ميزان الحكمه جلد ۱۲

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۶ -


ـ امـام سـجاد(ع ) : اما حق مال و دارايى تواين است كه آن را جز از حلال به دست نياورى و جز در راهـش خـرج نـكنى و كسى را كه از تو قدردانى و تشكر نمى كند (يعنى غير خدا را) بر خود ترجيح ندهى .

را در راه طـاعت پروردگارت به كار بر و درآن بخل مورز, كه بار حسرت و ندامت راسربار تبعات آن سازى .

طبقات مردم در گردآورى مال .

ـ پيامبر خدا(ص ) : امت من در دنيا سه طبقه اند : طبقه اول جمع آورى و اندوختن ثروت را دوست نـدارنـد و در بـه دسـت آوردن و احـتـكـار آن نـمـى كـوشـنـد, بـلـكه از دنيا به سدجوعى وستر عورتى خرسندندو توانگريشان در دنيا همان مقدارى است كه آن ها را به آخرت برساند.
هستند كه بيم و اندوهى به ايشان نمى رسد.
طـبـقه دوم جمع كردن مال را از پاكيزه ترين ونيكوترين راه هايش دوست دارند, تا بدان وسيله به خويشاوندانشان رسيدگى كنند و به برادرانشان نيكى نمايند و تهيدستانشان راكمك رسانند.
تـفـتـيده اى را گاز زند برايش آسانتر از اين است كه درهمى از غير حلال به دست آورد,يا آن را تا زمان مرگ خود بيندوزد و حق وحقوقش را نپردازد.
اگـر (دربـاره مـالـشـان ) بـا دقـت حسابرسى شوندبه عذاب گرفتار آيند و اگر بخشوده شوند (ازعذاب ) جان سالم به در برند.
طـبـقـه سـوم دوست دارند مال را از راه حلال و حرام جمع كنند و حقوقى را كه برآن ها واجب و فرض شده است نپردازند.
اگر خرج كنند, اسراف و ولخرجى مى كنند واگر امساك ورزند, از روى بخل و احتكاراست .

دل هايشان را در اختيار گرفته تا آن كه به سبب گناهانشان ايشان را به آتش درآورد.

كسى كه مال خود را در ترازوى ديگرى مى بيند.

ـ امـام عـلـى (ع ) : بزرگترين حسرت ها درروز قيامت ,حسرت مردى است كه مالى را ازراه ناروا به دست آورد و آن را براى مردى به ارث گذارد و او آن را در راه طاعت خداى سبحان خرج كند و به سبب آن به بهشت رودو آن اولى به واسطه آن به دوزخ رود.
ـ امـام صـادق (ع ) ـ درباره آيه ((اين چنين خدا كارهايشان را ـ كه براى آنان مايه حسرت هاست ـ به ايشان مى نماياند)) ـ :او مردى است كه مال خود را از روى بخل در راه طاعت خدا خرج نمى كند و مـى مـيـرد وآن را بـراى كـسـى باقى مى گذارد كه يا آن رادر راه طاعت خدا به كار مى برد يا در راه معصيت او.
(صاحب اصلى مال ) مالى را كه از آن او بوده است , در ترازوى ديگرى مى بيند و برحسرتش افزوده مـى شـود و اگـر در راه معصيت خدا به كار برد, او با (به ارث گذاشتن ) آن مال او را تقويت كرده است تاآن را در راه نافرمانى خدا به كار برد (و اين هم بر حسرت او مى افزايد).
ـ امـام باقر يا صادق (ع ) ـ نيز درباره همين آيه ـ : آدمى مالى را به دست مى آورد, اما از اين كه با آن كـار خيرى انجام دهد محروم مى شود و مى ميرد و آن مال رابراى ديگرى به ارث مى گذارد و او با آن كارنيكى انجام مى دهد.
دست آورده بود, به صورت كارهاى نيكى در ترازوى ديگرى مى بيند.
ـ امـام عـلـى (ع ) : اى فـرزنـد آدم , تـو خـودوصى خويش در اموالت باش وبا آن همان كن كه ترجيح مى دهى بعد از تو با آن چنان شود.

كسى كه مالى را از ناروا به دست آورد.

ـ پـيامبر خدا(ص ) : هر كس مالى را به ناروا كسب كند, خداوند او را فقير گرداند ـ خداى عزوجل فـرمـود : هـر كـس پروايى نداشته باشد كه از چه راهى درهم ودينار كسب كند, روز قيامت باكى نداشته باشم كه از كدام درهاى دوزخ واردش كنم .

ـ هـر كـس بـاكـى نداشته باشد كه از كجاكسب مال كند, خداوند باكى نداشته باشد كه از كجا به دوزخش برد.
ـ كسى كه مالى را از غيرحلال به دست آورد,آن مال او را به سوى آتش كشاند.
ـ امام صادق (ع ) : هر كس مالى را ازراه غيرحلال به دست آورد, بنايى و گل وآب بر او مسلط شود.
ـ خداى تبارك و تعالى را سرزمين هايى است به نام انتقام كش كه هرگاه خداوند به بنده اى ثروتى دهد و او حق خداى عزوجل را از آن نپردازد, خداوند يكى از آن سرزمين ها را بر وى مسلط گرداند و او آن مال را در آن جا بر باد دهد و آن گاه بميرد وآن را از خود باقى گذارد.
ـ امام على (ع ) : هر كس مالى را به ناحق كسب كند, آن را در راهى خرج كند كه اجرى نداشته باشد.
ـ كسى كه مالى را از راه ناروايش به دست آورد, آن را به ناروا خرج كند.
ـ امـام صادق (ع ) : هر كس مال و دارايى را به ناحق تحصيل كند, از ماندن آن برايش به حق محروم گردد.
ـ عده اى از مردم خراسان خدمت امام صادق رسيدند.
هر كس مالى را از ((مهاوش )) به دست آورد,خداوند آن را در ((نهابر)) از بين ببرد.
كردند : فدايت شويم , اين جمله رانمى فهميم .

دم بشود)) (باد آورده را باد ببرد).

هزينه كردن نابجاى اموال .

ـ امام على (ع ) : هركه مالى دارد, مبادا تباه كند, زيرا بخشيدن بى جهت مال , ريخت وپاش و اسراف است و اين كار نام صاحبش را در ميان مردم بلند مى گرداند و نزد خداپست مى سازد.
خـرج نكرد و به نااهلش نداد, مگر اين كه ازقدردانى آنان محروم گشت و خير و نفعش به ديگرى رسـيـد و اگـر هم در ميان آنان كسى باشد كه با وى اظهار دوستى و قدردانى كندآن در حقيقت چاپلوسى و دروغ است .

ـ امام كاظم (ع ) : همانا خداى عزوجل ازقيل و قال و بر باد دادن مال و بسيارى سؤال نفرت دارد.
ـ امام باقر(ع ) : هرگاه براى شما سخن و حديثى گفتم (درباره آن ) از كتاب خدا ازمن بپرسيد.
همانا خداوند از قيل و قال و تباه كردن مال وبسيارى سؤال نهى فرموده است .

كردند : يابن رسول اللّه , اين مطلب در كجاى كتاب خداست ؟
فرمود : خداى عزوجل دركتاب خود مى فرمايد : ((در بسيارى ازرازگويى هاى ايشان خيرى نيست .

فـرمـوده اسـت : ((و امـوال خـود را ـ كـه خـداونـدآن را وسـيله قوام (زندگى ) شما قرار داده ـ بـه سفيهان مدهيد)) و فرموده است : ((ازچيزهايى كه اگر براى شما آشكار گردد شمارا ناراحت مى كند, مپرسيد)).
ـ پيامبر خدا(ص ) : خداوند سه كار رابراى شما خوش ندارد : قيل و قال و برباددادن مال و بسيارى سؤال .

ـ زهد به دنيا نه به حرام شمردن حلال (برخود) است و نه در تباه كردن مال .

دارايى آن است كه به مردان سود رساند.
ـ امام على (ع ) : دارايى آن است كه به مردان سود رساند.
ـ هـركـس مـال و ثروتى جمع كند تا به وسيله آن به مردم سود رساند, مردم از اوفرمان برند و هر كس براى خودش جمع كند, مردم او را ضايع كنند (فرمانش را نبرنديا نابودش كنند).
ـ مـال و ثـروت صاحب خود را تا زمانى كه آن را بذل و بخشش كند, گرامى مى گرداندو هرگاه بخل ورزد خوارش مى سازد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : در دارايى تو سه نفر شريكند : خودت , تلف و نابودى ووارث .

ناتوانترين اين ها نباشى .

ـ امام على (ع ) : دارايى تو را سودنرساند, مگر آن گاه كه از تو جدا شود.
ـ راستى كه بخشيدن اين مال اندوخته است و نگهداشتن آن مايه فتنه .

ـ مال و ثروت وبالى است براى صاحبش , مگر آن چه كه (براى آخرتش )پيش فرستد.
ـ خرج كردن اين مال در راه طاعت خدا بزرگترين نعمت است و مصرف كردنش در راه معاصى او بزرگترين محنت .

ـ هـرگاه بنده بميرد, فرشتگان گويند :چه پيش فرستاد؟
و مردم گويند : چه برجاى گذاشت ؟
پـس , زيـادى مـال خـود راپـيـش فرستيد, تا براى شما باشد و بر جاى نگذاريد تا مايه حسرت شما نـگردد, زيرامحروم كسى است كه از خير و منفعت مال خود محروم بماند و سعادتمند كسى است كه ترازوهاى اعمالش از صدقات و خيرات سنگين شود.
ـ از مال و دارايى به اندازه ضرورت خود نگه دار و مازاد آن را براى روزنيازمنديت پيش فرست .

بهترين مال .

ـ امام على (ع ) : بهترين مال آن مالى است كه به وسيله آن آبرو حفظ و حقوق پرداخته شود.
ـ بهترين مال تو, آن مالى است كه براى رفع نيازت به تو كمك كند.
ـ امام رضا(ع ) : بهترين مال انسان ,اندوخته هاى صدقه است .

ـ امام على (ع ) : بهترين مال , آن مالى است كه به وسيله آن حقوق ادا شو.
ـ بهترين مال , آن مالى است كه به وسيله آن آزادگان به بندگى كشيده شوند.
ـ بهترين مال ها آن است كه با آن مردان به بندگى كشيده شوند.
ـ برترين مال ها آن مالى است كه اثرنيكوترى بر تو داشته باشد.
ـ بهترين ثروت آن ثروتى است كه ستايش و قدردانى به بار آورد و ثواب واجر لازمترى داشته باشد.
ـ بـهـترين مال , آن مالى است كه اندوخته و نام براى تو برجاى گذارد وستايش و اجر برايت به بار آورد.
ـ بهترين اموال تو, آن مالى است كه بى نيازت كند.

سودمندترين مال .

ـ امام صادق (ع ) : هيچ مالى سودمندتر ازقناعت كردن به اندكى كه بسنده كند, نيست .

ـ امام على (ع ) : هيچ مالى پر سودتر از خردنيست .

ـ امام كاظم (ع ) : از ابوذر سؤال شد : دارايى تو چيست ؟
پاسخ داد عملم .

ما از تو درباره زر و سيم مى پرسيم ؟
گفت :من روز خود را كه شروع مى كنم به فكر شبم نيستم و شبم را كه مى آغازم در انديشه روزبعد نيستم (كه در نتيجه مال و ثروتى بيندوزم .

خود را در آن انبار مى كنيم .

خدا(ص )شنيدم كه مى فرمايد:كندوى مؤمن قبر اوست .

ـ امام على (ع ) : مال تو را سود نرساندمگر آن گاه كه از تو جدا شود.

مال از آن خداست .

قرآن .

((و از آن مالى كه خدا به شما داده است به ايشان بدهيد)).
((بـگـو : بـار خـدايا, اى دارنده ملك , ملك را به هر كه خواهى مى دهى و از هر كه خواهى ملك را مى گيرى و هركه را خواهى عزت مى بخشى و هر كه را خواهى خوارمى گردانى , همه خوبى ها به دست توست , هر آينه تو برهر چيزى توانايى )).
ـ امام صادق (ع ) : اموال از آن خداست وآن ها را نزد آفريدگان خويش امانت نهاده است و فرمانشان داده كـه از آن بـا مـيـانـه روى بخورند و با ميانه روى بنوشند و با ميانه روى بپوشند و با ميانه روى ازدواج كـنـنـد و بـامـيانه روى وسيله سوارى بخرند وسوار شوند ومازاد بر آن را به مؤمنان نيازمند ببخشند.
كه از اين حد (اعتدال و ميانه روى ) فراتررود, آن چه از آن مال مى خورد حرام است وآن چه مى نوشد حـرام و آن چـه مى پوشد حرام و آن چه به وسيله آن مال ازدواج مى كندحرام و آن چه سوار مى شود حرام است .

ـ فـكـر مى كنى اگر خداوند به كسى چيزى داده به خاطر اين است كه در پيشگاه اواحترام دارد و اگـر به كسى چيزى نداده براى اين است كه در نظر او خوار و بى مقداراست ؟
نه , بلكه اموال از آن خداست كه نزدانسان به امانت مى گذارد و به ايشان اجازه مى دهد كه با رعايت ميانه روى بخورند وبـپـوشـنـد و ازدواج كنند و وسيله سوارى بخرندو سوار شوند و مازاد بر آن را به مؤمنان نيازمند بدهند و بدين وسيله آن ها را ازپريشانى برهانند.
آن چـه مـى خـورد و مى نوشد و سوار مى شود وازدواج مى كند حلال است و هر كه از اين حدتجاوز كند, بر او حرام باشد.
سپس فرمود : ((اسراف نكنيد كه خدااسرافكاران را دوست ندارد)), آيا خيال مى كنى اگر خداوند مالى را به امانت به مردى دهد, او حق دارد اسبى را به ده هزار درهم بخرد, در حالى كه اسب بيست درهـمى هم برايش كافى است ؟
يا كنيزى را به هزاردينار بخرد, در صورتى كه كنيز بيست دينارى هم او را كفايت مى كند حال آن كه فرموده است : ((اسراف نكنيد.
ـ در حـقـيـقـت خـداونـد اين مال هاى زيادى را به شما داده است تا آن ها را در جهتى كه خداوند عزوجل معلوم كرده است به كار اندازيد.
آن ها را به شما نداده است كه بيندوزيد.
ـ پيامبر خدا(ص ) ـ در حالى كه سوره ((الهاكم التكاثر)) را مى خواند ـ : آدميزادمى گويد:مال من , مال من اى پسر آدم , آيا تورا از اموالت چيزى جز همان مقدارى است كه مى خورى و از ميان مى برى , يا مى پوشى و كهنه مى گردانى ,يا صدقه مى دهى و روانه مى كنى ؟
.
ـ بـنـده مـى گويد : مال من , مال من , حال آن كه از مال او تنها سه چيز از آن وى مى باشد :آن چه مى خورد و تمام مى كند,يا مى پوشد و كهنه مى سازد, يا مى بخشد و ذخيره مى كند.
اين ها,بقيه را مى رودو براى مردم باقى مى گذارد.
ـ آدمى مى گويد : ملك من , ملك من , ومال من , مال من .

كه ملك بود و تو نبودى ؟
آيا مال تو جز همان مقدارى است كه مى خورى و از ميان مى برى ,يا مى پوشى و كـهنه مى گردانى يا صدقه مى دهى و (براى آخرتت ) باقى مى گذارى كه به خاطر آن يا مشمول رحـمـت مـى شـوى ياكيفر مى بينى ؟
پس , بينديش كه مال ديگرى را بيشتر از مال خودت دوست نداشته باشى .

ـ آدميزاد مى گويد : مال من , مال من .

آيابراى تو از اموالت جز همان مقدارى است كه صدقه مى دهى و باقى مى گذارى ,يا مى خورى واز بين مى برى , يا مى پوشى و كهنه مى كنى ؟
.

برابرى مردم در مال خدا.

ـ ابو جعفر اسكافى : سپس با ايشان ـيعنى امام على (ع ) ـ بيعت شد.
بـيـعـت كـه مصادف با روز شنبه يازده شب مانده از ماه ذيحجه بود, منبر رفت و حمد وثناى خدا گفت .

كـرد و آن گاه فرمود : هان ! مبادا كسانى از شما كه غرق دنيا شدند و ملك و املاك فراهم آوردند ونـهـرهـا جارى كردند و اسبان چاق و چله سوار شدندو كنيزكان زيبا روى گرفتند و اين همه مايه نـنـگ و رسـوايـى آن هـا شود آن گاه كه آنان را از ناز ونعمتى كه در آن فرو رفته اند باز دارم و به سـوى حـقـوقشان كه مى دانند برگردانمشان پس , به خرده گيرى و انكار برخيزند و فردا بگويند :پـسـر ابـى طـالـب مـا را از حـقـوقـمـان مـحروم كرد!بدانيد كه هر مردى از مهاجران و انصاركه صحابى رسول خدا(ص ) بوده است , خيال كند كه به خاطرصحابى بودنش بر ديگرى برترى دارد, بايد بـدانـدكـه بـرترى آشكار در فرداى قيامت نزد خداونداست و ثواب و اجر او با خداست و هر مردى كـه دعـوت خـدا و رسـولـش را اجـابـت كرده و آيين ما راپذيرفته و به دين ما در آمده و رو به قبله مامى ايستد, هر آينه مستوجب حقوق و حدوداسلام است .

پـس , شـمـا بـندگان خدا هستيد و مال مال خداست و ميانتان به يكسان تقسيم مى شود و دراين زمـيـنه هيچ يك را بر ديگرى برترى نيست وپرهيزگاران در فرداى قيامت نزد پروردگاربهترين پاداش و برترين ثواب را دارند.
دنيا را مزد و پاداش پرهيزگاران قرار نداده وآن چه نزد خداست , براى نيكان بهتر است .

ـ امام على (ع ) : در برخوردارى از اين بيت المال هيچ كس را بر ديگرى مزيتى نيست .

خداوند خود آن را تقسيم كرده است , زيرا آن مال خداست و شما هم بندگان مسلمان خداييد.
ـ در بـخـشـى از نـامه خود به مصقلة بن هبيره شيبانى كه كارگزارآن حضرت در اردشير خره بود : بدان , كه مسلمانانى كه نزد تو و نزد ما به سر مى برند سهمشان از اين بيت المال يكسان است .

مى آيند و مى گيرند و باز مى گردند.
ـ هـنگامى كه به امام على (ع ) به سبب رعايت برابرى در تقسيم بيت المال خرده گرفتند, فرمود : آيـا به من مى گوييد كه با ستم بركسانى كه زمامدارشان شده ام ,پيروزى را بجويم ؟
به خدا سوگند كـه تـا شـب و روز مـى چرخند و درآسمان ستاره اى از پى ستاره اى بر مى آيد, هرگزگرد اين كار نخواهم گشت .

خودم هم مى بود, آن را به يكسان ميانشان تقسيم مى كردم چه رسد به اين كه مال , مال خداست !.
ـ هنگامى كه خلافت را به عهده گرفت , درمدينه سخنرانى كرد و فرمود : اى جماعت مهاجران و انـصـار, اى گروه قريش , بدانيد كه ـ به خدا قسم ـ تا وقتى حتى يك درخت خرما از من در يثرب سرپا باشد من از غنايم (و خراج ) شماچيزى براى خود بر نمى دارم .

مـن كـه خـودم و فـرزنـدانم را محروم مى كنم (و فقطبه اندازه حقشان به آن ها مى دهم ) به شما عـطامى كنم (و بيشتر از حق و حقوقتان به شما چيزى مى دهم )؟
بى گمان ميان سياه و سفيد به يكسان عمل خواهم كرد.
در ايـن هـنـگام (برادر امام ) عقيل بن ابى طالب برخاست و گفت : مرا با سياهى از سياهان مدينه يكسان قرار مى دهى ؟
حضرت فرمود :بنشين , خدايت رحمت كند.
در اين جا نبود كه سخن بگويد؟
تو را بر آنان برترى نيست مگر به سابقه ايمان يا تقوا!.
ـ اسـامـة بـن زيـد بـه امـيرمؤمنان (ع ) پيغام فرستاد كه عطاى مرا برايم بفرست , زيرا به خداقسم مى دانى كه اگر به كام شير مى رفتى , من هم باتو مى آمدم .

كسى است كه براى آن جهاد كرده است .

تو و اين مال من در مدينه , هرچه مى خواهى ازآن بردار.
ـ به عبداللّه بن زمعه كه در زمان خلافتش از آن حضرت مالى طلبيده بود ـ :اين مال نه از من است و نه از تو.
مسلمانان و حاصل شمشيرهاى آنان است .

اگـر در جنگشان با آنان شركت كرده اى , توهم مانند آن ها سهم دارى و گرنه دسترنج آن ها براى دهان هاى غير آن ها نيست .

ـ ابـو اسـحـاق هـمـدانى : دو زن , يكى عرب و ديگرى از موالى , نزد على (ع ) آمدندو از آن حضرت چيزى (از بيت المال )خواستند.
اندازه مقدارى درهم و خوراك داد.
آن ها گفت : من زنى عرب هستم و اين زن عجم است .

من در اين غنيمت براى فرزندان اسماعيل برتريى بر فرزندان اسحاق نمى يابم .

ـ امام صادق (ع ) ـ در پاسخ به سؤال ازتقسيم بيت المال ـ : مسلمانان , فرزندان اسلام هستند و من در عطا ميان آنان برابرى مى نهم .

خداست .

مـرد تلقى مى كنم كه در ميراث , يكى از آن هابه دليل فضل و كمالش بر ديگرى كه ضعيف و ناقص است , برترى داده نمى شود.
ـ ابـن داب : امـيـرمؤمنان (ع ) مسؤوليت بيت المال مدينه را به عمار بن ياسر وابوالهيثم بن تيهان سـپـرد و نوشت : عرب وقرشى و انصارى و عجم و كليه عرب ها وعجم هايى كه اسلام را پذيرفته اند (يكسانند).
پـس , سـهـل بـن حـنـيـف بـا غـلام سـيـاه خـود آمـد وعرض كرد : به اين چقدر عطا مى دهى ؟
اميرالمؤمنين (ع ) به او فرمود : خودت چقدرگرفته اى ؟
عرض كرد : سه دينار.
نيز همين اندازه گرفته اند.
به غلام او نيز مانند خودش سه دينار بدهيد.
ـ امام صادق (ع ) : خداى تبارك و تعالى ,توانگران و تهيدستان را در اموال شريك قرار داده است .

(سهم آن ها را) به غير شركاى خود بدهند.
ـ امام على (ع ) ـ در نامه اى به قثم بن عباس كارگزار خود در مكه ـ : به آن چه از مال خدا كه نزد تو جـمع مى شود بنگر و آن راميان عيالواران و گرسنگان منطقه پيرامونت پخش كن و با آن خلا فقر را پر كن ومازادش را براى ما بفرست , تا آن را ميان كسانى كه نزد ما هستند تقسيم كنيم .

ـ امـام بـاقـر(ع ) : زمـانـى كه قائم ما قيام كند,تيول ها از هم پاشيده و ملغى مى شود و هيچ تيولى نمى ماند.
ـ امـام على (ع ) ـ درباره زمين هايى كه عثمان تيول بعضى كرده بود و حضرت آن هارا به مسلمانان بازگرداند ـ : به خدا سوگنداگر ببينم كه به كابين زنان يا بهاى كنيزان رفته باشد, هر آينه آن را بـاز مـى گـردانـم , زيـرادامـنـه عـدالـت گـسترده است و هر كه عدالت بر او تنگ آيد (و با همه گستردگيش آن راتحمل نكند) بيداد بر او تنگتر آيد!.
ـ در فـرمـانش به مالك اشتر ـ : اما غم من اين است كه كار اين امت را نابخردان ونابكاران آن ها به عـهـده گـيـرنـد و در نـتـيجه ,مال خدا را ميان خود دست به دست گردانندو بندگان او را به بندگى گيرند.

امام على (ع ) و بيت المال .

ـ مـجـمـع تـيـمـى : امـام على (ع ) هر جمعه بيت المال را جارو مى كرد و دو ركعت نمازدر آن جا مى گزارد و مى فرمود : تا اين كه (بيت المال ) روز قيامت در حق من شهادت دهد.
ـ هـمو : امام على (ع ) بيت المال را جارومى كرد و سپس در آن نماز مى گزارد, به اين اميد كه روز قيامت در حق او شهادت دهد كه در آن مالى را از مسلمانان نگه نداشت .

ـ هـمـو : امـام على (ع ) هر روز جمعه بيت المال را جارو مى كرد و آب مى پاشيد وسپس دو ركعت نماز در آن به جاى مى آوردو بعد مى فرمود : شما دو ركعت , در روزقيامت براى من شهادت دهيد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : دوست من رسول خدا(ص )چيزى (از بيت المال ) را براى فردانگه نمى داشت و ابوبكر نيز چنين مى كرد.
امـا عـمـر بـه فكر افتاد كه در اين زمينه دفترهاترتيب دهد و اموال را از سالى تا سال ديگرذخيره مى كرد.
مى كنم كه دوستم رسول خدا(ص ) مى كرد.
راوى , ضحاك بن مزاحم , مى گويد :على (ع )جمعه به جمعه عطا مى داد ومى فرمود :.
ايـن مـيـوه اى اسـت كه من چيده ام و خوب هايش هم در ميان آن هاست , در حالى كه هر ميوه چينى دستش به سوى دهان خودش مى رود(و آن چه مى چيند خودش مى خورد)   ((2)) .

ـ عـبـدالـرحـمـان بن عجلان : على (ع ) حتى حبوبات و خردل و زيره و امثال اين ها راميان مردم تقسيم مى كرد.
ـ شعبى : نوجوانى ميان نوجوانان بودم كه به رحبه كوفه وارد شدم .

ديـدم كـه ميان دو كپه زر و سيم ايستاده وتازيانه اى به دست داشت و با آن مردم رادور مى كرد و سـپـس بـه سمت آن مال ها برمى گشت و بين مردم تقسيم مى كرد, تا جايى كه از آن چيزى باقى نماند و خود دست خالى به طرف خانه اش برگشت .

پدرم رفتم و گفتم : نمى دانم امروز بهترين مردم را ديدم يا احمق ترين آن ها را.
گـفـت : پسرم , چه كسى را ديدى ؟
گفتم : على بن ابى طالب , اميرمؤمنان , را ديدم كه اين كار را مى كند.
دادم .

بهترين مردم را ديده اى .

ـ زاذان : با قنبر به نزد على (ع ) رفتيم .

گفت : برخيز اى امير المؤمنين كه براى شماگنجينه اى نهفته ام .

گفتم : با من بياييد.
خانه اش رفت .

زرين و سيمين افتاد.
شما هرچه هست تقسيم مى كنى و از اين رو من اين ها را براى شما اندوخته ام ! على (ع ) فرمود :بهتر بود آتشى فراوان به خانه من مى افكندى !آن گاه شمشيرش را بركشيد و بر آن جوال كوفت و جامها در حالى كه نصف يا يك سوم آن ها پريده بودبه اطراف پراكنده شدند.
فرمود : اين ها را به چند سهم تقسيم كنيد.
كردند.
ايـن مـيـوه اى اسـت كـه مـن چـيـده ام و خـوبـهـايـش هـم در مـيان آن هاست , در حالى كه هر ميوه چينى دستش به سوى دهان خودش مى رو.
اى سپيدها, ديگرى را بفريبيد, اى زردها, ديگرى را بفريبيد.
ـ امام باقر(ع ) : على (ع ) اموال را آورد وترازوداران و زرسنجان را در برابر خود نشانيد وكپه اى از زر و كپه اى از سيم درست كرد و فرمود.
اى سرخ ‌ها, و اى سفيدها, سرخ شويد وسفيد شويد و غير مرا بفريبيد.
ايـن مـيـوه اى اسـت كـه مـن چـيـده ام و خـوب هـايـش هـم در مـيـان آن هـاست , در حالى كه هر ميوه چينى دستش به سوى دهان خودش مى رود.
ـ ابو صالح سمان : على (ع ) را ديدم كه وارد بيت المال شد و در آن جا چيزى ديد.
پـس فرمود : نبينم كه اين در اين جا باشد ومردم به آن نياز داشته باشند! آن گاه دستورداد آن را تـقسيم كردند و فرمان داد بيت المال را جارو و آب پاشى كردند و حضرت در آن جا نماز گزارد, يا خفت .

ـ امـيـر المؤمنين (ع ) پس از تقسيم بيت المال , دستور مى داد آن را جارو مى كردند وسپس در آن مكان نماز مى گزارد و آن گاه دعا مى كرد و در دعاى خود مى گفت : بارخدايا, پناه مى برم به تو, از گناهى كه عمل رابر باد مى دهد.
خشم و عذاب تو را شتاب مى بخشد.
به تو, از گناهى كه مانع اجابت دعا مى شود.
پناه مى برم به تو, از گناهى كه پرده عصمت و پاكى را مى درد.
كه پشيمانى مى آورد و پناه مى برم به تو, ازگناهى كه جلو نصيب و بهره ها را مى گيرد.

آن چه كارگزاران دولت براى حفظبيت المال شايسته است رعايت كنند.

ـ امـام عـلى (ع ) ـ در نامه اى به كارگزاران خود ـ : نوك قلم هايتان را باريك كنيد وسطرهايتان را نزديك به هم بنويسيد و ازنوشتن مطالب اضافى براى من خوددارى ورزيد و جان كلام ولب مطلب را بنويسيد واز زياده گويى بپرهيزيد, زيرا اموال مسلمانان ضرر و زيان را بر نمى تابد.

بدترين اموال .

ـ امام على (ع ) : بدترين اموال , آن اموالى است كه حق خداى سبحان از آن پرداخته نشود.
ـ امـام بـاقـر(ع ) : خداى تبارك و تعالى , درروز قيامت عده اى را از گورهايشان بيرون مى آورد در حالى كه دست هايشان به گردن هاى آنان بسته شده است به طورى كه نمى توانند با آن ها به اندازه سرانگشتى چيزى بردارند.
كـه آنان را به شدت سرزنش مى كنند ومى گويند : اين ها كسانى هستند كه خير (ومال ) اندكى را از خيرى بسيار دريغ كردند,اينان كسانى هستند كه خداوند به آنان عطافرمود و آن ها حق خدا در اموال خود رانپرداختند.
ـ امام على (ع ) : بدترين مال , آن مالى است كه از آن در راه خدا انفاق نشود وزكاتش پرداخت نگردد.
ـ بدترين اموال , آن مالى است كه به صاحب خود سودى نرساند.
ـ بدترين مال ها آن مالى است كه نكوهش به بار آورد.
نبوت 1 ((نبوت عامه )).

دعوت به خدا.

قرآن .

((اى قـوم ما, دعوت كننده خدا را پاسخ (مثبت ) دهيد وبه او ايمان آوريد تا (خدا) گناهان شما را ببخشد و ازعذابى دردآور امانتان دهد)).
((اى كـسـانى كه ايمان آورده ايد, چون خدا و پيامبرشما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مـى بخشد,آنان را اجابت كنيد و بدانيد كه خدا ميان انسان و دل اوحايل مى گردد و هم در نزد او محشور خواهيد شد)).
((پـيـش از آن كـه روزى فـرا رسد كه آن را از جانب خدابرگشتى نباشد, پروردگارتان را اجابت كنيد.
براى شما پناهى و نه برايتان (مجال ) انكارى است )).
((و خدا (شما را) به سراى سلامت فرا مى خواند و هركه را بخواهد به راه راست هدايت مى كند)).
ـ امـام على (ع ) : خدا رحمت كند انسانى را كه حكم (و فرمان حكيمانه اى ) را شنيد وپذيرا شد و به راه راسـت و رسـتـگـارى فـراخوانده شد و (بدان ) نزديك گشت و كمربندراهنمايى را گرفت و رهايى يافت .

ـ شما به موضوع روشن و آشكارى فرا خوانده شده ايد.
آن را نمى شنود كه ناشنواست و تنها آن كس نمى بيندش كه نابيناس .

ـ خـدايـتان رحمت كناد, بر طبق نشانه هايى آشكار عمل كنيد, زيرا كه راه روشن است و شما را به سراى سلامت فرامى خواند.
ـ و چـشـم دل شـخـص خـردمـنـد است كه باآن پايان كار خويش را مى بيند و نشيب وفراز آن را مى شناسد.
كه فرا مى خواند و سرپرستى است كه سرپرستى مى كند.
مثبت دهيد و از سرپرست پيروى كنيد.
ـ بـدانـيـد كـه ايـن دنـيـايـى كـه شـمـا آرزومـنـد ومـشـتاق آنيد و آن شما را گاه ناخشنود و گاه خشنودمى سازد,سراى شماوسرمنزلى نيست كه براى آن آفريده يا به آن فرا خوانده شده باشيد.
داشتن هايش و طمع هايش را به خاطرترساندن هايش رها كنيد و در آن به سوى سرايى بشتابيد كه بدان فرا خوانده شده ايد.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) ـ در بيان علت ناميده شدنش به داعى (دعوتگر) ـ : و اما داعى بدان سبب است كه من مردم را به دين پروردگارم عزوجل دعوت مى كنم .

ـ امام على (ع ) : بدانيد كه اگر از دعوتگرخود پيروى مى كرديد, شما را به راه روشن پيامبر مى برد و از زحمت كجروى آسوده مى شديد و بار سنگين را از گردن ها(يتان )فرو مى انداختيد.

در حقيقت كسانى پاسخ مى دهندكه مى شنوند.

قرآن .

((تـنها كسانى (دعوت تو را) اجابت مى كنند كه گوش شنوا دارند و (اما) مردگان را خداوند (در قيامت ) برخواهدانگيخت .

((پس اگر تو را اجابت نكردند, بدان كه فقطهوس هاى خود را پيروى مى كنند و كيست گمراهتر از آن كه بى راهنمايى خدا از هوسش پيروى كند؟
هماناخداوند مردم ستمگر را هدايت نمى كند)).
((پس , اگر شما را اجابت نكردند, بدانيد كه آن چه نازل شده به علم خداست و اين كه معبودى جز او نيست .

پس آيا شما گردن مى نهيد؟
)).
((و كـسى كه دعوت كننده خدا را اجابت نكند, در زمين درمانده كننده (خدا) نيست و در برابر او دوستانى ندارد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : منزهى تو, اى كه آفريدگار و معبودى , تو براى آن كه آفريدگانت از آزمايش تو سربلند به درآيند, سرايى (آخرت را) آفريدى و درآن خوان گسترده اى شامل آشاميدنى وخوردنى و همسران و خدمتكاران و كاخ ‌ها ونهرها و كشتزارها و ميوه ها قرار دادى , آن گاه دعوت كننده اى فرستادى كه به سوى اين سراى فرا خواند.
اجـابـت كردند و نه به آن چه آنان را ترغيب كردى رغبت ورزيدند و نه به آن چه تشويقشان كردى , اشـتـيـاق نـشـان دادنـد! بلكه به لاشه اى روى آوردند كه با خوردن آن رسوا گشتند ودر دوست داشتن آن همداستان شدند.

فلسفه نبوت .

1 ـ تكامل .

قرآن .

((و آن گـاه كه (يهود) گفتند : خدا بر هيچ بشرى چيزى نازل نكرده است , بزرگى خدا را چنان كه بايد نشناختند.
بـگـو : چـه كـسـى آن كـتابى را كه موسى آورده است , نازل كرده ؟
(همان كتابى كه ) براى مردم روشـنـايـى و رهـنـمـوداسـت (و شـما) آن را به صورت طومارهايى در مى آوريدكه آن را (آن چه مى خواهيد) آشكار مى كنيد و بسيارى راپنهان مى داريد.
مى دانستيد و نه پدرانتان (به وسيله آن ) به شما آموخته شد.
(باطل ) خود به بازى (سرگرم ) شوند)).
ـ امـام صـادق (ع ) ـ در پـاسخ به زنديقى كه پرسيد : پيامبران را از چه راهى ثابت مى كنى ؟
ـ : چون ثابت كرديم كه ما راآفريدگار و سازنده اى است برتر از ما و ازهمه آن چه آفريده و آن سازنده حكيم ومتعال است به طورى كه روا نباشدآفريدگانش او را ببينند يا لمسش كنند و درنتيجه , بتوانند با يكديگر ارتباط مستقيم وبى واسطه برقرار سازند و با هم بحث ومحاجه كنند, ثابت شد كه در ميان خلق خودسفيران و فرستادگانى دارد كه سخنان او رابراى آفريدگان و بندگانش بيان مى كنند وآنان را به مصالح و منافعشان و عوامل ماندگارى و نابوديشان رهنمون مى شوند.
بـنـابـراين , ثابت مى شود كه در ميان آفريدگان كسانى هستند كه از جانب خداى حكيم داناامر و نهى مى كنند و سخنگوى او, عزوجل ,مى باشند.
بـرگـزيـده هـاى از مـيـان خـلـق او هـسـتـند, حكيمانى كه به حكمت تربيت شده و به حكمت مـبـعـوث گشته اند و با آن كه در خلقت و ساختمان بدنى مانند ديگر مردمند, احوالشان به كلى با آنان متفاوت است و از جانب خداى حكيم دانا باحكمت تاييد شده اند.
ـ امـام رضـا(ع ) ـ دربـاره علت لزوم شناخت پيامبران و تصديق آن ها و اطاعت وپيروى از ايشان ـ : چـون مردم خود از چنان طبيعت و توانى برخوردار نيستند كه مصالحشان را كاملا درك كنند و از طـرفـى , سـازنده هستى نيزبرتر و والاتر از آن است كه مشاهده شود وضعف و ناتوانى بندگان از ادراك او نيز كاملاروشن است , پس ناچار بايد ميان خدا و مردم فرستاده اى معصوم باشد كه اوامر و نـواهـى وآمـوزش هـاى او را بـه آنـان بـرساند و به آن چه منافعشان را تامين و زيان هايشان را دفع مى كند,آگاهشان سازد.
كه بتوانند با آن آن چه را بدان نياز دارند و سود وزيانشان را بشناسند وجود ندارد.
اگر شناخت پيامبر و اطاعت از او بر مردم واجب و لازم نبود, آمدن پيامبر براى آنان حاصلى نداشت و مـشكلى را حل نمى كرد وفرستادن او كارى بيهوده و ناسودمند بود و اين كار از موجود حكيمى كه همه چيز را با حساب وكتاب و متقن آفريده , به دور است .

2 ـ رهانيدن انسان از سلطه طاغوت ها.

قرآن .

((هـر آيـنـه در مـيـان هـر امـتى فرستاده اى برانگيختيم (تا بگويد :) خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد.
از آن امـت كسى است كه خدا (او را) هدايت كرده و ازايشان كسى است كه گمراهى بر او سزاوار است .

زمين بگرديد و ببينيد فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است .

((و آنان كه از پرستش طاغوت دورى كرده اند و به سوى خدا باز گشته اند, آنان را مژده باد.
بندگان مرا)).
ـ پيامبر خدا(ص ) ـ در نامه خود به مردم نجران ـ : به نام معبود ابراهيم و اسحاق ويعقوب , از محمد فـرسـتـاده خـدا بـه اسقف نجران ومردم نجران , اگر اسلام آوريد همصدا با شما اللّه ,همان معبود ابراهيم و اسحاق و يعقوب را سپاس و ستايش مى گويم .

بندگان , به بندگى خدا فرا مى خوانم و از ولايت بندگان به ولايت خدا, دعوتتان مى كنم .

ـ امـام عـلى (ع ) : خداوند, محمد(ص ) را به حق برانگيخت تا بندگانش را از عبادت بت ها به سوى عـبادت خود بيرون كشاند و از طاعت شيطان به طاعت خويش در آورد, با قرآنى كه آن را آشكار و اسـتوار نمود تا بندگان در آن هنگام كه پروردگارشان را نمى شناختند,بشناسندش و به وجود او كه انكارش مى كردند,اعتراف كنند و هستى او را كه باور نمى كردند,اثبات كنند.
ـ خداى تبارك و تعالى محمد(ص ) را به حق برانگيخت , تا بندگان خود را از عبادت بندگانش به بـنـدگـى خـويـش بـكـشـانـد و از تعهدات بندگانش به تعهدات خود و از طاعت بندگانش به طاعت خود و از ولايت بندگانش به ولايت خود.
ـ امـام بـاقر(ع ) ـ در نامه خود به يكى ازخلفاى اموى ـ : و از آن جمله است فروگذاشتن جهاد كه خداوند عزوجل آن را بر اعمال (ديگر) برترى داده است .

شـرط كـرده كـه حـدود را حـفـظ كـنـنـد و قـدم اول آن ,دعـوت به طاعت خدا به جاى طاعت بـنـدگـان اسـت و بـه عـبادت خدا به جاى عبادت بندگان و به حاكميت خدا به جاى حاكميت بندگان .

ـ پيامبر خدا(ص ) : من براى بالا بردن عده اى و فرود آوردن عده اى ديگر, برانگيخته شده ام .

ـ خداوند مرا برانگيخت تا با همه شاهان دنيا بجنگم و پادشاهى را به سوى شمابكشانم .

فرا مى خوانم , اجابت كنيد تا بدان وسيله فرمانرواى عرب ها شويد و غير عرب ها فرمانبرشما شوند و شهرياران بهشت گرديد.
ـ هنگامى كه در آغاز دعوت , خويشان نزديك خود را جمع كرد و آيت نبوت رابرايشان بيان نمود ـ : اى پـسـران عـبـد الـمـطـلـب ,خـداونـد مـرا بـه سوى همه مردم عموما و به سوى شما خصوصا فرستاده است , زيرا خداى عزوجل فرموده : ((و خويشان نزديكت را بيم ده )).
شما را به دو كلمه فرا مى خوانم كه گفتنش آسان است اما در ترازوى اعمال گران و ارزشمند.