ميزان الحكمه جلد ۱۴
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۶ -
ـ بـه مردى كه از آن حضرت تقاضاى نصيحتى كرد ـ : نه فقر را به
خودت تلقين كن و نه عمردراز را.
ـ نـيـز بـه مـردى كـه از ايشان اندرزى طلبيد ـ : به تو سفارش مى كنم كه هرگز براى
كار خوب حداكثرى قائل مشوى و براى كار گناه حداقلى در نظر نگيرى .
ـ بـه يـكى از ياران خود نوشت : تو راو خودم را به ترس از آن كسى سفارش مى كنم كه
نافرمانى او روا نيست و اميدى جز او نباشد وبى نيازى جز به وسيله او نشايد.
سفارش هاى آن حضرت به هنگام فوت .
ـ امـام على (ع ): سفارش من به شما اين است كه چيزى را انباز خداوند نسازيد و
سنت محمد(ص ) را تـبـاه نگردانيد اين دو ستون را برپا داريد و اين دو چراغ را
برافروزيد, ديگرنكوهشى متوجه شما نخواهد شد!.
ـ فرزندم , به تو سفارش مى كنم كه نماز را در وقتش بخوانى و زكات را به موقع به
اهلش برسانى و در هـنـگـام شـبـهه خاموش مانى وتو را از شتابزدگى در گفتار و كردار
باز مى دارم و خاموشى گزين تا به سلامت مانى .
ـ مـؤمـنـان را بـه گواهى دادن به اين كه معبودى جز خداوند يگانه بى انباز نيست و
محمد بنده وفرستاده اوست , سفارش مى كنم .
و سپس , اى حسن تو و همه فرزندانم و خاندانم و همه مؤمنانى را كه اين نامه من به آن
هامى رسد, سفارش مى كنم به اين كه از پروردگارتان , خدا, بترسيد و جز مسلمان نميريد
و همگى به ريسمان خداوند چنگ زنيد و پراكنده نشويد, زيرا من از رسول خدا(ص ) شنيدم
كه مى فرمايد: ((با يكديگر در صـلح و آشتى به سر بردن , برتر از همه نماز وروزه
هاست و عامل هلاكت و براندازى دين همانا اختلاف و دشمنى با يكديگر است )) ولاقوة
الا باللّه .
ـ در سفارش به فرزند بزرگوارش حسن (ع ) ـ : فرزندم , تو را سفارش مى كنم به تقواى
الهى وبرپا داشتن نماز تو را سفارش مى كنم به گذشت از گناه و خطا (ى مردم ) و فرو
خوردن خشم وصله رحم و بردبارى در برابر نادان و آگاه شدن در دين و درنگ و تامل در
كارها و رسيدگى ومواظبت بـر قـرآن و حـسن همسايگى و امر به معروف و نهى از منكر و
دورى كردن از همه زشتى ها در هر كارى كه نافرمانى خدا باشد.
سفارش هاى امام سجاد(ع ).
ـ امام سجاد(ع ) در هنگام رحلت خويش فرزندش باقر(ع ) را در آغوش كشيد و
فرمود:فرزندم , تو را بـه همان چيزى سفارش مى كنم كه پدرم در هنگام وفاتش به من
سفارش كرد وفرمود كه پدرش نـيز او را به آن سفارش كرده است فرمود: اى فرزندم ,
بپرهيز از ستم كردن بركسى كه در برابر تو ياورى جز خداوند نمى يابد.
ـ خداوند را به سبب قدرتى كه بر تودارد دوست بدار و به خاطر نزديك بودنش به تو از
او, شرم كن و هـرگـز بـا كـسـى دشـمنى مكن ,هرچند گمان برى كه به تو زيانى نمى زند
و به هيچ دوستى سـبـكسرى و ستم مكن , هرچند خيال كنى كه به حال تو سودمند نيست ,
زيرا تو نمى دانى كه چه وقت به دوستت محتاج مى شوى و نمى دانى كى (به تنهايى ) از
پس دشمنت برمى آيى هر كس از تو پـوزش خـواست عذر او را بپذير, هرچند بدانى كه دروغ
مى گويد بايد بخشش و گذشت از مردم ورد زبان تو باشد.
سفارش هاى امام باقر(ع ).
ـ امام باقر(ع ) ـ به مردى كه از آن حضرت اندرزى خواست ـ : تو را به تقواى خدا,
سفارش مى كنم و (نيز) از شوخى بپرهيز, زيرا شوخى هيبت مرد و آبروى او را مى برد و
(نيز) بر تو باد دعا كردن براى بـرادرانـت در غـيـاب آن ها, زيرا كه اين كار روزى
را سرازير مى كند ـ حضرت اين جمله را سه بار فرمود.
ـ بـه جـابـربن يزيدجعفى ((9)) ـ : تو را به پنج چيز سفارش مى كنم : اگر به تو ستم
كردند تو ستم مكن , اگر به تو خيانت كردند تو خيانت مكن , اگر تو راتكذيب كردند
عصبانى نشو, اگر ستايشت كـردند شاد مشو و اگر نكوهشت كردند دلگير مشو, بلكه درآن چه
كه درباره تو گفته شده است بـيـنديش , اگر ديدى آن چه درباره تو گفته شده در تو هست
بدان كه افتادن تو از چشم خداوند عـزوجـل بـر اثـر خـشـمـگـين شدنت از حقيقت ,
مصيبتش براى تو بزرگتر ازمصيبتى است كه مـى ترسى از چشم مردم بيفتى اما اگر خلاف آن
چيزى باشى كه درباره ات گفته شده ,اين خود ثوابى است كه , بدون به رنج و زحمت
افكندن جسم خود, به دست آورده اى .
و بدان كه تو دوست ما نخواهى بود, مگر آن گاه كه اگر همه همشهريانت بر ضد تو همصدا
شوند وبـگـويـنـد: تو مرد بدى هستى , مايه اندوه تو نشود و اگر همه گويند, تو مرد
خوبى هستى , اين سـخـن تو راشاد نسازد بلكه خودت را با آن چه در كتاب خداست بسنج ,
اگر ديدى پوينده راه آن هستى , از آن چه پرهيز داده است مى پرهيزى , به آن چه ترغيب
كرده است راغبى و از آن چه ترسانده است مى ترسى پس محكم و شاد باش , زيرا آن چه
درباره تو گفته شده است , به تو زيانى نمى رساند امـا اگـر ديدى ازقرآن جدايى ,
ديگر چرا بايد خودت را بفريبى به راستى كه مؤمن همواره در كار مبارزه با نفس خويش
است , تا بر هوا و هوس آن چيره آيد, يك بار او نفس خود را از كجى و انحراف به راستى
مى آورد و به خاطر محبت به خدا, با هواى نفس مخالفت مى ورزد و يك بار هم نفسش او را
بـر زمـين مى افكند و درنتيجه , پيرو هوس آن مى گردد اما خداوند دستش را مى گيرد و
بلند مى شود و خداوند لغزش او رامى بخشد و مؤمن به خود مى آيد و به توبه و ترس از
خدا پناه مى برد و بـر اثر افزايش ترسش (از خدا) بربينش و معرفت او افزوده گردد
دليلش هم اين است كه خداوند مى فرمايد: ((در حقيقت , كسانى كه تقوادارند, چون وسوسه
اى از جانب شيطان بديشان رسد (خدا را) به ياد آورند و به ناگاه بينا شوند)).
اى جـابـر, هـمـان روزى انـدك خدا را براى خود بسيار شمار, تا از عهده شكرش درآيى و
طاعت بسيارخود از خدا را كم بشمار تا از اين راه بر نفس خرده گيرى (يا آن را زبون
سازى ) و خود را در مـعـرض گذشت (خداوند) قرار دهى شر موجود را به وسيله دانش و
معرفت موجود, از خود دور گـردان و دانـش موجود را به وسيله عمل خالص , به كار بند و
در عمل خالصى كه انجام مى دهى خـودت را با بيدارى وهوشيارى تمام , از غفلت بزرگ نگه
دار و بيدارى كامل را با ترس صادقانه (از خـدا) بـه دسـت آر و از خـودآرايـى هاى
نهانى به اين زندگى (دنيا) حذر كن و با راهنمايى خرد, خـودت را از خـطر هوس نگهدار
و درهنگام غالب آمدن هوس , با ارشاد خواهى از دانش و معرفت , درنگ كن و اعمال خالص
را براى روزپاداش نگهدار.
سفارش هاى امام صادق (ع ).
ـ يـحـيى بن علا و اسحاق بن عمار, هردو, گفتند: حضرت صادق (ع ) هيچ گاه با ما
خداحافظى نمى كرد مگر اين كه به دو كار سفارشمان مى فرمود: بر شما باد راستگويى و
بازگرداندن امانت به نيك و بد, زيرا كه اين دو خصلت كليد روزى هستند.
ـ امـام صـادق (ع ) ـ بـه مـردى كـه تـقـاضـاى سـفـارش كرد ـ : تو را به تقواى الهى
و پارسايى و سـختكوشى (در عبادت ) سفارش مى كنم و بدان كه سختكوشى در عبادت اگر با
پارسايى همراه نباشد, سودنمى بخشد.
ـ برترين و لازمترين سفارش ها اين است كه پروردگارت را فراموش نكنى و همواره به
يادش باشى و نافرمانيش ننمايى و نشسته و ايستاده عبادت و بندگيش كنى .
ـ سـفيان ثورى : خدمت حضرت صادق (ع ) رسيدم وعرض كردم : به من سفارشى (پندى )
فرماييد تابعد از شما آن را به كار بندم حضرت فرمود: به گوش مى گيرى , اى سفيان ؟
عرض كردم : آرى , اى پسردخت رسول خدا فرمود: اى سفيان , دروغگو را مردانگى نيست و
حسود را آسايش و شاهان را برادرى و مغرور و متكبر را دوستى و بداخلاق را سرورى .
حـضـرت سـپس دم فرو بست من گفتم : اى پسر دخت رسول خدا, بيشتر بفرما, حضرت فرمود:
اى سفيان , به خدا اعتماد كن , تا عارف باشى و به آن چه قسمت تو كرده است خرسند باش
, تا توانگر باشى ,چنان رفاقت كن كه با تو رفاقت مى كنند, تا بر ايمانت بيفزايى و
با بدكار همنشينى مكن , كه تو را بدكارى آموزد و در كارهايت با كسانى مشورت كن كه
از خداوند عزوجل مى ترسند.
سـپـس دوباره دم فرو بست گفتم : اى پسر دخت رسول خدا, بيشتر بفرما فرمود: اى سفيان
, هر كـه عـزت خـواهـد بـى آن كه پادشاهى داشته باشد و قدرت خواهد بى آن كه برادران
(و دوستان ) داشـتـه بـاشـد وهـيبت و شكوه خواهد بى آن كه مال و ثروت داشته باشد,
بايد از خوارى معاصى خداوند به عزت طاعت او درآيد.
بـاز دم بـر بـسـت عـرض كـردم : اى پسر دخت رسول خدا, باز هم بفرما فرمود: اى سفيان
, پدرم سـه نـكته ادب به من آموخت و از سه چيزنهى فرمودم : اما آن سه نكته ادب كه
به من آموخت اين بـود كه به من فرمود: فرزندم , هر كه با يار بدنشيند, به سلامت
نماند و هر كه گفتارش را در بند نـكشد, پشيمان گردد و هر كه به جاهاى بدنام آمد و
شدكند, مورد بدگمانى و اتهام قرار گيرد عرض كردم : اى پسر دخت رسول خدا, آن سه چيز
كه تو را ازآن هانهى كرد چيست ؟
فرمود: مرا از همنشينى با كسى كه بر نعمت (ديگران ) حسادت مى ورزد و ازگرفتارى و
مصيبت (ديگران ) شاد مى شود و يا كسى كه سخن چين است نهى فرمود.
ـ امـام صـادق (ع ) ـ بـه فـرزند خودموسى (ع ) ـ : فرزندم , سفارش مرا بپذير و سخنم
را به گوش گـيـر, زيـرا كـه اگر آن را به گوش گيرى خوشبخت مى زيى و خوشنام و نيك
فرجام مى ميرى فرزندم , هر كه به آن چه خداوند قسمت او كرده است خرسند باشد, بى
نياز گردد و هر كه به آن چه در دسـت ديـگـرى است چشم كشد, نيازمند بميرد و هركه به
آن چه خداوند قسمتش كرده است راضى نباشد, خداوند را در قضاى او متهم كرده باشد و هر
كه لغزش ديگرى را كوچك بيند, لغزش خويش را بزرگ بيند و هر كه لغزش خود را كوچك
شمارد,لغزش ديگرى را بزرگ بشمارد.
فـرزنـدم , هـر كـه پـرده ديگرى را كنار زند, زشتى هاى خانه خودش آشكار شود و هر كه
شمشير ستم بركشد, خود به آن شمشير كشته شود و هر كه براى برادرش چاهى كند, خود در
آن چاه افتد و هـر كـه بـانابخردان بنشيند, كوچك شود و هر كه با دانايان آميزش كند,
احترام يابد و هر كه به جاهاى بدنام آمد وشد كند, متهم گردد.
فـرزنـدم , از تـحـقـير كردن مردم (يا بزرگان ) بپرهيز كه تحقير مى شوى و به كارهاى
بيهوده و نامربوطمپرداز,كه مى لغزى (يا خوار مى شوى ).
فرزندم , حقيقت را به سود و زيان خود بگو تا از ميان همتايانت با تو مشورت شود.
فـرزندم , پيرو (يا تلاوت كننده ) كتاب خدا باش و مبلغ اسلام و دعوت كننده به نيكى
و بازدارنده اززشتى و پيوند زننده با كسى كه از تو بريده است و آغازگر آشتى با كسى
كه از تو قهر كرده است و عـطـاكـنـنـده بـه كسى كه از تو چيزى مى خواهد از سخن چينى
بپرهيز كه آن تخم كين را در دل هاى مردان مى افشاند و از پرداختن به عيوب مردم دورى
كن , زيرا كسى كه به عيب هاى مردم مى پردازد, به منزله هدف است .
فـرزنـدم , هـرگـاه جـويـاى بـخـشـش شـدى , به معادن آن مراجعه كن , زيرا كه جود و
بخشش رامـعـدن هـاست و معدن ها را ريشه هاست و ريشه ها را شاخه هاست و شاخه ها را
ميوه باشد و هيچ ميوه اى نرسد, مگر با شاخه و هيچ شاخه اى نباشد, مگر با ريشه و هيچ
ريشه استوارى نباشد, مگر با معدنى پاك وپاكيزه .
فـرزنـدم ! هـرگـاه بـه ديـدار كسى رفتى , از نيكان ديدار كن و به ديدن بدكاران
مرو, زيرا اينان خـرسـنگى هستند كه چشمه اى از آن نمى جوشد و درختى هستند كه برگ
هايش سبز نمى شود و زمينى هستند كه گياهش نمى رويد.
على بن موسى (ع ) فرمود: پدرم تا زنده بود اين سفارش را فرو نگذاشت .
ـ امـام صـادق (ع ) نـامـه اى به اصحاب خود نوشت و به آنان دستور داد آن را همواره
بخوانند و در آن دقـت كـنند و مضامينش را به كار بندند اصحاب نامه را در نمازخانه
هاى منازل خود گذاشته بودند و بعد ازنماز آن را مطالعه مى كردند متن نامه چنين است
: ((به نام خداوند بخشنده مهربان اما بعد, ازپروردگارتان عافيت و سلامت بطلبيد و
سنگين و با وقار و آرام و با شرم و حيا باشيد و از آن چه خوبان پيش از شما دورى مى
كردند, دورى كنيد و با اهل باطل خوشرفتار باشيد و ستم آنان را بـر خود هموار سازيد
و از كشمكش زياد با ايشان بپرهيزيد و از آن جا كه از همنشينى و آميزش و بـحـث و
مـنازعه با آنان چاره اى نداريد, پس هرگاه با ايشان همنشينى و آميزش كرديد و
ميانتان بـحـث و ستيز در گرفت , تقيه را كه خداوند شما را به رعايت آن فرمان داده
است ,مراعات كنيد, زيرا اگر به (شر) آنان گرفتار شويد, شما را آزار خواهند داد و
بدبخواهى و كينه توزى رادر چهره آنـان خـواهـيـد ديـد و اگـر نـه اين بود كه خداوند
شر آن ها را از شما دور مى كند, بى گمان بر شـمـاسـخـت يورش مى آوردند دشمنى و كينه
اى كه از شماها در سينه هايشان دارند بيش از آن مـقـدارى اسـت كه نشان مى دهند محيط
زندگى شما و آن ها يكى است , اما جان هاى شما و آنان گونه گون است و با هم انس و
الفت نمى گيرند, شما هرگز دوستدار آنان نخواهيد شد و آنان نيز هـرگـز شـمـا را دوست
نخواهندداشت , جز اين كه خداوند متعال افسر كرامت حق را بر سر شما نـهاده و بدان
بينايتان كرده است , ليكن آنان را از اهل حق قرار نداده است به همين دليل است كه
شما با ايشان خوشرفتارى مى كنيد و در برابرآنان صبوريد, اما آنان از خوشرفتارى (با
شما) به دورند و در بـرابـر هـيـچ چـيز صبر و تحمل ندارند, بلكه نقشه ها و حيله گرى
هاى خود را به يكديگر القا مـى كنند , زيرا كه دشمنان خدا, چنانچه بتوانند, شما را
ازحق و حقيقت باز مى دارند پس خداوند شما را از اين نقشه ها و گزندها حفظ مى كند.
ـ بـه مـفـضـل : شـش سفارش به تو مى كنم كه آن ها را به شيعيانم برسانى [مفضل
گويد:] عرض كـردم : آن سـفـارش هـا چيست , سرورم ؟
فرمود:برگرداندن امانت به كسى كه به توامانت سپرده است و اين كه براى برادرت همان
پسندى كه براى خودت مى پسندى و بدان كه هر كارى را پايانى اسـت پـس , از فـرجام
كارها برحذر باش و هر كارى ممكن است ناگهانى پيش آيد, پس همواره به هـوش باش و از
بالا رفتن بر كوهى كه صعود به آن آسان است اما پايين آمدن از آن دشوار, بپرهيز
وهرگز به برادرت وعده اى نده كه توان انجام آن را ندارى .
ـ تـو را بـه ترس از خدا سفارش مى كنم ,زيرا خداوند ضمانت كرده است كه هر كس از او
پروا كند, وى را از وضـعـى كـه خـوش ندارد به وضعى كه خوش دارد درآورد و از جايى كه
گمان نمى برد روزيش دهد.
سفارش هاى امام كاظم (ع ).
ـ امام كاظم (ع ) ـ به على بن سويد سائى كه از آن حضرت تقاضاى اندرز كرد ـ : تو
را به تقواى خدا سـفـارش مى كنم سپس سكوت كرد من ازتنگدستيم به آن حضرت شكوه كردم و
گفتم : به خدا قسم لباس بر تن نداشتم به طورى كه ابوفلان دوجامه اى را كه بر تن خود
داشت درآورد و به من پـوشاند! حضرت فرمود: روزه بگير و صدقه بده ! عرض كردم : از
همان اندك كمكى كه برادرانم به مـن مى كنند صدقه بدهم ؟
فرمود: آن چه را كه خداوند به توروزى كرده است صدقه بده , هر چند خودت بدان محتاج
باشى .
سفارش هاى امام جواد(ع ).
ـ در تـحف العقول آمده است : مردى به امام جواد(ع ) عرض كرد: مرا سفارش فرما
حضرت فرمود: مـى پذيرى ؟
عرض كرد: آرى فرمود:شكيبايى را بالش خود ساز و فقر را در آغوش گير و شهوت ها را بـه
دور انـداز و بـا هـوس بـستيز و بدان كه تو از چشم خدا پنهان نيستى پس , مواظب باش
كه چگونه اى .
ـ ابو جعفر(ع ) ـ درنامه اى به سعدالخير ـ :به نام خداوند بخشنده مهربان , اما بعد,
تو را به تقواى خدا سفارش مى كنم , زيرا كه تقوا از نابودى به سلامت مى دارد و در
بازگشتگاه سود مى بخشد خداوند عـزوجل به وسيله تقوا بنده را از چيزهايى كه ازدسترس
عقل او به دور است نگه مى دارد و با تقوا كـورى و نـادانى او را بر طرف مى سازد به
بركت تقوابود كه نوح و كسانى كه با او در كشتى بودند نجات يافتند و صالح و كسانى كه
با او بودند از صاعقه رستندو به واسطه تقوا بود كه صابران پيروز شـدنـد و آن گـروه
(نـوح و صـالح و گروندگان به آن ها) نجات يافتندو اينان را برادرانى است پوينده
همان راه و روش (يعنى تقوا) و جوياى همان فضيلت اينان با شنيدن كيفرها و مجازات
هايى كه بر سر گذشتگان آمده و در كتاب خدا بازگو شده است , از طغيان شهوت هاى خود
جلوگيرى كـردنـد پـروردگارشان را بر آن چه روزيشان كرده است حمد و سپاس گفتند كه
اوست شايسته حمد و خويشتن را به سبب كوتاهى هايشان نكوهش كردند كه خود سزاوار
نكوهشند و دانستندكه خـداونـد تـبـارك و تـعـالـى بـردبـار و دانـاست , و در حقيقت
خشم او بر كسى است كه درصدد جـلـب خـشـنودى او نباشد و تنها از كسى دريغ مى كند كه
عطاى او را نپذيرد و فقط كسى را در بيراهه مى گذارد كه هدايت او را نخواسته باشد.
آن گـاه خـداونـد به گنهكاران امكان توبه داد تا بدى هاى خود را به خوبى تبديل كنند
در قرآن باصدايى بلند و قطع ناشدنى , بندگانش را به توبه فرا خواند و جلو دعاى
بندگانش را نگرفت پس خدالعنت كند كسانى را كه آن چه را خداوند نازل فرموده كتمان مى
كنند.
او رحـمـت و مـهـر را بـر خـويشتن لازم ساخت و از اين رو رحمت او بر خشمش پيشى گرفت
و بـه راسـتـى و عـدالـت , سرانجام گرفت بنابراين , تا بندگان او را به خشم نياورند
او بى مقدمه بر بـندگان خشم نمى گيرد و اين (بينش ) برخاسته از علم ناشى از يقين و
دانش حاصل از تقواست خـداونـد عـلـم و معرفت به كتاب (آسمانى ) را زمانى از هر امتى
گرفت كه آنان خود او را به دور افـكـنـدنـد و زمـانـى دشمنشان را برآنان فرمانروا
كرد كه آنان خود تن به فرمانروايى او دادند از نـمـونـه هـاى دور افـكـنـدن كتابشان
اين بود كه حروف و كلمات آن را رعايت كردند اما حدود و احـكـامـش را تـحـريـف كردند
از اين رو تنها به نقل وروايت آن مى پردازند و از فهم و عمل به آن بـه دورنـد و
البته نادانان از اين كه روايت را حفظ دارندخوشحالند, اما دانايان از اين كه به
مفاهيم آن عمل نمى كنند اندوهناكند يكى ديگر از نمونه هاى دورافكندن كتابشان اين
بود كه متوليان آن را كـسـانـى قـرار دادند كه (از آن هيچ ) نمى دانند از اين رو,
اين متوليان آنان را به آبشخور هوس بـردنـد و بـه سوى نابودى و هلاكتشان كشاندند و
دستگيره هاى دين راتغيير دادند و آن گاه آن (دين ) را براى مشتى سفيد و كودك به
ميراث نهادند و اينك امت به جاى گرفتن دستورات خود از خـداونـد تـبـارك و تـعـالـى
, دستوراتشان را از مردم مى گيرند و چه جايگزينى بدى كرده اند ستمگران كه ولايت
ودوستى مردم را به جاى ولايت و دوستى خداوندگزيده اند و پاداش مردم را به جاى پاداش
خداوند و رضايت مردم را به جاى رضايت خدا امت به چنين وضعى افتاده و عبادت پيشگان
آنان نيز در همين گمراهى به سر مى برند و مغرور و فريفته شده اندعبادتشان مايه فتنه
و گـمراهى ايشان و پيروانشان گشته است , در حالى كه در ميان فرستادگان (الهى )پند و
عبرتى بـراى عـبـادت پـيشگان مى باشد پيامبرى از پيامبران در طاعت و فرمانبرى (از
خداوند) به كمال مـى رسـيـد((10)) امـا خـداونـد تبارك و تعالى را در يك مورد
نافرمانى مى كرد و به سبب همان يك نافرمانى از بهشت ((11)) بيرون مى رود و در شكم
نهنگ افكنده مى شود و جز اعتراف به خطا و رو كردن به توبه چيزى نجاتش نمى دهد پس ,
احبار و رهبان نماها را بشناس , همانان كه (حقايق ) كتاب (آسمانى خود) را كتمان
كردند و دست به تحريف آن زدند, اما اين سوداگرى آنان سودى به بار نياورد ومردمانى
رهيافته نبودند امثال اينان را در ميان اين امت نيز بشناس , همانان كه حروف و
كـلـمـات كتاب خدارا چسبيدند و حدود (مفاهيم و احكام ) آن راباژگونه كردند((12)),
زيرا كه اينان همدست سران و سردمدارانند((13)) و آن گاه كه پيشوايان هوا و هوس
پراكنده شوند (و هر يـك بـراى خـود دم از اسـتـقـلال زنـد) آنان به طرف كسى روند كه
از دنياى بيشترى برخوردار اسـت ((14)) و ايـن مـنـتـهـاى دانـش ايشان مى باشد بر دل
هاى اينان مهر خورده و طمع بر آن چيره گشته است , همواره از زبان هايشان صداى ابليس
به گوش مى رسد و به باطل فراوان سخن مى گويند,علما (ى راستين ) بر آزار رسانى ها و
درشتى هاى ايشان شكيبايى مى ورزند و از اين كه عـلما, آنان را به تكليف و در نظر
گرفتن حق دعوت مى كنند بر ايشان خرده مى گيرند, در حالى كـه علما (ى راستين )
اگرارشاد و نصيحت نكنند, اگر سرگشته گمراهى را ببينند و هدايتش نكنند يا مرده اى را
ببينند و حياتش نبخشند خيانتكارند و چه بد مى كنند (اگر چنين كنند), زيرا خداوند
تبارك و تعالى در قرآن از آنان پيمان گرفته است كه به نيكى ها و آن چه بدان فرمان
داده شده اند, فرمان دهند و از آن چه از آن نهى شده اند نهى كنند و در راه طاعت و
پرهيزگارى يكديگر را يـارى رسانند و در طريق گناه و تجاوز به هم كمك نرسانند اين
است كه علما از دست مردمان نـادان در رنـج و مشقتند اگر موعظه كنند, نادانان
گويند:ياغى شده اند و اگر حق و حقيقت را تـعـلـيـم دهـنـد, گويند: راه مخالفت در
پيش گرفته اند و اگر از آنان دورى كنند, گويند: (از جماعت مسلمانان )جدا شده اند و
اگر بگويند: براى گفته هاى خود دليل بياوريد, گويند: منافق شده اند, و اگر از آن ها
پيروى كنند, گويند: از خداوند عزوجل نافرمانى مى كنند در ورطه هلاكت افـتـاده انـد
ايـنـان كه نمى دانند نادانند ونسبت به آن چه از كتاب خدا مى خوانند, بى سواد و امى
هـستند الفاظ و كلمات قرآن را كه به مردم آموزش مى دهند قبول دارند, اما با تحريف
مفاهيم آن (در واقـع ) حـقـايـق آن را تـكـذيـب مـى كـنـنـد و كـسى به آنان اعتراض
نمى كند اينان احبار و رهـبـان نماهايند, پيشرو هوسند و سردمدار هلاكت گروه ديگرى
هم هستند كه ميان گمراهى و هـدايـت نـشـسـتـه و سرگردانند, اين دو طايفه (احبار و
رهبان نماها و علماى راستين ) را از هم تـشخيص نمى دهند مى گويند كه مردم (در
روزگار پيامبر(ص )) با چنين وضعى (اختلاف ميان امـت ) مـواجه نبودند و آن را نمى
شناختند راست هم مى گويند (زيرا) زمانى كه رسول خدا(ص ) آنـان را تـرك كـرد (و به
جوار حق پيوست ) آيينى روشن و آشكار برايشان باقى گذاشت كه روز و شـب آن (ظـاهـر و
بـاطـن يا حق و باطل آن ) مشخص بود نه بدعتى در ميانشان نمودار شد و نه سـنـتـى (از
سـنت هاى پيامبر(ص )) در بين آنان دستخوش تغيير و تبديل شد و نه ناسازگارى و
اختلافى در بين آن ها به چشم مى خورد اما آن گاه كه تاريكى خطاهاى امت آنان را
فروپوشاند, به دو دسـته با دو پيشواتقسيم شدند, پيشوايى كه به (راه ) خداوند متعال
فرا مى خواند و پيشوايى كه بـه سـوى آتـش دعـوت مـى كـرد در ايـن جا بود كه شيطان
زبان گشود و صداى خود را از زبان دوستان و پيروانش بلند كرد و سپاه سواره و پياده
او زياد شد و شريك اموال و فرزندان كسانى شد كـه او را شـريـك خود كردند پس ,بدعت
ها به كار بسته و كتاب و سنت رها شد اما اوليا و دوستان خـدا زبان به حجت آورى
گشودند و به كتاب (خدا) و حكمت و خرد چنگ زدند از آن روز پيروان حـق و پـيـروان
بـاطـل از هـم جـدا شـدند و اهل هدايت يكديگر را تنها گذاشتند و به كمك هم
نـشـتـافتند, ولى اهل گمراهى و ضلالت تعاون و همكارى كردند, تا آن كه جماعت طرف
فلان و امثال او را گرفت پس اين دسته (از گمراهان ) را بشناس دسته ديگررا هم كه
همان جماعت نجيب و شـريـف هـسـتند با ديده بصيرت بشناس و پيرو آنان باش و ازايشان
جدا مشو تا به اهل خود (در آخرت يعنى انبيا و ائمه و مؤمنان ) بپيوندى , زيرا كه در
حقيقت بازندگان كسانى هستند كه خود و اهل خود را در روز قيامت در باختند و به راستى
كه اين همان باخت آشكار است .
((شيخ كلينى (قدس سره ) گويد: روايت حسين در همين جا به پايان مى رسد, اما در
روايت محمد بن يحيى نامه حضرت بدين شرح ادامه پيدا مى كند)):.
اين دسته (اهل حق ) راه را مى شناسند پس اگر آنان را در رنج و گرفتارى ديدى به آن
نگاه مكن (وايـن مـقـهوريت و مظلوميت ايشان را دليل بر ناحق بودن آن ها مگير), زيرا
گرچه ممكن است گـرفـتـارستم و بى حرمتى ستمگران باشند و در انواع بلا و گرفتارى به
سر برند اما (دير يا زود) هـمـه ايـن ها تمام مى شود و به آسايش و خوشى تبديل مى
گردد و بدان كه برادران مورد اعتماد, ذخيره اى براى يكديگرند اگر بيم آن نبود كه
دستخوش گمان ها (ى باطل و نادرست ) نسبت به مـن شـوى و تـو را از كـف بـدهـم , هر
آينه حقايقى را برايت آشكار مى كردم كه پوشيده مى دارم و مـعارفى را به تو نشان مى
دارم كه كتمانشان مى كنم اما من درباره تو بيم دارم (و تقيه مى كنم ) و خواهان حفظ
تو هستم و بردبار و دورانديش نيست كسى كه در جايى كه بايد ترسيد (و تقيه كرد)
نـتـرسـد (و تـقـيـه نكند) و بردبارى و دورانديشى جامه دانش است پس هرگز از آن
برهنه مشو والسلام .
سفارش هاى امام عسكرى (ع ).
ـ امام عسكرى (ع ) ـ به شيعيان خود ـ :شما را سفارش مى كنم به تقواى خدا و
پارسايى در دينتان و سـعـى و كـوشش براى خدا و راستگويى وبازگرداندن امانت به هر كه
به شما امانتى سپرده است خوب باشد يا بد و طول دادن سجده و خوش همسايگى , زيرا كه
محمد(ص ) براى اين ها آمده است در عـشاير آن ها نماز بخوانيد و در تشييع جنازه
هايشان حاضر شويد و از بيمارانشان عيادت كنيد و حـقـوقشان را ادا كنيد, زيرا هر يك
از شماوقتى در دين خود پارسا باشد و راست گويد و امانتدار باشد و اخلاقش را با مردم
خوب كند, گفته خواهدشد: اين شيعه است و اين مرا خوشحال مى كند از خدا بترسيد و مايه
آراستگى و آبرومندى (ما) باشيد,نه باعث عيب و ننگ دوستى ها را به سوى ما جلب كنيد و
هرگونه زشتى را از ما دور سازيد, زيرا هرخوبيى كه درباره ما گفته شود, ما اهل آن
هستيم و هر عيب و بدى درباره ما گفته شود, ما چنان نيستيم براى ما در كتاب خدا حقى
است و با رسول خدا خويشى و قرابتى و خداوند ما را پاك شمرده است و هركس جز ما چنين
ادعايى كند دروغگوست خدا را بسيار ياد كنيد و هميشه به ياد مرگ باشيد و قرآن
زيادبخوانيد و بر پيامبر(ص ) فـراوان صـلـوات فـرسـتـيد, زيرا صلوات فرستادن بر
رسول خدا ده حسنه دارد,آن چه را به شما سفارش كردم , به گوش گيريد شما را به خدا مى
سپارم و بر شما درود مى فرستم .
وصيت .
وصيت .
قرآن :.
((بر شما مقرر شده است كه چون يكى از شما را مرگ فرا رسد, اگر مالى برجاى گذارد,
براى پدر و مـادر و خـويـشـاونـدان (خـود) بـه طـور پـسـنـديـده وصـيت كند (اين
كار) حقى است براى پرهيزگاران )).
ـ پيامبر خدا(ص ): وصيت كردن وظيفه هر مسلمانى است .
ـ محروم (از رحمت خدا) كسى است كه از وصيت كردن محروم شود.
ـ مـسلمانى كه مالى دارد و مى خواهددر آن وصيت كند, حق ندارد دو شب را سپرى كند مگر
اين كه وصيتش نوشته شده نزد او باشد.
ـ بر هيچ مسلمانى سزاوار نيست كه شبى را سپرى كند, مگر اين كه وصيتش زير سرش باشد.
ـ هـر كس با وصيتى بميرد بر راه وسنتى (از سنن پيامبر) مرده , بر پرهيزگارى و
شهادتى مرده و آمرزيده مرده است .
ـ خداوند عزوجل , افزون بر اعمال شما, (ثواب وصيت ) يك سوم اموالتان را در هنگام
وفات به شما عطا فرموده است .
ـ خـداى متعال يك سوم اموال شما رادر هنگام وفاتتان به شما صدقه داده است , تا بدين
وسيله بر اعمال شما بيفزايد.
ـ امـام باقر(ع ): هركس در هنگام مرگ خود براى خويشاوندانش كه از او ارث نمى برند
وصيت نكند عمل خود را به معصيتى ختم كرده است .
روش وصيت كردن .
قرآن :.
((و ابـراهيم و يعقوب پسران خود را به همان (آيين )وصيت كردند (و هر دو در وصيت خود
چنين گفتند:) اى پسران من , خداوند براى شما اين دين را برگزيد, پس البته نبايدجز
مسلمان بميريد آيـا وقتى كه يعقوب را مرگ فرا رسيد, حاضر بوديد؟
هنگامى كه به پسران خود گفت : پس از من چـه راخواهيد پرستيد؟
گفتند: معبود تو و معبود پدرانت , ابراهيم و اسماعيل و اسحاق , معبودى يگانه را مى
پرستيم و در برابراو تسليم هستيم )).
ـ امـام صـادق (ع ) ـ بـه نـقل از پدران خود ـ : رسول خدا(ص ) فرمود: هر كس در
هنگام فوت خود وصـيـت نـكند,اين كار نقصى درعقل و مروت اوست عرض كردند: اى رسول
خدا, وصيت چگونه اسـت ؟
فـرمـود: چـون كسى زمان مرگش فرا رسد و مردم (كسان و خويشان او) پيرامونش جمع شدند,
بگويد: اى خداى آفريننده آسمان ها و زمين , داناى نهان وآشكار بخشنده مهربان , من
در اين سـراى دنـيـا در پـيـشـگـاه تو اعتراف مى كنم كه گواهى مى دهم معبودى جز تو
نيست , يگانه و بـى انـبـازى , محمد بنده و فرستاده توست و قيامت آمدنى است و شكى
در آن نيست و تو خفتگان گورها را بر مى انگيزى و حساب راست است و بهشت راست است و
نعمت هاى بهشتى از خوردنى و نوشيدنى و زناشويى كه خداوند به آن ها وعده داده راست
است و دوزخ راست است و ايمان راست اسـت و ديـن چنان است كه تو وصف كرده اى و اسلام
همان گونه است كه تو تشريع فرموده اى و سخن همان است كه تو گفته اى و قرآن چنان است
كه تو نازل كرده اى و تو همان معبودحقيقى و آشكار هستى .
مـن در اين سراى دنيا در نزد تو اعتراف مى كنم كه تو را به عنوان پروردگار پذيرفته
ام و اسلام را به عنوان دين و محمد(ص ) را به پيامبرى و على را به امامت قرآن را به
عنوان كتاب آسمانى خود و اين كه اهل بيت پيامبر تو ـ عليه و عليهم السلام ـ امامان
من هستند بار خدايا! در هنگام شدايدم تو تكيه گاه من هستى و به هنگام غم و اندوهم
تو اميد منى و به گاه گرفتارى هايى كه به من هجوم مى آورد, تو نيروى ذخيره منى و
ولى نعمت من تو هستى و معبود من و معبود پدرانم تو هستى بر محمد و آل او درودفرست و
هرگز چشم بر هم زدنى مرا به خودم وامگذار و در تنهايى وحشتناك قبر تو مونس من باش
ودر آن روز كه با تو ديدار مى كنم از خودت به من عهد و زنهارى ده .
و اين پيمان ميت است در روزى كه وصيت مى كند و وصيت حقى است بر ذمه هر مسلمانى .
امـام صـادق (ع ) فـرمـود: مـؤيـد اين وصيت , اين سخن خداى تبارك و تعالى در سوره
مريم است كـه مـى فـرمـايـد: ((اختيار شفاعت ندارند مگر كسى كه از جانب (خداى )
رحمان پيمانى گرفته است )) و اين همان پيمان است .
پـيـامـبـر(ص ) بـه عـلـى (ع ) فرمود: اين وصيت را بياموز و آن را به خاندان و
شيعيانت نيز تعليم ده حضرت فرمود: اين را جبرئيل به من تعليم داد.
نهى از ضررزدن وظلم وحق كشى در وصيت .
ـ پيامبر خدا(ص ): ضرر زدن (به وارث )در وصيت , از گناهان كبيره است .
ـ ضرر رساندن (به وارث ) در وصيت ,از گناهان كبيره است .
ـ امـام صـادق (ع ): هـر كـه بـه يـك سـوم (دارايـى اش ) وصـيـت كند به وارثان ضرر
زده است و وصـيـت كـردن بـه يك پنجم و يك چهارم از وصيت به يك سوم افضل است كسى كه
به يك سوم وصيت كند,چيزى (از مورد ماذون و مجاز) را باقى نگذاشته است .
ـ امام على (ع ): از نظر من تفاوتى نداردكه (در وصيت ) فرزندانم را متضرر كنم يا آن
مال را از آنان بدزدم .
ـ هـر كـس وصـيـت كند و (در وصيت خود) ستم نكند و (به وارث ) زيان وارد نياورد,
مانند كسى است كه آن (مال مورد وصيت ) را در زمان حيات خود صدقه داده باشد.
ـ امـام بـاقـر(ع ): امـيـر الـمـؤمنين (ع ) درباره مردى كه مرده و نسبت به همه مال
خود يا بيشتر آن وصـيـت كرده بود اين گونه قضاوت فرمود كه وصيت , به معروف (يعنى به
آن چه در شرع آمده است ) برگردانده شود پس هر كه به خود ستم كند و در وصيتش مرتكب
خلاف و ظلم گردد آن وصيت , به معروف برگردانده مى شود و ميراث وارثان به آنان
واگذار مى گردد.
ـ امام على (ع ): ستم و حق كشى دروصيت , از گناهان كبيره است .
وصى خود باشيد.
ـ امام على (ع ): اى پسر آدم , وصى خودت در مال و دارايى خويش باش و با آن چنان
كن كه ترجيح مى دهى , پس از تو با آن چنان شود.
ـ پـيامبر خدا(ص ) ـ به مردى كه از آن حضرت تقاضاى سفارشى كرد ـ : بار و بنه ات را
آماده ساز و زاد و تـوشـه ات را درست كن و وصى خودت باش , زيرا هيچ چيز جاى (ثواب )
خدا رانمى گيرد و سخن و وعده خداوند خلف نمى شود.
ـ امام صادق (ع ) ـ نيز به مردى كه ازايشان سفارشى خواست ـ : بار و بنه ات را آماده
ساز و توشه ات را پـيـشـاپيش بفرست و خودوصى خودت باش به ديگرى نگو كه آن چه را به
كار تو مى آيد (بعدا) برايت بفرستد.
فروتنى .
فروتنى .
قرآن :.
((اى كـسـانى كه ايمان آورده ايد, هر كس از شما ازدينش برگردد به زودى خدا قومى را
مى آورد كـه آنـان را دوسـت مـى دارد و آن هـا (نيز) او را دوست دارند, در برابر
مؤمنان فروتنند و در برابر كـافـران گـردنـكـش , در راه خـدا جهاد مى كنند و از
سرزنش هيچ سرزنشگرى نمى ترسند اين فضل خداست كه آن را به هر كه خواهد ارزانى مى
دارد و خدا گشايشگر داناست )).
ـ پيامبر خدا(ص ): شرافت خانوادگى جز به فروتنى نيست .
ـ امام على (ع ): هيچ شرافت خانوادگيى چون فروتنى نيست .
ـ امام سجاد(ع ): هيچ شرافتى براى مردقرشى يا عرب جز با فروتنى نيست .
ـ امام على (ع ): فروتنى , زيور شرافت خانوادگى است .
ـ زيور انسان شريف (و بزرگ زاده ) فروتنى است .
ـ فروتنى , زكات شرافت (و بزرگ زادگى ) است .
ـ فروتنى , برترين شرافت (و نجيب زادگى ) است .
ـ فروتنى , باعث انتشار فضايل (انسان متواضع در ميان مردم ) مى شود.
ـ امام عسكرى (ع ): فروتنى , نعمتى است كه به آن حسادت نمى شود.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ): چه شده است كه حلاوت عبادت را در شما نمى بينم ؟
عرض كردند: حلاوت عبادت چيست ؟
فرمود: فروتنى .
ـ امام على (ع ): بر تو باد فروتنى , زيراكه آن از بزرگترين عبادت هاست .
ـ دربـاره درس آموختن از گذشتگان ـ :اما خداوند سبحان بزرگى فروختن را ناخوشايند
ايشان قرار داد و فروتنى را برايشان پسنديد,پس گونه هاى خود را بر زمين نهادند و
چهره هاى خويش را در خاك ماليدند و بال هاى (فروتنى ) خود را براى مؤمنان پهن
كردند.
ـ در وصف پرهيزگاران ـ : پوشاكشان ميانه روانه است و راه رفتن و رفتارشان فروتنانه
.
ـ در وصـف فـرشـتـگـان ـ : خـداوند آن هارا در جاى خود امين وحى خويش گردانيد و
حاملان امانت هاى امر و نهى خود به سوى فرستادگانش قرار داد و تواضع را كه مستلزم
آرامش و سكونت است شعار دلهايشان ساخت .
ـ درباره فلسفه عبادات ـ : چون نمازباعث مى شودكه چهره هاى شريف وبزرگوارفروتنانه
به خاك ماليده شوند و اعضا واندام هاى ارجمند (هفت موضع سجده ) از روى ذلت به زمين
چسبند و روزه سبب مى شود كه شكم ها براى اظهارخضوع و ذلت به پشت ها برسند.
ـ دربـاره حـج ـ : خداوند سبحان كعبه وزيارت آن را نشانه اى براى فروتنى مردم در
برابر عظمت خويش و اذعان آنان به عزت خود قرار داد.
|