنـدتر از ديگران هستند پس در اداى حق هر يك از اينان , در پيشگاه خداعذر و حجتى داشته باش .

ولايت 2 ((دوستان خدا)).

ويژگى هاى دوستان خدا.

قرآن :.
((آگـاه بـاشـيـد كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مى شوند همانان كه ايمان آورده و پرهيزگارى ورزيده اند)).
((چـرا خـدا (در آخـرت ) عـذابـشـان نكند, با اين كه آنان (مردم را) از زيارت (مسجد الحرام ) باز مى دارند در حالى كه ايشان سرپرست آن نباشند چرا كه سرپرست آن جز پرهيزگاران نيستند, ولى بيشترشان نمى دانند)).
ـ مـسـيـح (ع ) ـ درپـاسـخ ‌بـه اين سؤال حواريان كه : دوستان خدا كه نه بيمى دارند و نه اندوهگين مـى شـونـد چـه كـسـانـى هـسـتـنـد؟
ـ : كـسـانـى كه به باطن دنيامى نگرنددر حالى كه مردم به ظاهرآن چشم دوخته اند و كسانى كه فراسوى دنيا مى نگرند, در حالى كه مردم به اكنون آن چشم دوخته اند و لذا آن چه را از دنيا كه بيم دارند (فضيلت هاى ) آنان را بميراند مى ميرانند و آن چه راكه مـى دانـند به زودى آن ها را ترك خواهند گفت ترك مى كنند از اين رو, هر بهره فراوانى هم كه از آن (بـراى آخـرتشان ) برگيرند كم مى شمارند و به ياد دنيا بودن را براى خود خسارت مى بينند و شادى خود از رسيدن به چيزهاى دنيوى را غم و اندوه مى دانند خداوند متعال را دوست دارند و از نـور او پـرتو مى گيرند و به واسطه آن به ديگران روشنايى مى بخشند آنان را خبرى عجيب است و نـزدشـان خـبـرى شـگـفـت آور مـى باشد, كتاب به آنان پايدار است و آنان به كتاب كتاب به آنان گوياست و آنان به كتاب , كتاب به واسطه آنان دانسته مى شود و آنان به آن عارف و دانايند با وجود آن چـه بـدان رسـيـده اند ديگر مطلوبى براى خود نمى بينند و آرزوهايى فراتر ازآن چه اميد دارند ندارند و ترسى بالاتر از آن چه از آن مى ترسند نمى شناسند.
ـ امـام عـلى (ع ) ـ نيز در پاسخ به همين سؤال ـ : آنان مردمى هستند كه در عبادت خداوند متعال اخلاص مى ورزند و زمانى كه مردم ظاهر دنيا رامى بينند, آنان باطن دنيا را مشاهده مى كنند و از ايـن رو آيـنـده آن را شـناختند در حالى كه ديگر مردم فريفته امروز آنند پس , از دنيا آن چه را كه مى دانند به زودى آنان را ترك خواهد گفت ترك كردند و آن چه را از آن كه مى دانند به زودى آنان را مى ميراند, ميراندند.
ـ دوستان خدا همان كسانى هستند كه باطن دنيا را مى نگرند, در حالى كه ديگر مردم به ظاهرش چشم دارند و به آينده و فرجام دنيا مشغولند, در حالى كه ساير مردم به نقد و امروز آن سرگرمند آن چـه را از دنـيـا كـه مـى تـرسـند آنان را نابود كند, نابود مى كنند و آن چه را ازدنيا كه مى دانند بـه زودى آنـان را تـرك خـواهـد گـفـت , تـرك مـى كـنند و آن چه را كه ديگران از دنيا زياد و با ارزش مـى شـمـارند اندك و حقيرش مى بينند و رسيدن خود به آن ها را از دست دادن (سعادت و رستگارى خويش )مى شمارند دشمن چيزى هستند كه مردم (دنياطلب ) با آن در صلح و سازشند و دوسـتـدار چيزى هستند كه مردم با آن دشمنى مى ورزند! كتاب (خدا) به وجود آنان شناخته و دانسته مى شود و آنان به آن دانا و عارفند, كتاب به آنان پايدار است و آنان به كتاب برپايند, بالاتر از چيزى كه بدان اميد بسته اند اميدى نمى شناسند و ترسناكتر ازچيزى كه از آن مى ترسند, چيزى را مايه ترس نمى دانند.
ـ پيامبر خدا(ص ) ـ در پاسخ ‌به سؤال پيرامون آيه ((بدانيد كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مى شوند)) ـ : آنان كسانى هستند كه در راه خدا به يكديگر محبت مى ورزند.
ـ امـام عـلـى (ع ): دوستان خدا بيش ازهمه مردم به ياد او هستند و در شكرگزارى از او مداومت بيشترى نشان مى دهند و بر بلاى اوشكيباترند.
ـ دوستان خداى متعال هر آن كسى است كه مرگ خود را نزديك بيند و آرزويش را دروغ شمارد و بسيار عمل كند و كمتر دچارلغزش شود.
ـ امـام صـادق (ع ): دوستان خدا, ازهمان زمانى كه خداوند آدم را آفريد, همواره در ضعف و اقليت بوده اند.
ـ امـام عـلـى (ع ) چـون آيـه ((بـدانـيـد كـه بـر دوسـتـان خدا نه بيمى است )) را خواند, فرمود: مـى دانـيـددوسـتـان خدا چه كسانى هستند؟
عرض كردند: چه كسانى هستند, اى اميرمؤمنان ؟
فرمود: آنان ,ما و پيروانمان هستيم پس , هر كه بعد از ما از ما پيروى كند خوشا به حال ما و خوشتر بـه حـال آنـان عـرض كـردند: اى امير مؤمنان , چرا خوشا به حال ما و خوشتر به حال آنان ؟
مگر نه ايـن اسـت كـه مـا و آنـان هر دو در يك راهيم ؟
فرمود: نه , زيرا آنان بارى را به دوش مى كشند كه شمانكشيده ايد و چيزهايى را تحمل مى كنند كه شما تحمل نكرده ايد.
ـ امـام بـاقـر(ع ): در كـتـاب عـلـى بـن حسين (ع ) يافتيم كه : ((بدانيد كه دوستان خدا )) زمانى (دوستان خدا هستند) كه فرايض خدا رابه جا آورند و به سنت هاى رسول خدا(ص ) چنگ زنند و از حرام هاى خدا پرهيز كنند, و به زرق و برق جهان گذرا بى اعتنايى ورزند.
ـ امـام صادق (ع ): اى ابوبصير, خوشا به حال شيعيان قائم ما كه در زمان غيبت او منتظرظهورش هـسـتـند و در زمان ظهورش فرمانبردار اويند اينان دوستان خدايند كه بر آنان نه بيمى است ونه اندوهگين مى شوند.
ـ پيامبر خدا(ص ) ـ در پاسخ به سؤال از دوستان خدا ـ : كسانى كه هرگاه آنان را ببينى به يادخدا مى افتى .

ـ هـر كه خدا را شناخت و به عظمت او پى برد, دهانش را از سخن گفتن فرو بست و شكمش را از خوراك و خودش را با روزه وشب زنده دارى فرسود.
عرض كردند: پدران و مادران ما به فدايت اى رسول خدا, اين ها همان دوستان خدايند؟
.
فـرمـود: دوسـتان خدا خاموشى مى گزينند و خاموشى آن ها ذكر خداست و مى نگرند ونگاهشان عـبـرت اسـت و سخن مى گويند و سخنانشان حكمت است و راه مى روند و راه رفتنشان در ميان مـردم مـايه بركت است اگر نه اين بود كه اجل هايشان نوشته شده است , از ترس عذاب وشوق به ثواب , جان هايشان در كالبدهايشان (لحظه اى ) قرار نمى گرفت .

ـ امـام عـلـى (ع ): خداوند تبارك وتعالى دوست خود را در ميان بندگانش پنهان نگه داشته است بـنـابراين هيچ يك از بندگان خدارا حقير مشماريد, زيرا ممكن است كه او دوست خدا باشد و تو ندانى .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) از جـبـرئيـل از خـداونـد متعال : هركه دوست مرا خوار سازد, به مبارزه با من برخاسته است .

ـ امـام على (ع ): شبهه را از آن رو شبهه ناميده اند كه شبيه حق است اما دوستان خداوند,روشنايى آن هـا در (ظـلمت ) شبهات يقين است و راهنمايشان راه راست , ولى دشمنان خدادعوتگر آنان در شبهات گمراهى است و راهنمايشان كورى .

ـ پـيامبر خدا(ص ): هرگاه دوستى خدا و سعادت سزاوار (كسى ) شود, مرگ پيش چشم اوبيايد و آرزو پـشـت سرش رود و هرگاه دوستى شيطان و شقاوت سزاوار (كسى ) شود,آرزو جلوچشم او بيايد و مرگ پشت سرش قرار گيرد.
ـ امـام عـلـى (ع ): اگـر بنا بود خداوند به فردى از بندگان خود رخصت كبر و بزرگمنشى دهد, بى گمان اين رخصت را به پيامبران ودوستان خاص خود مى داد, اما خداوند سبحان آنان را از تكبر بيزار كرد و برايشان فروتنى راپسنديد.
ـ همانا جهاد درى از درهاى بهشت است كه خداوند آن را براى دوستان خاص خود گشوده است .

ـ در وصـف دنيا ـ : خداوند بزرگ آن را براى دوستان خود صاف و گوارا نساخته و در دادن آن به دشمنانش بخل نورزيده است .

ـ نـيـز در وصف دنيا ـ : خداوند راضى نشده كه دنيا را پاداش دوستان خود و كيفر دشمنانش قرار دهد.
ـ نيز در وصف دنيا ـ : فرودگاه وحى خداست و بازار سوداگرى دوستان خدا, كه در آن رحمت به دست مى آورند و بهشت را سود مى برند.
ـ امام صادق (ع ): خداوند در دنيادوست خود را آماج دشمن خويش قرار داده است .

ـ در تـنـبيه الخواطر آمده است :زكريا(ع ) فرزند خود يحيى را پيوسته غمگين و گريان و در خود فـرو رفـتـه مـى ديد عرض كرد:پروردگارا, من از تو فرزندى خواستم كه از او بهره مند شوم و تو فـرزنـدى روزيـم كردى كه از اوسودى نمى برم ؟
فرمود: تو وليى خواستى و ولى جز چنين نباشد بى گناهان آماج بلاها هستند.
ـ امـام عـلـى (ع ): تـقواى الهى دوستان خدا را از حرام هاى او بازداشت و ترس از او را با دل هايشان پيوند داد.
ـ پيامبرخدا(ص ): سه خصلت از صفات اولياى خداست : اعتماد كردن به خدا در هر كارى و بى نياز شدن به واسطه او از هر چيزى ونيازمندى به او در هر چيزى .

ـ امـام عـلـى (ع ): بـار خدايا, تو براى دوستان خود انيس ترين انيسانى و براى كارسازى كردن امور تـوكـل كـنندگان بر خود آماده ترين كسانى نهانى هايشان را مى بينى و بر ضماير و انديشه هايشان آگاهى و اندازه بصيرت هايشان رامى دانى بنابراين , رازهايشان براى تو آشكار و دل هايشان به سوى تـو مـشـتـاق اسـت اگـر غـربـت و تنهايى آنان را به وحشت اندازد, ياد تو مونس آنان شود و اگر مصيبت ها بر آنان فرو ريزد, به پناه جويى از تو متوسل مى شوند, زيرا مى دانند كه سررشته كارها در دست توست و منشا آن هاقضا و فرمان توست .

نوميدى و قطع طمع .

نوميدى .

قرآن :.
((و اگـر از جـانـب خود رحمتى به انسان بچشانيم ,سپس آن را از وى سلب كنيم , قطعا نوميد و نـاسـپـاس خواهد بود و اگر ـ پس از محنتى كه به او رسيده ـ نعمتى به اوبچشانيم حتما خواهد گـفـت : گـرفـتـارى هـا از مـن دور شد بى گمان او شادمان و فخر فروش است مگر كسانى كه شكيبايى ورزيده و كارهاى شايسته كرده اند (كه ) براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ خواهد بود)).
ـ امام على (ع ): از زمانه هرگاه دريغ ‌كرد, نوميد مشو و هرگاه دهش كرد, به آن اعتماد مكن و از آن سخت برحذر باش .

ـ بزرگترين بلا, نوميدى است .

ـ نوميدى , صاحب خود را مى كشد.
ـ هر نوميدى ناكام است .

ـ در وصـف مـنافقان ـ : حسودان آسايش (ديگران ) هستند, به گرفتارى (مردم ) دامن مى زنند, و اميد را به ياس مى كشانند.
ـ چـونان كسى مباش كه بدون عمل به (ثواب ) آخرت اميد مى بندد هرگاه عافيت بيندخودپسند شـود و هـرگاه گرفتار گردد, نوميد مى شود اگر بى نياز شود, سرمست و فريفته گردد واگر نيازمند شود, به نوميدى و سستى گرايد.
ـ حـتـى براى بدترين فرد اين امت از رحمت خدا نوميد مشو, زيرا كه خداوند متعال فرموده است : ((از رحمت خدا نوميد نشود مگر گروه كافران )).
ـ از هـيچ بخت برگشته ناكامى قطع اميد مكن , زيرا ممكن است كه يكى از دو پاى او بلغزد و پاى ديگرش استوار ماند و آن گاه هردو پايش به حالت اول برگردد و استوار برجاى ماند.

نتايج قطع اميد كردن از آن چه مردم دارند.

ـ امام صادق (ع ): قطع اميد كردن ازآن چه مردم دارند, مايه عزت دينى مؤمن است .

ـ پـيـامـبـرخدا(ص ): به دنيا بى رغبت باش ,تا خداوند دوستت بدارد به آن چه در دست مردم است بى اعتنا باش تا مردم دوستت بدارند.
ـ امام باقر(ع ): بهترين سرمايه , اعتمادبه خداست و چشم طمع بركندن از آن چه مردم دارند.
ـ امام على (ع ): بزرگترين توانگرى ,چشم نداشتن به مال مردم است .

ـ جـبـرئيـل ـ هـنگامى كه نزد پيامر(ص )آمد ـ : و بدان كه افتخار مرد به شب زنده دارى اوست و عزتش در بى نيازى او از مردم .

ـ امام على (ع ): قطع اميد يكى از دو موفقيت است .

ـ قطع اميد كردن جان را آسوده مى كند.
ـ قطع اميد (و طمع ) كردن آزادى مجددى است .

ـ چشم نداشتن مايه آزادى است ,طمع زيانبار است .

ـ چشم نداشتن اسير را عزت مى بخشد طمع امير را به خوارى مى كشاند.
ـ جايى كه طمع مايه هلاكت است قطع اميد مايه رسيدن به مقصود است .

ـ امام صادق (ع ): آساينده ترين آسايش , اميد بركندن از مردم است .

ـ امام على (ع ): رهايى از اسارت طمع ,با اميد بركندن ميسر شود.
ـ شتاب بخشيدن به قطع اميد يكى ازدو پيروزى است .

ـ و از نـظر من , نگاهدارى چيزى كه در دست دارى بهتر از طلب چيزى است كه در دست ديگرى است و تلخى قطع اميد بهتر ازخواهش از مردمان است .

يتيم .

تشويق به سرپرستى يتيمان .

قرآن :.
((و چـون از فـرزنـدان اسـرائيـل پيمان محكم گرفتيم كه :جز خدا را نپرستيد و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و مستمندان احسان كنيد و با مردم (به زبان ) خوش سخن گوييد ونماز را به پا داريد و زكات را بدهيد آن گاه جز اندكى از شما, (همگى ) به حالت اعراض روى برتافتيد)).
((و مال (خود) را با وجود دوست داشتنش , به خويشاوندان و يتيمان و بدهد)).
ـ امـام عـلى (ع ) ـ در وصيت پيش ازشهادت خود ـ : درباره يتيمان از خدا بترسيد و مبادا يك روز سـيـرشان كنيد و يك روز گرسنه بمانند و مبادا كه با حضور شما آنان از بين بروند, زيرا از رسول خـدا(ص ) شـنـيـدم كه مى فرمايد:هر كس يتيمى را سرپرستى كند تا آن كه بى نياز شود, خداوند عـزوجـل بـا اين كار بهشت را بر اوواجب گرداند, همچنان كه آتش دوزخ را برخورنده مال يتيم واجب ساخته است .

ـ پـيـامبر خدا(ص ): هر كس يتيمى را سرپرستى كند تا آن كه بى نياز گردد, خداوندبه سبب اين كار بهشت را بر او واجب سازد, همچنان كه آتش دوزخ را برخورنده مال يتيم واجب ساخته است .

ـ براى يتيم چون پدر مهربان باش , وبدان كه هرچه كشت كنى همان مى دروى .

ـ امـام عـلـى (ع ): هيچ مرد و زن مؤمنى نيست كه دست محبت بر سر يتيمى بگذارد, مگر اين كه خداوند به اندازه هر تار مويى كه بر آن دست كشيده است ثوابى برايش بنويسد.
ـ پيامبر خدا(ص ) انگشت اشاره وميانى خود را نشان داد و فرمود: من و سرپرست يتيم ـ درصورتى كه از خداوند عزوجل پروا كند ـ در بهشت مانند اين دو هستيم .

ـ انـگشت اشاره و ميانى خود را درحالى كه از هم باز كرده بود نشان داد و فرمود: من و سرپرست يتيم در بهشت , مانند اين دوهستيم .

ـ در بـهـشت سرايى است كه به آن ((شادى سرا)) گفته مى شود و تنها كسى وارد آن مى شود كه ايتام مؤمنان را شاد سازد.
ـ هر كس از ميان دو مسلمان , يتيمى را در خوراك و نوشيدنى خود شريك گرداند, قطعا خداوند او را به بهشت مى برد مگر اين كه گناهى نابخشودنى مرتكب شود.
ـ هـر كـه سه يتيم را سرپرستى كند,مانندكسى است كه شبش را به عبادت گذراند و روزش را به روزه سپرى كند و شب و روز در راه خدا شمشير كشد و من و او در بهشت برادريم همچنان كه اين دو ـ انگشت نشانه و ميانى خود رابه هم چسبانيد ـ در كنار يكديگرند.
ـ بـه مـردى كـه از سـنـگـدلـى خـودشـكايت مى كرد, فرمود: آيا دوست دارى نرمدل شوى و به خـواسته ات برسى ؟
به يتيم مهربانى كن و دست محبت بر سر او بكش و از غذايت به او بخوران , در اين صورت دلت نرم مى شود وبه خواسته ات مى رسى .

خوردن مال يتيم .

قرآن :.
((كسانى كه اموال يتيمان را به ناحق مى خورند, جزاين نيست كه آتشى در شكم خود فرو مى برند و به زودى در آتش فروزان درآيند)).
ـ پيامبر خدا(ص ): بدترين خوراك ها, به ناحق خوردن مال يتيم است .

ـ روز قـيـامـت عـده اى از گـورهـايشان بيرون مى آيند در حالى كه از دهان هاى آن ها آتش زبانه مـى كـشـد عـرض شد: اى رسول خدا,آنان چه كسانى هستند؟
فرمود: كسانى كه اموال يتيمان را مى خورند.
ـ در حديث معراج : نگاه كردم به ناگاه عده اى را ديدم كه لب هايى مانند لفچ شتر دارند و يك نفر بر آن ها گمارده شده و لب هاى آنان را مى گيرد و تخته سنگ هايى آتشين در دهانشان مى گذارد و داخـل دهـانـشـان پـرت مـى كـند و آن سنگ ها از ماتحتشان بيرون مى آيد و آنان مانندگاو نعره مـى كـشـنـد گفتم : اى جبرئيل , اين ها چه كسانى هستند؟
گفت : اينان كسانى هستند كه اموال يتيمان را به ناحق مى خورند و در حقيقت آتشى در شكم خود فرو مى برند.
ـ شـبـى كـه بـه آسمان برده شدم گروهى را ديدم كه در شكم هاى آنان آتش افكنده مى شود و از مـاتـحتشان بيرون مى آيد گفتم :اى جبرئيل اين هاكيستند؟
گفت :اين هاكسانى هستند كه اموال يتيمان را به ناحق مى خورند.
ـ امـام صـادق (ع ) ـ در پـاسـخ بـه سـؤال از گـنـاهان كبيره ـ : يكى از آن ها به ناحق خوردن مال يتيم است .

علت تحريم خوردن مال يتيم .

ـ امـام رضـا(ع ) ـ در نامه خود به محمدبن سنان درباره علت تحريم خوردن مال يتيم ـ : به ناحق خوردن مال يتيم را به اين دليل حرام فرموده كه مفاسد زيادى در اين كار مى باشد: اول اين كه هر گاه مال يتيم را به ناحق بخورد دركشتن او كمك كرده است , زيرا يتيم بى نياز نيست و نمى تواند خـودش را اداره كـنـد و روى پـاى خـودش بايستد و كسى را هم , مانند پدر و مادر, ندارد كه او را سـرپـرسـتـى و اداره كـنـد بـنابراين وقتى مال او را بخورد مثل اين است كه او را كشته و به فقر و بـيـچـارگـى اش كـشانده است و اين باعث مى شود كه وقتى يتيم به سن بلوغ رسيد وبزرگ شد درصدد انتقامگيرى برآيد و ميان آن ها كينه و دشمنى و نفرت به وجود آيد تا جايى كه يكديگر را از بين ببرند.
ـ فـاطمه زهرا(ع ) ـ در يكى ازسخنرانى هاى خود ـ : خداوند پرهيز از خوردن مال يتيم را به خاطر جلوگيرى از ظلم و حق كشى واجب فرمود.

يتيمان آل محمد.

ـ پيامبر خدا(ص ): از يتيمى كسى كه پدرش را از دست داده سخت تر, يتيمى كسى است كه از امام خود بريده شده و توان دسترسى به او را ندارد و حكم مسائل دينى مورد ابتلايش را نمى داند بدانيد كـه هـر كـس از شـيـعـيـان ما به علوم ما آگاه باشد, اين شخصى كه به شريعت ما آگاه نيست و دسترسى به ما ندارد يتيمى است دردامن او بدانيد كه هر كس او را هدايت و ارشاد كند و شريعت و احكام ما را به او بياموزد, درجمع بهشتيان برين با ما خواهد بود.
ـ عـلـمـاى شيعه ما (در قيامت ) محشور مى شوند و به اندازه فراوانى علوم آن ها و كوشش شان در ارشـاد بـندگان خدا, خلعت هاى كرامت بر آنان پوشانده مى شود, تا جايى كه بر هريك ازآنان هزار هزار خلعت نور پوشانده مى گردد.
آن گاه منادى پروردگار عزوجل ما ندا مى دهد: اى سرپرستان ايتام آل محمد, اى كسانى كه اين يـتيمان بريده شده از پدرانشان , يعنى همان امامانشان , را جان و نشاط بخشيديد, اينان شاگردان شـمـا و همان يتيمانى هستند كه آنان را سرپرستى كرديد و حيات و نشاطشان بخشيديداينك بر آنان خلعت بپوشانيد, همان گونه كه در دنيا بر آنان خلعت علوم پوشانديد.
ـ امـام حسن (ع ): برترى كسى كه يتيم آل محمد را كه از سرپرستان خود جدا شده و در جهل فرو رفته است سرپرستى كند و او را ازجهل بيرون آورد و امور مشتبه را براى او روشن سازد, بر كسى كه يتيمى را سرپرستى كند و به او آب و غذا دهد, مانند برترى خورشيد بر ستاره سهى ((38)) است .

ـ امام حسين (ع ): هركس يتيمى از مارا كه به سبب در خفا و استتار بودن ما, به ما دسترسى ندارد سـرپرستى كند و از علوم ما كه نصيب او شده است در اختيار وى بگذارد و او را راهنمايى و هدايت كند, خداوند عزوجل فرمايد: اى بنده كريم و غمخوار, من به كرم و بخشندگى از تو سزاوارترم اى فرشتگان من , به تعداد هرحرفى كه به او آموخته است , هزار هزار قصر در بهشت ها برايش بسازيد و از ديگر نعمت هايى كه در خور اين قصرهاست به آن ها اضافه كنيد.
يقين .

يقين .

قرآن :.
((و چـون شـكـيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند,برخى از آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مى كنند)).
ـ پـيـامبر خدا(ص ): بدانيد كه در دنياچيزى بهتر از يقين و عافيت به مردم داده نشده است پس , اين دو (نعمت ) را از خداوندبخواهيد.
ـ اى مـردم , از خـداونـد عـافـيـت مـسـالـت كنيد, زيرا بعد از عافيت چيزى مانند يقين به كسى داده نشده است و نه بعد از كفر چيزى بدتر از شك .

ـ امـام عـلـى (ع ): اى مـردم , از خداونديقين بخواهيد و عافيت از او مسالت كنيد, زيرا بزرگترين نعمت عافيت است و بهترين چيزى كه در دل پايدار ماند يقين است و زيان ديده , كسى است كه در دينش زيان بيند و رشك برده ,كسى است كه در يقينش بر او رشك برند.
ـ بارها مى فرمود: از خداوند يقين بخواهيد و عاقبت به خيرى از او مسالت كنيد و بهترين چيزى كه در دل مى چرخد يقين است .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) ـ در پاسخ به سؤال معاذ كه : چه عملى انجام دهم ؟
ـ : اى معاذ, در يقين به پـيـامـبـرت تاسى جوى معاذ مى گويد: عرض كردم : شما رسول خدايى و من معاذ هستم ! فرمود: اگرچه اين كه در دانش و معرفت تو كاستى باشد.
ـ امام على (ع ): چه سعادت بزرگى دارد كسى كه دلش خنكاى يقين را چشيده باشد.
ـ پيامبر خدا(ص ): بهترين چيزى كه در دل افكنده شده , يقين است .

ـ بهترين توانگرى , يقين است .

ـ امام على (ع ): هر كه يقين كرد,رستگار شد.
ـ هر كه يقين پيدا كند, نجات يابد.
ـ يقين كن , تا رستگار شوى .

ـ در وصـيـت خـود بـه فـرزنـد بـزرگـوارش حـسـن (ع ) ـ : دلـت را با پند و اندرز زنده بدار و با زهدبميرانش و با يقين نيرويش بخش .

ـ در وصـف فرشتگان ـ : تيرهاى شك و ترديدها, ايمان استوار آن ها را آماج خود نساخته و گمان و پندارها به پيكار باورهاى يقينى آن ها نرفته است .

ـ با يقين است , كه هدف نهايى به دست مى آيد.

يقين در راس دين است .

ـ امام على (ع ): يقين , در راس دين جاى دارد.
ـ برترين (عنصر) دين يقين است .

ـ برترين ايمان , يقين نيكوست .

ـ ايمان خود را با يقين تقويت كنيد,زيرا كه يقين برترين دين است .

ـ نظام دين , نيكويى يقين است .

ـ ثمره دين , نيرومند شدن يقين است .

ـ نيرومندى يقين به اندازه دين (و ديندارى ) است .

يقين پايه ايمان است .

ـ امام على (ع ): يقين , پايه ايمان است .

ـ ملاك و پايه ايمان , يقين نيكوست .

ـ ايمان , به يقين نياز دارد.
ـ پيامبر خدا(ص ): صبر نيمى از ايمان است و يقين تمام ايمان .

ـ امـام صـادق (ع ): مـؤمـن در دين نيرومند است و نرمى را با دورانديشى توام كرده است و ايمانى همراه با يقين دارد.

يقين كميابترين چيز است .

ـ امـام صـادق (ع ): ايـمـان از اسلام برتراست و يقين از ايمان برتر, و چيزى كميابتر از يقين وجود ندارد.
ـ به مردم چيزى اندكتر از يقين داده نشده است .

ـ امام باقر(ع ): هيچ چيز مانند يقين در ميان مردم كم تقسيم نشده است .

ـ امـام صـادق (ع ): پـنـج خـصـلـت اسـت كـه انـدكـتـر از هر چيز ديگرى ميان بندگان تقسيم شـده انـد:يقين , قناعت , شكيبايى , سپاسگزارى و پنجمى كه همه اين ها به سبب او كامل مى شود, عقل است .

يقين , عبادت است .

ـ امام على (ع ): يقين , خود, عبادت است .

ـ با يقين است كه عبادت به كمال مى رسد.
ـ يقين را همين بس كه عبادت است .

ـ پيامبر خدا(ص ): هيچ عملى جز با نيت ارزشى ندارد و هيچ عبادتى جز با يقين .

يقين برترين عبادت است .

ـ امام على (ع ): يقين , برترين عبادت است .

ـ امام صادق (ع ): عمل پيوسته و اندك كه با يقين همراه باشد, نزد خداوند برتر از عمل بسيار است كه با يقين توام نباشد.
ـ امام على (ع ): خوابى كه با يقين همراه باشد, بهتر از نمازى است كه با شك توام باشد">

هدف نهايى ايمان , يقين يافتن است .