از مدينه تا غدير

محمدهادى يوسفى غروى
ترجمه و تلخيص: حسينعلى عربى

- ۳ -


خطبه منى

واقدى از دو طريق از عمروبن يثربى و از عبدالله بن عباس روايت كرده است كه رسول خدا بعدازظهر روز يازدهم كه بعد از عيد قربان بود، در منى در حالى كه بر قصواء سوار بود، خطبه ايراد كرد و قمى در تفسيرش مى‏نويسد: آن حضرت در منى بعد از حمد و ثناى خدا فرمود: «اى مردم! سخنان مرا بشنويد و خوب به خاطر بسپاريد؛ زيرا ممكن است كه بعد از امسال ديگر مرا نبينيد.

... سپس فرمود: آگاه باشيد كه من دو چيز در ميان شما به يادگار گذاشته‏ام كه اگر به آن دو تمسك بجوييد، هيچ‏گاه گمراه نمى‏شويد: كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم را. به درستى كه خداى لطيف و خبير مرا آگاه كرده است كه اين دو هيچ‏گاه از هم جدا نمى‏شوند تا اين‏كه در حوض كوثر بر من وارد مى‏شوند. آگاه باشيد كه هركس به آن دو چنگ بزند، نجات پيدا مى‏كند و هركس با آن دو مخالف كند، هلاك مى‏شود. آيا پيام الهى را ابلاغ كردم؟ مردم گفتند: آرى. فرمود: خدايا تو شاهد باش.

سپس فرمود: بدانيد كه به زودى افرادى از شما در حوض بر من وارد مى‏شوند، اما از من دور گردانيده مى‏شوند. پس مى‏گويم: خدايا اين‏ها اصحاب من هستند، ولى گفته مى‏شود: اى محمد، اين‏ها بعد از تو بدعت‏گذارى كردند و سنّت تو را تغيير دادند. پس من هم مى‏گويم: از رحمت خدا دور باشند، از رحمت خدا دور باشند.»(89)

ايراد خطبه در مسجد خَيف

مرحوم قمى در تفسيرش مى‏نويسد: در آخرين روز از ايام تشريق سوره «إذا جاء نصرُاللّهِ والفتح» نازل شد.(90) به دنبال آن، پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: به مرگ خودم خبردار شده‏ام. آن‏گاه فرمود كه مردم براى نماز در مسجد خيف جمع شوند.

پس از اجتماع مردم، حمد و ثناى الهى را به جاى آورد و فرمود: «خداوند خير و بركت عنايت فرمايد به كسى كه سخن مرا بشنود و آن را خوب حفظ كند و به كسانى كه آن را نشنيده‏اند، برساند. چه بسا كسى حامل فقه است ولى فقيه نيست و چه بسا حامل فقهى، فقه را براى كسى كه فقيه‏تر از او مى‏باشد، حمل مى‏كند. بدانيد كه قلب هر مسلمانى در سه چيز خيانت نمى‏كند: اخلاص عمل براى خدا، نصيحت ائمه مسلمين، و لزوم همراهى با جماعت مسلمين. همانا مؤمنان باهم برادرند و خون‏هايشان ضامن همديگر است و ضعيف‏ترين آن‏ها براى عمل به عهد و پيمان‏ها تلاش مى‏كند و در مقابل دشمنان متحد و هم‏پيمان هستند.

اى مردم! من دو چيز در ميان شما باقى مى‏گذارم كه اگر بدان تمسّك بجوييد هيچ‏گاه گمراه و خوار نمى‏شويد. كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم را. به راستى كه خداى لطيف و خبير به من خبر داده است كه آن‏ها هرگز از هم جدا نخواهند شد تا هنگامى كه در حوض بر من وارد شوند...(91)

آن حضرت در منى باقى ماند تا رمى جمرات را انجام داد و سپس به سوى أبطح در مكه حركت و در آن‏جا اقامت كرد.(92)

نزول سوره مائده

سوره مائده آخرين سوره مفصلى است كه بر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نازل شده و در بردارنده آيه إكمال و آيه تبليغ و آيه ولايت مى‏باشد كه بعد از حجة‏الوداع نازل شده است. مرحوم علامه طباطبائى مى‏نويسد: «اهل حديث اتفاق‏نظر دارند بر اين‏كه سوره مائده آخرين سوره مفصلى است كه در اواخر عمر رسول خدا بر وى نازل شده است.»(93) و عياشى در تفسير خود از على عليه‏السلام روايت مى‏كندكه فرمود: «آخرين سوره‏اى كه‏بررسول‏خدا نازل شد، سوره مائده بود.(94) و ازامام‏باقر عليه‏السلام ازامام‏على عليه‏السلام روايت‏كرده است كه: سوره‏مائده سه‏ماه‏پيش از رحلت پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نازل شد.(95)

اگر ما به اين قسمت از آيه سوم سوره مائده دقت كنيم كه مى‏فرمايد: «ذلكم فسقٌ... فمن اضطرّ... فان الله غفورٌ رحيم»، متوجه مى‏شويم كه اين قسمت يك جمله كامل است و معناى خود را به خوبى مى‏رساند و براى افاده معنا به آن قسمتى كه در وسط كلام آمده است، احتياجى ندارد. در وسط اين آيه، آيه اكمال آمده است كه مى‏فرمايد: «اليوم يئس الّذين كفروا من دينكم...»؛ امروز كسانى كه كافر شده‏اند از كارشكنى در دين شما نوميد گرديده‏اند. پس از ايشان نترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را برايتان كامل ونعمت خود را بر شما تمام گردانيدم. و اسلام را براى شما به عنوان آيين برگزيدم.

بنابراين، فهميده مى‏شود كه اين كلام، جمله معترضه‏اى است كه در وسط اين آيه قرار داده شده است و آيه براى رساندن معنا و دلالت خود هيچ احتياجى به آن ندارد. البته فرقى نمى‏كند كه بگوييم: آيه از همان ابتدا به همين صورت نازل شده و اين جمله معترضه در آن قرار داشته و يا اين‏كه بگوييم: اين قسمت در زمان ديگرى نازل شده و هنگام تأليف در وسط اين آيه قرار داده شده است. يا اين‏كه بگوييم خود پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به كاتبان وحى دستور داده است كه اين جمله معترضه را در وسط اين آيه قرار دهند، اگرچه از جهت معنا و زمان نزول باهم اختلاف دارند. چنان‏كه سيوطى اين مطلب را در الدر المنثور به نقل از شعبى روايت كرده است: وقتى آيه «اليوم اكملت لكم دينكم» نازل شد، رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در عرفه بود و از آن‏جا كه اين آيه اعجاب حضرت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را برانگيخت، دستور داد كه آن را در ابتداى سوره قرار دهند.»(96) چنان‏كه قبلاً بيان كرديم، روز عرفه مصادف با شنبه بوده است، نه با پنجشنبه و جمعه، كه غالبا آن را مى‏گويند و به روايتى كه از عمربن خطاب در جواب يك يهودى نقل شده، استناد مى‏كنند.(97)

آيه ولايت

سيدبن طاووس از كتاب النشر والطىّ از حذيفة بن يمان نقل مى‏كند: هنگامى كه على عليه‏السلام از يمن آمد و در مكه با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ملاقات كرد؛ ما در آن‏جا حاضر بوديم. روزى على عليه‏السلام رو به كعبه نماز مى‏خواند كه به هنگام ركوع سائلى به وى مراجعه كرد. او در همان حالت ركوع، حلقه انگشترش را به وى صدقه داد. در همين زمان رسول خدا كه در جاى ديگر بود، تكبير گفت و آيه‏اى را كه خداوند درباره اين عمل على عليه‏السلام نازل كرده بود قرائت كرد: «إنّما وليكم اللّه و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون.» (مائده: 55)؛ همانا سرپرست شما، خدا و رسولش و مؤمنانى هستند كه نماز برپاى مى‏دارند و در حال ركوع زكات مى‏پردازند. پس از قرائت آيه آن حضرت فرمود: برخيزيد تا صاحب اين صفات كه خدا او را توصيف كرده است، بيابيم. به دنبال آن هنگامى كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وارد مسجد مى‏شد، با سائلى مواجه شد. آن حضرت از او پرسيد: از كجا مى‏آيى؟ جواب داد: از پيش آن نمازگزار كه در حال ركوع اين حلقه انگشتر را به من داد. رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله تكبير گفت و به سوى على عليه‏السلام رفت. آن‏گاه از او پرسيد: اى على، امروز چه كار خيرى انجام داده‏اى؟ على عليه‏السلام جريان را براى آن حضرت بازگو كرد و پيامبراكرم براى سومين بار تكبير گفت.

حلبى مى‏نويسد: روايت شده است كه وقتى آيه «انما وليكم الله و رسوله...» نازل شد، خداوند به پيامبر دستور داد كه ولايت على عليه‏السلام را اعلام كند، اما آن حضرت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از اين امر نگران بود.(98)

بحرانى در البرهان از زيد بن ارقم روايت كرده است: رسول خدا عده‏اى را نزد خود فرا خواند كه من هم از جمله آن‏ها بودم. او به ما فرمود كه روح‏الامين، جبرئيل موضوع ولايت على بن ابيطالب را بر او نازل كرده است و با ما مشورت كرد كه چگونه اين مطلب را در ايام موسم حج اعلام كند. ما نمى‏دانستيم كه چه بگوييم و پراكنده شديم تا اين‏كه در جُحفه فرود آمديم و مشغول برپاكردن چادرهاى خود بوديم كه ناگهان شنيديم رسول خدا با صداى بلند اعلام مى‏كند: اى مردم! من فرستاده خدا هستم، پس دعوت كسى كه شما را به سوى خدا فرا مى‏خواند، اجابت كنيد.

در آن هنگام كه هوا به شدت گرم بود به سوى او رفتيم. آن حضرت فرمود: اى مردم! بعدازظهر عرفه چيزى بر من نازل شد كه آن را در دل نگاه داشته‏ام و همين قلب مرا در فشار قرار داده است، زيرا خوف آن دارم كه اهل إفك آن را تكذيب كنند. تا اين‏كه در اين‏جا خداوند دستور مؤكد به اعلان اين امر داده و نازل فرموده است: «يا ايها الرسول بلّغ ما أنزل اليك من ربّك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللهُ يعصمك من الناس...»(99)، اى پيامبر، آنچه را كه از سوى پروردگارت نازل شده است، ابلاغ كن و اگر چنين نكنى، رسالت خودرابه‏انجام‏نرسانده‏اى‏وخداوند تو را از مردم حفظ مى‏كند.

مرحوم طبرسى در الاحتجاج با سند خود از شيخ طوسى از امام باقر عليه‏السلام روايت مى‏كند: «هنگامى كه رسول خدا در محل وقوف اقامت كرد، جبرئيل بر وى نازل شد و فرمود: اى محمد، خداوند عزوجل سلام مى‏رساند و مى‏فرمايد: هر آينه أجل تو نزديك شده است و تو را خبر مى‏دهم از چيزى كه گريز و چاره‏اى از آن نيست، پس به عهد خود وفا كن و وصيت خود را اعلام كن و علم خود و ميراث علوم انبياى قبل و تمام آيات و نشانه‏هاى پيامبران را به وصى و خليفه بعد از خود تسليم كن. حجت كامل من بر بندگانم‏على بن ابيطالب است. او را به عنوان نشانه هدايت در ميان مردم به پاى دار و عهد و ميثاق و بيعت با او را تجديد كن و بيعت و ميثاقى را كه با من بسته‏اند متذكر شو، مبنى بر اين‏كه ولىّ من و مولاى خودشان و مولاى هر مرد و زن مؤمنى على‏بن‏ابيطالب است و به درستى كه هيچ يك از انبياى خودم را قبض روح نمى‏كنم، مگر بعد از اكمال دين و حجتم و اتمام نعمتم، با اظهار ولايت نسبت به اوليايم و اظهار عداوت نسبت به دشمنانم. و اين كمال توحيد و دين من است و اتمام نعمت بر بندگانم با پيروى و اطاعت از ولىّ من حاصل مى‏شود و من هيچ‏گاه زمين را بدون ولى و قيّم خودم باقى نمى‏گذارم تا آن‏ها حجت من بر بندگانم باشند. اى محمد، برخير و على را به عنوان ولى و جانشين خود معرفى كن و از مردم بيعت بگير و عهد و ميثاقى را كه با من بسته‏اند، تجديد كن؛ زيرا كه به زودى تو را پيش خودم مى‏برم.»

امام باقر عليه‏السلام مى‏فرمايد: «رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خوف اين را داشت كه قريش و منافقان آشوب برپا كنند و به دوران جاهليت بازگردند، زيرا مى‏دانست كه دشمنى و كينه ديرينه و عميقى با على عليه‏السلام دارند. براى همين از جبرئيل درخواست كرد كه از خدا بخواهد تا او را از شرّ مردم نگه دارد، لذا اعلان ولايت على عليه‏السلام را به تأخير انداخت تا جبرئيل امان الهى را برايش بياورد تا اين‏كه آن حضرت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به كراع الغميم رسيد. در آن‏جا هم جبرئيل بر وى نازل شد و همان امر قبلى را بر وى نازل كرد، تا اين‏كه پيامبر به منطقه غدير خم رسيد. در آنجا به هنگامى كه پنج ساعت از روز گذشته بود، جبرئيل همراه با امان الهى نازل شد و آن حضرت را تحريص و تهديد كرد كه هرچه سريع‏تر رسالت الهى را ابلاغ كند: «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته والله يعصمك من الناس...»؛ اى پيامبر، آنچه را كه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده است، به مردم اعلان كن، اگر چنين نكنى، رسالت الهى را به انجام نرسانده‏اى و همانا خداوند تو را از شرّ مردم نگه مى‏دارد...»(100)

عياشى از امام صادق عليه‏السلام روايت كرده است «وحى الهى درباره ولايت على عليه‏السلام در منى نازل شده بود، اما رسول خدا از اعلان آن خوددارى كرد؛ زيرا از واكنش مردم نسبت به اين دستور الهى خوف داشت. تا اين‏كه از مكه بازگشت در حالى كه پنج هزار از اهل مكه او را مشايعت مى‏كردند.(101) پس از اين‏كه به جحفه رسيد، جبرئيل نازل شد و فرمود: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس...»؛ و پيامبر را از آنچه كه در منى از آن خوف داشت مطمئن كرد.

و طبرسى در جامع‏الاخبار با سند خود از امام صادق عليه‏السلام روايت كرده است: «هنگامى كه رسول خدا از حجة‏الوداع فارغ شد، جبرئيل در مسير بازگشت بر او نازل شد و اين آيه را قرائت كرد: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربّك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و اللّه يعصمك من الناس...» وقتى كه رسول خدا اين سخن را شنيد، فرمود: به خدا قسم كه از اين مكان تكان نمى‏خورم تا دستور پروردگارم را ابلاغ كنم.»(102)

علامه طباطبائى مى‏فرمايد: «بايد آيه سوم سوره مائده كه مى‏فرمايد: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربّك» و به احاديثى كه درباره آن از طرف شيعه و سنى وارد شده و خبرهاى متواتر مربوط به حادثه غديرخم و اوضاع اجتماعى زمان رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دقت كرد. آنچه از دقت و تأمل در اين امور به دست مى‏آيد، اين است كه امر ولايت چند روز قبل از غدير نازل شده بود، اما پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از اعلان آن واهمه داشت، زيرا مى‏ترسيد كه مورد قبول قرار نگيرد و يا نسبت به على عليه‏السلام سوءقصدى انجام گيرد و به دنبال آن امر دعوت الهى مختل شود، از اين‏رو، اعلان اين امر را به تأخير مى‏انداخت و امروز و فردا مى‏كرد تا اين‏كه آيه شصت و هفتم سوره مائده نازل شد. آن‏گاه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اين دستور الهى را اعلان كرد.

پس اين احتمال وجود دارد كه خداوند بخش اعظم سوره مائده را كه امر ولايت هم در آن بوده است در روز عرفه بر پيامبراكرم نازل كرده باشد و آن حضرت آن را تلاوت كرده باشد، اما بيان امر ولايت را تا غدير به تأخير انداخته باشد. در اين صورت بعيد به نظر نمى‏رسد كه مقصود بعضى از روايات كه مى‏گويد: اين آيه در غدير نازل شده است، تلاوت اين آيه به وسيله پيامبراكرم باشد و درصدد بيان شأن نزول آيه بوده‏اند و بدين جهت گفته‏اند كه اين آيه در روز غدير نازل شده است، بنابراين هيچ منافاتى بين اين دو دسته از اخبار نيست.(103)

در غدير خم

در كتاب احتجاج طبرسى از امام باقر عليه‏السلام روايت شده است: «هنگامى كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به غدير خم، كه در سه مايلى جحفه قرار دارد(104)، رسيد؛ جبرئيل وقتى كه پنج ساعت از روز گذشته بود بر آن حضرت نازل شد و فرمود: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك» و آن را به انجام اين دستور الهى بسيار ترغيب كرد. به دنبال آن پيامبر دستور داد كه پيش‏افتادگان برگردند و عقب‏ماندگان پيش بيايند و در آن منطقه جمع شوند تا على عليه‏السلام را به عنوان جانشين خود معرفى كند و آنچه را كه خداوند درباره على عليه‏السلام نازل كرده است، به آن‏ها ابلاغ كند و خداوند به آن حضرت خبر داده بود كه او را از شر مردم در امان نگه مى‏دارد.

وقتى كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دستور اجتماع مردم را داد، اوايل كاروان به جحفه رسيده بود كه آن حضرت دستور داد تا بازگردند و افراد در همان جا منتظر ماندند تا دنباله كاروان از راه برسد. به دستور جبرئيل آن حضرت كمى به سمت راست مسير متمايل شد و در كنار مسجد الغدير مستقر شد. در آن منطقه درختچه‏هاى سلمه زيادى بود كه حضرت دستور داد تا زير اين درختچه‏ها تميز شود و با سنگ يك مكان مرتفعى ساخته شود تا او روى آن بايستد و بر مردم مشرف باشد.

از همان ابتدا كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بر بلندى ايستاد. على عليه‏السلام هم يك درجه پايين‏تر از او ايستاده بود تا اين‏كه آن حضرت دست خود را بر بازوى على عليه‏السلام زد و على عليه‏السلام دست خود را به سوى رسول خدا دراز كرد. آن حضرت دست على عليه‏السلام را گرفت و بالا كشيد به طورى كه همرديف رسول خدا شد.»(105)

در البرهان به نقل از زيدبن ارقم نقل شده است: «هنگامى كه شنيديم رسول خدا اعلام مى‏كند: من فرستاده خدا هستم، دعوت‏كننده به سوى خدا را اجابت كنيد، به سرعت به سوى آن حضرت رفتيم و ديديم كه از شدت گرما سر و پاهاى خود را با لباس‏هايش پوشانده است. آن حضرت دستور داد كه خار و خاشاك‏هاى زير درختچه‏ها راتميز كنيد و پس از آن فرمود كه جهاز شتران و بار و بنديل‏هاى خودمان را بياوريم. آن‏ها را آورديم و روى هم چيديم و پارچه‏اى روى آن‏ها كشيديم، آن‏گاه رسول خدا بر بالاى آن ايستاد.»(106)

گرچه اين دو خبر تصريح نكرده‏اند كه اين كارها بعد از نماز ظهر بوده است، اما خبرهاى زيادى به اين نكته تصريح كرده‏اند. به طور مثال، سيد بن طاووس از كتاب النشر والطى از حذيفه بن يمان روايت مى‏كند: «رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به ما رسيد و اعلان كرد كه براى نماز جماعت جمع شويد! سپس ابوذر و عمار و مقدار و سلمان را فرا خواند و فرمود كه ميان درختچه‏ها را تميز كنند و چادرى برپا نمايند. سپس فرمود كه سنگ‏ها را روى هم بچينند و منبرى درست كنند. آن‏ها چنين كردند تا طول منبر به اندازه قامت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رسيد و سپس فرمود كه روى آن را با پارچه پوشانند. آن‏گاه بالاى اين منبر رفت. او گاهى به راست و گاهى به چپ نگاه مى‏كرد و منتظر بود كه همه مردم جمع شوند. پس از جمع شدن همه مردم، دست على عليه‏السلام را هم گرفت و او را بالاى منبر برد. على در سمت راست رسول خدا و يك درجه پايين‏تر از او ايستاد.»(107)

در بشارة المصطفى از براء بن عازب و زيد بن ارقم اين مطلب را افزوده است كه: ما در روز غدير كنار رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بوديم و شاخه‏هاى درخت را بالاى سرش نگه مى‏داشتيم.(108)

ابن حنبل به نقل از زيد بن ارقم افزوده است: آن حضرت دستور داد تا براى نماز جمع شوند و نماز را به جاى آورد و براى در امان ماندن وى از نور خورشيد پارچه‏اى را بر درختى انداخته بودند.(109)