ميزان الحكمه جلد ۱۱

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۲ -


ـ امام على (ع ): نخستين كسى كه نامه نوشت , لقمان حكيم بود كه بنده اى حبشى بود.

ترغيب به نوشتن پاسخ نامه .

ـ پيامبر خدا(ص ): پاسخ دادن به نامه ,همانند پاسخ دادن به سلام حق (و وظيفه )است .

ـ پاسخ دادن به نامه , همانند پاسخ ‌دادن سلام حق (و وظيفه ) است .

ـ امام صادق (ع ): جواب دادن به نامه ,همچون جواب دادن به سلام , واجب است .

راز دارى .

لزوم پوشيده داشتن اسرار انقلاب اسلامى .

ـ امـام سـجـاد(ع ): به خدا سوگند كه حاضرم به جبران دو خصلت شيعيانمان مقدارى از گوشت بازوى خود را فديه دهم :شتابزدگى و راز نگهدار نبودن .

ـ امـام صـادق (ع ): مـردم به دو خصلت مامورشدند, اما آنها را تباه كردند و از اين رو همه چيز را از دست دادند: شكيبايى و رازدارى .

ـ بـه سـلـيمان بن خالد فرمود: اى سليمان ! شما دينى (و مذهبى ) داريد كه هركس آن را پوشيده بدارد, خداوند ارجمندش گرداند و هر كس افشايش كند, خداوند او راخوار سازد.
ـ هـمـانـا بـر قـضـيـه ما پيمان گرفته شده كه در پرده و پشت نقاب باشد پس هر كس به زيان ما پرده درى كند , خداوند او را خوارگرداند.
ـ امـام كـاظـم (ع ), در نـامـه اى از زندان به على بن سويد سائى , نوشت : آنچه را كه از توخواسته ام مـكتوم بدارى , فاش مگردان به توبگويم كه از واجب ترين حقوق برادرت به گردن تو اين است كه آنچه را به سود اوست ,از وى پوشيده ندارى , نه از امور دنيايش و نه از امور آخرتش .

ـ امام صادق (ع ): پوشيده نگه داشتن اسرار, ما جهاد در راه خداست .

ـ امام باقر(ع ): به خدا قسم محبوبترين يارانم نزد من , پرهيزگارترين و فقيه ترين آنها و كسى است كه نسبت به احاديث مارازدارتر باشد.
ـ امام صادق (ع ): شناخت اين امر(امامت ) تنها به ولايت و دوستى آن نيست ,بلكه بايد آن را از نااهل پـوشـيده داريد كافى است كه آنچه ما مى گوييم , شما بگوييد و ازآنچه لب فرو مى بنديم , شما هم لب فروبنديد.
ـ امام على (ع ): خاموشى حكمت است و سكوت (مايه ) سلامت و راز دارى گوشه اى از خوشبختى .

نهى از فاش كردن اسرار انقلاب .

ـ امام صادق (ع ): كسى كه حديث ما رابه زيانمان فاش سازد, به منزله كسى است كه حق ما را انكار كند.
ـ كسى كه حديث ما را فاش كند, مارا به خطا نكشته بلكه عمدا كشته است .

ـ خـداى عزوجل , دين را دو دولت قرارداد: دولت آدم ـ و آن دولت خداست ـ و دولت ابليس پس , هر گاه خداوند بخواهد كه آشكارابندگى شود, دولت آدم روى كار آيد و هر گاه خدا بخواهد كه پـنـهانى عبادت شود, دولت ابليس بر سر كار آيد و كسى كه آنچه را خداخواسته پنهان بماند فاش سازد, از دين بيرون رفته است .

ـ هر كه حديث ما را به زيانمان فاش كند, خداوند ايمان را از او بگيرد.
ـ فـاش كـننده راز (ما) شك كننده (وسست عقيده ) است و كسى كه آن را نزد نااهل بازگو كند, كافر است .

ـ امـام بـاقـر(ع ): روز قيامت , بنده محشورمى شود در حالى كه قطره خونى هم نريخته است اما به انـدازه يك شاخ حجامت يا بيشتر به اوخون مى دهند و مى گويند: اين سهم تو از خون فلانى است عـرض مـى كـنـد: بـار پـروردگـارا! تـومـى دانى كه جانم را ستاندى و قطره خونى نريخته بودم مى فرمايد: درست است , اما ازفلانى , چنين و چنان روايتى شنيدى و آن را روايت كردى كه به زيان او تـمـام شد, زيرا آن روايت دهان به دهان گشت تا به فلان ستمگر رسيد و او را به خاطر آن كشت وحالا اين سهم تو ازخون اوست .

ـ امـام صـادق (ع ), دربـاره آيه ((اين بدان سبب است كه به آيات خدا كفر مى ورزيدند وپيامبران را بناحق مى كشتند)), فرمود: به خداقسم كه آنها را با دستهاى خود نكشتند و باشمشيرهاى خويش نـزدنـد, بـلـكه سخنان ايشان راشنيدند و آنها را فاش ساختند و در نتيجه , آن پيامبران دستگير و كشته شدند.
ـ بـه ابـوجـعـفر محمد بن نعمان احول , فرمود:اى پسر نعمان ! عالم نمى تواند هر چه مى داند به تو بگويد, زيرا كه سر خداست پس , شتاب مكنيد, زيرا به خدا سوگند كه اين امر سه بارنزديك شد, اما شـما آن را فاش كرديد و خدا آن را به تاخير افكند به خدا قسم , هيچ رازى نزدشما نيست , مگر اين كه دشمن شما بهتر ازخودتان آن را مى داند.
ـ ابوبصير : از امام صادق (ع ) درباره نقل حديث بسيار پرسيدم فرمود: آيا هرگز چيزى ازاحاديث مرا كـتمان كرده اى ؟
من سعى كردم به ياد بياورم اما حضرت چون مرا به اين حال ديد,فرمود: آنچه را بـراى يـاران خـود گفته اى اشكالى ندارد افشا كردن در جايى است , كه حديث رابراى غير يارانت بگويى .

ستودن بنده راز دار.

ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): خوشا به حال بنده گمنامى , كه خدا او را بشناسد و مردم نشناسندش اينان چـراغـهاى هدايت و چشمه هاى دانشند كه هر فتنه تاريكى به سبب وجود آنها برطرف مى شود, نه سخن پراكن و پخش كننده اسرارند ونه نافرهيخته و رياكار.
ـ امـام عـلـى (ع ): خوشا به حال هر بنده بى نام و نشانى كه به او اعتنايى نشود مردم را مى شناسدو مـردم او را نمى شناسند, خداوند او را به خشنودى از خود مى شناسد (بنده خشنود ازخداست ) اين گونه افراد چراغهاى هدايتند.
ـ خوشا به حال هر بنده بى نام و نشانى كه مردم را مى شناسد و مردم او را نمى شناسندخداوند او را به خشنودى (از خدا), مى شناسد,اينان چراغهاى هدايتند, خداوند هر گونه فتنه تاريكى را از آنان مـى زدايـد بـه زودى آنـان راغرق رحمتى از رحمتهاى خود مى كند نه سخن پراكن و فاش كننده اسرار هستند و نه نافرهيخته و رياكار.
ـ امام صادق (ع ): خوشا به حال بنده گمنامى كه مردم را مى شناسد و به ظاهر در ميان آنان به سر مـى برد, اما قلبا با اعمال ايشان همراهى نمى كند لذا مردم را به ظاهر مى شناسد ومردم از باطن او خبر ندارند.
ـ امـام عـلـى (ع ): پس از من فتنه هايى تاريك و كور و شك برانگيز پديد خواهد آمد, كه تنها شخص گمنام از آنها جان به سلامت مى برد عرض كردند:اى اميرمؤمنان !گمنام كيست ؟
فرمود: كسى كه مردم نمى دانند, در درون او چه مى گذرد.
ـ امـام صـادق (ع ): خـوشـا به حال هر بنده بى نام و نشانى , كه پيش از آن كه مردم او رابشناسند او مردم را مى شناسد.
ـ پيامبر خدا(ص ): با بدان به اخلاق خودشان رفتار كنيد, تا از گزند و شرارتشان در امان مانيد و در اعمال و كردارتان , از آنان جدا شويد تا در شمار ايشان نباشيد.
ـ امام على (ع ): به زبانها و بدنهاى خود,با مردم بياميزيد و به دلها و كردارهايتان , راه جدا از آنان در پيش گيريد.
دروغ .

دروغ .

قرآن .

(( و از گفتار باطل   ((2)) (و دروغ ) اجتناب ورزيد درحالى كه گروندگان خالص به خدا باشيد)) .

ـ امام على (ع ): دروغ , مطابق نبودن سخن است با نهاده الهى   ((3)) .

ـ راست , امانتدارى است و دروغ خيانت .

ـ پـيامبر خدا(ص ): خيانت بزرگى است ,كه به برادرت سخنى بگويى كه او سخن تو راراست بداند در حالى كه تو دروغ گفته باشى .

ـ امام على (ع ): كميابترين چيزها راستى و امانتدارى , است و بيشترين چيزها, دروغ و خيانت .

ـ بدترين سخن , دروغ است .

ـ پيامبر خدا(ص ): بزرگترين خطاها,زبان دروغگوست .

ـ امام على (ع ): بزرگترين خطاها (وگناهان ) نزد خداوند, زبان دروغگوست .

ـ (نـشانه ) ايمان , اين است كه راستگويى را هر چند به زيان تو باشد بر دروغگويى ,گرچه به سود تو باشد, ترجيح دهى .

ـ خداوند ايمان را براى پاك كردن از(آلودگى ) شرك , واجب فرمود و ترك دروغگويى را, براى ارج نهادن به راستى .

ـ به خدا سوگند, كه كلمه اى را كتمان نكرده ام و هرگز دروغى نگفته ام .

ـ امام على (ع ) : از دروغ بپرهيزيد, زيراهر اميدوارى جوينده است و هر بيمناكى گريزان .

ـ پيامبر خدا(ص ): از دروغ بپرهيزيد,زيرا دروغ توام با انحراف از حق است و هردوى آنها در آتشند.
ـ از دروغ بپرهيزيد, زيرا دروغ به گناه وانحراف از حق مى كشاند و هر دوى آنها(دروغ و انحراف ) در آتشند.
ـ امام كاظم (ع ), در اندرز به هشام :خردمند دروغ نمى گويد, اگر چه منافع او درآن باشد.
ـ پيامبر خدا(ص ): بدترين ربا, دروغ است .

ـ هر گاه بنده دروغ بگويد, از بوى گندى كه پديد آورده است فرشته يك ميل از او دور شود.
ـ هـر گـاه بـنده دروغ بگويد, از بوى گندى كه پديد آورده است , فرشته به مسافت يك ميل از او فاصله گيرد.
ـ دروغ , درى از درهاى نفاق است .

ـ امام على (ع ): شما از خويشاوندى نزديك من با رسول خدا(ص ) و منزلت خاصى كه نزد او داشتم , آگـاهيد مرا دردامن خود مى نشاند و هيچ گاه گفتارى دروغ و رفتارى اشتباه و نادرست , از من نديد.
ـ امـام صـادق (ع ): در مـيان كسانى كه خود را به اين امر نسبت مى دهند, افرادى هستند كه چنان دروغهايى مى گويند كه شيطان به دروغ آنها نيازمند مى شود.
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): به مردم (سخنى را)تلقين نكنيد, كه بر اثر آن دروغ بگويندفرزندان يعقوب نـمـى دانـسـتـند كه گرگ انسان را مى خورد, اما چون به آنان تلقين كرد:((مى ترسم او را گرگ بخورد)), گفتند:يوسف را گرگ خورد.

دروغ پست ترين خويهاست .

ـ امام على (ع ): دروغ ننگ خويهاست    ((4)) .
ـ خود را از دروغ نگهداريد, زيرادروغ گفتن , پست ترين خويهاست و آن نوعى زشتى و گونه اى از پستى است .

ـ زشت ترين چيز, دروغ بستن است .

ـ زشت ترين خويها, دروغگويى است .

ـ بدترين خويها, دروغگويى ودورويى است .

ـ بدترين خصلتها, دروغگويى است .

ـ خصلتى زشت تر از دروغگويى ,نيست .

ـ هيچ بديى بدتر از دروغ , نيست .

دروغ و ايمان .

قرآن .

((تنها كسانى دروغ پردازى مى كنند, كه به آيات خداايمان ندارند و آنان خود دروغگويانند)).
ـ از پيامبر خدا(ص ) سؤال شد: آياممكن است مؤمن , ترسو باشد؟
فرمود:آرى عرض شد: آيا مى شود مؤمن , بخيل باشد؟
فرمود: آرى عرض شد: آيا ممكن است مؤمن , دروغگو باشد؟
فرمود: نه .

ـ ابو دردا از پيامبر خدا(ص ) پرسيد:آيا مؤمن , دزدى مى كند؟
فرمود: ممكن است پرسيد: آيا مؤمن , زنـا مـى كـند؟
فرمود:بله , هر چند ابو دردا, خوش نداشته باشدپرسيد: آيا مؤمن , دروغ مى گويد: فـرمـود:تـنـهـا كـسـى دروغ مـى بـنـدد, كـه مؤمن نيست همانا بنده لغزشى مى كند و سپس به سوى پروردگارش برمى گردد و توبه مى كند وخداوند توبه اش را مى پذيرد.
ـ حسن بن محبوب مى گويد از امام صادق (ع ) پرسيدم : آيا ممكن است مؤمن ,بخيل باشد؟
فرمود: آرى پـرسـيـدم : آيـامى شود ترسو باشد؟
فرمود: آرى پرسيدم :آيا دروغگو هست ؟
فرمود: نه و خائن هم ,نيست سپس فرمود: مؤمن بر هر خويى سرشته مى شود, مگر خيانت و دروغ .

ـ پيامبر خدا(ص ): مؤمن بر هر خصلتى سرشته مى شود, بجز خيانت و دروغ .

ـ از دروغگويى بپرهيزيد, زيرا دروغ ,از ايمان بر كنار است .

ـ امام على (ع ): از دروغ كناره گيريد,زيرا دروغ از ايمان بر كنار است شخص راستگودرلبه نجات و كرامت است و شخص دروغگو, در آستانه پرتگاه و خوارى .

ـ امام باقر(ع ): دروغ , ويران كننده ايمان اس .

ـ پيامبر خدا(ص ): دروغگويى زياد,شكوه را از ميان مى برد.
ـ مردى از پيامبر خدا(ص ) درباره كارى كه موجب رفتن به بهشت مى شود, پرسيدحضرت فرمود: راستگويى هر گاه بنده راست بگويد, نيكى كرده است و هر كه نيكى كند, ايمان آورده است و هر كه ايمان آورد به بهشت رود مرد پرسيد: اى رسول خدا, كارى كه موجب آتش مى شود,چيست ؟
فرمود: دروغ هر گاه بنده دروغ بگويد, ناراستى و انحراف در پيش گرفته وهر كه از ره ناراستى و انحراف در آيد, كافرگردد و هر كه كافر گردد, به آتش رود.

دروغ كليد هر بدى است .

ـ امـام بـاقـر(ع ): خـداوند عزوجل , براى بدى قفلهايى قرار داده و كليدهاى آن قفلها راشراب قرار داده است و دروغ , بدتر ازشراب است .

ـ امام عسكرى (ع ): (همه ) پليديها در يك خانه نهاده شده و كليد آن , دروغ قرار داده شده است .

ـ مـردى بـه رسـول خـدا(ص ) عـرض كـرد: اى رسـول خـدا, چـهـار كـار خوشايند من است :زنا, شـرابـخوارى , دزدى و دروغ اما هر كدام را كه بفرماييد به خاطر شما ترك مى كنم حضرت فرمود: دروغ را رها كن مرد رفت و تصميم گرفت , زنا كند اما با خودش گفت :پيامبر از من مى پرسد (كه زنـا كـرده اى يـا نـه ),اگـر انكار كنم , قولى را كه به ايشان داده ام شكسته ام و اگر اقرار كنم , حد مى خورم سپس تصميم گرفت دزدى كند, بعد تصميم گرفت شراب بخورد, اما هر بار همين فكر رابـا خود كرد لذا نزد رسول خدا برگشت وعرض كرد: شما راه را بكلى بر من بستيد, من همه اين كارها را رها كردم .

ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): دروغ به ناراستى وانحراف مى كشاند و ناراستى و انحراف , به آتش رهنمون مى شود.

دستور به ترك دروغ جدى و شوخى .

ـ پيامبر خدا(ص ): من بر كسى كه مجادله را رها كند, هر چند حق با او باشد و كسى كه دروغ را, هر چـنـد به شوخى , واگذارد و كسى كه اخلاقش را نيكو گرداند, خانه اى درحومه بهشت و خانه اى در مركز بهشت وخانه اى در بالاى بهشت ضمانت مى كنم .

ـ امام على (ع ): هيچ بنده اى طعم ايمان را نچشد, مگر آن گاه كه دروغ را, شوخى ياجدى آن , ترك گويد.
ـ پيامبر خدا(ص ): دروغ , چه جدى وچه شوخى آن , درست نيست همچنين درست نيست كه مرد بـه فرزند خود وعده اى بدهد و به آن عمل نكند همانا راستگويى ,به نيكى رهنمون مى شود و نيكى بـه بـهـشـت هـدايـت مـى كـنـد و دروغ بـه ناراستى و انحراف مى كشاند و ناراستى و انحراف , به آتش رهنمون مى شو.
ـ امام على (ع ): دروغ , جدى و شوخى آن , درست نيست و درست نيست كه يكى از شما به فرزندش وعـده اى بـدهـد و بـه آن عمل نكند همانا دروغ به ناراستى وانحراف , رهنمون مى شود و ناراستى وانحراف , به آتش هدايت مى كند.
ـ امام سجاد(ع ) به فرزندان خودمى فرمود: از دروغ كوچك و بزرگش , جدى و شوخيش بپرهيزيد, زيرا انسان هر گاه درچيز كوچك دروغ بگويد, به گفتن دروغ بزرگ نيز جرئت پيدا مى كند.
ـ پيامبر خدا(ص ): واى بر كسى كه براى خنداندن مردم دروغ بگويد, واى بر او, واى بر او.

دروغ كوچك .

ـ اسـمـا بنت عميس : من ساقدوش عايشه بودم كه او را آماده كردم و به نزدرسول خدا(ص ) بردم عـده اى از زنان نيز با من بودند به خدا قسم , نزد رسول خدا خوراكى جز يك كاسه شير نبود رسول خـدا, مـقـدارى شير نوشيد و سپس كاسه را به دست عايشه داد اسما مى گويد: دختر, از گرفتن كـاسـه شـيـر شرم كرد من گفتم : دست رسول خدا رارد نكن , ظرف را بگير عايشه , با حالت شرم كـاسـه را گـرفـت و مـقدارى شير نوشيدحضرت سپس فرمود: به بقيه زنان هم بده ,بنوشند آنها گـفـتند: ما ميل نداريم رسول خدافرمود: گرسنگى و دروغ را با هم جمع نكنيد اسما مى گويد: عـرض كـردم : اى رسـول خـدا, اگـر كسى از ما ميل به چيزى داشته باشد و بگويد ميل ندارم , آيا اين دروغ به شمار مى آيد؟
فرمود: دروغ نوشته مى شود, حتى دروغ كوچك هم , دروغ كوچك نوشته مى شود.
ـ اسما بنت يزيد به رسول خدا(ص )عرض كرد: اگر فردى از ما ميل به چيزى داشته باشد و بگويد: مـيـل نـدارم , آيـا ايـن دروغ بـه حساب مى آيد؟
حضرت فرمود:دروغ , دروغ نوشته مى شود, حتى دروغ كوچك هم , به عنوان دروغ كوچك نوشته مى شود.
ـ عبداللّه بن عامر: روزى رسول خدا(ص )در خانه ما نشسته بود مادرم مرا صدا زد وگفت : بيا به تو (چـيـزى ) بـدهـم رسـول خدا(ص ) به او فرمود: مى خواهى چه به اوبدهى ؟
عرض كرد: مى خواهم خـرمـايـى بـه اوبـدهـم رسول خدا(ص ) به مادرم فرمود: بدان ,كه اگر چيزى به او ندهى , دروغ برايت نوشته مى شود.
ـ پيامبر خدا(ص ): براى دروغگويى آدمى همين بس , كه هر چه مى شنود بازگوكند.
ـ براى دروغگويى , تو را همين بس كه هر چه مى شنوى بازگو كنى .

ـ امام على (ع ), در نامه خود به حارث همدانى , مى فرمايد: هر چه مى شنوى براى مردم بازگو مكن , زيرا كه همين خود براى دروغگويى كافى اس .

ـ پيامبر خدا(ص ): براى آدمى همين گناه بس , كه هر چه بشنود بازگو كند.

علت دروغگويى .

ـ پيامبر خدا(ص ): دروغگو دروغ نمى گويد, مگر به سبب حقارتى كه دراوست .

ـ دروغگو, دروغ نمى گويد, مگر براثر حقارتى كه در وجود اوست و ريشه تمسخر, اعتماد كردن به دروغگويان است .

ـ امام على (ع ): علت دروغ , زشت ترين علت است (يا مرض دروغ , زشت ترين مرض است ).
ـ دروغگو, حقير و خوار است .

ـ دروغگو, در لبه پرتگاه و خوارى قرار دارد.

كذاب .

ـ به امام صادق (ع ) عرض شد: هر كس دروغى بگويد, كذاب است ؟
فرمود: نه , هيچ كس نيست , مگر اين كه دروغى از او سرمى زند, كذاب كسى است كه دروغگويى درذات او نشسته باشد.
ـ امـام عـلـى (ع ): فـردى از شـمـا آنـقدردروغ مى گويد, كه ديگر در دلش به اندازه جاى سوزنى راستگويى باقى نمى ماند پس ,در اين هنگام نزد خداوند, كذاب نام مى گيرد.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): بـنـده پـيوسته دروغ مى گويد, تا جايى كه (سرانجام ) خداوند اورا, كذاب مى نويسد.
ـ بنده آنقدر دروغ مى گويد و دنبال دروغ مى رود, تا سرانجام نزد خداوند, كذاب نوشته مى شود.
ـ بنده چندان دروغ مى گويد و دنبال دروغ مى رود, كه نقطه اى سياه در دلش پديدار مى شود و به تدريج قلبش را سياه مى كند و در اين هنگام نزد خداوند در شماردروغگويان نوشته مى شود.
ـ امـام صـادق (ع ): نـشانه شخص كذاب ,اين است كه از آسمان و زمين و مشرق ومغرب به تو خبر مى دهد اما هر گاه درباره حرام و حلال خدا از او بپرسى چيزى براى گفتن ندارد.
ـ امام على (ع ): بدون اطمينان (ازدرست بودن سخنت ), سخنى مگوى كه كذاب خواهى بود.
ـ امام صادق (ع ): شخص كذاب , بابرهانهاى روشن هلاك مى شود و پيروانش به وسيله شبهات .

ـ امام على (ع ): در دانش اشخاص كذاب ,خيرى نيست .

نتيجه دروغ .

قرآن .

((خداوند كسى را كه دروغگوى ناسپاس است ,هدايت نمى كند)).
((خداوند كسى را كه افراط كار دروغزن باشد, هدايت نمى كند)).
((درنـتـيـجـه , بـه سـزاى آن كـه با خدا خلف وعده كردند واز آن روى كه دروغ مى گفتند, در دلهايشان ـ تا روزى كه او را ديدار مى كنند ـ پيامدهاى نفاق را باقى گذارد)).
ـ امام على (ع ): نتيجه دروغ , خوارى در دنياو عذاب در آخرت است .

ـ پيامبر خدا(ص ): دروغ , روسياهى مى آورد.
ـ امام صادق (ع ): دروغ مگو, كه شكوهت از بين مى رود.
ـ امام على (ع ): زياد دروغ گفتن انسان ,شكوه او را مى برد.
ـ مسيح (ع ): كسى كه زياد دروغ بگويد, شكوهش برود.
ـ امام على (ع ): دروغگويى زياد, دين را تباه و گناه را بزرگ مى گرداند.
ـ در سفارش به فرزند بزرگوارش حسن (ع ), مى فرمايد: فرجام دروغ , پشيمانى اس .

ـ دروغ , همه چيز را تباه مى كند.
ـ دروغ گفتن , در دنيا ننگ است ودر آخرت , عذاب آتش .

ـ دروغ , به نفاق مى انجامد.
ـ دروغ , باعث غيبت و بدگويى مى شود.
ـ پيامبر خدا(ص ): كم مروت ترين مردم ,كسى است كه دروغگو باشد.
ـ امام على (ع ): كسى كه دروغ بگويد,مروت خود را تباه كرده است .

ـ دروغگويى و مروت , با هم جمع نمى شود.
ـ كـسـى كـه به دروغگويى شناخته شوداعتماد به او كم مى شود و كسى كه از دروغ اجتناب ورزد گفته هايش باور شود.
ـ امام صادق (ع ): بخيل را آسايش ,حسود را خوشى , شاهان را وفا و دروغگو رامروت , نيست .

ـ امام على (ع ): باعث از بين رفتن شكوه , دروغ است .

ـ دروغگو و مرده يكسانند, زيرابرترى زنده بر مرده , به سبب اعتماد به اوست پس هر گاه به گفته او اعتماد نشود,حياتش از بين رفته است .

ـ دروغگو, در گفتارش مورد اتهام است هر چند (براى اثبات گفته اش ) دليل قوى بياورد و راست بگويد.
ـ امـام صـادق (ع ): هـرگـز از دروغـگـو,كـمك مخواه زيرا دروغگو دور را در نظر تونزديك جلوه مى دهد و نزديك را دور.
ـ امـام عـلى (ع ): دروغگو با دروغگويى خود سه چيز به دست مى آورد: خشم خدا رانسبت به خود, نگاه تحقيرآميز مردم رانسبت به خود و دشمنى فرشتگان را نسبت به خود.
ـ دورترين مردم از جاده صلاح ,دروغگوست و شخصى كه چهره وقيح دارد.
ـ امام صادق (ع ): انسان دروغى مى گويدو به سبب آن , از نماز شب محروم مى شود.
ـ پيامبر خدا(ص ): دروغ , روزى را كم مى كند.
ـ امام على (ع ): عادت به دروغگويى ,فقر مى آورد.
ـ دروغ سفير, تباهى مى آفريند و ازرسيدن به خواسته , باز مى دارد و دور انديشى را,از بين مى برد و تصميم را, به هم مى زند.
ـ امام صادق (ع ): از جمله كمكهاى خداوندبرضددروغگويان فراموشى است .

   ((5)) ـ امام على (ع ): بدترين گفتار, آن است كه قسمتى ازآن , قسمت ديگرش رانقض كن .

علامه طباطبائى در الميزان , در تفسير اين آيه در سوره يوسف : ((وجاؤوا على قميصه بدم كذب )), مى نويسد.
واژه ((كـذب )) ـ بـه فـتح اول و كسر دوم ـ مصدراست و به جاى اسم فاعل به كار رفته , تا مبالغه رابرساند, يعنى آلوده به خونى آشكارا دروغين .

اين آيه مشعر به اين است كه پيراهن خون آلود ـ نكره آوردن كلمه ((دم )) براى نشان دادن سستى و بـى پـايـگـى دلالـت آن بر مدعاى پسران يعقوب است ـ طورى بوده كه دروغ بودن سخن آنان را آشكار مى كند, زيرا كسى را كه درندگان پاره كنند و بخورند پيراهن سالم تكه پاره نشده اى برايش بـاقـى نـمـى گـذارند اصولا دروغ ,چنين وضعى دارد هيچ سخن دروغ يا نقل وحكايت دروغينى نـيـسـت , مـگر اين كه ميان قسمتهاى مختلف آن تنافى و در اطرافش تناقضهايى وجود دارد, يا از اوضـاع و احـوال خـارجـى شـواهدى است كه دروغ بودن آن راآشكار مى سازد و واقعيت را روشن مى كند و ازدرون و نهاد زشت آن , هر چند ظاهرى زيبا وخوش منظر داشته باشد, پرده برمى دارد.
گفتارى در باب اين كه دروغ فرجامى ندارد.
ايـن مـطـلـب بـه تـجربه ثابت شده كه اعتبار دروغ ,مدت زيادى نمى پايد و ديرى نمى گذرد كه ازشخص دروغگو رفتارى سر مى زند كه گفتار اورا دروغ از آب درمى آورد يا از بطلان ونادرستى خبرى كه داده يا ادعايى كه كرده است پرده برداشته مى شود علتش هم اين است كه هستى بر پايه نظامى استوار است كه ميان اجزاى آن نسبتها و رابطه هاى تغيير و تبديل ناپذيرى حاكم است , زيرا بـراى هـر حـادثـه و رويـدادى خارجى و واقعى , لوازم و ملزوماتى متناسب است كه از يكديگر جدا ناشدنى و تفكيك ناپذيرند و ميان اين لوازم و ملزومات احكام وآثارى مرتبط با يكديگر وجود دارد به طـورى كه اگر به يكى از آنها خللى وارد آيد, همه آنهامختل مى شوند و سالم و نامختل بودن يكى ازآنـها دليل بر سالم و بى عيب بودن مجموعه است اين يك قانون كلى و استثنا ناپذيرمى باشد مثلا اگـر جسمى در يك زمان خاص ازجايى به جاى ديگر منتقل شود, يكى از لوازم اين جابه جايى اين اسـت كـه از مـكان نخست و ازهر چه مرتبط و متصل به آن مكان مى باشد, جداو دور شود و مكان نخست از آن خالى گردد ومكان دوم را اشغال كند و همچنين فاصله ميان اين دو مكان را بپيمايد و ديگر لوازم اين جابه جايى حال اگر يكى از اين لوازم دچار خلل شود, مثلا در همان زمان مفروض باز هم آن جسم , مكان اول را در اشغال داشته باشد, همه لوازم وابسته به آن جسم مختل مى شود.
نه انسان و نه هيچ سبب و عامل فرضى ديگرى , اگر چيزى از حقايق هستى را بپوشاند,با هيچ حيله و تـرفندى نمى تواند كليه لوازم وملزومات مربوط به آن حقيقت را نيزپوشيده نگه دارد يا آنها را از جـايـگـاه واقـعـى شـان بـيـرون بـرد يا از بستر هستيشان منحرف سازد اگر بر يكى از اين لوازم و ملزومات پرده افكند, ديگرى آشكار مى شود و اگرآن را هم بپوشاند, سومى خود را نمايان مى سازد و به همين ترتيب .

از هـمـيـن جـاسـت كه حكومت و دولت ازآن حق و حقيقت است , هر چند باطل ونادرستى چند صـبـاحى جولان دهد و ارزش واقعى از آن راستى و صداقت است , هر چندگاه دروغ مورد رغبت قـرار گيرد خداى متعال فرموده است : ((همانا خداوند كسى راكه دروغزن ناسپاس باشد, هدايت نـمـى كـنـد))و فـرمـوده اسـت : ((هـمـانا خداوند كسى را كه افراط كار دروغپرداز باشد, هدايت نمى كند)) و فرموده است : ((كسانى كه به خدادروغ مى بندند, رستگار نمى شوند)) وفرموده است : ((پـس وقـتى كه حق به ايشان رسيد تكذيبش كردند, پس آنان در وضع آشفته اى هستند)) علتش ايـن است كه وقتى حق و حقيقت را دروغ شمردند, ناچار درزندگى خود باطل و نادرست را مبنا قـرار داده و بـر آن تـكـيـه كردند و از اين رو در يك نظام مختل و از هم گسيخته كه اجزاى آن با هم ناسازگار و هر بخشى از آن بخش ديگرش رادفع و ابطال مى كند, افتادند.

زشت ترين دروغ .

قرآن .

((پس , كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد تا از روى نادانى , مردم را گمراه كند)).
((و كـيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ مى بندد يا مى گويد: به من وحى شده , در حالى كه چيزى به او وحى نشده است )).
((و براى آنچه كه زبان شما به دروغ مى پردازد,مگوييد: اين حلال است و آن حرام , تا بر خدا دروغ بنديد,زيرا كسانى كه بر خدا دروغ مى بندند رستگارنمى شوند)).
((و مى گويند: آن از جانب خداست , در صورتى كه ازجانب خدا نيست و بر خدا دروغ مى بندند, با اين كه خودشان (هم ) مى دانند)).
((و روز قـيـامـت كـسـانـى را كه بر خدا دروغ بسته اند,روسياه مى بينى آيا نه اين است كه جهنم جايگاه گردنكشان است ؟
)).
ـ امام على (ع ): به زودى پس از من روزگارى بر شما آيد كه در آن زمان , چيزى پوشيده تر از حق و آشكارتر از باطل ورايج تر از دروغ بستن به خدا و رسول اونيست .

ـ اگـر پـرنـده مـرا در ربـايـد, خوشتر دارم از اين كه به رسول خدا(ص ) سخنى را نسبت دهم كه نفرموده است .

ـ بـه خـدا قـسـم اگـر از آسـمـان فرود افتم يا پرنده مرا در ربايد, خوشتر دارم از اين كه بر رسول خدا(ص ) دروغ بندم .

ـ در حـضور امام صادق (ع ) از ملعون بودن بافنده سخن رفت , حضرت فرمود:منظور از بافنده , در حقيقت , كسى است كه بر خدا و رسول او دروغ ببافد.
ـ امـام صـادق (ع ): يك دروغ , روزه روزه دار را باطل مى كند ابو بصير مى گويد:عرض كردم : كدام يك از ماست كه چنين چيزى (يك دروغ در روز) از او سر نزند؟
حضرت فرمود: مقصود اين نبود كه تو فكركردى , بلكه مقصود دروغ بستن به خدا ورسول او و ائمه , صلوات اللّه عليه و عليهم ,مى باشد .

ـ دروغ بستن به خدا و رسول او (ص ), ازگناهان كبيره است .

موارد جايز بودن دروغ .

ـ امـام صـادق (ع ): خـداونـد دو چيز رادوست دارد و دو چيز را دشمن : با تبختر راه رفتن ميان دو صـف (از لـشكر اسلام و كفر)را دوست دارد و دروغ گفتن , براى آشتى دادن را هم دوست دارد با تبختر راه رفتن دركوچه و بازار را دشمن دارد و دروغ گفتن براى هدفى غير از آشتى دادن را نيز دشمن مى دارد.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ): خداوند عزوجل , دروغ گفتن به منظور ايجاد صلح و آشتى را دوست دارد و راستگويى به قصد فساد انگيزى رادشمن مى دارد.
ـ امـام صادق (ع ): دروغ نكوهيده است ,مگر در دو جا: دور كردن شر ستمگران وآشتى دادن ميان مسلمانان .

ـ سخن بر سه گونه است : راست و دروغ وآشتى دادن ميان مردم .

ـ اصلاح دهنده (ميان مردم مسلمان ),دروغگو به شمار نمى آيد.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): كـسى كه براى اصلاح ميان مردم (به دروغ ) سخن خوبى بگويد يابه خوبى خبركشى كند, دروغگو به شمارنمى آيد.
ـ امام صادق (ع ): هر دروغى روزى ازگوينده اش بازخواست شود, مگر دروغى كه در سه جا گفته شـود: مـردى كـه در جـنـگ نيرنگ زند كه بر او گناهى نيست , يا مردى كه ميان دو نفر اصلاح و سـازش دهـد, بـا اين يكى برخوردى مى كند و با آن يكى برخوردديگرى و هدفش از اين كار آشتى دادن مـيـان آن دوسـت , يـا مـردى كـه بـه زن (يا خانواده )خود وعده اى دهد و قصد انجام آن را نداشته باشد.
عـلامه مجلسى , رضوان اللّه عليه ,مى نويسد: بدان كه مضمون اين حديث مورداتفاق خاصه و عامه اسـت مـثلا ترمذى ازپيامبر(ص ) روايت كرده است كه فرمود:دروغ گفتن روا نيست , مگر در سه جـا: مـردبـراى خـشـنـودى هـمـسـر خـود سخنى به اوبگويد و دروغ گفتن در ميدان جنگ و دروغ گفتن , براى آشتى دادن ميان مردم .

در صحيح مسلم از قول ابن شهاب , كه يكى از راويان مسلم است , مى گويد:نشنيده ام كه به مردم اجازه دروغ گفتن داده شده باشد, مگر در سه جا: در جنگ , براى آشتى دادن ميان مردم و سخن گفتن مرد بازنش و سخن گفتن زن با شوهرش .

توريه .

قرآن .

((پس , نظرى به ستارگان افكند و گفت : من كسالت دارم !)).
((گفت : (نه ) بلكه آن را اين بزرگترشان كرده است ,اگر سخن مى گويند از آنها بپرسيد)).
((پـس , هـنـگامى كه آنان را به خوار بارشان مجهز كرد,آبخورى را در بار برادرش نهاد سپس (به دستور او) نداكننده اى بانگ در داد: اى كاروانيان , قطعا شما دزدهستيد)).
ـ پيامبر خدا(ص ): همانا در سخنان سربسته و در پرده , براى پرهيز از دروغ جا باز اس .

ـ همانا در سربسته گوييها, ظرافتهايى است كه مرد خردمند را از دروغ گفتن بى نياز مى كن .

ـ ابو هريره : رسول خدا(ص ) پشت سر ابوبكربر ناقه اش سوار شد و فرمود: اى ابوبكر, مردم راگيج و سردرگم كن   ((6)) , زيرا براى يك پيامبرسزاوار نيست كه دروغ بگويد: مردم شروع كردند به سؤال از ابوبكر كه : تو كيستى ؟
ابوبكرپاسخ داد: جوينده اى كه (راه ) مى جويدپرسيدند: چه كسى پشت سر توست ؟
ابوبكرپاسخ داد: راهنمايى كه مرا راهنمايى مى كند.
ـ از امام صادق (ع ) درباره اين سخن خداى عزوجل در داستان ابراهيم سؤال شد كه : ((گفت :(نه ) بلكه بزرگترشان اين كار را كرده است , اگرسخن مى گويند از آنها بپرسيد)) حضرت فرمود:نه , بت بزرگشان اين كار را كرده بود و نه ابراهيم (ع ) دروغ گفت عرض شد: چگونه ؟
حضرت فرمود: زيرا ابراهيم گفت : ((اگر سخن مى گويند از آنها بپرسيد)) اگر سخن مى گفتند,معلوم مى شد بت بزرگ اين كار را كرده و اگرسخن نمى گفتند, پس بزرگشان كارى نكرده بوداما آنها سخن نگفتند و ابراهيم هم دروغ نگفت .

هـمـچنين , از آن حضرت درباره اين آيه سوره يوسف سؤال شد كه : ((اى كاروانيان , قطعاشما دزد هـستيد)) حضرت فرمود: آنها يوسف رااز پدرش دزديدند مگر نمى بينى كه وقتى (برادران يوسف ) گـفتند: ((چه گم كرده ايد؟
گفتند: جام پادشاه را گم كرده ايم )) و يوسف نگفت : جام پادشاه را دزديـده ايد در حقيقت آنها يوسف را از پدرش دزديدند (و مقصوديوسف نيز از اين كه گفت قطعا شما دزد هستيدهمين معناست ).
نـيـز از اين سخن ابراهيم (ع ) از امام صادق سؤال شد كه : ((پس نگاهى به ستارگان كرد وگفت : من كسالت دارم )) حضرت فرمود: ابراهيم نه كسالت داشت و نه دروغ گفت , بلكه مقصوداو كسالت در دينش بود, يعنى ترديد داشت .

ـ عبداللّه بن بكير به امام صادق (ع ) عرض كرد:كسى در خانه مردى مى آيد و او را مى خواهد, اماآن مرد به كنيزش مى گويد: بگو او اين جا نيست (اين چه حكمى دارد؟
) حضرت فرمود: اشكالى ندارد اين دروغ نيست .

شـيخ انصارى در مكاسب , بعد از ذكر اين حديث , مى گويد: دروغ نبودن اين سخن , دروقتى است كـه جـايى كه با انگشت خود به آن اشاره كرده و گفته اين جا نيست , قسمت خالى خانه باشد, زيرا توجيهى جز اين ندارد.
ـ حـسـن صـيقل : به امام صادق (ع ) عرض كردم : براى ما از حضرت باقر روايت شده كه درباره اين گـفـتـه يـوسـف (ع ): ((اى كاروانيان قطعاشما دزد هستيد)), فرموده است : به خدا سوگندآنان دزدى نكرده بودند و يوسف هم دروغ نگفت نيز درباره اين سخن ابراهيم (ع ) : ((بلكه اين بزرگ آنها اين كار را كرده است , پس اگرسخن مى گويند از آنها بپرسيد)), فرموده است :به خدا سوگند كه آن بتها اين كار را نكرده بودندو در عين حال ابراهيم دروغ نگفت .

حـسن صيقل مى گويد: حضرت صادق (ع )فرمود: اى صيقل , نظر شما در اين باره چيست ؟
صيقل مـى گـويـد: مـن عـرض كردم : ما نظرى جزتسليم , نداريم حضرت فرمود: ابراهيم (ع ) كه گفت : ((بلكه بزرگ آنها اين كار را كرده است )),قصدش در حقيقت اصلاح و راهنمايى به اين نكته بود كه از اين بتها كارى بر نمى آيديوسف (ع ) نيز (آن سخن را) به قصد اصلاح بيان فرمود.

گوش دادن به دروغ .

قرآن .

((و (برخى ) از آنان كه يهوديند گوشگيران دروغند)).
((در آنجا نه بيهوده اى شنوند و نه تكذيبى )).
ـ امام صادق (ع ), در پاسخ به اين سؤال كه آيا گوش دادن به نقل گويان و داستان پردازان رواست يـا نـه , فرمود: نه و فرمود: هركس به گوينده اى گوش سپارد, او را بندگى كرده است پس اگر گـويـنده از خدا سخن بگويد,(شنونده ) خدا را عبادت كرده است و اگر گوينده سخنان ابليسى بگويد او (شنونده ) ابليس راعبادت كرده باشد.
ـ امـام عـلـى (ع ): كسى را كه دنيا بالا برده , بلندمشماريد و به برق آن خيره مشويد و به سخنگوى دنيا, گوش مسپاريد زيرا كه برق آن ,فريبنده است و سخنش , دروغ .

ـ گمراهان را بر گوش خود, مسلط مكن .

بر حذر داشتن از آرزوهاى دروغين .

ـ امـام على (ع ): خداى رحمت كند, مردى (بنده اى ) را كه سخن حكيمانه اى را شنيد و آن راپذيرا شـد و بـه راه راسـت فرا خوانده شد و بدان نزديك گشت با هواى نفس خود ستيزيد وآرزويش را دروغ شمرد.
ـ هـمانا پرواى از خدا, دوستان خدا را ازحرامهاى او نگهداشت پس آسايش را به رنج وسيرابى را به تـشـنـگـى بـدل كـردند و اجل رانزديك ديدند و از اين رو به كار و عمل پرداختند و آرزو را دروغ دانستند و مرگ راپيش چشم داشتند.
ـ يـاد مـرگ از دلـهـاى شما غايب گشته وآرزوهاى دروغين نزد شما حاضر شده اند ازاين رو دنيا بـيـش از آخـرت شـما را به تملك خويش در آورده و دنيايى گذرا, بيش از آخرت پايدار شما را به حركت در مى آورد.
ـ اين راهها(ى گوناگون ) شمارا به كجامى كشاند؟
و اين تاريكيها تا به كى سرگردانتان مى سازد؟
و دروغها تا چند فريبتان مى دهد؟
.
بزرگوارى .

بزرگوارى .

ـ پيامبر خدا(ص ): بزرگوارى مرد, دين اوست .

ـ امـام حـسـن (ع ), در پاسخ به اين پرسش كه بزرگوارى چيست , فرمود: دهش پيش از خواهش و اطعام كردن در قحطى .

ـ بزرگوارى , احسان كردن داوطلبانه است و دهش پيش از خواهش .

ـ امام صادق (ع ): سه چيز نشانگربزرگوارى آدمى است : خوشخويى , فروخوردن خشم و فروهشتن چشم .

ـ امام على (ع ): نشانه بزرگوارى مرد,خوشرويى و نيكوكارى اوست .

ـ بزرگوارى , تحمل كردن گناه وتقصير (و انتقام نكشيدن از آن ) است .

ـ بزرگوارى , نيكو شكيبايى كردن است .

ـ بزرگوارى , به دوش كشيدن بارتاوانها (ى مردم ) است .

ـ بزرگوارى , برگزيدن آبروست بردارايى , پستى , برگزيدن دارايى است برمردان .

ـ بزرگوارى , بيدريغ بخشيدن است و به انجام رساندن وعده .

ـ بزرگوارى , در اختيار داشتن زبان است و بذل احسان .