ميزان الحكمه جلد ۱۴
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۸ -
ـ امـام كـاظم (ع ): هرگاه به كودكان وعده اى داديد به آن عمل
كنيد, زيرا آن ها فكر مى كنند اين شـمـا هـسـتـيـد كه به آن ها روزى مى دهيد و
خداوند به اندازه اى كه براى زنان و كودكان خشم مى گيرد, براى هيچ چيز به خشم نمى
آيد.
ـ امام على (ع ): در گذشته برادرى دينى داشتم چيزى مى گفت كه بدان عمل مى كرد و آن
چه را كه بدان عمل نمى كرد نمى گفت .
اندرز.
نقش اندرز در حيات دل .
قرآن :.
((اى مردم , براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى آمد و شفايى براى آن چه (از
بيمارى ها كه ) در سينه ها داريد و راهنمايى و رحمتى براى مؤمنان )).
ـ امام على (ع ) ـ در مقام اندرز به فرزندخود ـ : دلت را با اندرز زنده گردان .
ـ اندرزها مايه زندگى دل هاست .
ـ اندرزها صيقل بخش جان ها, و جلادهنده دل هاست .
ـ با اندرزهاست كه پرده غفلت كنار مى رود.
ـ ميوه اندرز, بيدارى است .
اندرزخواهى .
ـ امام على (ع ): خوب هديه اى است اندرز.
ـ پيامبر خدا(ص ) ـ به مردى كه از آن حضرت پندى خواست ـ : هرگاه نماز مى خوانى
چونان كسى بـخوان كه با نماز وداع مى كند و از كارى كه موجب عذرخواهى تواز آن شود
بپرهيز و از آن چه در دست مردم است چشم طمع برگير.
ـ عـمر از على (ع ) خواست تا او رااندرز دهد, حضرت فرمود: يقين خود را تبديل به شك
مگردان و دانـشت را به جهل و گمانت را حق قرار مده و بدان كه از دنيا تنها آن چيزى
بهره توست كه عطا كنى و درگذرى و تقسيم كنى و برابرى روا دارى و بپوشى و فرسوده اش
سازى .
ـ شخصى به امام على (ع ) عرض كرد:ما را پندى كوتاه ده حضرت فرمود: دنيا حلالش حساب
دارد و حـرامـش كيفر كجا آسايش وراحتى براى شما باشد, در حالى كه هنوز به روش
پيامبرتان تاسى نـكـرده ايـد؟
چـيزى مى جوييدكه شما را به سركشى وا مى دارد و به آن چه شما را بسنده مى كند خرسند
نيستيد.
انواع اندرزدهنده ها.
ـ امـام كـاظـم (ع ): انـدرز خود را ازروزگار و مردم آن بگير, زيرا كه روزگار
هم دراز است و هم كوتاه پس , چنان عمل كن كه گويى پاداش عملت را مى بينى تا به اين
پاداش اميدوارتر باشى .
ـ پيامبر خدا(ص ): بهترين واعظ, مرگ است .
ـ امـام عـلـى (ع ): بـهـتـريـن واعـظ, مـردگانى هستند كه مى بينيد پياده به سوى
گورهايشان برده مى شوند.
ـ خردمند كسى است كه تجربه ها اورا پند دهد.
ـ بهترين تجربه , آن است كه تو راپند دهد.
ـ در هر نگاهى عبرتى است و در هر تجربه اى پندى .
ـ براى خردمندان , تجربه هاى آنان پندى است كافى .
ـ هر كه از عبرت ها پند گيرد,خويشتندار شود.
ـ هرگاه خداوند بنده اى را دوست بدارد, او را با عبرت ها پند دهد.
ـ هدف نهايى قيامت است و اين براى كسى كه دانا باشد, بهترين واعظ است و براى كسى كه
نادان و بى خبر است , بهترين مايه عبرت .
ـ اى بـنـدگـان خدا, از عبرت هاى سودمند پند گيريد و از نشانه هاى درخشان عبرت
آمرزيد و با هـشدارهاى رسا باز ايستيد و ازيادآورى و اندرزها بهره مند شويد, زيرا
كه گويى چنگال هاى مرگ شـمـا را آويـزان كـرده ورشته هاى آرزو از شما بريده شده و
پيشامدهاى وحشتناك بر شما هجوم آورده است .
ـ هر كه پندهاى زمانه را بفهمد, به روزگار خوشبين نباشد.
ـ كسى كه به روزگار خوشبين ودلخوش باشد, پندهاى زمانه را نفهميده است .
ـ از مال تو آن چه (برود اما) تو را پنددهد (در حقيقت ) از كف نرفته است .
ـ در وصـف دنيا ـ : همانا دنيا سراى پند است براى كسى كه پند گيرد دنيا به آنان
يادآورى كرد و ايـشـان يـادآور شـدنـد, آنـان را خـبرداد و ايشان تصديق كردند, آنان
را پند داد و ايشان پندش را پذيرفتند.
ـ در تـوصيف اسلام ـ : و سبب بينش است براى كسى كه بخواهد و مايه عبرت است براى كسى
كه پند گيرد.
در هر چيزى پندى است .
ـ امام على (ع ): به راستى كه در هرچيزى براى خردمندان و پندآموزان , پند و
عبرتى است .
ـ انسان زيرك , از هر چيزى پندى مى آموزد.
ـ هر كه انديشه اى داشته باشد, براى او در هر چيزى عبرتى است .
ـ امـام كاظم (ع ) ـ در نامه خود به هارون الرشيدكه از آن حضرت پند وموعظه خواسته
بود ـ :هيچ چيزى نيست كه چشم تو آن را ببيند مگر اين كه در آن پند و موعظتى است .
رساترين پند.
ـ امام صادق (ع ): راست ترين سخن و رساترين پند و بهترين داستان , كتاب خداست .
ـ امـام على (ع ): رساترين پندهانگريستن به آرامگاه مردگان و درس گرفتن از سرنوشت
پدران و مادران است .
ـ رساترين پندها عبرت گرفتن ازآرامگاه هاى مردگان است .
ـ گـويـاتـريـن پـنـدگو براى تو دنياست ,اگر از دگرگونى احوالى كه به تو نشان مى
دهد و از جدايى ها و پراكندگى هايى كه به تو خبرمى دهد, پندگيرى .
ـ خداوند پاك هيچ كس را به چيزى چون اين قرآن اندرز نداده است .
ـ هيچ واعظى مؤثرتر از نصيحت نيست .
ـ پيش از شهادت خود ـ : از حركت افتادن من و برهم بودن چشمانم و آرام گرفتن اندام
هايم , بايد شـمـا را پـنـد دهـد, زيـرا كه اينها براى عبرت آموزان , از هر گفتار
بليغ و از هر سخن پذيرفتنى , پندآموزترند.
اندرزهاى خداوند.
قرآن :.
((و هر آينه براى شما آياتى روشنگر و داستان هايى از كسانى كه پيش از شما بوده اند
و نيز اندرزى براى پرهيزگاران فرو فرستاديم )).
ـ امـام عـلـى (ع ): پس , پروا كنيد, ازخدايى كه با اندرز خود شما را سود بخشيد و
با پيام خويش به شما اندرز داد و با نعمتش بر شمامنت نهاد پس , جان هاى خود را به
عبادت و بندگى او در آوريد و حق طاعت او را بگزاريد.
ـ از بيان خداوند بهره مند شويد و از اندرزهاى خدا پند گيريد و نصيحت خدا را
بپذيريد.
اندرزهاى عيسى (ع ).
قرآن :.
((من به آنان جز آن چه تو فرمانم داده بودى نگفتم (اين كه ) خدا را كه پروردگار من
و پروردگار شـمـاست بپرستيد و من تا زمانى كه در ميانشان بودم برايشان گواه بودم
وچون مرا ميراندى , تو خود نگهبان عقيده شان گشتى و تو بر هر چيزى گواهى )).
ـ عـيـسى (ع ): خوشا به حال رحم كنندگان به يكديگر! آنانند كه در روز قيامت مورد
رحمت قرار مى گيرند.
ـ خوشا آنان كه ميان مردم صلح وآشتى برقرار مى سازند! آنانند كه در روز قيامت
مقربند.
ـ خوشا آنان كه دلهايشان پاك است ! آنانند كه در روز قيامت خدا را ديدار مى كنند.
ـ خوشا به حال فروتنان در دنيا! آنانندكه در روز قيامت وارث تختهاى پادشاهى اند.
ـ اى بـنـدگـان بـد, مـردم را بـرا اساس گمان سرزنش مى كنيد وخود را با آن كه يقين
(به بدى خويش ) داريد سرزنش نمى كنيد؟
.
ـ اى بندگان دنيا, سرهايتان رامى تراشيد و پيراهن هاى كوتاه مى پوشيد و سر به زير
مى افكنيد, اما كينه و ناخالصى را ازدل هايتان نمى زداييد؟
.
ـ اى بـنـدگـان دنـيـا, حـكـايـت شـمـاحـكـايـت گـورهـاى آراسـتـه اسـت كـه
بـيـرونشان بيننده راخوش مى آيدودرونشان استخوان هاى مردگان است , و آكنده از خطاها
و گناهان .
ـ اى بـندگان دنيا, حكايت شما درحقيقت حكايت چراغ است كه به مردم نور مى دهد, اما
خودش را مى سوزاند.
ـ اى بنى اسرائيل , حتى اگر شده با سينه خيز كردن , خود را به مجالس علما و
دانشمندان برسانيد, زيـرا كه خداوند دل هاى مرده را با نور حكمت زنده مى كند, همان
گونه كه زمين مرده رابا باران تند زنده مى گرداند.
ـ اى بـنى اسرائيل , كم گويى حكمت بزرگى است پس بر شما باد خاموشى كه آن آرامشى
نيكو و مايه سبكبارى از گناه است باب دانش را محكم سازيد, زيرا كه باب آن شكيبايى
است به راستى كه خداوند كسى راكه بيجا مى خندد و بيهوده مى گردد دشمن دارد و
زمامدارى را كه چون چوپان از رعيت خويش غافل نيست دوست مى دارد پس در نهان از خدا
شرم كنيد, همچنان كه آشكارا از مردم شرم مى داريد و بدانيد كه سخن حكيمانه گمشده
مؤمن است پس , پيش از آن كه با از ميان رفتن گويندگان آن از بين برود, آن را
دريابيد.
ـ اى دانـشور, دانشمندان را به خاطر دانشى كه دارند بزرگ دار و ستيزه كردن با آنان
را رهاكن و نـادانـان را به سبب نادانيشان حقير شمار, اما از خودت مران بلكه آنان
را به خود نزديك گردان و علمشان بياموز.
ـ اى دانـشـور, بـدان كـه هـر نـعـمـتـى كـه از عهده شكرش برنيايى , چونان گناهى
است كه از آن بازخواست مى شوى .
ـ اى دانشور, بدان كه هر گناهى كه ازپس توبه اش برنيايى به منزله كيفرى است كه با
آن مجازات مى شوى .
ـ اى دانشور, رنج و گرفتارى هايى در پيش است كه نمى دانى كى تو را فرا مى گيرند پس
پيش از آن كه ناگهان بر تو در رسند خودرا براى آن ها آماده كن .
ـ بـه يـاران خـود ـ : بـگـوييد ببينم اگريكى از شما به برادر خود بگذرد و ببيند
جامه اش از روى شـرمـگـاهـش كـنـار رفـته است آيا آن رابيشتر كنار مى زند يا مى
پوشاندش ؟
عرض كردند: آن را مـى پـوشـاند فرمود: نه , بلكه عريانترش مى كنيد! يارانش
دانستندكه برايشان مثلى زده است پس عرض كردند: اى روح اللّه , منظور چيست ؟
فرمود: منظور اين است كه يكى از شماها عيب برادرش را مى بيند و آن را نمى پوشاند.
ـ حقيقتى را برايتان بگويم : من به شماعلم مى آموزم تا دانا شويد, علمتان نمى آموزم
كه خودپسند شويد شما هرگز به آن چه خواهيد نرسيد,مگر با ترك هوس هاى خود و به آن چه
آرزو داريد دست نيابيد, مگر با شكيبايى بر آن چه ناخوش داريد.
ـ زنـهـار از نگاه كه آن بذر خواهش دردل ها مى افشاند و همين براى به گناه افكندن
نگاه كننده كافى است .
ـ خوشا كسى كه ديده خود را در دلش قرار دهد و دلش را در نگاه ديده اش جاى ندهد به
عيب هاى مـردم چونان خواجگان منگريد, بلكه به عيب هاى آنان با حالت غلامان بنگريد
مردم در حقيقت دو دسـتـه انـد: بلازده و گرفتار, و بى بلا و آسوده از گرفتارى پس به
بلازده رحم كنيد و بر عافيت , خدا را سپاس گوييد.
ـ اى بـنـى اسرائيل , از خدا شرم نمى كنيد؟
هر يك از شما نوشيدنى خود را گوارا نمى يابد, مگر آن گاه كه خاشاك از آن برگيرد,
اما (همين شخص )از اين كه قمه حرامى به اندازه ماده فيلى ببلعد بـاكـى نـدارد!
مـگـر نـشـنـيـده ايـد كه در تورات به شما گفته شده است : صله ارحام كنيد و به
خـويـشاوندانتان پاداش دهيد؟
و من به شما مى گويم : با كسى كه از شما بريده است , پيوند برقرار كـنـيد و به كسى
كه از شما دريغ كرده است عطا كنيد و به آن كه به شما بدى كرده است ,خوبى كـنـيـد و
به كسى كه شما را دشنام مى دهد, سلام گوييد و با كسى كه با شما خصومت مى ورزد,
انصاف ورزيد و از كسى كه به شما ستم كرده است درگذريد, چنان كه دوست داريد از
بدكردارى شما درگذرند,از گذشت خداوند نسبت به شما عبرت گيريد آيا نمى بينيد كه
آفتاب خداوند بر نـيـك و بد شما مى تابد وبارانش بر نيكوكار و كنهگار شما مى بارد؟
اگر شما جز دوستدار خود را دوسـت نـداشـته باشيد و جز به آن كه به شما نيكى كرده
است , نيكى نكنيد و جز به آن كه به شما عطا كرده است عطا نكنيد, پس چه فضيلتى بر
ديگران داريد؟
نابخردان نيز, كه نه فضيلتى دارند و نـه خرد و درايتى , اين كارها را مى كنند اما
اگرمى خواهيد دوستان و برگزيدگان خدا باشيد, به كـسى كه بر شما بدى كرده است خوبى
كنيد و از كسى كه به شما ستم كرده است درگذريد و به كسى كه از شما روى گردانده است
, سلام كنيد, گفته مرا بشنويد وسفارشم را به گوش سپاريد و توصيه ام را به كار
بنديد, تا دانايانى فهميده باشيد.
ـ بـه حق بگويمتان : دل هاى شما در آن جاست كه گنج هاى شماست و از همين روست كه
مردم اموال خود را دوست دارند و جانهاى شان مشتاق آن هاست پس , گنج هايتان را در
آسمان نهيد, آن جا كه نه بيد و موريانه آن ها را مى خورد و نه دزدان بدان دسترسى
دارند.
ـ بـه حق بگويمتان , بنده هر اندازه هم بكوشد, نمى تواند دو خداوند را خدمت كند و
لاجرم يكى از آن ها را بر ديگرى بر مى گزيند همچنين خدادوستى و دنيادوستى در شما
جمع نمى شود.
ـ بـه حـق بـگويمتان , بدترين مردم , مرد دانشمندى است كه دنيايش را بر دانش
خودبرگزيند و دوسـتـدار دنـيـا شـود و در پـى آن بـرآيـد و بـراى تحصيل آن بكوشد و
حتى اگر بتواند مردم را بـه سـرگردانى و گمراهى كشاند, اين كار را مى كند گستردگى
نور خورشيد براى نابينايى كه آن را نـمـى بـيـنـدچـه حاصلى دارد؟
همچنين دانش هر عالمى كه به آن عمل نكند به او سودى نـمى بخشد چه بسيار است ميوه
هاى درختان , اما همه آن ها مفيد و خوردنى نيستند و چه بسيارند دانـشمندان , اما
همه آن ها ازآن چه مى دانند بهره نمى برند! و چه پهناور است زمين , اما همه جاى آن
قـابل سكونت نيست ! و چه بسيارند سخن گويان , اما همه سخنان آنان باور كردنى نباشد!
پس , خـود را از (شر) دانشمندان دروغين نگه داريد, همانان كه پشمينه مى پوشند و
براى درست جلوه دادن خـطاها و گناهانشان سرهاى خود را به زير مى افكنند و چون گرگان
از زير ابروان خويش مـى نـگـرند و گفتارشان با كردارشان مخالف است آيامى شود از
درخت خار, انگور چيد؟
و از بوته حنظل , انجير؟
همچنين گفته دانشمند دروغگو ثمرى جزناحق ندارد و چنين نيست كه هر كس سخنى بگويد
راست گويد.
ـ بـه حـق بـگـويـمـتـان , زراعت در زمين نرم مى رويد و روى سنگ نمى رويد حكمت نيز
در دل شـخص فروتن آبادان مى شود و در دل انسان متكبر گردنكش آباد نمى شود مگر نمى
دانيد كه هر كـس سـر خـودرا بر سقف سايد سرش بشكند و هر كس سرش را از سقف فروتر
گيرد, در زير آن سـايـه گـيـرد و سـقـف اورا پناه دهد همچنين كسى كه براى خدا
فروتنى نكند, خداوند پست و زبـونـش گـردانـد و هـر كه براى خداافتادگى كند, خداوند
او را بالا برد چنين نيست كه عسل بـراى هـر خـيـكى مناسب باشد دل ها نيز چنين اند,
هر دلى حكمت پرور نيست خيك تا زمانى كه نـدريـده يـانـخـشـكيده و يا نگنديده باشد,
مى تواند ظرفى (مناسب ) براى عسل باشد, دل ها نيز چـنـيـن اند, تا زمانى كه شهوات
آن ها را از هم ندريده و طمع آلوده شان نساخته و خوشى و نعمت سختشان نكرده باشد,مى
توانند ظرفى (مناسب ) براى حكمت باشند.
ـ بـه حـق بگويمتان , (گاه ) آتش در يك خانه مى افتد و پيوسته از خانه اى به خانه
اى ديگر سرايت مـى كـنـد تا جايى كه خانه هاى بسيارى رامى سوزاندمگر اين كه در همان
خانه نخست جلو آتش را بـگـيـرنـد و آن را از بـن ويـران كـنـنـد تا آتش ازكاربيفتد
بدين سان است ستمگر , نخست , اگر جلودست او رابگيرند,بعدازاوپيشواى ستمگرى پيدانشود
كه ديگران به او تاسى جويند همچنان كه اگر آتش در خانه نخست چوب و تخته اى نمى يافت
,چيزى را نمى سوزاند.
ـ بـه حـق بـگويمتان , هر كس مارى را ببيندكه به طرف برادرش مى رود تا او را نيش
زند و برادر خـود را برحذر ندارد و مار او را بكشد, نبايد خودش را از شركت در خون
او مبرا بداند همچنين هر كه ببيند برادرش گناه مى كند و او را از عاقبت آن
برحذرندارد تا گناه او را فرا گيرد, از شركت در گـنـاه وى بـرى نـيـست هر كس بتواند
جلو ستمگر را بگيرد ونگيرد, همچون كسى است كه مرتكب ظلم او شده باشد, چگونه ستمگر
بهراسد با اين كه در ميان شماآسوده زيد و بازش ندارند و جلو او را نگيرند و دستش را
كوتاه نسازند, با چنين حالى چگونه ستمگران (از ستمگرى خود) كوتاه آيند و چگونه
مغرور نگردند؟
آيا كافى است كه فردى از شما بگويد: من خود ستم نمى كنم و هر كه خـواهد گو ستم كندو
ستم را ببيند و جلو آن را نگيرد؟
اگر چنين باشد كه شما مى گوييد, پس چرا وقتى در دنيا بر ستمگران كيفر و بلا مى رسد
شما نيز به همراه آنان مجازات مى شويد در حالى كه مانند آن ها ستم نكرده ايد؟
.
ـ واى بـر شـمـا اى بـنـدگـان بد, چگونه اميدداريد كه خداوند شما را از هراس روز
قيامت ايمن گرداند در حالى كه در راه طاعت خدا از مردم مى ترسيد و در معصيت او از
آنان فرمان مى بريد و بـا آنان پيمان هاى مخالف با پيمان خدا مى بنديد وبدان ها وفا
مى كنيد؟
به حق بگويمتان , خداوند كسى را كه بندگان را به جاى او به خدايگانى بگيرد, ازهراس
آن روز ايمن نمى گرداند.
ـ واى بـر شـمـا اى بندگان بد, به خاطردنيايى پست و شهوتى بى ارزش در به دست آوردن
ملك بهشت كوتاهى مى كنيد و هراس روز قيامت را از ياد مى بريد!.
ـ واى بـر شـمـا اى دنـيـاپـرسـتـان , بـه خـاطرنعمتى به سرآمدنى و زندگى تمام شدنى
از خدا مـى گريزيد و ديدار او را ناخوش مى داريد؟
وقتى شماملاقات او را خوش نداريد چگونه او خواهان ديدار شما باشد؟
خداوند در حقيقت خواستار ديدار كسى است كه خواستار ديدار او باشد و ديدار با كسى را
ناخوش دارد كه ملاقات او را خوش ندارد چگونه مى پنداريد دوستان خداييد نه مردم حال
آن كـه از مـرگ مـى گريزيد و به دنيا مى چسبيد؟
مرده را چه سودكه حنوطش خوشبو و كفنش سـفـيـد باشد, در حالى كه همه اينها در زير
خاك است همچنين زرق و برق دنيا كه در چشم شما جلوه گرى مى كند اما همه اش رو به
نيستى و زوال است , شما را سودى نمى بخشدوقتى به سوى مـرگ مـى رويد و در دل خاك به
دست فراموشى سپرده مى شويد و در تاريكى گور فرومى رويد, پاكيزگى پيكرها و روشنى
وزيبايى رنگ هايتان به چه كارتان مى آيد؟
ـ واى بر شما اى دنياپرستان , در نـورخـورشـيـد چـراغ بـرمـى داريـد با اين كه
روشنايى خورشيد شما را بس است , و در تاريكى ها چـراغ برنمى افروزيد, در حالى كه
براى همين در اختيار شما گذاشته شده است ! همچنين از نور دانـش براى كاردنيا
استفاده مى كنيد, حال آن كه دنيا براى شما ضمانت شده است و از نور دانش براى امر
آخرت بهره نمى گيريد, در صورتى كه آن براى همين به شما داده شده است مى گوييد:
آخـرت راسـت است , اما دنيارا آماده مى كنيد و مى گوييد: مرگ حق است , اما از آن مى
گريزيد و مـى گـوييد: خداوند مى شنود ومى بيند, ليكن از اين كه اعمال شما را شماره
مى كند نمى ترسيد چگونه كسى حرفهاى شما را بشنود وباور كند؟
زيرا آن كه ندانسته دروغ گويد معذورتر از كسى است كه دانسته دروغ گويد گو اين كه در
هيچ دروغى عذرى پذيرفته نيست .
ـ بـه حـق بـگـويـمـتان , راستى كه اگر ازستور سوارى و بار نكشند و رياضتش ندهند,
سركش و كج خلق مى شود دل ها نيز چنين اند, هرگاه با يادآورى مرگ نرم نشوند و رنج
مداومت بر عبادت را نكشندسخت و خشن مى شوند.
ـ خـانـه تاريك را چه سود كه بر بامش چراغ افروزند و درونش وحشتناك و تاريك باشد!
همچنين شـمـا را چـه حاصل كه نور دانش دردهان هايتان باشد, اما درون هايتان از آن
تهى وبى بهره ! پس , بـشـتابيد و در اندرون خانه هاى تاريك خود چراغ افروزيد, به
همين سان بشتابيد و دل هاى سخت خويش را با حكمت نرم سازيد پيش از آن كه گناهان بر
آن ها چيره آيد و از سنگ سخت تر شوند.
ـ چـگـونـه بـارهـاى سـنگين را حمل تواندكرد كسى كه در حمل آن كمك نمى گيرد؟
يا چگونه گـنـاهان كسى بريزد كه براى آن ها از خداوندآمرزش نمى طلبد؟
يا چگونه پاكيزه شود جامه هاى چـركـيـن كـسـى كـه آن هـا را نـمـى شويد؟
و چگونه ازگناهان پاك شود كسى كه آن ها را پاك نـمـى سازد؟
يا چگونه از غرق شدن در دريا نجات يابد كسى كه بى كشتى به دريا رود؟
و چگونه از فـتنه هاى دنيا برهد كسى كه با سعى و كوشش آن را علاج نكند؟
وچگونه به مقصد رسد كسى كه بى راهنما سفر مى كند؟
و چگونه به بهشت رود كسى كه نشانه هاى دين رانمى بيند و نمى شناسد؟
و چگونه به خشنودى خداوند دست يابد كسى كه او را فرمان نمى برد؟
و چگونه عيب چهره خود را بـيند كسى كه در آينه ننگرد؟
و چگونه دوستى با رفيق خود را كامل گرداند كسى كه مقدارى از آن چه را كه دارد به او
نبخشد؟
و چگونه دوستى با پروردگار خود را كامل سازد كسى كه قسمتى از آن چه را روزيش ساخته
است بدو وام ندهد؟
.
ـ بـه حـق بگويمتان , همان گونه كه ازغرق شدن كشتى در دريا چيزى از دريا كاسته نمى
شود و ايـن كـار بدان هيچ زيانى نمى زند, همچنين شمابا گناهان و نافرمانى هاى خود
چيزى از خدا كم نـمـى كـنـيـد و زيـانـى بـه او نمى رسانيد, بلكه به خودتان ضررمى
زنيد و از (قدر و قيمت ) خود مـى كـاهـيـد و هـمـچنان كه هر كس هر چه در زير آفتاب
زير و رو شود ازنور آفتاف نكاهد, بلكه خـودش بـه واسـطه آن شاداب و سرزنده شود,
همچنين خداوند هر چه به شما عطا كند و روزى دهـد چيزى از او كم نمى شود,بلكه اين
شماييد كه با روزى او زندگى مى كنيد و زنده مى مانيد و هر كه شكر او بگزارد بر
(نعمت وروزى ) وى بيفزايد كه خداوند قدرشناس و داناست .
ـ واى بر شما اى مزدوران بد, مزد راتمام مى گيريد و روزى مى خوريد و جامه مى پوشيد
و خانه ها مى سازيد و كار كسى را كه شما را به مزدگرفته است , تباه مى سازيد؟
نزديك است كه صاحبكار از شـمـا بازخواست كند و در كار خود كه تباهش كرده ايد بنگرد
و بلايى به سرتان آورد كه رسوايتان سـازد و فـرمـان دهد گردنهايتان از بيخ كنده شود
ودستور دهد دست هايتان از بندهايش بريده گـردد و آن گـاه امـر كـنـد تا پيكرهايتان
را روى شكم بكشند ودر سر راه اندازند تا عبرتى براى پرهيزگاران و تهديدى براى
ستمكاران باشيد.
ـ واى بر شما اى علماى بدكردار, از اين كه مرگ هنوز به سراغ شما نيامده است به خود
نگوييد كه اجل هايتان به اين زودى ها نخواهد رسيد, زيراكه گويى مرگ بر شما فرود
آمده و شما را كوچانده است پس , از هم اكنون دعوت (مرگ ) را آويزه گوشتان كنيد و از
هم اينك براى خود ماتم گيريد و از هم اكنون بر خطاها و گناهان خويش بگرييد و ازهم
اينك بار بربنديد و ساز و برگ سفر فراهم آوريد و به توبه كردن به درگاه پروردگارتان
بشتابيد.
ـ بـه حـق بگويمتان , همچنان كه شخص بيمار خوراك خوب و لذيذ را مى بيند, اما از درد
شديدى كـه دارد از آن غـذا لـذتى نمى برد, همچنين دنيادار با وجود عشق به مال و
ثروت از عبادت لذت نمى برد و شيرينى آن را نمى چشد و همچنان كه بيمار از توضيحات و
نسخه پزشك كه در آن اميد شـفـا دارد لذت مى برد, اما چون تلخى دارو را به يادمى
آورد شفا در نظرش تيره و تار مى گردد, هـمچنين دنياپرستان از زرق و برق دنيا و
انواع نعمت هايى كه در آن است لذت مى برند, اما همين كه فرود آمدن ناگهانى مرگ را
به ياد مى آورند, آن لذت را برآن ها تيره و تباه مى سازد.
ـ بـه حق بگويمتان , همه مردم به ستارگان مى نگرند اما تنها كسى به وسيله آن ها
راهيابى مى كند كـه مسيرها و منازل آن ها را بشناسد همچنين شماهمه حكمت مى آموزيد,
ليكن از ميان شما تنها آن كـس بـدان راه يـابد كه به كارش بندد واى بر
شمادنياپرستان , گندم را پاك و پاكيزه كنيد و خوب آردش كنيد تا مزه آن را بفهميد و
خوردنش بر شماگوارا شود, همچنين ايمان را بپالاييد تا شيرينى آن را احساس كنيد و
آينده اش به شما سود بخشد.
ـ به حق بگويمتان , اگر چراغى را بيابيدكه در شبى تاريك با قطران مى سوزد بى گمان
از نورش اسـتـفاده مى كنيد و بوى قطرانش شما را از اين كارباز نمى دارد, همچنين
سزاوار است حكمت و دانش را از هر كس يافتيد فرا گيريد و بى رغبتى او بدان مانع شما
از آن نشود.
ـ واى بـر شـمـا اى بـنـدگـان دنـيا, نه چون حكيمان خرد مى ورزيد و نه چونان استوار
انديشان مـى فـهميد ونه مانند دانايان مى دانيد و نه چون بندگان ترسان (از خواجه اش
) هستيد و نه مانند آزادگان بزرگوار و آقاييد نزديك است كه دنياشما را از بيخ و بن
بركند و به رو درافكند, آن گاه بـينى شما را به خاك مالد و سپس گناهانتان ناصيه
هايتان را بگيرند و علم از دنبال شما را براند تا در حالى كه برهنه و تنها هستيد به
پادشاه جزاده تسليمتان كنند و او سزاى اعمال بدتان را بدهد.
ـ واى بـر شـمـا اى دنـيـاپـرسـتـان , مـگر نه اين است كه به واسطه علم و معرفت ,
بر همه خلايق فرمانروايى داده شده ايد, اما شما آن را به دورافكنديد و به كارش
نبستيد و به دنيا روى آورديد و از ايـن رو دنـيايى قضاوت مى كنيد و براى دنيا آماده
مى شويد و آن را برمى گزينيد و آباد مى كنيد تا كى دنيايى هستيد و خدا را در شما
نصيبى نيست ؟
.
ـ به حق بگويمتان , به شرف آخرت نرسيد, مگر با رها كردن آن چه دوست داريد پس در
انتظار توبه فـردا مـبـاشيد, زيرا تا فردا يك روز ويك شب است و قضاى خداوند در اين
شب و روز رفت و آمد مى كند.
ـ به حق بگويمتان , گناهان خرد وكوچك از دام هاى شيطان است كه آن ها را در نظر شما
كوچك و خرد جلوه مى دهد تا روى هم جمع شوند و فزونى يابند و شما را در ميان گيرند.
ـ بـه حـق بـگـويـمـتان , ستايش دروغين و خودستايى دينى سرآمد بدى هاى شناخته شده
است ودنيادوستى در راس همه گناهان است .
ـ بـه حـق بـگـويـمـتـان , هـيـچ چـيز مانند نمازو نيايش هميشگى , رساننده تر به
افتخار آخرت و كـمـك كننده تر در برابر حوادث دنيا نيست وهيچ چيز مانند آن به خداى
مهربان نزديك نمى كند پـس بـر آن مداومت ورزيد و بر آن بيفزاييد هر كار نيك و
شايسته اى به خدا نزديك مى كند, ليكن نماز به خداوند نزديكتر و نزد او برگزيده تر
است .
ـ بـه حق بگويمتان , هر كار ستمديده اى كه با گفتار و كردار و كينه ورزى انتقام
(ستمى را كه در حـقـش رفـته است ) نگيرد در ملكوت آسمان بزرگ است كدام يك از شما
نورى را ديده كه نامش تـاريكى باشد يا ظلمتى را كه نامش نور باشد؟
همچنين بنده نمى تواند هم مؤمن باشد و هم كافر, هـم دنـيـا را بـرگـزيـند و هم آخرت
را بخواهد آيا جوكار,گندم مى درود؟
يا گندمكار, جو درو مـى كـنـد؟
همچنين هر بنده اى در آخرت آن درود كه كاشته است ومتناسب با كردار خويش جزا گيرد.
ـ به حق بگويمتان , مردم در حكمت ودانش دو دسته اند: يكى آن را نيكو و استوار به
زبان آورد و با بـدكـردارى خود تباهش سازد و ديگرى آن را نيكو و استوار به زبان
آورد و با كردار خود تصديقش كند و ميان اين دو فاصله زيادى است ! پس خوشا عالمان با
عمل و بدا به حال عالمان در گفتار.
ـ بـه حـق بـگـويـمـتان , هر كه زراعتش را از علف هاى هرز وجين نكند, علف ها زياد
شود تا جايى كـه زراعـتش را فرو گيرد و تباهش گرداند همچنين كسى كه دنيادوستى را از
دل خود بيرون نـكـنـد, دلـش رافـرا گـيـرد تـا جـايـى كـه مـزه آخرت دوستى را احساس
نكند واى بر شما اى دنـيـابـنـدگان , مسجدهاى خدا رازندان تن خود كنيد و دل هايتان
را خانه پرهيزگارى سازيد و دل هاى خود را جايگاه شهوت ها نكنيد.
ـ بـه حق بگويمتان , بيتاب ترين شما دربرابر بلا و گرفتارى دنيادوست ترين شماست و
شكيباترين شما بر بلا و گرفتارى , بى رغبت ترين شمابه دنياست .
ـ واى بـر شـمـا اى عـلـمـاى بـد, آيـا مـرده نـبـوديـد و شما را زنده كرد و چون
زنده تان كرد باز مـرديد((18))؟
واى بر شما! آيا بى سواد نبوديد و شما راباسواد كرد و چون باسوادتان كرد فراموش
كرديد((19))؟
واى بر شما! نافرهيخته نبوديد و خدا شما رافهميده كرد و چون فهمتان آموخت باز
نـادان شـديـد((20))؟
واى بـر شما! آيا گمراه نبوديد و شما راراهنمايى كرد و چون راه را به شما نـشـان
داديد, دوباره گمراه شديد؟
واى بر شما! آيا كور نبود و شما رابينا ساخت و چون بينايتان كـرد دگرباره كور
شديد((21))؟
واى بر شما! آيا كر نبوديد و شما را شنوا ساخت و چون شنوايتان كـرد دوبـاره كر
شديد؟
واى بر شما! آيا گنگ نبوديد و شما را گويا كرد و چون گوياتان نمود باز گـنگ
شديد((22))؟
واى بر شما! آيا پيروزى نخواستيد و چون پيروزتان كرد به عقب برگشتيد؟
واى بـر شـمـا! آيـا خوار و ناتوان نبوديد وچون شما را عزت و قدرت بخشيد, زور گفتيد
و تجاوز كـرديـد و سـر بـه عـصيان برداشتيد؟
واى برشما! آيا در روى زمين مستضعف نبوديد چندان كه مـى ترسيديد مردم شما را غارت
كنند و(خدا) شما را يارى داد و كمكتان كرد و چون شما را يارى كـرد تـكـبـر و
گردنكشى پيشه ساختيد؟
پس واى بر شما از خوارى روز قيامت كه چگونه خوار و زبـونتان كند؟
واى بر شما اى علماى بد, كردار ملحدان مى كنيد و آرزوى وارثان (بهشت ) داريد و چون
ايمن بودگان (ازعذاب و كيفر خدا) آسوده خاطر به سر مى بريد كار خدا چنان نيست كه
شما آرزو مـى كـنـيـد وبـرمـى گـزيـنـيـد, بـلـكه براى مردن زاد و ولد مى كنيد و
براى ويران شدن مى سازيدوآبادمى كنيدوبراى وارثان فراهم مى آوريد.
ـ بـه حـق بـگـويـمـتـان , مـوسـى (ع ) بـه شما فرمان مى داد كه به خدا سوگند دروغ
مخوريد و من مى گويم : به خدا نه سوگند راست بخوريد و نه سوگند دروغ , بلكه فقط نه
و آرى بگوييد.
ـ بـه حـق بـگـويمتان , تن را چه سود كه برونش درست باشد و درونش تباه ؟
و شما را چه سودكه پـيـكـرتان خوشايند شما باشد و دل هايتان تباه ؟
و شما را به چه كار آيد كه پوست بدنتان راپاكيزه كنيد و دل هايتان آلوده باشد؟
.
ـ به حق بگويمتان , مانند غربال نباشيد كه آرد خوب و نرم را بيرون مى دهد و نخاله
را نگه مى دارد همچنين شما از دهان هاى خود حكمت را بيرون مى دهيد وكينه در سينه
هايتان مى ماند.
ـ به حق بگويمتان , نخست بدى را ازخود دور كنيد و سپس خوبى را بجوييد تا سودتان
بخشد, زيرا اگر نيكى را با بدى جمع كنيد,نيكى به شما سود نبخشد.
ـ به حق بگويمتان , هر كه به رودخانه قدم گذارد هر اندازه هم بكوشد كه جامه اش تر
نشود, بناچار تر شود همچنين كسى كه دنيا رادوست داشته باشد از خطاها و گناهان نمى
رهد.
ـ بـه حـق بگويمتان , خوشا آنان كه پاسى از شب را به عبادت مى گذرانند! اينانند
وارثان روشنايى هـمـيـشـگـى , زيـرا كه در تاريكى شب در مسجدهايشان روى پاهاى خود
ايستاده اند و به درگاه پروردگارشان زارى مى كنند, به اميد اين كه آنان را از سختى
فردا (ى قيامت ) برهاند.
ـ به حق بگويمتان , دنيا كشتزارى است كه مردم در آن شيرين و تلخ و بد و خوب مى
كارند و خوبى در روز حساب فرجامى سودمند دارد و بدى در روز درو رنج و بدبختى دارد.
ـ به حق بگويمتان , خردمند از نادان عبرت مى گيرد و نادان از هوس خود به شما سفارش
مى كنم كه بر دهان هاى خويش مهر خموشى زنيد تا آن چه براى شما روا نيست از آن ها
بيرون نيايد.
ـ بـه حـق بـگويمتان , شما به آن چه آرزوداريد نرسيد, مگر با شكيبايى بر آن چه
ناخوش داريد و به آن چه مى خواهيد دست نيابيد, جز با دست شستن از آن چه دلخواه
شماست .
ـ به حق بگويمتان , اى دنياپرستان , كسى كه از ميل خود به دنيا نكاهد و دل از آن
برنكند چگونه به آخرت رسد؟
.
ـ بـه حق بگويمتان , اى دنياپرستان , نه دنيا را دوست داريد و نه به آخرت اميد بسته
ايد اگر دنيا را دوست مى داشتيد, آن كارى را كه به واسطه آن به دنيا رسيده ايد
گرامى مى داشتيد و اگر آخرت را مى خواستيد, كردار كسى را داشتيد كه بدان اميدبسته
است .
ـ به حق بگويمتان , اى بندگان دنيا, هريك از شما ديگرى را به صرف گمان دشمن مى
دارد, ولى بـا وجـود يـقين (به بدى خويش ) از خود نفرت به دل نمى گيرد به حق
بگويمتان , هر يك از شما هـرگـاه عـيـبى از او گفته شود گرچه حقيقت داشته
باشد,عصبانى مى شود و هرگاه ستايش بى جا از او كنند, شاد مى شود.
ـ به حق بگويمتان , راستى كه ارواح شياطين در هيچ چيز به اندازه دل هاى عمر نكرده
اند خداوند در حـقيقت دنيا را به شما داده است تا در آن براى آخرت كار كنيد, به شما
نداده است تا شما را از آخـرت بـاز دارد آن را بـراى شـما گسترده است فقطبراى اين
كه بدانيد شما را به واسطه آن بر عبادت يارى كرده , نه اين كه براى خطا و گناه آن
را يار شماساخته است شما را در دنيا به طاعت خـود فـرمـان داده و در آن به نافرمانى
خويش فرمانتان نداده است شما را به وسيله دنيا بر حلال كـمـك رسانده و حرام را درآن
بر شما حلال نكرده است آن را بر شما وسعت بخشيده , تا در آن به يـكديگر رسيدگى كنيد
و پيوندبرقرار سازيد و برايتان وسعت نبخشيده است كه در آن از يكديگر ببريد.
ـ به حق بگويمتان , همه طالب مزدند, اماتنها كسى به مزد رسد كه براى آن كار كند.
ـ بـه حق بگويمتان , درخت كامل نباشد,مگر با ميوه خوب و لذيذ, همچنين ديندارى كامل
نشود, مگر با دورى كردن از حرام ها.
ـ بـه حـق بگويمتان , زراعت حاصلى ندهد, مگر با آب و خاك همچنين ايمان حاصلى ندهد,
مگر با علم و عمل .
ـ به حق بگويمتان , آب آتش را خاموش مى كند همچنين بردبارى خشم را فرو مى نشاند.
ـ بـه حـق بگويمتان , آب و آتش در يك ظرف با هم جمع نمى شوند همچنين فهم و كورى در
يك دل فراهم نمى آيند.
ـ بـه حـق بـگـويـمتان , هيچ بارانى بى ابر نمى شود همچنين كردار خداپسند جز با دل
پاك شدنى نيست .
ـ به حق بگويمتان , خورشيدروشنى بخش هر چيزى است و حكمت و دانش روشنايى هر دلى است
و پـرهـيزگارى سر هر حكمت است و حق و حقيقت در هر خوبى است و رحمت خدا در هر حق و
حقيقتى است و كليدهاى آن دعا وزارى و عمل است و در بدون كليد, چگونه باز شود؟
.
ـ بـه حـق بـگـويـمـتان , انسان خردمند هيچ درختى نكارد, مگر آن درختى را كه مى
پسندد و بر مـاديـانش نجهاند مگر اسبى را كه مى پسندد, همچنين مؤمن عالم هيچ كارى
نكند, مگر آن چه را كه پروردگارش مى پسندد.
ـ بـه حـق بـگـويمتان , صيقل دادن , شمشيررا جلا بخشد, اين چنين است حكمت براى دل ,
آن را صيقل مى دهد و جلا مى بخشد و حكمت در دل حكيم به مانند آب در زمين مرده است و
همچنان كـه آب زمـين مرده را زنده مى كند, حكمت دل او رازنده مى سازد و حكمت در دل
حكيم چونان نور است در تاريكى كه به وسيله آن در ميان مردم راه رود.
ـ بـه حـق بـگـويمتان , به دوش كشيدن سنگ ها از قله كوه ها بهتر است تا اين كه سخن
خود را به كسى گويى كه آن را نمى فهمد چنين كارى حكايت كسى است كه سنگ را در آب نهد
تا نرم شود و مـانـنـد حـكـايت كسى است كه براى خفتگان گورها غذا درست كند خوشا به
حال كسى كه از زياده گويى هايى كه مى ترسد پروردگارش را به خشم آورد زبان در كام
كشد, و نفهميده سخنى نـگـويـد و به گفتار كسى رشك نبرد تا اين كه كردار او برايش
روشن شود خوشا به حال كسى كه آن چـه را نمى داند از علما بياموزد و آن چه را مى
داند به نادانان تعليم دهد! خوشا به حال كسى كه عـلـمـا را بـه خـاطـر عـلـمشان
احترام نهد و از ستيزه با ايشان دست بردارد ونادانان را به سبب نادانيشان خرد
شمارد, اما آنان را طرد نكندبلكه به خودنزديك كند وعلمشان بياموزد.
ـ بـه حـق بـگـويـمـتـان , اى جماعت حواريان , امروزه شما در ميان مردم چونان
زندگان در ميان مرده هاييدپس به مرگ زنده ها نميريد.
نـيـز ايـشـان (ع ) فـرمـود: خـداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: بنده مؤمن من از اين
كه دنيا را از اوبـگردانم غمگين مى شود و اين حال او نزد من محبوبترين است ودر اين
حال از هرزمان ديگرى به مـن نـزديـكـتـر مى باشد و از اين كه دنيا را بر او وسعت
دهم شاد مى شود و اين حال او در نزد من منفورترين است و در اين حال از هر زمان
ديگرى از من دورتر مى باشد.
اندرزهاى پيامبر(ص ).
قرآن :.
((بـگـو: مـن بـه شـمـا فـقط يك اندرز مى دهم كه : دو دو وبه تنهايى براى خدا به پا
خيزيد, سپس بـينديشيد كه رفيق شما هيچ گونه ديوانگى ندارد او شما را از عذاب سختى
كه درپيش است جز هشداردهنده اى (بيش ) نيست )).
ـ پيامبرخدا(ص ): چه شده است كه مى بينم دنيادوستى بر بسيارى از مردم چيره آمده است
تا جايى كـه گـويـى مـرگ در ايـن دنـيـا بـراى غـيـر آنـان رقم خورده است آيا
ماندگان از رفتگان پند نـمـى گيرند؟
اينان نمى دانند و همه اندرزهاى كتاب خدا را از يادبرده اند و از شر هر فرجام بدى
آسوده خاطرند.
|