ميزان الحكمه جلد ۱۰

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۱۱ -


امـا قـضـا بـه مـعـنـاى فـعـل و كـار, نـمـونـه اش ايـن سـخـن خـداى مـتـعـال در سـوره طه اسـت :((فـاقـض ماانت قاض )), يعنى هركار مى خواهى بكن و نمونه ديگرش در سوره انفال است :(( ليقضى اللّه امرا كان مفعولا)), يعنى آنچه رادر علم ازلى خود دارد به كار مى زند قضا به اين معنا در قرآن فراوان است .

اما قضا به معناى واجب ساختن عذاب ,نمونه اش اين سخن خداى متعال است درسوره ابراهيم (ع ): ((وقـال الـشـيـطـان لـمـا قـضى الامر)) يعنى چون عذاب واجب گشت نمونه ديگرش در سوره يـوسـف (ع ) است :((قضى الامر الذى فيه تستفتيان )) يعنى چيزى كه از آن سؤال مى كنيد واجب و لازم آمد.
امـا قضا به معناى نوشتن و محتوم شدن ,اين سخن خداى متعال است در داستان مريم :((وكان امرا مقضيا)) يعنى معلوم و قطعى .

امـا قضا به معناى به اتمام رساندن ,نمونه اش اين سخن خداى متعال است درسوره قصص : ((فلما قـضـى مـوسى الاجل ))يعنى چون شرطى را كه گذاشته بود به اتمام رساند و نيز مانند اين سخن موسى (ع ): ((ايماالاجلين قضيت فلا عدوان علي )), يعنى هرگاه به اتمام رساندم .

امـا قـضـا بـه معناى داورى , نمونه اش اين فرموده خداى متعال است : ((قضى بينهم بالحق و قيل الـحـمـد للّه رب العالمين )) يعنى ميان آنها حكم و داورى كرد نيز اين سخن خداى متعال : ((واللّه يـقـضى بالحق والذين من دونه لا يقضون بشئ ان اللّه هو السميع البصير)) و نيز اين فرموده خداى سـبـحـان :((واللّه يـقـضـى بـالـحـق و هو خير الفاصلين )) وهمچنين اين سخن خداى متعال در سوره يونس : ((وقضى بينهم بالقسط)).
امـا قـضـا به معناى آفريدن , نمونه اش اين سخن خداى سبحان است : ((فقضاهن سبع سماوات فى يومين )), يعنى هفت آسمان راآفريد.
و سـرانجام قضا به معناى فرو فرستادن مرگ , نمونه اش اين سخن دوزخيان است در سوره زخرف : ((ونادوا يا مالك ليقض علينا ربك قال انكم ماكثون )), يعنى مرگ رابر ما فرو فرستد نمونه ديگرش ايـن آيـه اسـت : ((لا يـقـضـى عـليهم فيموتوا و لا يخفف عنهم من عذابها)), يعنى مرگ را بر آنها فرونمى فرستد كه راحت شوند نيز اين آيه درداستان سليمان بن داود: ((فلما قضينا عليه الموت ما دلـهم على موته الا دابة الارض تاكل منساته )), مقصود خداوند متعال اين است كه چون مرگ را بر او فرو فرستاديم .

قضا و قدر (متفرقه ).

ـ امام عسكرى (ع ): اگر قضاى الهى دركمين است , ديگر ضعف و زبونى چرا.
ـ امام جواد(ع ): چون قضا فرود آيد,عرصه تنگ شود.
ـ امام رضا(ع ): هشت چيز است كه جزبا قضا و قدر خداوند نيست : خواب , بيدارى ,توانايى , ناتوانى , تندرستى , بيمارى , مرگ وزندگى .

داورى .

كسى كه حق قضاوت دارد.

قرآن .

((اى داود! مـا تـو را در زمين خليفه (و جانشين )گردانيديم پس ميان مردم به حق داورى كن و زنـهـار ازهـوس پـيروى مكن كه تو را از راه خدا به در كند در حقيقت كسانى كه از راه خدا به در مى روند به (سزاى ) آن كه روزحساب را فراموش كرده اند, عذابى سخت خواهند داشت )).
ـ امام على (ع ) به شريح فرمود: اى شريح ! تو در جايى نشسته اى , كه جزپيامبرى يا وصى پيامبرى و يا شقاوتمندى در آن جا نمى نشيند.
ـ امـام صـادق (ع ): از داورى كردن بپرهيزيد, زيرا (منصب ) داورى در حقيقت از آن امامى است كه در قضاوت دانا باشد ودر ميان مسلمانان به عدالت حكم كند, از آن پيغمبرى يا وصى پيغمبرى .

داورى بردن پيش طاغوت و حكام جور.

قرآن .

((آيـا نـديـده اى كسانى را كه مى پندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و (به ) آنچه پيش از تو نازل گـرديـده ,ايمان آورده اند و (با اين همه ) مى خواهند داورى ميان خود را به پيش طاغوت ببرند, با آن كه قطعا فرمان يافته اند بدان كفر ورزند)).
((آيا داستان كسانى را كه بهره اى از كتاب (تورات )يافته اند ندانسته اى كه چون به سوى كتاب خدا فراخوانده مى شوند, تا ميانشان حكم كند, آنگه گروهى ازآنان به حال اعراض , روى بر مى تابند؟
.
ـ امام صادق (ع ), درباره دو نفر ازاصحابش كه باهم برسروام ياارثيه اى اختلاف داشتند و داورى ميان خـود را پـيـش طاغوت بردند, فرمود: هر كه داورى پيش طاغوت (و حكام جور) برد و او به نفع او حـكـم صـادركـنـد, آنـچـه مى گيرد حرام است هر چند حق مسلم او باشد, زيرا به حكم طاغوت گرفته است حال آن كه خداوند دستور داده است به طاغوت كفر ورزيده شود.
ـ هـر مـؤمـنى (شيعه اى ) كه مؤمن ديگرى (همكيش خود) را در اختلاف ودعوايى به نزد قاضى يا سـلـطـانـى سـتمگر بردو آن قاضى يا سلطان بر خلاف حكم خداوندحكمى صادر كند, آن مؤمن شريك گناه آن قاضى است .

ـ در پـاسـخ به سؤال ابو بصير از آيه ((واموالتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد و(به عنوان رشوه قـسـمـتى از) آن را به حكام مدهيد)), فرمود: اى ابو بصير! خداى عزوجل مى داند كه در ميان اين امـت داورانـى سـتـمگر وجود دارند بدان كه مقصود خداوند (در اين آيه ) داوران عادل نيست بلكه مقصودش حكام و داوران جائر(و حق كش ) است .

اى ابـا مـحمد! اگر بر عهده كسى حقى داشتى و او را به داورى نزد داوران عادل فراخواندى و او نـپـذيـرفـت و اصـرار كـرد دعوا رانزد حكام جور برد تا به نفع او داورى كنند,اين شخص از جمله كـسـانـى اسـت كـه داورى را به نزد طاغوت برده است و خداى عزوجل مى فرمايد : (( آيا نديده اى كسانى را كه مى پندارند )).

داوران به حق .

قرآن .

((اى داود! ما تو را در زمين خليفه (و جانشين )گردانيديم پس در ميان مردم به حق داورى كن و زنـهار ازهوس پيروى مكن كه تو را از راه خدا به در مى كند درحقيقت كسانى كه از راه خدا به در مى روند به (سزاى ) آن كه روز حساب را فراموش كرده اند, عذابى سخت خواهندداشت )).
((خـدا بـه شما فرمان مى دهد كه امانتها را به صاحبان آنها باز گردانيد و چون ميان مردم داورى كـرديـد, عـادلانـه داورى كنيد در حقيقت نيكو چيزى است كه خدا شما را به آن پند مى دهد خدا شنواى بيناست )).
((و هر گاه داورى كردى , ميان آنها عادلانه داورى كن كه خداوند دادگران را دوست مى دارد)).
ـ معصوم (ع ): بهترين مردم , داورى كنندگان به حق هستند.
ـ امـام عـلـى (ع ): بـرتـريـن مردم داورترين آنها به حق است و محبوبترين آنان نزدخداى سبحان راستگوترين آنهاست .

ـ امام صادق (ع ): مبادا فردى از شما(شيعيان ) از ديگرى نزد حاكم جور شكايت كند بلكه ببينيد چه كسى از خود شما بااحكام و داوريهاى ما آشناست همو را ميان خود داور قرار دهيد, زيرا كه من او را قاضى شما قرار داده ام پس براى داورى ميان خود,نزد او رويد.
ـ پيامبر خدا(ص ): دادگران از نظرخداوند, در روز قيامت بر فراز منبرهايى نورانى در سمت راست خداى رحمانند و هردو دست خدا راست است , همان دادگرانى كه در حكومت (داورى ) خود و در ميان خانواده خويش و نسبت به هر كسى كه سرپرست آنها هستند به عدالت رفتارمى كنند.
ـ امـام صادق (ع ), هنگامى كه ابو خديجه را به سوى اصحاب خود فرستاد, به اوفرمود: به آنان بگو: مـبادا هر گاه ميان شمامرافعه اى پيش آمد يا درباره چيزى از قرض و طلب ميانتان اختلافى شد, كـار داورى را بـه نـزد يكى از اين فاسقان ببريد (بلكه ) از ميان خود مردى را كه با حلال و حرام ما آشـنـاست داور قرار دهيد, زيرا من او را داور قرارداده ام زنهار كه براى رفع دعواى خود به سلطان ستمگر مراجعه كنيد.

تن دادن به داورى اسلام .

قرآن .

((ولى چنين نيست , به پروردگارت قسم كه ايمان نمى آورند مگر آن كه تو را در مورد آنچه ميان آنـان مايه اختلاف است داور گردانند, سپس از حكمى كه كرده اى دردلهايشان احساس ناراحتى (و ترديد) نكنند و كاملا سرتسليم فرود آورند)).
ـ امـام بـاقـر(ع ), درباره آيه ((ولى چنين نيست , به پروردگارت قسم )), فرمود:تسليم به معناى خشنود و قانع بودن به داورى آن حضرت است .

ـ امـام صـادق (ع ): هـر گـاه قـاضـى بـر اسـاس حكم ما داورى كند و (خواهان يا خوانده ) حكم او رانپذيرد, درحقيقت حكم خدا را خوار شمرده و سخن ما را رد كرده است و هر كه ما را رد كندخدا را ردكرده واين عمل در حدشرك به خداست .

ـ عبد اللّه بن زبير: مردى از انصار با زبيربر سر كال حره كه نخلها را از آن آب مى دادنداختلاف پيدا كـرد او به زبير گفت : جلو آب رارها كن برود اما زبير امتناع كرد داورى را به نزدرسول خدا(ص ) بردند.
رسـول خـدا(ص ) بـه زبـيـر فـرمـود: اى زبـيـر,نـخـلـهـايـت را آب بـده و آن گـاه آب را بـه ـ طـرف (زمـيـن )هـمـسـايه ات رهاكن مردانصارى عصبانى شد و گفت : اى رسول خدا! چون پسر عـمـه ات بـود (ايـن گـونه داورى كردى )؟
رنگ رخسارپيامبر خدا(ص ) (از خشم ) تغيير كرد آن گاه فرمود: اى زبير! نخلهايت را آب بده و سپس جلو آب را ببند تا به طرف ديوارها برگردد.
زبـيـر گـفـت : بـه خـدا سـوگـنـد كـه انـگار اين آيه دراين باره نازل شد: ((ولى چنين نيست , به پروردگارت قسم كه ايمان نمى آورند)).

هر كه بر اساس آنچه خدا نازل كرده است داورى نكند.

قرآن .

((و كسانى كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده است داورى نكنند, آنان خود كافرانند)).
((و كسانى كه مطابق آنچه خدا نازل كرده است داورى نكنند, آنان خود ستمگرانند)).
((و اهل انجيل بايد به آنچه خدا در آن نازل كرده داورى كنند و كسانى كه به آنچه خدا نازل كرده حكم نكنند, آنان خود, نافرمانند)).
ـ امـام صـادق (ع ) بـه عبد اللّه بن مسكان فرمود: رسول خدا(ص ) فرمود: هر كس درباره دو درهم (مـورد اختلاف ميان دو كس ) به ناحق داورى كند و سپس نسبت به او اعمال زور كند,از مصاديق اين آيه است : ((و كسانى كه مطابق آنچه خدا نازل كرده است داورى نكنند, آنان خود,ستمگرانند)) (عـبداللّه بن مسكان مى گويد:)عرض كردم : يابن رسول اللّه ! يعنى چه نسبت به او اعمال زور كند؟
فـرمـود: تـازيـانـه و زندان داشته باشد و بر ضد او حكمى صادر كند, به طورى كه اگر حكم او را نپذيرفت با تازيانه وى را بزند و به زندانش افكند.
ـ هر كس درباره دو درهم بر خلاف آنچه خدا نازل كرده است داورى كند, هر آينه كافرشده باشد و هر كس درباره دو درهم داورى كندو حكم خطا صادر كند, كافر باشد.
ـ حـكيم بن جبير: خدمت امام سجادرسيدم و از اين آياتى كه در سوره مائده هست ازايشان سؤال كردم و به عرض ايشان رساندم كه من در اين باره از سعيد بن جبير و مقسم نيزسؤال كرده ام .

حـضـرت فـرمـود: مـقـسـم چـه جـواب داد؟
مـن جـواب مـقـسـم را بـه ايشان گفتم حضرت فـرمـود:درسـت گـفته است كفراست , امانه مانند كفر ناشى از شرك , فسق است اما نه مانند فسق ناشى ازشرك , ستم است , ليكن نه مانند ستم ناشى ازشرك .

ـ امـام عـلـى (ع ): مـنـفـورتـريـن خلايق نزدخداوند دو مردند: و مردى كه ميان مردم به داورى مى نشيند و خود را عهده دار روشن ساختن شبهات و مشكلات ديگرى مى بيند اگرقضيه مشكل و مـبهمى برايش پيش آيد,پاسخهايى مهمل و پوسيده از پيش خود براى آن آماده مى كند و بر طبق آنـهـا حكم مى دهدداوريهايش مانند تار عنكبوت (سست ) است ,خودش نمى داند كه درست حكم كـرد, يـانـادرسـت از سـتـم داوريـش خونها فرياد مى زنند وميراثها (كه بر اساس داورى ناحق او به صاحبانش نرسيده ) مى نالند.

قاضى حق كش .

ـ پيامبر خدا(ص ), هنگام عيادت ازعلى (ع )كه از درد چشم شكايت و ناله مى كرد, فرمود: اى على ! نـاشـكـيـبـايـى مى كنى يا از درد مى نالى ؟
عرض كرد: اى رسول خدا, هرگز دردى به اين سختى نـديـده ام پيامبر(ص ) فرمود: اى على !زمانى كه ملك الموت براى گرفتن جان آدم گنهكار فرود آيـد, سـيـخـى آتـشـين با خودمى آورد و به وسيله آن جان او را مى گيرد ودوزخ فرياد مى كشد! عـلـى (ع ) راسـت نشست وعرض كرد: اى رسول خدا, سخن خود را برايم تكرار كنيد, زيرا از شدت درد مـتوجه نشدم چه فرموديد آيا اين عذاب به كسى از امت شما هم مى رسد؟
پيامبر(ص ) فرمود: آرى , قاضيان حق كش و خورنده مال يتيم و شهادت دهنده به دروغ .

اهميت كار قضاوت .

ـ پيامبر خدا(ص ): هر كه عهده دار قضاوت شود, بدون كارد خود را سر بريده است .

ـ هـر كـه كار قضاوت به او واگذار شود,بدون كارد سر بريده شده است عرض شد: اى رسول خدا, منظور از سر بريدن چيست ؟
فرمود:آتش دوزخ .

ـ هر كه به كار قضاوت گماشته شود,بدون كارد سر بريده شده است .

مجالس قاضيان جور و حق كش .

ـ پـيـامـبر خدا(ص ): سنگى به درگاه خداناليد و گفت : معبودا و سرورا, چندين و چند سال تو را عبادت كردم و حالا مرا سنگ پى مستراحى قرار داده اى ! خداوند فرمود:خوشحال نيستى كه تو را از جايگاه نشستن قاضيان دور كرده ام .

ـ امـام صـادق (ع ): نـواويـس    ((14)) (كـه جـايـگـاهـى اسـت در دوزخ ) از گرماى سخت خودبه درگـاه خـداى عـزوجـل شـكـايـت كـرد پـس خـداى عزوجل خطاب بدان فرمود: خاموش باش , هماناجايگاه قاضيان گرمايش سخت تر از توست .

ـ مـحـمـد بـن مـسـلـم مـى گـويـد: امـام باقر(ع ) برمن كه در كنار قاضى مدينه نشسته بودم , گـذشت فرداى آن روز كه خدمت آن حضرت رسيدم , به من فرمود: آن چه مجلسى بود كه ديروز تـو را درآن جـا ديـدم ؟
عـرض كردم : فدايت شوم , اين قاضى نسبت به من لطف و محبت دارد لذا گـاهـى اوقـات پيش اومى نشينم حضرت فرمود: چه تامينى دارى كه لعنت (خدا بر او) فرود آيد و تورا هم شامل نشود.

سختى حسابرسى قاضى در قيامت .

ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): در روز قيامت قاضى دادگر را مى آورند و چنان حساب سختى از اوكشيده مى شود, كه آرزو مى كند كاش هرگز حتى درباره يك خرما ميان دو نفر داورى نكرده بود.
ـ روز قـيـامت لحظه اى بر قاضى دادگرمى گذرد, كه آرزو مى كند اى كاش هرگز حتى درباره يك دانه خرما ميان دو نفر داورى نكرده بود.
ـ روز قيامت قاضى عادل را مى آورند وبا چنان حسابرسى سختى روبه رو مى شود, كه آرزو مى كند اى كاش هرگز ميان دو كس حتى درباره يك دانه خرما داورى نكرده بود.
ـ روز قـيامت قاضى را مى آورند و پيش از آن كه به حسابش رسيدگى شود با چنان هول وهراسى مواجه مى شود, كه آرزو مى كند اى كاش ميان دو نفر حتى درباره يك دانه خرما داورى نكرده بود.
ايـن اخـبار, در صورتى كه صحت و واقعيت داشته باشند, به موردى حمل مى شود كه كارقضاوت براى قاضى عادل واجب نشده باشد.

داوطلب شدن براى قضاوت .

ـ پيامبر خدا(ص ): هر كه جوياى منصب قضاوت باشد و براى رسيدن به آن متوسل به اين و آن شود, خـداونـد او را به خودش واگذارد وهر كه مجبور به پذيرفتن آن شود, خداوندفرشته اى بر او فرو فرستد كه استوارش بدارد.
ـ هـر كـه داوطـلب منصب قضاوت شود,خداوند او را به خودش واگذارد و هر كه اين مسند به او تحميل شود, فرشته اى بر او فرود آيدو استوارش بدارد.
ـ امـام صادق (ع ): رسول خدا(ص ) نهى فرمود از اين كه كسى داوطلب امارت و داورى ميان مردم شـود و فـرمـود: هـر كه خواهان امارت شود, خداوند در كار امارت ياريش نكند و او رابا همان كار واگـذارد و هـر كـس بدون آن كه خواهان امارت شود اين منصب به او واگذارگردد, در كار آن يارى شود.
ـ پـيامبر خدا(ص ): هر كه جوياى مسندقضاوت باشد و براى رسيدن به آن از كسى كمك بگيرد, به همان منصب واگذار شود و هركه جوياى آن نباشد و براى رسيدن به مسندقضاوت از كسى كمك نجويد, خداوند فرشته اى بر او فرو فرستد كه استوارش بدارد.

ويژگيهاى قاضى از نظر اسلام .

ـ امام على (ع ), در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر, مى فرمايد: براى داورى ميان مردم ,بهترين و بـرترين فردى را كه به نظرت مى رسداز ميان رعيت انتخاب كن , كسى كه كارها بر اوتنگ نيايد (و از حـل اخـتـلافـات در نماند) و(ستيزه گرى ) طرفين دعوا او را به لجاجت وپافشارى در راى خويش وا ندارد   ((15)) , درلغزش فرو نرود و هر گاه حقيقت را شناخت (وبه حكم نادرست خود پى بـرد), از بـازگـشـت به حق استنكاف نكند و خويشتن را در پرتگاه طمع ننشاند و به فهم سطحى قـضـايا بسنده نكند ودنبال فهم عميق و دقيق آنها باشد در مواردشبهه ناك بيش از همه درنگ و احتياط كند وبيش از همه دنبال حجتها و دلايل باشد و ازمراجعه داد خواهان كمتر به ستوه آيد و دركـشف حقيقت دعاوى , از همه شكيباتر باشد وچون حقيقت روشن شد (در صدور حكم ), ازهر كـس ديـگـر بـيـشـتـر قـاطـعـيـت نشان دهد كسى باشد كه مدح و ستايش , او را فريفته و خود بـيـن نـسـازدوتشويق وتحريك , او را به سويى متمايل نسازد و البته چنين كسانى اندك شمارند آن گاه ,خودت به كار قضاوت او بسيار رسيدگى كن .

ـ امام صادق (ع ): كسى كه فقه (مسائل حقوقى و احكام قضايى را) اندك مى داند, هرگزنبايد به كار قضاوت چشم طمع داشته باشد.
ـ امـام عـلى (ع ): فرمان خداى سبحان رابر پا ندارد, جز آن كس كه اهل رشوه و كوتاه آمدن نباشد, (در برابر ستمگر) كرنش و اظهارخوارى نكند و از مطامع پيروى ننمايد.

آداب قضاوت .

1 ـ رعايت برابرى ميان طرفين دعوا.
ـ امام على (ع ) به شريح فرمود: ميان مسلمانان در نگاه كردن و سخن گفتن و نشستنت برابرى را رعـايـت كـن , تـا نزديكانت به جانبدارى (و ستم ) تو اميد نبندند و دشمنانت از دادگرى تو, نوميد نشوند.
ـ شايسته است كه قاضى از التفات كردن به يكى از طرفين دعوا والتفات نكردن به ديگرى خوددارى ورزد و نـگـاهـهايش را ميان آن دوعادلانه تقسيم كند و به هيچ طرف دعوا اجازه ندهد به ديگرى زورگويى و دراز دستى كند.
ـ پيامبر خدا(ص ): هر كه به داورى كردن ميان مسلمانان مبتلا شود, بايد در نگاهها و اشاره كردنها و جاى نشستن و نحوه نشستن خودنسبت به آنها به يكسان رفتار كند.
ـ هـر كـه بـه قـضـاوت كـردن مـيان مسلمانان مبتلا شود, تا زمانى كه صدايش را بر روى يكى از متخاصمين بلند نكرده نبايد به روى ديگرى صدا بلند كند.
2 ـ بالاتر نبردن صدا از صداى خصم .

ـ امـام عـلـى (ع ), در پاسخ به ابو الاسوددؤلى كه پرسيد چرا او را با آن كه مرتكب خيانت و جنايتى نشده است از منصب قضا عزل كرد, فرمود: ديدم كه صدايت را از صداى خصم بالاتر مى برى .

3 ـ اظهار خستگى نكردن در محكمه .

ـ امام على (ع ) به شريح فرمود: مبادا درمجلس قضاوت اظهار خستگى و ناراحتى كنى ,مجلسى كه خـداونـد در آن پاداش قرار داده وبراى كسى كه به حق داورى كند ذخيره خوبى درنظر گرفته است .

4 ـ قضاوت نكردن پيش از شنيدن سخنان طرفين دعوا.
ـ امام على (ع ): رسول خدا(ص ) مرا براى قضاوت به يمن فرستاد عرض كردم : اى رسول خدا! مرا كه هـنـوز جوانم و قضاوت نمى دانم مى فرستى ؟
فرمود: خداوند بزودى دل تو راهدايت خواهد كرد و زبانت را استوار هر گاه دوخصم در مقابل تو نشستند, از قضاوت كردن خوددارى كن مگر آن گاه كـه همچنان كه به سخنان اولى گوش كرده اى سخنان نفر دوم را نيزبشنوى , زيرا در اين صورت كـار داورى بـراى تـوروشن تر مى شود امام على (ع ) فرمود: پس ازاين رهنمود, من پيوسته درست قضاوت كردم يا(فرمود:) ديگر در هيچ قضاوتى (و صدور حكم درست ) دچار شك نشدم .

ـ هـنـگـامـى كـه پـيامبر(ص ) مرا به يمن فرستاد, فرمود: هر گاه مرافعه اى پيش تو آورده شد, تا اظـهارات يكى از طرفين دعوا رانشنيده اى به نفع ديگرى حكم صادر مكن امام فرمود: از آن زمان به بعد در هيچ قضاوتى (وصدور حكم درست ) دچار ترديد نشدم .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) بـه عـلى (ع ) فرمود:هرگاه دو تن براى قضاوت پيش تو آمدند, تازمانى كه اظـهارات يكى از طرفين را نشنيده اى به نفع ديگرى حكم نده پس هر گاه چنين كردى (سخنان هر دو طرف را شنيدى ), كار قضاوت وصدور حكم براى تو روشن مى شود.
عـلـى (ع ) فـرمود: بعد از اين سفارش , كارقضاوت براى من بسيار آسان شد وپيامبر(ص ) براى آن حضرت دعا كرد كه : بارخدايا! قضاوت را به او بفهمان .

ـ پـيامبر خدا(ص ) به على (ع ) فرمود: هر گاه دو خصم نزد تو آمدند, تا اظهارات يكى رانشنيده اى به سود ديگرى داورى مكن , چرا كه بااين رفتار به حقيقت بهتر پى مى برى .

ـ پـيامبر خدا(ص ) به على (ع ) فرمود: هرگاه دو نفر براى قضاوت نزد تو آمدند, تا اظهارات يكى از آنها را نشنيده اى به سود ديگرى حكم صادر مكن , زيرا (اگر به اظهارات هر دو طرف گوش دهى ) بـزودى مى فهمى كه چه حكمى صادر كنى على فرمود: از آن زمان به بعد همواره درست قضاوت كرده ام .

5 ـ قضاوت نكردن در حال خشم .

ـ پيامبر خدا(ص ): كسى كه گرفتارقضاوت شود, نبايد در حال خشم قضاوت كند.
ـ امـام عـلـى (ع ) به شريح فرمود: در مجلس قضا با كسى در گوشى صحبت مكن و اگرعصبانى شدى , برخيز و در حال خشم هرگزداورى مكن .

ـ پيامبر خدا(ص ): قاضى , در حال خشم نبايد ميان دو نفر قضاوت كند.
6 ـ قضاوت نكردن در حالت خواب آلودگى .

ـ امام على (ع ) به رفاعه فرمود: در حالى كه عصبانى يا مست خواب هستى , قضاوت مكن .

ـ پـيـامبر خدا(ص ) نهى فرمود, از اين كه قاضى در حال خشم يا گرسنگى و يا چرت زدن قضاوت كند.
7 ـ قضاوت نكردن درحال گرسنگى يا تشنگى .

ـ پيامبر خدا(ص ): قاضى نبايد ميان دو نفرداورى كند, مگر زمانى كه گرسنه و تشنه نباشد.
ـ امام على (ع ) به شريح فرمود: در مجلس قضاوت منشين , مگر اين كه قبلا چيزى بخورى .

8 ـ ميزبان يكى از طرفين دعوا نباشد.
ـ امـام صادق (ع ): مردى بر اميرالمؤمنين (ع ) وارد شد و چند روزى ميهمان آن حضرت بود سپس نـزد ايـشـان دعـوايـى مـطـرح كـرد كه قبلا (يعنى از روز اول ورودش ) با اميرالمؤمنين در ميان نگذاشته بود حضرت فرمود: تو شاكى هستى ؟
عرض كرد: آرى امام فرمود: از پيش ما برو, زيرارسول خدا(ص ) نهى فرمود, از اين كه شاكى بدون حضور طرف دعوايش ميهمان (قاضى ) باشد.
9 ـ در گوشى صحبت نكردن در محكمه .

ـ امام على (ع ) به شريح فرمود: درمجلس قضاوت خود, با كسى در گوشى صحبت مكن .

10 ـ مقدم داشتن متخاصم طرف راست درسخن گفت .

ـ امـام بـاقـر(ع ): رسـول خـدا(ص ) چـنين حكم فرمود, كه از طرفين دعوا آن كه درجانب راست محكمه نشسته است در سخن گفتن (و اظهارات خود) مقدم داشته شود.
ـ امـام صادق (ع ): هر گاه با طرف مرافعه خود پيش والى يا قاضيى رفتى , در طرف راست خصمت قرار بگير.
11 ـ تلقين نكردن به گواهان .

ـ روايـت شـده اسـت كـه : رسول خدا(ص )نهى فرمود از اين كه قاضى با نگاه كردن زيادبه يكى از طرفين مخاصمه و حاضر جوابى ,از او جانبدارى كند و از تلقين كردن به گواهان نيز نهى فرمود.
12 ـ تامل و درنگ پيش از صدور حكم .

ـ امـام عـلى (ع ) به شريح فرمود: تازمانى كه سخن نگفته اى زبان تو بنده توست و همين كه سخن گـفـتى , تو بنده آن هستى پس , مراقب باش كه چه حكمى مى دهى ودر چه باره حكم مى دهى و چگونه حكم مى دهى .

ـ پيامبر خدا(ص ): زبان قاضى ميان دواخگر است تا اين كه يا به سوى بهشت رودو يا به سوى آتش .

آداب قـضـاوت فـراوان اسـت و در كـتـابـهـاى فـقـهـى ذكـر شـده انـد مـراجـعـه كـنـيـد بـه ـ ـ جواهرالكلام ,ج40 ,ص 72((النظرالثانى فى الاداب )).

داورترين مردم .

ـ پيامبر خدا(ص ): موسى (ع ) عرض كرد:پروردگارا, داورترين بندگان تو چه كسى است ؟
فرمود: كسى كه براى مردم , همان گونه داورى كندكه براى خود, داورى مى كند.
ـ امام صادق (ع ): هر كه بين خود وديگران انصاف دهد, به داورى او ميان ديگران رضايت داده شود.
ـ امام على (ع ): هر گاه حكم تو درباره خودت نافذ باشد, دلهاى مردمان به عدالت توروى آورند.

قاضيانى كه خداوند آنها را كمك .

و راهنمايى مى كند.

ـ معقل بن يسار: رسول خدا(ص ) به من دستور داد تا در ميان قوم خودم به كار قضاوت پردازم من عـرض كـردم : اى رسول خدا, من خوب بلد نيستم قضاوت كنم پيامبر(ص ) سه بار فرمود: تا زمانى كه قاضى ستم (و حق كشى )نكند, خدا با اوست .

ـ پيامبر خدا(ص ): هيچ قاضيى از قاضيان مسلمانان نيست , مگر اين كه دو فرشته با اويند وتا زمانى كـه خـواهـان حـقيقت باشد, او را به سوى آن راهنمايى مى كنند اما هر گاه در پى حقيقت نبود و عمدا ستم و حق كشى كرد, آن دو فرشته از او بيزارى مى جويند و وى را به خودش وامى گذارند.
ـ خداى متعال با قاضى است , تا زمانى كه عمدا ستم و حق كشى نكند.
ـ تـا زمـانى كه قاضى گرفتار ستم وانحراف نشود, خداوند با اوست پس هر گاه به ستم و انحراف دچار شد, خداوند از او دست مى كشد و شيطان قرينش مى شود.
ـ امـام عـلى (ع ): دست رحمت خدا, بر فرازسرقاضى در حركت است پس هر گاه ستم و حق كشى كند, خداوند او را به خودش وا مى گذارد.

قاضيى كه حكمش اشتباه باشد يك اجر دارد و آن كه درست باشد دو اجر.

ـ پيامبر خدا(ص ): هر گاه قاضى پس ازبه كار بردن سعى خود حكمى دهد و حكمش درست باشد, دو پاداش دارد و هر گاه سعى وكوشش خود را به كار گيرد و حكمى صادر كنداما حكمش خطا باشد, يك پاداش دارد.
ـ پيامبر خدا(ص ): سعى خودت را به كارگير اگر حكمى كه مى دهى درست باشد, ده ثواب دارى و اگر خطا بود, يك ثواب دارى .

ـ دو نفر متخاصم نزد رسول خدا(ص )آمدند حضرت به عقبة بن عامر فرمود: ميان آنها داورى كن عقبه مى گويد: عرض كرد: بر چه مبنايى , اى رسول خدا؟
فرمود: كوشش خود رابه كار گير اگر حكمى كه مى دهى درست بود, ده ثواب دارى و اگر خطا بود يك ثواب دارى .

گروههاى داوران .

ـ امـام صـادق (ع ): قـاضيان چهار گروهند:سه گروه در آتشند و يك گروه در بهشت مردى كه دانـسـته حكم ناحق صادر كند, اين قاضى درآتش است مردى كه ندانسته (و بى اطلاع ازاحكام و قوانين ) حكم ناحق دهد, اين نيز درآتش است مردى كه ندانسته حكم درست و حق صادر كند, اين هم در آتش است و مردى كه دانسته حكم حق و درست را صادر كند, اين قاضى در بهشت است .

ـ پيامبر خدا(ص ): قاضيان سه دسته اند: دودسته از آنها در آتشند و يك دسته در بهشت قاضيى كه بـراسـاس هـوس داورى كند, اين قاضى در آتش است قاضيى كه ندانسته حكم دهد,او نيز در آتش است و قاضيى كه حكم حق ودرست صادركند, اين قاضى در بهشت است .

ـ قـاضـيـان سـه گروهند: دو گروه درآتشند و يك گروه در بهشت مردى كه حق و حقيقت را مـى شـنـاسد و به آن حكم مى دهد, اين مرد در بهشت است مردى كه جاهلانه ميان مردم قضاوت مى كند, اين كس در آتش است و مردى كه حق و حقيقت رامى شناسد اما حكم ناروا صادر مى كند, اين نيز در آتش است .

قضاوت زن .

ـ پيامبر خدا(ص ): زن نبايد قاضى باشدو ميان مردم داورى كند.
ـ امام باقر(ع ): زن نه عهده دار مسندقضاوت مى شود ونه عهده دارمنصب امارت .

ـ به زن نه مسند قضاوت سپرده مى شود و نه منصب امارت .

ـ در خبرى آمده است كه خداوندمتعال وقتى به حوا دستور داد ازبهشت بيرون رود, به او فرمود: از ميان شما زنان نه حاكمى قرار مى دهم و نه پيامبرى برمى انگيزم .

مـالـك , شـافـعـى و احـمـد مـعتقدند كه زن نمى تواند عهده دار مسند قضاوت شود اماابو حنيفه مـى گـويـد كـه در تمام مواردى كه شهادت زن پذيرفته است , زن مى تواندقاضى باشد به عبارت ديگر, زن به استثناى حدود و جراحتها, در بقيه موارد مى تواندعهده دار قضاوت شود.

معناى جمله : تنها بر اساس بينه هاميان شما داورى مى كنم .

قرآن .

((و اموالتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد و (به عنوان رشوه قسمتى از) آن را به حكام مدهيد, تا بخشى از اموال مردم را به گناه بخوريد در حالى كه خودتان (هم خوب ) مى دانيد)).
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): جز اين نيست كه من هم يك بشر هستم و اى بسا كه بعضى از شمادر اقامه حـجت و دليل از ديگرى زبان آورتر باشد پس , هر كس كه من از حق برادرش به نفع او حكم دهم , در حقيقت تكه اى آتش در اختيار او مى گذارم .

ـ دو نـفر درباره ارثيه و مقدارى اشياى فوسوده با هم اختلاف پيدا كردند و براى داورى نزد رسول خـدا(ص ) رفتند حضرت فرمود: ممكن است كه يكى از شما در اقامه حجت و دليل از ديگرى زبان آورتـر بـاشـدپـس , هـر كـس كـه من از حق برادرش به نفع اوحكم دهم , در حقيقت تكه اى آتش دراختيارش مى گذارم در اين هنگام هر يك ازآن دو مرد عرض كرد: اى رسول خدا, من حقم را به طرفم بخشيدم رسول خدا فرمود:نه , بلكه برويد و حقجويانه اموال را قسمت كنيد و آن گاه قرعه زنيد و سپس يكديگر راحلال كنيد.
ـ امـام صادق (ع ): داود(ع ) دعا مى كرد كه خداوند حقيقت را كه نزد خويش متعال است به او الهام فـرمـايـد, تـا بـراساس آن ميان مردم داورى كند پس خداوند به او وحى فرمود كه : اى داود!مردم تحمل اين كار را ندارند.
ـ زمـانـى كه قائم آل محمد(ع ), قيام كند, به حكم داود ميان مردم داورى مى كند و نيازى به بينه (شهود و مدرك ) ندارد خداى متعال اين حكم را به او الهام مى كند و او به علمش قضاوت مى كند.
ـ امـام عـلـى (ع ): پـنج چيز است كه بايدقاضى (درباره آنها) به ظاهر حكم عمل كند:ولايت (حق ولايت و سرپرستى كه خدا يا امام براى هر كس يا ولى طفل قرار داده است ),همسران (يعنى مساله زنـاشويى كه بين مسلمانان مشهوراست ), ميراثها, ذبايح (حلال بودن كشتارمسلمانان ) و شهادات هر گاه شهود, ظاهرا امين و در خور اعتماد باشند, شهادتشان پذيرفته است و لازم نيست از باطن آنها جستجو كرد.
ـ پيامبر خدا(ص ) به امرؤ القيس كه بامردى بر سر زمينى دعوا داشت و نزد آن حضرت براى داورى رفـتـه بـودنـد, فـرمود: بينه (وشاهدى ) دارى ؟
عرض كرد: خير فرمود: پس اورا سوگند ده امرؤ الـقـيـس عرض كرد: در اين صورت زمين مرا مى برد فرمود: اگر با سوگندش زمين تو را ببرد, از كـسـانـى خـواهـد بود كه خداونددر روز قيامت به وى نمى نگرد و اعمالش رانمى پذيرد و عذابى دردناك دارد آن مرد به وحشت افتاد و زمين را به امرؤ القيس برگرداند.

خطاى قاضى .

ـ امـام عـلـى (ع ): آنچه را كه قاضيان درقصاص (ريختن خون ) يا قطع (دست سارق )اشتباه كنند, ديه اش با بيت المال مسلمانان است .

اختلاف حكمه.

ـ امـام على (ع ), در نكوهش اختلاف علمادر فتوا, مى فرمايد: قضاوت در حكمى از احكام به يكى از آنان ارجاع مى شود و او درباره آن به نظر خود حكمى صادر مى كند سپس همان مشكل نزد ديگرى بـرده مـى شـود و او بر خلاف حكم اولى راى مى دهد آن گاه قاضيان حكمهاى صادره خود را نزد پـيـشوايى كه آنان رابه قضاوت گماشته است , مى برند و او آراى همه آنان را تاييد مى كند حال آن كـه خـدايـشـان يـكـى وپيامبرشان يكى و كتابشان يكى است ! آيا خداى سبحان آنان را به اختلاف (احكام و آرا)دستور داده است كه از او پيروى كرده اند؟
ياآنها را از اختلاف نهى فرموده و بر خلاف نـهـى او عـمـل كـرده انـد؟
يـا نكند خداى سبحان دين ناقصى فرستاده و براى كامل كردن آن از ايشان كمك خواسته است .

ـ عـمرو بن اذينه , يكى از اصحاب امام صادق (ع ), مى گويد: در ايام جوانى , روزى نزدعبدالرحمن بـن ابى ليلى قاضى كوفه رفتم و گفتم :خدا تو را خير دهد, مى خواهم سؤالاتى بپرسم گفت : هر چـه مى خواهى بپرس اى برادر زاده گفتم : چرا شما گروه قضات وقتى دعوايى مالى وناموسى و جـانى پيش شما مى آورند تو درباره آن به راى خودت حكم مى دهى و همان دعواپيش قاضى مكه بـرده مـى شـود و او بـرخلاف حكم تو راى مى دهد و سپس آن را پيش قاضى بصره و يمن و مدينه مى برند و هر كدام آنهاقضاوتى متفاوت با ديگرى مى كند آن گاه همه شما نزد خليفه تان كه شما را بـه منصب قضاوت گماشته است جمع مى شويد و آراى مختلف خود (درباره آن دعوا) را به اطلاع او مـى رسـانـيدو او راى همه شما را درست مى شمارد و تاييدمى كند, در حالى كه خدايتان يكى و پـيـامـبرتان يكى و دينتان يكى است ؟
آيا خداى عزوجل به شما دستور اختلاف داده است و شما از اواطـاعـت مـى كـنـيـد؟
يـا شـمـا را از آن نـهى فرموده وشما بر خلاف نهى او رفتار مى كنيد؟
يا نكندخداوند دين ناقصى فرستاده و براى كامل كردنش از شما كمك خواسته است ؟
يا نكندخداوند ديـن كـاملى فرستاده , اما رسول خدا(ص ) در رساندن آن كوتاهى كرده است ؟
چه جوابى داريد كه بدهيد؟
عبدالرحمن گفت :اهل كجا هستى اى جوان ؟
گفتم : اهل بصره ام پرسيد: از كدام طايفه ؟
گفتم : از عبد القيس پرسيد: از كدام تيره آن ؟
گفتم : از بنى اذينه گفت : با عبدالرحمن بن اذينه چـه نـسـبتى دارى ؟
گفتم : او جد من است در اين هنگام عبدالرحمن به من خوشامد گفت و مرا نـزديك خود نشاند وگفت : اى جوان ! سؤال سفت و سخت وپيچيده اى پرسيدى و من به خواست خداپاسخت را مى دهم اما سخن تو درباره اختلاف آرا و داوريها, بدان كه اگر دعوايى پيش ماآورده شود كه در كتاب خدا يا سنت پيامبرش اصل و مبنايى براى آن باشد, ما حق نداريم ازكتاب و سنت تـجـاوز كنيم اما اگر در كتاب خدا ياسنت پيامبر او اصل و ريشه اى برايش وجودنداشته باشد, در ايـن صـورت براساس راى خودحكم صادر مى كنيم من گفتم : جوابى ندادى ,زيرا خداى عزوجل مـى فـرمـايـد: ((مـا هـيـچ چيزى را در كتاب فرو گذار نكرده ايم )) و نيز درباره قرآن مى فرمايد: ((روشنگر هر چيزى است )).
ـ امـام صادق (ع ): نديدم كه على (ع )قضاوتى كرده باشد, جز اين كه در سنت اصل وريشه اى براى قضاوت او يافتم على (ع )مى فرمود: اگر دو نفر براى قضاوت نزد من بيايند و ميان آنها داورى كنم , سپس ساليان درازى بگذرانند و دوباره همان دعوا را نزد من بياورند, هر آينه ميان ايشان يك حكم صادركنم , زيرا حكم هيچگاه تغيير و زوال نمى يابد.
ـ امـام عـلـى (ع ), در نـامه خود به محمد بن ابى بكر, مى فرمايد: در يك موضوع , دو حكم متفاوت صادر مكن , زيرا كارت پريشان مى گردد و از حق منحرف مى شوى .

مشورت در قضاوت .

ـ امـام على (ع ): عرض كردم : اى رسول خدا, اگر دعوايى پيش من آوردند كه حكم آن نه در كتاب اسـت و نـه در سنت , چه دستورمى فرماييد؟
پيامبر(ص ) فرمود: آن را ميان مؤمنان فقيه و عابد به مشورت بگذار و براساس راى خاصى حكم صادر مكن .

ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): بدترين فرد امت من كسى است كه عهده دار قضاوت شود و چنانچه امر بر او مـشـتـبـه گردد مشورت نكند و اگر درست قضاوت كند, سرمست و مغرور شود و اگرعصبانى شود, درشتى كند.
ـ مـن , در مـواردى كـه دربـاره آنـها حكمى بر من نازل نشده باشد, براساس راى خودم ميان شما داورى مى كنم .

ـ امـام عـلى (ع ), در نامه خود به رفاعه كه اورا به مسند قضاوت در اهواز منصوب كرده بود, فرمود: در قـضـاوت مـشـورت مكن ,زيرا مشورت در جنگ است و مصالح دنيوى اما دين به راى (شخص ) نيست ,بلكه دين , پيروى كردن است .

ـ امـام صـادق (ع ): اگـر قـاضـى بـه كـسى كه در طرف راست و چپش نشسته است بگويد: تو چه مـى گويى ؟
نظر تو چيست ؟
لعنت خدا و فرشتگان و مردم , همگى , رابراى خود خريده است چرا از جاى خودش كنار نمى رود و آن دو تن را (كه از آنها نظرخواهى مى كند) به جاى خودش نمى نشاند .

دادگاه عالى .