ميزان الحكمه جلد ۱۴

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۷ -


ـ امـام عـسـكـرى (ع ): كسى كه به حقوق برادران خود آشناتر باشد و در گزاردن آن حقوق تلاش بـيـشـتر مى كند, منزلتش نزد خداوند بزرگتر ازديگران است و هر كه در دنيا براى برادران خود فروتنى كند, در پيشگاه خداوند از صديقان است و ازشيعيان راستين على بن ابى طالب باشد پدر و پـسـرى از بـرادران مؤمن امير المؤمنين (ع ) خدمت ايشان رسيدند حضرت برايشان بلند شد و با احترام آن دو را در بالاى مجلس نشاند و خود مقابل آن ها نشست سپس دستور داد غذايى آوردند و آن دو, غـذا خـورد پس از غذا قنبر آفتابه و لگنى چوبى و حوله اى براى خشك كردن دست هايشان آورد و جـلـو آمد كه روى دست مرد آب بريزد امير المؤمنين (ع ) ازجا پريد و آفتابه را گرفت تا به دست مرد آب بريزد, اما مرد خودش را به خاك افكند و عرض كرد: يااميرالمؤمنين , خدا مرا ببيند كـه شـمـا روى دست من آب مى ريزيد؟
حضرت فرمود: بنشين و بشوى ,زيرا خداوند عزوجل تو را مـى بـيـند كه برادرت كه بر تو امتياز و فضيلتى ندارد خدمتت مى كند و قصدش از اين خدمت آن است كه خداوند در بهشت ده برابر جمعيت دنيا عطايش فرمايد.
مـرد نـشست و على (ع ) به او فرمود: تو را به بزرگى حق من كه تو آن را شناختى و حرمتش را به جاآوردى و براى خدا فروتنى كردى ـ تا جايى كه خداوند در قبال آن اين پاداش را به تو داد كه مرا ماموركرد تا جامه تشريف خدمت خود را بر قامت تو بپوشانم ـ سوگند مى دهم كه وقتى دستانت را مى شويم كاملا آسوده باشى , همان گونه كه اگر قنبر به دستت آب مى ريخت مرد اطاعت كرد وقـتـى حضرت دست او را شست , آفتابه را به محمد بن حنفيه داد و فرمود: فرزندم , اگر اين پسر بـدون پـدرش بر من وارد مى شد, خودم دستش را مى شستم , اما خداوند عزوجل خوش ندارد كه وقتى پدر و پسرى در يك جا جمع باشند ميان آن ها برابرى نهد بلكه پدر روى دست پدر آب ريخت و بايد پسر روى دست پسرآب بريزد محمد بن حنفيه بر دست پسر آن مرد آب ريخت .

امـام حـسـن بـن عـلـى عسكرى (ع ) سپس فرمود: كسى كه در اين زمينه از على (ع ) پيروى كند, شيعه حقيقى است .

ـ ابو نصر: از عبداللّه بن محمد بن خالددرباره محمد بن مسلم سؤال كردم گفت : او مردى محترم و ثـروتـمـند بود حضرت باقر(ع ) به وى فرمود: فروتن باش اى محمد, و او چون به كوفه برگشت زنبيلى از خرما با ترازويى برداشت و جلو درمسجد جامع نشست و شروع به داد كشيدن و فروختن خـرما كرد خويشانش آمدند و گفتند: تو آبروى مارا بردى محمد گفت : سرورم مرا فرمانى داده است و من هرگز از فرمانش سرپيچى نخواهم كرد و تا همه خرماهاى اين زنبيل را نفروشم , اين جا را تـرك نـمـى كـنم خويشانش گفتند: حالا كه حاضر نيستى دست ازخريد و فروش بردارى پس لااقل به كار آسيابانى بپرداز محمد آسيابى و شترى خريد و به كار آسيابانى پرداخت .

تعريف فروتنى .

ـ امام رضا(ع ) ـ در پاسخ به اين سؤال كه تعريف فروتنى چيست ـ : با مردم آن گونه رفتار كنى كه دوست دارى مانند آن با تو رفتار كنند.
ـ فروتنى آن است كه با مردم چنان رفتار كنى كه دوست دارى با تو رفتار شود.
ـ ابـن جـهـم از حضرت رضا(ع ) پرسيد:حد و مرز تواضع كه هرگاه بنده آن را به كار بندد فروتن است , چيست ؟
حضرت فرمود:فروتنى درجاتى دارد: يكى از آن ها اين است كه انسان اندازه خود را بـشـنـاسد و با طيب خاطرخود را در آن جايگاه قرار دهد, دوست داشته باشد با مردم همان گونه رفـتـار كند كه انتظار داردبا او رفتار كنند, اگر بدى ديد آن را با خوبى جواب دهد, خشم خود را فرو خورد و از مردم درگذرد, و خداوند نيكوكاران را دوست دارد.
ـ امام على (ع ): انسان را از فروتنى همين بس كه اندازه خود را بشناسد.
ـ امام صادق (ع ): فروتنى اين است كه از مجلس به جايى كمتر از مقام و موقعيت خود راضى باشى و بـه هـر كـه برخوردى , سلام كنى ومشاجره را رها كنى هرچند حق با تو باشد و فروتنى در راس خوبى هاست .

ـ امام باقر(ع ): فروتنى اين است كه به نشستن در پايين مجلس رضايت دهى و به هر كه برخوردى , سلام كنى و مجادله را رها كنى , اگرچه حق با تو باشد.
ـ امـام صـادق (ع ) ـ در پـاسـخ بـه سـؤال از فـروتنى ـ : فروتنى اين است كه از مجلس به نشستن درجـايـى پـايـين تر از مقام و موقعيت خود رضايت دهى , به هر كه برخوردى سلام كنى و مجادله رارها كنى , اگرچه حق با تو باشد.

بزرگى كه فروتنى كند.

ـ پيامبر خدا(ص ): برترين مردم دربندگى (خدا) كسى است كه در عين بزرگى فروتنى كند.
ـ امام على (ع ): فروتنى با وجود رفعت مقام , همچون گذشت با وجود برخوردارى از قدرت است .

ـ پـيـامبر خدا(ص ): هر كه بتواند لباس زيبا بپوشد اما از سر فروتنى اين كار را نكند, خداوند جامه كرامت بر او بپوشاند.
ـ هـر كـه به خاطر خدا از زيورى استفاده نكند, و براى فروتنى در برابر خداوند و طلب رضاى او از پـوشيدن جامه اى زيباخوددارى ورزد, بر خداست كه از جامه هاى فاخر بهشتى كه در يخدان هاى ياقوتى نگهدارى مى شود بر او بپوشاند.

آداب فروتنى .

قرآن :.
((در برابر مؤمنان فروتنند و در برابر كافران بزرگمنش )).
ـ پـيـامـبر خدا(ص ): خوشا به حال كسى كه براى خداى متعال فروتنى كند, بى آن كه او را نقص و كاستى باشد و خود را ذليل گرداند بى آن كه او راخوارى و مسكنت باشد.
ـ امـام عـلـى (ع ): خوشا به حال كسى كه عيب هايش او را از پرداختن به عيب هاى مردم باز دارد و فروتنى كند بى آن كه او را نقص و كاستى باشد.
ـ گرسنگى كشيدن بهتر از اظهار ذلت و خضوع است .

هر كه به خاطر توانگرى توانگردر برابر او فروتنى كند.

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): هـر كـه نـزد تـوانـگـرى رود و از سـر چـشـمـداشت به آن چه او دارد در برابرش كرنش كند, دوسوم دينش ازبين برود.
سـپـس فـرمـود: سـراسـيمه نشو, چنين نيست كه هر كس از شخص ثروتمندى به چيزى برسد و بدين سبب او را احترام و تجليل كند, لزوما دو سوم دينش از بين مى رود بلكه ببين كه آيا قصدش از اين كرنش پاداش الهى است يا مى خواهد او را فريب دهد و آن چه را دارد از دستش در آورد.
ـ امام على (ع ): هر كه نزد توانگرى رود و به خاطر توانگريش در برابر او كرنش كند, دو سوم دينش از بين برود.
ـ امـام صـادق (ع ): هـر كـه نـزد شـخـص توانگرى رود و براى اين كه از او چيزى به وى برسد در برابرش كرنش كند, دو سوم دينش از بين برود.
ـ هـر مـؤمـنـى كـه در برابر دولتمردى يادر برابر كسى كه مخالف دين اوست به قصد رسيدن به چيزى از آن چه او دارد كرنش كند, خداوند او راپست گرداند و بر او غضب كند و وى را به خودش واگـذارد و اگـر به چيزى از دنياى آن كس برسد وچيزى از او به دست آورد, خداوند بركت را از آن بـگـيـرد و اگر از آن چه به دست آورده است در راه حج يا عمره و يا آزاد كردن بنده خرج كند, پاداشى به او ندهد.
ـ امـام على (ع ): چه نيكوست فروتنى توانگران در برابر تهيدستان به قصد رسيدن به اجر خداوند و نيكوتر از آن بى اعتنايى و سرفرازى درويشان است در برابر توانگران از سر اعتماد به خداوند.

نشانه هاى فروتنى .

ـ پيامبر خدا(ص ): از نشانه هاى فروتنى براى خدا, رضايت دادن به (نشستن در) پايين پاى مجالس است .

ـ امـام عـلى (ع ): سه چيز است كه در راس فروتنى جاى دارد: اين كه انسان به هر كه مى رسد سلام كند, به پايين پاى مجلس رضايت دهد وخودنمايى و شهرت طلبى را خوش نداشته باشد.
ـ امـام صـادق (ع ) ـ از پدران بزرگوارخويش ـ : از فروتنى است كه انسان به پايين مجلس رضايت دهـد, بـه هـر كه برمى خورد سلام كند, مجادله را رها كند اگر چه حق با او باشد و دوست نداشته باشد كه او را به پرهيزگارى بستايند.
ـ از فروتنى است كه به هر كس برخوردى , سلام كنى .

ـ از فروتنى است كه آدمى در جايى از مجلس بنشيند كه پايين تر از مقام و منزلت او باشد.
ـ امـام عـسكرى (ع ): از فروتنى است كه بر هر كس بگذرى , بر او سلام كنى و در پايين پاى مجلس بنشينى .

ـ امام صادق (ع ): رسول خدا(ص )پنجشنبه شبى براى افطار در مسجد قبا بود فرمود: آيا نوشيدنيى هست ؟
اوس بن خولى انصارى قدحى دوغ آميخته به عسل خدمت حضرت آورد چون پيامبر آن را به دهان گذاشت و چشيد, از نوشيدن خوددارى كرد و فرمود: اين ها دو نوشيدنى است كه با يكى از آن ها ازديگرى بى نيازى حاصل مى شود من اين را نمى آشامم , ولى تحريم هم نمى كنم بلكه براى خدافروتنى مى كنم .

ثمره فروتنى .

ـ امام على (ع ): ثمره فروتنى دوستى است , ثمره تكبر ناسزا (شنيدن ) است .

ـ فروتنى , به تو سلامت مى بخشد.
ـ فروتنى جامه ابهت بر قامت تو مى پوشاند.
ـ هر كه دلش براى خدا كرنش كند,بدنش از طاعت خدا خسته نمى شود.
ـ با فروتنى , كارها سامان مى يابد.
ـ امام كاظم (ع ): لقمان به فرزند خود فرمود: در برابر حق خاضع باش تا خردمندترين مردم باشى .

ـ هـمـانـا زراعـت در خـاك مـى رويد وروى تخته سنگ نمى رويد حكمت نيز چنين است , در دل شخص فروتن آباد مى شود و در دل انسان متكبر و گردنفراز آباد نمى شود, زيرا خداوند فروتنى را ابزار خرد قرار داده است وتكبر را ابزار نابخردى .

ـ امام على (ع ): با فروتنى , نعمت تمام مى شود.
ـ فروتنى فضيلت را منتشر مى سازد و تكبر رذيلت را آشكار مى گرداند.
ـ پيامبر خدا(ص ): فروتن باشيد, تا هيچ كس به ديگرى زورگويى و تجاوز نكند.
ـ خداى متعال به من وحى فرمود كه فروتن باشيد, تا هيچ كس بر ديگرى فخر نفروشد واحدى به ديگرى زورگويى و تجاوز نكند.
ـ امـام عـلـى (ع ): فـروتنى را انبار مهمات ((15)) ميان خود و دشمنتان : ابليس و سپاهيان او قرار دهيد,زيرا كه او در ميان هر امتى براى خود سپاهيان و يارانى دارد.

فروتنى و رفعت .

ـ پـيامبر خدا(ص ): همانا فروتنى , بررفعت صاحب خود مى افزايد پس فروتن باشيد, تا خداوند شما را رفعت بخشد.
ـ فروتنى جز بر رفعت بنده نمى افزايد پس فروتنى كنيد تا خداوند شما را رفعت بخشد.
ـ هيچ كس فروتنى نكرد, مگر اين كه خداوند او را بالا برد.
ـ هر كه براى خدا فروتنى كند, خداونداو را بالا برد.
ـ هـر كه براى خدا يك پله پايين بيايد,خداوند او را يك پله بالا برد تا جايى كه او را در عليين جاى دهد.
ـ هرگاه بنده فروتنى كند, خداوند او رابه آسمان هفتم بالا برد.
ـ امـام كـاظـم (ع ): خـداوند فروتنان را به اندازه فروتنى شان بالا نمى برد, بلكه به اندازه عظمت و بزرگى خود آنان را رفعت مى بخشد.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): سـه چيز است كه خداوند به واسطه آن ها جز خوبى نمى افزايد: فروتنى كه خـداونـد به واسطه آن جز بر رفعت نمى افزايد وذلت و خوارى نفس كه خداوند به سبب آن جز بر عزت نمى افزايد و مناعت نفس كه خداوند به سبب آن جز بر بى نيازى نمى افزايد.
ـ اى على , به خدا قسم كه اگر شخص فروتن در قعر چاهى باشد, خداوند عزوجل بادى مى فرستد تا او را در دولت بدكاران , در راس نيكان قرار دهد.
ـ امـام عـلـى (ع ): هـيـچ يـك از فـرزنـدان آدم نـيـست مگر اين كه ناصيه (موى جلوسر)اش در دسـت فـرشته اى است اگر كبر ورزد ناصيه اش را به طرف پايين مى كشد و به او مى گويد: پست شـو, خـدا تـو راپـسـت گـردانـد, و اگـر فـروتنى كند ناصيه اش (به طرف بالا) مى كشد و به او مـى گويد: سرت را بالا بگيرخداوند سربلندت گرداند و تو را پست نسازد كه براى خدا خاكسارى كردى .

ـ پـيـامبر خدا(ص ): هيچ انسانى نيست مگراين كه در سراودهنه اى است كه دردست فرشته اى قرار دارد هـرگاه فروتنى كند, به آن فرشته گفته شود:دهنه اش را بالا ببر و هرگاه بزرگى فروشد, به فرشته گفته شود: دهنه اش را پايين بكش .

ـ هـر كـه براى خدا فروتنى كند, خداوند اورا بالا برد پس او در نظر خودش ناچيز باشد و در چشم مردم بزرگ و هر كه بزرگى فروشد, خداوند او راپست گرداند پس او در چشم مردم كوچك باشد و در نظر خودش بزرگ , در نظر مردم حتى از سگ وخوك هم پست تر باشد.
ـ امام صادق (ع ): در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شده اند پس هر كس براى خدا فروتنى كند, او را بالا برند و هر كه تكبر ورزد, او راپست گردانند.
ـ امام على (ع ): پست شو, تا بلندمرتبه شوى .

ـ انسان بلندمرتبه چون به فهم ودانايى رسد, فروتن شود.
ـ فروتنى رفعت مى بخشد و تكبرپست مى گرداند.
ـ فروتنى نكرد, مگر انسان بلندمرتبه .

ـ خـردمـنـد خود را پست مى كند و درنتيجه بلند مرتبه مى شود, نادان خودش را بالا مى برد و در نتيجه پست مى گردد.
ـ فروتنى , انسان فروپايه را بلندمرتبه مى گرداند تكبر, شخص بلندمرتبه را پست مى كند.
ـ بلندپايه ترين مردم كسى است كه خودش را پايين آورد فروپايه ترين مردم كسى است كه خودش را بزرگ پندارد.
ـ فروتنى نردبان بزرگى است تكبر شالوده نابودى است .

ـ فروتنى , از ابزارهاى شكار بلندمرتبگى است .

ـ خاكسار باش و براى خدا فروتنى كن , تا تو را بالا برد.
آن چه در راه رسيدن به فروتنى كمك مى كند.
ـ امام على (ع ): براى رسيدن به فروتنى جز از سلامت صدر (و دل پاك ) كمك نتوان گرفت .

ـ فروتنى , ثمره دانايى است .

ـ سـزاوار نـيـسـت كسى كه بزرگى خدارا مى شناسد خود را بزرگ شمارد, زيرا رفعت كسانى كه عظمت خدا را مى شناسند در اين است كه در برابر او فروتن باشند.
وضو.

وضو.

قرآن :.
((اى كـسـانـى كه ايمان آورده يد هرگاه براى نمازبرخاستيد صورت ها و دست هايتان را تا آرنج ها بشوييد و سرهايتان و پاهايتان را تا برآمدگى روى پا مسح كنيد خدانمى خواهد شما در رنج افتيد, بلكه مى خواهد كه شما را پاكيزه سازد و نعمتش را بر شما تمام كند, باشد كه سپاس گزاريد)).
ـ پيامبر خدا(ص ): وضو, نصف ايمان است .

ـ امام صادق (ع ): وضو, جز (يانصف ) ايمان است .

ـ امام على (ع ): طهارت , نصف ايمان است .

ـ امام باقر(ع ): وضو, فريضه است .

ـ امـام عـلـى (ع ): هر كه درست طهارت بگيرد و سپس به مسجد برود, تا زمانى كه حدثى از اوسر نزده , همواره در حال نماز (محسوب ) مى شود.
ـ امام باقر(ع ): نماز جز با طهارت درست نيست .

ـ امام صادق (ع ): وضو گرفتن پيش ازغذا و بعد از آن , فقر را از بين مى برد.
ـ پيامبر خدا(ص ) ـ در سفارش به على (ع ) ـ : اى على , سه چيز درجه است , سه چيز كفاره , سه چيز مهلك و سه چيز نجاتبخش آن سه چيز كه درجه مى باشد يكى كامل گرفتن وضو در هواى بسيار سـرد اسـت دوم انـتظار كشيدن براى نماز بعد از نماز سوم شركت كردن در نمازهاى جماعت در شبانه روز.
ـ هـر كـه در سـرمـاى شـديد, وضو را به طور كامل بگيرد, دو سهم اجر دارد و هر كه در گرماى سخت , وضو را كامل به جا آورد يك سهم اجر دارد.
ـ هر كه در سرماى شديد, وضو راكامل به جا آورد, او را دو بهره از اجرباشد.
ـ كامل به جا آوردن وضو در موقعيت هاى سخت و به راه انداختن گام ها به سوى مساجد وانتظار كشيدن براى نماز بعد از نماز, گناهان را يكسره مى شويد.
ـ هرگاه مرد مسلمان وضو بگيرد,گناهان او از گوش و چشم و دستان و پاهايش بيرون مى روند پس , چون بنشيند در حالى نشسته باشد كه آمرزيده شده است .

ـ هرگاه بنده وضو گيرد, گناهانش همچون برگ هاى اين درخت فرو مى ريزد.

حكمت وضو.

ـ امام باقر(ع ): وضو در حقيقت حدى از حدود خداست تا اين كه خداوند بداند چه كسى از او فرمان مى برد و چه كسى نافرمانيش مى كند.
ـ امـام رضـا(ع ) ـ دربـاره حكمت وضو ـ : براى اين كه بنده وقتى براى مناجات با خداوند جبار در برابر او مى ايستد, پاك باشدفرمان او را اطاعت كرده باشد و از آلودگى ها و نجاست پاكيزه باشد, به عـلاوه ايـن كـه وضو باعث از بين رفتن حالت كسالت و زدودن خواب آلودگى و پاك ساختن دل براى ايستادن در حضورخداى جبار مى شود.

آثار وضو.

ـ پيامبر خدا(ص ): خداوند عزوجل درروزقيامت امت مرا, براثر وضو, با چهره هاى زيبا و دست و پاى سفيد محشور مى كند.
ـ امام هادى (ع ): زمانى كه خداوندعزوجل با موسى بن عمران (ع ) سخن گفت عرض كرد: خدايا, پـاداش كـسـى كه از خشيت تووضو را كامل به جا آورد چيست ؟
فرمود: روز قيامت او را در حالى مبعوث مى كنم كه درپيشانيش نورى مى درخشد.
ـ پـيـامبر خدا(ص ): (روز قيامت ) بر اثر وضو, با پيشانى و دست و پاى سفيد بر من واردمى شويد و هيچ كس جز شما اين خصوصيت را نخواهد داشت .

ـ در پـاسـخ بـه ايـن سؤال كه ـ : امت تو در ميان امت هاى از نوح تا امت خودت , چگونه بازشناخته مـى شـونـد؟
ـ : آنـان بـر اثـر وضـوپـيـشـانـى و دسـت و پـايـشـان سـپـيـد است , هيچ كس جز آنـان چـنـيـن خـصـوصـيـتى راندارند همچنين آن ها را از اين مى شناسم كه كارنامه شان به دست راستشان داده مى شود.

بى مهرى .

ـ پـيـامـبـرخـدا(ص ): خـداى مـتـعال مى فرمايد:هر كس حدثى از او سر زند و وضو نگيرد به من بـى مـهرى كرده است و هر كس حدثى از او سرزند و وضو بگيرد (و دو ركعت نماز به جا نياورد به مـن بى مهرى كرده است و هر كس حدثى ازاو سر زند و وضو بگيرد) و دو ركعت نماز بگزارد و مرا بـخـوانـد و مـن آن چـه را از امـور ديـن ودنيايش از من خواسته است برآورده نكنم , هرآينه به او بى مهرى كرده ام و البته من خداوندگارى نامهربان نيستم .

فضيلت دائم الوضو بودن .

قرآن :.
((از تو درباره حيض مى پرسند بگو: آن آلودگى است پس در ايام حيض از زنان دورى گزينيد و به آن ها نزديك نشويد تا پاك شوند و چون پاك شدند از آن جا كه خدا شمارا فرمان داده است با ايشان نزديكى كنيد هرآينه خدا توبه كنندگان و پاكيزگان را دوست دارد)).
((كه جز پاكان , دست بر آن نزنند)).
ـ پـيامبر خدا(ص ): زياد طهارت بگير,تا خداوند عمر تو را زياد گرداند اگر توانستى شب و روز با طهارت باشى اين كار را بكن , زيرااگر در حال طهارت بميرى , شهيد خواهى بود.
ـ اگـر مـى تـوانـى , هـمواره با وضو باش ,زيرا هر كه مرگش در رسد و وضو داشته باشد شهادت نصيبش شده است .

ـ اگـر مى توانى دائم الوضو باشى چنين باش , زيرا ملك الموت هرگاه جان بنده را بگيرد و اووضو داشته باشد, برايش شهادت نويسد.
ـ كسى كه با طهارت بخوابد, همانند روزه دار شب زنده دار است .

تجديد وضو.

ـ پيامبر خدا(ص ): هر كه با طهارت باشد و (با اين حال ) وضو بگيرد, ده ثواب برايش نوشته شود.
ـ امـام صـادق (ع ): هـر كه بدون سرزدن حدثى از او, تجديد وضو كند, خداوند توبه او را, بى آن كه استغفار كند, تجديد گرداند.
ـ وضو روى وضو, روشنايى روى روشنايى است .

وضوى رسول خدا(ص ).

ـ امـام بـاقـر(ع ): آيـا وضوى رسول خدا(ص ) را براى شما نمايش ندهم ؟
عرض كرديم : چرا حضرت قـدحـى كه در آن مقدارى آب بود, خواست و آن را مقابل خود گذاشت سپس آستين هايش را بالا زد و آن گـاه مشت راست خود را در آن فرو برد و فرمود: به اين صورت به شرط آن كه دست پاك باشد سپس مشت خودرا پر آب كرد و دستش را روى پيشانى خود گذاشت و گفت : ((بسم اللّه )) و آن را بـه اطـراف مـحاسنش رها كرد و آن گاه دست خود را يك بار به صورت و بالاى پيشانيش كـشيد بعد دست چپ خود را فرو برد و مشتى پر آب برداشت و روى آرنج راست خود ريخت و كف دسـت خـود را روى ساق دستش كشيد, به طورى كه آب بر نوك انگشتانش جارى شد آن گاه با دست راست خود مشتى آب برداشت و آن را روى آرنج چپش ريخت و كف دست خود را روى ساق دسـتـش كـشيد به طورى كه آب بر نوك انگشتان او جارى شد و جلو سر و روى دو پاى خودرا با رطوبت دست چپ و باقيمانده رطوبت دست راست خويش مسح كرد.
ميهن .

ميهن دوستى .

ـ امام على (ع ): كشورها با ميهن دوستى آباد شده اند.
ـ از بزرگوارى انسان است , گريستن او بر زمان سپرى شده اش و علاقه او به ميهنش و نگهداشتن دوستان ديرينه اش .

ـ روايت شده است كه دوست داشتن وطن از ايمان است .

ـ در تنبيه الخواطر آمده است : ابان بن سعيد بر رسول خدا(ص ) وارد شد, حضرت فرمود: اى ابان , وقـتـى كـه آمـدى مـكيان چگونه بودند؟
عرض كرد: وقتى آمدم باران زيادى بر آنان باريده بود و بـوتـه هـاى عـلـف مكه ((16)) و برگ علف هاى يزبن ((17)) سبز شده بود (با شنيدن اين سخنان ) چشمان رسول خدا(ص ) و اصحاب ايشان پر آب گشت .

ـ پيامبر خدا(ص ) سوار بر ناقه خود در حزوره ايستاده بود و خطاب به مكه مى فرمود: به خدا, كه تو بهترين زمين خدا هستى و محبوبترين زمين خدا نزد خدايى و اگر مرا از تو بيرون نمى كردند, من به پاى خود بيرون نمى رفتم .

ـ امام على (ع ) ـ در وصف مردگان ـ :گويى آنان در دنيا ساكن نبوده اند و انگار كه آخرت پيوسته سـراى ايـشـان بـوده اسـت , جـايى را كه در آن سكونت مى كردند ترك گفتند و در جايى كه از آن مى ترسيدند سكنا گزيدند.
ـ نـيـز در وصـف مـردگـان : بـا وطن هاانس نمى گيرند و چون همسايگان با يكديگر رفت و آمد نمى كنند.
ـ در وصف دنيا ـ : دنيا نيكو سرايى است براى كسى كه به سرا بودن آن (براى خود) رضايت ندهد و نـيـكـو محلى است براى كسى كه آن را محل خود نداند! به راستى كه دنيا مايه خوشبختى فرداى كسانى است كه امروز از آن گريزانند.
مرز كشور اسلامى :.
علامه طباطبائى ـ رضوان اللّه تعالى عليه ـ درتوضيح مرز كشور اسلامى چنين مى گويد:.
مرز كشور اسلامى عقيده است نه مرزهاى جغرافيايى و قراردادى .

اسـلام تـشـكيل اجتماع بر اساس انشعاب قومى را ملغى كرده است , انشعابى كه عامل اصلى آن يا بـدويت وزندگى قبيله اى و طايفه اى است و يا اختلاف محيط زيست و مكان جغرافيايى و اين دو عـامـل ـ يـعنى بدويت واختلاف مناطق جغرافيايى در گرمى و سردى و خشكى و حاصلخيزى و غيره ـ عامل اصلى انشعاب نوع انسان به طايفه ها و قبايل وزبان ها و رنگ هاى مختلف شده كه اين مطلب در جاى خود ثابت شده است .

سـپس به موجب همين دو عامل است كه هر دسته اى از انسان ها به ميزان كوشش و تلاشى كه از خود درزندگى نشان داده اند, قطعه اى از مناطق زمين را به خود اختصاص داده و نام آن را ميهن گذارده اند و با تمام توان خود از آن دفاع مى كنند.
ايـن جـريان گرچه مولود نيازهاى طبيعى است كه فطرت انسانى حكم به برطرف ساختن آن ها مـى كند, ليكن در عين حال از خصوصيتى برخوردار است كه با اقتضاى اصل فطرت انسان , يعنى زندگى نوع انسان در يك جامعه , منافات دارد, زيرا پيداست كه طبيعت انسان به اجتماع نيروهاى پـراكنده و به هم پيوستگى و تقويت آن ها از طريق گرد هم آمدن و متحد شدن , فرا مى خواند تا با ايـن وحـدت و هـمـكارى به طور كاملتر به نتيجه وهدف شايسته خود برسند, و اين همان سيرى اسـت كـه در مـاده اصـلـى نيز براى تبديل شدن به عنصر و سپس وآن گاه نبات و بعد حيوان و سرانجام انسان مشاهده مى شود.
انشعابات ارضى و ميهنى نيز ملت را به يكپارچگى در جامعه خود مى كشاند, اما يكپارچگيى كه آن را ازديـگر اجتماعات ميهنى جدا مى سازد و بنابراين , به صورت پيكر زنده اى جدا از ديگر پيكرهاى زنـده ديـگـر درمـى آيـد و در نـتـيجه , انسانيت از يكپارچگى و وحدت به دور مى افتد و به همان پـراكـنـدگى و تشتتى گرفتار مى شودكه از آن مى گريخته است و هر واحد جديد و نوخاسته با ديـگر واحدهاى جديد (يعنى آحاد اجتماعى ) همان رفتارى را مى كند كه انسان با ديگر پديده هاى هستى مى كند, يعنى بهره كشى و استثمارو غيره تجربه ممتد تاريخى از آغاز پيدايش دنيا تا امروز گـواه بـر ايـن مـطـلـب است و از آياتى كه در ضمن بحث هاى گذشته آورديم نيز همين مطلب استفاده مى شود.
ايـن اسـت عـلتى كه باعث شده است اسلام اين انشعابات و پراكندگى ها و تمايزها را ملغى كند و جـامـعـه را براساس عقيده و نه نژاد و مليت و وطن و امثال اين معيارها, بنا نهد, حتى در امورى مانند زناشويى و خويشاوندى نيز ملاك در بهره بردارى جنسى و يا ارث را اشتراك در عقيده توحيد قرار داده است نه اشتراك در مثلا منزل ووطن .

بـهترين شاهد مطلب اين است كه مى بينيم شريعت اسلام در هيچ موردى موضوع عقيده و ايمان را نـاديـده نگرفته است و جامعه اسلامى را موظف كرده است كه آن گاه كه در اوج عظمت خود اسـت و پـرچـم پيروزى آن در اهتزاز مى باشد, دين را بر پا دارد و دستخوش اختلاف و پراكندگى دينى نشود و زمانى هم كه مغلوب ومقهور مى باشد در حد توان سعى كند دين را زنده نگه دارد و در راه اعـلاى كلمه و بكوشد حتى هر فرد مسلمان وظيفه دارد كه در هر حالى تا آن جا كه قدرت دارد بـه ديـن چـنـگ زند و آن را به كار بندد ولو به اين ترتيب كه دراعتقادات با توجه قلبى و در اعمال واجب با اشاره بوده باشد.
از اين جا معلوم مى شود كه جامعه اسلامى به گونه اى قرار داده شده است كه در هر حال و در هر صـورتى مى تواند به حيات خود ادامه دهد, حاكم باشد يا محكوم , غالب باشد يا مغلوب , پيشرفته يا عقب مانده , نمايان باشد يا مخفى , قدرتمند باشد يا ضعيف و ناتوان قرآن , به ويژه آياتى كه به موضوع تـقيه مى پردازد, نشانگر اين مطلب است خداوند متعال مى فرمايد: ((هر كه , بعد از ايمان آوردنش , بـه خـدا كفر ورزد (عذابى سخت خواهدداشت ) مگر آن كس كه مجبور شده ولى قلبش به ايمان اطمينان دارد)) و مى فرمايد: ((مگر اين كه از آنان به نوعى تقيه كنيد)) و مى فرمايد: ((تا جايى كه مـى تـوانيد از خدا بترسيد)) و مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد, از خدا آن گونه كه حق ترسيدن از اوست , بترسيد و زينهار, جز مسلمان نميريد)).

دفاع از ميهن .

قرآن :.
((و آن هـنـگام كه از شما پيمان گرفتيم كه خون هم مريزيد و يكديگر را از ديارتان بيرون نكنيد, سپس شما به پيمان گردن نهاديد و خود بر آن گواه هستيد)).
((خدا شما را از نيكى كردن و عدالت ورزيدن با آنان كه با شما در دين نجنگيده اند و از سرزمينتان بـيـرون نرانده اند,باز نمى دارد خدا كسانى را كه به عدالت رفتار مى كنند دوست دارد در حقيقت خدا از دوستى ورزيدن با كسانى كه با شمادر دين جنگيده اند و از سرزمين خود بيرونتان رانده اند يـا در بـيـرون رانـدنـتـان هـمدستى كرده اند شما را باز مى دارد و هركه با آن ها دوستى ورزد از ستمكاران خواهد بود)).
ـ امـام عـلـى (ع ) ـ هـنـگامى كه خبر حمله سپاه معاويه به شهر انبار را شنيد و مردم را به قيام فرا خواند اما آن ها جنبشى از خود نشان ندادندـ : بدانيد كه من شب و روز و در نهان و آشكار شما را به جنگ با اين جماعت فرا خواندم و به شما گفتم : پيش از آن كه با شما بجنگند با آنان بجنگيد , زيرا بـه خـدا قـسـم كه هيچ قومى هرگز درعمق خاكشان مورد حمله قرار نگرفتند مگر اين كه خوار ومـغلوب شدند اما شما كار جنگ را به يكديگر حواله داديد و دست از يارى هم شستيد, تا جايى كه مورد حملات پياپى واقع شديدو وطن هاى شما از تصرفتان خارج شد.
ـ امام على (ع ) بعد از هجوم ضحاك بن قيس , سردار معاويه , به حاجيان كه پس از ماجراى حكميت صـورت گرفت , در تحريك اصحاب خود براى مقابله با حوادثى كه در گوشه و كنارمى گذشت , فـرمـود: كدام خانه را بعد از خانه خود پاسدارى خواهيد كرد و با كدام پيشوا و اميرى بعد از من به جهاد خواهيد رفت ؟
.
ـ پيامبر خدا(ص ): خداوند عزوجل نفرت دارد از مردى كه در خانه اش بر او حمله كنند و او نجنگد.

غربت و وطن .

ـ امام على (ع ): توانگرى در غربت وطن است و نادارى در وطن , غربت .

ـ در غربت ننگى نيست , بلكه ننگ در وطن نيازمندى و نادارى است .

ـ خردمندى در غربت , اشنايى است نابخردى در وطن غربت است .

ـ چسبيدن به زادگاه از تنك جايى (و كوته همتى ) است .

ـ هيچ شهرى براى تو سزاوارتر ازشهر ديگر نيست , بهترين شهرها آن شهرى است كه تو را بر دوش كشد (زندگى تو را تامين كند و در آن در رفاه و آسايش باشى ).

بدترين وطن ها.

ـ امام على (ع ): بدترين وطن ها, وطنى است كه ساكنانش امنيت و آسايش نداشته باشند.
ـ خيرى نيست در وطن مگر باامنيت و خوشى .

ـ پيامبر خدا(ص ): خيرى نيست در وطن مگر با امنيت و شادمانى .

ـ امام على (ع ) ـ در وصف وضعيت عرب ها پيش از بعثت ـ : خداوند محمد(ص ) را هشداردهنده به جـهـانـيان و امين بر وحى فرستاد و شما جماعت عرب بدترين دين و آيين را داشتيد ودر بدترين سراى و سرزمين به سر مى برديد.
ـ در نـكـوهش بصريان بعد از جنگ جمل ـ : در ميان سرزمين هاى خدا سرزمين شما بويناك ترين خـاك را دارد نزديكترين سرزمين ها به آب است و دورترين آن ها از آسمان و نه دهم شر و بدى , در سرزمين شماست .

ـ در خـطـبه اى كه طى آن احوال قيامت را توصيف مى كند ـ : و اما كيفر گنهكاران اين است كه آنان را در بدترين سراى فرودآورد و دست ها را به گردن ها ببندد, و ناصيه ها (موى جلوى سر) را بـه پـاهـا گـره زند, و لباسهايى از قطران و جامه هايى از آتش بر آنان بپوشاند در عذابى بس داغ و سوزان باشند.
ـ بترسيد از آتشى كه ژرفايش دوراست و گرمايش سخت و عذابش نو به نو, سرايى است كه در آن هيچ رحمتى نيست و در آن هيچ دعايى اجابت نمى شود و هيچ اندوهى زدوده نمى گردد.
وعده .

وعده خدا راست است .

قرآن :.
((پـس , شكيبا باش كه وعده خدا راست است و مباداكسانى كه يقين ندارند تو را به شتابزدگى وا دارند)).
((پس , شكيبا باش كه وعده خدا راست است , يا برخى از آن چيزها را كه به آنان وعده مى دهيم به تو نشان مى دهيم , ياتو را بميرانيم و آن ها به نزد ما باز گردانيده شوند)).
((اى پروردگار ما, تو مردم را در روزى كه در آن شكى نيست جمع خواهى كرد, به راستى كه خدا خلف وعده نمى كند)).
((اگر قرآنى بود كه كوه ها بدان روان مى شدند يا زمين بدان قطعه قطعه مى گرديد يا مردگان بـدان به سخن در مى آمدند(باز هم در آنان اثر نمى كرد) نه چنين است , بلكه همه امور بستگى به خـدا دارد آيا كسانى كه ايمان آورده اند, ندانسته اندكه اگر خدا مى خواست , قطعا تمام مردم را به راه مى آورد؟
وكسانى كه كافر شده اند پيوسته به (سزاى ) آن چه كرده اندمصيبت كوبنده اى به آنان مـى رسـد يـا نـزديـك خـانـه هـايـشان فرود مى آيد, تا وعده خدا فرا رسد آرى , خدا وعده خود را خلاف نمى كند)).
ـ پـيـامـبر خدا(ص ): خداوند به هر كس وعده پاداش در برابر كارى دهد, حتما آن وعده را به كار مـى بـندد و هر كس را در برابر كارى وعده كيفر دهد در (عملى كردن , ياعملى نكردن ) آن وعده آزاد است .

ـ خـداوند به هر كس وعده پاداش بركارى دهد, حتما آن وعده را عملى مى سازد و به هر كس در قبال عملى وعده كيفر دهد, در(عمل كردن يا عمل نكردن به ) آن وعده اختيار با اوست .

ـ امـام عـلـى (ع ): در ياد خدا وارد شويدكه آن بهترين ياد است و به آن چه خداوند به پرهيزگاران وعده داده است روى آوريد, زيرا كه وعده خدا راست ترين وعده است .

ـ اى بـندگان خدا, آن خير و خوبى كه خداوند وعده داده است , جاى آن ندارد كه كسى آن رافرو گذارد و آن شر و عذابى كه خداوند از آن بر حذر داشته است جاى خواستن ندارد.
ـ در وصف خداى سبحان ـ : آن كه در وعده اش راست است و از ستم كردن بر بندگانش مبراست و در ميان آفريدگانش به عدالت رفتار كرده است .

وعده دين است .

ـ پيامبر خدا(ص ): وعده , دين است .

ـ وعـده , ديـن اسـت , واى بـر كسى كه وعده دهد و خلف وعده كند, واى بر كسى كه وعده دهد وخلف وعده كند, واى بر كسى كه وعده دهد و خلف وعده كند.
ـ وعده مؤمن , دين است (به گردن او), وعده مؤمن مانند گرفتن با دست است .

ـ وعده مؤمن , نقد است .

ـ وعده اى كه داده مى شود, مانند دين يا مهمتر از آن است .

ـ امـام عـلـى (ع ): بـى قـرارى شـبانه مردى در بسترش كه به او وعده اى داده ام , تا صبح شود و به مرادش برسد بيشتر از بى قرارى من دربسترم نيست كه جوش مى زنم صبح شود و از دين وعده اى كـه به او داده ام بيرون آيم و از ترس اين كه مبادا مانعى باعث خلف وعده شود, زيرا كه خلف وعده از خصلت هاى بزرگواران نيست .

ـ امـام رضـا(ع ): مـا خـاندانى هستيم كه وعده خود را دينى بر گردن خويش مى بينيم , چنان كه رسول خدا(ص ) چنين كرد.
ـ پيامبر خدا(ص ): وعده مؤمن , يك حق واجب (به گردن او) است .

ـ وعده , دهش است .

ـ امـام عـلـى (ع ): وعـده شـخص بزرگوار,نقد و فورى است وعده شخص فرومايه با سردواندن و بهانه جويى همراه است .

ـ جواب كردن كسى با روى خوش نيكوتر از وعده ديرانجام است .

ـ وعده خود را (همواره ) به ياد داشته باش .

وعده يكى از دو بندگى است .

ـ امام على (ع ): كسى كه از او چيزى خواسته مى شود, آزاد است تا زمانى كه وعده دهد.
ـ وعده يك نوع بندگى است انجام دادن وعده يك نوع آزادى است .

ـ وعده بيمارى است و بهبودى از اين بيمارى به انجام دادن وعده است .

ـ عـبـداللّه بـن ابـى الـحـمـسـا: پيش از آن كه رسول خدا(ص ) مبعوث شود با او معامله اى كردم ومـقـدارى از آن چـه مـى خـواسـتم به ايشان بدهم باقى ماند و من وعده دادم كه آن باقيمانده را درهـمـان جا كه هست برايش ببرم اما وعده اى را كه داده بودم فراموش كردم بعد از گذشت سه روزبـه يـادم آمـد آمـدم ديـدم پـيـامـبـر(ص ) در هـمان جاست فرمود: اى جوان , مرا به زحمت انداختى ,سه روز است كه من در اين جا منتظر تو هستم !.
ـ ابـو الـحـميسا: پيش از آن كه پيامبر(ص ) مبعوث شود با ايشان معامله اى كردم , و در محلى باآن حـضـرت وعـده گـذاشتم اما آن روز و روز بعد يادم رفت سر قرار بروم روز سوم نزد ايشان رفتم , حضرت فرمود: اى جوان , مرا به زحمت انداختى , سه روز است كه من اينجا هستم .

ـ امـام صادق (ع ): رسول خدا(ص ) بامردى در جاى صخره وعده گذاشت و فرمود: من در اين جا منتظر تو مى مانم تا بيايى آفتاب داغى بر آن حضرت مى تابيد اصحاب عرض كردند: اى رسول خدا, خوب است به سايه برويدحضرت فرمود: من در اين جا با او وعده گذاشته ام و اگر نيايد تا قيامت در همين جا مى ايستم .

ـ امـام رضـا(ع ) بـه جـعـفرى فرمود: مى دانى چرا اسماعيل را صادق الوعد گفتند؟
گفت : عرض كردم : نمى دانم حضرت فرمود: با مردى وعده اى گذاشت و تا يك سال منتظر او نشست .

وعده هايى كه شايسته نيست داده شود.
ـ امام على (ع ): هرگز وعده اى نده كه نسبت به انجام آن از خود مطمئن نيستى .

ـ امام صادق (ع ): هرگز به برادرت وعده اى نده كه انجام آن به دست تو نيست .

ـ امام كاظم (ع ) ـ به مردى كه عرض كرد: به من وعده بده ـ : چگونه به تو وعده دهم , در حالى كه به آن چه اميد ندارم اميدوارترم ازآن چه بدان اميدوارم !.

نكوهش خلف وعده .

قرآن :.
((اى كـسـانـى كـه ايـمان آورده ايد, چرا چيزى مى گوييدكه انجام نمى دهيد نزد خداوند بسيار مبغوض است كه چيزى بگوييد و به آن عمل نكنيد)).
ـ پيامبر خدا(ص ): وعده مؤمن نذرى است كه كفاره اى برايش (متصور) نيست .

ـ امـام صـادق (ع ): وعـده مؤمن نذرى است كه كفاره اى برايش (متصور) نيست , زيرا هر كه خلف وعده كند, قبل از هر چيز با خداخلف وعده كرده و خود را در معرض خشم و دشمنى او قرار داده اسـت و ايـن سـخـن خداى متعال است آن جا كه مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد, چرا چيزى مى گوييد كه انجام نمى دهيد)).
ـ امام على (ع ) ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ : زنهار كه به خاطر نيكى هايت بر رعيت خـود مـنـت گذارى يا كارهاى خودرا بيش از آن چه هست جلوه دهى يا به مردم وعده دهى و به وعـده ات عـمـل نكنى , زيرا منت نهادن , احسان را بى اجر مى كند و بزرگ جلوه دادن كارهايى كه مـى كـنـى , نـور حق (و حقيقت ) رامى برد و به كار نبستن وعده , باعث خشم خدا و مردم مى شود خداى متعال مى فرمايد: ((نزدخداوند بسيار مبغوض است كه چيزى بگوييد و به آن عمل نكنيد)).
ـ پيامبر خدا(ص ): هرگاه انسان به برادرش وعده اى دهد و نيتش آن باشد كه بدان وفا كند اما وفا نكند و وعده را به جا نياورد,گناهى بر او نيست .

ـ خلف وعده اين نيست كه آدمى وعده اى دهد و نيتش اين باشد كه بدان وفا كند, بلكه خلف وعده آن است كه انسان وعده اى دهد و قصد انجام آن را نداشته باشد.