ميزان الحكمه جلد ۱۱
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۳ -
ـ پيامبر خدا(ص ), در پاسخ به سؤال از بزرگواران , فرمود: مجالس
ياد خدا, درمساجد.
ـ امام على (ع ): بزرگوارى , در حقيقت دورى كردن از گناهان است .
ـ بزرگوارى , داشتن منش نيكو ودورى كردن از پستى است .
ـ هواى نفست را مهار كن و با نفس خود نسبت به آنچه بر تو راونيست بخيل باش , زيرا
بخل ورزيدن بر نفس , حقيقت كرم و بخشندگى است .
ـ بزرگوارى , نتيجه بلند همتى است .
ـ هركه براى خود كرامت قائل باشد,خواهشهاى نفسانيش در نظر او خوار آيد.
ـ هر كه براى خود كرامتى قائل باشد,دنيا در نظرش كوچك آيد.
ـ نرمخويى , از بزرگوارى است .
ـ وفادارى به پيمانها, از بزرگوارى است .
ـ از بـزرگـوارى انـسـان است , گريستن او بر زمان از دست رفته اش و اشتياق او به
زادگاهش و حفظ كردن دوستان ديرينه اش .
ـ بزرگوارى , مهرانگيزتر ازخويشاوندى است .
ـ نيكو خويى است , وا داشتن خود به بزرگوارى .
كرامت .
ـ امـام على (ع ): خداى متعال شما را به اسلام ويژه گردانيد و براى آن
برگزيدتان ,زيرا كه اسلام , عنوان سلامت است و مجمع كرامت .
ـ در وصف بهشتيان , مى فرمايد:بهشتيان گروهى هستند كه كرامت همواره باآنان باشد, تا
آن كه سرانجام در سراى جاودانى فرود آيند و از جابجايى سفرهاآسوده گردند.
ـ نيز در وصف بهشتيان , مى فرمايد:پس , به فرجامى پاينده و كرامتى خوش وگوارا, دست
يافتند.
ـ نـيز در وصف اهل بهشت , مى فرمايد:فرشتگان آنان را در ميان گرفته اند وآرامش , بر
ايشان فرود آمـده و درهـاى آسـمـان , به رويشان گشوده شده و تختهاى كرامت و
بزرگوارى , برايشان آماده گشته است .
بزرگوار.
قرآن .
((و هر كس ناسپاسى كند, بى گمان پروردگارم كريم است )).
((اى انسان ! چه چيز تو را درباره پروردگاربزرگوارت مغرور ساخته است ؟
)).
((همانا, آن (قرآن ), سخن فرستاده اى بزرگوار است )).
ـ پيامبر خدا(ص ): همانا خداوند متعال بزرگوار است و بزرگوارى را دوست مى دار.
ـ همانا پروردگار شما, با شرم وبزرگوار است .
ـ عروه : خداوند, بزرگوارترين بزرگواران است .
ـ عمربن ابى سلمه : رسول خدا(ص ) باشرم و بزرگوار بود.
ـ پيامبرخدا(ص ): بزرگوار پسر بزرگوارپسر بزرگوار پسر بزرگوار, همان يوسف پسر يعقوب
پسر اسحاق پسر ابراهيم است .
ـ امـام عـلـى (ع ): مـن از آشنا شدن باشخص بزرگوار به مراتب شادتر مى شوم , تابه
دست آوردن گوهرى نفيس و گرانبها.
ـ بزرگوار, كسى است كه كرامت چهره خويش را از خوارى آتش نگه دارد.
ـ امـام سـجـاد(ع ): شـخـص بـزرگوار ازفضل خود شادمان مى شود و آدم پست , به ملك و
دارايى خويش مى نازد.
ـ امام على (ع ): شخص بزرگوار هر گاه به او مهربانى و محبت شود, نرم مى شود
وفرومايه هر گاه با او به نرمى و ملاطفت رفتارشود, سخت مى شود.
ـ شخص بزرگوار (چنين است كه )هرگاه با او درشتى شود, خشن مى شود و هرگاه با ملايمت
و محبت با وى رفتار شود, نرم و مهربان مى شود.
ـ شخص بزرگوار, گشاده روست وفرومايه خام و ناپخته .
ـ آدم بزرگوار, خود را به غفلت مى زند و فريب مى خورد.
ـ بزرگوار, كسى است كه آغازگراحسان باشد.
ـ بزرگوار, از اندك (احسان )سپاسگزارى مى كند و فرومايه , از بسيار(هم ) ناسپاسى مى
كند.
ـ بزرگوار, كسى است كه بيدريغ احسان مى كند و فرومايه كسى است كه بسيارمنت مى نهد.
ـ بزرگوار, كسى است كه دهش اوبر خواهش از او پيشى گيرد.
ـ بزرگوار, كسى است كه آنچه داردببخشد.
ـ بزرگوار, كسى است كه از حرامهادورى كند و از معايب منزه باشد.
ـ امـام حسن (ع ): شايسته ترين زمان براى اين كه بزرگوار گذشت كند وقتى است كه عرصه
عذر بر گنهكار تنگ گردد.
ـ امـام عـلـى (ع ): بزرگوار, كسى است كه خود را بالاتر از اين داند كه براى
نيكيهايش عوض نيكو انتظار داشته باشد.
ـ بزرگوار, از آنچه شخص فرومايه به آن افتخار مى كند, دورى مى نمايد.
ـ بـزرگـوار, هـر گـاه قدرت (بر انتقام )پيدا كند, گذشت مى كند و هر گاه مالى به
دست آورد, بخشش مى كند و هر گاه چيزى از او خواسته شود, برآورده مى سازد.
ـ بزرگوار, ننگ را نمى پذيرد وهمسايه (يا پناهنده ) را گرامى مى دارد.
ـ بزرگوار, نيكوكاريهاى خود را دينى به گردن خود مى داند كه بايد بپردازد وفرومايه
احسانهاى گذشته خود را دينى به گردن ديگران مى داند كه بايد پس بگيرد.
ـ بزرگوار, هر گاه به تو نيازمند شود,تو را معاف دارد و هر گاه تو به او نياز
پيداكنى , نياز تو را بر طرف سازد, فرومايه هرگاه به تو نياز پيدا كند, تو را به
ستوه آورد وهر گاه به او نياز پيدا كنى , تو را به رنج وزحمت افكند.
ـ بـزرگـوار, در زمـان قـدرتمندى گذشت مى كند و به هنگام حكومت عدالت پيشه مى كند,
و از بدى كردن باز مى ايستد واحسان خود را نثار مى كند.
ـ بزرگوار, نزد خداوند شادمان وماجور است و نزد مردم محبوب و محترم .
ـ بـزرگـوار, كسى است كه آبروى خويش را با دارايى خود حفظ مى كند وفرومايه , كسى
است كه دارايى خويش را باآبرويش حفظ مى نمايد.
ـ بزرگوار, بنده نواز است .
ـ وعده بزرگوار, نقد و بى درنگ است .
ـ بزرگوار, هر گاه وعده دهد, به كاربندد و هر گاه وعيد و بيم , دهد درگذرد.
ـ دشمنى بزرگوار, كم زيانتر ازدوستى فرومايه است .
ـ امـام عـسكرى (ع ): عطاى بزرگوار, تورا نزد او محبوب مى گرداند و عطاى فرومايه تو
را نزد او پست مى سازد.
ـ امام على (ع ): ملازمت با بزرگوارهمراه با خوارى , بهتر از همنشينى بافرومايه است
و احسان ديد .
ـ با فراوانى احسان است , كه بزرگوارشناخته مى شود.
ـ دولـت بزرگوار, مناقب و محاسن اورا آشكار مى سازد و دولت فرومايه , بديها ومعايب
او را هويدا مى گرداند.
ـ اگر بزرگوار باشى و كسى گراميت دارد, هر آينه تو را به زحمت و رنج انداخته است .
ـ كسى كه از پروردگارش پروا دارد,بزرگوار است .
ـ امـام سـجـاد(ع ): مـيـان مردى و سلمان فارسى (ره ) بگومگويى شد آن مرد به سلمان
گفت : اى سلمان , فكر مى كنى تو كيستى ؟
سلمان گفت : آغاز من و تو, هر دو, نطفه اى پليد بوده و فرجام من و تـو, لاشـه اى
گـنديده است چون روز قيامت شود و ترازوها (ى سنجش اعمال ) بر پا گردد, آن گاه است
كه هر كس ترازويش سنگين باشد, بزرگواراست و هر كس ترازويش سبك باشد,فرومايه خواهد
بود.
شمه اى از اخلاق بزرگواران .
قرآن .
((و كسانى اند كه گواهى دروغ نمى دهند و چون برلغو بگذرند, بزرگوارانه مى گذرند)).
ـ امـام عـلـى (ع ): خـلـوص و يـكـرنـگى ازاخلاق بزرگواران است و ناخالصى و خيانت
از خويهاى فرومايگان است .
ـ شـتـاب در عـفـو و گـذشـت از خـويهاى بزرگواران است و شتاب در انتقامگيرى
ازخصلتهاى فرومايگان اس .
ـ فضيلت شتاب به سوى نيكوكارى و احسان , از آن بزرگواران است .
ـ روش بزرگواران پياپى نواختن ونيكى كردن است شيوه فرومايگان زشتگويى است .
ـ شـيـوه بـزرگواران وفا كردن به عهدو پيمانهاست روش فرومايگان , انكار (وزير پا
نهادن عهد و پيمانها) است .
ـ شيوه بزرگواران , بخشندگى است .
ـ عادت بزرگواران نيكى كردن است عادت فرومايگان بدگويى كردن پشت سرديگران است .
ـ پيروزى بزرگواران , (همراه با)گذشت و احسان است .
ـ كيفر بزرگواران , نيكوتر از گذشت فرومايگان است .
ـ دريغ كردن بزرگوار, بهتر از دهش فرومايه است .
ـ از خصلتهاى بزرگواران است ,بيدريغ بخشيدن .
ـ بزرگواران , جانهايشان شكيباترو پرتحمل تر است .
ـ خـوشـحـالى بزرگواران , در داد ودهش است و خوشحالى فرويگان , در بدپاداش دادن
(احسان ديگران ) است .
ـ لذت بزرگواران , در خوراندن است و لذت لئيمان در خوردن .
ـ ارباب كرم آن قدر كه ازبخل وهمدمى با لئيمان مى گريزند , از مرگ نمى گريزند.
ـ شايسته ترين مردم به كرم وبخشندگى , كسى است كه كريمان به اوشناخته شوند.
ـ در خـطـبـه اى كه طى آن فتنه ها وفسادهاى آينده را پيش بينى مى كند,مى فرمايد:
فرومايگان بـسـيـار شـونـد وبـزرگواران بشدت كاستى گيرند و مردم آن روزگار, همچون
گرگ شوند و پادشاهانش چونان درندگان .
ـ امام حسين (ع ), در بخشى از سخنان خود در روز عاشورا, فرمود: هان ! اين زنازاده
پسر زنازاده مرا ميان شمشير و مرگ مخير كرده است هيهات , كه به اين خواسته خود نسبت
به من برسد خوارى و زبـونـى ازما بدور است خدا و رسول او و مؤمنان ودامنهاى پاك و
نياكان پاكيزه , نمى پذيرند كه ما فرمانبرى از فرومايگان را بر مرگ وجانبازيهاى
رادمردان ترجيح دهيم .
خصلتهايى كه از بزرگواران به دور است .
ـ امام على (ع ): دروغ و خيانت ازاخلاق بزرگواران , نيست .
ـ كسى كه بدى را به نيكى پاسخ ندهد,از بزرگواران نيست .
ـ جامه ننگ پوشيدن , از خصلتهاى بزرگواران نيست .
ـ بزرگوار, كينه توز نيست .
ـ شتاب در انتقامگيرى , از خصلتهاى بزرگواران نيست .
ـ امام حسن (ع ): هر كه احسانهاى خودرا بر شمرد, بخشندگى خويش را از بين برده است .
بر حذر داشتن از خشم ارباب كرم .
ـ امـام عـلى (ع ): بترسيداز خشم بزرگوار,هرگاه كه گرسنه شود و از سرمستى
فرومايه ,آن گاه كه سير شود.
ـ بترسيد از خشم بزرگوار, هر گاه نسبت به او پستى و حقارت روا شود و ازتندى فرومايه
, هرگاه بلند گردانيده شود.
ـ بـتـرس از آدم بزرگوار, هر گاه كه خوارش دارى و از بردبار, هر گاه زخميش كنى و از
دلاور, هرگاه دردمندش گردانى .
ـ از بـزرگوار بر حذر باش , آن گاه كه خوارش كنى و از فرومايه , آن گاه كه گراميش
دارى و از بردبار, هر گاه كه او را به ستوه آورى .
ـ بترسيد از خشم بزرگوار, آن گاه كه گرسنه شود و از فرومايه , آن گاه كه سيرگردد.
تشويق به گراميداشت ارباب كرم .
ـ پيامبر خدا(ص ): هرگاه كريم قومى نزدشما آمد, او را گرامى بداريد.
ـ بزرگوار هر قومى را, گرامى بدارى .
ـ هـنـگـامى كه جرير بن عبداللّه براى بيعت نزد رسول خدا(ص ) آمد, پيامبر از
اوپرسيد: اى جرير! بـراى چـه آمـده اى ؟
مـى گويد: عرض كردم : اى رسول خدا,آمده ام تا به دست شما مسلمان شوم رسول خدا(ص )
عباى خود را براى او پهن كرد آن گاه رو به اصحابش كرد و فرمود: هر گاه شخص بزرگوار
قومى نزد شما آمد, او راگرامى بداريد.
ـ هـنگامى كه اسراى ايرانى واردمدينه شدند و عمر بن خطاب خواست زنان را بفروشد و
مردان را بـه بـنـدگـى گيرد, على (ع )به او فرمود: رسول خدا(ص ) فرمود: بزرگوارهر
قومى را, گرامى بداريد.
گراميداشتن .
ـ پـيامبر خدا(ص ) بر بالشى تكيه زده بود كه سلمان وارد شد پيامبر پشتى را به
اوداد و فرمود: اى سلمان , هيچ مسلمانى نيست كه برادر مسلمانش بر او وارد شود و به
احترام او برايش پشتى بگذارد, مگر اين كه خداوند او را بيامرزد.
ـ هـيچ مسلمانى نيست كه برادرمسلمانش بر او وارد شود و او به احترام وى برايش پشتى
بگذارد, مگر اين كه خداوند اورا بيامرزد.
ـ از بزرگداشت عظمت خداى متعال است , بزرگداشت سه نفر: ريش سفيدمسلمان (يا كسى كه
موى خود را در اسلام سفيد كرده است ) و پيشواى دادگر وقرآن دانى كه نه غلو كند و نه
از (عمل به )قرآن دورى ورزد.
ـ كسى كه برادر خود را گرامى دارد,در حقيقت خدا را گرامى داشته است .
ـ هر گاه ميهمانى بر شما وارد شد,او را گرامى بداريد.
ـ هر كه به خدا و روز واپسين ايمان دارد, بايد به همنشين خود را گرامى دارد.
ـ هـر كس , بدون چشمداشت يا ترس از مردى , برايش ركاب بگيرد (تا بر مركب خويش سوار
شود), آمرزيده شود.
ـ كـسى كه وارد مجلسى مى شود, دچارنوعى سرگشتگى است پس با خوشامدگويى از او استقبال
كنيد.
ـ يتيم را, گرامى بدار و به همسايه ات ,خوبى كن .
ـ فرزندان خود را گرامى بداريد وآنها را نيكو تربيت كنيد.
رد عزت و احترام .
ـ پيامبر خدا(ص ): از پذيرفتن عزت واحترام خوددارى نكند, مگر الاغ .
ـ هـر گـاه به يكى از شما احترامى نهاده شد, آن را رد نكند, زيرا اين الاغ است كه
عزت و احترام را رد مى كند.
ـ امـام صـادق (ع ): دو مـرد بـر امـيرالمؤمنين (ع ) وارد شدند حضرت براى هريك از
آن دو تشكى انـداخـت يـكـى از آن دوروى تـشـك نشست و ديگرى خوددارى كرد
اميرالمؤمنين فرمود: روى تشك بنشين , زيرا از پذيرفتن عزت و احترام سرباز نزند مگر
الاغ .
ـ ابـو خـلـيـفـه : من و ابو عبيده حذا,بر حضرت باقر(ع ) وارد شديم حضرت به كنيزش
دستور داد متكايى بياورد من عرض كردم : لازم نيست همين طورى مى نشينيم حضرت فرمود:
اى ابو خليفه ! عزت واحترام را رد نكن , زيرا عزت و احترام رافقط الاغ رد مى كند.
ـ امـام رضـا(ع ): اميرالمؤمنين ـ صلوات اللّه عليه ـ مى فرمود: از پذيرفتن عزت
واحترام خوددارى نـكـند, مگر الاغ حسن بن جهم مى گويد: عرض كردم : مقصود از آن چيست
؟
فرمود: جا باز كردن در مجلس وعطر و بوى خوشى كه به او تعارف شود.
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): عزت و احترام رابپذيريد و بهترين احترام عطر است , هم سبكبار
است و هم بسيار خوشبو.
ـ از احـتـرام مـرد بـه بـرادر مسلمانش ,اين است كه پيشكش او را بپذيرد, يا ازهمان
چيزى كه در اختيار دارد به او تعارف و پيشكش كند و خودش را به زحمت نيندازد.
ـ امام حسين (ع ): كسى كه عطاى تو رابپذيرد در بخشندگى به تو كمك كرده است .
ـ امـام على (ع ): انسان بايد با قبول اين اوصاف , بزرگوارى را پذيرا شود و پيش
ازفرود آمدن بلاى مـرگ , از آن بـرحـذر بـاشـد وبـايد كه در كوتاهى ايام عمر خويش و
اندك ماندنش در منزل دنيا, بينديشد تا (از خواب غفلت بيدار شده ) منزلى ديگر (آخرت
) راجايگزين آن كند.
كسى كه احترام او را ادب نكند.
ـ امام على (ع ): كسى كه عزت و احترام ادبش نكند, اهانت و بى حرمتى او را ادب
نمايد.
ـ كسى كه احترام او را درست نكند,اهانت و بى احترامى درستش گرداند.
ـ وقـتـى احـتـرام نـهادن سودى نبخشد,اهانت و بى احترامى كارگرتر است و جايى كه
تازيانه اثر نبخشد, شمشير برنده تر است .
ـ احـتـرام نـهـادن بـه هـمـان انـدازه كه براى شخص بزرگوار سازنده است , براى
انسان فرومايه تباه كننده مى باشد.
گراميترين مردمان .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ): قصدم فخر فروشى نيست , من , گراميترين فرزند آدم
نزدپروردگار خويش هستم .
ـ قصدم فخر فروشى نيست , اما من ,گراميترين و بزرگوارترين مردم سراسر عالم هست .
ـ مـردى به رسول خدا(ص ) عرض كرد:دوست دارم گراميترين مردم باشم حضرت فرمود: از خدا
نزد خلق شكايت مكن , تاگراميترين مردم باشى .
ـ امام على (ع ): هيچ بزرگوارى وكرامتى چون پرهيزگارى , نيست .
احترام به مردم احترام به خود است .
ـ امام على (ع ): اگر به كسى احترامى نهى , در حقيقت به خودت احترام نهاده اى
وحيثيت خويش را بـا آن آراسـتـه اى بـنـابـراين ,به خاطر خوبى و احترامى كه به خودت
كرده اى , از ديگرى انتظار سپاسگزارى نداشته باش .
ـ خـودت را بـه انـجام كارهاى نيك وبه دوش كشيدن بارهاى ديون (مردم )عادت بده , تا
شرافت نفس يابى .
كسب .
پاكيزه ترين شغل .
ـ پـيـامبر خدا(ص ): همانا پاكيزه ترين شغل , شغل بازرگانانى است , كه چون سخنى
گويند دروغ نگويند و هر گاه امانتى به آنهاسپرده شود, خيانت نكنند و هر گاه وعده
دهند, خلف وعده نكنند و وقـتى چيزى مى خرند, از آن نكوهش نكنند و وقتى چيزى مى
فروشند, تعريف و تبليغ نكنند وهر گاه بدهكارند (در پرداخت بدهى خود),تعلل نورزند و
هر گاه طلبكار باشند (براى گرفتن طلب خود), فشار نياورن .
ـ پاكترين درآمد مسلمان , تيرى است كه در راه خدا مى اندازد.
مشاغل .
قرآن .
((و اموالتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد و (به عنوان رشوه قسمتى از) آن را به
حكام مدهيد, تا بخشى از اموال مردم را به گناه بخوريد, در حالى كه خودتان (هم خوب )
مى دانيد)).
((اموال يكديگر را به ناروا مخوريد, مگر آن كه داد وستدى با تراضى , از شما (انجام
گرفته ) باشد)) .
ـ از امام صادق (ع ) سؤال شد: راههاى امرار معاش بندگان كه از آن طريق با هم دادو
ستد و كسب درآمـد مى كنند و شيوه هاى خرج و مخارج چندتاست ؟
حضرت فرمود:كليه راههاى امرار معاش كه مـردم از آن طـريـق معامله و كسب درآمد مى
كنند, چهارراه است سائل پرسيد: آيا همه اين چهار راه حـلالـنـد يا همه حرام هستند
يا برخى حلالند وبرخى حرام ؟
حضرت فرمود: هر يك از اين چهار راه , مـمـكـن اسـت از جـهتى حلال باشدواز جهتى ديگر
حرام اين چهارنوع معروف و شناخته شده هـسـتـنـدنـخـستين راه از اين راههاى چهارگانه
ولايت است و توليت و سرپرستى برخى نسبت بـه برخى ديگر (نظام ادارى و كارمندى )
درراس اين نظام , ولايت كارگزاران است وسپس ولايت كـارگـزاران كـارگـزاران , تا
برسدبه دون پايه ترين كارگزاران كه هر يك نسبت به زيردست خود ولايت و تصدى دارد.
دومين راه (درآمد), تجارت و بازرگانى است , در همه انواع خريد و فروش مردم
بايكديگر.
سوم , صنعتها و فنون است كه شامل انواع گوناگون آن مى شود.
چـهارم , اجاره ها همه اين راههاى معيشت ازجهتى حلال است و از جهتى ديگر حرام آنچه
خداوند بر بندگان در رابطه با اين داد و ستدهاواجب فرموده , اين است كه از راه حلال
آنهاوارد شوند و به وجه حلال آنها عمل كنند و ازجهات وراههاى حرام اين معاملات دورى
ورزند.
تـوضيح معناى ولايات , اين ولايتها و تصدى امور مردم دو گونه است : يكى از اين دو
گونه ولايت , ولايت و تصدى كارگزاران عادلى است , كه خداوند به ولايت و سرپرستى
آنها بر مردم دستورداده اسـت و نـيـز ولايـت و تـصدى كارگزاران اين كارگزاران و
كارگزاران كارگزاران آنها, تا برسد به دون پايه ترين كارگزاران كه هر يك بر زيردست
خود ولايت و تصدى دارد.
گـونـه دوم ولايـت و كـارگـزارى , ولايـت و تـصـدى والـيـان ستمگراست و ولايت
كارگزاران كارگزاران آنها, تا برسد به دون پايه ترين آنها كه با سلسله مراتبى نسبت
به يكديگر, تصدى دارند.
گـونـه حـلال ولايـت و كـارگـزارى , هـمان ولايت والى عادلى است كه خداوند به شناخت
او و ولايـت داشـتـنـش و كـار كـردن بـراى او در زمـان تصدى حكومتش فرمان داده است
, همچنين ولايت كارگزاران او و كارگزاران كارگزاران او, زيراخداوند به والى عادل
دستور داده كه از آنچه خـداوندنازل كرده است , بى كم و زياد و بى آن كه سخنش
راتحريف كند يا از فرمان او تجاوز كند, پيروى نمايدبنابراين , هر گاه والى , با
توجه به اين جهات ونكات , ولايتش عدل باشد حق حكومت دارد و كـاركردن با او و كمك
رساندن به وى در حكومتش وتقويت او كارى حلال و پاكيزه است و كـسـب درآمـداز طـريـق
آنـهـا حـلال مـى باشد علت اين امر آن است كه در ولايت والى عادل و كارگزارانش هر
حقى وهر عدالتى زنده مى شود و هر ستم و جور و فسادى از ميان مى رود و از اين روسـت
كه هر كس درتقويت حكومت اين والى بكوشد و وى را دركارهاى حكومتش كمك و يارى رساند,
در راه طاعت خدا كوشيده و دين او را تقويت كرده است .
و اما گونه حرام ولايت و حكمرانى , ولايت والى ستمگر و ولايت كارگزاران است , از
رئيس گرفته تـا پـيـروان والى و كارگزار تا برسد به دون پايه ترين فرد اين نظام
حكومتى كار كردن براى اينها و كـسـب درآمـد از طـريـق كـارمندى آنها حرام وممنوع
است و هر كس براى آنها كار كند, كارش كم باشد يا زياد, مشمول عذاب الهى مى شود علتش
اين است كه در حكومت حكمران ستمگر, حق وحـقـيـقت بكلى پايمال مى شود و هر چه باطل
ونادرستى است , زنده مى گردد و ظلم و بيداد و تـبـاهـى و فـسـاد آشـكـار مى شود و
كتابها (ى آسمانى ), ازميان مى رود و انبيا و مؤمنان , به قتل مـى رسند ومسجدها
ويران مى شود و سنت خدا و احكام وقوانين او تبديل و دگرگون مى شود به اين دليل است
كه كار كردن با آنهاويارى رساندنشان و كسب درآمداز طريق كار كردن با آنان , حرام
شده است مگر درحد ضرورت , نظير ضرورت به خوردن خون ومردار.
و امـا تـفـسـيـر و تـوضـيـح تـجـارتـها در همه اقسام فروش و گونه هاى حلال تجارتها
كه براى فـروشـنـده جـايز است بفروشد و آنچه برايش جايز نيست بفروشد, همچنين آن
چيزهايى كه براى خـريـدارجـايـز اسـت بخرد و آنچه كه خريدنش براى او جايزنيست كليه
چيزهايى كه به تهيه آنها فرمان يافته اند,از آنچه خوراك بندگان خداست و مايه قوام
زندگى آنها مى باشد و زندگى ايشان جـز بـا آنـها ميسر نيست ,مانند آنچه مى خورند و
مى نوشند و مى پوشند وازدواج مى كنند و تملك مـى نـمـايند و از جهت تملكى كه دارند
از آنها استفاده مى كنند و به كارگرفتن آنها در راه كسب سـودهـا و مـنـافـعـى كـه
پايندگى زندگيشان بدانهاست و به نحوى از انحا به مصلحت كار آنان مى باشد بارى خريد
و فروش ونگهدارى و به كار گرفتن و بخشيدن و عاريه دادن همه اينها حلال و رواست .
امـا گـونه هاى حرام خريد و فروش , هر چيزى كه مايه فساد و تباهى است و از خوردن و
آشاميدن يـاكـسب آن يا ازدواج كردن با آن يا مالك شدن آن يانگه داشتن آن يا بخشيدنش
يا عاريه دادنش , نـهـى شده يا چيزى كه در آن به نحوى از انحا فساد وتباهى است ,
مانند بيع ربوى كه مايه فساد و تـبـاهـى اسـت يـا فروش مردار يا خون يا گوشت خوك
ياگوشت و پوست درندگان اعم از انواع درندگان وحشى يا پرندگان يا شراب يا هر چيز نجس
, همه اينها حرام و تحريم شده است , چرا كه از خوردن وآشاميدن و پوشيدن و تملك و
نگه داشتن و تصرف در آنها به هر نحوى , به علت فسادى كه در آنهاست ,نهى شده است پس
, هر گونه تصرفى در اين وجه فساد حرام مى باشد.
همچنين است خريد و فروش هر وسيله بازى (و قمار) و هر چيزى كه وسيله تقرب به غير
خداباشد يـا مـوجـب تـقـويت كفر و شرك و ديگر معاصى شود يا هر چيزى كه بابى از
ابواب ضلالت يا باطل راتـقـويـت كند يا موجب وهن و ضعف حق گردد, همه اينها حرام و
تحريم شده اند فروش و خريد ونگهدارى و تملك و بخشيدن و عاريه دادن و هرگونه تصرفى
در اينها, حرام مى باشد مگر اين كه پاى ضرورت و ناچارى در ميان باشد.
و اما تفسير و توضيح اجاره ها.
اجـيـر كـردن انـسـان خـودش را يـا مـمـلـوكـش را يـاآنـچه را كه تحت ولايت و تصرف
اوست , مـانـندخويشانش يا مركوبش يا جامه اش به صورت حلال ,اين است كه انسان خودش
يا خانه اش يا زمـيـنـش يـاچيزى را كه ملك اوست , براى كسب سود و منفعتى اجاره دهد
يا خودش كار كند يا فرزندش و مملوكش يا مزدورش را به كار گمارد به شرط آن كه
نماينده ووكيل والى يا كارگزار او نباشد بنابراين , اشكالى ندارد كه خودش يا فرزندش
يا خويشاوندش يامملوكش يا كسى و چيزى را كـه وكـالـت دارد, اجـاره دهد و اجير كند,
زيرا اينها وكلاى خود آن اجيرند نه كارگزاران والى مانند باربر كه بارى را در قبال
مزدى مشخص از جايى به جايى مى برد او مى تواند آن باررا كه حمل و نـقلش براى او
جايز است , خودش شخصا يا به وسيله مملوكش يا مركبش حمل كند, ياخودش را بـراى كـارى
اجـيـر كـنـد و آن كـار را شـخـصا يابه وسيله مملوكش يا خويشاوندش يا كسى كه
اجيراوست , انجام دهد.
ايـن گـونـه اجـيـر كـردنها براى هر فردى از مردم حلال است , سلطان باشد يا بازارى
, كافر باشد يامؤمن اجاره دادن و كسب از اين راهها براى اوحلال است .
و امـا وجـوه حـرام اجـاره , مـانند اين كه شخص خودش را اجير كند, براى حمل بارى كه
خوردن يـاآشـامـيـدن يـا پوشيدن آن حرام مى باشد يا خود رااجير كند براى ساختن آن
چيز يا نگهدارى و يـاپـوشيدن آن يا خودش را اجير كند براى تخريب وضرر زدن به مساجد
يا به ناروا كشتن كسى يا حمل تصاوير و بتها و نى و بربط و شراب و خوك و مردارو خون
هر چيزى كه در آن فساد است و از غـيـرجـهت اجاره بر او حرام شده اند هر چيزى كه به
جهتى از جهات تحريم شده باشد, حرام است كـه انـسـان خـودش را در آن يـا بـراى آن يا
در قسمتى ازآن يا براى قسمتى از آن اجير كند, مگر براى منفعت كسى كه اجيرش كرده اى
مثل اين كه كسى ديگرى را اجير كند تا براى خلاص كردن خودش ياديگران از بوى گند
مردارى , آن را به جايى منتقل كند و موارد ديگرى از اين قبيل .
فـرق مـيان ولايت و اجاره , با اين كه هر دو (هم كارگزار و كارمند و هم اجير و
كارگر) براى مزد كـارمـى كـنـنـد, ايـن اسـت كـه ولايـت به اين معناست كه انسان ,
كارگزار والى كل يا كارگزار كارگزاران آنهاشود و امر كس ديگر را متصدى مى شود در
توليت وسرپرستى او و اجراى امر و نهى او و قـائم مقام ولى اومى شود تا برسد به رئيس
(و پيشوا) يا قائم مقام وكلاى او مى شود در امر او و كـمك كردن و تقويت ولايت و
فرمانروايى او, اگر چه دون پايه ترين كارمند باشد, زيرا او نيز نسبت به زيردست
خود,همان شيوه واليان بزرگ را مى پيمايد, كه در كشتارهر كه خواهند و در ستمگرى و
فسادانگيزى متصدى كار مردم مى شوند.
امـا مـعـنـاى اجـاره هـمـان اسـت كـه توضيح داديم يعنى اين كه انسان خودش يا آنچه
را كه در تـمـلك اوست اجير كند, زيرا انسان پيش از آن كه خود ياملك خود را به اجاره
ديگرى دهد, مالك خـود ومـلك خود است (و حق دارد خودش و ملكش را به مزدورى دهد) در
حالى كه والى زمانى مـالك چيزى از امور مردم است , كه ولايتدار آنها شود وتوليت
امور آنها را به عهده گيرد بنابراين , هـر كـه خود را اجير كند يا مايملك يا كسى را
كه بر اوولايت دارد به اجاره و كرايه دهد, كافر باشد يامؤمن , سلطان باشد يا بازارى
, به شرحى كه گفتيم , درموردى كه اجاره در آن جايز است , حلال مى باشد وانجام دادن
و كسب و درآمد آن رواست .
اما تفسير و شرح صنعتها و فنون .
هر گونه صنعت و فنى كه بندگان خدا بياموزند يابه ديگرى ياد دهند, مانند نويسندگى
(دبيرى ومـنشى گرى ) و حسابدارى و بازرگانى و زرگرى وپالان دوزى (سراجى و زين دوزى
) و بنايى وبـافـندگى و گازرى و دوزندگى و فن نقاشى به شرطآن كه جانوران ذيروح
نباشند و ساختن انـواع ابـزارهـايـى كـه مـورد نـيـاز مـردم اسـت و از آنـهـابـهـره
بـردارى مـى كنند و بدون آنها امـورشـان نـمى گذرد و وسيله تامين نيازهاى زندگى
آنهاست انجام دادن و آموزش دادن و كار كردن با آنها و درآنها براى خود و ديگرى حلال
و مجاز, مى باشد.
هـر چـنـد از آن صنعت و آن ابزار گاهى در راههاى نادرست و معاصى و كمك به حق و باطل
هر دو,اسـتـفـاده شود, باز هم در ساختن اين ابزار و تعليم دادن نحوه ساختن آنها به
ديگرى , اشكالى وجودندارد.
مانند نويسندگى (دبيرى و منشيگرى ) كه در راه تقويت و كمك به كارگزاران حكومتهاى
باطل وستمگر نيز قابل استفاه مى باشد همچنين ساختن كارد و شمشير و نيزه و كمان و
ديگر ابزارهايى كـه هـم در راه درسـت كـاربـرى دارند و هم در راههاى نادرست و ابزار
كمك به هر دو مى باشند آموختن وآموزش دادن اين گونه فنون و اجرت گرفتن براى آنها و
در راه آنها و كار كردن در اين حرفه ها و براى اين حرفه ها براى كليه مردم در صورتى
كه اهل صلاح باشند, بلامانع است اما به كار بـردن ايـن ابزارها در راه فساد و زيان
زدن به هر كسى حرام است و بر استاد و شاگرد اين صنايع و فـنون گناهى نيست , زيرا
منافع اينها بيش از جهات مضرشان مى باشد و گذران زندگى مردم و بـقـا و پـايدارى
آنها به اين ابزارها, بستگى دارد بلكه گناه و وزرش , به عهده كسى است كه از اين
وسايل در راههاى فساد وحرام استفاده كند خداوند تنها آن صنايع و فنونى رابالكل حرام
كرده , كه جـز فساد و تخريب كاربرى ديگرى نداشته باشند نظير سازها و نى ها و شطرنج
وهر آلت لهو و لعب ديـگـرى و صليبها و بتها وساختن نوشابه هاى حرام و آنچه كه فساد
محض درآن است و هيچ وجه صلاح و مثبتى در آنها وجودندارد آرى , ياد دادن و ياد گرفتن
اين چيزها واشتغال ورزيدن به آنها و اجـرت و مزد گرفتن براى آنها و هر گونه تصرفى
در آنها حرام است , مگرصنعتى باشد كه گاه در امور صنايع (روا و مجازديگر) مورد
استفاده قرار گيرند اگر چه گاهى هم درراه معصيتى به كـار بـرده شـونـد شايد به دليل
كاربردمفيد و درستى كه دارند, ياد گرفتن و ياد دادن واشتغال ورزيـدن بـه ايـن
صـنـايـع حـلال اسـت امـا بـراى كـسى كه از آنها استفاده هاى ناروا و فاسد (و مخرب
)مى كند, حرام مى باشد.
ايـن بـود, شـرح و تـوضـيـح راههاى كسب درآمد وامرار معاش مردم و تعليم آنان در
كليه وجوه وگونه هاى كسب و كارشان .
راههاى هزينه كردن وانفاق اموال ودرآمدها.
راهـهـاى هـزيـنـه كـردن مـال در كليه مصارف حلال واجب و مستحب , بيست و چهار راه
است : هـفت راه اختصاص به خود شخص دارد پنج راه براى واجب النفقه اوست سه راه براى
آنچه دين بر اولازم گردانيده پنج راه براى صله و بخشش و چهارراه براى احسان و
نيكوكارى .
اما هزينه هايى كه براى خود شخص لازم است ,عبارتند از: خوراكش , نوشيدنيهايش ,
پوشاكش ,زن , خدمتكار و پرداخت مزد براى تعمير وسايل زندگيش يا حمل و نقل يا
نگهدارى آنها, ياچيزهايى كه به آنها نياز دارد, مانند منزل و وسايل رفع
نيازمنديهايش .
امـا هـزيـنـه هـاى پـنـجـگـانـه اى كه براى افراد تحت تكفلش بر او لازم است ,
عبارتند از: خرجى دادن فرزندانش , والدينش , همسرش و مملوكش خرجى دادن اينها در حال
رفاه و تنگدستى , بر او لازم مى باشد.
امـا هـزيـنـه هـاى سـه گـانه اى كه در دين بر او واجب است , عبارتند از: زكات واجب
كه هر سال بايدبپردازد و هزينه حج واجب و هزينه تامين جهاد دروقتى كه جهاد واجب
شود.
امـا هـزيـنـه هـاى پـنـجـگـانـه مـسـتحبى , عبارتند از:صله و انعام به بالا دستش ,
صله دادن به خويشاوندصله و كمك كردن به مؤمنان و تبرع در وجوه صدقه و نيكوكارى و
آزاد كردن بنده .
اما هزينه هاى چهارگانه , عبارتند از: پرداخت بدهكارى , عاريه , وام دادن و پذيرايى
از ميهمان اينها در سنت واجب و لازم هستند.
چيزهايى كه خوردن آنها براى انسان حلال است .
رويـيـدنـيـهـايـى كه خوردن آنها براى انسان حلال و رواست , سه گروه از مواد غذايى
است : يك دسـتـه از آنـهـا عـبـارتند از: كليه دانه ها و حبوبات , مانند گندم و جو
و برنج و نخود و ديگر انواع حـبـوبـات و دسته كنجدها و جز آنها هر گونه دانه اى كه
موجب تغذيه و تقويت جسم انسان باشد, خوردنش حلال است وهر چه براى جسم انسان ضرر
دارد, خوردنش حرام است مگر در حال ضرور.
دسـتـه دوم از رويـيـدنـيـهـا, انـواع مـيـوه هـايـى است كه غذاى انسان است و برايش
سودمند و نـيـروزامـى بـاشد خوردن اينها حلال است , اما آنهايى كه براى انسان زيان
دارند, خوردنشان حرام است .
دسـتـه سـوم شـامـل كـلـيـه سبزيجات و گياهان است و هر گونه سبزه اى كه از زمين
برويد و بـراى انـسـان سـودمـنـد و جـنـبـه تـغـذيـه داشته باشد,خوردنش حلال مى
باشد اما سبزيجاتى كه خوردنشان براى انسان زيان داشته باشد,مانند سبزيجات سمى كشنده
و مانند خر زهره وديگر انواع سبزيجات سمى , كشنده و خوردنشان حرام است .
و اما حيواناتى كه خوردن گوشت آنها حلال است .
گـوشت گاو و گوسفند و شتر و هر حيوان وحشى كه نيش و چنگال ندارد و گوشت پرندگانى
كـه چـيـنـه دان دارند, خوردنشان حلال است اما پرندگانى كه چينه دان ندارند,
خوردنشان حرام مى باشدخوردن انواع ملخ نيز بلامانع است .
واما تخمهاى پرندگان كه خوردنشان حلال است .
هـر تـخـمى كه دو سر آن با هم تفاوت داشته باشد,خوردنش حلال است و هر تخمى كه دو
طرف آن برابر باشد, خوردنش حرام مى باشد.
آبزيانى كه خوردنشان حلال است .
از مـيـان انـواع مـاهـيـها آنهايى كه بدنشان پوسته پوسته (پولكدار) است , خوردنشان
حلال است وآنهايى كه پوسته پوسته نيست , خوردنشان حرام مى باشد.
انواع نوشيدنيهاى مجاز.
هـر نـوشـيدنيى كه زياد آن عقل را تغيير ندهد(مست كننده نباشد), نوشيدنش اشكالى
ندارد اما هرنوشيدنيى كه زيادش عقل را زايل كند, كم آن هم حرام است .
پوشيدنيهاى مجاز.
هـر چـه از زمـيـن بـرويـد, پـوشيدن و نماز خواندن باآن بلامانع است و هر حيوانى كه
گوشتش حلال باشد و ذبح شرعى شود, پوشيدن پوست و پشم و موو كرك آن رواست و اگر پشم و
مو و پر و كرك مردار و غير مردار پاك باشد, پوشيدن و نمازخواندن با آن اشكال ندارد.
هـر چـيـزى كـه غـذاى انسان باشد از خوردنى ونوشيدنى , يا پوشيدنى باشد, نماز
خواندن در آن ياسجده كردن بر آن جايز نيست , مگر آنچه از زمين رويد كه بى ميوه باشد
و رشته نشده باشد پس هر گاه رشته شد, نماز خواندن بر آن جايز نيست , مگر درحال
ضرورت و ناچارى .
ازدواجهاى روا.
چـهـار گـونـه اسـت : ازدواج مـيراث دار (عقد دائم ),ازدواج بى ميراث (ازدواج موقت
), ازدواج با كنيزخود و ازدواج با كنيز كسى با اجازه و حلال شمردن صاحب او.
و اما آنچه جايز است از مالكيت و خدمت .
شش نوع است : مالكيت غنيمت , مالكيت خريدارى , مالكيت ميراث , مالكيت هبه و بخشش
,مالكيت عاريه و مالكيت اجاره .
اينهاست , راهها و موارد حلال و مجاز براى اين كه انسان مال خود را خرج كند و از
راههاى حلالش به مصرف برساند و راههاى مجاز تصرف در اموال خود به طريق واجب و مستحب
.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): بـيـشـتـرين چيزى كه بعد از مرگم , از آن بر امتم مى ترسم ,
اين كسبها و درآمدهاى حرام است و شهوت ناپيدا و رباخوارى .
تشويق به كسب درآمد از دسترنج .
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): هرگز كسى غذايى بهتراز دسترنج خود, نخورده است
پيامبرخدا, داود, از دسترنج خود, مى خورد.
ـ بـنـده , هـيـچ غذايى نخورد كه نزدخداى متعال محبوبتر از دسترنج او باشد هركه شب
را با تنى خسته از كار بخوابد,آمرزيده شود.
ـ داود پيامبر, جز از دسترنج خودنمى خورد.
ـ پاكيزه ترين كارها, درآمدى است كه انسان با دسترنج خود كسب كند.
ـ پاكترين كسب و درآمد, دسترنج آدمى است و هر معامله اى , كه با درستكارى همراه
باشد.
ـ برترين كسب و درآمد, معامله درستكارانه است و كار كردن انسان با دست خودش .
ـ روايـت شـده اسـت كـه حـواريـان عيسى (ع ) هر گاه گرسنه مى شدند, مى گفتند:يا روح
اللّه , گـرسـنه شده ايم پس عيسى (ع ) بادست خود به زمين , چه دشت بود و چه كوه ,مى
زد و براى هر يـك از حـواريـان دو گـرده نـان بـيرون مى آمد, كه آنها را مى خوردند
وهر گاه تشنه مى شدند, مى گفتند: يا روح اللّه ,تشنه شده ايم و آن حضرت با دستش به
زمين , خواه دشت بود يا كوه مى زد و آب بـيـرون مى آمد و حواريان مى نوشيدند
آنهاگفتند: يا روح اللّه ! كدام يك از ما برتر است كه هر گاه مى خواهيم غذايمان مى
دهى و هرگاه مى خواهيم آبمان مى نوشانى در حالى كه همه ما به تو ايمان آورده ايم و
پيرويت مى كنيم ؟
عيسى (ع ) فرمود: برترين شما,كسى است كه با دست خود كار كند و ازكسب خودش بخورد از
آن پس حواريان گازرى مى كردند و اجرت مى گرفتند.
|